تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل

خلاصه جلد سیزدهم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

شعراي غدیر در قرن نهم

و

خلافت ابوبکر و اجتهادهای او در منابع اهل سنت

قبل                                  بعد

 

خلاصه جلد سیزدهم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

آغاز جلد هفتم (جزء اول)

سخن نگارنده: به نام خداوند بخشایشگر مهربان ….. ما امیدوار بودیم که بزرگان امت و استادان فرهنگ پرور، این کتاب را با نگاهی بی آلایش مطالعه نمایند، نگاهی که از کینه توزي ها برکنار و از وابستگی ها و جهت گیري ها بدور باشد، تا به آسانی بتوانیم سخن یکدیگر را دریابیم و حقیقت یا همان گمشده را بپذیریم و براي رسیدن به آشتی و سازش دلخواه از نزدیکترین راه وارد شویم ….. زیرا من (خدا گواه است) جز آشکار کردن حق و دعوت مردم به آن خواسته دیگري نداشته و آنچه را هم که (بعضی) خوانندگان درشتی در گفتار تصور می نمایند (به حیات خداوندي سوگند) که تنها صراحت وتوانایی درروشنگري است نه سرسختی در مجادله چنانچه سخن سراي اهرام و ….، این هدف ما را در کار شناخته و آن را …..بازگو می نمایند، ….. و خداوند پاك نیز آرزوي مارا برآورده نموده و می بینیم خوانندگان گرامی همانطور که من به آنها حسن ظن داشتم آنها نیز به من گمان نیکو برده اند که خداي را سپاس می گذاریم و در حال حاضر بزرگان قوم را می بینم که از این کتاب پشتیبانی می نمایند ….. در پاره اي از بخشهاي گذشته کتاب فرازهاي زرین که از سوي زمامداران و سیاستگذاران و راهنمایان دین ….. به دست ما رسید را (به عنوان نمونه) ذکر نمودیم و… و اکنون سه ستایش نامه از این نگارنده و کتاب الغدیر بعنوان قدردانی مذکور می گردد:

اول نامه اي که از سرور اصلاح خواهان آیه اله سید عبدالحسین شرف الدین عاملی که خود از کسانی است که مردم او را به خوبی شناخته و سپاسگزار او بوده اند …..، آورده است: (….. دانشمند کوشا و استوار و روشنگر جناب امینی که خداوند او را گرامی دارد و (آئین) ما را به دست او ارجمند سازد، با درود و سلامی پاکیزه و رسا: می دانم تو بر من حقی داري که از مرز ستایش کتاب الغدیر می گذرد ….. و تعریف سخن در این باره و مانند آن کوچکترین واکنشی است که می توان در برابر تلاشها و ….. بررسی هاي موشکافانه و تحقیقات شما نشان داد…. و آنچه تورا به حق خود می رساند، این بزرگداشت است که توده امت مسلمان بداند که تو یکی از قهرمانان کم نظیر آن هستی ….. کتاب بزرگ و ارجمند الغدیر تو در ترازوي ارزیابی و فرمان ادب، بی چون چرا، کاري عظیم و کتاب جامع و پرمحتوایی است که اگر گروهی از دانشمندان نیز با هم همکاري نموده و آن را تهیه می کردند ….. بازهم کاري عظیم انجام داده بودند ….. قلم تواناي تو زیبایی و صداقت را در این اثر آورده …..خدایت نگهداري و یاري فرماید) عبدالحسین شرف الدین موسوي، و گفتاري که آیه اﷲ سید محسن حکیم ارسال و ما ضمن قدردانی از ایشان، این گفتار را می آوریم:

(بنام خداوند بخشنده مهربان ، ….. یکی از نیکی هاي خداوند به محمد و آل محمد آن است ….. که در هر روزگار مردانی به آنان عطا می فرماید که نه سوداي بازرگانی و نه دنیا طلبی آنان را از تلاش در راه اعتلاي کلمه حق و دین او ….. باز نمی دارد….. و به راستی از برجسته ترین این تلاشگران ….. نگارنده کتاب الغدیر است، محقق و دانشمند یگانه و بی نظیر، مانند امینی که امید است همواره پیروز و پایدار باشد …..، پس سزاوار است که هر مسلمان پژوهشگر آن را بخواند و از انوار نورانی او نور بگیرد و نگارنده سربلند ما نیز براین توفیق که خداوند بر او عطا فرموده است بایستی خداوند را شاکر باشد ….. درود و رحمت و برکات خداوند بر وي باد)

محسن طباطبایی حکیم و نیز نامه اي که از سوي پژوهشگر مسیحیان و دادرس آزاده و سخن سراي زیرك استاد بولس سلامه بیروتی به ما رسیده است ….. با سپاس فراوان از او: (….. به پیشگاه دارنده برتري ها استاد دانشور عبدالحسین امینی که خداوند ما را از دانش او بهره فرماید، بر من واجب بود که چون جلد ششم کتاب الغدیر راگرفتم و دیدم که در سرآغاز آن با گنجانیدن نام من، مرا سرفراز نمودید، در نوشته اي دیگر از شما تشکر نمایم و بی چون وچرا آن روح پاك و آن پیشواي بزرگ که بر او و زادگاه پاکش برترین درودها باد ….. دیده گان شما را بر گنجهاي دانش گشوده و شما از آن گرفته و بر سر دیگران چون در و گوهرها می پاشید، تا همچون اندوخته اي براي تاریخ نگاران و …..باقی بماند ….. تا هرگاه نهال ادب را از گرماي سخت گزندي رسد آن را از غدیر شما آبیاري نمایند ….. به ویژه آنچه که از خلیفه دوم یاد کرده بودید نگاه مرا به سوي خود خیره نمود، خداوند شما را از خیرات بسیار برخوردار نماید، روشنگري شما چه نیرومند و برهان شما تا چه حد تابناك است ….. نامه اي که اگر کسی بخواهد با لجاجت آنها را نپذیرد به آن بزکوهی میماند که بخواهد با شاخ هاي خود به جنگ سنگهاي خارا کوهستان برود ….. من ازخداي پاك می خواهم که با شفاعت سرور ما امیرالمومنین که پرچم پراقتدار او در دو جهان برافراشته است و یادش براي همیشه جاودانی است، زندگی گران بهاي شمارا طولانی گرداند)، ارادتمند شما بولس سلامه،

آغاز خلاصه جلد هفتم جزء اول عربی (سیزدهم ترجمه فارسی):

به حول و فضل الهی و عنایات حضرت اﷲ جل جلاله غدیریه سرایان سده نهم، سه تن از مردمان حله هستند، در این جلد آن مقدار از بررسی هاي عالمانه دانشمندان دینی و تاریخی وجود دارد که شایسته است که حقایق از آنها پشتوانه گرفته و پژوهشگران با نگاه عمیقتر به آن بنگرند، …..

دیباچه:

به نام خداوند بخشنده مهربان، توسرپرست مایی نه غیر تو، پس کسی را از سوي خود برما سرپرست و یاور ماگردان ….. این نوشته اي است مبارك و فرخنده که آن را فرو فرستادیم پس از آن پیروي کرده و پرهیزکار باشید شاید آمرزیده شوید …..

همان کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و آنان بهترین مخلوقات هستند .

شعراي غدیر در قرن نهم:

غدیریه ابن عرندس حلی:

(….. گویی خون حسین است که بر زمین کربلا جاري می شود، همان مرد روزه و نماز و بخشش و اطعام کننده، برتر از همه سوارکارانی که بر روي مرکب قرار گرفتند، همان کسی که خداوند در گرماي طاقت فرسا ابرهاي پربار را سایه بان جد او قرار داده بود، و پدر او آن کسی است که با دانش و برتري خود جاي جاي از مکتوب خداوند (قرآن) را روشن نموده و مادرش فاطمه آن بانوي پاکدامن که تاج سرافرازي او با بزرگواري هاي بی حساب آراسته گردیده است ….. آري این چنین است فرزند دختر پیامبر که گرفتار و در زیر شکنجه هاي سخت قرار گرفت و ستم ها بر او روا گردیده است ، آن ماه که آسمان با غم بر سوگ او گریه کرد و دل روزگار بر او تپیدن گرفت، به خدا قسم فراموش نمی کنم غربت او را که تنها و لب تشنه بود با آنکه در پیش روي او چشمه لبریز از آب وجود داشت که گرگهاي بیابان از آن سیراب بودند و نیز غربت حضرت عباس را که دشمنان جامه از پیکر او بیرون آورده و برهنه بر زمین افکندند، و آن کودك را که خورشید زندگی او تیره شد و آفتاب آن براي همیشه راه باختران را پیمود و فرزندان امیه نیزه هاي سخت را در پیکر یاران اوخرد کردند، …..

دختر زاده پیامبر را غصه ها و دردها در دل بود، در حالی که یار و یاوري نداشت، ….. و در کرانه هاي پرآب فرات لب تشنه بود و چون می خواست آب بنوشد می دید که او را از لبه تیز شمشیر آبدار سیراب می کنند، ….. از شگفتی هاست که او از تشنگی بی تاب باشد، در صورتی که پدرش در روز رستاخیز آب روان (از حوض کوثر) به کام مردم(مؤمن) می ریزد، ….. و فرزندان آن دشمنان که جانشین پیامبر را انکار و پیامبر هدایت گر که به حق فرستاده خداوند بود را، دروغگو دانستند ، ….. و آنچه را که سزاوار بود ناشایست خواندند و ….. آگاهانه و متعمداً به کشتن جانشین پیامبر کمر بستند و آنچه را محمد صلی اﷲ علیه و آله در قرآن آورده بود را دگرگون نمودند، و دست به کشتن حسین زدند ، …..، پس حسین نواده رسول خدا است که با اراده اي (الهی) سازمانهاي سپاه (کفر وشرك) بنی امیه را از هم گسیخته نمود و آن سپاه را باهمه (انبوهی)، زیر و بم آن را در هم می کوبد و خرد می نماید با (ن) نیزه… می کوبد و با (ش) شمشیر برفرق ضربه می زند….. سرهایی که بر زمین می افکند و ….. ضرب دست او همراه با (الف) قامت هایی که بر زیر می اندازد و …..، این ها بود تاآنکه هنگام شهادت نواده پیامبر فرا رسید ….. گروه سرکشان روسپی زاده، دور او را در آن بیابان گرفتند ….. و یکی از آن(زنازادگان) گردنکش، تیري بلند بر سوي او افکند تا برخاك افتاد و آن شمر بدکار (کافر) جست و خیز کنان، حرکت کرد

….. و با دلی که از کینه و دشمنی حسین لبریز بود بر سینه او پرید و با تیغ تبهکارانه اش سري را برید که بارها پیامبر دندان هاي او را بوسه داده بود، به هنگام کشته شدن او چهره خورشید از اندوه به سیاهی گرایش نمود ….. و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل گزارش کشته شدن او را دادند و عرش خدا در جهان بالا به لرزه در آمد، مرغان بر روي شاخسار به نوحه سرایی و درندگان دره ها به سوگ نامه خوانی وشیون پرداختند ، اسب سعادت آمد ولی سوار سعادت را بر بالاي خود نیاورده بود ….. با شیهه اي بلند و چشمی گریان و اشکبار، پس بانوان حرم حسین، صداي شیهه او را شنیده از چشمان خود اشکهایی که با خون دل آمیخته بود پی در پی جاري نمودند، ….. و ستم کاران از سر نادانی بانوان حرم را اسیر ساختند…و آنان را از میانه راه به گونه گذر دادند که نگاه مردمان (و نامحرمان) برآنها می افتاد و زین العابدین آن داناي صالح را که کارش سجده و به خاك افتادن در پیشگاه الهی بود را در بند گرفتار کردند، ….. پس گروهی از طرفداران حکومت امویان براي آنکه پاداش سرشار ببرند آنان را به سوي مردم بدکار (شام) روانه ساختند ….. و آنچه را که یزید می خواست (یعنی سرهاي بریده حسین و یاران او و اسیران آل محمد را) هرچه سریعتر به او برسانند ….. پس تا آن زمان که براي بردن شتران نی می نوازند و سوارگان بر مرکب هاي خود سوار می شوند، فرزندان امیه را نفرین خواهم کرد و (ابن) زیاد و یزید (حاکم آنان) را به نفرین خود دچار خواهم نمود(آمین)

و (واقعاً و البته) پروردگارم نیز کیفرهاي زیادتري را برآنان فرو خواهد فرستاد، روي آنان سیاه باد که با خاندان محمدچنان رفتاري نمودند که گردنکشان و عاصیان ایام جاهلیت روا نداشتند و با اشک هاي خونین خود برحسین چنان خواهم گریست که خاك هاي خشک را تر نمایند …..

پس از این (مرثیه سرایی)ها درود از جان و دل بر آن کسی که در غدیر خم، پرچمهاي پرافتخار فرمانروایی (امت اسلامی) براي او برافراشته شد …..، همسر زهراي بتول، برادر رسول خدا آن رهایی بخش جهانیان، …..، کسی که با جامه پاکدامنی، خویشتن را پوشانیده و تو او را در هنگام آشتی و سازش بارانی بخشنده می بینی و در روز جنگ و نبرد به مانند شیري خشمگین که از فرزند خود نگهبانی می کند، با دستی گشاده براي نیکوکاري، و… با فضایل روشن و درخشان …..، مانند رجعت خورشید پس از غروب کردن براي او، یعنی همان واقعه اي که (از حیرت) بینایی ها، خود را در برابر آن به فراموشی می سپارند.. و از فضیلت خویشاوندي و یاري او با پیامبر که بگذري فضیلت دیگر او رفتن بر دوش پیامبر (براي سرنگونی بتهاي کعبه) که فضیلت (غیر قابل انکار اوست)، …..، اوست که باضرب شمشیر و نیزه خود، پیروزي دشوار را در خیبر آسان نمود و با چنان ضربتی مرحب را در آن نبردگاه نابود کرد که باري سنگین بر دوش کافران محسوب می گردید و در رویداد خندق ….. که (تمامی احزاب و گروه هاي کافر ومشرك) براي نابودي پیامبر، با هم داستان و متحد شده بودند، و او بود که (قهرمان جهان عرب عمر بن عبدود) را به کشته اي خونین در بالاي سنگها تبدیل نمود، و در بزمگاه سخت تبوك که پاي در میدان نهاد، و آنان (کفار و مشرکین) را به شمشیر اراده خود که هرگز خراش برنمی دارد نابود ساخت …..، و آدم (پیامبر خدا) چون لغزش نمود چنگ توسل در دامان (مطهر) او زد تا خداوند توبه او را پذیرفت و برگزیده نمود و.. نوح به برکت او از خدا مسئلت نمود تا کشتی او به راه افتاد و به برکت او ابراهیم خدا را خواند تاآتش داغ و سوزان بر او سرد شد، و به برکت او بود که موسی خدا را ندا نمود تا چوبدستی او مارهاي جادوگران را که درآغاز ریسمانهایی چند بودند را در کام خود فرو برد، و نیز به برکت او بود که عیساي مسیح به درگاه خدا دعا کرد تا مرده به گوررفته، سخن گفت و از میان آن گرفتاري ها به پاخاست، در غدیر خم،رسول خدا محمد (ص)، او را به برادري برگزید که دستور آن نیز در ابلاغ خداوندي (قرآن) آمده بود و براي دوستی او دشمنان را سرزنش کرد …..،

من نیز در این راه از آن قدرت و مقام برتر فرمان بردم و به کوري چشم دشمنان او، وي را ستودم تا آنکه پروردگار من در پاداش این مدح و ثناگویی، غبار و زنگ (محبت دنیا) را از دل من بزداید که (قطعاً) اگر تربت پاي ابوتراب به آلودگی چشم من رسد، آن راپاك و پاکیزه خواهد ساخت، پس تا آن زمان که روندگان پاي در راه دارند و تا آن زمان که ابرها می بارند و یا باران را دردل خود نهفته دارند بر او هزاران درود و صلوات باد،).

درباره این سروده: سخن سراي ما، ابن عرندس در این چگامه خود برخی از فضایل سرور ما امیرالمومنین را به شماره آورده که تعدادي از آنها را شرح داده و براي برخی دیگر نیز در آینده گفتارهایی خواهیم داشت و اما در خصوص این فضیلت آن حضرت که می گوید (از خویشاوندي و یاري او با پیامبر که بگذري، بالا رفتن از دوش پیامبر فضیلت والایی براي اوست)، از علی رضی اﷲ عنه آورده اند که گفت: (رسول خدا صلی اﷲعلیه و آله مرا به سراغ بتها برد و گفت بنشین من درکنار خانه کعبه نشستم و رسول خدا پاي بر شانه من قرار داده و بالا رفت وگفت برخیز و مرا به نزدیک آن بت ببر و چون برخاستم، حضرت دید من توانایی ندارم و نمی توانم آن حضرت را روي شانه هاي خود نگاه دارم پس گفت بنشین و من نشستم و او از شانه هاي من پائین آمد و آنگاه رسول خدا نشست و گفت : علی از شانه من بالا برو پس چون بر شانه هاي حضرت قرار گرفتم او به همان گونه برخاست و این هنگام چنین احساس کردم که اگر بخواهم بر افلاك نیز می توانم دست خود را برسانم پس بر فراز کعبه قرار گرفتم و من بزرگترین بت ها یا همان بت قریش را بر زمین انداختم، این بت از مس بود و با میخ هاي آهنین محکم شده بود پس رسول خدا فرمود آن را از جاي بکن و من شروع به تکان دادن آن کردم و حضرت می فرمود هان، هان، هان، تا سرانجام توانستم آن را بر زمین بیندازم پس فرمود حالا او را بشکن پس آن را شکسته و خردکردم و پایین آمدم)،

پس با همین مضمون …..، روایت شده و نیز از جابر بن عبداله روایت شده است که علی علیه السلام فرمود: (….. با پیامبر به مکه وارد شدم در آن روز حدود 360 بت در خانه خدا و اطراف آن بود پس رسول خدا فرمود تا همه آنها را سرنگون کردند و بتی دراز در خانه کعبه بود که هبل نام داشت پس پیامبر نظري به علی انداخت و فرمود یا علی براي اینکه هبل را از پشت خانه کعبه به زیر اندازیم، تو بردوش من سوار می شوي یا من بر دوش تو، پس علی گفت شما اي رسول خدا، چون بر پشت من قرار گرفت سنگینی (وحی) پیام خدا، اجازه نداد که بتوانم آن حضرت را تحمل نمایم، پس علی گفت یا رسول خدا من بر دوش شما قرار می گیرم پس رسول خدا خنده اي فرمود و پایین آمد و پشتش را خم کرد تا من برآن قرار گرفتم (و فرمود) پس سوگند به آن خدایی که دانه راشکافت و آفریدگان را پدید آورد اگر می خواستم آسمان را به دست خویش بگیرم، می توانستم پس هبل را از پشت خانه کعبه به زیر انداختم و خداي تعالی این آیات را نازل فرمود (قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا …..)

و باهمین مضمون از ابن عباس نیز روایت شده (……پیامبر به او فرمود بر شانه من قرار بگیر، پس علی جامه خود را به ایشان داد و رسول خدا آن را بر شانه خود قرار داده و سپس او را بلند نمود ….) این گزارش و روایت را گروه کثیري از حافظان و پیشوایان حدیث و تاریخ نقل نموده اند که ازآن جمله اند (1- اسباط ابن محمد قرشی متوفی 200 که احمد در مسند خود از او نقل نموده است، 2- ابوبکر صنعانی متوفی 211 که سیوطی از او نقل نموده …..، ابن ابی شیبه 235، احمد بن حنبل متوفی 241، احمد مازنی 263، ابوبکر بزار 292، نسایی 292،ابویعلی موصلی 317، ابوجعفر طبري 310، طبرانی، نیشابوري، ….. 17- ابن مغازلی ….. 23- ابن طلحه شافعی ….. 30- ذهبی متوفی 748 و آورده که سلسله اسناد آن صحیح و درست ولی مایه و زمینه اش ناپسند است و این ناپسند بودن را هیچکدام از حافظان حدیث در سده هاي گذشته نیافتند تا روزگار این ذهبی را به ما ارزانی داشت که حدیث را نیش زد و کینه خود را آشکار نمود …..

و البته گمان و پندار او نیز با او به گور رفت و در آنچه که او گفت هیچیک از حافظان حدیث بعد از او اعتنایی به حرف یاوه او نکردند، قاضی دیار بکري مالکی در تاریخ الخمیس خود آورده است…. (….. پس آنگاه که علی علیه السلام خواست فرود آید، خود را از آن قسمت که ناودان بود به پایین انداخت تا مهربانی و ادب خود را به پیامبر صلی اﷲ علیه و آله نشان دهد (یعنی دوباره پاي خود را بر دوش پیامبر قرار ندهد) و چون بر زمین قرار گرفت لبخند زد، پیامبرفرمود یا علی چرا لبخند زدي گفت زیرا من خود را از این جایگاه بلند به پایین انداختم و آسیبی ندیدم پس رسول خدا فرمود چگونه به تو آسیبی برسد باآنکه محمد تو را بالا فرستاد و جبرئیل پایین آورد)، …..، 38- شهاب الدین آلوسی ….. … ).

زندگی نامه ابن عرندس و نمونه هایی دیگر از سروده هاي او:

صالح بن عبدالوهاب ابن عرندس حلی مشهور به ابن عرندس یکی از بزرگان شیعه است و از دانشمندان در فقه اصول و ….. ، و در مدح و مراثی امامان از خاندان آل محمد صلی اﷲ و علیه وآله سروده هاي جان سوزي سروده است ….. او درسال 840 درحله چشم از جهان فروبست.

… از سروده هاي این استاد شایسته شیخ صالح، چگامه اي است با قافیه (را) و میان یاران همکیش ما این شهرت وجود داردکه این چگامه در مجلسی خوانده نمی شود مگر آنکه پیشواي ما حضرت حجت (مهدي آل محمد (عج) که چشم به راه ظهور او هستیم و خداوند به زودي فرج او را برساند، در آن مجلس حاضر می شود و (ترجمه بخشی از آن) چنین است: (…..در روزگار، رازهاي سروده هایم آشکار می شود… نشانه خانه هایی مندرس گردید که درس هایی از دانش خداوند و یاد اودر آنها برگزار می گردید ….. (و این حسین است)، رهبري که آدمیان، فرشتگان، اهل آسمان، درندگان بیابان، پرندگان و خشکی و دریا در ماتم او گریسته اند، گنبدي سپید در کربلا دارد که فرشتگان همواره به دلخواه خود گرداگرد آن طواف می کنند، و این پیامبر است که درباره او فرمود سخنی بس درست و آشکار که هیچ جایی براي تردید و انکار نیست که پس از من سه ویژگی من تنها به او می رسد و هیچ یک از وابستگان من مانندآن را پیدا نخواهند نمود، اول آنکه آرامگاهی داردکه خاك آن (تربت کربلا) شفاي درد دردمندان است، دوم، بارگاهی دارد که هر کسی را آسیب رسد پاسخ خود را از آن تواند گرفت (دعا تحت قبه او مستجاب است)، و سوم آنکه فرزندان او با چهره هاي بس درخشان که (نه) تن از آنان نه کمتر و نه بیشتر، امامان راستین هستند، چگونه است که حسین تشنه در کربلا شهید می شود و… حال آنکه پدرش علی در فرداي قیامت مردم را از آبی گوارا (از حوض کوثر) سیراب می نماید و آب روان از سوي خداوند مهریه مادرش فاطمه است، جانم بر حسین افسوس می خورد و می سوزد که در روز (عاشورا) و جنگ کربلا، شمر چه تبهکاري ها در حق او روا داشت،کافران سپاهی در برابر او آراسته نمودند ….. که درآن گروهی از گردنکشان عاصی اموي گرد آمده اند ….. و یزید گردنکش آنان را فرستاده تا همه عراق را زیر فرمان خود آورد زیرا حکومت بر شام و مصر او را بی نیاز نساخته بود و فرزند زیاد براي اجراي این دستور کمر بسته است ….. و پسر نحس سعد را به فرماندهی آنان برگماشته و البته آن نفرین زده آن قدر زندگی نمیکرد که به آرزوي خود یعنی فرمانداري ري برسد ….. پس در دهه اول ماه محرم او را محاصره نمودند ….. (و نبرد آغازشد)…. با آنکه دل او از سوز گرما در تب و تاب بود به تاختن پرداخت …..، و شیرازه سپاه (کفر و الحاد) را چنان از هم گسیخت که گویا شاهین به میان مرغان ضعیف افتاده است …..، ….. تا آن زمان که سگان پیرامون، شیر ژیان را گرفته و به زوزه کردن پرداختند ….. و در راه او مردان شایسته به جان فشانی براي او پرداختند ….. و آن آزاد مرد (حر) از سعادتی که نصیب او شد تا پاي جان در راه او نبرد و جهاد نمود، (همه آنها) نیزه هاي خود را دراز کردند (و جانفشانی نمودند) تازندگی دختر زاده رسول خدا درازتر گردد ….. پس از سوي یکی از آن (روسپی زادگان) تیري رها شد و برگردن دختر زاده پیامبر نشست ….. پس از اسب سرنگون شد و مرکب زبان بسته در اطراف او شیهه می کشید، آنگاه نیزه سنان پیکر او را درید و شمشیر شمر (شقی) از رگ گردنش گذشت ….. و اسب هایی که براندام او راندند و با تار وپود دست و پاهاي آنان پیراهنی کهنه برآن دوختند… ، پس بر زین العابدین دریغ می خورم که او را گرفتار کردند و همچنان او را در بند نگاه داشتند، بانوان حرم رسول خدا اسیر شده و پوشش حجاب آنان را از ایشان گرفتند ….. واي بر یزید از کیفر دوزخ (و آتش ابدي خداوند)، واز آن زمان که فاطمه پاك نهاد قدم به عرصه صحراي محشر بنهد، ….. و آنگاه که گله و شکایت خود را به آستان خداي بزرگ می برد و با فریادي بلند در حالی که سرور ما علی از او حمایت می کند، یزید تباهکار گردنکش سخنی بر زبان نمی آورد و خداوند او را به سزاي جنایاتش می رساند، در حالیکه محلی مخصوص را در آتش ابدي خداوند، براي او مهیا نموده اند، ….. (آیا انصاف و و رواست) آیا دندانهاي دختر زاده پیامبر را از سرنادانی می کوبند؟….، آري البته براي خونخواهی او، جانشینی باید بیاید تا شکست هایی که به دین و آئین ما وارد شده است را، با دادگري خود جبران نماید و ….. و در آن زمان است که فرشتگان از هر طرف دور او را احاطه نمایند و سعادت و خوشبختی پیشاپیش او در حرکت است، ….. دربان او عیسی و نگهبان او خضر است …..

نام مبارك او محمد و پرهیزگار و پاك و پاك سرشت و داناي برجسته، فرزند امام عسگري است، نواده علی هادي، و بازمانده محمد جواد و یادگار آن آرمیده (غریب) در طوس که علی ملقب به رضا است و پسر موسی که با گام نهادن در بغداد بوي خوش را درآنجا پراکنده نمود، همان وعده داده شد به حق و راستی از زادگان امام صادق، شادي دل ما و سرور ما امام محمد همان امامی که دانش پیامبران را همچون زمینی شکافت (و علم راآشکار نمود)، نبیره زین العابدین آن امام که چندان گریست که از سرشک دیدگان او گیاهان خشک سیراب شد و نواده حسین فاطمه و شیرخدا علی و وصی و جانشین پیامبر، آري این جان و وجود پاك، از میان آن پاکان برخاسته است، آن حسن مظلوم را که زهر جفا دادند عموي اوست همان رهبري که عموم آفریدگان را بخشش او فرا گیرد، همنام با رسول خدا و وارث دانش او ….. اگر آنان نبودند خداوندآدم را نمی آفرید و از این همه مردم که می بینیم احدي جامه هستی نمی پوشید، نه زمین هموار می گشت نه آسمان برافراشته می شد، نه آفتاب رخ می نمود و نه ماه در شب چهاردهم پرتو افشانی می کرد، به یاري آنان نوح رهایی یافت و …..آتش بر ابراهیم سرد شد، اندوه یعقوب و رنج ایوب پایان یافت و به برکت آنان بود که آهن بر دست داوود نرم شد و …..، وآن زیرانداز سلیمان را به پرواز درآمد و ….، آنان بودند راز موسی و چوبدستی او، در آن زمان که فرعون از فرمان هاي اوسرپیچی کرد و ساحران را جمع نمود، اگر آنان نبودند عیسی بن مریم قادر نبود تا ایل عازر را در میان خاك گور زنده نموده و بیرون بیاورد ….. اي آل محمد که در هنگام دشواري ها پشتیبان من هستید و چون دهه محرم روي آرد از سراندوه برشما سوگواري و زاري می نمایم،… براي بازگشت (ایام رجعت) پس از مرگ، شما را واسطه رستگاري قرار داده ام و سعادت با کسی همراه است که شما ذخیره و پناه او باشید، اي آل محمد، هر تازه اي که بماند کهنه می شود ولی مهر شما در دل من آن نو و تازه اي است که روزگار نمی تواند آن را کهنه نماید، پس درود خدا برشما باد تا آن زمان که آذرخشی می درخشد وگره هاي ابر باز میشود و دانه هاي باران خود را می پراکند. …..، …..،

و باز او را چگامه اي است در سوگ حسین علیه السلام: (….. رنج جدایی جان را گداخت آنچنان که امویان دل محمد صلی اﷲ علیه و آله را با قتل حسین به آتش کشیدند، همان دختر زاده رسول خدا که مردم را از گمراهی بیرون آورده و هدایت نمود، همان فرزند سرور ماعلی مرتضی که دریاي کرم و بخشندگی و سیراب کننده تشنه لبان (در روز قیامت از حوض کوثر) و نابود کننده کافران و مشرکان است، همان کسی که خاندان او از همه بالاتر و پدرش از همه بزرگوارتر و گوهر وجودش از همه ارجمندتر و بنیادش از همه گرامی تر است ….،

فراموش نمی کنم که چگونه در کربلا عطش بر او غالب شده ولی با آن همه مصائب راهی به سوي آب نداشت، گروهی از سپاه یغماگران اموي در پیرامون حرم او، که درواقع حرم رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله بود با هیاهو و فریاد، فضاي بیابان را پرکرده بودند، دستهاي تبکار ….. آنچه را که متعلق به حرم فرزندان بهترین پیامبران خدا و جانشین او بود را ربوده و سرقت و به غارت بردند، …..،

در آنجا ناصبیان و دشمنان تبار و نسل پیامبر، پرچم هاي آشوبگري را برافراشته و بالا بردند تا به غیر ما (که محبان اهل بیت هستیم) دیگران آنها را از یاد ببرند و دیگر کسی حرف ندا بر سر نام آنها قرار نداده و آنها را ندا نکند، ….. ، پس حسین بی آنکه از نوشیدن باده مرگ ترس و هراسی به خود راه دهد با اراده (پولادین خود) بر گردنکشان هجوم آورد، ….. و این دست او است که بالا رفته و در میان آنان فرود می آید و یاد (حملات) شیر خدا (یعنی علی مرتضی را در نبردها) زنده می کند، ….. ، شیطان آنها را فریب داد و به دلخواه خود گمراهشان نمود تا هیچ سرپرست و راهنمایی نتوانند پیدا نمایند، و از شگفتی هاي (روزگار) است که از یک طرف آب گواراي فرات روان باشد و…، در کرانه آن، دخترزاده پیامبر که پدرش در روز قیامت مردم را (از حوض کوثر) سیراب می کند ، جگرش از تشنگی بسوزد ….. و سر او همچون ماه در شب چهاردهم از رگ گردن بریده شود و خون او بر زمین ریخته شود، ….. آري شمر (روسپی زاده) سري را جدا کرد که بسیار اوقات دامان پیامبر بالش آن بود …..

و زین العابدین همان مرد دل غمین را که عمل او سجده و به خاك افتادن در برابر خدا بود را گریان در بند اسارت کردند، اندوه در دل سکینه جایگزین شد.. کشتار کربلا، اشک زینب را روان ساخت که لرزان میان گونه هاي او می غلطید،…..، آري حسین درکربلا کشته شد و اي کاش من می توانستم با تقدیم جان خویش زندگی او را نجات دهم ….. ، پس تاآن زمان که براي راندن شترها (با آهنگ هدي) نی می نوازند و تا آنگاه که زائران حرم خدا (کعبه) گام در دل راه زیارت می گذارند، من بر فرزندان امیه نفرین و لعنت خواهم فرستاد و یزید و ابن زیاد آنان را لعنت می کنم و قطعاً پروردگار من نیزکیفر ابدي آنان را زیادتر خواهد نمود، (آمین)، اي فرزند محمد، من تا آن زمان که بر بالین خاك بخوابم (بمیرم)، برتو خواهم گریست و از گوهرهاي سخنان خود، ستایش هاي زیبا را به یاد بزرگی هاي تو زینت خواهم داد ….. پس بدینگونه صالح بن عرندس امید دارد، در کنار حوران سیاه چشم، در بهشت جاویدان سعادت ابدي یابد ….. پس تا آن زمانکه یک پرنده بر فراز شاخساران سوگنامه می خواند بر تو اي فرزند مرتضی درود و سلام و صلوات خداوند نثار باد …..).

(کلب گوید سلام و رحمت و رضوان خدا بر تو اي صالح بن عرندس مقدس تا ابدالآباد و خداي انشاءاﷲ ما را از شفاعت تو در دنیا و آخرت بهره مند فرماید آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

و نیز چگامه دیگر در سوگ دختر زاده پیامبر حسین بن علی علیه السلام دارد با این سرآغاز ….. (اي پیروان سرور ما علی ، سوگنامه حسین را بخوانید که از وطن و خانه خود غریب و در سرزمین بیگانگان افتاده است ….. ).

غدیریه ابن داغر حلی:

(…… درود خدا بر گروهی باد که در برابر خواسته هاي آنان، فراز و نشیب بیابان سپري می شود و آنان قصد زیارت امیرالمومنین را در بارگاهی دارند که پایه ستونهاي آن را بر پیشانی ستارگان آسمان نهاده اند، به زیارت بهترین مردم و درآستانی قدم می گذارند که زیارت کنندگان آن محل، در نزد خداوند، گرامی و محترم هستند و در آنجا، جوان مردزاده، برادرجوانمردي دیگر و شایسته لقب جوانمردي، امیرالمومنین علی علیه السلام زیارت می شود، همان کسی که هر فضیلت و بزرگواري و عظمت و سرافرازي که تصور می کنی از قدیم و جدید ویژه اوست و همه فضایل از ابتدا تا انتها در نامه او نوشته می شود، مردمان (امت)، پس از آنکه پیامبر خود را از دست داده اند، علی علیه السلام سرور و رهبر و امام و بخشنده آنان است، …..، (و آن زمان) که وزیدن گردباد آشوب ها همه جا را تیره و تار می کند …..، آنگاه است که برادر محمد را می نگري که زخم هاي شمشیر (کافران و مشرکان)، بر پیکر وي مانند نشانه هایی از تلاش و آزمایش، نمودار است، تیغ خود رادر هنگام دیدار دشمن بالا و پایین می برد و دلیران را به دام می افکند و او بود که همچون بازوي پیامبر هاشمی با شمشیرخود چنان از او (پیامبر) پاسداري کرد که بازوهاي او زخم بسیار برداشت، فقط او برادر رسول خدا است نه دیگران و او تنهاکسی بود که پیامبر (به امر الهی) فقط در خانه او را به مسجد باز گذاشت و در آخرین دیدار خود از خانه خدا (حجه الوداع) و در روز غدیر، کار سرپرستی (امت) را به او داد و همه نیز گواه بودند، و چنین شد که روز غدیر از خجستگی و مبارکی بر دیگر روزها برتري و رجحان یافت و البته خجستگی هاي آن، ازحد شماره بیرون است، پس چنین وانمود نمودند که سفارش محمد پیامبر خدا را پذیرفته اند ولی در دل خود کینه خاندان محمد را پنهان نمودند و آن زمان که پیامبر در گذشت، کینه هاي خود را در ستم به دست گروه هاي همدست خود آشکارکردند و خلافت الهی و سرپرست تعیین شده خود را با بینش هاي تاریک گم کرده و او را از حق خود مانع شدند، و اجتماع کردند تا فاطمه را از رسیدن به حق خود محروم نمایند، و بدینگونه زندگی او را با ستمکاري به دلگیري و گلایه ها در هم آمیختند، تا از اندوه جان سپرد و پس از مرگ او فرزندش حسین را سربریده و کشتند، ….. و در میان توده اي گمراه که تباهی در میان آنان راهی دراز پیموده بود، همسر او (علی مرتضی) را به ناسزا یاد نمودند (آري) به یقین در میان گفته هاي پیشینیان به سخنی استادانه برخورد نمودم که دوست دارم آن را بیان نمایم که (آیا بر فراز منبرها علناً و آشکار، به دشنام او (علی مرتضی) می پردازید که چوبهاي آنها را نیروي شمشیر (و زحمات بی دریغ) او برپاداشته و به هم وصل کرده است)، اي خاندان محمد و اي امامانی که در برتري و استواري بر همه خلایق (اولین و آخرین) سبقت گرفته اید، شما چراغهاي عرصه تاریکی هاي راه هدایت هستید، شما بهترین مردم و مایه سرافرازي بشریت هستید، و شما ….. …..،

و لذا بعید است، وجوديکه از مهر امیرالمومنین توشه برداشته و ذخیره براي خود نموده است از شفاعت جد شما بدون بهره بماند، پس تا آن زمان که ابري به همراه تندر غران در حال بارش و ریزش است درود و سلام و صلوات خدا برشما باد).

(کلب گوید و ما و همه مؤمنین و مؤمنات تا پایان جهان گوئیم آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

نمونه اي دیگر از سرود هاي او :

(…..، به بهترین خلایق، به خاندان محمد نگاه کن که چگونه گردبادي پر از خاك تیره بختی اطراف آنان را پوشانید و (برسفارش) پیامبر و اعمال نارواي کسانی از گروه اصحاب او که روش و منش درستی را در باره اقربا و نزدیکان او بکارنگرفتند، (توجه کن) (و ببین که چگونه این گروه)، پس از پذیرفتن فرمان از اجراي سفارش او (پس از رحلت، در جانشینی علی) خودداري کرده اند که گویا سخن او را دروغ می شمردند و سفارش او را درباره اسداﷲ (شیرخدا علی مرتضی) که در غدیر خم دستیار و یاور او بود فراموش کردند ….. (تا آنجا که میفرماید) ….. ، پدرم به فداي آن امام که در کربلا در زیر شکنجه سخت مقتول و مظلوم شد، او مردم را به راه راست دعوت می کرد و کسی به او پاسخ شایسته نمی داد، پدرم فداي آن غریب که دل هیچکس براي مظلومیت و غربت او به رحم نیامد و از تشنگی جانسوز گله و شکایت کرد، در حالی که آب در کنار او بود، پدرم فداي آن کسی که دوست پیامبر محمد بود و محمد نیز دوست خدا، اي کربلا آیا فرزند دختر پیامبر علنا و آشکار در خاك تو کشته می شود، چه شگفتی ها از این موضوع باید داشت، آیا تو را جز (کرب) و (بلا) می توان نامید، که همه مردم از هراس آن آزرده دل هستند، …..، بر (حسین) اندوه می برم که در نهایت تشنگی و (مظلومیت) از مرکب خود سرنگون شد و بر روي خاك آرمید، …..، بر او اندوه می برم که چگونه ستوران استخوانهاي او را در هم کوبیدند و در پیرامون او پاي برزمین کوبیدند و به تاخت و تاز پرداختند، بر او اندوه می برم که چگونه سر او را از تن او جدا کردند، و محاسن او را از خون پاکش رنگین ساختند …..، هر چه را فراموش کنم مصیبت زینب پاك را فراموش نمی کنم که چگونه می گریست در حالی که روسري و معجر او را ربوده بودند و او خداي را می خواند و استغاثه و زاري می کرد و می فرمود ….. (اي برادرم بعد از تو زندگی خوشی نخواهم داشت و قطعاً مرگی زودرس به طور ناگهانی مرا در خواهد یافت، اي برادرم پس از تو کیست که این نادانان را از سر من دور سازد و آواز مرا بشنود و مرا پاسخ گوید، ….)

زندگی نامه:

استاد مغاس ابن داغر حلی از بزرگان ادب و سخن است و تعدادي کتاب از شرح حال وي در روزگار ما نگارش یافته، از دانشمندانی چون علی آل کاشف الغطاء، سماوي، یعقوبی ، پیشواي ما فخرالدین طریحی، ادبی سپاهانی …..، و استاد سماوي دیوان وي را نیز جمع آوري نموده و شاید آنچه از سروده هاي وي از میان رفته، از آنچه او گردآوري نموده بسیار بیشتر باشد، او از کسانی است که با عشق و علاقه خود به خاندان پیامبر، سروده هاي بسیاري در مدح و ثناي آنان دارد ولی روزگار یاد جاودانه او را به دست فراموشی سپرده است، از جمله چگامه هاي اوست، …..، …..، (اشکهاي پیاپی خود را در هرصبح و شام بر فرزندان پیامبر راهنما فرو می ریزم ….. ، در ماتم (حسین) آنکه پسر زیاد او را کشت، زندگی من با سختی میگذرد، اي کاش من فداي حسین می شدم، که در کربلا رگهاي گردن او را بریدند، در حالی که با چشمی به شمر نگاه می کند و با چشم دیگر نگران زنان و کودکان حرم خود در میان دو سپاه (کوفه و شام) است و

(کلب گوید ما و همه مؤمنین و مؤمنات تا آخر خلقت با چشمان اشکبار گوئیم انا ﷲ و انا الیه راجعون))

و نیز در این چگامه خود، مدح و ثناي رسول خدا صلی اﷲ و علیه و آله را دارد که (….. اي که بر مرکب راهوار سوار هستی و می روي، بر آستان پیامبر مصطفی بایست، بر آستان کسی توقف کن که بهترین پیامبر ان و بهترین انبیاء است، ….. همان راستگویی که مدح و ثنا و روش ومنش او در کتب انبیاء پیشین آمده است، …..، پس آدم (نور) او را در میان چهار تن دیگر در ساقه عرش الهی دید که چون مرواریدهاي رخشان نورانی بودند پس گفت خداوند این کیست پس پاسخی از روي مهربانی شنید ….. که اینان دوستان من و از فرزندان شما هستند و و تو دیده خود را به آنان روشن و دل را به آنان خرسند نما، سوگند به آنان که اگر جایگاه ایشان آنطور که من می دانم و آگاه هستم، نبود، البته گنبدهاي گردون و افلاك به گردش در نمی آمدند، نه خورشید، نه ماه و نه ستارگان ، نه بهشت و نه دوزخ ….. و آدم با همان دانش که از خداي توانا گرفته بود، نام آنها (پنج تن آل عبا) را گزارش داد، پس خداوند فرمود ….. ، همه در برابر آدم سجده کنید و از خشم من بپرهیزید ، به برکت وجودآنان ….. نوح ….. از آب(طوفان) رهایی یافت، آتش بر ابراهیم سرد شد، ….. موسی از صاعقه نجات یافت …..، و این نور در عبدالمطلب دونیمه شد نیمه به سوي عبداله و نیمه در ابوطالب پدر علی قرار گرفت ….. چون رسول خدا پاي در جهان قرار داد ….. ایوان خسرو شکافت و آتش هاي (آتشکده هاي) آنان به خاموشی گردائید، تا محمد به چهل سالگی رسید ….. پس او را بر عرب و غیرعرب مبعوث فرمود با معجزات و …..، شگفتا که ناسازگاري کردند ….. عموزادگان او خواستند که سپیده دم به خانه او هجوم برند و فرستاده خدا به سوي مدینه هجرت نمود و بهترین آفریده پروردگار بعد از نبی یعنی شیرخدا (امیرالمومنین علی)، جانفشانی نموده و تیغ بر کف درجاي او آرمید ….. پس آنان با شدت در پی رسول خدا حرکت نمودند ….. و عنکبوتی بر سر غاري که (رسول خدا با ابوبکر) در آن بودند تارتنید و تاروپود آن را با زهرآلوده کرد ….. و او گام به خانه مردانی گذاشت که در برابر دشمنانش به بهاي جان خویش به او دست فرمانبري و اطاعت دادند، ….. پس هر روز میان آن سرور آفریدگان و بت پرستان و ….. درگیري و جنگ بود و ….. تا آنکه خداوند پیامبرش را با نابودي آنان آسوده گردانید ….. آري (احمد) آنکه، آمدن پیامبران الهی با او به پایان رسید و پس از او دیگر پیامبري به جهان نیامد ….. ، (یا رسول خدا) گواهی می دهم که تو وظیفه رسالت را به خوبی انجام دادي ….. )، و نیز گوید ، (….. اي آنکه سوار برشتري تیز پا، همت نموده اي که به دیدار از آرامگاه بهترین خلایق از عرب و غیر عرب بروي، بعد از دیدار از خانه خدا و فارغ شدن از همه کارهایی که باید انجام دهی و رسیدن به آرزوهایی که داشتی وقتی به قصد زیارت آرامگاه سرور ما، رسول خدا، سرور آفریدگان ….. به مدینه مشرف شدي، به جاي من نیز در حضور اوبایست و او را از زبان من هم درود و سلام بگو، آنچنان که گویی من خود در آنجا هستم و سپس به سوي بقیع رفته و بر آنان که در آن گورستان به خاك رفته اند، درود و سلام برسان که من شیفته و دیوانه کسانی از میان آنان هستم و دل دادگی مرا در پهنه روزگار، به آنان بازگو نما، همراه با اشکی که بر روي دو گونه من سرازیر است و بگو: اي آن کسانی که در علم و عمل، امام و رهبر آفریدگان جهان هستید و در نژاد و بنیاد پاکیزه ترین آنها، رشته امید خود را به شما بسته ام و ازمیان همه به شما پیوسته ام ….. ، تا آن زمان که زنده باشم مدح و ثناي شما کار و وظیفه من است و این راهی است که براي تلاش و جهاد انتخاب نموده ام و گمان وظن خود را به نیکوکاري و احسان شما بسته ام و اگر روزگار مرا به زیارت آرامگاه شما موفق نکرد، به حقیقت قسم که دل من از شما گسیخته نخواهد شد و گوشت و استخوان من با دوستی شما آمیخته است ومحبت شما در مغز و جان من در جریان است و از دشمنان شما دوري گزیده و کینه و دشمنی خود را مخصوص آنان مینمایم ….. و پدرم در این باره سفارش ها نمود ….. پس اي مغاس این سروده ها را در مدح آنان حفظ نما و در برابر آن ازخدا اجر و پاداش طلب نما و ….).

(کلب گوید سلام و رحمت و رضوان خدا بر تو اي مغاس و بر عشق و دوستی پاك و بی آلایش تو که اینگونه عرض ارادت و محبت کردي خداوند از لطف لایزال خود پیوسته تو را بهره مند و از شفاعت تو ما را دردنیا و آخرت برخوردار نماید آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

غدیریه حافظ برسی حلی:

(……. آن آفتاب است یا نور آن آرامگاه است که می درخشد، آن مشک است یا عطر خوش جانشین پیامبر است که به ما می رسد، آن دریاي بخشش و کرم است یا گلزاري که نمونه هدایت را در خویش جاي داده است، آیا او آدم (ابوالبشر) یا نوح یا داوود یا پیامبر بعد از او سلیمان است، آیا او هارون است یا موسی با عصاي او آیا او مسیح است و آیا ….. ، روز غدیر گواه آشکاري در برگزیدن او بود و ستایش خداوند از او در قرآن هویدا وآشکار است ….. او را پیروانی است که همچون اختران می درخشند و درمیان جهانیان ممتاز و آشکارند ….. اي پرچم هدایت، درود از دلهاي صادق مدام برتو باد …..)، …..

و نیز در چگامه اي که گوید (….. او سرپرستی است که مردم در غدیرخم دست اطاعت به او دادند و بر سر این عهد و پیمان گردنهاي برافراشته خود را (از روي تواضع) فرود آوردند …..).

زندگی نامه برسی:

استاد حافظ رضی الدین رجب بن محمد بن رجب برسی حلی از دانشمندان عارف امامی و از فقیهانی است که دانش او درحدیث، ادبیات، …..، آشکار است نگرش هایی دارد که برخی پسند ننموده و او را تندرو دانسته اند ….. ولی بررسی ها نشان می دهد، جایگاههایی که او براي امامان آورده است از مصادیق تندروي نیست ….. چنانچه از امیرالمومنین علیه اسلام آورده که فرمود: (از گزافه گویی درباره ما بپرهیزید و بگویید ما بندگانی هستیم که پروردگار داریم و در برتري ما (بردیگران) هرگونه خواهد سخن بگوئید) و پیشواي صادق امام ششم علیه السلام فرمود (براي ما پروردگاري بشناسید که به سوي او باز می گردیم و درباره ما هرگونه که خواهید به سخن پردازید)، و هم وي فرمود: (ما را از آفریدگان بشمارید و هرگونه که خواهید درباره ما سخن بگوئید که به آنجا که باید نخواهید رسید) ….. پس کجا می توانیم به همه فضایل آنان که خداوند مخصوص آنان نموده است آگاه شویم ….. و کیست که به معرفت امام برسد ….. نه هرگز کسی نمی تواند دریابد ….. عقلها حیران، …..و دیده ها نابینا می شود ….. سخن سرایان ناتوان ….. و کار خردمندان به نادانی می رسد و …..، و لذا این سخن را نیز از امامان نقل نموده اند که (….. به راستی کارما با سخن ما دشوار و پیچیده است که هیچکس بر آن دست نمی یابد مگر پیامبر مرسل یافرشته مقرب و مومنی که خدا قلب او را درایمان آزموده باشد …..)

و ….. نیز امیرالمومنین علی علیه اسلام فرمود (….. اگرسخن آغاز کنم و آنچه را از دهان محمد صلی اﷲ علیه و آله شنیده ام را براي شما بازگو نمایم از نزد من بیرون رفته و میگوید به راستی که علی دروغگوترین دروغگویان است) ….. و نیز حضرت امام سجاد می فرماید ….. (….. اگر ابوذر آنچه راکه در دل سلمان بود می دانست او را می کشت با آنکه رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله بین آن دو برادري قرار داد …..)، پس با این وصف چه گمانی به سایر آفریدگان دارید ….. و نیز می فرماید سید ساجدین امام زین العابدین که (….. من گوهر هاي دانش خود را پوشیده دارم تا نادانان با دیدن حقیقت فریفته نشوند و دراین راه علی پیشاهنگ من بود و به حسین و به حسن همین سفارش رانمود و بسا از گوهرهاي دانش را اگر آشکار نمایم بر من خواهند گفت تو از بت پرستان هستی و مردانی مسلمان ریختن خون مرا روا می شمارند و بدین گونه زشت ترین عمل در نظر آنان زیبا جلوه خواهد نمود …..).

ازآثار ارزشمند او می توان (مشارق انوار، مشارق الامان، رساله فی الصلوات علی النبی و آله المعصومین، رساله فی زیاره امیر المومنین، رساله اللمعه، الدرالثمین، اسرار النبی و فاطمه و الائمه علیهم السلام، لوامع انوار، مختصره فی التوحید و الصلوات علیالنبی و آله، کتاب فی مولد النبی و علی و فاطمه و فضائلهم، کتاب فی فضائل امیر المومنین کتاب الالفین وصف ساده الکونین،…..)،

حافظ برسی، سروده هاي زیبایی دارد که بیشتر و شاید همه آنها درستایش و مدح رسول خدا و آل طاهرین او علیهم السلام است و واژه حافظ را براي خود در اشعار برگزیده است ….. او در اشعار خود اشاراتی دارد که برگرفته از احادیث است بطور مثال، در این بیت که گفته است (….. تو بودي و آدم در کار نبود …..) که این اشاره به حدیث نقل شده از رسول خداست (ص) که فرمود (…..من از همه خلایق زودتر آفریده شده و دیرتر از همه انبیاء مبعوث گردیده ام …..) که این روایت را بزرگان احادیث در آثار خود آورده اند از جمله (ابن سعد در طبقات، طبري در تفسیر، بونعیم در دلایل، ابن کثیر درتاریخ، غزالی در المضنون، سیوطی در خصائص، زرقانی در مواهب) ….. نیز در داستان معراج آمده است که خداوند به رسول خدا فرمود (….. تو بنده و رسول من هستی که از همه انبیاء تو را زودتر خلق کردم و دیرتر مبعوث نمودم …..) و نیز از آنحضرت صلی اﷲ علیه و آله روایت گردیده است که فرمود (….. اولین چیزي که خداوند خلق کرد نور وجود من بوده است…..) و یا ….. این سخن دیگر آنحضرت که با سلسله اسناد صحیح و قوي آمده است که فرمود (….. من پیامبر بودم درحالیکه آدم در میان آب و گل بود (یعنی خلق نشده بود) ….. و یا این شعر او که می گوید (….. اگر تو نبودي نه موجودات آفریده می شدند و نه خاور و باختري هویدا می گردید …..) و دراین اشعار نیز اشاره می فرماید به روایتی که بزرگان حدیث آن را از ابن عباس و به طرق مختلف در آثار خود نقل نموده اند همچون (حاکم در مستدرك، بیهقی، طبرانی، سبکی، قسطلانی، عزامی، بلقینی، زرقانی، ….) که خداوند به عیسی علیه السلام الهام فرمود که (اي عیسی به محمد ایمان بیار و به کسانی از پیروانت که زمان او را در می یابند دستور بده تا به او ایمان بیاورند، و بدان که اگر محمد نبود آدم (ابوالبشر) را نمی آفریدم و اگر محمد نبود بهشت و دوزخ را نمی آفریدم …..)

از زبان عمر بن خطاب نیز نقل شده که رسول خدا فرمود (چون آدم براي آمرزش لغزش خود گفت که خدایا من تو را به حق محمد سوگند می دهم که مرا بیامرز و خدا گفت اي آدم، محمد را چگونه شناختی با اینکه هنوز او را نیافریده ام. گفت پروردگارا در آن زمان که مراآفریدي و از روح خود در، وجود من دمیدي، من سربرداشتم و عرش را دیدم که برپایه آن نوشته دیدم (لااله الااﷲ و محمد رسول اﷲ) پس دانستم تو تنها نام کسی را بر نام خویش می افزایی که او را از همه خلایق خود بیشتر دوست داري، پس خدا گفت اي آدم راست گفتی او محبوب ترین مخلوقات نزد من است پس به حق او مرابخوان که تو را آمرزیدم و اگر محمود نبود تو را نمی آفریدم …..)،

و نیز سروده است(….. (میم) نام تو (محمد) به کلید (باغ) سراسر هستی و ابدیت وجود بستگی دارد اي آخرین پیامبران، تو در چنان حدي از فضل و برتري پرتو افشانی کردي که کسی به آن رتبه نمی رسد، تو براي ما اول، آخر، ظاهر و باطن هستی …..).

در این سروده ها نیز از نامهاي آن بزرگوار به فاتح، خاتم (آخرین)، اول، آخر و ….. پس تفسیر این گفتار در کلام زرقانی در مواهب ج 3 آمده است …..

و یا (از هرچه ستایشگران بگویند تو بالاتري، ….. هرچه آفریده می شود و با فرمان پروردگار نازل می شود بوي خوش تو در میان موجودات است، ….. بازمانده هاي نشانه هاي روشن تو بر پیشانی آفرینش می درخشد، موسی کلیم خدا و تورات او چون به سخن درآیند، مردم را به سوي تو دعوت می کنند و عیسی و انجیل او مژده دادند که تو احمد و بهترین آفریدگان خدا هستی، اي ارمغان مهربانی خدا براي جهانیان و اي آنکه اگر نبود دیگران آفریده نمی شدند ….. رجب به سوي تو آمده، آن هم با گردنی که بار گناه بر آن سنگینی می کند، آیا می شود که او را با (شفاعت) خود از این سنگینی نجات بخشی …..) و نیز امیرالمومنین را مدح و ثنا گفته و ….. (خرد نوري است که تو اساس آن هستی، و خلقت رازي است که تو آغاز آن هستی، اگر همه آفریدگان جمع شوند همه بنده اند و تو سرور آنها و ….. اي نشانه قدرت خداوند در میان بندگان، و اي راز آن خدایی که جز او خدایی نیست، ….. گروهی گفتند البته او هم بشري است و گروهی گفتند به راستی که او خداست، اي آنکه برمی انگیزانی و پس از مرگ زندگی دوباره می بخشی و اي آنکسی که خداوند به او فرمانروایی بندگان را سپرده است.

اي آنکه فرداي (قیامت) تقسیم کننده بهشت و دوزخ هستی، تو پناه و مایه رستگاري امیدواران هستی پس (برسی) چه هراسی و ترسی، از آتش دوزخ دارد، با اینکه در روز حساب، تو فریاد رس او هستی، البته بنده و خادم شیر خدا، علی مرتضی را ترسی از آتش نیست زیرا دوست او در آتش نخواهد رفت).، و این هم از سروده هاي او در مدح و ثناي امیرالمومنین صلوات اﷲعلیه است (…..، اي سرزنش کننده مرا رها کن و آنچه را در دل دارم بشنو، هرگاه بر مدح و ثناي خود می افزایم گویندتندروي را کنار بگذار ….. اي سرزنش کننده تا چه زمان و تاکی، مجادله با من را دامن می زنی و اي کسی که مرا در دلدادگی و عشق و محبت (به امیرالمومنین) نکوهش می کنی، مرا به خود واگذار، ….. (علی مرتضی) او آنکسی که پیامبر مصطفی سفارش هاي خود را به او نمود و او وصی محمد (ص) بود …..، محبت او توشه راه سفر آخرت من است، درآنزمان که پس از مرگ زنده شوم (ایام رجعت) و پناهگاه من درآن زمان که به جهان آخرت بازگشت نمایم، ….. و سخن خود را با یاد او به پایان می رسانم …..)

و نیز از سروده هاي او در مدح و ثناي امیرالمومنین ….. (با نام هاي نیکوي تو دل را معطر وخوشبو می گردانم ….. اگر جان من، دردمند و بیمار شود، تو درمان کننده آن هستی، ….. اي پدر حسن و حسین اگر مهر ومحبت تو، مرا به سوي آتش دوزخ ببرد، باز هم آتش ابدي دوزخ نزد من رستگاري (جاوید) است، آري با این همه اوصاف،آن کسی که ایمان دارد که تو ولی و سرپرست او هستی و تقسیم کننده بهشت و دوزخ، دیگر چه ترس و هراسی از آتش جهنم دارد، اي شگفتا بر (بی خردي) آن گروهی که امید آمرزش از خداوند دارند، ولی با تو دشمنی می کنند و شگفتا از آن(گروه نادان) که بی هیچ جرم و گناه تو را کنار گذاشتند و دیگري را جلو انداختند، با آنکه تو پیشوا و رهبر آنان بودي (به امر خدا و گفتار رسول خدا در غدیر و …..)،) …..،

و نیز در مدح و ثناي ابوالحسن علی مرتضی علیه السلام ….. (علی برآسمان شکوه و عظمت بالارفت و چون بازگشت با دو مشت خود گوهرهایی یگانه آورده بود، و چون به دریاي فضایل و مناقب قدم نهاد، حقارت و ناچیزي آن را در برابر عظمت خود نشان داد ….. از بزرگی جایگاه او اینکه حاسدان و دشمنان فضایل او را بازگو ننمودند و …..، دوستان او نیز از ترس و هراس دشمنان، فضایل او را مخفی نمودند با این همه جهان ازفضایل او پرشده و مناقب او چنان در عالم منتشر گردیده که از شمارش آن ناتوان هستیم، ….. همان امام و رهبري که به هنگام سخن گفتن از و شرح مناقب والاي او، اندیشه و فکر دچار حیرت و سرگردانی می شود، ….. و قرآن، کتاب نازل شده از سوي پروردگار که یاد خدا در آن است فضایل او را بازگو می نماید پس سلام و صلوات خدا بر او تا آن زمان که کسی از دوستان او نام او را برزبان می آورد و البته این فضیلت و ویژگی در (برسی) جاودانه است،

و باز در مدح و ثناي آن حضرت ….. (….. او همان کسی است که چون درمیان آفریدگان جاي گرفت ناگاه آشکار شد درون و باطن کسانی که باطن آنها از سرب و بیرون آنها از طلا و نقره است(ناخالصی دارند) مگر تعداد اندکی که نهاد وسرشت آنان پاکیزه و پیراسته بود ….. یک گروه دوستان آن حضرت و گروه دیگري دشمن کینه توز و در میان اینها گنده دماغی زشت رو هست که چون مرا (که محب علی هستم) دید روي ترش کرده و برگشت و قطعاً (با این عمل او) در پاکدامنی مادرش حرف و سخن و داستان است (یعنی جاي شک و تردید است)، زیرااگر مادرش درستکار بود قطعاً فرزند او نیز نژاد پاك و حلال زادگی پیدا می کرد و حال آنکه او کسی است که اگر فضیلتی درباره امام ما بشنود مراجعت می کند و اگر باز ذکري از شیرخدا بنمایی بر سر خشم می آید پس قطعاً او حرام زاده است ….،

و نیز (برسی) چگامه اي شیوا دارد که ابن سعی، بر هر بیت آن سه نیم بیت افزوده است. (……. فضایل تو خداوندان فکر واندیشه را درمانده ساخته و آنان را در گرداب ناتوانی سرنگون نموده است، اي آیت و نشانه قدرت خدا و اي وسیله آزمایش بشر، اي روشنگر آئین خدا و اي برترین شاهکار هستی ….. در وجود با عظمت تو گروهی از دوستان تو به گمراهی افتادند زیرا از تو عجایبی دیدند که مانند آن را نمی توان انجام داد، پس کارشان به غلو و تند رویی در باره تو رسید ….. تو آن کسی بودي که احکام دگرگون شده بعد از رسول خدا را بر مردم آشکار و سخنان تحریف شده رسول خدا را تفسیر و بازگونمودي ….. اي کسی که در علم و دانش و بصیرت اول و پایان آنها هستی، ….. اي که سائل را از روي بزرگواري در حالیکه روز را با زبان روزه به شب رسانیدي و خود مزه خوراك را نچشیدي، اطعام کردي ….. و اي کسی که خورشید را رجعت دادي، ….. اگر تو نبودي پاکان و مومنین (امت) استواري هدایت، نمی یافتند و هرگز راه روشن سعادت بر مردم آشکار نمیشد و چون و چراها از دل کسانی که گرفتار شک و تردید شده و گرفتار آن شدند بیرون نمی رفت، ….. تو در واقع همان کشتی نجات هستی که هر کسی به آن متمسک شد رستگاري یافت و هر کس از آن جدایی پیدا کرد در گرداب بدي ها غرق شد، ….. آري بهترین آفریدگان خداآن گروهی هستند که راه تو را پیش گرفتند و بدترین خلایق آن گروهی هستند که براي پایین آوردن مقام و منزلت تو با هم متحد شدند، و آن گروهی نیز که از نادانی آنچه را شنیده اند به گونه اي نادرست بازگو نمودند

(کلب گوید جهل به قانون رافع مسئولیت نیست و خداوند در قرآن می فرماید: فلینظر الانسان الی طعامه، پس همه باید اندیشه و فکر کنند و گرنه عاقبت کار آنان مانند آن گروه است که در کربلا بر امام حسین اجتماع کرده و در اطاعت از یزید سنگ و چوب و نیزه می انداختند و به دنبال ثواب آخرت هم بودند در حالی که پیروي از امامی می نمودند که آنها را به دوزخ جاوید سرنگون می کرد …..)،

یا امیرالمؤمنین تو آگاه هستی که مردم درباره تو سه گروه شدند و فقط یک گروه به مقامی والا دست یافتند، ….. (یاعلی)همه کتب آسمانی بزرگی جایگاه تو را بر زبان آوردند، ….. براي معرفی و بزرگداشت مقام تو خداوند در کتاب خود آیه ها و سوره ها نازل نمود تا اینکه عده اي آن را پذیرفته و عده اي حق پوشی کردند، و گروهی نیز از نادانی توقف کرده و تحقیق و بررسی نکردند و …..، پس سوگندي سخت و عظیم به آن خداوندي که ما را آفرید، که اگر تو نبودي خداوند عالی اعلی،آسمان را خلق نمی نمود، اي آن کسی که در بالاترین مکان از عرش آوازه و نامی به اندازه عظمت آسمان داري، نام هاي درخشان تو مانند ستارگان تابان است …..، تو ستاره راهنما هستی که به هر گمراه راه سعادت را نشان می دهی، و فرزندان توبه منزله برج هایی از نور در آسمان معنی، براي (هدایت مردم) هستند. و تو به خورشید و ماه این آسمان هدایت، شباهت داري، همان امامانی که سوره هاي قرآن زبان به بیان فضایل آنان گشوده است و راه راست و مستقیم خدا به یاري آنان هموار و قابل پیمودن شده است، سعادت براي کسی است که به آنها (یعنی آل محمد علیهم السلام) بپیوندند و نه به دیگران زیرا، آنان کسانی هستند که می توانی بگویی که آل محمد(ص) یا بگویی آل اﷲ، …..اي راز همه پیامبران از مشهور و غیر مشهور، شخص نادان بی خرد مرا در مهر و محبت تو سرزنش می کند و البته به آن کسی که در راه راست قدم بر می دارد، گفتار کسانی که درستی را با دروغ به هم می آمیزند زیانی نخواهد رسانید، و تو آن کسی هستی که همتا و مانند تو در عالم هستی وجود ندارد،)

و نیز این سروده را هم در مدح و ثناي امیرالمومنین سروده و می گوید (……. اي سرچشمه رازها ….. اي کسی که در کشور وجود به منزله آن آهنی هستی که سنگ آسیاي خلفت بر محور آن می گردد، ….. اي کسی که فرشته ها از اوآموزش گرفتند، ….. اي کسی که هشدار می دهی تا خلق خدا نابود نشوند، و آنان را از پرتگاههاي گمراهی نجات می دهی، تو همان راه راست و صراط مستقیم هستی که به بهشت هایی که در آن، جایگاه هاي باشکوه دارد رهنمون می شوي و از آتش دوزخ به تو بایست پناه برد که کارها از سوي خداوند هستی به تو تفویض گردیده است، درود خداوند بر تو باد از سوي آنکسی که به بهترین راهها هدایت می کند و البته در آنجا که تو در کنار (حافظ برسی) باشی او از هیچ چیز ترس و واهمه ندارد) …..،

و نیز در مورد خاندان پیامبر علیهم السلام سروده هایی دارد که سخن سراي توانا استاد احمد بن حسن آن را با افزودن سه نیم بیت بر سر هر بیت زینت داده است (……. به خاندان محمد مصطفی و فرزندان او محبت می ورزم، به آنهاکه پاك ترین خلایق هستند، ….. گروهی که در چهره آنان فروغ پیامبري می درخشد و نشانه هاي امامت پرتو افشانی میکند، ….. حمد و ثناي آنان در کتاب خدا مذکور است، …..، اطاعت از مردم دیگر را رها کن که راه آنها از روشنگري تهی است، آنگاه که این امامان به قضاوت بنشینند دیگران همه لال و گنگ می شوند و آنگاه که آنها لب به سخن باز کنند،روزگار سراپا گوش می شود، و البته اطاعت ما از خدا با دوستی آنان پذیرفته خواهد شد …..، ذکر نام آنان جهان هستی را معطر و خوشبو می سازد، ….. اگر آنان نبودند هیچ کشتی در آب روان نمی شد و خداوند خلایق را خلق نمی کرد، …..، پدر آنان علی مرتضی، یعنی کسی که برادر محمد مصطفی طه و دل و جان اوست، ….. مادر آنان فاطمه زهرا است که همسر اوست، آري پدرشان آسمان سرفرازي و مادر آفتاب عزت و خود ستارگانی هستند که برج بزرگواري جلوه گاه آنان است،اگر فضایل مردم را بشماریم چه کسی مانند آنان خواهد بود، ….. پس اي دوست من اگر حرف حق را می شنوي یکبار دیگر در عظمت این بزرگواران نظر کن، و ببین که علی امیرالمومنین فرمان رواي آنان است، و حسن و حسین که اصل و شالوده تقوي و پرهیزکاري هستند، ….. گناهکاران براي بخشایش گناهان خود به سوي آنان پناه می برند تا آنان را در پیشگاه پروردگار شفاعت نمایند، و اطاعت از خدا جز به دوستی آنان پذیرفته نیست، ….. سوگند به آن کسی که پاي در مکه نهاد که هر کس برتري تبار پیامبر را نپذیرفت زیانکار و خاسر است، اگر چه تمام عمر خود را در برابر خدا سجده کند، و اگر بنده اي دوستدار آل پیامبر نباشد خداپرستی او براي او سودي ندارد، اي فرزندان بهترین پیامبران (محمد مصطفی) احمد، آنگاه که فرداي قیامت گرفتار در زنجیر گناهان خود بیابم، جز شما کسی را ندارم، پس شما را اي بهترین کسانی که می توان صدا نمود، ندا می کنم و شفیع قرار می دهم که اي خاندان محمد و اي پرچم هاي هدایت، فردا در عرصه محشر ایستاده و به سوي شما نگاه می کنم ….. که اي آل محمد دست مرا بگیرید و جز شما کیست که در روز رستاخیز شفاعت نماید، …..)،

(کلب گوید و نظري هم به جانب ما آرزومندان فرمائید به حق آن خدایی که او را به جان و دل پرستش نموده اید و خداوند به شما جزاي خیر دهاد که حق ذوالقربی را ادافرمودي آمین رب العالمین)

و نیز فرزند نحوي استاد هادي هم با سروده هاي (برسی)، همان هنر پدر را تکرار کرده و با افزودن سه نیم بیت بر هر بیت (قطعات پنج تکه) سروده است که طلیعه آن این است (……. هر کسی فرزندان بهترین پیامبران احمد را خشنود بدارد قطعاً رستگار و سعادتمند است، …..)

و نیز برسی باز هم درباره خاندان پیامبر صلی اﷲ علیه و آله قطعاتی سروده و می گوید: (….. هر چه دارم از شما دارم، آنگاه که نماز براي خداوند عالمیان می خوانم آن را با محبت شما بجا می آورم ….. محبت شما در دل من آمیخته و عجین شده است، اي سروران و امامان بزرگوار، من با مژه هاي چشم خود خاك آستان شما را می روبم و آن را می بوسم و زندگی خود را اختصاص و وقف به بیان مدح و ثناي شما نموده ام، پس بپذیرید و بر من ترحم آورید، و به فضل و کرم خود بر (حافظ برسی) رحمت آورید، بر وي نیکی نموده و رهایی از آتش رادر فرداي قیامت به او هدیه نمایید،)

و ….. نیز درباره آل محمد علیهم السلام گوید: (……. اي خاندان طه (محمد)، شما امید من و پشتوانه من در روز قیامت هستید، و قطعاً دوستی شما در روز حساب، آن گشایش و سعادت مورد انتظار را فراهم خواهدآورد، و با محبت شما و مدح و ثناي عطر آگین شما امیدوارم که خدا از من خشنود و از لغزش هاي من در گذرد، (رجب محدث حافظ برسی) همیشه عبد و بنده، بنده شماست و در روز قیامت از آتش دوزخ هراس ندارد زیرا محمد و علی دو سرور و آقاي او هستند. …..)

و نیز یک مسمط با این طلیعه (……. کار شما در میان آفریدگان رعب آور است ….. سوره هاي قرآن با مدح و ثناي شما زینت یافته و . …..، اگر شما نبودید ستاره هاي گوي مانند، چرخش نداشته و نمی گردید و آفتاب و ماه نور افشانی نمی نمودند. ….. آري هر کس با ایشان دشمنی و ستیز کرد البته در روز قیامت در ترس و بیم خواهد بود ….. بنده شما (حافظ) مستمند به تقاضا آمده است، پس اي سروران من، امیدش را نا امید نفرمایید و در روز معاد او را در بهشت، سایه اي پر از شاخسار گل که بادش بوي معطر مشک را عطرافشانی می کند، جایگاه و منزل رفیع عطا فرمائید، پس خداوند آسمان پی در پی، بر شما درود فرستد و همانطور که شما را از روي بزرگواري خود، پاك و مطهر فرمود و شما را برگزید و انتخاب کرد، نیکی خود را بر بنده دوستدار شما هم بیافزاید، تا آن زمان که پرنده اي بر فراز شاخساران ترانه می خواند و کبوتران به سرودن سوگنامه شما مشغولند و درختان به برگ آوردن استمرار دارند و…..)

و نیز از سروده هاي اوست درباره آل محمد علیهم السلام (…….، اگر خواهی که در روز رستاخیز از آتش ابدي الهی رهایی یابی و دین تو و اعمال صالح و نیک توپذیرفته شود، بایستی علی مرتضی و امامان بعد از او را که ستاره هاي هدایت هستند دوست بداري تا از بدبختی و گرفتاري رهایی یابی، زیرا آنان خاندانی هستند که خدا امور را به آنان تفویض نموده است ….. پس باید از آنان اطاعت کرد وبدینگونه از آزمایش سربلند بیرون آمد، و من تو را با اندرز و پند هشدار می دهم که مبادا درباره آنان شک و تردید به دلراه دهی و به سمت و سوي دیگري بروي، دیگري کیست، هان؟ پس بدان که مهر علی توشه و زاد و ذخیره اي براي ما ودوستان اوست که به هنگام مرگ و به داخل گور رفتن و جامه مرگ پوشیدن آن را خواهیم یافت، و بدینگونه است که درروز رستاخیز کسی قدم به جلو بر نمی دارد که از آتش رهایی یابد مگر آنکه مهر علی را در دل خود بپروراند،)

و نیز ازسروده هاي اوست در سوگ امام شهید فرزند دختر پیامبر: (……. گویا سرورم حسین و اصحاب و یاران او را می بینم که غریب و سرگردان هستند، نه یاوري دارند و نه کسی براي کمک و پشتیبانی از آنان اقدامی می کند، و با کرب و بلا در کربلا به کینه توزي ها مبتلا شده اند، و یا گویی به حرم مطهر رسول خدا می نگرم که چگونه در میان سپاه کفر و شرك شام وکوفه گرفتار شده و به آنها بی احترامی می شود، و گویی صداي حسین مظلوم را می شنوم که با صداي بلند در حالی که اشک هاي دیدگانش بر گونه سرازیر بود از آنان می پرسید، آیا مرا می شناسید گفتند آري تو حسین پسر فاطمه هستی و جد تو بهترین انبیاء و رسولان خداوند است، …..، پس به آنان گفت اگر این حقایق را می دانید چرا براي قتل من اقدام می کنید و انگیزه شما از این جنایات چیست، گفتند اگر می خواهی از مرگ رهایی یابی بر طبق خواسته ما باید از یزید اطاعت و با او بیعت نمایی و گرنه در این دریاي مرگ که پر تلاطم شده است بایستی با لب تشنه در آن فرو روي و دست و پا بزنی، پس گفت ننگ بر شما و آنچه آورده اید، ….. و آنگاه به سوي جوانان و یاران خود بازگشت و گفت آگاه باشید که مرگ بر ما آسان شد، پس سخت بکوشید، و ….، و آنگاه همچون سنگ و آهنی که بهم برسند آتش جنگ از میانه جستن نمود …..، پس اینک تو آن درخشنده صورتی را بنگر که با شمشیر سپید و درخشان خود با دشمن روبرو می شود و یا آن گندم گونی را بنگر که نیزه اي را سخت در مشت خود می فشارد و از فرزند دختر پیامبر پشتیبانی و حمایت می کنند، ….. تا زندگی به سر می رسد و مرگ نزدیک می شود …..، سعادت برایشان جاري و روان می شود. آري آنان براي آنچه که به جا آوردند و به رستگاري جاویدان دست یافتند، پیکر خود را شایسته زخم شمشیر ها دانسته، گویی جامه زیارت خانه خدا را به تن نموده اند، و بدینگونه و با این انتخاب، پاي در بهشت جاوید قرار دادند تا (آن زمان که خدا خدایی می کند) جاودانه بمانند، پس در پیشگاه امام ما حسین مظلوم شهید، فرزند دختر رسول خدا، جانفشانی ها نمودند، و جان خود را تقدیم کرده و در یاري او تلاش و کوشش کردند،…..، پس آنها حق اطاعت از نماینده خداوند یعنی امام حسین را بجا آورده و از این جهان رفتند

(کلب گوید رحمت و رضوان خداوند بر شما اي حافظ برسی، اي کاش ما هم با آنها بودیم و با آنها کشته شده و به فوز و سعادت عظیم دست می یافتیم یا لیتنا کنا معهم فافوز معهم فوزاً عظیما)

…..پس در این زمان سرور ما حسین که دید مردان و جوانان وابسته به اوهمگی کشته گردیدند ….. به مانند شیر خشمگین که به پاسداري از فرزندان خود می پردازد با شجاعت بی همتاي خودجویاي مرگ گردید، که اگر هفتاد هزار نفر نیز در کشتن او همفکر و همدست می شدند یک تنه به میان آنان یورش می برد و چون او می تازد، همه می گریزند، برخی زخمی، برخی بر زمین می افتند …..

پس فرمود : ….. پذیرفتن اطاعت ما بر هرمسلمان واجب است و نافرمانی از ما به منزله خروج از دین است و اطاعت از ما بودن در راه راست، آیا کسی هست که از زبانه کشیدن آتش دوزخ ترسیده و ما را به امید رستگاري در رستاخیز و معاد یاري دهد و از خداي جهان آفرین پروا نماید؟

و در حالی که سوز عطش بر او غالب شده، آرام به آب می نگرد و به امیدي که خود را به آن برساند ولی چون راه می افتد جلوي او را می گیرند، و او مانند پدرش علی مرتضی در میان آنان به تاخت می پردازد….. از شمشیر برنده اش که به میان سینه شیران فرو می رود و از سرهاي بریده دریاي خون به راه می اندازد و از کشتار آنان گویی آب این دریا را می افزاید و ….. و سپس به سوي کودکان و خانواده اش باز میگردد

….. و می گوید درود بر شما که براي بدرود آمده ام، اینک زندگی من به پایان آمده و مژده وصال به آستان خداوند نزدیک شده است، اي خواهرم بشنو اگر مرگ مرا دریافت سیلی بر چهره مزن و گونه هاي خود را مخراش و اگر قتل من بار واقعه سهمناکی را بر دل تو قرار داد و اندوه و داغ از دست دادن من، بسیار سنگین شد راضی به رضاي خدا باش و بر آنچه خداي تو به آن خشنود است راضی باشد و صبر کن که پاداش و اجر صابران ضایع نخواهد شد، تو را سفارش می کنم که سجاد را بخوبی پرستاري کنی، که پس از من رهبر و امام راه راست است و پیمان اطاعت باید با او بسته شود

پس از حرم رسول خدا و خانواده پیامبر برگزیده، صداي ناله و شیون بلند شد و همگی به دامن او آویختند و خاندان و فرزندان وي با ناله هاي خود در جست و جوي پناهی برآمدند، ….. تشنگی سخت تاب و توان او را گرفت و فرمود هنگام کوچ کردن از جهان فرا رسید و اینک خدا براي شما بس است و من شما را به خدا می سپارم، که بهترین حسابگر و قاضی براي اعمال آفریدگان،همان یگانه بی نیاز است، پس به پیکار گردنکشان بازگشت و به جهاد در راه خدا پرداخت، و سرانجام نیزه ها و شمشیر هاي بنی امیه و کافران درخت بلند و بارور وجود او را از ریشه کندند و او زخمی با صورت و برهنه برزمین افتاد و گونه اش برخاك قرار گرفت و شمر (علیه العنه و العذاب) کمر بست تا سر او را از تن جدا کند که بریده باد بند دست و انگشتانش،

اندوه بی پایان دل من بر آن بزرگوار است که سرش بر نیزه جاي گرفت و بدنش پایمال ستوران تیزتک گردید، هفت آسمان که یکی بر فراز دیگري بود با شهادت و از دست رفتن او به لرزه درآمد و ….. عرش خدا در عالم ملکوت از ترس به لرزه درآمد، فرشتگان براي او به شیون و ناله در آمدند و پرندگان و حیوانات وحشی صحرا از وحشت به سوگنامه خوانی پرداختند، …..، با تشنه کامی، سر او را از بدن جدا و از آب خون رگهاي گردنش، او را سیراب نمودند، جانم فداي آن کشته که با خون خودش او را شستشو نمودند، برهنه بود و باد هاي وزنده صحرا، جامه از خاك و غبار بر او پوشانیدند، سپاه کافران با کینه ورزي، ستوران خود را بر اندام او رانده و سینه اش را در هم کوبیدند و با سم اسبها و تاخت بردن هاي خود کالبد او راخرد نمودند،

(کلب گوید اینکه در تاریخ مذکور است که آن ده نفر اسبهاي خود را نعل تازه زده و سپس بر بدن آن حضرت تاختند، آیا تا بحال کسی از خود سؤال کرد چرا آن کافران اسبها را نعل تازه زدند، آري علت اینکه آن اسبها را نعل تازه زدند آن بود که اسبها پس از زدن نعل جدید به دلیل احساس درد شدید در پاهاي خود به حالت دیوانگی و جنون می رسند بگونه اي که اگر قطعه اي پارچه را زیر پاي آنان قرار دهند، از شدت ضربات، آن را تکه تکه می نمایند و لذا این کافران براي اینکه بدن مطهر امام را نابود نمایند و از این بابت از یزید بن معاویه علیهم اللعنه و العذاب جایزه بگیرند این گونه اسبها را دیوانه وار بر بدن آن زاده مظلوم زهرا حرکت دادند تا اجر رسالت پیامبر را در حق ذوالقربی او بپردازند (انا ﷲ و انا الیه راجعون)، و اسب او (ذوالجناح)با زین واژگون و بدون سوار خود به سوي خیمه ها آمد و در حالی که زمین را با صورت خود می شکافت و در این زمان زنان حرم با ناله و سرگردان از سراپرده بیرون آمدند با قلبهایی که از بسیاري اندوه آتش گرفته است …..، زینب ماتم زده شیون می کند ….. اي زاده طه ببین که چگونه دختران تو ماتم زده هستند و دارایی و کالاها و اموال تو به تاراج می رود وسپاهیان دشمن آن را میان خود تقسیم و بخشش می کنند، ….. با مرگ تو دانش و تقوي و دین نابود شد و این کافران ددمنش براي ربودن چادر ها و اموال با هم در کشمکش هستند که گویا محمد (ص)، بهترین خلایق هستی، جد ما نبوده است، …..، اي حسین، اي زاده پیامبر تو ماه دو هفته اي بودي که پس از جلوه و کامل شدن روي در حجاب آورد، ….. و ببین که چگونه ما را اسیر کرده قصد دارند به نزد امام پلید خود، یزید زاده هند جگر خوار ببرند، که نفرین خدا بر هند و زادگان هند باد، …..،

آري براي خونخواهی او هیچکس نیست مگر یک جانشین از بین امامان، که امیدواریم که بیاید…..، اوست حجت ثانی عشر و اوست قائم و مهدي و سروري که چون ظهور نماید فرشتگان آسمان سپاه اویند (آمین) و چون قیام فرماید و آشکار شود ستون دین و پرچم ما را هر چه بالاتر برخواهد افراشت و آئین هاي چند گانه پرستی و بی دینی را درهم خواهدکوبید ….. آري اي امام زمان و اي مهدي موعود، رازها و گفتگوي همه پیامبران در قیام مبارك تو متجلی می شود و آنگاه که جانشین هاي رسول خدا را به شماره آورند تو در پایان همه قرارداري، اي فرزندان وحی و اي بنیاد کتاب خدا (قرآن)، اي کسانی که هرچه در شمارش فضائل و مناقب آنان پیش رویم به پایان آن نمی رسیم …..،

(رجب) امیدوار است که فردا به برکت وجود آنان در بهشت پهناور منزل نماید ….. (اي خاندان محمد) من در مدح و ثناي شما هرچه در توان داشتم به کارگیري نمودم، ولی ستایش من چه ارج و ارزش دارد که (کلمه) ثنا و مدح شما را ثنا و مدح می کند، ….. (اي حسین) پسر پیامبر فرداي قیامت و در روز معاد مرا بیادآور که فردا هر بنده به پناه مولا و سرور خود می شتابد، ….. و اي خاندان محمد، اي کسانی که در روز حشر و هنگام سختی ها زاد و توشه من هستید ….. (برسی) بنده ناچیز شماست و برده فضایل شما و این افتخار و سربلندي براي او بس است که بنده شما باشد، پس درود خدا بر شما باد تا کدام زمان ؟ تا آن زمان که دیدگان ابر، باران اشک خود را بر صورت گلها و گلزارها فرو می ریزد و بوي خوش آن را پخش می نماید، …..)،

(کلب گوید خدایا این بنده تو حافظ برسی قلوب مجروح ما را به اشعار زیباي خود مرهم نهاد و براي ظهور منجی عالم دعا کرد خدایا تو نیز رحمت و رضوان خود را شامل حال او فرما و تاابدالآباد او را از نعمتهاي جاویدان بهشت بهره مند و امر فرج آن حضرت را اصلاح و ما را نیز مشمول شفاعت او فرما آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

و باز از اوست این سروده در سوگ فرزند دختر رسول خدا (ص) ….. که می گوید: (……. اي یاور اسلام و اي باب هدایت امت، اي شکننده بت هاي گردن افراشته (در خانه کعبه)، اي کاش دیده بر حسین می گشودي و می دیدي که چگونه در کربلا میان عاصیان و گردنکشان، از حرم و خانواده خود دفاع و پاسداري می کند …..، تا آنجا که به صورت بر خاك گرم کربلا قرار می گیرد در حالی که هیچ یار و یاوري ندارد، جانم فداي او باد که رگهاي گردن او را بظلم و ستم بریدند …..، رود از آب لبریز است و او لب تشنه بر خاك در کناري افتاده است، غریب و دور از وطن، به دور از خانواده که در زیر شکنجه اي سخت مظلوم شده و ستم می بیند، و بانوان حرم پاك رسول خدا، ماتم زده و داغدیده میان دریایی از دشمنان به زاري و سوگنامه سرایی می پردازند و در کربلا با افسردگی دامن بر زمین می کشند، …..، بر زینب اندوه می خورم که زاري می کند و باران اشک بر چهره او سرازیر است و آواز و ناله سر می دهد که اي برادر من اي تنها یار وامید من …..، بر فاطمه اندوه می خورم که از شدت سختی و مصائب بر دو گونه خود سیلی می زند و سخت رنجور و غمگین در حالی که پلکهایش زخم شده و اشکهایش خونین است، و صبر و شکیبایی از دلش رخت بربسته و می خواهد تا پیکر بی جان و کشته شده پدر را در آغوش بگیرد و با گوشه روسري خود آن همه خون را پاك کند پس بر آن گلوي گلگون خم می شود، ….. فاطمه کوچک نیز گریه اي دلخراش دارد که سینه را زخم کرده و به آتش می سوزاند و جانوري به کشمکش با او برخاسته تا زیورهاي او را برباید …..، اي فاطمه زهرا برخیز و چهره حسین را بنگر که چگونه بر زمین می ساید، و چگونه تار جامه او، از مرگ و پود جامه او از گرد و خاك کربلاست، حسین تو را با خون رگ گردنش شستشو داده اند، و کسی هم در سوگ او زاري نمی کند، …..، سر مطهر او را بر نیزه بلند جاي داده و سم ستوران دشمنان، پیکر و سینه او را لگدکوب کرده اند، …..، هان اي مردان امت محمد در این ستم که بر تبار محمد رفت، فریاد رسی نمائید، کجاست آنکسی که براي خونخواهی آنان به کوشش و تلاش قیام نماید،آري حسین با پیکري خونین در کربلا افتاده و خاك و غبار آن صحرا، همچون جامه اي پیکر او را پوشانیده است، و خانواده او سرگردان و ماتم زده ….. و دشمنان کینه توز آنان اسیر نموده و به سوي بدترین خلایق یعنی یزید پلید رهسپار نموده اند و زین العابدین را در بند و غل و زنجیر کشیده و هیچکس بر او ترحم نمی نماید، آري این اندوه از قلب ما بیرون نمی رود مگرآنکه عطري خوش که همچون نسیمی، آرام بوزد (یعنی ایام ظهور حضرت مهدي و رجعت مقدسین) و مردگان را زندگی عطا نماید و نشانه اي از پیامبر و علی و مهدي داشته باشد و بیماران گرفتار را، درمان کند، منادي او (یعنی مهدي صاحب الزمان) ندا بر آورد که کجا هستند قاتلان حسین و آنگاه آن روز شادي بخش فرا رسد و فرشتگان الهی و آسمانیان اطراف پرچم او را بگیرند و ….. آنگاه فلانی و فلانی را بر دو تنه درخت می آویزند تا پستی آنها نمودار شود و این بر پاکردن دار، دلیل سرافرازي و گشایش خواهند بود و فلان، و فلان همان مظاهر گناه و کین توزي، و ….، و ما براي گناهانی که کردند برآنان نفرین می فرستیم و آتش همه لغزش ها از گور آنان بر می خیزد، اي زاده پیامبر، شگفتی پر از درد و رنج من پایان پذیرنیست و اندوه در همه پیکرم جاي گرفته است و …..

و این قصاید و سرودهایی از (برسی حلی) است که تقدیم آستان تو می گردد، ….. و اوست که دست نیاز به آستان تو دراز کرده تا تو اي فرزند رسول خدا که بخشنده و مهربانی، از لغزش او چشم پوشی نمایی و رجب امید دارد که چون بیاید به واسطه این سرود ها در پیشگاه تو پذیرفته گردد زیرا که ستایشگر توست و به تو امیدوار است و پس از مرگ که به سوي خدا بازگردد تو پناهگاه او خواهی بود. ….. پس درود خدا بر تو باد تا کدام زمان، تا زمانی که ابر باران اشک خود را فرو می ریزد و نسیم می ورزد و بوي خوش گلزار ها را می پراکند،) و ….. نیز باز ازاوست مرثیه اي که در سوگ امام حسین بن علی فرزند مظلوم فاطمه دختر پیامبر اسلام صلی اﷲ علیه و آله و ….. سروده و میگوید (……. بلکه سرورم حسین را بیاد می آورم که چگونه در سرزمین کربلا با کرب و بلا تشنه افتاده است، پس صبرم تمام شد و اشکهایم سرازیر گردید، ….. و نتوانستم از ریختن آن اشکها که با خون من عجین شده بود جلوگیري نمایم، و غربت او را فراموش نمیکنم که چگونه سپاهیان بی دین و بد آئین (شام و کوفه)، همچون دریایی پر آشوب او را احاطه کردند ….. و چون ازهمراهان سوال کرد که این سرزمین چه نام دارد …..، گفتند کربلا گفت هان مرگ ما در میان این زمینهاي پست و تپه هاي بلند روي خواهد داد، پس بارها را فرود آرید که مرگ با ما دست به گریبان شده است، ….. اینجاست که جگرها از تشنگی می گدازد و پیکرها با روان شدن خون از گلوها سیراب می گردد، ….. اینجاست خانه اي که ما را در آن به خاك می سپارند….. پس شیران شیرشکار گام پیش نهادند ….. در کام آتش فرو رفته و از شرار آن هراس به خود راه ندادند …..

پس ذوالجناح، اسب نجیب فرزند دختر رسول خدا بر مظلومیت او زاري کرد و با شیهه اي بلند و زین واژگون تهی از سوار خود به سوي چادرها و خیمه هاي حرم پیامبر برگشت و چون بانوان حرم آن اسب را با این حال مشاهده کردند که چگونه سر وصورت خود را در خاك می مالید، آنان هم زاري کنان و داغدار و ماتم زده نمایان شدند، ….. و آمدند و فرزند دختر پیامبر حسین را دیدند که بر بستري از نیزه ها و تیرهاي شکسته آرمیده است. و شمر که از کینه سر از پیکر او جدا می کرد ….. یاحسین و این سکینه تو است که سکینه و آرامش خود را از دست داده است، و این فاطمه دختر دیگر توست که با دیده خونین بر تو می گرید، …..

پس خواهر ستم دیده پیکر سر از تن جداي برادر را در حال پریشانی و شوریدگی در آغوش کشیده ومی بوسد و گلوي خونین او سینه اش را رنگین می سازد….. و سپس فریاد بر می آورد و از رسول خدا پناه می خواهد که اي جد مطهر کجا رفت آن سفارشهاي تو که درباره نزدیکان خود به این مردم نمودي…..، و آنان را اسیر نمودند که گویی اسیران قوم کافران هستند، آري و این هم علی بن الحسین امام سجاد، بازمانده آل اﷲ و سرور مردمان زمین و زینت همه خداپرستان است و تنها فرزندي که از حسین باقی ماند و وارث اوست، او همان سرور و امامی است که پرستش خدا و به خاك افتادن در برابر عظمت او در تاریکی ها، پیشه و کار و عمل دائمی اوست ….. او را در غل و زنجیر و بیدادگرانه به شام فرستادند، …..، پیامبر خدا کجاست تا بر لب و دندان دختر زاده خود حسین بنگرد که چگونه یزید خبیث و پلید از روي کینه توزي و عداوت با حسین یعنی بهترین خلایق، بر آن چوب می زند، همان دندانهایی که بهترین خلایق از عرب و غیر عرب از سر مهر آن را بوسیده است و سپس یزید پلید بی خردانه لاف مسلمانی می زد و حال آنکه (این حرامزاده) از قوم عاد و قوم ارم هم بدکیش تر بود، پس واي بر اودر آن زمان که فاطمه مطهر به دادخواهی بیاید ….. پس در آنجا فرمان خداوند در نزد مردم آشکار می شود که چگونه این اشقیاء و بیدادگران مانند مار گزیدند و چنین نادرستی نمودند که کردارشان دور از آمرزش خدا باد …..، اي فرزندان وحی….. اي آنکه مهر و محبت شما امید و مایه شفاي من از دردهاست، اندوه من بر شما جاودانه است و رنج آن سپري نمی شود وتا بمیرم و سپس (در ایام رجعت) جان به استخوانهاي پوسیده ام باز گردد و تا آن زمان که دولت شما که مژده آن را داده اند فرا رسد و سراسر جهان را از خوبی ها پر نماید، و البته کیش و دین و آئین ما یار و یاوري ندارد مگر آن امام جوانمرد که باظهور خود بیدادگري را ریشه کن می سازد، همان قائم آل محمد و همان مهدي موعود و …..، که سپاهیان او از هر طرف یاري می شوند و او خود پاسدار بیرون و درون خانه خداست، اي فرزند عسکري فرزند آن امام پاك و اي جوان هادي نقی همان علی طاهر مطهر و معطر، اي زاده امام جواد و اي نواده رضا رئوف و اي نبیره کاظم سرچشمه بزرگواري ها و اي جانشین صادق همان سروري که با آشکار نمودن دانش هایش دل سیاه تاریکی ها (جهل) را روشن ساخت و اي جانشین سرور ما باقرو اي جانشین سرور ما زین العابدین که نامش علی است و هان اي زاده حسین سرور ما شهید کربلا، و اي فرزند حسین، همان حسین که فرزند فاطمه و فرزند علی و وصی رسول خدا و شکننده بت ها است، اي نبیره پیامبر و اي نواده شیر خدا، اي زاده بتول و اي فرزند درون و برون خانه خدا، تو در ظاهر و باطن سرافراز و با اقتدار هستی، …..

البته در روزگار نورانی و شادي بخش و سرسبز توست که کار جهان در آن به خیر پایان می پذیرد، و پایان خوشبختی امتها و دین آنها همگی در ظهور توست پس آنگاه که تو را ببینیم، نه ظلمت در کار خواهد بود و نه ظلم و ستم و آن روز، روز خوش دین (محمد ص) فرا میرسد و سختی به بدکیشان رو می نماید …..، پس روي زیبا و رخ تابناك خود را نشان بده و ظهور نما که راههاي دین و رهبري بکلی ناپدید و امور به دشواري و بدي افتاده و حق و درستی نابود گردیده است،

(کلب گوید خدایا تو به هنگام مرگ زبان کسی را که دعاي حافظ برسی مقدس آمین گوید را لال مگردان و او را بی ایمان از این دنیا مبر آمین، آمین، آمین یارب العالمین)

اي خاندان طه و اي کسانی که مهرورزي به آنان آبروي من است، ….. اکنون مدح و ثناي مبارك خود را منظم نموده و به آستان شما تقدیم می کنم ….. (رجب) امیدوار است که به واسطه این (عرض ارادت) فردا به بهشت پهناور خدا وارد شود و پس از این رنجهایی که در راه شما متحمل شده است، به گنجهاي پایان ناپذیر (رحمت الهی) دست یابد و اي سروران راستین جز شما به کسی امید ندارم و مهر و محبت شما زاد و توشه راه آخرت من است و مدح و ثناي شما دست آویز رستگاري من و البته مدح و ثناي من چه رتبه و ارزشی دارد در حالی که خداوند بخشایشگر مدح و ثناي شما را در کتاب خود در سوره ن والقلم و ….. آورده است …..

آیا (برسی) از لغزشهاي خود بهراسد، با اینکه شما را از نزدیکان و خویشاوندان خود بیشتر دوست دارد، ….. درود خداوند بر شما ارزانی باد تا کدام زمان، تا آن زمان که جانداري حیات دارد و نسیم هاي بامدادان در وزیدن است .

و نیز این سروده هم از اوست، (……. سوگند به آن خداوند و پروردگاري که شهادت و ریختن خونم را در راه خود روا دانست و رنج و بلا را ویژه دوستان خود گردانید، که اگر در راه دوستی او باده مرگ بنوشم دل من هرگز به پیاله گردان او (نه) نخواهد گفت، ….. ….. این روشی است که خداوند در میان بندگان خود قرار داد که دوستدار او باید در بلا وگرفتاري باشد)

و ….. این سروده نیز از اوست (……. اي حافظ تو رازي نهفته را آشکار کردي، و نور پوشیده و در هم پیچیده اي را آشکار نمودي و به واسطه آن در نزد خدا و امامان به پایگاهی بلند دست یافتی، پذیرفته شدي و خوشبختی بر تو روي آورد و آنها از تو راضی و خشنود شدند و امّا دیگران بر تو حسد بردند، پس دل خوش دار و تنها زندگی کن و مانند مرغی آسمانی باش که از آشیان خود دور مانده و با تنهایی خو می گیرد و به هیچکس نزدیک نمی شود پس با تنهایی و گوشه نشینی عادت کن بگونه اي که از یاد مردم بروي و اگر به روزي افتاده اي که تو را از خود می رانند و تو را هدف تیرهاي کینه خود می نمایند، آگاه باش و بدان که کسی با تو دشمنی نمی کند مگر آنکه پدرش از زنگیان بصره باشد و از مردم عمان و مرادي و گبر و جهود و (یعنی حرامزاده) باشد)

و نیز این سروده که نشانه دلدادگی اوست، (……. دلباختگی من به دلدار(مانند داستان مجنون و) لیلی زبانزد مردم شده است ….. یکی قصد دارد تا مرا از این (دلدادگی) او روگردان سازد و دیگري با خودخواهی از زیر چشم مرا می نگرد و دهانش را کج می کند و دیگري هم صورتش را با آن بینی گنده اش بر من ترش می کند که گویا فرزند او را کشته ام، چه گناهی مرتکب شده ام با اینکه از آنان دوري می کنم، ولی آنها به پریشان گویی خود ادامه می دهند، آیا گناه من جز این است که در اظهار محبت به او یگانه هستم آري اگر آنچه مرا در فضائل آنان می دانستم آنها نیز می دانستند و به همان جایگاهی که روي خود را به آن طرف نموده ام، روي می آوردند و قطعاً این مرز را براي مدح و ثنا می پذیرفتند، و لذات صور می نمایند که برخی از اندیشه ها گناه است و مرا نکوهش و سرزنش می نمایند که مدح و ثناهاي من از مرز و اندازه شایسته آن گذشته است، ولی به خدا سوگند آنچه من از اوصاف و منش عزیزان خود ارائه داده ام از مرز خود نگذشته است بلکه زیبایی ها و فضایل آنان از اندازه و مرز بیرون است، …..)،

این بود بخشی از سروده هاي استاد و پیشواي ما حافظ برسی که بر آن دست یافتیم که بروي هم به 540 بیت می رسد. و همانطور که ملاحظه می فرمائید او از هرگونه تندروي و گزافه گویی و غلو که تهمت آن را به او وارد آورده اند کاملاً دور و دامن او از هر افترا در این خصوص پاك و منزه است. …..

غلو و گزافه گویی در ثنا خوانی و مدح:

چون برخی از غدیریه سرایان همچون (برسی) دچار خردگیري ها و نکوهش ها گردیده و آنان را متهم به غلو و تندروي نموده اند و برخی از نویسندگان با دروغ و دشنام تاخت و تازي به ساحت آنان نموده اند خواستیم که پژوهشگران را در این زمینه آگاهی دهیم تا فریادهاي تبهکاران، پرده بر عقل و خرد آنان نیفکند و به هیاهو هایی که یاوه گویی ها و دسته بندي هاي کینه توازانه فراهم می آورد توجهی ننمایند و …..، بر اساس آنچه پیشوایان لغت همچون جوهري، فیومی، راغب، و …..آورده اند غلو (گزافه گویی)، آن است که پاي از مرز فراتر برود چنانکه گوئیم (…….) و لذا رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله فرموده است: (درباره زنان غلو نکنید (با گرانی سودا نکنید) و آنان آبشخوري هستند که خدا بر شما عطا فرموده است) و نیزعمر بن خطاب گفت که در کابین زنان غلو نکنید (نرخ آنان را گزاف ننمائید)، پس غلو و تند روي هر کجا و به هر گونه ودر هر باره که باشد خواه یا ناخواه ناروا است به ویژه اگر با دین و مسائل آن درگیر شود همانگونه که خداوند در کتاب خود فرموده است که (……. درباره کیش خود غلو و تند روي ننمائید …..) که بر اساس گفتار مفسران روي سخن آنها با دو گروه است: اول یهودیان که در دشمنی با عیسی مسیح غلو نموده و به مریم مقدس دروغی زشت نسبت دادند و دیگر مسیحیان که در دوستی مسیح غلو نموده و او را پرودگار خود دانستند، که البته لازم به ذکر است که هم تند روي و هم کند روي هر دو نارواست و کار صحیح به گفته مطرف بن عبداﷲ راه میانه روي است …..

و سرور ما امیرالمومنین فرمود (دین خداوند، روش میانه روي است و دور بودن از کند روي و تندروي و بر شما باد راه میانه روي، که باید کندرو شتاب کند تا خود را به حد شایسته برساند و تندرو عقب نشینی کند تا آن حد شایسته را دریابد، پس قدم اول بایستی آن مرزي را که دین و شریعت به ما اجازه نمی دهد پاي از آن فراتر قرار دهیم را شناسایی نمائیم و سپس مصادیق آن را بر آن منطبق نمائیم و ….. نه آنکه اگر سخن را پسند نگردیم بر آن تهمت غلو و تندروي قرار دهیم مانند آنچه که به ناروا به شیعیان امامی نسبت دادند (که برخی از آنها بحث و بررسی گردید) و ایراد بر فضایلی از امامان آل محمد علیهم السلام وارد نموده اند که احادیث صحیح آنان انباشته از همین فضائل است …..

ولی کسی دامن همت به کمر نزد تا به واسطه آنان، جایگاه درخور این امامان صادق را بیان نماید و از این مقام و مرتبت امت را آگاه نماید، همان جایگاه رفیعی که می توان در کتاب خدا و احادیث نبوي و ….. حاصل نمود و ….. اگر کسی بگوید که پیشوایان دین ما از رازهاي نهایی آگاهند او را به غلو و تندروي نسبت دهند و یا اگر حدیث گویند که مردگان با آنان سخن می گویند یا زبان مرغان و جانداران را می دانند یا خداوند به درخواست آنان مرده ها را زنده می نماید و یا کور را شفا می دهد …..، و یا زیارت قبورآنان و یا توسل به آنان و ….. و امثال ابن حزم، ابن تیمیه، ابن قیم، ابن کثیر و امثال آن انکار نمایند و شاید دست آویز آنان این باشد که جانشین پیامبر در دیدگاه آنان تنها خیرش آن است که دست دزدان را ببرد، آدمکشان را کیفر دهد، مرز هاي کشور را پاسداري نماید، جلوي آشفتگی هاي اجتماع را بگیرد، حقوق این و آن ….. را فراهم نماید و بین آنها تقسیم کند…..و از اینگونه کارها که پادشاهان و فرمانروایان در میان مردم انجام می دهند و نمایشگر این برداشت از معنی واژه خلافت سخنانی است که از ابوبکر و عمر در زمان دست یافتن به خلافت نقل گردیده و نیز خلافت عثمان و معاویه و فرزند گردنکش و عاصی او یزید که نمونه هاي دیگر این برداشت است …..، …..

اینان اعتقاد ندارند که خلیفه بایستی دردرون خود نیرویی از سرچشمه پاکی و پاکدامنی و برکناري از گناه داشته باشد که به یاري آنها بتواند چنانچه شایسته است در پدیده هاي جهاندست ببرد…..، پس آنها این امور را نمی پذیرند چون با عقل ناقص آنان قابل ادراك نیست …..، و توجه ندارند که بسیاري از امور که درسابق بر اساس ادراك مردم آن زمان غیر ممکن بود، در حال حاضر بر اساس پیشرفت علم و صنعت امري عادي می باشد که به عنوان نمونه از اینگونه امور، سخن گفتن با دیگران در دو طرف کره زمین بدون وسیله رابط از راه هوا و امواج و …..، و یادیدن تصاویر از طریق ماهواره و…..، و حال آنکه بیان امثال اینگونه مسائل در روزگاري که سطح دانش بالا نبوده است، براي امثال این اشخاص که اینگونه وقایع را ناشدنی می دانستند، وسیله اي براي ریشخند و مسخره نمودن و دست انداختن و استهزاء بوده است و ….. و حال آنکه به عکس در میان احادیث و گفتارهاي آنان، اقوالی نسبت به پیشوایان خود آورده اند که در واقع آنها را بایستی یاوه گویی و گزافه نامید که به هیچ وجه با مبانی دین و موازین عقل و خرد منطبق نبوده و با مبانی آنها اساساً منافات دارد و …..،

گزافه گویی درباره ابوبکر:

….. در ابتدا بدانیم که کار گزینش ابوبکر به جانشینی پیامبر چگونه انجام شد، …..، ما نمی خواهیم در پیرامون جانشینی پیامبر به سخن بپردازیم و در زمینه اینکه این امر چگونه به انتها رسید و یا چگونه شکل گرفت و یا چگونه بر پا شد و چگونه راه خود را دنبال کرد و یا رأي گیري در آن آزادانه صورت گرفت و یا سفارش هاي رسول خدا به کار بسته شد و یا هوي وهوس در کار بود و یا با زورگویی صورت گرفت و یا چه کسی امور را می گرفت و می تاخت و بالا و پایین می برد، گره می زد و باز می کرد و می شکست و پیوند می داد و یا می بست و باز می کرد و …..، ما نمی خواهیم پیرامون همه این امور به گفتگو بپردازیم، آن هم پس از آنکه همه جهانیان داستان سقیفه …..، و گزارش آن حادثه بزرگ را آویزه گوش نموده وهمه کشمکش بزرگ مابین مهاجرین و انصار و …..، را شنیده اند، چه می توانم بگویم، پژوهشگران و محققین تاریخ آنها را در برابر خود قرار داده و بررسی نمایند، که چگونه شخص در آن روز صلاح و رستگاري را در آن می دید که با هیچ گروهی همدست نشود و می ترسید که ناگهان در آشوب هاي سوزان قرار گرفته و …..، سرش بر باد فنا برود مخصوصاً به اینکه با دو چشم خود شمشیر برهنه را دیده و گوشهایش فریاد مردي تندخو و درشت گفتار را شنیده که می گفت (هرکس بگوید که رسول خدا در گذشته است او را به شمشیر خواهم کشت)، و یا (هر که بگوید که او مرده سرش را با این شمشیر بر خواهم داشت، جز این نیست که او به آسمان بالا رفته است)، و یا فریاد بر می آورد (هرکس بگوید پیامبر جان داده است، سر او را با شمشیر برخواهم داشت) …..، پس آن دو پیرمرد برخاسته و پیش از آنکه نظر دیگران را بپرسند، خلافت رسول خدا را به آغوش یکدیگر می انداختند …..،

و ابو عبیده جراح هم که با آنان همداستان شده و جارچی آنان است و در آن طرف آن پاك ترین مرد امت که پیامبر او را وصی خود نموده، به همراه خاندان او و دودمان هاشمی سرگرم عزاداري و تجهیز کار پیامبر هستند و کالبد بی جان او را با جامه مرگ در برابر خود می بینند و…..، و همه اصحاب، آن حضرت را با خانواده اش تنها گذاشته و از خاکسپاري او روي گردانیده و تا سه روز پیکر مطهر روي زمین ماند و جز خانواده و نزدیکان وي هیچکس در مراسم خاك سپاري حاضر نبود و شبانه و یا در ابتداي شب او را غریبانه به خاك سپردند و مردم آگاهی نیافتند و تا اینکه در نیمه هاي شب از خانه هاي خود صداي بیل هایی را شنیدند که آرامگاه رسول خدا را با آن صاف می کردند، و آن دو پیرمرد نیز در مراسم به خاك سپاري آن حضرت حضور نداشتند، …..،

پس بیننده چون نظرش بر عمر بن خطاب می افتد، که چگونه ابوبکر را برگزیده و نشان کرده و شتابان نزد او می رود و چندان فریاد می کشد که دهانش کف می کند، و پس از او، فریاد حباب بن منذر همان یار پیامبر و رزمنده بزرگ بدر شنیده میشود که شمشیر بر روي ابوبکر کشیده و می گوید (هر کس در آن چه می گویم ناسازگاري نماید بینی او را با شمشیر خرد می کنم و بدانید من هستم آن بنیاد بزرگ که پشتوانه محکم می تواند باشد و فکر او چاره ساز کارها است و من هستم آن شیربچه در بیشه شیران، که با شیران نسبت دارم و پاسخ می شنود (اگر چنان کنی خدا ترا خواهد کشت) و او می گوید (بلکه تو را خواهد کشت)، یا (بلکه چنان می بینم که تو کشته می شوي) پس او را گرفته و لگد بر شکمش زده و خاك در دهانش ریختند، و پس از آن سومی را می بیند که از فرمانبري ابوبکر سر باز می زند و فریاد می کند (هان به خدا سوگند هر تیري درتیردان خود دارم به سوي شما پرتاب می کنم و نیزه و دستان خود را از خون شما رنگین می نمایم و با شمشیر که در دست دارم بر شما خواهم کوبید و با افراد خاندان و قبیله خود با شما پیکار می کنم، پس از آن چهارمی آمده و ضمن نکوهش اینگونه بیعت تهدید می کند که (به راستی گرد و غبار و دودي می بینم که جز با خونریزي فرو نمی نشیند) و پس از آن شخصیتی مانند سعد بن عباده رئیس خزرجیان را می بیند که در گرداب خواري و مذلت افتاده و بر سر او می جهند و با خشم فریاد می کشند (سعد را بکشید که خدا او را بکشد که از منافقان است یا از آشوبگران است) و گوینده اي بر سر او ایستاده می گوید (به راستی قصدآن دارم که ترا چنان لگدکوب کنم که استخوان هاي تو از جاي به در رفته و یا چشمان تو از کاسه بیرون آید)، و آنوقت پسرسعد یعنی قیس را می بیند که ریش عمر را گرفته و می گوید (به خدا سوگند اگر مویی از سر پدرم کم شود، دندانهاي تو راخرد نموده و یک دندان هم در دهانت باقی نمی گذارم)، و یا (اگر مویی از او کم شود نخواهم رفت تا اینکه ترا تکه تکه کنم)، و پس از آن زبیر را می بیند که با شمشیر برهنه خود می گوید: (شمشیر خود را درغلاف نخواهم کرد تا براي علی ازهمه بیعت بگیرم) و عمر می گوید (بگیرید این سگ را) پس شمشیر او را گرفته و بر سنگ زده و می شکنند، و پس از آن مقداد صحابی بزرگوار پیامبر را می بیند که به سینه او می کوبند و حباب بن منذر را می بیند که بینی او را می شکنند ودستش کوفته می گردد و پناهندگان به سراي پیامبر و خانه علی و فاطمه را ترسانیده و ابوبکر عمر را به سوي آنان فرستاده ومی گوید که (اگر آنان از اطاعت و بیعت ما خودداري کردند با آنها نبرد کن) و عمر آتش آورده و تا خانه را بر آنان آتش زند که فاطمه او را دیده و می گوید: (…….، اي پسر خطاب آمده اي خانه ما را بسوزانی) پاسخ می دهد (آري مگر آنکه شما هم در راهی که مردم در بیعت رفته اند بروید) پس از آن با یاران خود به سراي خاندان وحی هجوم آورده و به خانه فاطمه دختر پیامبر حمله کردند و پیشگام آنان هیزم طلب نموده فریاد می نماید(به خدا قسم که خانه را با اهل آن می سوزام مگر آنکه بیرون آمده و دست اطاعت و بیعت بدهید) و یا (باید بیرون بیائید و دست فرمانبرداري و اطاعت داده و بیعت کنید و گرنه خانه را با هر که در آن است می سوزانم) و عده اي به او می گویند (در این خانه فاطمه است) گفت (حتی اگر او باشد)، پس از آن می بیند به گفته ابن شحنه (عمر به سوي خانه علی آمده تا خانه را با اهل او و هر که درآن است بسوزاند و فاطمه او را می بیند که فریاد می کند (در راهی که مردم افتاده اند (یعنی بیعت کرده اند) شما هم وارد شوید (یعنی بیعت کنید)، تاریخ ابن شحنه، …..، پس از آن ناله و شیون آن بانوي مظلوم و همان جگر گوشه رسول خدا یعنی فاطمه را می شنودکه از حریم بیرون آمده و با گریه صداي خود را بلند می نماید و استغاثه می نماید (…….، اي پدر، اي رسول خدا پس از تواز دست پسر خطاب و پسر ابی قحافه چه مصائب که بر سر ما فرود نیامد…..،) و پس از فاطمه را می بیند که همراه با زنان هاشمی به ابوبکر خطاب می کند(…….، اي ابوبکر چه زود بر خاندان محمد حمله کردید و به تاراج آنان پرداختید، به خدا سوگند با عمر سخن نخواهم گفت تا خداي خود را ملاقات نمایم…..،) شرح ابن ابی الحدید جلد اول و جلد دوم)،

و پس از آن می بیند که اسوه پاکی و بزرگواري و مظهر ایمان یعنی امیرالمومنین را دستگیر و مانند شتري که چوب در بینی او کرده اند تا مهار شود و او را کشان کشان به سوي خود و با توهین و بی ادبی می برند و مردم جمع شده و تماشا می کنند و آنها به حضرت خطاب می کنند که دست بیعت و اطاعت به ابوبکر بده، و ایشان می فرماید اگر ندهم چه می شود؟ و آنها جواب می دهند: (اگر دست بیعت ندهی در آنوقت به همان خدایی که جز او نیست گردنت را می زنیم و تو را به قتل می رسانیم)، و ایشان می فرماید(پس اگرچنین نمائید به یقین عبد خداوند و برادر رسول او را خواهید کشت) و پس از آن می بیند که چگونه برادر رسول خدا علی مرتضی، رو به سوي قبر مطهر پیامبر کرده و این فتنه و آشوب را به فتنه سامري در امت موسی تشبیه نموده و این آیه قرآن رااز زبان هارون می فرماید که (…….، اي برادر این گروه مرا ناتوان شمرده اند و نزدیک است خونم را بریزند)، پس از آنکه علی علیه السلام را به سوي خود می کشند تا بزور دست بیعت دهد، می بیند که ابوعبیده جراح صدا بلند می کند، (…….، اي پسر عمو تو خردسالی و اینها پیران قوم هستند، و تو تجربه آنها را نداري و می بینم که ابوبکر در این کار فعلاً از تو بهتر بوده و راحت تر می تواند سختی ها را آسان نموده و از جایگاه خود همه جا را با توجه بنگرد، پس حالا این خلافت را به ابوبکر واگذار کن که اگر تو بمانی و زمان تو فرا برسد براي امر خلافت، به لحاظ فضایل و دین و علم و قضاوت و سابقه در اسلام وخاندان و انتساب به پیامبر و دامادي او …..، شایسته و سزاوار خواهی بود)،

پس از آنکه می بیند که چگونه انصار در آن روز سخت فریاد برداشته و می گویند: (جز با علی به هیچکس دیگر دست اطاعت نخواهیم داد)، و آن دیگري که رزمنده جبهه غزوه بدر است فریاد می زند: (یک فرمانروا از شما و یکی هم از ما) و عمر هم به او می گوید: (…….،اگر درخواست تو این است می توانی بمیري …..) و پس از آنکه می بیند ابوبکر به انصار می گوید : (……. ما حاکم و شما کمک کار ما هستید و این کار (خلافت) در میان ما و شما به دو نیم می شود همانطور که یک دانه باقلا یا برگ خرما را به دو نیم کنند …..)، تیره اوس دراز دستی کرد براي خلافت و تیره خزرج نیز طمع در امر خلافت نمود پس ستیزه و کینه پاي در وسط نهاد و…..، پس می بیند مادر مسطح بن اثاثه، در نزد قبر رسول خدا ایستاده و آواز می دهد (اي رسول خدا پس از رحلت تو حوادث سخت و مجادله هاي فراوان در گرفت و اگر تو بودي این حوادث سهمگین واقع نمی شد، با از دست دادن تو مثل آن است که زمین بهره باران خود را از دست داده و اصحاب تو به پریشانی و حیرانی افتاده اند پس آنان را بنگر و دیده خود فرو مگذار،…..)، پس با این وجود در اینگونه خلافت و جانشینی براي پیامبر چه می توانم گفت آنهم پس از آنکه ابوبکر و عمر بن خطاب، آن را کار و امري شتابزده و ناگهانی و بی تدبیر شمردند، مانند آن اموري که جاهلان قبل از اسلام انجام می داند که به زعم آنان خدا مردم را از بدي و شرور آن نگهداشت و حفظ کرد، و لذا عمر فرمان داد که پس از این هرکس مانند آن عمل را انجام داده و به آن شیوه از مردم بیعت بگیرد، او را به قتل برسانند، و نیز پس از آنکه خودش در روز سقیفه گفت (هرکس بدون آنکه با مسلمانان مشورت کند کسی را به فرمانروایی بشناسد پس این فرمانروایی و حکومت به هیچ وجه پذیرفته نیست مبادا کشته شوند)،

و پس از آنکه به پسر عباس گفت: (علی در میان شما البته به حقیقت براي اینکار (خلافت) سزاوارتر و لایق تر از من و ابوبکر بود و به خدا آنچه ما با او کردیم (یعنی او را از خلافت کنار زدیم)، از روي دشمنی و عداوت با او نبود بلکه علت آن این بود که دیدیم او جوان است و تصور کردیم اعراب و قریش براي صدماتی که از او دیده اند (یعنی آن حضرت بزرگان آنان را به جهنم واصل نموده است) از اطراف او پراکنده می شوند و سپس پسر عباس به وي پاسخ داد که (رسول خدا (ص) او را اعزام می کرد که با قهرمانان آنان (عرب و قریش) مبارزه کند و براي جوانی او ماموریت او را لغو نمی کرد وحالا تو و رفیقت (ابوبکر) بر او ایراد می گیرید که سن و سال او کم است) و پس از آنکه عمر به ابن عباس گفت (……. اي ابن عباس فکر می کنم بر دوست تو علی علیه السلام ظلم و ستم شد) و ابن عباس پاسخ داد (به خدا سوگند که خداوند علی را علیرغم سن کم او شایسته دید تا سوره برائت را از ابوبکر بگیرد و دستور داد که آن حضرت آن را به مشرکین ابلاغ کند .(…..

واکنش ها و عکس العمل هاي علی در برابر گزینش ابابکر به خلافت:

…..، پس از آن پدر حسن و حسین، امیرالمومنین علی علیه السلام گفت: (من عبد خداوند و برادر رسول خدا هستم و براي اینکار (خلافت بر جامعه مسلمین) از شما لایق تر و سزاوارترم و لذا دست بیعت به شما نمی دهم که شما به اطاعت از من سزاوارترید) و عمر گفت (ما ترا رها نمی کنیم تا دست اطاعت و بیعت بدهی) وعلی علیه السلام گفت: (……. اي عمر شیر (از پستان این فتنه) بدوش که نصف آن هم به خود تو برسد) یعنی (خلافت را براي ابوبکر بگیر که بعدا به تو برسد).

و آنگاه علی علیه السلام (آنها را نصیحت نمود) و گفت : (اي گروه مهاجرین شما را به خدا قسم می دهم که خلافت رسول خدا را در میان اعراب، از خانه و نهاد خاندان او به سوي خانه هاي خود بیرون نبرید و خاندان او را از جایگاه او در مردم (یعنی رهبري) و از آنچه شایسته آن است دور ننمائید، اي گروه مهاجرین به خدا سوگند ما سزاوارترین مردم به امر خلافت هستیم، زیرا ما خاندان او و براي اینکار شایسته تر از شما هستیم، تا چه زمان، تا آن زمان که در میان ما گوینده و ناطق به کتاب خدا و دانا به سنت هاي پیامبر هست که از کار مردم آگاهی دارد و همیشه آنها را در مد نظر دارد و کارهاي ناپسند را از آنان دورمی کند و آنچه شایسته آن هستند را با مساوات میان آنان تقسیم می کند و به خداوند سوگند چنین شخصی در میان ما است، پس از هوي و هوس ها پیروي نکنید و از راه خدا گمراه نشوید که بیشتر از این از راه راست دور نشوید…،)

و نیز پس از آنکه آن حضرت علیه السلام فرمود (چون محمد مصطفی رحلت فرمود و به راه خود رفت، مسلمانان در کار خلافت با یکدیگر به ستیزه و کشمکش برخاستند و به خدا سوگند این اندیشه و فکر به قلب من خطور نکرده و از مغز من هم نمی گذشت که اعراب امر خلافت را پس از محمد از خاندان او بیرون ببرند و پس از او امر رهبري را از من سلب کنند و هیچ چیز مرا به شگفت و تعجب وادار نکرد و رنجیده نساخت مگر شتاب مردم به سوي ابوبکر و عجله آنان براي اینکه دست بیعت به او بدهند، من دست خود نگاه داشتم و دیدم از کسانی که پس از او مدعی امر خلافت شدند من به قرار گرفتن در جایگاه محمد از همه امت شایسته تر هستم…..،) و نیز پس از آنکه علی علیه السلام که خدا روي و وجود او را گرامی دارد، شبانه از خانه بیرون آمد در حالی که فاطمه دختر رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله را بر مرکب سوار کرده و به خانه هاي انصار می برد و ازآنان یاري می خواست ولی آنان می گفتند اي دختر رسول خدا کار از کار گذشته و ما به این مرد (ابوبکر) دست بیعت داده ایم و اگر پسر عمو و همسرتو (علی) بر ابوبکر پیشدستی می کرد و قبل از او به سراغ ما می آمد ما با کسی غیر از او دست بیعت نمی دادیم پس علی علیه السلام فرمود: آیا شایسته و سزاوار بود که من رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله را به خاك نسپرده و او را در خانه اش رها می کردم و براي کشمکش بر سر خلافت حضور می یافتم؟!، و سپس فاطمه علیها السلام فرمود ؛ بدانید علی کاري به جز از آنچه که سزاوار و شایسته بود انجام نداد و آنها هم کاري کردند که مواخذه و حساب آن با خدا خواهد بود.)

(کلب گوید تو دراین عمل میزان ادب و کمال و محبت امیرالمؤمنین به رسول خدا و در مقابل بی ادبی و حرص به ریاست آنان را با انجام کودتا تحت عنوان مصلحت اندیشی و ….. ملاحظه کن، آري البته آنها اگر ادب کرده و در احترام به پیکر پاك و مطهر و بیجان رسول خدا انجام وظیفه می نمودند هرگز صاحب ریاست نمی شدند انا ﷲ و انا الیه راجعون).

و نیز پس از آنکه آنحضرت علیه السلام فرمود: (……. هان به خدا که ابوبکر جامه خلافت را در برکرد با آنکه می دانست که در آسیاي (امت اسلامی) و کشور اسلام من به منزله ستون آهنی هستم که آن به دور محور آن می گردد و بارش شدید علوم و فضایل ازسوي من روان و جاري است و بال (فکر) هیچ پرنده (و متفکر)، قادر نیست آنان را یاري نماید تا به جایگاه رفیع من برسند، پس من آن جامه (خلافت) را رها کردم و پیراهنی دیگر (از صبر) پوشیدم و چشم از خلافت بستم و در کار خود فکر کردم که آیا تنها بدون یار و یاور قیام نمایم و بر او بتازم یا بر ظلمت (فتنه) کور کننده صبر و شکیبایی نمایم، فتنه اي که بزرگسالان را فرسوده و خردسالان را پیر و پژمرده می سازد و مومنان در دین واقعی به جهت آن آنقدر رنج و سختی خواهند دید تا آنزمان که به ملاقات خداوند برسند پس دیدم که صبر و شکیبایی به آئین خرد و عقل نزدیکتر است پس صبر کردم مانند کسیکه خار در چشم و استخوان در گلوي او باشد زیرا می دیدم میراث خود (که خداوند به من عطا کرده بود) را که چگونه به تاراج می رود تا آن زمان که (اولی) آنان به راه خود رفت و گوي خلافت را پس از خود به سوي پسر خطاب انداخت و دراین هنگام علی سروده اي از اعشی را بر زبان راند که مضمون آن اینست (…… که چقدر فرق و تفاوت است میان روز من که با رنج سواري بر پشت شتر می گذرد با روز حیان برادر جابر که روز خود را به آسودگی سپري می کند …..) شگفتا با آنکه اولی در حال حیات خود از مردم می خواست که بیعت با او را ندیده بگیرند ولی براي بعد از مرگ خود، پاي همان بست و بند ها را، به سوي کسی دیگر، درمیان کشید تا اینکه این دو تاراج گر، امر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود تقسیم کردند و بدینگونه خلافت به دست کسی که بسیار خشن و تندخو بود و همیشه سخنانی تند و زننده داشت واگذار نمود و …..،

ایامی رنج افزا و او کسی بود کهب سیار لغزش داشت و بسیار عذرخواهی می کرد و یاران او مانند کسانی بودند که بر شتر سرکش سوار شوند که اگر مهار شتررا سخت نگهدارند بینی شتر پاره شود و اگر رها کنند در پرتگاه سرنگون گردند و به حیات خداوندي سوگند که مردم در روزگار او، گرفتار کج روي و سرگردانی و ناآرامی شدند و من نیز بر آن روزگار دراز و سختی ایام و مشکلات صبر وشکیبایی نمودم تا اینکه او هم به راه خود رفت و انتخاب خلافت را به گروهی سپرد که به تصور او من هم یکی مانند آنان هستم به خدا (شکوائیه می برم) که چه شورایی بر پا شد، کجا در برتري من بر همان اولی، چون و چرایی وجود داشت تا اینکه در کنار اینگونه افراد قرار بگیرم؟ ولی باز هم در بالا و پایین هایی که رفتند با آنان همراهی کردم تا یکی از آنها بواسطه کینه اي که نسبت به من داشت رو به سوي دیگري برد و دومی هم به برادر زن خود گرایش نمود و سایر انگیزه ها و دلایل ناپسند دیگر …..

(تا آنکه عثمان به خلافت رسید)، …..، و فرزندان اجدادش نیز با او بپا خاسته و بیت المال مسلمین را …..خوردند بگونه اي که شتران گیاهان بهاري را (که علفهاي صحرا را نجویده بلع می کنند)، تا آنکه بافته ها و رشته هاي او پنبه شد و آنچه (از اعمال زشت و ناروا که) کرد زمینه مرگ او را فراهم نموده و (زیاده روي) پرخوري او وي را سرنگون نمود…..)،

این سخنرانی علی علیه السلام را خطبه شقشقیه می نامند و درباره آن سخن هاي بسیار گفته اند و بزرگان احادیث از شیعه و سنی آن را نقل نموده و آن را از خطبه هاي روشن و بی چون و چراي امیرالمومنین دانسته اند، پس به گفتار یاوه آن نادان نباید توجه کرد که گفته است این سخنان را شریف رضی بهم بافته است ….. و حال آنکه این حدیث و خطبه در همان سده هاي نخستین و قبل از اینکه نطفه (پاك) رضی بسته شود از سوي بزرگان حدیث گزارش شده و نیز آن را بسیاري از کسانی که با او در یک روزگار می زیستند و یا پس از او آمدند با سلسله اسناد راویان دیگر که به نقل او منتهی نمی شودحدیث نموده اند که از آن جمله اند:

1.حافظ یحیی بن عبدالحمید هانی متوفی 228 به شرح آنچه در سلسه اسناد جلودي آمده است .

2.ابو جعفر دعبل خزاعی متوفی 246 که به گفته پیشواي مذهب ما طوسی در امالی، آن را با سلسله اسناد از ابن عباس نقل کرده و برادرش ابوالحسن علی نیز آن را از زبان او بازگو نموده است.

3.ابوجعفر احمد بن محمد برقی متوفی 274 به نقل در علل الشرایع …..

4.ابو علی جبایی پیشواي معتزلیان متوفی 303 که این حدیث در (الفرقه الناجیه) استاد ابراهیم قطیفی و بحار مجلسی از همین محدثین نقل گردیده است .

5.ابن میثم که در شرح خود آورده است که: (این خطبه و سخنرانی را در متنی کهن (دست نوشته قدیمی)، پیدا کردم که ابوالحسن علی بن فرات متوفی 312 یادداشتی بر آن نوشته بود).

6.ابوالقاسم بلخی از اساتید معتزله متوفی 317 که به گفته ابن ابی الحدید در شرح خود از محدثین این خطبه است.

7.ابو احمد عبدالعزیز جلودي متوفی 332 در معانی الاخبار …..

8.ابوجعفر ابن قبه شاگرد ابوالقاسم بلخی در الانصاف و ابن ابی الحدید در شرح خود و نیز ابن میثم در شرح خود او را ازراویان خطبه شمرده اند.

9.حافظ سلیمان بن احمد طبرانی متوفی 360 بر اساس زنجیره قطب راوندي در شرح او

10.ابو جعفر ابن بابویه قمی متوفی 381 در دو اثر علل الشرایع و المعانی الاخبار

11.ابواحمد حسن بن عبداﷲ عسگري متوفی 382 که پیشواي ما صدوق در دو نگارش بالا این سخنرانی را به مدد گفته هاي او حدیث کرده است.

12.ابوعبد اﷲ مفید متوفی 412 استاد شریف رضی در ارشاد

13.قاضی عبدالجبار معتزلی متوفی 415 در اثر خود به نام المغنی

14.وزیر ابوسعد آبی متوفی 422 در نثرالدرر و نزهه الآداب …..

15.شریف مرتضی برادر بزرگ شریف رضی متوفی 436 در الشافی …..

16.پیشواي بزرگ گروه ما طوسی متوفی 460 در تلخیص و امالی …..

17.ابوالفضل میدانی متوفی 518، او در مجمع خود آورده است (……. امیرالمومنین علی رضی اﷲ عنه، سخنرانی دارد که شقشقیه نامیده شده است زیرا ابن عباس که خدا از هر دو خشنود باد در آن زمان که علی سخنان خود را قطع کرد به وي گفت، اي امیرالمومنین آیا می شود که سخن را از همان جا که قطع کردي ادامه دهی، آن حضرت گفت چنین کاري بعید است زیرا آن شقشقه اي بود که بانگی چند بلند شد و به جاي خویش برگشته آرام گرفت)،

(کلب گوید شقشقه بانگی ناگهانی از شتر است که در مواقع بسیار بسیار نادر از او صادر می شود و در حالت عادي هیچ اثري از آن بانگ که در اثر باد در گلوي شتر بوجود می آید نیست و کنایه از اینکه این سخنان به ناگاه از درون و جگر سوخته مولاي ما بر زبان او آمده و دیگر مانند آن دیده نمی شود. یا امیرالمؤمنین ما شهادت می دهیم که بارور شدن درخت تناور اسلام و هدایت امت و رستگاري جاوید اهل اسلام و …..، همه و همه در سایه صبر و استقامت تو و مدیون حلم و بردباري توست و خداوند به شما ازسوي همه مؤمنین و مؤمنات پاداش بی نهایت عطا فرموده و اشکهاي ما را که نثار مظلومیت تو می نمائیم بدرگاه خود بپذیرد و ما را در دنیا و آخرت از شفاعت شما بهره مند فرماید، آمین، آمین، آمین یا رب العالمین ….. .

آري از نشانه هاي مظلومیت امیرالمؤمنین دفاعیات آن حضرت از مقام و منزلت خود و آل محمد علیهم السلام است آنهم درمقابل کسی چون معاویه معلوم الحال و امثال او و بر این مظلومیت بایستی دلها پر درد و چشمها پر اشک گردد مانند اینکه العیاذ باﷲ خداوند را با شیطان قیاس کنیم، خداوند خداوند است و شیطان شیطان است و البته این گونه قیاس کردن و مقایسه نمودن که کسی بگوید در منزلت حضرت اﷲ که او خالق است، رازق است و …..، ولی شیطان مخلوق است و رانده است و…..، خود بالاترین ظلم به خداوند است و همینگونه ستم بر امیرالمؤمنین است قیاس نمودن آن حضرت با معاویه معلوم الحال حرامزاده با آن اصل و نسب و آن اعمال و روش ها که معلوم شد با آن خانواده لجن غرق در جنون جنسی و روانی و …..،آري علی علی است با همه نیکویی هایش و آنها آنها هستند با همه زشتی هایشان پس صلوات و رحمت و رضوان خداوند برمولاي ما علی امیرالمؤمنین و آل او که آل محمد (ص) هستند و لعنت و لعنت و لعنت ابدي بر معاویه و همه ستمگران که اعداء اﷲ هستند یعنی حزب الشیطان که معاویه و همه دشمنان محمد و آل محمد هستند که لعنت و عذاب و جهنم سوزان ابدي جایگاه آنان باد آمین، آمین، آمین یا رب العالمین.).

18.ابو محمد عبداﷲ بن احمد بغدادي مشهور به ابن خشاب، متوفی 567 که ابو مصدق واسطی نحوي این خطبه را بر اوقرائت نموده است…..

19.ابوالحسن قطب الدین راوندي متوفی 513، در شرح نهج البلاغه این خطبه را از دو حافظ دیگر ابن مردویه و طبرانی آورده و می نویسد: (این خطبه را در دو جا مکتوب یافتم که آنها را روزگاري قبل از بدنیا آمدن رضی نگارش نموده بودند، یکی در پیوست کتاب الانصاف ابوجعفر ابن قبه شاگرد ابوالقاسم کعبی از اساتید معتزله که قبل از بدنیا آمدن رضی از جهان رفته است و دیگري در دست نوشته اي که ابوالحسن علی بن محمد ابن فرات دستور المقتدر باﷲ عباسی شصت و اند سال پیش از بدنیا آمدن رضی یادداشتی بر آن نوشته بود و ظن قوي دارم که آن دست نوشته روزگاري قبل از آنکه ابن فرات پاي در جهان بنهد نگارش یافته بود.

20.ابو منصور طبرسی: او از اساتید ابن شهر آشوب است که در سال 588 وفات یافته که در الاحتیاج خود، …..، گفته است که گروهی از محدثین از طرق و راههاي مختلف آن را از ابن عباس نقل نموده اند…..،.

21.ابوالخیر مصدق بن شبیب صلحی نحوي متوفی 605 که این خطبه را بر ابن خشاب خواند و می گوید چون آن را بر استاد خود ابومحمد ابن خشاب خواندم و رسیدم به آنجا که ابن عباس گفت: (هرگز بر هیچ چیز افسوس نخوردم به مثل قطع شدن سخن علی و ادامه ندادن علی به سخنان خود)، پس ابن خشاب گفت اگر من آنجا بودم به ابن عباس می گفتم: (مگر چیزي دیگر هم مانده بود که پسر عمویت در دل نگاهداشته و در این سخنرانی نیاورده باشد، که علی به راستی نه براي گذشتگان و نه آیندگان مطلبی مبهم بر جاي قرار نداد پس مصدق گفت: او یعنی ابن خشاب، شوخ طبع بود و من به او گفتم اي سرور من شاید که این سخنرانی جعلی بوده و آن را به دروغ بر علی بسته باشند و او گفت نه به خدا سوگند، من می دانم که این گفتار از اوست یعنی از علی است، چنانکه می دانم تو مصدقی و من گفتم مردم آن را به شریف رضی نسبت داده اند گفت به خداقسم چنین نیست، رضی کجا و این شیوه گفتار کجا، ما سروده ها و نوشته هاي رضی را دیده ایم و بهیچ وجه به این سخنرانی نزدیک نیست و مانند آن نیز نیست…..، سپس گفت به خدا قسم من این سخنرانی را در نوشته هایی دیدم که دویست سال پیش از پدید آمدن رضی نگارش یافته بود و همچنین آن را در دست نوشته هایی دیدم که همه آن را می شناسم و می دانم که به اثر کدام یک از دانشمندان و محدثان است که همگی پیش از تولد ابواحمد نقیب، پدر رضی زندگی می کرده اند….. شرح ابن میثم، شرح ابن ابی الحدید،…..).

22.مجدالدین ابوالسعادات، ابن اثیر جزري متوفی 606 در النهایه

23.ابوالمظفر دختر زاده ابن جوزي متوفی 654 که در تذکره خود آن را آورده است

24.عزالدین ابن ابی الحدید معتزلی متوفی 655، که گوید من بسیاري از فرازهاي این خطبه را در مکتوبات پیشوای مان ابوالقاسم بلخی دیدم …..، که به روزگار دراز قبل از تولد رضی و در زمان خلافت المقتدر می زیست و نیز بسیاري از آن را در مکتوبات ابوجعفر ابن قبه دیدم و آن نوشته الانصاف نام دارد که او هم شاگرد ابوالقاسم بلخی بود و او نیز قبل از رضی ازجهان رفت.

25.کمال الدین ابن میثم بحرانی، متوفی 679 او نیز این خطبه را از مکتوبی قدیمی و کهن آورده که بن فرات دستور عباسیان متوفی به سال 312 آن آورده و ذکر کرد که او یادداشتی را بر آن نگاشته بود و نیز ابن میثم که آن را از کتاب النصاف نوشته ابن قبه آورده و سخن ابن خشاب را درباره آن و این که ابوالخیر آن را بر وي خوانده است را آورده و ذکر نموده است…..،.

26.ابوالفضل جمال الدین ابن منظور آفریقایی مصري متوفی 711، در کتاب لسان العرب خود در ذیل واژه شقشق می نویسد (……. در گفتار علی رضی اﷲ عنه در خلال یک سخنرانی از او آمده است، آن شقشقه اي بود بانگی چند کرد و سپس به جاي خویش برگشت و آرام گرفت…..)

27.عبدالدین فیروزآبادي متوفی 816 در کتاب (القاموس) خود آن را ذکر کرده و …..،.

عربده هاي سخن سراي نیل:

و ما از همه این ها که چشم بپوشیم باز چه می توانم گفت آنهم پس از آنکه سراینده امروز نیل با عربده هاي خود آتش رو به زوال را دامن می زند و آن تبکاري هاي فراموش شده را در برابر دیدگان تازه می نماید و این عمل (بد و زشت) را ستایشی براي آنان دانسته و ….. و با سروده خود ….. ضمن اقرار و اعتراف به این عمل عمر بن خطاب درحمله به خانه مظهر ذوالقربی و براي توجیه عمل ناپسند او می گوید: (و سخنی هست که عمر به علی گفت ….. اگر دست بیعت ندهی خانه ات را می سوزانم و نمی گذارم که در آن زنده باشی هر چند دختر محمد در آن باشد و هیچکس در برابر شهسوار دودمان عدنان و حامیان او این سخن را نمی گوید مگر عمر) و …..

چه بگویم که پس از آن مردم مصر در آغاز سال1918 م، مجلسی برپا نمودند تا در آن مجلسی که فراهم آورده اند این مدح و ثناي عمر را بخوانند ….. و تحسین نمایند …..، سراینده اي را که درك و فهم و عقل او در این پایه و حد است و این نمونه آنچیزهایی است که ما در این روزگار، به آن مبتلا هستیم

(کلب گوید این الهام شیطان است که اینگونه این عمل زشت عمر را نعل وارونه زده و با توجیهات شیطانی آن را جزء فضایل عمر می آورند و خود را با آزار رسول خدا و ترویج خشونت علیه اهلبیت در آتش ابدي دوزخ قرار می دهند عملی را که هر دو آنها از انجام آن اظهار ندامت می کردند و براي عذرخواهی به محضر حضرت زهرا شرفیاب شدند ولی این احمق نادان کاسه از آش داغتر است و شیطان عمل بد او را در نظر او زینت داده است تا وارد شود در آنجا که خدا براي ستمکاران و مجرمان آماده کرده است تا ببیند که سوزاندن خانه ذوالقربی می تواند مایه برقراري جلسه جشن و شادمانی باشد یا خیر))

و ….. نمک بر زخم دل می باشند و با اینگونه اعمال ….. سرچشمه پاك آشتی و سازش را در جهان اسلام گل آلود می کنند و سنگر یکپارچه اسلام را دچار پراکندگی می نمایند و گمان می کنند که عمل خوبی انجام می دهند ….. و دم یادي نیز بر آن اضافه می نماید که (……. می خواهد بگوید اینکه دختر پیامبر مصطفی در این خانه جاي دارد، علی را از گزند عمر بر کنار نمی دارد…..) ….. و چنان در این حال پیش می روند که آن را فضلی براي عمر آورده تا وانمود نمایند که امت مسلمان و پیامبر پاکشان از آن عمل او شادمان شده و جشن می گیرند، ….. پس مژده و هزاران مژده به برترین خلایق عالم یعنی پیامبر اسلام محمد مصطفی که جگرگوشه او فاطمه در نزد کسی که با وصی و ولی او آنگونه سخن را بر زبان می راند،کوچکترین منزلتی ندارد و بودن او در خانه اي که خداوند صاحبان آن را از هر گونه لغزشی برکنار داشته (و آیه تطهیر را درشان آنان نازل فرموده)، هم نتوانست آنان را از گزند وي دور نماید تا خانه را بر اهل او نسوزاند، پس آفرین و با هم آفرین برانتخابی که اینگونه باشد و به به از خلافتی که با این بیم و هراس بر آن گردن نهند و شکل دهند و ….. و با این بی پایگی و بی مایگی ها پایان پذیرد، با همه اینها ما نمی خواهیم به همه این امور بپردازیم زیرا با بررسی زندگی خلیفه اول دیدیم که او قبل از اسلام و پس از آن، سرمایه روانی اش با مردم عادي یکسان بوده و تنها انتخاب شدن او به جاي پیامبر او را در نظر مردم بزرگ کرده است و بس، اکنون می خواهیم در دو زمینه بررسی کنیم اول فضایلی که براي او آورده اند و دوم منش ها و رفتارهاي روحی او را.

اول : فضایلی که براي ابوبکر برشمرده اند:

در ابتداء می خواهیم بدانیم آیا از برترین انبیاء الهی، به راستی سخنی که بیانگر برتري او باشد رسیده است و آیا آنچه را که در مدح و ثناي او آورده اند صحیح است؟ ما در دنیا، اندیشه را به محققین معطوف می کنیم و سخن نمی گوییم مگر آنکه گفتارهایی را از ائمه حدیث که میان درست و نادرست تفاوت قرار می دهند نقل نموده و سپس آن را با ارزیابی و نگرشی که آن تحقیقات را یاري نماید دنبال می کنیم،فیروزآبادي در پایان کتاب (سفر السعاده) می گوید: (……. در پایان نگارش هم زمینه هایی را که حدیث هایی درباره آن آمده و چیزي از آنها درست نیست سربسته یاد می کنیم و هم آنچه را که نزد علماء حدیث شناس، مطلبی از آن ها به روشنی شناخته نگردیده و …..، زمینه هاي فضایل ابوبکر رضی اﷲ عنه، در میان همه آنچه در این باره ساخته اند مشهورتر این حدیث است که (خداوند براي مردم به گونه اي همگانی جلوه می کند و براي ابوبکر به گونه اي ویژه) و یا (خداوند هیچ چیز در دل و سینه من نریخت مگر آنکه در سینه ابوبکر هم ریخت)، یا از قول پیامبر (ص): (که چون اشتیاق او به بهشت زیاد می شد ریش ابوبکر را می بوسید.)، یا (من و ابوبکر در فضایل مانند دو اسب هستیم که مردم بر سر برنده شدن یکی از آنها شرط بندي می کنند،) و یا (……. چون خداوند روح ها را انتخاب کرد روان ابوبکر را برگزید و …..) و مثل و مانند این جعلیات و بافته هاي دروغ که عقل هرکس بدون هیچگونه تبین و روشنگري، نادرست بودن آنها را تشخیص می دهد،) و نیز عجلونی در کتاب خود (کشف الخفا) ….. یکصد مورد از موارد فقه و غیر آنرا شماره کرده و می نویسد (……. در این باره هیچ حدیثی به جایگاه صحت نرسیده و یا این درباره هیچ حدیث درستی نیست یا سخنانی نزدیک به این دو قول و ….. می گوید، در خصوص فضایل ابوبکر رضی اﷲ عنه از میان همه آنچه در این زمینه آورده اند مشهورتر این حدیث است که خدا براي مردم به گونه اي همگانی روي می نماید و براي ابوبکر به گونه اي ویژه ….. الی آخرکه گفتاري را مثل آنچه فیروزآبادي نقل نموده است، ذکر می نماید

و نیز سیوطی در کتاب اللئالی المصنوعه تعداد سی حدیث از مشهور ترین احایث در باب فضایل ابوبکر را بیان نموده و ساختگی بودن آن را اثبات و اقوال حافظان حدیث را درباره آن ها ذکر نموده است و ….. ولی در عین حال ملاحظه می گردد که در سده هاي نزدیک به ما نویسندگانی پدیدارشدند که همان احادیث را از جمله احادیثی می دانند که در آن ها هیچ کس اختلاف و تردید نداشته و آن را به نحوي گزارش می کنند که گویا همه صحت آن را پذیرفته اند، البته براي سیوطی که آهسته و خوب در پی تصور این گروه قدم برمی دارد نیز کاملا سخت و دشوار بود که در میان این سی حدیث حتی یکی را هم صحیح به حساب نیاورد …..، او در ص296 این کتاب می گوید: که این سخن را به دروغ بر پیامبر بسته اند که گفت (……. مرا که به آسمانها بردند (معراج) بر هیچ آسمانی گذر نکردم مگر آنکه دیدم در آنها نوشته است محمد رسول اﷲ و ابوبکر جانشین من …..)، سپس به قضاوت نشسته و می گوید این حدیث جعلی و ساختگی است و دلیل آن را وجود عبداﷲ حدیث ساز پسر ابراهیم و استاد وي عبدالرحمن بنزیدي که مورد سرزنش همگان هستند و …..، و علیرغم تمام این موارد می گوید (……. براي داوري درباره این حدیث استخاره کردم و از خداوند طلب خیر کردم تا اینکه (بر اثر استخاره) متوجه شدم که این حدیث نه ساختگی است و نه ازآنگونه احادیث که شالوده نگري شود بلکه حدیثی خوش و حسن است چون گواه بسیار دارد …..)، سپس گواهان خود را آورده و آنان را با سلسله اسنادي ذکر می کند که البته هیچ یک از آنها درست نیست و در هرکدام یک حدیث ساز و یا دروغگو یافت می شود. …..، سیوطی متأسفانه با آن همه ادعا در علم حدیث، این اندازه علم ندارد که انجام استخاره بدي را خوب و خوب را بد نمی نماید و گزند رسیده را درست نمی کند و زشت را خوب نمی نماید و ….. شاعر می گوید: درجستجوي شادابی جوانی، به سراغ گلاب فروشان رفته، آیا او نمی داند آنچه را که گذشت روزگار تباه نماید، گلاب فروش براي آن چه چاره اي می تواند نماید، …..)

(کلب گوید منظور سیوطی اینست که از طریق استخاره با خدا جلسه مشاوره اي داشته است و اگر دیگران عقل او را استهزا نمی کردند با استخاره معلوم می کرد خدا جسم است و یا روح و یا خدا از اوراضی هست یا نیست و آیا او اهل جهنم است یا بهشت و یا راه فلانی و فلانی درست است یا غلط و یا شراب خواري عمل بد است یا عمل خوب است و …..، آري دوري از محمد و آل محمد کار را به اینجا می رساند و این عقل کسی مانند سیوطی از اعاظم این جماعت است که شیطان اینگونه بر آن مسلط است پس تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل) …..

و نیز براي اینکه دریابید که چگونه سخن فیروزآبادي و عجلونی صحیح است، نظر فرمائید به آنچه در جلد پنجم روشن نمودیم و جعلی بودن آن را با قضاوت ائمه حدیث و حافظان حدیث اثبات نمودیم جعلی بودن و ساختگی بودن یکصد حدیث دروغ را که در باب فضایل ابوبکر و اطرافیان او ساخته و به دروغ بر پیامبر صلی اﷲ علیه و آله بسته و نسبت داده اند و نیز دروغ بودن و ناروایی و خلاف بودن، چهل و پنج حدیث جعلی دیگر را در آن اثبات نمودیم و تمامی آنها را با قضاوت بزرگان احادیث مانند، ابن عدي، طبرانی، ابن حبان، نسایی، حاکم، دارقطنی، عقیلی، ابن مدینی، ابوعمر، جوزقانی، محب طبري، سخنور بغدادي، ابن جوزي، ابن عساکر، بوزرعه، فیروزآبادي، اسحاق حنظلی، ابن کثیر، ابن قیم، ذهبی، ابن تیمیه، ابن ابی الحدید، ابن حجر هیثمی، ابن حجر عسقلانی، حافظ مقدسی، سیوطی …..،

و گواه دیگر بر نادرستی این احادیث در فضیلت خلیفه اول، مذکور نگردیدن آنها در صحاح سته و سنن و مسانید کهن …..است، که صاحبان آن تألیفات، چنانچه مشهور است اگر کمترین نشانه اي در صحت آنها می یافتند و یا حداقل کمترین آگاهی بر درستی آنها می یافتند، همگی در رها کردن و عدم ذکر و عدم روایت آنها با یکدیگر متفق القول و همداستان نمیشدند، قطعاً کسانی که در جستجوي احادیث به هر گوشه اي سر می کشیدند و آنچه را هم که در دل خاك پوسیده بود بیرون می آورده اند قطعاً این احادیث را از پشت ابرهاي فراموشی بیرون آورده و از آن بهره برداري می نمودند، …..، تا این فضایل بر همگان آشکار شود، پس مسلم است که تاریخ تولد این احادیث پس از روزگاري بوده که صاحبان صحاح سته وسنن می زیسته اند …..، و همچنین بررسی ماهیتی این احادیث نشان می دهد که اگر خود خلیفه آگاهی از حقیقت این احادیث داشت و یا باور داشت که چیزي از این مطالب هرچند اندك از فضایل او بر زبان پیامبر اسلام صلی اﷲ علیه و آله گذشته است، قطعاً فرد بی شخصیتی مانند ابو عبیده جراح را که یک گورکن و قبرکن مدینه بیشتر نبود را براي جانشینی پیامبرشایسته تر از خود نمی دانست، در حالی که در آن فتنه برپا شده …..، هرکس هر فضیلتی را که داشت آن را براي شایسته بودن خود و به منظور تصدي پست خلافت اظهار می نمود …..، ولی در آن روز این مرد (ابوبکر) و یار و یاور تند خو و بد اخلاق او هیچ سخنی و فضیلتی را براي او عنوان ننمودند مگر اظهار اینکه او یار غار پیامبر بوده و یا پیرترین قوم است ….. و نیز در خصوص اینکه خلیفه اول، نخستین کسی است که اسلام را پذیرفته و یا او اول کسی است که نماز گزارده است …..، بیان نمودیم که این موضوعات هم اثبات نگردید و به لحاظ ماهیتی هم این موارد با قضاوت و گفتار بزرگترین پیامبران حضرت محمد صلی اﷲ علیه و آله و نیز گفتار صریح و واضح اصحاب او مخالف است و ما در جلد سوم به طور مشروح در این باره سخن آورده و چند حدیث واضح از طریق رسول خدا و امیر المومنین علی صلوات اﷲ علیهما و آلهما و صحابه صدر اسلام و تابعین صالح و نیکوکار آنان بیان و اثبات نمودیم که اولین شخص از مردان که اسلام آورد و نماز گزارد امیرالمومنین علی علیه السلام بوده است و خلیفه پس از اسلام آوردن حدود پنجاه نفر از مردان دیگر اسلام آورده است، چنانچه طبري مشروحاً در گزارش صحیح خود آورده است و …..، و نیز یاران او، اگر چیزي از آن همه احادیث جعلی در اختیار داشتند آنها را براي رام نمودن مردم و ….. بیان کرده و از آنها بهره می بردند و دیگر نیاز به ایجاد ارعاب و ترس نبود تا آنکه عمر بن خطاب در بیان تمامی فضایل او آنها را محدود نماید به حضور او در غار به همراه پیامبر و نیز کهولت سن او …..، و یا سلمان فارسی به اصحاب نمیگفت که شما آن شخصی را که پیرترین شما بود انتخاب کرده و خاندان پیامبر را رها کردید و یا گفتار عثمان بن عفان که درفضایل او بسنده کرد فقط به اینکه (…….، اوست صدیق و دومین نفر از کسانی که در غار بودند…..) و یا گفتار مغیره بن شعبه(مضمون) که عباس را به سوي خود جلب کنید و از این کار (خلافت) براي او نیز سهمی قرار دهید تا براي او و آیندگان اوبماند و به این وسیله او را از علی جدا کنید زیرا اگر عباس به سوي شما آید، در مقابل مردم براي مقابله با علی دست آویز قوي خواهید داشت …..،) و نیز ابوبکر و عمر و ابو عبیده و مغیره در ملاقت شبانه خود به عباس نمی گفتند: (ما به سراغ توآمدیم و می خواهیم براي تو در این کار سهمی قرار دهیم تا براي تو و آیندگان تو ذخیره شود زیرا تو عموي پیامبر خدا هستی…..) ….. و نیز سران مهاجرین و انصار از بیعت با او خودداري نمی کردند شخصیت هاي بزرگی چون علی، حسن و حسین (دو دختر زاده رسول خدا)، عباس و فرزندان او، سعد بن عیاده و فرزندان و تبار او، حباب بن منذر و اصحاب او، زبیر و طلحه و عثمان و ابوذر و مقداد و خالد بن سعید و سعد بن ابی وقاص و عتبه بن ابی لهب و براء بن عازب و ابی بن کعب و ابوسفیان، …..،

و یا جایی براي آن نبود که محمد بن اسحاق بگوید(: همه مهاجران و اکثریت انصار تردید و شکی  نداشند که پس از رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله علی متصدي امر خلافت خواهد بود و نیز عتبه بن ابولهب در برابر کسانی که لاف آن برتري ها را براي او می زدند نمی گفت (……. تصور نمی کردم که این کار (امرخلافت) از دودمان هاشم خارج شود خصوصاً از همان کسی که در ایمان به پیامبر و سابقه نیکو از همه (امت) مقدم تر بود، و نیز علم او به کتاب خدا و سنت رسول خدا از همه بیشتر بود، و کسی که دیرتر از همه از رسول خدا جدا شد، و کسی که جبرئیل در شستشوي پیکر پیامبر و پوشانیدن جامه مرگ (کفن) به او کمک و یاري می نمود، و کسی که هر فضیلتی که در آنان هست در او هم هست و البته که آنان به مقام و منزلت او نمی رسند زیرا فضایل او در دیگران وجود ندارد، پس سوال می کنیم که چه چیز باعث شد که به او توجه نکرده و از روي بگردانید، بگوئید تا ما بدانیم، و البته اینگونه دست بیعت دادن آغاز آشوب و فتنه است، پس اي دودمان هاشم اجازه ندهید که مردم به امر خلافت نظر کرده و شما را زیردست نمایند مخصوصاً از تیره تیم (ابوبکر) و از تیره عدي (عمر) که کار امامت و رهبري جز در میان شما و به سوي شما شایسته دیگري نیست، و قطعاً کسی جز ابوالحسن علی لایق این منصب نخواهد بود، پس اي ابوالحسن براي رسیدن به این حق با دوراندیشی خود قیام کن زیرا تو به حقیقت براي کاري که امید (رهبري و هدایت و اصلاح امت) می رود سزاوارتر هستی، …..).

منش ها و مایه هاي روانی خلیفه اول:

پس در این قسمت می پردازیم به منش هاي خلیف و آنچه در لایه هاي درونی وجود او ریشه دوانیده است، …..، ما درخصوص وضعیت او قبل از اسلام سخنی به زبان نمی آوریم، زیرا گذشته شخصی که اسلام می آورد ندیده فرض می شود وبر این اساس کاري نداریم که —- رضی اﷲ عنه گفته است (که ابوبکر رضی اﷲ عنه با ابی بن خلف و دیگر بت پرستان مکه قمار بازي می کرد و این قبل از آن بود که قماربازي ناروا شناخته شود) و این حدیث را امام شعرایی نیز در کتاب خود به نام کشف الغمه آورده است و هم امام ابوبکر جصاص متوفی 370 در احکام القرآن خود می گوید: (……. هیچیک از حافظان حدیث تردید ندارند که قمار بازي امري ناروا و گروبندي نیز قمار است و ابن عباس گفته است که شرط بندي قمار است و مردم که پیش از اسلام در نادانی زیست می کرده اند بر روي دارایی و زن خود شرط بندي می نمودند.، و این کار معمول بود تا آنکه دستور به نهی آن، از جانب خدا رسید چنانکه ابوبکر صدیق با بت پرستان شرط بندي می کرد….. تا آنگاه که این آیات از سوي خدا نازل شد (الم غلب الروم …..)،

(کلب گوید از این گفتار دانشمندان معلوم می شود که خلیفه اول و …..، که عده اي اخیراً مدعی تقدم دراسلام او هستند، بعد از اسلام آوردن و قبل از نزول نهی قمار در کتاب خدا، همچنان مشغول قمار و شرط بندي و ….. بوده اند  و حال آنکه این امور علیرغم عدم نهی از جانب خدا مانند شراب خواري و زنا و …..، به لحاظ حکم عقل امري زشت و بدبوده است و هرچه را شرع حکم کند عقل به آن تصدیق دارد و هر چه را عقل تصدیق نماید شریعت به آن حکم می نماید همانگونه که در احوال جناب جعفر طیار آمده است که قبل از اسلام شراب نخورده و زنا نمی کرد و …..، این صفات حمیده او نزد خداوند موجبات تقرب او گردیده و این عاقلانه رفتار کردن او در زمان جاهلیت او را نزد خداوند مقرب نموده و پروردگار رضایت خود را از او به زبان رسول خود به او اخبار نموده است و بنابراین همانگونه که زشتی پرستش بت ها جزءامور عقلی بوده و هست، ملاحظه می شود که بسیار افراد فهیم قبل از اسلام، سر به پرستش بتها نداشته اند به همین دلیل عمل آن گروه از صحابه که مسلمان شده بودند ولی بعد از اسلام خود همچنان بطور مثال شراب خورده و یا قمار می نمودند و…..، و پس از نزول وحی و نهی صریح خداوند، آن اعمال را ترك نمودند، اگر چه کار آنان داراي قباحت شرعی نبود ولی قطعاً داراي قباحت عقلی بوده است ….. و لذا به همان دلیل شما در احوال بزرگان شریعت این صفات مذموم را ملاحظه نمی فرمائید ….. و از این مسائل مهمتر همدردي و اشتیاق قلبی آنان به بزرگان و اعاظم کشته شده مشرك قریش بود)،

و به همین طریق کاري نداریم که ابوبکر اسکافی در نگارش خود از نوشته جاحظ در العثمانیه ایراد گرفته و می گوید (…….ابوبکر قبل از آنکه مسلمان شود از سران مشهور و بلند آوازه مکه بوده و مردم مکه پیرامون او جلسات و انجمن ها داشته و درطی آن به خواندن سرودها می پرداختند و گزارش ها ارائه می دادند و در خلال آن باده گساري و میخوارگی می کردند و او نشانه هاي پیامبري و بعثت او را شنیده و در شهر ها به گردش رفت و گزارش ها دریافت نمود…..) و نیز فاکهی در کتاب مکه با ذکر سلسله اسناد خود از ابوالقموص آورده  که ابوبکر باده گساري کرده و این سروده ها را بر زبان آورد، (……. به مادر بکر درود فرست و خوش آمد بگوي، آیا پس از بستگان تو، من با تندرستی خواهم ماند….. تا آخر سروده)، پس این خبر به رسول خدا رسیده و برخاست و چنان خشمگین بود که دامن جامه اش بر زمین کشیده می شد و عمر که با ابوبکر بود با حضرت روبرو شد و چون دید که رخسار حضرت برافروخته و آثار غضب آشکار است گفت از خشم پیامبر خدا، به خدا پناه می برم و به خدا سوگند که دیگر هرگز بوي آنهم به مشام ما نخواهد خورد و او نخستین کسی بود که نوشیدن می را بر خود ناروا دانست…..)، حکیم ترمذي نیز در کتاب(نوادر) خود آن را آورده است ….. و می گوید (این از روایاتی است که بر دلها پسند نمی آید) و ….. و ابن حجر هم در جلد 4 (الاصابه) آن را آورده و گفته: (……. بر همین گزارش انگشت نهاده و گفته پیش از آنکه باده گساري ناروا شناخته شودابوبکر می نوشید و در سوگ آن گروه از بت پرستان که در جنگ بدر کشته شدند سخن سرایی کرد …..)، و داستان ابوالقموص را طبري در جلد 2 تفسیر خود از زبان ابن بشار و او از …..، ابوالقموص زید بن علی آورده که گفت: (خداي بزرگ و گرامی سه بار آیاتی را در باره (شراب و شراب خواري) نازل فرمود در مرتبه اول فرمود (از تو درباره خمر و برد و باخت یعنی قمار سوال می کنند بگو در آن دو، گناه بزرگ است و نیز سودهایی براي مردم، که گناه آن دو از سود آن بیشتراست)، با این وجود کسانی از مسلمانان شرابخواري را ادامه داده تا آنکه دو مرد میخوارگی نموده و به نماز ایستادند و گفتارپریشان از آنها صادر شد (که عوف به یاد ندارد آن گفتار چه بود)، پس خداوند مرتبه دوم نازل فرمود (اي کسانی که ایمان آوردید در آن زمان که مست هستید نزدیک نماز نروید تا بدانید که در موقع نماز چه می گوئید) که در این زمان نیز عده اي شرابخواري می نمودند ولی در زمان نماز از خوردن آن پرهیز می کردند تا به گمان ابوالقموص مردي میخوارگی کرد و به خواندن سرود هایی در مرثیه و ماتم آن گروه از بت پرستان که در جنگ بدر کشته شده بودند پرداخت و می گفت (……. به مادر عمر به جهت تندرستی او درود فرست، و بگو آیا تو پس از کشته شدن بستگانت در بدر به دست مسلمانان تندرست خواهی ماند، پس مرا رها کن تا در آغاز روز، سهمیه شراب وقت صبح خودم را سر بکشم و فراموش کنم زیرا من مرگ رادیدم که به جستجوي هشام برخاسته و زادگان مغیره آرزو داشتند که اي کاش می توانستند با دادن هزاران مرد یا چهارپایان خود، جان او را بخرند، گویا آن چاه یعنی چاه بدر پیش چشم من است که با ریختن کشته هاي قریش در آن توسط پیامبر و علی و مسلمانان، همچون کوهان شتر بالا می آید، که چگونه آن جوانان با جامه هاي بزرگ منشانه آنها به آن چاه سرنگون و انداخته می شوند) و گفت که چون این خبر ناگوار به رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله رسید، با ناراحتی و غضب آمد، به نحوي که دامن لباس او از روي ناراحتی بر زمین کشیده می شد و چون خود را به آنان رسانید و آن مرد او را دید، رسول خدا دست خود را بلند کرد تا با آنچه که در دست اوست آن شخص را مضروب کند و آن شخص گفت از خشم خدا و رسول او به خدا پناه می برم، یارسول خدا به خدا سوگند که دیگر هرگز مزه شراب را نخواهم چشید و آنگاه خداوند فراز سوم از آیات را، درباره ناشایست بودن شراب خوارگی نازل فرمود (……. اي کسانی که ایمان آورده اید بدانید که شراب خواري و بردو باخت (قمار) و بت پرستی و شرط بندي اعمالی پلید است ….. تا آنجا که (به تهدید) فرمود (آیا شما از آن دست بردار نیستید) پس عمر رضی اﷲ عنه گفت دست شستیم (یعنی رها کردیم و متنبه شدیم)

و نیز بزار از انس بن مالک آورده که گفت: (من آن روز ساقی آن گروه بودم و شراب انگور و انجیر را با هم مخلوط و در میان گروه ما مردي بود که او را ابوبکر می گفتند، پس چون نوشیدگفت: مادر (بکر) را با سلام خود خوش آمد گفته و می گویم آیا تو پس از (کشته شدن) بستگانت در (جنگ بدر به دست پیامبر و علی) تندرست خواهی زیست، رسول خدا به ما می گوید که دوباره زنده می شویم، چگونه آنکسی که ریشه کن شده زندگی دوباره را باز خواهد یافت (یعنی خبر قیامت و برپایی معاد دروغ است) و در حالی که آنان مشغول و سرگرم(شرابخواري و مرثیه خوانی و عزاداري براي کافران جنگ بدر) بودند مردي از مسلمانان بر ما وارد شد و گفت چکار میکنید، به راستی که خداوند براي ناروا بودن شراب خواري آیه نازل فرمود و ….. الی آخر)

و اما در خصوص بررسی گزارشی در رابطه با اینکه ابوبکر هرگز شراب خواري نکرد، ابن حجر (در فتح الباري) و عینی (در عمده القاري) می نویسند از شگفتی ها اینکه ابن مردویه در تفسیر خود از طریق عیسی بن طهان و او از انس روایت کرده که ابوبکر و عمر هم در (جمع این شرابخواران) بوده اند، و این حدیث، گر چه سلسله اسناد پاکیزه و صحیح دارد ولی ناپسند است و جز به نادرستی آن نمیتوانم قضاوت کنم، زیرا ابونعیم ….. از عایشه روایت کرده است که ابوبکر چه هنگام مسلمانی و چه زمان جاهلیت شرابخواري نمی کرد …..، و سپس براي توجیه آن می گوید، پس این احتمال وجود دارد که ابوبکر و عمر به مجلس شراب خواري ابو طلحه رفته ولی شرابخواري نکرده اند ….. ولی از طرفی با توجه به اینکه نام عمر در میان هست دلالت می کند که در نشان کردن او با نام صدیق اشتباه نشده و لغزش روي نداده است …..،)

پس ملاحظه می کنی ابن حجر در یادآوري گزارش درنگ می کند ولی علاقه او به خلیفه باعث می شود آن را نپذیرد و از طرفی درستی روایت اجازه نمی دهد که از آن چشم بپوشد، ….. و سرانجام راستی و درستی روایت او را از پا در آورده و اینگونه گریبان خود را از این قضیه رها می کند که: (چون نام عمر در میانه است از همین نشانی باید گفت که ابوبکر یاد شده همان ابوبکر صدیق است) و سپس او و عمر را جزء آن یازده تن بر می شمارد که در خانه ابوطلحه شرابخواري می نمودند، و …..، آري ابن حجر خود نیز می داند آنچه ابونعیم از عایشه روایت کرده نمی تواند در برابر این گزارش صحیح و استوار که با سلسله اسناد صحیح آنهم از کسانی که صاحبان صحاح سته سخنان آنان را سرمایه روایات خود گرفته اند، مقابله کند و همچنین در گزارش سلسله اسناد ابونعیم، عبادبن زیاد ساجی است که متهم است به آئین قدریان و موسی بن هارون درباره او می گوید که روایات او را رها کردم و ابن عدي نیز او را سرزنش نموده است و …..

و نیز خطیب گوید (اینکه در سلسله اسناد یاد شده روایت از شعبه، از محمد بن عبد الرحمن ….. آمده تصوري غلط است زیرا شعبه روایتی را از ابوالرجال گزارش ننموده است …..) و نیز ابن حجر و عینی گویند در نزد عبدالرزاق از معمر بن ثابت و از قتاده و …..، از زبان انس روایتی است که (حاضران در آن جلسه شرابخواري یازده تن بوده اند و این باده گساري در سالی روي داد که پیامبر مکه را فتح کرد. ….. و این مجلس شرابخواري در خانه ابوطلحه زید بن سهل برگزارشد و پیاله گردان مجلس شرابخواري انس بود)، چنانچه در صحیح بخاري در تفسیر آیه خمر و نیزصحیح مسلم در بخش اشربه و سیوطی در الدر المنثور گویند این روایت را عبدبن حمید و ….. از انس آورده اند و همچنین این روایت را احمد درمسند، طبري در تفسیر خود و بیهقی در سنن و ابن کثیر در تفسیر خود آورده و همگی آنها روایت نموده اند که اعضاء این بزم یازده تن بوده اند که ده نفر آنان (ابوبکر بن ابی قحافه (58 ساله)، عمربن خطاب (45 ساله)، ابوعبیده جراح (48 ساله)،ابوطلحه زید بن سهل (44 ساله)، سهیل بن بیضاء سالخورده که یکسال بعد از این مجلس مرد، ابی بن کعب، ابوریحانه سماك بن خرشه، ابوایوب انصاري، ابوبکر بن شغوب، انس بن مالک که پیاله گردان این مجلس شرابخواري بوده و در آن زمان 18 سال داشته است) و یازدهمین نفر این گروه که از دیده ابن حجر پوشیده مانده است، بر اساس روایت قتاده، معاذ بن جبل بوده است ….. که در آن روز 23 ساله بوده است …..

(کلب گوید سلام و رحمت و رضوان خداوند بر رسول خدا که با زحمات بی وقفه خود آنها را از شرابخانه ها جمع نمود و بازار زناکاري بعضی از آنان و همسران آنها را مانند ابوسفیان و هند جگرخواره را بست و اگر آنحضرت مبعوث نمی شد مجلس هاي بزم و شراب و زناکاري آنها در شکوه و جلال بیشتر ادامه می یافت و زنانی چون هنده جگرخوار شبه جزیره عربستان را از فرزندان حاصل از زنا خود پر می نمودند تا به قبایل هم حمله ور شده و به غارت بپردازند ولی افسوس که اسلام آورده و در لباس اسلام موفق شدند بوسیله یزید تبهکار انتقام اسلاف مشرك و کافر خود را از پیامبر ومسلمانان در کربلا با قتل عام ذوالقربی و اسارت حرم رسول خدا بگیرند. انا ﷲ و انا الیه راجعون).

عجز ابوبکر از بیان معانی واژه هاي (ابا و کلاله) در قرآن:

ما از ابوبکر در روزگار اسلام او هم، نه دانش آشکار و نه پیشگامی در جهاد و نه جلوه اي از اخلاق پسندیده و نه سرسپردگی به کار خداپرستی …..، سراغ نداریم، ….. از دانش او در تفسیر قرآن ….. آورده اند که او نیز با دوست خود عمربن خطاب درندانستن معنی (ابا) برابر بود….. و حال آنکه معنی آن را هر عرب شهرنشین و بیابان گرد بر زبان می آورده اند ….. و اگر ما فرض نمائیم که او از زبان مردم آگاهی نداشته است، چه چیز نادانی او را توجیه می کند که به دنباله آیه توجه ننماید، که خداوند در دنباله آیه فاکهه و ابا، می فرماید (براي شما و چهارپایان شما) یعنی میوه ها براي شما و ابا (علف) براي چهارپایان شما، …..، که ابوعبیده روایت نمود که از ابابکر درباره تفسیر (و فاکهه و ابا) سوال کردند پاسخ داد (کدام آسمان بر سر من سایه می افکند و کدام زمین مرا بر می دارد که اگر چیزي را که نمی دانم درست است درباره (تفسیر) کتاب خدا بر زبان آورم) و به همین مضمون ابن تیمیه، زمخشري، ابن کثیر، ابن قیم، خازن، نسفی، سیوطی، ابن حجر، ابن جزي، ….. در آثارخود نقل نموده اند …..، و نیز در معنی کلاله (برادر و خواهر تنی یا پدري)، باز می بینیم که خلیفه تفسیر واژه کلاله را ندانسته و در این جهل با دوست و رفیق خود (عمر بن خطاب) هم ردیف است و آن اینکه خداوند در کتاب خود می فرماید: (از تو درباره کلاله سوال می کنند بگو …..)، ائمه حدیث ….. از شعبی آورده که گفت، از ابوبکر رضی اﷲ عنه درباره تفسیر کلاله سوال کردند و او گفت (من به فکر خودم در این زمینه نظر می دهم و می گویم، پس اگر درست بود از خداست و گرنه از من است و از شیطان و خدا و رسول او از آن نظر بیزارند، پس من چنان حدس می زنم و فکر می کنم که کلاله یعنی بستگان خارج از میان فرزندان و پدر باشد و …..، این روایت را سعد بن منصور، عبد الرزاق، ابن ابی شیبه، ابن دارمی، ابن جریر طبري، ابن منذر، بیهقی، سیوطی، ابن کثیر، خازن، ابن قیم و …..، در آثار و تألیفات خود آورده اند، لازم به ذکر است که این گفتار برداشت دوم اوست ولی قبلاً عقیده او بر آن بود که کلاله فقط بستگانی هستند که آنها را فرزند نباشد و در این عقیده و تفکر عمر هم با او هم عقیده بود و سپس آنها هر دو متفقاً به برداشت فوق رسیدند و سپس هر کدام به راه جداگانه رفتند،

ابن عباس گفت من آخرین نفري بودم که با عمر بن خطاب سخن گفتم و او گفت من و ابوبکر در باره کلاله برداشتی متفاوت داشتیم ولی سخن همان است که من گفتم، در روایت بیهقی، حاکم و ابن کثیر، به نقل از ابن عباس آورده اند که گفت (……. من آخرین کسی بودم که با عمر سخن گفتم و …..او گفت سخن همان بود که من گفتم سوال کردم چه گفتی گفت کلاله از آن کسی است که او را فرزندانی نباشد …..)، سوال اینست اگر معنی آن را نمی دانستید پس چرا بر حکم و دستور کتاب خدا، آن را از کسانی که بر تفسیر کتاب خدا آگاه بودند، سوال نکردید ….. آري، به نظر می رسد آنها فکر می کردند که تفسیر کتاب خدا یعنی ارائه برداشت هاي شخصی ازکلام خدا، پس اگر چنین شود سزاوار است که همه افراد از سر فکر و اندیشه خود نظري بدهند و بعد بگویند اگر درست است از خداوند و اگر نه از من و شیطان و …..

مجتهدان بزهکار:

آري این دستورها و احکامی که ریشه و پشتوانه آن برداشت هاي ویژه و شخصی است مستلزم آن است که کسی در برابر خدا و رسول به گستاخی بپردازد و البته آن هم مخصوص گروهی خاص خواهد بود نه همه مردم و تصور می کنند اجتهاد (تلاش براي پی بردن به دستورات الهی)، با این شیوه بایستی فراهم گردد نه آنکه این احکام را از راهنمایان و عالمان به کتاب خدا وسنت او بگیرند و لذا بر اساس این (اندیشه فاسد)، عبدالرحمن بن ملجم قاتل سرور ما امیر المومنین، ابوالغادیه قاتل یاور پیامبر یعنی عماربن یاسر، معاویه بن ابی سفیان قاتل هزاران نفر از پاکان و بی گناهان امت محمد صلی اﷲ و علیه و آله، عمر بن نابغه عاصی فرزند عاصی، خالدبن ولید(حرامزاده) همان کسی که بیدادگرانه مالک بن نویره را کشت و با همسر او همبستر شد و طلحه و زبیر، شورش کنندگان بر امیرالمومنین که امامت او هم با گزینش مردم و هم با دستور پیامبر استوار گردید، و یزید پلید شرابخوار و تبهکار که نامه زندگی نحس و نجس او از برگهاي سیاه و کثیف پرشده و سراسر آن روزها، براي امت اسلام تیره روزترین روزها بوده است و …..، آري همه ایشان مجتهدانی هستند که در راه دین خداوند اجتهاد کرده و در آن اعمال علیرغم مخالفت با نص صریح اسلام و ضدیت با سنت صحیح پیامبر به گونه اي با تفسیر خود از کلام خدا پشت گرم بوده و (به زعم آنان) براي جنایات و ظلم هاي کینه توزانه خود، شایسته بسی اجر و پاداش هاي نیکو نیز هستند

و این سخن ابن حجر در اصابه : (……. گمان بر آن است که یاران پیامبر در آن همه جنگ و کشمکش ها با یکدیگر به گونه اي به تفسیر خود از کلام خدا دلگرم بوده اند و ازآنجایی که هر کس در راه دین اجتهاد کند اگر خطا کند پاداش نیکو می گیرد و …..،)، آري آفرین و باز هم آفرین بر این دین و به به از این آئین که مجتهدان در راه دین خدا، از میان امت محمد (ص) چه بسیار شده اند، تا جایی که آشوبگران و فتنه انگیزان شام و مردم پست و بی خرد و فرومایگان و …..، که به زیان پیامبر با یکدیگر همدست شده و زادگان آزادشدگان رسول خدا در روز فتح مکه، همه مجتهد به شمار می روند و ….. زهی و زهی مبارکی بر آنان که لباس اجتهاد در راه خدا رابه باطل بر قامت کسانی پوشیده اند که مظاهر تباهی و قاتل برگزیدگان و نیکان عالم هستند

(کلب گوید قضاوت کن که با اینگونه افکار، آیا اسلام نیاز به دشمنان خارجی دارد، آري با همین الهامات شیطانی و توجیهات اهریمنی که آن مجرمین خود نیز از آن توجیهات خبر ندارند و بلکه برعکس همگی براساس شواهد تاریخی و روایی از اعمال خود اظهار ندامت میکردند، می خواهند دست خود را تا مرفق در خون مسلمانان فرو برده و آنگاه احساس نیکی و سعادت هم بنمایند و این نظرات در واقع براي برائت آنان نیست بلکه براي توجیه اعمال فاسد خود آنها است و زین لهم الشیطان اعمالهم و نمونه بارز تجلی آثار این افکار منحط و خلاف قرآن و سنت در زمان ما ظهور گروههاي تروریستی و افراطی به نام اسلام است که با الهام از اینگونه تفکرات و به یاري تروریست هاي متعصب مسیحی و …..، خود را در انجام هر گونه جنایت مجاز دانسته و با اعتقاد ازجریانات ضد اسلام مسیحیان متعصب و یهودیان گمراه صهیونیست و تجهیز تروریست هاي مسیحی و …..، و به نام اسلام اعمالی را در قطع نسل امت محمد صلی اﷲ علیه و آله مرتکب می شوند که مورد تائید هیچ یک از فرق اسلام و امت اسلام نیست و با این جنایات چهره نفرت انگیز از اسلام را براي سایر اقوام در جهان ترسیم می نمایند تا دشمنان اسلام و قرآن به هدف اصلی خود که همانا ایجاد سدي محکم در برابر گسترش زایدالوصف و اشاعه روزافزون اسلام در جهان است نایل شوند و لذا اعمالی را مرتکب می شوند که وجدان و روح هر انسان و شنونده را آزرده و رنجور می سازد چه رسد به روح لطیف و والاي رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله و لذا اینگونه نظرات که با الهام شیطان و از تفسیر جاهلانه آیات قرآن بر این جماعت حاصل شده تا این حد که تفاوت معانی جرم و خطا را در قرآن نمی فهمند، موجب می شود که عار و ننگ این جنایات تا ابد بر دامان اسلام و مسلمین باقی بماند انا ﷲ و انا الیه راجعون، و آیا بگوئیم بعضی از این جماعت، از روي خوش قلبی خود تمامی صحابه رسول خدا را بدون استثناء اهل نجات می دانند و یا بگوئیم از روي تعصب براي دفاع از معاویه وامثال او که فکر می کنند تنها ملاقات و نشست و برخاست آنان با رسول خدا (ص) براي آنان مایه افتخار و سعادت است درحالی که می بینند خداوند متعال صرف نظر از مواضع فراوان در قرآن مجید، سوره منافقین را در کتاب خود براي عده اي از همین صحابه نازل فرمود و چه کسی فکر می کند که این سوره براي افرادي غیر از بعضی از صحابه پیامبر بوده است که اسامی رهبران آنها را حذیفه می دانست و ….. و اگر این گروه در زمان پیامبر وجود داشته اند بنابراین بعد از رسول خدا چه اتفاقی براي این جماعت منافقین افتاد آیا همگی مسخ شده و نابود شدند و یا مسلمان شده و ایمان آوردند و یا رسول خدا قبل از رحلت همگی آنها را به خاك سپرد و یا …..)،

آري آنها کسانی هستند که بر آئین اسلام و آستان رسول خدا (ص) صدمات مهلک وارد نموده و بیرون از مرز کتاب خدا و سنت پیامبر عمل نموده اند و فراموش نشود قول رسول خدا (ص) که (آسیب بر دین من از سوي سه نفر می باشد، عالم تبهکار، پیشواي ستم گر و مجتهد نادان) و همین ننگ و زشتی براي اسلام ومسلمین کافی است که چنین بزرگانی داراي اینگونه برداشت هاي گمراه کننده هستند که حاصلی جز تباهی و جنایت برايامت اسلامی ندارد،

(کلب گوید که ما بازتاب و ثمرات این اندیشه هاي فاسد را آشکارا و علنی در طی تاریخ و در زمان خود بوضوح ملاحظه مینمائیم که چگونه این افکار شیطانی وسیله اي براي عده اي تروریست گمراه و تبهکار شد تا با قتل و غارت مسلمانان و به نام اسلام جز نکبت براي مسلمانان و جز آبروریزي براي جوامع اسلامی چیزي دیگر را به دنبال نداشته باشند و خود را تا ابدالآباد مستحق آتش دوزخ نمایند. …..) و آنچه آنان بهم می بافند مخالف نص صریح قرآن است که می فرماید (فمن یعمل مثقال ذره خیر یره و من یعمل مثقال ذره شر یره …..).

میزان آگاهی ابوبکر از کتاب خدا:

نخستین کسی که به اینگونه دروازه هاي اجتهاد (کذایی) توجه و آن را پشتوانه احکام گرفت …..، و دامن (نجس و نحس)تبهکاران را پاك نمایش داد و مردان بزهکار (جنایت کار) را یاري رساند، خلیفه اول بود که با همین بهانه ساختگی، دامن خالدبن ولید (تبهکار و جانی) را از گناهان سهمناك او شستشو داد و کیفري را که می بایست به او بچشاند از او دریغ نمود….. که مذکور خواهد شد و این نمونه اي بود از علم خلیفه به تفسیر قرآن و البته آنچه از او نقل شده کاملا کم است،

حافظ جلال الدین سیوطی در الاتقان خود می گوید: (ده تن از اصحاب پیامبر در تفسیر قرآن مشهور هستند: خلفاء چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس، ابی ابن کعب، زید بن رایت، ابو موسی اشعري، عبداﷲ بن زبیر،) و از میان خلفا نیز بیشتر از همه از علی علیه السلام روایت آمده است، و آنچه از سه خلیفه رسیده بسیار ناچیز است و علت آن این است که زودتر مرده اند و به همین دلیل از ابوبکر حدیث کمتري در تفسیر قرآن داریم و من در تفسیر قرآن گفتار کمی که شاید از ده مورد هم بیشتر نیست از ابوبکر رضی اﷲ عنه به یاد ندارم، ولی از علی روایات بسیار در تفسیر قرآن رسیده است و معمر بن عبداﷲ از ابوطفیل روایت کرده است که می گفت علی علیه السلام خطبه می خواند و می گفت (از من بپرسید که به خدا سوگند درباره چیزي از من سوال نمی کنید مگر آنکه شما را آگاه می کنم، از من درباره کتاب خدا بپرسید که به خدا قسم هیچ آیه اي نیست مگر آنکه می دانم در شب نازل شد و یا در روز، در کوه نازل شد و یا در دشت،….) و ابونعیم در حلیه از ابن مسعود آورده است که گفت: (قرآن بر هفت حرف نازل شده و هیچ حرفی نیست مگر پوسته اي بیرونی و لایه اي درونی دارد و به راستی که در نزدعلی بن ابیطالب از ظاهر و باطن آن، همه را می توان یافت)

و نیز سیوطی از زبان ابوبکر بن عیاش ….. آورده است که علی علیه السلام فرمود (البته و به خدا سوگند که هیچ آیه اي نازل نشد مگر دانستم که درباره چه چیز نازل شد و درکجا نازل گردید و به راستی و به تحقیق که پروردگار من دلی دریافت کننده و زبانی سوال کننده به من عطا فرمود …..)،

کسی نیست سوال کند این سخنانی که سیوطی بدون فکر و به دنبال هم می نویسد، به چه دلیل است، و یا از او سوال کند چگونه تو کسی را (مانند ابوبکر) بین صحابه رسول خدا جزء مفسران قرآن می دانی که خودت با آنهمه دانش و تحقیق، اعتراف می نمایی که آنچه از او دریافت نموده ام حتی به ده مورد هم نمی رسد …..، آري سیوطی دوست دارد و علاقمند است که بین آگاهی ناچیز او یعنی ابوبکر و دریاي علم امیرالمومنین علی بن ابی طالب تفاوت قرار ندهد….. و فراموش کرده که خداوند می فرماید (……. آیا کسانی که می دانند با آنان که نمی دانند مساویند)، …..

پیشوایی خلیفه در حدیث و …..:

تمام آنچه احمد رئیس مذهب حنبلیان در مسند خود، از او نقل می نماد هشتاد حدیث است که مکررات آن به بیست حدیث رسیده و باقی مانده آن شصت حدیث است، در حالی که احمد این تعداد را از میان پنجاه هزار و هفتصد حدیث خارج و خود او نیز حدود هزار هزار حدیث را از حفظ بوده است و نیز ابن کثیر پس از تلاش سخت احادیث او را 72 عدد و سیوطی با آنهمه احاطه در دانش حدیث و بالا و پایین نمودن احادیث، این تعداد را به 104 عدد رسانیده و بعضی آن را به 142 عدد ارتقاء داده اند که از میان تمام این احادیث، 11 عدد آنها را بخاري و تنها یک عدد را مسلم روایت نموده است، لازم به ذکر است که از تعداد احادیث یاد شده فوق بسیاري از این تعداد ماهیت حدیثی ندارند و نقل قول او می باشند مانند آنچه درخصوص امام حسن گفت که : (پدرم فداي امام حسن باد که به پیامبر شبیه است و به علی شبیه نیست)، و یا (پیامبر خدا در کار جنگ به مشورت پرداخت) و یا (رسول خدا شتري به ابوجهل داد) و …..، و همچنین تعدادي از آنها را نیز می بایست جزء احادیث دروغ و ساختگی به دلیل مغایرت با کتاب خدا و سنت نبوي و عقل سلیم در نظر آورد …..، از جمله اینکه از قول رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله نقل گردید، (……. که اگر من در میان شما مبعوث نمی شدم عمر بن خطاب به پیامبري مبعوث می شد) و یا (خورشید بر مردي بهتر از عمر بن خطاب نتابید…..) و یا (اگر زنده ها بر مرده گریه کنند آب جوشان جهنم بر مرده ریخته می شود)، و یا (داغی آتش دوزخ بر پیروان من بیشتراز گرماي حمام نیست)، …..

الف : بیان سلسله اسناد حدیث اول (….. عمر بن خطاب به پیامبري مبعوث می شد):

1.زنجیره اسناد ابن عدي (از طریق زکریا ابن وکار که از بزرگترین دروغ پردازان و …..، است که قبلاً شرح حال او نقل شد و ابوبکر بن عبداﷲ که مورد نکوهش است …..، و بشیر بن بکر (که معلوم نیست کیست) …..).

2.زنجیره دوم نیز از ابن عدي به طریق مصعب بن سعید که در خصوص او می گویند احادیث را دگرگون نموده و …..کوري بود که نمی دانست چه می گوید …..، و عبداله بن واقدي و او از کسانی است که به کذاب بودن و دروغگویی مشهور است و …..، مشرح بن عاهان ….. که او نیز از دروغ پردازان بوده است، و ….. .

3.زنجیره سوم از ابوالعباس زوزي است و عبداﷲ بن واقد که شرح حال او گذشت، و راشد بن سعد که مورد نکوهش است و به گفته بخاري او در صفین از یاران معاویه بوده، پس به گفته رسول خدا او نیز در گروه بیدادگران است ….. .

4.زنجیره چهارم از دیلمی است که به ابوهریره می رسد و ابو صالح اسحاق بن نجیح که به گفته احمد دروغگو ترین مردم است و ابن معین او را بسیار دروغگو پرداز و پلید دانسته و ….. و گفته او از کسانی بود که در بغداد دروغ بافی می کرد و ….. دروغ پرداز است . …..).

ب: اما دومین حدیث: (……. آفتاب بر هیچکس بهتر از عمر نتابید):

حاکم این حدیث را از طریق عبداﷲ بن داوود واسطی که او را نکوهیده و بد کیش می دانند آورده، و …..،

ج: اما سومین حدیث: که گریه بر مرده …..:

که قبلا مشروحاً بررسی گردید و عایشه هم این حدیث را از زبان عمر نکوهش و رد نموده است …..

د: و اما چهارمین حدیث: (حرارت دوزخ بر پیروان من مانند حرارت حمام خواهد بود):

که بر اساس این حدیث مستفاد می شود که آتش بر پیروان محمد حرام است لذا به هر دلیل مخالفت این حدیث با نص صریح کتاب خدا و سنت نبوي محرز است، امعان نظر بر مفاد آیات کتاب خدا و سنت نبوي مؤید آن است که خداوند در این تهدید ها و انذارها با مخاطب نمودن مسلمانان یا همان امت مرحومه ….. می خواهد آنان را از پلیدي باز دارد ….. و این مناجات امیرالمومنین و زاري و گریه و ناله هاي جانسوز او در دل شب و …..است که می فرماید …..آه آه از کمی توشه و دوری سفر و ترسناکی راه و …..، این شراره هاي آتش و …..، آیا این حدیث بااینگونه احادیث برابري می نماید …..،

(کلب گوید و حتماً براساس این حدیث جعلی در این گروه مرحومه کذایی آنان، معاویه و یزید و ابن ملجم و …..، سایر خونخواران که در طی زندگی نحس و نجس خود و با بدعت ها و اعمال تباه خود قاتل ذوالقربی و بزرگان و نیکان و مقدسین امت محمد صلی اﷲ علیه و آله و سلم و عجل فرجهم بوده اند وجود دارند و این جرثومه هاي فساد و تباهی به گمان آنها نه تنها بایستی امید نجات داشته باشند بلکه بایستی خود را نجات یافته بدانند و حتماًپیاله گردان شراب هاي بهشتی آنان هنده جگرخواره و سایر زانیه هاي قریش خواهند بود اناﷲ و انا الیه راجعون).

کثرت قوانین و دستورالعمل ها در سنت پیامبر و سنجش آن با آگاهی ابوبکر:

این بود بالاترین مرزي که، کوشش حافظان حدیث می تواند، آنان را به آگاهی خلیفه از سنت رسول خدا راهنمایی نماید، و….. چنانچه ما حداکثر 14 یا 142 حدیثی را که درست یا نادرست (به شرحی که گذشت) راویان آنها از زبان خلیفه بازگوکرده اند، چه در تفسیر قرآن و چه سنت رسول خدا و …..، همه را در برابر احادیثی که سنت پاك رسول خدا را بیان نموده و نشان می دهد قرار دهیم، می بینیم که این تعداد در مقابل آنها، به منزله قطره اي در اقیانوس است و لذا این تعداد احادیث محدود نقل شده از زبان خلیفه، نه اثري در استحکام بناي اسلام دارد نه پشتوانه اي براي ارکان دین خدا محسوب می شود و نه اینکه عطش دانشمند تشنه دین را سیراب می نماید و نه اینکه گره اي از معضلات دین حل می کند و نه …..، در حالیکه می بینید از ابو هریره، انس بن مالک، عبداله بن عمر، عبداله بن عباس، عبداله بن عمرو عاص، عبداله بن مسعود، و …..،هزاران حدیث از سخنان پیامبر و سنت او آورده اند که نقی بن مخلد در مسند خود تنها از طریق ابوهریره فقط پنج هزار و سیصد و اندي حدیث نقل نموده و این در حالی است که ابو هریره با رسول خدا بیش از سه سال معاشرت نداشت، و این احمد بن فرات است که حدود یک میلیون و پانصد هزار حدیث روایت کرد و از آن میان سیصد هزار حدیث را که در تفسیر قرآن و سنت و موارد دیگر است را گلچین کرد و آن را (خلاصه التهذیب) نامید و این ابوحفص حرمه بن یحیی مصري است که تنها از طریق ابن وهب صد هزار حدیث روایت کرد واین ابوبکر باغندي است که به سؤالات مربوط به سیصد هزار حدیث، در زمینه حدیث هاي رسیده رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله پاسخ می داده است و این حافظ روح بن عباده قیسی است که بیش از صد هزار حدیث دارد و این مسلم صاحب صحیح است که نزد او خبر از سیصد هزار حدیث شنیده شده را می توان سراغ کرد (طبقات الحفاظ)، و این حافظ ابومحمد عبدان اهوازي است که صد هزار حدیث را از حفظ داشت و ابن حافظ ابوبکر ابن انباري است که سیصد هزار بیت از سروده هاي عرب را که سزاوار گواه آوردن براي سنت و تفسیر قرآن است را از حفظ داشته است، و این حافظ بوزرعه است که یکصد هزارحدیث و به گفته بعضی هفتصد هزار حدیث را آنطور از حفظ می دانست که مردم سوره (قل هو اﷲ احد) را حفظ هستند، واین حافظ ابوالعباس احمد بن منصور است که فقط از طریق طبرانی سیصد هزار حدیث نقل کرده و این حافظ ابوداوود سجستانی است که پانصد هزار از احادیث رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله را روایت نموده و این عبداله بن احمد فرزند پیشواي حنبلیان است که صد هزار و اندي حدیث را از پدرش روایت نموده و این ثعلب بغدادي است که یکصد هزار حدیث از قواریري نقل نموده و این ابو داوود طیالسی است که صد هزار حدیث را از حفظ دیکته می کرد و این ابوبکر جعابی است که چهارصد هزار حدیث را با سلسله اسناد آن و زمینه هاي آن از حفظ داشته و درباره ششصد هزار حدیث به گفتگو می نشسته است و نزدیک به همین اندازه نیز حدیث از گفتار و کردار اصحاب و یاران پیامبر و نیز حدیث هایی را از حفظ داشت که سلسله اسناد آنها کسري دارد (تاریخ ابن کثیر)، این پیشواي حنبلیان احمد است که نزد او بیش از هفتصد و پنجاه هزار حدیث می توان یافت (جلد اول مسند او) و این حافظ ابو عبداله فتلی است که پنجاه هزار حدیث را از حفظ روایت می نموده و این یحیی بن یمان عجلی است که از طریق سفیان چهار هزار حدیث فقط در تفسیر قرآن از حفظ داشته است و این حافظ ابن ابی عاصم است که پس از نابود شدن تألیفات او، فقط پنجاه هزار حدیث را از حفظ روایت می نموده است (طبقات الحفاظ، تاریخ ابن کثیر، تاریخ طبري، تذکره الحفاظ و …..)، این حافظ ابو قلابه است که شصت هزار حدیث را از حفظ روایت کرده است و ابن ابو العباس سراج است که هفتاد هزار مسئله براي مالک روایت کرد…..، و این حافظ یزید بن هارون است که بیست و چهار هزار حدیث با زنجیره هاي آن از حفظ داشته است (تاریخ ابن عساکر، خطیب، بغداد، شذرات الذهب …..)،

پس با من بیائید تا بنگریم اسلام یعنی شریعت و دینی که زمینه دانش آن به این گستردگی و پهناوري است …..، وامانت هاي او و احاطه بزرگانی که نگهبانان دین و شریعت و عالمان بر احادیث آن هستند و …..، پایگاه علمی آنها در این مرز و حد بوده و حدود و عملکرد زندگی آنان هم اینگونه است، پس بر اساس این قاعده، علم و دانش خلیفه و جانشین پیامبر، می بایست در چه حد و به چه میزان از آگاهی به سنت و کتاب خدا باشد و باید به چه اندازه از آن علوم برخوردارباشد و شایسته است که چه میزان بار سنگین علوم و دانش را بر دوش خود گیرد و …..، که در واقع جایگاه خلافت رسولخدا نیازمند آن است …..، آیا می شود به 104 حدیث بسنده نمود آیا امت بیچاره می پذیرند که با این اندازه ناچیز به خواسته هاي بی حدو حصر آنان پاسخ داده شود و …..، آیا ….. آیا …..، پس کم بودن حدیث نقل شده از این خلیفه، هیچ انگیزه اين دارد مگر اقرار و اذعان به کمی استعداد او در یادگیري و کوتاهی او از حفظ و نگهداري علوم (از کوزه همان برون تراود که در اوست)، تا جایی که مجبور شود در پاسخ سوالات مردم بگوید (کدام آسمان بر سر من سایه می افکند …..) و یا (من بابرداشت شخصی خود در این زمینه سخن می گویم …..) و یا پس از چند روز از خلافت خود خطبه بخواند و چون ببیند کار بر او دشوار گردید بگوید (من دوست داشتم این جایگاه را کسی جز من تصدي کند و اگر شما بخواهید با من مانند پیامبر رفتار کنید من تاب و توان آن را ندارم، زیرا پیامبر از دسترس شیطان دور بود و از آسمان دستور پنهانی براي او نازل می شد) و یا بگوید (……. هان به خدا که من بهترین شما نیستم و البته دلم نمی خواست این جایگاه را تصدي نمایم و دوست داشتم کسی دیگر از شما این پست خلافت را می گرفت و اگر تصور می کنید من در میان شما به سنت رسول خدا رفتار می کنم من نمی توانم این کار را انجام دهم زیرا رسول خدا با یاري وحی، از لغزش ها دور می ماند و با او فرشته اي بود، ولی من برعکس شیطانی دارم که کار مرا در بر می گیرد و لذا چون به خشم آمدم از من دوري کنید تا بر پوست و موي شما پاي خود را قرار ندهم و مواظب من باشید اگر به راه راست رفتم مرا یاري کنید و اگر به خطا رفتم مرا به راه راست هدایت کنید)

و یا …..، …..، آیا سزاوار است که خلیفه پیامبر را زیردستان و پیروان او مواظب باشند و سرپرستی کنند تا از راه راست خارج نشود و او را یاري کنند تا بر راه راست رفته و با مواظبت دائم او را به راه صحیح بکشانند، …..، جز این نیست که اعتراف نمائیم دانش خلیفه در علوم و دانستنی هاي مربوط به کتاب خدا و سنت رسول او، بسیار اندك و ناچیز بوده است و لذا مجبور به ابراز و اعلام برداشت هاي شخصی خود بوده است و آن هم پس از آنکه رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله، به شدت پیروان و اصحاب خود را از اعمال اینگونه روش نهی کرده و …..، است ولی می بینیم که براي خلیفه موضع و محل دیگري وجود نداشت تا به آن جا رفته و ازعلم خود به آن پناهنده شود ….. و یا حداقل در اینگونه امور مشورت نماید،

ابن سعد، ابوعمر و ابن قیم …..، در آثار خودآورده اند که (ابوبکر با مسئله اي روبرو شد که در کتاب خداوند و سنت رسول او پایه اي براي آن پیدا نکرد پس فکر خود را بکار انداخت و سپس گفت، برداشت و فکر من اینست اگر درست باشد از جانب خداست و گرنه از من است و من از اوآمرزش می خواهم …..) و یا …..، این بود شیوه خلیفه در قضاوت و میزان علم او در برداشت و نظرات شخصی با اینکه عمر بن خطاب گفت: (……. دارندگان برداشت ها، دشمنان سنت پیامبر هستند زیرا نتوانستند احادیثی را که از پیامبر رسیده حفظ کنند و از روایت آن عاجز شدند، به این دلیل به برداشت هاي شخصی خود روي آوردند، پس اي مردم اگر نظرات از رسول خدا باشد درست است چون نظر خداوند هم همان بوده، ولی اگر از ما باشد بیش از یک تصور ناروا ارزش بیشتري ندارد)، پس با این وجود، چگونه خواهد بود پایه علم کسی که جایگاه رسول خدا را اشغال نماید که علم او به این حد و اندازه باشدکه مجبور باشد آن علوم را از کسانی سوال کند و یا آموزش بگیرد در حالیکه بر آنها سروري می نماید و علیرغم این واقعیت باز هم از شیوه مشورت عدول کرده و رأساً و خودسرانه درباره (ابا) و (کلاله) اظهار نظر نموده و بگوید آنچه که گفت ….. الی آخر.

برداشت هاي خودسرانه خلیفه:

در میان دادرسی هایی که ابوبکر انجام داد نمونه هایی ذکر شد و نیز با مطالعه در مدت خلافت او به مواردي برخورد مینمائیم که می تواند ما را در شناخت میزان علم او کفایت کرده و کاملاً بی نیاز نماید:

برداشت خلیفه درباره ارث مادربزرگ:

از قبیصه پسر ذویب آورده اند که گفت مادر بزرگی نزد ابوبکر صدیق رضی اﷲ عنه آمد و درباره ارث خود از نوه اش پرسید، ابوبکر به وي گفت : درکتاب خدا ارثی براي تو نیست و نمی دانم در سنت خدا براي تو سهمی است یا خیر، پس برو تا ازمردم بپرسم، مغیره ابن شعبه گفت من نزد پیامبر بودم و او شش یک به مادربزرگ داد ابوبکر گفت در این حدیث کسی را براي گواه داري پس محمد بن مسلم برخاست و تأیید کرد و ابوبکر آن را بکاربست…)، پس دانش خلیفه را بنگر که چگونه پاسخ سوالی از او پوشیده است که بسیار مورد نیاز است و علم قضاوت درباره آن لازم است ولی مجبور می شود دست نیاز به سوي عقل و خرد شخصی معلوم الحال همچون مغیره بن شعبه دراز کند که از پست ترین و دروغگوترین و زانی ترین افراد قبیله بنی ثقیف به حساب می آید و در آنچه در سنت پیامبر به بازي گرفته و تغییراتی که داده همگی دلالت بر بی اعتقادي او دارد و او همان کسی است که نماز عید قربان را یک روز قبل از آن در روز عرفه خواند، از ترس آنکه مبادا در سال چهلم از کار برکنار شود و همین افراد گفتار کسی را به عنوان تأیید قبول کردند که هرگاه بر منبر می نشست از روي خباثتی که در او بود، امیرالمومنین علی علیه السلام را به ناسزا یاد می کرد (لعنه اﷲ علیه)، و نیز در خصوص برداشت وي درباره ارث مادربزرگ پدري و مادري از قاسم بن محمد روایت گردیده که مادرپدر و مادر مادر شخصی که از دنیا رفته بود به نزد ابوبکر آمده طلب ارث نوه خود را نمودند و او شش یک ما ترك را به مادر مادر داد پس مردي از انصار گفت تو مادر پدري را محروم کردي و ….. پس ابوبکر شش یک را دو قسمت بین آنها تقسیم کرد، و به همین مضمون در …..، آمده است، پس به شگفت نمی آیی که او حکم این موضوع را در سنت نمی دانسته، تا اینکه دیگران از او خرده گیري کرده و او شتابزده از برداشت اول دست کشیده و …..، در حالی که بر اساس این ایراد باید مادرمادربزرگ از ارث محروم گردد ولی او آن را میان هر دو تقسیم کرده و آنگاه فقها این جماعت این را دست آویزي براي احکام خود گردانیده و اساس این حکم را از حدیث مغیره اخذ و ارث را تنها ویژه مادر بزرگ دانسته اند پس نظر کن و فکر کن که چگونه فرمان خدا درباره نوادگان دختري پایمال شد: حالا توجه می کنیم بر سر سخن آن مرد انصاري که خلیفه را از قضاوت خود دور کرد در حالی که نه تنها در کتاب خداوند بلکه در سنت او هم مستندي نداشته است، بلکه با هردو ناسازگار بوده، و فقط با آن اشعار معروف (عرب جاهلی) منطبق بوده که سروده است (فرزندان ما فرزندان پسران ما هستندولی فرزندان دختران ما فرزندان مردان بیگانه اند) و ….. با این مدرك و استناد مرزهاي احکام خدا را ندیده گرفته اند که خدا در کتاب خود می فرماید (……. خداوند درباره فرزندان شما به شما سفارش می کند که پسران دو برابر دختران ارث میبرند …..) ولی این گروه (جاهل) می گویند ذریه و نسل تنها کسانی هستند که از صلب پسران آنها باشند نه دختران و بر این اساس دستورهاي رسیده در خصوص ارث و سایر موارد را مشمول زادگان دختر افراد نمی دانند و مدرك آن را هم سخن آن سراینده است،

ابن کثیردر تفسیر خود آورده است (……. گفته اند اگر مردي چیزي را ارث فرزندان خود نموده و یا بر آنان وقف نماید تنها کسانی باید از آن بهره مند شوند که یا بی واسطه فرزند خود او و یا فرزند پسران او باشند و مستند و مدرك این توجیه، سخن آن سراینده است که فرزندان ما فرزندان پسران ما هستند و فرزندان دختران ما فرزندان مردان بیگانه هستند …..)، و به همین مضمون بغدادي و عینی و …..، نقل نموده اند، سبحان اﷲ چه چیز آنان را این چنین گستاخ کرده است که براي نیل به مقاصد پلید سیاسی خود موضوع نسل و تبار رسول خدا را بر اساس این برداشت شخصی، نادیده گرفته و تضییع نموده اند و این برداشت را در دین خدا گنجانیده اند و کسی سوال نکرده که گفتار یک سراینده چه ارزشی دارد .

(کلب گوید و آثار این اندیشه پوسیده جاهلی تا عصر ما هم تسري یافته و هنوز در قرن بیست و یکم و پس از گذشت حدود هزار و پانصد سال ازبهره مندي تعالیم عالیه و پر مغز اخلاقی براي جهان بشریت توسط حضرت محمد مصطفی صلی اﷲ علیه و آله و سلم و …..،باز هم هستند انسانهاي نفهم و بی شعور که بین فرزندان دختر و پسر فرق گذاشته و نسل را از پسر می دانند و براي فرزند پسر ارجحیت قائل اند و حال آنکه فرزند بایستی سالم و اهل ولایت و دیندار شریعت دوست و …..، باشد و بر اساس تعالیم پیامبرعالیقدر دختر حسنه و پسر نعمت است و خدا بر حسنه اجر و از نعمت سوال و بر آن مؤاخذه نمود ولی این بی تباران همان کسانی هستند که العیاذ باﷲ رسول خدا را ابتر نامیدند ولی خداوند عالی اعلی نسل آن حضرت را از کوثر حضرت زهرا و شاه ولایت علی مرتضی در جهان منتشر نمود همانطور که به شهادت قرآن عیسی را از مادر پاکش مریم به عنوان نسل خطاب فرمود ….. و نیز این عمل و روش آنان به منزله توهین و جسارت مستقیم به رسول خدا و موجبات حبط عمل و آتش جاوید براي آنان خواهد بود زیرا بر عقیده تباهی هستند که دشمنان آن حضرت بودند)

خصوصاً در برابر تصریح بطلان آن یاوه سرایی ها آنهم در برابر کتاب خدا که خداوند فرمود به رسول خود صلی اﷲ علیه وآله در (آیات مباهله)، (بگو بیائید تا به درگاه خدا دعا کنیم . پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما …..)، و این گفتار آشکار خداوند و اینکه رسول خدا (در مباهله با اهالی نجران، فرزندان خود حسن و حسین را به همراه برده است، و این دلالت بر آن دارد که دو فرزند دختر او فاطمه یعنی حسن و حسین، دو پسر رسول خدا هستند، و همین گونه خداي پاك در کتاب خود دختر زادگان نوح پیامبر را ذریه او نامیده و ذریه را جز براي فرزندان نمی توان بکار برد، و نیز فرموده است (و از ذریه او داوود و سلیمان و …..، یحیی و عیسی ….. که بر اساس آیات کتاب خدا عیسی از ذریه نوح محسوب گردیده و حال آنکه وي پسر دختر او مریم است)،

رازي در تفسیر خود در ذیل آیات (مباهله) می گوید (بگو بیائید …..)، می گوید و این نشان می دهد که حسن و حسین دو پسر رسول خدا هستند. زیرا خداوند در این آیات اشاره فرموده است که پسرانش را بخواند و آنگاه آن حضرت حسن و حسین را خوانده است پس آن دو، پسران او هستند و آنچه این استنباط را استوار و محکم و تحکیم می نماید سخن دیگر خداوند در آیات سوره انعام است که می فرماید (……. و از فرزندان او داوود و سلیمان و ….. زکریا و یحیی و عیسی …..) که می دانیم پیوند عیسی با ابراهیم تنها از راه مادر بود نه پدر و از آیات روشن می شود که پسر دختر را می توان پسر نامید و …..، و قرطبی نیز در تفسیر خود با همین مضمون و استدلال …..سخن خود را آورده و می گوید که نتیجه گیري می شود که فرزندان فاطمه رضی اﷲ عنها، فرزندان رسول خدا هستند وهمین موضوع استناد قرآنی کسانی است که اعتقاد دارند که فرزندان دختر مرد را می توان در جرگه فرزندان او نامید و به همین مضمون و با همین شیوه استدلال از ابوحنیفه و شافعی نیز نقل گردیده است، …..

دختر زادگان ما فرزندان ما هستند:

ابن ابی حاتم با سلسله اسناد خود از ابوحرب بن اسود آورده است که حجاج (علیه النار الخلد و العذاب الالیم) به دنبال یحیی بن یعمر فرستاد و به او گفت به من خبر داده اند که تو تصور می کنی که حسن و حسین فرزندان رسول خدایند، آیا تو این موضوع را در کتاب خدا یافته اي با این که من از اول تا آخر آن را خوانده ام ولی چیزي در این باره ندیدم، پاسخ داد مگر درسوره انعام نمی خوانی (و از فرزندان او داوود و سلیمان …..) و به همین دلیل است اگر مردي چیزي را بر فرزندانش وقف و یا به آنها ببخشد و یا سفارش کند که پس از مرگ او بهره برند، دخترزادگان او نیز از آن بهره مند می شوند …..)، پس نتیجه اینکه اولاً روشن شد که ذریه (زادگان) آدمی بی چون و چرا و در همه جا (اولاد) فرزندان او به شمار می آیند و ثانیاً دیدیم که دخترزادگان نیز در جرگه (ذریه) زادگان در می آیند پس سزاوار نیست که اولاد را داراي احکام جدا از هم فرض کنیم و هیچکس این اختیار را ندارد که حکم نماید به اینکه پسران دختر مرد، فرزندان بیگانگان هستند، زیرا دیدیم که این گروه به حکم قرآن ذریه او هستند و خداوند آنها را از اولاد او به حساب آورده است و گواه ما در این خصوص، تفسیر کتاب خدا احادیث رسیده از رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله است که:

1.رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: (……. جبرئیل مرا خبر داد که این پسرم حسین کشته می شود …..) درگزارش دیگر (……. البته امت من این فرزندم را خواهند کشت …..) این روایات در طبقات ابن سعد، مستدرك حاکم، اعلامالنبوه ماوردي، ذخایر العقبی، صواعق …..، ذکر گردیده است.

2.رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: (……. این فرزند من (حسین) در گوشه اي از سرزمین عراق به قتل رسیده وکشته می شود …..)، این روایت در دلائل النبوه ابونعیم، ذخایر العقبی…..، ذکر گردیده است.

3.رسول خدا ….. درباره دخترزاده اش حسن می فرماید: ….. (……. این فرزند من سرور (امام) است) این روایت درالمستدرك حاکم، اعلام النبوه ماوردي، تفسیر ابن کثیر و …..، آمده است.

4.و فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم به علی علیه السلام (……. تو برادر من و پدر فرزندان من هستی…..)، که این روایت در ذخایر العقبی و …..، آمده است

5.و این فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم: (……. به راستی مرا جبرئیل خبر داد که خداوند گرامی هفتاد هزار نفررا براي انتقام و خونخواهی از پیامبر خود یحیی بن زکریا کشت و براي انتقام و خونخواهی از فرزندت حسین نیز هفتادهزار نفررا هلاك خواهد کرد…..).

6.و نیز این فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم: (……. مهدي از فرزندان من است و چهره اش همچون ستاره میدرخشد …..) این روایت در ذخایر العقبی و …..، آمده است. (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم)

7.و فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله: (……. این دو حسن و حسین، پسران من هستند هرکس آنها را دوست بدارد مرادوست داشته است …..) و ….

8.و سخن آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم خطاب به فاطمه صدیقه علیها السلام: (……. پسرم را براي من احضار کن …..)، تاریخ ابن عساکر و ….

9.و سخن آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم به انس: (پسرم را براي من احضار کن …..) تاریخ ابن کثیر و …..

10.و فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم: (….. پسرم را بخوانید، که حسن پسر علی آمد …..) ذخایرالعقبی و ….

11.و فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم (……. خدایا این حسن فرزند من است و من او را دوست دارم پس تو نیزاو را دوست بدار و هرکس که او را دوست دارد را هم دوست بدار…..)، ….

12.و فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم به علی علیه السلام: (……. پسرم را چه نام نهادي پاسخ داد من در این کار بر شما سبقت نمی گیرم و آن حضرت فرمود من نیز بر خدا سبقت نمی گیرم و آنگاه جبرئیل آمد و گفت اي محمد پروردگار به تو درود و سلام می فرستد و می فرماید که علی در کنار تو همچون هارون است در کنار موسی جز اینکه پس ازتو پیامبري نخواهد آمد، پس نام پسر هارون را بر این فرزند خود بگذار…..)، ذخایر العقبی و …..،.

13.و نیز فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم ….. (…….پسرم را بیاورید و ببینم چه نامی بر وي نهاده اید و این را در هنگام تولد و بدنیا آمدن حسن گفت و سپس همین گفتار را در تولد و بدنیا آمدن حسین و همچنین در خصوص نام گذاري محسن پسر علی …..) المستدرك، کنزالعمال از طریق دارقطنی، احمد بن ابی شیبه و ابن جریر و ابن حبان و دولابی و بیهقی و حاکم و خطیب …..،

(کلب گوید (به اي ذنب قتلت) (به کدام گناه کشته شد) و محسن همان جنین و طفل مظلوم شش ماهه زهراي اطهر است که در واقعه در و دیوار از فاطمه دختر محمد صلی اﷲ علیه و آله شهید شد،).

14.و فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم در هنگامی که حسن و حسین گم شده بودند (……. دو پسرم حسن وحسین را صدا کنید) کنز العمال و ….

15.و فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم درباره حسن و حسین : (……. از همه هستی عالم (بالاتر و برتر) این دوگل خوشبوي من هستند …..) صواعق، کنز العمال و …..

16.و این سخن آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم ….. (……. پسرم از نزد من رفت …..) به گزارش احمد، بغوي، طبرانی،حاکم، بیهقی، ….. ابن عساکر، ابن کثیر …..

17.و سخن آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم درباره حسن و حسین (……. دو پسرم را بیاورید تا به دعاي خیر خود، آندو را از گزند ها به پناه خدا در آورم، همانطور که ابراهیم در خصوص فرزندش عمل کرد،)، ابن عساکر و …..،.

18.و سخن آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم به انس درباره حسن: (……. افسوس بر تو اي انس، فرزند و میوه دلم رارها کن …..) کنزالعمال و …..

19.و فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم درباره حسن و حسین (……. دو پسرم حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت هستند)، صواعق ابن حجر و ….

20.و سخن آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم درباره علی علیه السلام (……. این علی، برادر، پسر عمو و داماد و پدرفرزندان من است …..) کنزالعمال و ….

21.و گفتار آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم (من دو پسرم را همسان با نام دو پسر هارون شبر و شبیر (حسن و حسین)نام نهادم) این حدیث در صواعق، کنز العمال و …..، نقل گردیده است.

22.و نیز فرموده آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم ….. (……. اگر از زندگی و عمر جهان به جز یک روز باقی نماندخداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد نمود تا خدا مردي از فرزندان مرا برانگیزد که همنام با من است پس سلمان سوالکرد یا رسول خدا از نسل کدام فرزندت چنین خواهد نمود آن حضرت با دست بر پشت حسین زد و فرمود از نسل این فرزندم…..) ذخایر العقبی و ….

23.و نیز این خطبه از پسر رسول خدا، حسن بن علی علیه السلام در یکی از سخنرانی هاي او : (……. منم حسن پسر علی، منم پسر رسول خدا، منم پسر بشیر، و منم پسر نذیر، منم پسر مظهر تقوي، منم پسر آن چراغی که بر جهان پرتو افکن بود و باامر و وحی خدا مردم را به سوي او دعوت می کرد (صلی اﷲ علیه و آله))، این روایت در مستدرك، ذخایرالعقبی، شرح ابنابی الحدید، مجمع الزواید، اتحاف بشراوي و …..، نقل گردیده است.

24.و نیز سخن و خطاب وي به ابوبکر در حالی که بر منبر پیامبر سخن می گفت: ….. (از جایگاه پدرم پائین بیا ….. و ابوبکرگفت راست گفتی البته که اینجا متعلق به پدر تو (رسول خداست) …..، و به قولی دیگر (……. از منبر پدرم پائین بیا و ابوبکرگفت آري این منبر پدر توست نه منبر پدر من …..). این روایت در الریاض النضره، شرح ابن ابی الحدید، صواعق، تاریخ الخلفا سیوطی، کنز العمال …..، نقل گردیده است.

25.و سخن آن حضرت امام حسن علیه السلام و وصیت او پس از مرگ: (……. مرا نزد پدرم رسول خدا به خاك سپارید)، و …..

26.و سخن فرزند دختر رسول خدا حسین علیه السلام به عمر (……. از منبر پدرم پایین بیا و عمر گفت آري راست گفتی این منبر پدر توست نه منبر پدر من به من بگو چه کسی به تو دستورداده اینگونه سخن بگویی …..) تاریخ ابن عساکر و ….

27.و سخن زهیر بن قین به حسین علیه السلام (……. اي پسر رسول خدا، سخن تو را شنیدیم …..)، جمهره خطب العرب …..، ….

28.و سخن دیگر حسن بن علی امام پاك فرزند دختر پیامبر در اتحاف بشراوي که فرمود: (……. رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله برگزیده از میان خلایق عالم پدر من است)، ….

29.و نیز باز سخن آن بزرگوار نقل از اتحاف بشراوي، (من هستم پسر آنکسی که شما جایگاه او را می دانید و البته چهره حقیقت را هنوز گرد و غبار پوشش نداده است، آیا رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله پدر و جد من نیست، آگاه باشید آنگاه که ستارگان روي پنهان کنند من ماه شب چهارده هستم…..).

30.و ستایش فرزدق در مدح سید ساجدین علی بن الحسین علیه السلام: (اي پسر بهترین بندگان خدا، که پرهیزکار برگزیده و پاکیزه و برجسته است …..)، …..

31.و سخن ابو عاصم بن حمزه اسلمی در مدح و ثناي زید بن حسن بن علی علیه السلام به نقل از زهرالادب حصري قیروانی : (مدح من درباره حسن پسر زید است و بر درستی سخن من گورهاي صفین گواهی می دهند، آن گورهایی که پس از دورشدن علی علیه السلام از آنها، همیشه مورد کینه توزي قرار گرفته است، …..، آري آن دو (محمد و علی) دو پدر تو هستند ،)…..

31.و سخن ابراهیم ابن علی بن هرمه در زمانی که حسن بن زید او را پند داد : (پسر رسول خدا مرا از باده گساري پرهیز دادو به من اخلاق جوانمردي و مروت آموخت …..).

32.و سخن ابو تمام طایی: (با پسران رسول خدا و خاندان او چنان رفتار بدي پیش گرفتید که در میان آن اعمال نادرستی وحیله گري کمترین آنها بودند …..).

33.و سخن دعبل خزاعی : (……. پس چگونه می توان نزد خداوند تقرب یافت آنهم پس از نمازها و روزه ها جز با محبت فرزندان رسول خدا و خاندان او …..).

34.و نیز باز از سخنان او (……. آیا اندوهگین نمی شوي که زادگان زیاد آنچه را که از پیامبر باقی ماند و ارث فرزندان اوست سرقت نموده و بربایند…..).

35.و سخن حمانی …..، سخن تنوخی …..، سخن زاهی …..، سخن ناشی …..، سخن صاحب بن عباد …..، …..، …..، سخن مهیاردیلمی …..، ….. سخن ابن جابر، و سخن بشراوي …..،

قضاوت نادرست ابوبکر درباره کیفر سارق:

از گفتار صفیه دختر ابوعبیده روایت نموده اند که (……. به روزگار ابوبکر رضی اﷲ عنه، مردي دزدي کرد که یک دست ویک پا نداشت پس ابوبکر رضی اﷲ عنه خواست که پاي دیگر او را هم ببرد و دست او را رها کند تا به شستشوي خود ازآلودگی ها بپردازد و او را سودمند افتد پس عمر گفت نه سوگند به آن کس که جانم در دست اوست باید دست دیگر او را ببري پس ابوبکر رضی اﷲ عنه دستور داد دست دیگر او را ببرند، و به همین مضمون از قاسم بن محمد نیز همین روایت نقل گردیده است …..)

(کلب گوید بریدن دست سارق چهل شرط دارد آیا براي این شخص آن چهل شرط برقرار بوده است آیا این شخص مضطر نبود و آیا دیوانه نبود آیا این حکمی که صادر نمودند را مولانا علی مظلوم امضاء کرد آیا سؤال کردند تا بدانند آیا ….)

از شگفتی هاست که خلیفه کیفر دزد را نمی داند یا اینکه براي پاسداري از آسایش عمومی ….. و شگفت آورتر آنکه …..شتابزده به دادرسی پرداخته و بدون توجه به کتاب خدا و سنت پیامبر و یا مشورت با اصحاب …..، و شگفت تر اینکه چرا عمرکه او را در این حکم به راه راست آورده، خود پس از تصدي امر خلافت مانند همین حکم را که او قصد داشت صادر نماید صادر کرده است.

نظر خلیفه درباره بهره پدربزرگ از ارث:

از ابن عباس و عثمان و ابوسعید و ابن زبیر آورده اند که ابوبکر ارث پدربزرگ را با پدر یکسان می دانست به اینگونه که با بودن وي ارثی را به برادران نمی داد و آنان را با این شریک نمی نمود و چنانچه اگر کسی پدر داشته باشد از ارث وي چیزي به برادران و خواهران نباید داد …..)، این برداشت خلیفه از حکم کتاب خدا و سنت رسول او گرفته نشده و تا هنگامی که وي زنده بود، کسی از اصحاب رسول خدا آن را به کار نبست و پیش آمد ننمود که در روزگار او، یک پدر بزرگ ارث بخواهدتا برداشت وي اجرا و استوار گردد، بخاري و قرطبی گویند، هیچ یک از اصحاب تا ابوبکر زنده بود با این برداشت ابوبکرمخالفت نکردند، و عمر بن خطاب اولین پدربزرگ بود که در جهان اسلام به این ارث رسید و خواست که همه دارایی هاي پسر پسرش را بگیرد و چیزي به برادران ندهد ولی زید و علی به سراغ او رفته و گفتند تو چنین کاري نمی توانی انجام دهی وسهم تو سهم یکی از برادران است (که ما قبلاً در این قضیه سخن گفتیم)، پس اولین کسی که در زمینه ارث پدربزرگ از راه و نظر خلیفه اول عدول کرد خلیفه دوم بود و در این حکم نظر عمر و علی و عثمان و عبداﷲ بن عمر و زید بن ثایت و ابن مسعود با نظر خلیفه اول مخالف بود. و ….

برداشت خلیفه در فرمانروایی بخشیدن به (پیران) و مهتران:

حلبی در کتاب سیره خود می نویسد : (ابوبکر رضی اﷲ عنه بر آن بود که بزرگترها و پیرترها، می توانند بر کسانی که از آنان لایق ترند فرمانروایی یابند و نزد اهل سنت درست همین است ….. و حلبی این استدلال را به استناد سخن ابوبکر براي جانشینی بعد از خود می داند که گفت (……. عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح را براي خلافت پیامبر پیشنهاد می کنم با هر کدام خواستید بیعت کنید،) ….. باقلانی نیز این سخن را از ابوبکر می آورد که ….. (سرپرست شما شدم با آنکه از شما بهتر نیستم …..) …..، ولی نظر ما آنست که خلافت رسول خدا مانند پیامبري او با انتصاب از جانب خداست و گرفتن وحی از آسمان و ایجاد سنت از رسول خدا و کار خلیفه او تفسیر کلام خدا و اجراي آنان است و…..، و از آنجا که حکمت خداوند اقتضاء می نماید، عمر پیامبران جاودانه نیست و رها نمودن امت بعد از آن پیامبران نیز با حکمت خدا ناسازگار است و خلیفه بایستی احکام را جاري و در برابر مسائل جدید وفق سنت و کتاب خدا حکم جارينماید، ….. و در واقع کسی بایست جانشین پیامبر باشد که بتواند این بار گران را به دوش بکشد و خداوند بایستی او را از زبان رسول خود به مردم معرفی نماید و ….. و روا نیست که امت را بعد از پیامبر رها کرده و جانشین تعیین ننماید ….. زیرا این برخلاف حکمت است همانگونه که در کلام عبداﷲ عمر و عایشه قبلا بیان شده که گفتند کسی را بعد خود جانشین قرار بده و امت محمد را بی سرپرست نگذار که امکان دارد آشوبی بپا شود و …..،

آري و اي کاش من می دانستم اینگونه روشنگري هاي خردمندانه را که همه در پذیرفتن آن اتفاق نظر دارند، چگونه درباره بزرگترین پیامبران و بحث جانشینی او ندیده گرفتند و او را به چشم پوشی متهم نمودند، من نمی دانم ….. و شک نیست که گزینش مردم قطعاً با لغزش همراه است و دور نیستند از اینکه خطا کنند در شریعت خدا و آن را به قهقرا ببرند (چنانکه تاریخ نشان داد، آنچه نشان داد، از تسلط بنی امیه و جنایات معاویه و یزید و بنی عباس …..) و با وجود اینکه حضرت موسی گزینش کرد از میان هزاران تن از مقدسین، هفتاد نفر را و با خود به کوه طور برد، پس هنگام مناجات گفتند (خدایا خودت را به ما نشان بده) اینگونه به بیراهه رفتند و دیگر چه انتظار ازمردم کوچه و بازار می توان داشت که جمع شوند و با آنکه خود گرفتارند کسی را از بین خود انتخاب نمایند و از کجا معلوم یکی سرگردان تر از خود را انتخاب نکنند و یا در پی کسی بدوند که گندم نماي جوفروش باشد، یا نادان جاهلی باشد که راههاي رهایی از دشواري ها را نداند و دست به تبهکاري هاي بزرگتر بزند و …..، آیا آنها فراموش کرده اند که وقتی قبیله عامربه آن حضرت پیام دادند که اگر ما بر سر اینکار از تو پیروي کنیم و آنگاه خداوند تو را بر دشمنان تو پیروز کرد، آیا بعد ازتو ما سرپرست امت اسلام می توانیم باشیم، حضرت فرمود (کارخلافت) دست خداست و هرکجا بخواهد قرار خواهد داد …..

(کلب گوید حتی اگر العیاذ باﷲ با انتخاب الهی هم جانشینی برقرار نبود قطعاً رسول خدا که ابرمرد برنامه ریزي و تفکر وحسابگري بود طرح و برنامه اي به مردم اعلام می کرد تا از طریق آنها به انتخاب جانشین بپردازند حالا یا از طریق شورا و یابرگزاري انتخابات آزاد و یا ….، هر چه بود کودتا و هرج و مرج طلبی و قداره کشی نبود و …..، پس سخن راست و صحیح اینست که آن حضرت به امر الهی به جانشینی علی علیه السلام اقدام کرد ولی عده اي او را کنار زده و خود حکومت رابدست گرفتند)

جانشین پیامبر برترین آفریدگان خداوند است:

بر اساس آنچه بطور مشروح روشن نمودیم، جانشین پیامبر بایستی بالاتر از همه پیروان او و برترین خلایق روزگار باشد …..همانگونه که خداوند در کتاب خود می فرماید (……. بگو اي رسول ما که آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند و بگو آیا کور با بینا برابر است و آیا تاریکی با روشنایی یکسان است و آیا کسی که مردم را به سوي راستی هدایت می کنند براي پیشوایی لایق تر است یا آنکه تا او را راهنمایی نکنند راه را پیدا نخواهد کرد، براي شما چه اتفاق افتاده که (عقل شماکار نمی کند) و چگونه قضاوت می کنید:)

جانشین پیامبر از دیدگاه دیگران:

جانشینی و خلافت پیامبر از نظر جامعه اهل سنت:

خلافت و تصدي جانشینی پیامبر از نظر اهل سنت، تمامی ویژگی ها و الزاماتی را که ما گفتیم لازم ندارد زیرا به تصور آنان، جانشین پیامبر کسی است که بر مردم استیلا بیابد و شرح وظایف او آنکه دست دزد ببرد و قاتلان را به کیفر برساند و مرزهاي اسلام را پاسداري کند …..، و آسایش همه را تأمین کند و ….. برنامه هایی از این قبیل و اگر راه جنایت و تبهکاري راپیشه خود کرد، نمی توان او را برکنار نمود و یا چنانچه رفتار زشتی را علنی و آشکار انجام دهد نباید بر او ایراد گرفت و البته جهل و نادانی او کاستی و نقص براي او نخواهد بود و البته و البته لغزش هاي او سزاوار کیفر نیست و نیازي هم به یافتن هیچ فضیلتی براي او نداریم و ….. بلکه همه جا باید به او و اعمال او رضایت داد و در هیچ جا نباید او را سرزنش کرد و …..،:

(کلب گوید که این تفکر در واقع تفکري شیطانی است زیرا تو را سوق می دهد به تبعیت شیطان که هر عمل بنماید تو پیروي کنی و به اعمال زشت او رضایت دهی و ….. و این البته اندیشه اي شیطانی است و هیچ انسان حر و آزاده اي زیر باریوغ اینگونه حکومت هاي جابرانه استبدادي نمی رود علی الاسلام والسلام)

گفتار باقلانی:

پس او در کتاب تمهید خود به مضمون فوق این مطالب را قید نموده و …..، می گوید و هرگز هم نیازي نیست که دامنش ازهمه گناهان پاك بوده و امور باطنی را بداند و یا در سوارکاري و دلیري از همه برتر باشد ….. و نیز گوید مردم به دانش امام و اینکه به سوالات آنان پاسخ دهد نیازي ندارند ….. بلکه امام براي تنظیم امور جامعه و ….. است و اگر کج رفت مردم او رابه راه راست هدایت می کنند …..، بر اساس احادیث این جماعت، امام از سمت خود برکنار نمی شود، هرچند به هر مقدارتبهکاري و ستم گري کند، و هر چند دارایی هاي مردم را با زور سرقت کند یا آسیبی به جان و مال آنان بزند یا بیگناهان رابه قتل برساند و ….. حدود خدا را اجرا نکند پس به هیچ وجه نباید علیه او قیام کرد بلکه باید او را پند و نصیحت دهند و اگر دستوري خلاف با حکم خدا داد، اجرا نکنند ….. و می گوید که در روایت است که پیامبر گفت : (بشنوید و اطاعت کنید هرچند در برابر برده اي دست و گوش بریده باشد، یا در برابر بنده اي حبشی و پشت سر هر نیکوکار و تبهکار نماز بگذارید).

و یا حدیث نقل کرده اند که: (از ایشان اطاعت کن هرچند دارایی تو را بخورند و بر پشت تو بکوبند پس تا آن زمان که نماز را برپا می دارند از آنان فرمانی برده و اطاعت کنید…..) که من همه این مطالب را در کتاب (اکفار المتاولین) خود آورده ام …..و بنابراین اگر پس از آنکه بیعت خلیفه را پذیرفتیم تبهکار گردید این موضوع دلیلی براي برکناري او نیست،.)،

(کلب گویدمبارك است تابعیت تو از شیطان و امامی که تو را به سوي آتش می برد).

حدیث سازي براي برده کردن مردم در برابر تبهکاران و بیدادگران:

پس این هم نمونه اي از آن گفتار بسیار زیاد که باقلانی سربسته به آنان اشاره نموده و میگوید که باید فرمانبردار این پیشوایان بود هرچند بیدادگر باشند و آن جرثومه هاي فساد و تباهی دارایی هاي آنان را ببرد و ….. اگر امام تبهکار شد برکنار نمیشود …..،

(کلب گوید و آیا می دانی چرا باقلانی و امثال او این گفتار خلاف قرآن و خلاف عقل و خلاف سنت را به مردم عوام القا می کنند و موجبات آن را فراهم می کنند که مردم دنیا و سایر اقوام و جوانان و اندیشمندان ملل پس از گریه بر ما مسلمانان خنده کنند، علت اصلی آن همان عشق و علاقه مفرط به امامان فاسد و تبهکار مانند معاویه و یزید و ابن زیاد و سایر اولاد زنا که آنها را به سوي آتش ابدي دوزخ می برند می باشد، تا اینگونه اعمال کثیف و جنایات و خونریزي هاي آنان را توجیه و تفسیر کنند و حال آنکه با این عشق و علاقه در واقع، دراعمال آنان شریک و در طبقات دوزخ فرو خواهند رفت انشاء اﷲ تعالی).

1.از حذیفه بن یمان (به دروغ) نقل کرده اند که رسولخدا گفت : پس از من پیشوایانی می آیند که به هدایت من راه ندارند و بر سنت من عمل نمی کنند و به زودي در میان آنان کسانی ظهور می کنند که دلهاي آنان، دلهاي شیاطین و ظاهر آنان مانند آدمیان است، حذیفه پرسید اي رسول خدا اگر آن روزگار را دیدم چکنم پاسخ داد از آنها اطاعت کن و سخنان آنان را آویزه گوش خود قرار بده و اگر دارایی تو را گرفت و پیکرت را در هم کوبید باز هم بشنو و اطاعت کن) صحیح مسلم وسنن بیهقی.

2.از عرف بن مالک (به دروغ) آورده اند که گفت از رسول خدا شنیدم : (……. بدترین پیشوایان شما کسانی هستند که شما از آنان نفرت داشته و آنان را دشمن دارید و آنها نیز از شما متنفر و شما را دشمن دارند و شما آنان را نفرین می کنید و آنهانیز شما را نفرین می کنند گفت سوال کردیم اي رسول خدا اگر چنین روزي آمد آیا با کینه توزي از آنها جدا شویم پاسخ داد تا آنگاه که نماز را در میان شما برپا می دارند نه …..) صحیح مسلم، سنن بیهقی

3.از سلم بن یزید جعفی به همین مضمون روایت کرده اند …..

4.از مقدام نقل کرده اند که رسول خدا گفت : (……. فرمان روایان و پیشوایان خود را هرچه باشند اطاعت کنید پس اگرآنچه گفتند مطابق سنت من است هم شما و هم او پاداش می برید و اگر مخالف با سنت من است گناهش به گردن آنان است و شما گناهی ندارید….. و (شما در روز قیامت) به خدا می گوئید پروردگارا پیشوایانی بر ما اعزام کردي و ما به دستور تو از آنها اطاعت کردیم و هرچه گفتند اطاعت کردیم ما گناه نداریم ….. خدا می گوید، راست گفتید گناه بر گردن آنان است و شما بی گناه هستید، (سنن بیهقی)

(کلب گوید انسان فکور خجالت می کشد اگر در متن روایت دقت شود می گوید خدایا تو پیشوایانی بر ما اعزام کردي یعنی به مردم عوام تسلط به زور آنان را اعزام از طرف خدا القاء می کند تا از مردم عوام سربازانی کور و کر و سفاك بسازند تا به هر روش که رهبران جانی و خون آشام آنان به نام اسلام انجام می دهند تبعیت نمایند و ….. با جعل اینگونه احادیث از انسان مسلمان و حر و آزاده و تربیت شده محمد مصطفی یک فرد بی عقل و بی شعور و نادان تحویل جامعه دهند،آري انسان تابع قرآن و حدیث، از این گونه کلمات که مغایر با کتاب خدا و متناقض با احادیث رسیده است خجالت می کشد. آیا آنها کتاب خدا را نخوانده اند که می فرماید و لا تزروا وازره وزر اخرا ….. و یا فلینظر الانسان الی طعامه و…..، یاشمول آنان در ائمه یدعون الی النار…..، و یا سنت او در کلام رسول خدا که فرمود ….. قف عند الشبهه و یا که لاضررو لاضرار فی الاسلام، و یا رضایت به عمل ظالم مانند رضایت به فعل اوست و ….. یا تمامی روایاتی که راضی به ظلم را مانند فاعل آن خوانده است و نیز مخالفت تمامی اینگونه روشها با عقل سلیم و رابعا اطاعتی که حدود آن معلوم نشده و تنهاشاخصه آن برپا داشتن نماز است حال سؤال اینست اگر این پیشوا دست تجاوز به سوي نوامیس مسلمین ببرد و تجاوز به آنانرا پیشه خود قرار دهد و این جماعت نیز با او همراه شوند آیا دیگر شرفی براي مسلمانان باقی می ماند تا بخواهند به اعتبار آن زندگی کنند و با اینگونه افکار جامعه مسلمانان را تبدیل به فاحشه خانه کنند و نیز اگر بگوئید باز هم گناهی به گردن دستور دهنده نیست باز هم با روایات آنان منافات دارد زیرا مجتهد را در صورت لغزش داراي اجر و ثواب می دانند ولی اینجا میگویند گناه برگردن اوست …..، و رابعا ما جواب افکار جهانی و اندیشمندان سایر ملل را با این استدلال احمقانه چه بدهیم که مسلمانان یک فرد سفاك، جانی، بی شرافت و بی ناموس که کسی از او در امان نیست را پیشواي خود می دانند و او دستورمی دهد و آنان دستور او را هرچند خلاف کتاب خدا و دستور پیامبرشان باشد عمل می نمایند اجرا می کنند آري در این چنین حالت مسلمانان چگونه در جهان سربلند کنند آري این گونه حکومت، حکومت شیطان است که امثال یزید و معاویه و…..، دست خود را تا مرفق در خون و مال و ناموس مسلمانان فرو ببرد و ثواب هم بگیرد و ….. حالا دانستی که حسین کیست….. و چگونه او شریعت و دین جد خود محمد مصطفی را زنده و پاینده کرد، سلام خدا بر حسین و علی بن الحسین و اولادحسین و اصحاب حسین تا آن زمان که قدرت خداوند در قلمرو حکومت او حاکم است یعنی تا ابدالآباد آمین، آمین، آمین یارب العالمین).

به همین مضمون از سوید بن عقله از عمر روایت شده است و نیز نووي در (ارشاد الساري) در ذیل احادیث مسلم می گوید: (پس از این گزارشات و احادیث معلوم می شود که مسلمانان نباید با کسانی که پیشوا هستند در رهبري آنان به ستیزه قیام کنند و خرده بگیرند …..، انتقاد اشکال ندارد ولی بر ضد آنان قیام نکنند که به اجماع همه مسلمانان این امر نارواست هر چند آن پیشوایان تبهکار و ستم کار باشند …..)، حالا این سوال پیش می آید پس عایشه و طلحه و زبیر و ….. پیروان آنان که پیمان شکستند و از کیش حق بیرون رفتند به چه استنادي بر سرور ما امیرالمومنین قیام کردند، حتی به فرض آنکه آنحضرت قاتلین عثمان را پناه داده و یا آئین هاي کیفري آنان را انجام نداده بود که البته از این سخن به خدا پناه می برم ولی آنان چرا این حدیث ها را بکار نبستند …..، من نمی دانم

(کلب گوید قطعاً این احادیث جعلی صرفا براي فریب توده مسلمانان و در راستاي توجیه خلافت هاي قدرتمندان فاسد و تبهکار بنی امیه و بنی عباس علیهم العنه و العذاب ….. و براي توجیه حکومت نارواي آنان و تأویل اعمال خلاف شرع آنان جعل شده است در غیر اینصورت راست می گوید آنکه می گوید دین افیون توده است و ….. ولی ما می گوئیم نه بلکه این احادیث جعلی بوده و پیروي از آنها عین نادانی و جهل و در واقع این تبعیت شیطان است که افیون توده است و دین ما دین محمد مصطفی و روش ما روش حسین بن علی علیه السلام است. و امام و رهبر ما قرآن و سنت رسول خدا است).

گفتار تفتازانی:

او در شرح المقاصد خود آورده ….. (….. نیاز نیست که امام از میان بنی هاشم باشد و یا معصوم باشد و فضیلت او از دیگران بیشتر باشد ….. و (به همین مضمون)

گفتار قاضی ایجی:

او در کتاب مواقف خود آورده است امت برآنند که، ….. آري امام باید دادگر باشد زیرا …..، با خرد و عقل باشد زیرا …..، بالغ باشد زیرا …..، مرد باشد به دلیل آنکه …..، آزاد باشد زیرا …..، در این ویژگی ها کسی مخالف نیست اما چند ویژگی است که جاي گفتگو دارد یکی اینکه از قریش باشد دوم از بنی هاشم باشد این را شیعه می گویند سوم اینکه پاسخ هرپرسشی را در مورد دین ما بداند این را دوازده امامی می گویند چهارم آنکه از او عملی صادر شود که دیگران از انجام آن عاجز هستند که مؤید امامت او و عصمت اوست این را تندروها میگویند و براي اینکه بگوییم این سه ویژگی نیاز نیست، مستند ما به ابوبکر است که این سه خصلت را نداشت پنجم آنکه عصمت داشته باشند این را اسماعیلیان و دوازده امامی ها می گویند و مستند ما در رد آنان ابوبکر است که این را هم نداشت…..

(کلب گوید: آیا این جماعت آیات کتاب خدا را در آن فرازها که خداوند به عصمت رسول خدا اشاره دارد نخوانده اند …..، و اگر رسول خدا معصوم نبود خداوند کسانی را که معصیت او و رسول او را مرتکب شوند به دوزخ جاویدان بشارت نمی داد و یا ….. و حال که رسول خدا معصوم است جانشین او نیز عقلاً بایستی معصوم باشد تا مردم را به حیات جاویدان هدایت نماید …..)

گفتار ابوالثناء که او نیز در مطالع خود، با همین مضمون مانند این کلام را آورده است …..

بیعت یا پیمان امامت چگونه بسته می شود:

قاضی عضدایجی در مواقف می نویسد: …..، استقرار آن براساس دستور و سخن آشکاري است که از پیامبر یا از امام قبل برسد که در این برداشت همه اتفاق نظر دارند و یا با گزینش و آگاه باش که براي این دو کار، نیاز نیست همه اتفاق نظرداشته باشند ….. بلکه یک یا دو تن از کسانی که کارشان (گره گشایی و پیوند زدن گسیخته هاست)، براي این برنامه کافی هستند

(……. کلب گوید آنوقت فلاسفه می گویند جمع اضداد محال است پس بیا و ببین که چگونه در اندیشه این جماعت شب هم روز است و هم شب و روز نیز هم شب است و هم روز)،

و آنوقت می گوید: مانند تعیین عمر از سوي ابابکر و تعیین عثمان بوسیله عبدالرحمن بن عوف ….. و نیز شایسته نیست در دو گوشه از زمین که خیلی از هم دور نیست با دو امام بیعت کنند، اگر سرزمین پهناور باشد که یک امام نتواند، آنگاه باید فکر کنیم ببینیم می توانیم دو امام داشته باشیم یا نه و به همین مضمون شرحی که جرجانی، شیروانی، چلبی بر مواقف او نوشته اند …..، الی آخر

گفتار ماوردي:

او در احکام السلطانیه آورده : (……. دانشمندان در این که با همفکري چند نفر میتوان خلافت تعیین کرد اختلاف نظر دارند یعنی گفته اند زمانی که اکثریت آنان که به گره گشایی و پیوند زدن گسیخته ها (رتق و فتق) می پردازند انجمن نمایند که این برداشت نادرست است زیرا ابوبکر را فقط اطرافیان او انتخاب کردند و منتظر نشدند تا کسانی که غایب هستند بیایند بعضی گفتند کمترین تعداد پنج نفر زیرا ابوبکر را پنج نفر خلیفه نمودند و بعد مردم به دنبال آنان راه افتادند (عمر، ابوعبیده جراح، اسید بن حضیر، بشیر بن سعد، سلام برده حذیفه) و دیگر اینکه عمر شوراي ششی نفره قرار داد …..، بعضی گویند این بیعت با سه تن (که یکی با رضایت دو نفر دیگر) …..، بعضی گویند با دو نفر ….. و بعضی گویند با یک نفر هم این انتخاب انجام می شود (مانند آنچه عباس عموي پیامبر به علی گفت که دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم ….. و مردم اختلاف نکنند) ….. پس با داوري یک نفر هم انجام می شود ….

گفتار جوینی:

جوینی پیشواي مکه و مدینه متوفی در سال 478 می گوید : (……. بدانید در بیعت و براي تعیین امام نیازي به همفکري مردم نیست مانند بیعت ابوبکر…..).

گفتار قرطبی:

او در تفسیر خود می گوید: (اگر یک نفر هم از کسانی که رتق و فتق امور را می نمایند پیمان امامت ببندد دیگران باید پیروي کنند مانند کار عمر که یک تنه براي ابوبکر پیمان بست و ….. الی آخر)،

براساس این سخنان پس چه باید بگوییم درباره عبداﷲ بن عمر و اسامه بن زید و سعدبن ابی وقاص و ابوموسی اشعري و ابومسعود انصاري و حسان بن ثابت و مغیره بن شعبه و محمد بن مسلم و عده اي دیگر که از سوي عثمان کارگزار و داراي منصب ها بودند و علیرغم آنکه امت دست اطاعت به سرور ما امیرالمومنین دادند، آنان از او روي گردانیدند، پس چگونه دامن آنان را از این گناه و خطا پاك نمائیم وچه بهانه اي براي آنان بیاوریم که از همراهی او در جنگهایش خودداري کردند و میان اصحاب رسول خدا به اینگونه شناخته شدند که چون از بیعت با علی خودداري و گوشه اي را انتخاب کردند به گوشه گیران (معتزله) مشهور شدند و ….

برداشت عمر از جانشینی پیامبر و گفتار او در این زمینه :

از زبان عبدالرحمن بن ابزي نقل نموده اند که: (……. عمر گفت تا زمانی که کسی از جنگاوران بدر هست، خلافت در میان آنان می چرخد و سپس در بین جنگاوران احد و ….. و براي هیچکدام از آزاد شدگان و فرزندان آنان که پس از فتح مکه اسلام آورده اند بهره اي نیست …..، و گفت اگر این دو را می یافتم امر را به آنان واگذار می کردم سالم برده ابوحذیفه و ابوعبیده جراح و اگر سالم برده ابوحذیفه زنده بود، خلافت را به شورا نمیگذاشتم و چون او را ترور کرده و زخم زدند گفت اگر مردم آن مرد را که جلوسرش کم مو است یعنی علی را، خلیفه خودنمایند آنان را به راه راست هدایت می نماید پس پسرش عبداﷲ به او گفت پس به چه دلیل علی را خلیفه نمی نمایی گفت خوش ندارم که هم در زندگی بار این برنامه را به دوش کشم و هم پس از مرگ) …..

و نیز از او آورده اند که گفت (اگرعثمان را سرپرست کارها کنم البته دودمان ابی محیط (بنی امیه) را برگردن مردم سوار می کند و به خداي سوگند اگر اینکاررا انجام دهم او این اعمال را انجام داده و مردم بر او هجوم آورده و سرش را از تن او جدا می کنند و ….. پس سوال کردند از علی، زبیر، طلحه و ابن سعد و …..)، آري این گفته ها و آنچه به دنبال آن بیاید، زنجیره اي از گرفتاري هاي تن فرسا است که با افکار درست و منطقی نمی سازد ولی ما با بزرگواري از آن ها رد می شویم ….. و نیز از ابن عباس آورده اند به همین مضمون…..

نگاهی به موضوع جانشینی پیامبر از دیدگاه این گروه:

این است آنچه که این گروه از موضوع جانشینی پیامبر و امامت بر مردم دریافته و بر دیگران می خوانند و خلافت در نظر آنان نیست مگر براي سازمان دادن سپاهیان و جلوگیري از رخنه دشمنان در مرزها و ….. دیدار خانه خدا و …..، و اگر این خلیفه تبه کاري و ظلم و ستم نماید اطاعت از او لازم است و لذا بر این باور کسانی که بر این آئین گزینش، خلیفه می شدند در قضاوت و اجراي احکام خود از سنت و دستورات کتاب خدا پیروي نمی نمودند و کسی از امت نیز جرئت نداشت که از این بیدادگري جلوگیري نماید و کسی دیگر نباید که امر به معروف و نهی از منکر کند زیرا آنچه که دست سیاست بافته و مانندپوزه بند به دهان مردم زده بود باعث ترس مردم می شد و مانند حدیث عرفجه (با آن زنجیره سست و معلوم الحال آن) که اززبان پیامبر آورده اند (……. به زودي رویدادهایی چنین و چنان پیش می آید پس هر کس خواست کار مردم را که جمع هستند به پراکندگی بکشد با شمشیر او را بزنید هرکه می خواهد باشد)

(کلب گوید حالا دیگر خیلی خوب شد این جاعلان براي توجیه جنایات حکام خونخوار و تبهکار و براي توجیه دیکتاتوري و ریاست بربرمابانه و خودسرانه و …..، آنان یعنی اینگونه خلیفه هاي جانی فقط یک دستور الهی کم داشتند که آن هم از سوي این جاعلان رسید یعنی حالا هرکس مخالفت با جنایات و خیانت هاي آنها نماید و ….. خدا سر او را قطع می کند…..الی آخر، اناﷲ و انا الیه راجعون …..)

و بر همین اساس و بنیان بود که پس از تخدیر اذهان عمومی توسط اینگونه روایات و اشاعه آن در بین عوام، معاویه بن ابوسفیان توانست در مسند حکومت بنشیند و از مردم بیعت گرفته و مردم در بیزاري جستن از علی به او دست فرمانبري دهند و بر این اساس بود که عبدالرحمن بن عمر دست بیعت با یزید پلید داده و ….. چون مردم مدینه یزید بن معاویه را از کار برکنار دانستند و ….. و عبداﷲ بن عمر اقوام و دوستان خود را جمع کرده و گفت (مضمون) مابا این فرد (یزید) دست بیعت داده ایم و هرکس پیمان او را بشکند میان من و او شمشیر خواهد بود ….. برهمین اساس وقتی اسود بن یزید به عایشه گفت شگفت نمی آیی که مردي از آزادشدگان برسرجانشینی پیامبر با اصحاب او به کشمکش برخیزد و او (به توجیه آن پرداخته) می گوید این نیروي سلطنت و شاهی از خداوند است که نیکوکار و بدکار از آن (با زورگیري)بهره مند می شوند (یعنی هر کس بزور می تواند براي تصاحب آن اقدام نماید) و فرعون چهارصد سال بر مردم حکومت کرد….. و بر این اساس است که وقتی مروان بن حکم گفت هیچکس بیشتر از علی براي نجات عثمان اقدام نکرد و هیچ کس مانند او از عثمان پشتیبانی نکرد، یعنی سعی بسیار نمود و از عثمان دفاع کرد تا کشته نشود، و وقتی به گفتند، پس چرا او را در منابر خود فحش و ناسزا می گوئید، پاسخ داد چون برنامه و کارها حکومت ما جز به این طریق محکم نمی شود و برهمین اساس است که معاویه عبدالرحمن پسر خالد را که در بین اهل شام محبوبیت داشت را به جهت ایجاد شدن خطر رقابت با یزید مسموم کرد و او را بقتل رسانید و آنوقت مهاجر برادر عبدالرحمن به همین دلیل آن پزشک یهودي که عبدالرحمن را مسموم کرده بود به قتل رسانید، و نیز بر همین اساس و علت، دست آویز، شمر بن ذوالجوشن علیه العنه و العذاب، قاتل امام ما حسین، فرزند دختر پیامبر و سید جوانان اهل بهشت معلوم می شود و این ابو اسحاق است که روایت کرده (……. شمر بن ذوالجوشن(قاتل حسین) با ما نماز می خواند و سپس گفت خدایا تو محترمی و ایشان را دوست داري و می دانی من هم محترم هستم مرا بیامرز گفتم چگونه خدا ترا می آمرزد با اینکه در قتل حسین فرزند رسول خدا اقدام کردي گفت واي بر تو پس چکار کنیم، این فرمانروایان ما دستور کاري را به ما دادند و ما هم اطاعت کردیم و اگر اطاعت نمی کردیم از این الاغ هاي تیره بخت هم بدبخت تر بودیم)، و به مضمون دیگر: (شمر گفت ….. خدایا مرا بیامرز، کسی از بین جماعت به اوگفت تو همان خبیث پلید هستی که شتابزده دست به قتل فرزند دختر رسول خدا زدي و آنوقت براي آمرزش خودت دعا می کنی، گفت از من دور شو که اگر ما چنان بودیم که تو ویارانت می خواستید به راستی از الاغ هاي دره ها پست تر بودیم…..)،

و برهمین بنیاد و اساس بود که بر سر ابوبکر طایی آمد آنچه آمد که سلیمان بن ربوه گفت (من با ده تن ازبزرگان قوم که ابوبکر بن احمد بن سعید طایی نیز در میان آنان بود، در مسجد جامع دمشق مشغول بیان و ذکر فضایل علی بن ابیطالب رضی اﷲ عنه بودیم که ناگهان حدود یکصد نفر بر ما هجوم آورده ضمن ضرب و شتم ما را کشان کشان نزد فرمانداربردند، …..، ابوبکر طایی به آنان گفت اي سروران به سخنان ما گوش دهید ما امروز فضایل علی را گفتیم فردا فضایل امیرالمومنین معاویه را می خوانیم و در حال نیز اشعاري آماده دارم اجازه می دهید بخوانم گفتند بخوان و او بدون مقدمه و فی البداهه این اشعار را سرود (……. دوستی علی همیشه با کتک خوردن همراه است، و دل از وحشت آن می لرزد و شیوه مهرورزي من با یزید است و دین من دشمنی با خاندان پیامبر است و هرکس جز این بگوید نه مغز دارد و نه عقل و در ضمن مردم این زمانه چنین هستند، اگر کسی با خواستهاي آنان هماهنگ بود، تندرست می ماند و گرنه قضاوت درباره او با غارت هستی او همراه خواهد بود…..)، و می گوید، آنوقت آنان دست از ما کشیده و ما را رها کردند، …..، و بر همین اساس و به همین دلیل آبروي آل اﷲ را ریختند و هستی آنها را تباه کردند و آنچه را که دودمان پیامبر خیر و صلاح می دانستند نابود نمودند و خونهاي پاکان و نیکان امت محمد را که از آل محمد پیروي می کردند بر زمین ریختند و سنت ناسزا گویی بر وصی رسول خدا را بر منبرها در همه کشور اسلامی رواج دادند همان علی بن ابیطالب که رسول منزه خداوند به زبان وحی عصمت و پاکی او را گواهی داده است …..، تا جایی که معاویه خبیث، سعد بن ابی وقاص را سرزنش کرد که چرا از دشنام دادن به علی پدر دو سبط رسول خدا یعنی سرور ما امیرالمومنین خودداري می نماید، ….. و یا تا آنجا که عبداﷲ بن ولید بن عثمان بن عفان این جرئت را پیدا کرد که در شامگاه عرفه نهم ذیحجه و در آن زمان که هشام بن عبدالملک بر منبر رفته بود، برخاسته و بگوید اي امیرالمومنین این همان روزي است که جانشینان پیامبر، نفرین کردن بر ابوتراب علی را در آن نیکو شمرده اند و …..

(کلب گوید و آنان بدینگونه با الهام شیطان فریفته شده و آیات کتاب خدا را در مودت ذالقربی که اجر رسالت بود پایمال نمودند و من سؤال می کنم براي امتی که اجر رسالت و مزد زحمات پیامبر خود را پرداخت ننمایند و حقوق او را که خداوند تعین نمود پایمال نمایند و خود را از مصادیق یوذون النبی نمایند جایگاه آنان غیر از جهنم ابدي درکجا خواهد بود …..).

پیروي اهل سنت از برداشت ابوبکر:

….. می گویند انتخاب پیرترها بر افراد شایسته و کسانی که لیاقت بیشتر دارند کاري صحیح و درست است و هر عمل ناشایست را که انجام دهد نیز، بازخواست ندارد که مشروح آن ذکر شد

(کلب گوید اتفاقی شتابزده واقع شد حالا چه اصراري است که روش و مبناء تعیین رهبریت را در جوامع اسلامی بر آن اساس قرار دهیم آیا حتماً شخص پیرتر علیرغم اینکه از او لایق تر و سزاوارتر است باید خلیفه شود، و این مخالف با کلام خدا و سنت رسول او و عقل است، که از مصادیق آن ابلاغ سوره برائت، نصب اسامه و …..، همگی دلالت بر برتري لیاقت بر معمر بودن اشخاص دارد و از نظر عقلی هم صحیح نیست که مثلا در یک نماز جماعت مرجع تقلید پشت سر پیرترین جمعیت رفته و تمام علما و دانشمندان به او اقتدا کنند درحالی که نمی دانند او احکام نماز را می داند یا خیر و یا قرائت او صحیح است یا نه و یا وقتی سن فرد خیلی بالا رود دچارفراموشی و نسیان و خرفتی می شود و قادر به تصمیم گیري صحیح نیست و اي بسا در نماز جماعت اگر امام شود قادر به کنترل خود نباشد و نماز همه را ضایع نماید و در محله ما پیشنماز بعد از نماز ظهر به ما گفت نماز را اعاده فرمائید چون من فراموش کردم وضو بگیرم و ما احتمال دادیم وضو داشت ولی وسط نماز وضوي او باطل شد)،

و حتماً اگر دستور شریعت را به دور اندازد ….. و بازخواست ندارد و از کار برکنار نمی شود تا زمانی که ظاهرا نمازرا برپا دارد ….. و چه دلیلی وجود دارد که چنین کار عظیم و بزرگی را با چنین مسئولیت هاي خطیر و ….. بر دوش امثال گورکن و قبرکن مدینه ابوعبیده جراح قرار دهیم و …..، پس در مقدم نمودن پیرتر بر برتر و لایق تر بیشتر آنان از خلیفه پیروي کرده اند …..، پس خواست ما از همه آنها بهتر و بالاتر است زیرا نه تنها برتري در یک فضیلت بلکه بر این اساس کسی را انتخاب کنیم که علم او از همه بیشتر باشد، درامور سیاسی بصیرت از همه بیشتر وامور مرتبط با آن را از همه بهتر بداند و در اداره آنچه شایسته است از همه باتدبیرتر باشد و در وقت جنگ و جهاد از همه دلاورتر و در قضاوت از همه قاضی تر و داناتر و استادتر و در بکاربستن دستور خدا از همه سرسخت تر و براي رسیدگی به امور ضعفاء امت از همه مهربان تر، و براي ایثار بر نیازمندان امت از همه بخشنده تر و ….. باشد و امثال این اوصاف و ….. البته بر خداوند لازم است به دلیل رأفت و رحمت خود بر بندگان، روزگار را از امامی با آن ویژگی ها که لازمه امامت است خالی قرار ندهد، زیرا او همتاي قرآن و مفسر آن است و آنها از یکدیگرجدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر، بر پیامبر وارد شوند پس تقدم پیرتران و بزرگتران به افراد لایق تر امري مذموم است، خصوصاً به اینکه مخالفان را با تیر اجنه از پاي درآورند مثل قتل سعد بن عباده و یا …..، پس نتیجه می گیریم که ارائه نظرخلیفه در پیش انداختن این توجیه که پیرتر بر لایق تر ولایت دارد آن است که بتواند خلافت را براي خود و دیگران توجیه وتفسیر نماید و خود را بر کسی مقدم بدارد که خداوند پاك و منزه او را در کتاب خود پاك و معصوم شمرده و او را نفس رسول خود خطاب نموده و اطاعت از او را اطاعت از آن حضرت و ولایت او را ولایت آن بزرگوار خوانده و با دست یاري او، دین خود را آشکار نموده و با وجود او نعمت خود را بر بندگان کامل نموده و بر آن راضی شده و پیامبر خود را امر فرموده تا همگان را از فرمانروایی او آگاهی دهد و نیز حفظ و نگهداري پیامبر خود را از خطر هر گونه گزند و دشمنی هايمردم به او وعده داده و بدینگونه بازگوکننده وحی الهی یعنی رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله مامور شد تا سرپرستی او و اولی بودن سرپرستی او به همه آنان از خودشان را اعلام و در گروههایی عظیم میان حدود یکصدهزار نفر یا بیشتر بفرماید (…….هان اي مردم براستی که خداوند پروردگار من است و من سرپرست مومنان و من به ایشان سزاوارتر هستم از خودشان، و هرکه را من سرپرست او هستم پس علی هم سرپرست اوست، خدایا دوست بدار هرکه او را دوست بدارد و دشمن بدار هرکه اورا دشمن بدارد…..)

آري همان علی که پدر دو فرزند دختر رسول خدا بود که بر هیچکس فضایل و مناقب او پوشیده نبود ونیز روشها و سرمایه هاي روح بلند و والاي او و پاکی ذات و سرشت و عفت و تقوي و ورع و ….. و بزرگی جایگاه ودوراندیشی، قوت اراده و سبقت در اسلام و جانفشانی هاي او براي خدا و برتري مقام او در علم و دانش و دانایی به کتاب خدا و سنت رسول او ….. که بر هیچکس پوشیده و مستور نبود و …..، ولی با نهایت تأسف از همان روز نخستین، روش صحیح در انتخاب جانشین پیامبر با اینگونه برداشت و نظر ابوبکر به پایان آمد و پیرتر بر لایق تر مقدم شد و کار او با بیعت دو نفر یعنی پسرخطاب و یک قبرکن (ابوعبده جراح) انجام شده و او را به فرمانروایی معرفی کردند و کاري را که بایستی آشکار و علنی صورت می دادند پنهانی انجام دادند….. و دریدگی جامه چنان شد که رفوگر درمانده گردید …..

آري دست بیعت با ابوبکر دادند تا نانش در روغن افتاد و از همان روز نخست امور مربوط به دین ما به سه قسمت شد : امامت را براي خود گرفت و عمر گفت قضاوت را به من واگذار و ابوعبیده گفت رسیدگی به درآمد ها را هم به من واگذار و عمر می گوید گاهی ماه سپري می شد ولی حتی دو نفر هم دعوا و دادخواهی خود را براي داوري نزد من نمی آوردند و ….. و در آن زمان هیچکس خود و یا عمر و ابابکر را بر سرور ما امیرالمومنین در اندیشه و گفتار برتري نمی داد

و این ابوبکر بود که بر سر منبر می گفت(به خلافت رسیدم با آنکه از شما بهتر نیستم و با من شیطانی هست که مرا در آغوش می گیرد) و آنگاه از مردم می خواهدکه او را در برابر خودش یاري کرده و کژي و کاستی او را به استواري و درستی تبدیل نمایند و این عمر بن خطاب است که سخنان او را در پیش روي خود می بینی که می گوید: کار خلافت به حق متعلق به علی بوده ولی آنها براي سن کم او و هم براي خونهایی که از بدرك واصل کردن تبهکاران و گردنکشان مشرك و کافر عرب بر گردن او بوده وي را از این سمت دور کردند و یا بر اساس کلامی که او به آن حضرت گفت (……. چه می شد اگر این خوي بذله گویی در تو نمی بود …..)، و بارها از خدا می خواست (که خدا او را با مشکلی روبرو نکند مگر علی حاضر باشد .) و یا (اگر علی نبود او گمراه می شد) و یا (اگر علی نبود او رسوا می شد) و یا (مادران دیگر نمی توانند مثل و مانند علی بدنیا بیاورند.) و یا (اگر علی نبود عمرهلاك می شد) و یا …..، مانند این سخنان که فراوان از او صادر شد(و قبلاً مشروحا ذکر گردید)، و همه این شواهد اثبات می نماید که هرگز در دل او براي یکبار هم خطور نکرد و هیچگاه خطور نمی کرد و چگونه می توانست از خاطر او بگذرد که حتی در یکی از این فضایل با مولایمان علی برابر باشد یا حتی در یک زمینه به او نزدیک باشد و …..)

کلام (وتري) در برتري ابوبکر و عمر بر همگان:

پس از آن همه گفتار و کلام در نحوه گزینش و …..، وتري در کلام خود در روضه الناظرین آورده است (……. بدان که اهل سنت می گویند پس از پیامبر برترین مردم ابوبکر و سپس عمر و سپس عثمان و سپس علی است زیرا امکان ندارد که پیرتر بر لایق تر مقدم شود…..، دلیل آن هم گفتگوي ابوبکر با طلحه است در زمانی که عمر را به جانشینی انتخاب کرد و طلحه گفت چه پاسخی به پروردگار خود می دهی که فرد تند خو و خشن را خلیفه می نمایی ابوبکر رضی اﷲ عنه پاسخ داد چشمان خود را براي من مالیدي و دو پاشنه ات را براي من سائیدي و آمده اي که مرا از نظر خود منحرف کنی و از دین من بگردانی، اگرچنان پرسشی از من کنند، گویم که بهترین مردمان تو را جانشین خود نمودم، و این سخن دلالت می کند که ایشان درخلافت یکی از دیگري برتر است …..) تو می بینی که در این افکار دروغی است که فقط ساده دلان و مردم عوام را می فریبد و این عقیده مورد تأیید بزرگان و نگرش هاي آنان و رفتار اصحاب پیامبر نیست و ….. واگر عمر با تمام آنچه از او سراغ داریم بهترین امت باشد ….. پس اسلام را باید بدرود گفت …..،

آري این هوي و هوس ماست که هر کس گوشه اي از آن را می گیرد و احکام دلخواه است که هر کدام ….. درپی آن می روند و ….. اکنون تو اي خواننده ما خرد و عقل صحیح تو را وسیله براي سنجش میان دو امام یعنی آن کسی که ما روش و منش و ….. او را بازگو می نمائیم و آن امام که اینان می گویند پس نظر کن ببین که از روي انصاف (همانگونه که رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله فرمودند: الانصاف نصف الایمان)، خرد و عقل تو به سوي کدامیک گرایش می یابد و چه کسی را میان خود و پروردگار پاکش رشته پیوند می گیرد و کدام یک ازآن دو سزاوار هستند که حریت مسلمانان و جان و مال و ناموس و فرمانهاي این جهان و جهان آخرت آنها در دست او باشد واگر در ترازوي عدالت و دادگري او کسري حاصل شود واي بر کم فروشان …..،

(کلب گوید اگر بفرض این روایت صحیح باشد معنی گفتار خلیفه اول درباره عمر برخلاف تصور وتري بیان بهترین فرد به لحاظ فضایل و مناقب نبوده است زیرا او به جایگاه خود و عمر بن الخطاب آگاه بوده بلکه مقصود او معرفی بهترین نفر به لحاظ مصلحت رهبري امت بعد از خود بوده همان تصوري که از ابتداء آنان را وادار کرد تا او را خلیفه نمایند)،

برداشت و نظر خلیفه از سرنوشت خدایی:

لالکایی در السنه خود از عبداله بن عمر آورده است که گفت مردي به نزد ابوبکر رفت و سوال کرد (……. تو عقیده داري که روسپی بازي (زناکاري)، زائیده سرنوشت خدایی است پاسخ داد آري، پس گفت آیا خداوند اینگونه امور را بر من سرنوشت نموده و آنگاه مرا به کیفر آن عذاب می کند، گفت آري اي پسر زن گندیده …..، به خدا قسم اگر کسی نزد من بود فرمان می دادم تا به دماغت بکوبد و آن را بشکند و خرد کند!؟.) (مضمون) …..

آنچه مسلم است سرنوشت خدایی، آدمی را در کاري مجبور نمی سازد و آگاهی خداوند به اینکه بندگان او چه اندازه از دو راه را انتخاب می کنند و کارهاي بد و خوب انجام می دهند با این امر مخالف نیست ….. و قطعاً هر کسی به اندازه ذره، خیر کند پاداش آن را خواهد دید و هرکس به اندازه ذره اي بدي کند سزاي آن را می یابد ….. آیا خلیفه رسول خدا از سرنوشت خداوندي همین ها را دریافته بود که چنان پاسخی داد و یا گناه از سؤال کننده بود که بر پاسخ او انتقاد و خرده گرفت و به آن گونه جواب گرفت آنهم در قالب ناسزا والبته شانس آورد که کسی در دسترس خلیفه نبود و گرنه دماغ او شکسته و خرد می شد…،

برداشت عایشه از سرنوشت خدایی:

و آنچه از دختر وي عایشه نیز رسیده، مؤید گرایش او به همین برداشت است، در آن زمان که می خواست از شورش خود برسرور ما امیرالمؤمنین عذري و دلیلی بیاورد، و در مقابل این سرزنشها که به او نمودند که چرا (تبرج جاهلی نموده) و از حریم و سراپرده که براي او زده بودند به عنوان همسر رسول خدا بیرون رفت مانند زنان دوره جاهلیت قبل از اسلام، به خودنمایی پرداخته است، و نیز به هشدارهاي رسول خدا و نهی هاي او توجه نکرده، پاسخ داد: (سرنوشتی بود که براي من برگزیدند وسرنوشت را انگیزه هایی هست …..)،

و همچنین آورده اند که هیچگاه عایشه از رفتن به سوي واقعه جمل یادآوري نمی کرد مگر آنکه چندان می گریست که روسري او تر می شد و می گفت اي کاش من نسیاً منسیا بودم به گفته سفیان ثوري یعنی ايکاش من لخته خون حیض که از زنان خارج می شود بودم

(کلب و کنایه از اینکه اي کاش خدا مرا خلق نمی کرد و زنده نبودم و این واقعه را سرپا نمی کردم، پس ببین که چگونه تفکري داشتند که دور از ابتدایی ترین معرفت به خداوند است وآن عدل خداوند است که فکر می کنند خدا تو را مجبور به عمل ناروا می نماید و سپس ترا به همان عمل ناروا به سوي آتش جاوید می برد، عقل تو و هیچ عاقل آن را نمی پذیرد ولی آنها آن را از روي ظلم به خداوند نسبت می دهند انا ﷲ و انا الیه راجعون)

خلیفه پیامبر قربانی نمی کند از ترس اینکه کار وي را واجب بشمارند:

و ما این موضوع و گفتار مشروح آن را قبلاً آوردیم که چگونه ابوبکر و عمر قربانی نمی کردند از ترس اینکه مبادا دیگران ازآنها پیروي کرده و تصور کنند این کار واجب است و پاسخ آن را نیز دادیم،

مرتدان سلیمی:

( مضمون) هشام بن عروه از پدر خود آورده است که در میان سلیمیان مرتدانی بودند که ابوبکر، خالدبن ولید (ملعون) را به سوي آنان فرستاد، او مردانی از آنان را در آغل چهارپایان جمع نموده و آتش زد خبر به عمر رسید به سراغ ابوبکر آمده و اعتراض کرد و گفت اجازه می دهی شخصی (خالد) مردم را آنطور که خداوند عذاب می کند شکنجه کند، ولی او توجهی به اعتراض عمر نکرد…، البته انتقاد عمر از عمل ناروا خالد در خصوص آتش زدن و خلاف بودن این کار بواسطه نهی رسول خدا از آدم سوزي به ابابکر کاملاً بجا بوده است زیرا که رسول خدا فرمود (جز خداوند کسی مجاز به کیفر با آتش نیست) ویا (به راستی که جز خداوند کسی نمی تواند براي کیفر دادن آتش را بکار گیرد) و یا فرمود (کیفر دادن به آتش تنها سزاوارخداوند است) و نیز فرمود هرکس مرتد شود محکوم به مرگ است و نیز فرمود هرکس بگوید (لااله الا اﷲ و محمد رسولاﷲ) خون او محترم است و نمی توان خون او را ریخت مگر در سه مورد، اول علیرغم داشتن همسر زنا کند که سنگسار میشود، دوم مردي که مرتد شده با خدا و رسول او جنگ کند که یا کشته شده و یا بر دار می رود و یا تبعید می شود، و سوم کسی را بکشد و در قصاص او کشته شود)

سنن ابی داوود، …..، آنچه مسلم است آنچه که امیرالمومنین با عبداﷲ بن سبا و یاران او کرد که درباره او غلو نموده و او را خدا می دانستند، آدم سوزي نبود بلکه گودالهایی بر آنها کنده و هرکدام را به دیگري راه داد و آنها را پر از دود کرد

(کلب تا مگر با فرصت موجود توبه نمایند ولی چون آنها توبه نکردند)

در اثر دود مردند، پس عمل ابوبکر در واقع مخالف با سنت رسول خدا بود

(کلب گوید رسول خدا امت خود را حر و آزاده پرورش داد تا جایی که در اواخر زندگی، پیکر مطهر خود را براي قصاص غیر عمدي براي اصابت تازیانه اش به آن شخص آماده کرد، درحالی که تازیانه او، به غیر عمد هم به آن مرد خورده بود و به خود اجازه نداد که در برابر آن ضربه قصاص نشود و….. توجه کن که چگونه گفتار مردم و نظرات مردم و خون و مال و جان و ناموس مردم داراي حرمت و ارزش و قدر و …..بود و آن حضرت آموزش داد که براي حکومت بر قلب ها نیازي به ایجاد رعب و ترس نیست و لذا این مردم با عشق رسول خدا را دوست داشتند و …..، ولی در خصوص خلیفه او براي تحکیم خلافت خود نیاز به ایجاد رعب و ترس داشت و رهاکردن سگ هاري مانند خالد در بین مردم از مصادیق آن بود تا دیگران حساب کار خود را بنمایند و از هرگونه اظهار نظر ویا گفتگو و ….. اکیداً خودداري نمایند و در واقع گفتار خلیفه به اینکه خالد شمشیري است که خداوند بر دشمنان خود برهنه نمود و من آن را در غلاف نمی کنم در واقع شمشیر خود اوست که برخلاف سنت رسول خدا و براي ایجاد رعب و ترس درمردم و تحکیم خلافت او، بر جان و مال و ناموس مردم حاکم شده است، انا ﷲ و انا الیه راجعون، الی آخر)

و این گفتار خلیفه که (شمشیري را که خداوند …..) از گفتار رسول خدا نافذتر نبوده و از طرفی کدام زمان خداوند این تیغ را از نیام برکشید که خلیفه آن را غلاف نمی کند، آیا در روزي که او با جذیمیان آن جنایات را نمود که رسول خدا از او ابزار تنفر و انزجار کرده و نزد خدا از او اظهار بیزاري نمود و یا در این روز که قتل عام به شکل آدم سوزي کرد و یا در روز دیگر که با رسوایی به جان تبار حنیفه و مالک بن نویره آن صحابی بزرگوار رسول خدا افتاد و …..، انا ﷲ و انا الیه راجعون.

زنده آتش زدن و آدم سوزي جانشین رسول خدا با فجاه:

(مضمون) مردي که او را فجاه می گفتند به نزد خلیفه آمد و گفت من مسلمانم و می خواهم با مرتدان پیکار کنم و…، خلیفه به او مرکب و جنگ افزار داده و ….. به او خبر رسید که او مسلمانان و مرتدان را غارت نموده و اموال آنان را می گیرد ابوبکربه طریفه نوشت که با او نبرد کند پس طریفه به سراغ او رفت و طی برخوردي توافق کردند که براي تعیین حکم و معلوم شدن علت کار نزد ابوبکر بروند چون نزد ابوبکر رسیدند او دستور داد که طریفه او به سمت بقیع برده و زنده بسوزاند…، پس سخن ما درباره عمل نابجا و نارواي آدم سوزي همان بود که گفتیم که در سنت رسول خدا، شکنجه و سوزاندن به آتش روا نیست و از طرفی فجاه اظهار اسلام می نمود و ….. به همین دلیل خود ابوبکر هم در روز مرگ خود از این عمل خود پشیمان شد و …..

و  آنچه که قاضی عضد ایجی در توجیه اینکار ناروا او آورده به اینکه خلیفه مجتهد بود و اندیشه خود را به کار انداخت و …..،یا قوشچی نیز گفته که سوزاندن فجاه لغزش او در اجتهاد بوده …..، پس تو این مطالب را بخوان و خنده کن و یا بخوان و گریه کن و به به از کسی که در برابر نص صریح و آشکار کتاب خدا و سنت رسول او که مفسر آن است، اندیشه خود را به تلاش وا می دارد و آفرین به مجتهدي که از آئین خدا عدول می کند…

(کلب گوید آیا این خلیفه فکر نکرد که در تمامی ایام حیات رسول خدا که آن حضرت براي استقرار کلمه اﷲ و شریعت خداوند و تمام نمودن مکارم اخلاق تلاش نمود درکجا سراغ داشت که رسول خدا مخالفان خود را جمع نموده و آتش بزند که او عمل رسول خدا را در این کار سرمشق خود قرار دهد و عده اي بعداً بیایند و در توجیه اعمال ناروا به بیان توجیه شیطانی اجتهاد بکوشند و تا جایی پیش بروند که دو سیدجوانان اهل بهشت و فرزندان رسول خدا و خاندان او را قتل عام نمایند و دختران و زنان حرم رسول خدا را اسیر کنند و نام اجتهاد بر این اعمال شیطانی قرار دهند و گروهی که ادعاي فهم قرآن دارند بیایند و در توجیه آن اعمال شیطانی بکوشند، درحالی که فرق دو کلمه خطا و جرم را در قرآن نمی فهمند و آنچه در شمول خطا است را در قالب اجتهاد به اعمال مجرمانه اي تسري دهند که خدا در مقابل ارتکاب به آن اعمال وعده دوزخ جاودانی داده است، انا ﷲ و انا الیه راجعون)

دستور خلیفه در داستان مالک:

(مضمون) خالد بن ولید به سوي بطالح حرکت کرد و طبق دستور ابوبکر که گفته بود آواي اذان و اقامه بلند کنید اگر آنها نماز خواندند که هیچ والا آنها را به قتل رسانده و غارت کنید و اگر نماز خواندند بگوئید زکات می دهید یا نه اگر گفتند نه آنها را غارت کنید ….. پس سپاهیان، مالک بن نویره را نزد او آوردند عده اي گواهی دادند که آنها چون اذان و اقامه گفته شده به نماز قیام نمودند که در میان آن شهود ابوقتاده انصاري بود و چون اختلاف نمودند آنها را در بند کرده و… سپس قتل عام نمودند و خالد زن مالک را تصرف کرد و ابوقتاده به اعتراض گفت این (جنایات) کار تو است خالد خشمگین شد ولی اورا رها کرد در نقلی دیگر آمده است که عبداﷲ بن عمر و ابوقتاده انصاري در کار مالک با خالد سخن گفتند و گفتار آنان برخالد ناخوشایند بود و مالک گفت ما را به نزد ابوبکر بفرست تا او درباره ما قضاوت کند ولی خالد توجه نکرد و ضرار جلوآمده و او را گردن زد و عمر به ابوبکر گفت (تیغ خالد آشوب و ستم به همراه دارد) و او گفت (در توجیه کار ناروا خالد) که …..خالد در بازگرداندن سخن خدا به جایی شایسته، لغزیده، پس زبانت را از گفتگو در پیرامون خالد کوتاه کن زیرا من شمشیري ….. الی آخر،

طبري و دیگران آورده اند که (……. از جمله کسانی که شهادت دادند که مالک بن نویره از مسلمانان است، ابوقتاده انصاري بود و او پس از جنایت هولناك مالک با خدا پیمان بست که دیگر در هیچ جنگی با خالد شرکت نکند و گفت وقتی آنها را محاصره کردند…. آنگاه که ما به نماز ایستادیم آنها هم با ما به نماز ایستادند و خالد براي کشتن مالک این بهانه را آورد که وقتی مالک به او گفت (گمان نمی کنم که دوست شما (پیامبر) جز چنین و چنان گفته باشد و پاسخ داد مگر او را دوست خود نمی دانی پس او را پیش افکنده گردن او و یارانش را زد، چون خبر (جنایت) او به عمر رسید درباره(مجازات) او با ابوبکر سخن گفت از جمله گفت (خالد دشمن خدا بر مردي مسلمان ستم کرده او را کشته و سپس به همسر او تجاوز کرده)، چون خالد آمد تا پا به مسجد نهاد، ….. در دستار او چند تیر بیرون آمده (به علامت پیروزي) خودنمایی می کرد پس عمر تیرها را از دستار او بیرون آورده شکست و گفت خودنمایی می کنی تو مردي مسلمان را کشتی و سپس به همسر او تجاوز کردي به خدا سوگند تو را با سنگهاي خودت خواهم کشت خالد بن ولید پاسخی نداد ….. به نزد ابوبکر رفت و عذر خواست و ابوبکر از وي پذیرفت و هر چه (جنایت) در آن جنگ انجام داده بود ندیده گرفت ….. پس از نزد او خارج شد ….. و عمر دانست که ابوبکر از وي راضی شده پس با او سخن نگفت و به خانه خود رفت و …..، دیگران نقل نمودند که سر مالک بن نویره و یاران او را به جاي آجر زیر دیگها قرار داده و غذا درست کردند ….. و عروه گفت که متمم پسر نویره برادر مالک به سراغ ابوبکر آمد و از او خواست تا کسانی را که از قبیله او به بردگی گرفته اند آزاد کند و عمر پافشاري کردکه خالد را برکنار کند و می گفت شمشیر او با آشوب و ستم همراه است ولی ابوبکر نپذیرفت ….. و دیگران آورده اند که چون چشم (ناپاك) خالد به همسر مالک افتاد که در زیبایی از او برتر نبود مالک به همسرش گفت تو مرا کشتی (یعنی من براي دفاع از شرافت خود کشته می شوم و یا این پلید براي رسیدن به تو مرا به قتل می رساند) زمخشري، ابن اثیر و …..، مینویسند که مالک به همسر خود گفت تو مرا کشتی یعنی در راه پاسداري از تو کشته می شوم ….. و عبداﷲ بن عمر با این عمل خالد مخالفت کرد ….. ابن شحنه آورده است خالد به ضرار گفت تا گردن مالک را بزند مالک نگاهی به همسر خود کرد و به خالد گفت این است که مرا کشت پس خالد گفت بازگشت تو از اسلام تو را به کشتن داد مالک گفت من مسلمانم خالد گفت ضرار گردنش را بزن پس او گردن مالک را زد …..

در تاریخ الخمیس آمده که عمر در این باره سخت گیري نمود و به ابوبکر گفت خالد را سنگسار کن که او آن جنایات را روا دانسته و سزاوار این کیفر است ابوبکر قبول نکرد و در شرح مواقف آمده عمر به ابوبکر گفت خالد را براي جنایات او به قتل برساند ابوبکر ….. قبول نکرد و عمر به خالد گفت اگر روي کار بیایم براي این جنایات تو را گرفتار می کنم….، ….. در تاریخ ابن عساکر آمده که عمر گفت من خالد را سرزنش ننمودم مگر براي تندروي ها و اعمال او در اموال …..، که به ابابکر حساب پس نمیداد ….، و اینکه دست به کشتن مالک بن نویره زد و همسراو را در اختیار گرفت و با مردم یمامه ساخت و دختر مجاعه را گرفت و ابوبکر ….. به متمم پسر نویره پیشنهاد خونبها را داد و دستور داد خالد زن مالک را رها کند ولی او را عزل نکرد و عمر نیز این کارها و مانند آن را از خالد ناپسند می شمرد (انا ﷲو انا الیه راجعون).

انتقاداتی که براي حمایت ابوبکر از خالد (پلید) می توان گرفت :

سزاوار است که پژوهشگران از دو چشم انداز و با دقت در این واقعه نظر کنند.

اول: جنایات ددمنشانه خالد و تیره روزي هایی که به دست جنایتکار او فراهم آمد که هرکس خود را وابسته به اسلام بداند از اینگونه اعمال که با قرآن و سنت رسول خدا ناسازگار است اجتناب می نماید و همه کسانی که به خدا و رسول و روز قیامت ایمان دارند از آنها و انجام دهنده این جنایات بیزاري می جویند….. با کدام دست آویز از کتاب خدا و سنت رسول او، کسی می تواند خون هاي پاك کسانی را بریزد که به خدا و رسول او ایمان دارند و راه درست را پیروي ….. و اذان و اقامه گفته و نماز گزارده اند و آوازشان بلند بود که ما مسلمانیم شما چرا به روي ما سلاح کشیده و قصد قتل ما را دارید، ….. این خالد چه دست آویزي داشت در قتل کسی مانند مالک بن نویره که از اصحاب رسول خدا بوده و با او رفت و آمد داشته و یار و یاورخوبی براي آن حضرت بوده و نماینده آن حضرت در قوم خود در کارگزاري صدقات او بوده است. و چه قبل و چه بعد از اسلام از بزرگ مردان و فرمانروایان قبیله و قوم خود به شمار می رفت و این خداوند است که می فرماید (هرکس کسی را جز براي کیفر دادن او در قتل دیگري و جز براي تبهکاري در زمین بکشد مانند آن است که همه مردم را کشته است و هرکس آگاهانه کسی از مؤمنین را به قتل برساند سزاي او آتش دوزخ ابدي خداوند است) پس با چه انگیزه اي این خبیث پلید تاراج همه جانبه خانواده هاي آن مقتولین و خانواده هاي بی گناه آنان را روا دانست …..، تا آنکه شهوتش او را مست نمود و او سنت هاي رسول خدا و آیات کتاب خدا را نادیده گرفت و زیر پاي خود قرار داد و چهره پاك اسلام را تا قیام قیامت زشت و ناپاك نمود و در همان شب که از سر گمراهی و کفر خود مالک را به قتل رسانید به همسر او تجاوز کرد و آن مرد جان خود را در راه پاسداري از ناموس خود فدا نمود ….. که رسول خدا فرمود (هرکس براي جلوگیري از تجاوز دیگران به همسرش به قتل برسد شهید در راه خداست) و (هرکس براي دفاع از کسی که بر او ستم می کند کشته شود شهید راه خداست) ….. آیا بفرض تنها همین بهانه که مردي مسلمان و یکتاپرست با ایمان به خدا و کتاب او از دادن زکات به شخصی خاص سر بپیچد در حالی که در اساس اجراي دستور اعتقاد دارد، کافی است که او را مرتد حساب کنند و بجاي بررسی بیشتر و براي رفع شبهه و بردن در نزد ابوبکر او را به قتل برسانند….. مگر این سخن از رسول خدا نیست که هرکسی که بگوید لا اله الا اﷲ و محمد رسول خدا، نمی توان او را کشت مگر او کسی را (عمداً) بکشد، با داشتن همسر زناکند یا دین خود را رها کند….) و از طرف دیگر آیا استنکاف یک مرد مسلمان از پرداخت زکات، کفر و ارتداد انتسابی ازسوي این جانیان را به خانواده هاي آنان نیز تسري می دهد و ارزش مسلمان بودن را از خانواده و دارایی و خاندان او و سایر مسلمانان را نیز سلب می نماید ….. آیا تنها همین سرپیچی انگیزه اي است تا دستور غارت و قتل و تجاوز به نوامیس و دستور اسیر نمودن زنان و کودکان قبیله مسلمان آنان صادر شود و آنگاه به توجیهات بی خردانه مستمسک شوند و ….. چرا وقتی ابوقتاده انصاري برخالد خشمگین شد و از فرمان او سرپیچی کرد و همان روز از او دوري نمود و یا چرا گفتار عمر در محکوم نمودن خالد و سزاوار دانستن او در مجازات او به عنوان قاتل و ….. نتوانست نظر خلیفه را عوض نماید ….. و علیرغم آن چرا عمر او را تهدید کرد ….. چرا خالد دستور داد سرهاي مسلمین را به جاي آجر زیر دیگها قرار دهند و به همسر او تجاوز کرده و خاندان او را به بردگی گرفته و ….. غارت نموده است ….. و چرا مورخین گفته اند که مالک براي جلوگیري از تجاوز آن خبیث به همسرش کشته شد و ….. پس با اینگونه روشها این خبیث براي تصرف همسر مالک یعنی ام تمیم، اینگونه این صحابی بزرگ پیامبر را به قتل می رساند و با همین توجیهات شیطانی، جانی دیگري براي رسیدن به قطام دست به قتل و خون سرور خاندان پیامبر یعنی امیرالمؤمنین می برد و دیگري تمام دارایی و هستی گروهی از اسدیان را تاراج و غارت کرده و زنی زیبا که همراهانش به او بخشیده اند می رباید و ….، چون گزارش کار به خالد می رسد او هم می گوید گوارایت باد ….. و چون خبر به عمر رسید پاسخ داد سر او را به سنگ بکوبید …..

(کلب گوید آري به بهانه اسلام و با این توجیهات شیطانی برخلاف حکم کتاب خدا و سنت رسول اﷲ، آئین جاهلیت و اعمال آنان که قبایل به هم تاخت و تاز می کردند و به نوامیس هم تجاوز نموده و یکدیگر را غارت می کردند و …..، را زنده کردند ….. این خوي بدویت و بربریت جاهلی بود که دوباره باآن توجیهات شیطانی که با اسلام و اساس آن در کتاب خدا و سنت رسول او بیگانه است به دست این ناپاکان زنده شد و دامنه آن تا کربلا کشیده و تا این زمان اینگونه روشهاي ضدبشري و اخلاقی و ضداسلامی ادامه دارد تا اینکه زمان ظهورحضرت مهدي عج اله تعالی فرجه الشریف براي انتقام و اصلاح هرچه زودتر فرا برسد انشاءاﷲ آمین)

و این نیز یزید پسرمعاویه است که زهري را براي همسر امام حسن می فرستد و وعده همسري خود را پس از قتل آن سید اهل بهشت به آن زن خبیث می دهد و …..

چشم انداز دوم :

دومین چشم انداز آن است که خلیفه مسلط نموده است بر جان و خون و مال و ناموس و زنان و دین ….. مسلمانان، افراد پست و رذل (اوباش جامعه) مانند خالد و ضرار بن ازور شرابخوار و تبهکار را به سپاهیان خود سفارش نموده که هرکس مرتد شد زنده زنده بسوزانید و …..، علیرغم اینکه می دانی سنت رسول خدا مردم را از اینکار نهی نموده است و در دو بخش مرتدان سلیمی و سوزاندن فجاه توسط خلیفه….. و سپس آن همه تبهکاري هاي زشت را نادیده گرفتن ….. مثل اینکه اتفاقی واقع نشده ….، چرا خلیفه خالد را به جرم کشتار مالک و یا زن مسلمان بی گناه او کیفر نداد و با عمل خود از آنان پشتیبانی کرد چرا در برابر خون ناحقی که ریخت او را نکشت چرا براي زناکاري او، او را مجازات نکرد، ….. چرا مجازات و برکناري او راروا ندانست ….. (مضمون)،

آیا در بین مسلمین کسی وجود دارد که نداند در برابر نص کتاب خدا و سنت ثابت رسول خدا، تأویل و اجتهاد بی معنی است و مفهومی ندارد و ….. تبهکاران و اوباش نمی توانند در زیر لواي تاویل و اجتهاد به جنایت بپردازند ….. همانگونه که خدامه بن مظعون براي باده گساري خود همین بهانه را آورد ولی عمر نپذیرفت و او را کیفر داد(سنن بیهقی) و نیز با همین مضمون از ابن ابی شیبه نقل شد که گروهی از اصحاب پیامبر در شام باده گساري کردند و بهانه آنها تأویل آیه قرآن بود ولی عمر نپذیرفت و آنان را کیفر داد، و نیز با همین مضمون …..، آیا کسی شک دارد که اگرخداوند سبحان شمشیري را برهنه نماید آن شمشیر هرگز آشوب و ستمی نمی کند و پیمانهاي خدا را به وسیله آن نمی شکند و در راه هوسبازي و شهوترانی بکار نمی رود، خون مسلمین و اصحاب رسول خدا را به ناحق و ناروا و به ستم و ظلم نمیریزد، و براي زنا و آمیزش ناروا با زنان از نیام بیرون نمی آید و آبروي اسلام را (تا ابدالآباد) بر باد نمی دهد بلکه باید دردست مردمانی پاك و مردانی پاکیزه قرار گیرد که از هرگونه تبهکاري و بی دینی برکنار باشند:

تبهکاري هاي خالد بن ولید (ملعون) در روزگار پیامبر و غضبناك نمودن رسول خدا:

خالد که بود و چه احترامی داشت که خلیفه پیامبر او را شمشیري به شمار بیاورد که خداوند بر دشمنان خود برهنه نمود و…. وحال آنکه به گفته خلیفه دوم او دشمن خدا و مستوجب کیفر بود، (مضمون) و چگونه می توان این تصور را نمود که او شمشیري از آن شمشیرهاست در حالی که زندگی نامه متعفن او در برابر ماست آیا در خصوص او مکتوب نگردیده که او شخصی گردنکش، سنگدل و خونریز بوده و آنجا که خشم و هوس بر او غالب می شد و دین خدا در نظر او ارزشی نداشته است، او در زمان رسول خدا با جذیمیان رفتاري نمود که بسیار سهمناك و وحشتناك بود و رسول خدا مدت بسیاري بر وي غضبناك و روي گردان بود

(کلب گوید ولی گذشت زمان نشان داد که اظهار تنفر آن حضرت از این بی شرافت، مانع ازتکرار آن نشد و این دلالت بر مجرم بودن او دارد یعنی او به لحاظ قاعده قضایی مجرم اتفاقی نبود بلکه مجرمی حرفه اي بود)

و اغماض آن حضرت به این پلید این جرئت را داد تا با یربوعیان (قوم و قبیله مالک صحابی رسول خدا) آن جنایات را مرتکب گردد

(کلب گوید که قطعاً اگر این زانی حرامزاده چنین جنایتی را در زمان رسول خدا مرتکب می شد درسی از رسول خدا و صاحب شریعت می گرفت که تا ابد براي امثال او درس عبرت باشد)

….. و یا در زمانی که خالد به مجاعه گفت دخترت را به من بده و ….، ابوبکر براي او (به تحقیر و تهدید) نوشت (اي خالد پسر مادرت به جان خودم سوگند که تو به راستی با دلی آسوده با زنان مشغول می شوي با اینکه هنوز در آستانه خانه ات خون هزار و دویست مرد مسلمان خشک نشده است)،

(کلب گوید ببین و قضاوت کن وقتی ابوبکر اینگونه درباره خالد نظر می دهد و به حرامزادگی او اشاره و به حیوان بودن او حکم می نماید تو براي معلوم شدن شقاوت و بی دینی او نیاز به سخن و حکم دیگري درباره این جانی خون آشام و دشمن خدا و رسول نداري) ….. و خالد چون این نامه را دید گفت این کار به تحریک آن مردیکه چپ دست عمر بن خطاب است ….. (مضمون) (آري) از او کارهاي جنایت بار زیاد سرزده بود از جمله اینکه رسول خدا گروه هایی از سپاه اسلام را به اطراف مکه می فرستاد تا مردم را به سوي خدا بخوانند ولی از جنگ نهی نمود و یکی از کسانی که به اطراف فرستاد همین خالد بود که او را به جنوب تهامه فرستاد ….. خالد به آنها گفت جنگ افزارها را زمین گذارید که مردم مسلمان شده اند….. چون آنها اسلحه هاي خود را زمین گذاشتند او دستور دستگیري همه را صادر و همه را قتل عام کرد چون گزارش به رسول خدا رسید او دو دست خود را به سوي آسمان برداشت و فرمود بارخدایا من در پیشگاه تو از آنچه خالد بن ولید کرد بیزاري می جویم…..

از قول ابراهیم بن جعفر آورده اند که گفت رسولخدا به او گفت که خواب دیدم که لقمه اي بر دهان بردم که قسمتی از آن راه گلویم را گرفت آنگاه علی با دست خود آنرا بیرون آورد پس ابوبکر صدیق رضی اﷲ عنه گفت اي رسول خدا درباره کسانی که به اطراف فرستادي خبري می آید که تو دوست نداري پس علی را می فرستی تا امور را اصلاح کند ….. پس رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله علی بن ابیطالب رضی اﷲ عنه را احضار کرد و گفت به سوي این گروه برو و در کار ایشان نظر کن و اموري را که با جهل خود و پیش از اسلام درزمان جاهلیت انجام می دادند زیر پا لگدکوب کن پس آن حضرت با دارایی هایی که رسول خدا به او داده بود خونبهاي کشته ها و تاوان تمام زیانهایی که به واسطه جنایات خالد به آنها رسیده بود جبران نمود حتی ظرف چوب که به سگها در آن آب می دادند و اضافه نیز داد تا خسارات احتمالی حساب نشده نیز داده شده باشد. پس برگشت و گزارش کامل را تقدیم کرد ….. پس رسول خدا برخاست و رو به خانه خدا آورد و ایستاد و دستان خود را آنقدر بلند کرد که زیر هر دو بغل اومعلوم شد و سه بار فرمود بارخدایا من از آنچه خالد بن ولید کرد در آستان تو بیزاري می جویم) …..

و عبدالرحمن بن عوف نیز به او خطاب کرده و گفت اي خالد در سرزمین اسلام چنان رفتار کردي که گویی ایام جاهلیت قبل از اسلام است و ….. به همین مضمون از عبداﷲ بن عمرو سالم برده و غلام ابوحذیفه نقل شده است

(کلب گوید آنچه مسلم است یکی از اوصاف رسول خدا این بود که آن حضرت به خون مسلمانان و آبروي آنان اهمیت بسیار می داد و بگونه اي رفتار نمی کرد که دشمنان بگویند محمد یاران خود را می کشد و آنچه خالد در زمان آن حضرت انجام داد نسبت به قومی صورت گرفت که هنوز مسلمان نبودند با این وجود آنحضرت این جنایت و عمل او را تائید نکرد و خونبها و خسارت آن جمعیت را پرداخته و از عمل خالد اعلام بیزاري نموده است و بر اساس این روش آن حضرت قطعاً جنایت این خبیث درباره مالک که صحابی آن بزرگوار بوده و تجاوزي که به همسر آن ستمدیده و قبیله او نمود و آنچه درباره خاندان او روا داشت که همگی مؤید خوي درندگی و وحشی گري وجاهلی گري او و از مختصات اخلاق جاهلیت قبل از اسلام او است قابل اغماض نبوده و براساس حکم خدا و سنت رسول اوقطعاً عمل او در این رابطه قابل بخشایش نبوده و می بایست به اشد مجازات محکوم می شد ولی همانطور که مذکور شد خلیفه به او و اینگونه اعمال او براي تحکیم قدرت خود نیاز داشت، آري پس تو به رفتار خالد و به شهادت ها و گواهی هاي اهل ایمان و اصحاب رسول خدا بر علیه او نظر کن و ببین که چگونه خلیفه براي استقرار حکومت خود سگ هاري به نام خالد را بر مسلمانان مسلط کرد و او به شیوه خونخواران جاهلیت کرد آنچه کرد و آتش ابدي خدا و لعنت او و رسول و ائمه اطهار بر خالد بن ولید و تمام کسانی که به اعمال جنایتکارانه او راضی بوده و هستند و خواهند بود نثار باد، آمین، آمین، آمینیا رب العالمین)