تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل

چرا برچیدن برنامه هسته‌ای ایران به معنای وقوع جنگ نیست

چرا برچیدن برنامه هسته‌ای ایران به معنای وقوع جنگ نیست

نشنال اینترست؛ 24 می

نوشته: جاناتان سایه

ایران در مواجهه با ایالات متحده قاطعانه رفتار کرده و تا حد زیادی خویشتن‌دار بوده است تا از تحریک طرف مقابل و وقوع جنگ و درگیری نظامی مستقیم جلوگیری کند.

دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا خط قرمزی برای خود ترسیم کرده است. او در مصاحبه‌ای در ۴ می گفت که تنها «برچیدن کامل» برنامه هسته‌ای ایران را به عنوان نقطه پایان هرگونه توافق آینده با تهران می‌پذیرد. مطمئناً، پذیرش خواسته‌ ترامپ مبنی بر برچیدن برنامه هسته‌ای، برای حکومت روحانیون بسیار دشوار خواهد بود. با این حال، اگر دونالد ترامپ امیدوار است که به یک راه‌حل دیپلماتیک پایدار برای بحران هسته‌ای ایران دست می یابد، تلاش در راستای برچیدن برنامه هسته ای ایران نه تنها مسیر درست، بلکه تنها استراتژی عملی است. اقدامات نصفه و نیمه کافی نیست و دنبال کردن خواسته ترامپ مبنی بر برچیدن برنامه هسته‌ای به طور حتم منجر به وقوع جنگ نخواهد شد.

برای ایجاد قدرت چانه‌ زنی لازم برای دستیابی به این نتیجه، دولت به درستی به کمپین فشار حداکثری خود که در سال ۲۰۱۸ برای کاهش درآمد نفتی تهران و قطع ارتباط بانک‌های ایرانی با شبکه مالی جهانی آغاز شد، ادامه داده است.

از ماه فوریه، دولت ترامپ بیش از هفت دور تحریم علیه ناوگان سایه ایران و نهادهای چینی واردکننده نفت خام و سایر فرآورده‌های نفتی غیرقانونی ایران اعمال کرده است.

این اقدامات از قبل تأثیر خود را گذاشته‌اند. ایرانیان که از سقوط تاریخی ارزش ریال به بیش از یک میلیون در هر دلار در ماه مارس سرخورده و آزرده خاطر بودند، اکنون با تورمی مواجه هستند که ماه به ماه بیش از ۳ درصد افزایش می‌یابد و نرخ سالانه آن نزدیک به ۴۰ درصد است.

در همین حال، کارزار اسرائیل [رژیم صهیونیستی] علیه حماس و حزب‌الله در سال ۲۰۲۴، فروپاشی رژیم اسد و حملات هوایی ایالات متحده علیه حوثی‌ها، نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی را به میزان قابل توجهی کاهش داده است. ضعف ناشی از این موضوع، به ایالات متحده اهرم بی‌سابقه‌ای در مذاکرات هسته‌ای داده است. اما بسیاری در واشنگتن زنگ خطر را به صدا درآورده‌اند و این گونه استدلال می‌کنند که برچیدن [برنامه هسته‌ای] هدفی غیر واقع ‌بینانه است که تهران آن را قبول نخواهد کرد و در نتیجه اگر دولت ترامپ به تهدیدات خود عمل کند، ایران را تحریک به اقدام نظامی علیه منافع ایالات متحده می کند و خطر وقوع جنگ را افزایش خواهد کرد. (م.ک)

با این‌ حال، هشدارهای بغرنج مشابه در طول دوره نخست ریاست جمهوری ترامپ نیز مطرح شده بود، اما بی‌اساس از آب درآمد. منتقدان مرتباً سیاست‌های ترامپ در خاورمیانه را پیش‌ در آمدی برای یک درگیری بزرگ منطقه‌ای می‌دانستند، اما در عمل این پیش‌بینی ‌ها هر بار نادرست از کار درامدند.

برجسته‌ترین نمونه این پدیده در سال ۲۰۲۰ رخ داد، زمانی که ایالات‌متحده [سردار شهید] قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران – بازوی برون ‌مرزی این نهاد در انجام عملیات‌ های تروریستی در خارج از کشور – را ترور کرد [به شهادت رساند].

در پی این اقدام، موجی از هشدارهای فاجعه‌ محور در فضای رسانه‌ای و شبکه‌ها اجتماعی به جریان افتاد. جستجو های آنلاین و هشتگ ‌های رسانه‌ های اجتماعی مرتبط با «جنگ جهانی سوم» و «فرانتس فردیناند» – ولیعهد و آرشیدوک اتریش-مجارستانی که ترورش جرقه جنگ جهانی اول را زد- ناگهان اوج گرفت. این وحشت تا آنجا پیش رفت که وب‌ سایت سیستم نظم وظیفه (خدمات گزینشی) ایالات‌متحده به دلیل هجوم کاربران آمریکایی که بیم اعزام به جنگ را داشتند، از دسترس خارج شد.

نامزدهای ریاست جمهوری دموکرات در سال ۲۰۲۰ از این وحشت بهره بردند و سو استفاده کردند. جو بایدن هشدار داد که ایالات ‌متحده «در آستانه یک درگیری بزرگ در سراسر خاورمیانه» قرار دارد. سناتورها برنی سندرز و الیزابت وارن نیز ادعا کردند که این حمله به «جنگی فاجعه‌ بار» و «مرگ‌ و میرهای بیشتر» در منطقه منجر خواهد شد. لئون پانتا، وزیر دفاع سابق، حتی پا را فراتر گذاشت و ادعا کرد آمریکا «بیش از هر زمان دیگری در ۴۰ سال گذشته به جنگ با ایران نزدیک ‌تر است».

بی‌شک پاسخ واقعی جمهوری اسلامی – یعنی پرتاب ده‌ها موشک بالستیک به پایگاه هوایی عین‌الاسد ارتش آمریکا در عراق – رویدادی تاریخی و بنا به گزارش‌ ها بزرگ‌ ترین حمله موشکی بالستیک به نیروهای آمریکایی تا به امروز بود؛ اما این حمله همچنان کنترل‌شده و ملایم انجام شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیش از موعد حمله و از طریق واسطه‌ های عراقی، واشنگتن را از حمله تلافی‌ جویانه خود مطلع کرد. هم ‌زمان، وزارت امور خارجه ایران نیز این پیام را از طریق سفارت سوئیس منتقل کرد و به پرسنل آمریکایی فرصت داد تا پناه بگیرند و تجهیزات خود را جا به جا کنند.

در واقع، هدف ایران از این حمله تنها حفظ آبرو و ارسال این پیام بود که پایگاه‌های آمریکایی در تیررس موشک‌های تهران قرار دارند.

این الگوی اغراق درباره توان پاسخ نظامی ایران، پیش از توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ نیز دیده شد؛ توافقی که تحت عنوان برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) شناخته می‌شود. حامیان توافق بارها آن را به ‌مثابه تنها جایگزین در برابر تشدید تنش در تقابل نظامی گسترده معرفی کردند. جان کری، وزیر امور خارجه وقت، در سال ۲۰۱۵ به کنگره گفت: «یا این توافق یا جنگ».

با این ‌حال، پس از خروج ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸، هرگز جنگی رخ نداد. گرچه ایران پس از خروج از برجام، شروع به گسترش برنامه هسته‌ای خود کرد، اما شتاب واقعی این برنامه تنها پس از پیروزی انتخاباتی بایدن در نوامبر ۲۰۲۰ آغاز شد. در دوران بایدن بود که حکومت ایران شروع به استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته کرد و در سال ۲۰۲۱ غنی‌سازی اورانیوم را به سطح ۶۰ درصد و به طور موقت در سال ۲۰۲۳ به سطح ۸۴ درصد رساند – سطحی که تنها اندکی با غنای تسلیحاتی (۹۰ درصد) فاصله دارد.(م.رجبی)

یکی دیگر از سیاست های بحث برانگیز دولت ترامپ در قبال ایران، تصمیم به قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمان های تروریستی خارجی (FTO) در آوریل 2019 بود. در سال 2017، آنتونی بلینکن، معاون پیشین وزارت امورخارجه آمریکا، عنوان کرده بود که نگرانی از «واکنش متقابل» تهران مانع از آن شده بود که دولت اوباما چنین اقدامی انجام دهد. بسیاری از مقامات امنیت ملی نیز نگران بودند که این تصمیم، جان نیروهای امنیتی در عراق را به خطر بیندازد.

پیامدهای این تصمیم، این نگرانی‌ها را تأیید نکرد. در حالی که تحریکات ایران در ماه مه ۲۰۱۹ افزایش یافت، از جمله حمله به تانکرهای نفتی و از سرگیری حملات به مواضع ایالات متحده در عراق، اما واکنش تهران محدود بود و نتوانست آسیب قابل توجهی به اهداف خود وارد کند. به همین ترتیب، این اقدامات با تشدید کارزار اقتصادی واشنگتن که صادرات نفت و فلزات صنعتی ایران را هدف قرار می‌داد، همزمان شد – و به احتمال زیاد پاسخی به آن بود. این اقدامات آسیب اقتصادی ملموسی وارد کرد، در حالی که تعیین سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی خارجی، اگرچه از نظر نمادین بسیار مهم بود، اما محرک اصلی رفتار ایران نبود.

به همین ترتیب، نگرانی‌ها در مورد سیاست‌های ترامپ نه تنها متوجه حکومت ایران، بلکه متوجه نیروهای نیابتی آن نیز بود. هنگامی که ترامپ در سال ۲۰۱۶ قول داد سفارت ایالات متحده در رژیم صهیونیستی اسرائیل را از تل‌آویو به اورشلیم منتقل کند، اوباما هشدار داد که این اقدام پیامدهای «انفجاری» به همراه خواهد داشت.

پس از آنکه کاخ سفید در سال 2017 از تصمیم به انتقال سفارت خبر داد، گروه نظامی حماس که مورد حمایت ایران است، خواستار یک انتفاضه شد و مردم را به خشونت علیه یهودیان فراخواند. این فراخوان موجب بروز نگرانی هایی درباره وقوع یک قیام گسترده مشابه انتفاضه اول و دوم شد که صدها کشته برجای گذاشته بودند. با این حال، ناآرامی هایی که پس از آن رخ داد، به مراتب محدود تر از حد انتظار بود.

به طرز غم‌انگیزی، چهار فلسطینی در غزه و کرانه باختری در جریان اعتراضات پس از آن کشته شدند. با این حال، انتقال سفارت، به جای شعله‌ور کردن درگیری‌های گسترده‌تر، دو سال بعد با یک پیشرفت دیپلماتیک همراه بود. در سال ۲۰۲۰، امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان روابط خود را با رژیم صهیونیستی اسرائیل تحت توافق تاریخی ابراهیم عادی‌سازی کردند.

ایالات متحده باید همیشه هنگام مواجهه با دشمنانی مانند ایران، برای پیشامدهای غیرمترقبه آماده باشد. خود-براندازترین استراتژی این است که اجازه دهیم واشنگتن نه توسط تهران، بلکه توسط تردید خودش منصرف شود. واکنش‌های جمهوری اسلامی تا حد زیادی محدود مانده است تا از عبور از آستانه ‌هایی که باعث درگیری مستقیم نظامی می‌شوند، جلوگیری شود. منتقدانی که درخواست ترامپ برای برچیدن را به عنوان یک تحریک غیرقابل قبول و پرخطر توصیف می‌کنند، این واقعیت را نادیده می‌گیرند. نتایج اقدامات پرمخاطره قبلی نشان می‌دهد که یک موضع قاطع می‌تواند بدون ایجاد درگیری، امتیازاتی را به همراه داشته باشد…