تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل
مرضیه ضیغمی

ادله اثبات ولایت فقیه 12

0

ادله اثبات ولایت فقیه 12

 بنام خدا

مقدمه:

در قسمت یازدهم  در ادامه بحث وظایف ماهوی مرجعیت و ولایت فقیه  و تفاوت وظایف  ایندو جایگاه  و وظایف مردم به برخی سئوالات در این رابطه پاسخ داده شد از جمله اینکه  جايگاه مراجع تقليد و مجتهدين ديگر غير از ولی فقيه، در نظام سياسی مبتنی بر ولايت فقيه كجاست؟ و آيا در صورت وجود ولی فقيه از يك سو و مراجع تقليد از سوی ديگر، تعارضی بين آنها وجود نخواهد داشت؟ در ادامه و در قسمت دوازدهم به این سئوال اساسی تحت عنوان ولایت فقیه  یا افقه پاسخ داده می شود: آيا ولی فقيه بايد كسی باشد كه از نظر قدرت استنباط احكام شرعی و فقاهت، قوی تر و برتر و به اصطلاح، اعلم و افقه از ساير فقها و مجتهدين باشد يا چنين شرطی در مورد ولی فقيه لزومی ندارد و برخورداری از اصل قدرت و تخصّص اجتهاد كافی است؟

ولايت فقيه يا افقه

مسأله ديگری كه در مورد رابطه مرجعيت و ولايت فقيه ممكن است به ذهن بيايد و جای سؤال باشد بحث ولايت فقيه يا افقه است كه البتّه پاسخ اجمالی آن از بحث پيشين روشن گرديد امّا به لحاظ اهميت آن لازم است به طور خاص هم مورد بحث و مداقّه قرار گيرد تا شبهه و سؤالی پيرامون آن باقی نماند.

برای آغاز بحث، ابتدا مناسب است خود اين سؤال را بيشتر توضيح دهيم تا بعد به پاسخ آن بپردازيم. در هر علمی و در هر تخصّصی معمولا اين گونه است كه همه عالمان و متخصّصان يك رشته و يك فن، در يك حد و در يك سطح نيستند و برخی نسبت به سايرين برتر بوده و از دانش و مهارت بيشتری برخوردارند.

مثلا در بين پزشكان متخصّص قلب در يك شهر يا در يك كشور معمولا چند نفر حاذق تر از بقيه‌اند و گر چه همه آنها از لحاظ تخصّص در مورد قلب و بيماری‌ها و روش های درمان آن مشتركند و دارای بورد تخصّصی و تحصيلات و مدرك معتبر و مورد تأييد وزارت بهداشت و درمان هستند و حقّ طبابت دارند اما اين بدان معنا نيست كه سطح معلومات و قدرت تشخيص همه آنها نيز در يك سطح باشد.

اين مسأله در مورد فقها و مجتهدين نيز صادق است؛ يعنی علی رغم اين كه همه آنها در برخورداری از اصل قدرت اجتهاد و استنباط احكام شرعی از منابع با يكديگر مشتركند امّا اين گونه نيست كه قدرت و قوّت همه آنها در اين امر، در يك سطح باشد بلكه معمولا اين طور است كه برخی فاضل تر و برتر از ديگرانند كه اصطلاحاً در فقه از آن به اعلم و غير اعلم تعبير می‌كنند و نظر مشهور و اكثريت فقها و مجتهدين اين است كه تقليد از اعلم را واجب می‌دانند و تقليد از غير اعلم و رجوع به او را جايز نمی‌شمارند.

اكنون با توجّه به توضيحات مذكور، سؤالی كه در بحث ما مطرح است اين است كه آيا ولی فقيه بايد كسی باشد كه از نظر قدرت استنباط احكام شرعی و فقاهت، قوی تر و برتر و به اصطلاح، اعلم و افقه از ساير فقها و مجتهدين باشد يا چنين شرطی در مورد ولی فقيه لزومی ندارد و برخورداری از اصل قدرت و تخصّص اجتهاد كافی است؟

و امّا پاسخ اين سؤال اين است كه بايد توجّه داشته باشيم همان‌گونه كه در بحث ادلّه اثبات ولايت فقيه هم اشاره كرديم، ولی فقيه علاوه بر فقاهت بايد از دو ويژگی مهمّ ديگر يعنی تقوا و كارآيی در مقام مديريت جامعه نيز برخوردار باشد كه اين ويژگی اخير (كارآمدی در مقام مديريت جامعه) خود مشتمل بر مجموعه‌ای از چندين ويژگی بود.

بنابراين تنها معيار در مورد ولی فقيه، فقاهت نيست بلكه تركيبی از معيارهای مختلف لازم است و برای تشخيص ولی فقيه بايد مجموع اين ويژگی‌ها و شرايط را لحاظ كرد و با نمره دادن به هر يك از آنها معدّل مجموع امتيازات را در نظر گرفت. نظير اين كه اگر بخواهيم مثلا فردی را برای رياست دانشگاه تعيين كنيم، يك معيار را در نظر نمی‌گيريم بلكه چندين معيار برای ما مهم است. معيارهايی از قبيل داشتن مدرك دكترا، سابقه تدريس، سابقه كار اجرايی و مديريتی، مقبوليت نزد اعضای هئيت علمی و اساتيد و دانشجويان می‌توانند از مهم ترين ملاك های چنين انتخابی باشند.

اگر ما اين ويژگی‌ها را برای رئيس دانشگاه شرط دانستيم افراد مختلفی مطرح می شوند كه در ميان آنان مثلا كسی است كه سابقه علمی و تدريسش بيشتر است اما سابقه اجرايی زيادی ندارد؛ ديگری سابقه اجرايی و مديريتی خوبی دارد ولی از نظر پايه علمی در حدّ اوّلی نيست؛ و فرد ديگری كه هم سابقه كار اجرايی و هم پيشينه و سوابق علمی ممتازی دارد امّا به لحاظ عدم قدرت در برقراری ارتباط و تعامل با ديگران، مقبوليت چندانی نزد اعضای هئيت علمی و اساتيد و دانشجويان ندارد.

روشن است كه در اين جا برای انتخاب بهترين فرد بايد كسی را پيدا كنيم كه ضمن دارا بودن حدّ نصاب هر يك از اين شرايط، در مجموع و معدّل آنها بالاتر از ديگران قرار بگيرد.

در مورد ولی فقيه نيز مسأله به همين صورت است؛ يعنی اوّلا بايد كسی باشد كه حدّ نصاب همه اين سه شرط (فقاهت، تقوا، كارآيی در مقام مديريت جامعه) را داشته باشد و ثانياً در مجموع امتيازاتی كه از اين سه ملاك كسب می‌كند از ديگران برتر و بالاتر باشد.

با اين حساب، اگر مثلا شخصی فقيه هست و در مقام مديريت امور اجتماعی نيز فرد كارآمدی است امّا تقوا ندارد، يا فقيه هست و تقوا هم دارد امّا از نظر قدرت مديريت حتّی نمی‌تواند خانواده پنج نفری خودش را بدرستی اداره كند، چنين افرادی اصولا از دايره كانديداهای اوّليه مقام ولايت فقيه خارجند اگر چه اعلم و افقه فقها و مجتهدين حاضر هم باشند؛ چرا كه گفتيم برای احراز اين مقام، داشتن حدّ نصاب هر سه شرط الزامی است.

پس در واقع می‌توان گفت سؤال از ولايت فقيه يا افقه را می‌توان در سه فرض زير مطرح كرد و پاسخ گفت:

1ـ منظور اين باشد كه فردی در استنباط احكام شرعی از منابع و قدرت اجتهاد، برتر و بالاتر از همه فقهای موجود است ولی دو شرط ديگر (تقوا و كارآمدی در مقام مديريت جامعه) يا يكی از آنها را به كلّی فاقد است. از بحث پيشين روشن شد كه چنين فردی اصولا فاقد صلاحيت اوّليّه برای احراز اين مقام است.

2ـ منظور اين باشد كه فردی ضمن برخورداری از سه شرط فقاهت، تقوا و كارآمدی در مقام مديريت جامعه، نمره و توانش در فقاهت بالاتر از سايرين است. با توجّه به بحثی كه طرح گرديد روشن شد كه اين فرد از نظر صلاحيت ابتدايی برای احراز مقام ولايت فقيه مشكلی ندارد امّا بايد ديد آيا در مجموع امتيازات و با در نظر گرفتن تمامی معيارها آيا فردی بهتر و شايسته تر از او وجود دارد يا خير؟

3ـ منظور اين باشد كه در ميان فقها و مجتهدين موجود چند نفر هستند كه همگی آنها در دو شرط تقوا و كارآمدی در مقام مديريت جامعه، در يك سطح و با هم مساوی هستند ولی يك نفر فقاهتش قوی تر و بالاتر از ديگران است. اقتضای مباحث قبلی تعيّن چنين كسی برای احراز مقام ولايت فقيه است.

ادامه مطلب…

دکتر محمود رستگار

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.