تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل

خلاصه جلد سوم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

قبل                                                                                                              بعد

خلاصه جلد سوم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

مقدمه

این بخش از کتاب به ابراز محبت بی دریغ محمد سعیا دحدوح از حضرت علامه تزیین یافته است و در قسمتی از آن آمده است، (…… آري (الغدیر) ضرورتی است بر اهل تحقیق که این مسائل را بدانند و جداي از هر گونه احساسات داغ به دنبال فهم صحیح باشند و از اشتباهات گذشته درس گرفته و به نسل جدید بیاموزند که اختلافات موجب تفرقه بین دو گروه است و خشم و کینه وحدت (مسلمین) را از بین می برد و مسلمین را به جایی می برد که از هر گونه دوستی و احساس صحیح، از هم جدا و بیگانه شوند….،

و من پیش از آن که از نگارش باز ایستم، ناچارم که وظیفه خود را انجام داده و مجاهدات مولف گرامی را سپاس گزار شوم و در مقابلش به احترام و تکریم بپاخیزم و این همه احترام به خاطر رنجی است که او در راه زنده نمودن نسلی انجام داده وچنین اثر گرانبهایی را به جامعه بشري تحویل داده است..، خداوند بهترین پاداش را به شیخ ما عنایت فرماید و کتاب الغدیر را به وسیله اي براي راهنمایی مردم به سوي حق و اتحاد و دوستی بین فرقه هاي اسلامی تبدیل فرماید ….)

(کلب گوید اعتقاد من بر آن است که آثار رحمت کتاب مولایم حضرت علامه امینی بیشتر از این دنیا، آثار پربار آن در جهان آخرت و باقی معلوم خواهد شد یعنی در روز رستاخیز و همان روز که خلایق جز بهشت و جهنم جاودانی مسیري ندارند که در آن روز پرمخاطره، این کتاب با پاك نمودن اعتقادات مؤمنین از امور ناروا و خطا که معتقد در آن روز مرتکب محسوب و به حکم قرآن در گروه ظالمان قرار گرفته و در آتش دوزخ جاوید گرفتار خواهد بود معلوم خواهد شد و لذا این کتاب در واقع ناجی امت اسلام و هدایت گر آنها به سوي بهشت جاوید و حیات و سعادت ابدي خواهد بود انشاءاﷲ تعالی و از خداوند مسئلت داریم که ما را از گروهی قرار دهد که قدردان آن باشیم آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(مضمون) دیباچه مولف:

(….. در سخن ما این حقیقت روشن شد که آن معنایی که براي مولا بیان نمودم همان است که عرب می فهمد، عرب صدر اسلام و نسلهاي بعد تا به عرب امروز و معناي لغوي هم بدون هیچ قرینه اي با همان معنا مطابق بود چه رسد به قرائنی که در قبل و بعد داشت و ما برخی از شواهد را به مدعا خود بیان نمودیم و حال سخن را دنبال کرده و به مجموعه شعرا می رسیم.

لازم به ذکر است این شعراي عالی مقام اکثرشان از علماء و دانشمندان و در زمره راویان حدیث غدیرند که اشعارشان چون روایاتی مستند است، …..، حضرت علامه در ادامه می فرماید، ما در خلال این کتاب با آه سوخته و رنج هاي فراوانی که شاعران حق جو کشیده اند آشنا می شویم و …..، به شاعران قرن اول هجري می نگریم که چگونه مدیحه و مرثیه سر دادند و با اشعار خود چون شمشیري بران از پیشوایان دین حمایت کردند و شعرشان مانند تیر خطرناکی بود که در جگر دشمنان وارد می شد و این بزرگان در هر مرز و بوم، جز اعلام دوستی خاندان محمد کاري نداشتند، تا آنجا که پیشوایان و امامان حق در تشویق این شاعران می گویند (هر کس یک خط شعر درباره ما بگوید خداوند در بهشت خانه اي براي او می سازد.) چنانچه حضرت صادق علیه السلام می فرماید: (درباره ما کسی شعر نمی گوید مگر اینکه از جانب روح القدس تایید می گردد)،کشی دانشمند بزرگ علم رجال از ابوطالب قمی روایت می نماید که گفت (چند شعر سرودم و به محضر امام باقر (ع)فرستادم….، از حضرت تقاضا کردم تا در مصیبت پدرشان نوحه سرایی کنم حضرت در جواب نوشتند اشکالی ندارد براي پدرم و هم براي من نوحه سرایی کن…،).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(مضمون) موقعیت شعر و شاعران از نظر قرآن و حدیث:

آنچه امامان بر حق ما در تشویق شعرا فرمودند بر اساس رفتاري است که از جد بزرگوارشان آموخته اند…، در روایت است که(آن هنگام که رسول خدا طلب باران نمود و خدایش دعاي او را مستجاب و از آسمان باران بارید حضرت فرمود بر ابی طالب از خدا نیکی باد، اگر او زنده بود چشمانش از این حادثه روشن می شد، حال کیست که شعري از او بخواند ….، سپس علی علیه السلام برخاست و عرض کرد. شاید این شعر را اراده فرموده اید: (که ترجمه آن این است) (سپید رویی که به برکت روي او از ابر طلب باران می شود او محمد پناه یتیمان و بیوه زنان است، بنی هاشم در سختی و درماندگی به دامن پر مهر ومحبت او پناهنده می شوند.) پس رسول خدا فرمود آري این است شعر ابوطالب، پس شخصی از طایفه کنانه شعري خواند و حضرت فرمود آفرین اي کنانی، خداوند به هر بیت شعر تو، خانه اي در بهشت بتو عطا فرماید)، و رسول خدا (ص)، همچنین اشعار عموي خود عباس را بسیار دوست داشت… سایر شعرا چون عمر بن سالم و ابولیلی نابغه جعدي، کعب بن زهیر و عبداﷲ رواحه نیز براي رسول خدا شعر می سرودند و مورد عنایت رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله قرار می گرفتند و همچنین حضرتش از شعر حسان که به مناسبت واقعه غدیر خم سروده بود به وجد و سرور آمده و به او فرمود: (یاحسان تا زمانی که ما را با زبانت یاري کنی از تائیدات روح القدس بهره مند باشی)، و همچنین شعرا را تشویق می نمود تا با اشعار خود انسجام و جبهه بندي کفار و مشرکین را در هم بکوبند …..، و (چون این آیه: (والشعراء یتبعهم الغاوون)، نازل شد عده اي از شعرا به نزدپیامبر آمده و می گریستند و می گفتند که خداوند ما را مذمت و نکوهش کرده است، ولی پیامبر دنباله آیه را خواند (الاالذین آمنو و عملو الصالحات) و فرمود که شما مصداق این قسمت از آیه هستید و (ذکرواﷲ کثیرا) یعنی زیاد یاد خدا کنند و باز شمائید که این قسمت از آیه نیز شامل حال شماست، (و انتصروا من بعد ما ظلموا)، یعنی پس از آن که مظلوم شدند یاري می شوند). شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایت نموده است که مراد از آیه، نکوهش کسانی است که به دروغ داستان سرایی دارند، علی ابن ابراهیم در تفسیر خود از حضرت صادق علیه السلام نقل می نماید که حضرت فرمود: (آیاتی که مذمت شعرا در آن شده است مشمول کسانی است که دین خدا تغییر داده و با اوامر الهی مخالفت دارند و موجب نشر عقاید فاسد در بین مردم شده و آنان را به پیروي راه هاي باطل وادار نمایند.).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(مضمون) شعرهاي غیبی:

صفحات تاریخ اشعاري را ثبت نموده که سراینده گان آنان غیبی و نامریی بوده و بعضاً این اشعار به اشخاص خطاب شده و سبب هدایتشان شده است و این خود یکی از معجزات پیامبر اکرم صلی آﷲ علیه و آله شمرده شده است که نمونه هایی از آن اشعار (به ترجمه) و به شرح ذیل است:

1- آمنه دختر وهب علیها السلام: مادر گرامی رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله، او در هنگام ولادت با سعادت پیامبر اکرم اشعاري از گوینده غیبی می شنید که: (درود خدا و هر بنده صالحی که هست بر چراغ فروزان هستی باد. او محمد مصطفی بهترین خلق خداست، نور دهنده جهان است که هاله اي از پاکی او را احاطه نموده و در بین خلایق زینت بخش و برگزیده و راستگو و نیکوکار است، او پارسایی است که پرچم هدایت بدست هاي برومند او در ظلمتها، راه راست را نشان می دهد، و تانسیم در زمین بر چهره گل بوسه می زند و کبوتران نغمه عشق بگوش هم می سرایند، بر او درود رحمت خدا جاري باد.)

(کلب گوید: خدایا این اشعار چقدر زیبا و دلنشین است، آري البته سزاوار است زیرا این اشعار در واقع بیانگر احترام و بزرگداشت خداوند علی اعلی نسبت به برگزیده خود محمد مصطفی است همان وجود مقدس که خداوند در کتاب خود در سوره حجرات جحر بر صوت او را موجب حبط عمل و در نهایت براي مرتکب آن دوزخ جاوید را به ارمغان می آورد خدایا ترا به عزت و جلال و جبروت و عظمت خودت و رفعت مقام رسول خدا نزد تو قسم می دهیم که بالاترین سلام و رحمت ودرود را تا آن زمانی که خدایی می کنی یعنی تا ابدالآباد بر آن حضرت نثار و ایثار فرموده و به حق مادر باعظمت ایشان در دنیا و آخرت ما را از شفاعت آن حضرت و پدر و مادر ایشان بهره مند فرمایی آمین آمین آمین یا رب العالمین)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

2-در شب ولادت رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله از جانب یک بت، گوینده اي نامریی اشعاري خواند و بت ها همه فرو ریختند که مطلع آن اشعار اینست. با تولد مولودي جدید همه نقاط شرق و غرب عالم از تولدش روشنی یافت… الی آخر)

3- شخصی بنام ورقه گوید در شب تولد رسول خدا در نزد بتی که در قبیله ما بود بیدار نشسته بودم، ناگاه از درون بت ندا شنیدم (پیامبر متولد شد و دیگر پادشاهان به خواري افتادند) و این بت پس از اتمام این بیت با سر به زمین افتاد.

4-عوام بن جهیل کلید دار بت خانه یغوث گوید، شبی در بت خانه خوابیده بودم از بتی شنیدم: که می گوید اي پسر جهیل هنگام نابودي بتها شده تو با یغوث وداع کن چون نوري از زمین مکه طلوع کرده است… پس من به حضور پیامبر شرف یاب شده و احوال خود را گفتم پیامبر مسرور و شادمان شد و امر کرد که این واقعه را به مسلمانان بگویم و سپس امر فرمود که بتها را بشکنم، و من به یمن برگشتم در حالی که قلبم به نور اسلام روشن شده بود.

5- ابو نعیم از عباس بن مرداس روایت کند که روزي وارد بت خانه شدم و نزدیک بت ضمار رفته اطراف آن را تمیز کرده وآن را بوسیدم ناگهان صدایی بلند شد و مرا مخاطب ساخت که: (به تمام قبائل سلیم بگو آئین بت پرستی که به آن انس گرفتند نابود شد و اهل مسجد رستگار شدند و ضمار که قبل از آمدن محمد و نزول قرآن پرستش می شد هلاك باد، وارث نبوت عیسی، محمد بزرگ قریش است….)، پس من با سیصد نفر از بزرگان قبیله خود به نزد پیامبر شرفیاب شده و حضرت فرمود چگونه اسلام آوردي پس واقعه را عرض کردم و حضرت فرمود درست است و رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله از اسلام آوردن او و یارانش خوشحال شد.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

6- ابونعیم از مردي از قبیله خثعمی روایت کند که گروهی از طایفه خثعم دور یکدیگر جمع بودند، ناگهان صدایی شنیدند (اي مردم تنومند و قوي که داوري خود را نزد بتها می برید..، این محمد پیامبر شماست که بهترین خلایق و به هنگام قضاوت و داوري، عادلترین مردم است و…)

7- و ابونعیم از یعقوب بن یزید از مردي نقل نماید که ما در سرزمین خشکی بودیم گوینده اي نامریی به دنبال سر ما می سرود، (که ستاره اي درخشید.. و آن رسول خدا است، که هر کس پیرو او گردد رستگار شود).

8- بیهقی و ابن عساکر از ابن عباس نقل می نمایند که (شخصی خدمت رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله رسید و عرض کرد اي رسول خدا شبی در ایام جاهلیت شترم گم شد و من به جستجوي آن رفتم به هنگام صبح گوینده هاي نامریی با صداي بلند گفت: (اي که در شب ظلمانی در خوابی، بدان که خداوند در مکه پیامبري را مبعوث کرده که از خاندان هاشم است..، و من گفتم: اي سراینده ناپیدا… خدا ترا هدایت کند به من بگو که آن پیامبر چه می گوید و سپس این سخن را شنیدم: نور تابان ظاهر شد ظلم و ستم رفت و خدا محمد را با آنچه خیر است مبعوث کرد.)

9- ابوسعد از جعد بن قیس روایت کند که در زمان جاهلیت ما چهار نفر بودیم که به قصد حج به راه افتادیم… پس صدایی شنیدیم که گفت: (…… وقتی به حطیم و زمزم رسیدید، محمد مبعوث را از جانب ما تحیت و سلام برسانید و به او بگویید ماپیرو دین تو هستیم زیرا حضرت عیسی ما را به آن سفارش نموده است.)

10- در مستدرك حاکم از عیش بن جبر آمده که هنگام شب، اهل قریش از کوه ابوقبیس این صدا را شنیدند که…. (اگر آندو نفر که نامشان سعد است، اسلام بیاورند، دیگر محمد از مخالفت هیچ مخالفی در مکه نخواهد ترسید)، تصور اهل قریش به دو سعد در قبیله تمیم و هذیم بود که در شب دوم باز شنیدند: که (اي سعد قبیله اوس و اي سعد قبیله خزرج سخن کسیکه شما را به هدایت می خواند بشنوید و در مقابل از خدا بهشت طلب نماید…) چون صبح شد ابوسفیان گفت به خدا قسم مراد آن گوینده (سعد بن معاذ) و (سعد بن عباده) است.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید تو درجه شقاوت را ببین که تا چه حد است که نشانه و آیاتی از عظمت رسول خدا ظاهر می شود ولی به کفر آنان می افزاید و …..، با این اوصاف تو چه انتظار از زن او هنده جگرخوار و فرزند او معاویه خبیث و نوه او یزید پلید داري که لعنت خدا و دوزخ ابدي بر همه آنها و آن گمراهان که راضی به اعمال آنان هستند باد آمین، آمین آمین یا رب العالمین).

11- ابن سعید در (طبقات الکبري)، روایت نماید که رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله در زمان هجرت به سوي مدینه با شخص همراه خود به خیمه (ام معبد خزایی) رسیدند و از او که در جلو خیمه نشسته بود خواستند مقداري خرما یا گوشت بخرند که او نداشت و گفت خشکسالی شده و قبیله او دچار فقر هستند، سپس گفت به خدا سوگند اگر چیزي داشتم براي خدمت تقدیم می کردم پس چشمان رسول خدا به گوسفندي در گوشه خیمه افتاد فرمود چرا این گوسفند تنها مانده است، ام معبد گفت به دلیل ضعف و ناتوانی از گله عقب مانده است، حضرت فرمود آیا شیر می دهد او عرض کرد این گوسفند بسیارضعیف است و شیر ندارد، حضرت گوسفند را طلبیده و دست مبارك را بر پستان گوسفند مالیده و نام خدا را بر زبان جاري و دعا فرمود: (خدایا پستان این گوسفند را برکت عطا فرما)، پس بلافاصله شیر در پستان گوسفند جاري شد و آنگاه پیامبر ظرفی طلبید و شیر را دوشید تا ظرف پر شد و ابتدا به آن زن داد و سپس به اصحاب و یاران تا همگی سیر شدند. و سپس خود میل نموده و فرمودند (ساقی القوم آخر هم)، یعنی آنکسی که ساقی گروهی می شود باید خود آخر بنوشد،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب آستان علامه گوید گویا این دستور و کلام رسول خدا را عباس بن علی در کربلا از عالم ذر شنیده و به اجرا گذاشت و به این دلیل با لبان تشنه خداوند خود را ملاقات نمود و تا ابدالآباد مادرش ام البنین را سرافراز و کلمه وفا و عشق و علاقه به خاندان محمد را در قاموس فرهنگ آن به جهانیان تقدیم و آن را معنی و تفسیر فرمود سلام اﷲ علیهم اجمعین و رزقنا اﷲ شفاعتهم فی الدنیا والآخره آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)،

پس دوباره ظرف را پر از شیر نمود و پیش پیرزن قرارداد و حرکت فرموده و چون صبح شد، مردم مکه از بین زمین و آسمان صدایی را شنیده اند که می گفت خدا بهترین پاداش را به آن دو رفیق همراه دهد که به خیمه ام معبد فرود آمدند…)

12-ابن اثیر از ابی ذویب شاعر نقل می کند که در شب وفات پیامبر از گوینده اي نامریی شنید که می گفت: (حادثه عظیمی در سرزمین حجاز واقع شد، محمد رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله در گذشت و در مرگ او چشم هاي ما همچون چشمه جوشان اشک می ریزد.)

13- حافظ گنجی در کفایه نقل نماید که چون علی علیه السلام در کعبه تولد یافت، ابوطالب پدر حضرت وارد کعبه شد و می سرود (یارب هذا الغسق الدجی…. اي پروردگار این شب تیره و تار و آن ماه روشنی بخش از صندوقچه اسرارت، نام این کودك را بیان فرما)، پس سخن گوینده اي را از غیب شنید که می گفت (یا اهل بیت المصطفی النبی، خصصتم بالولدالزکی، ان اسمه من شامخ علی، علی اشتق من العلی) یعنی اي دودمان رسول خدا، این نوزاد پاکیزه و پاك ویژه شماست، نام او از جانب ساحت قدس الهی، علی است که از علی گرفته شده است.

14- شبلنجی در کتاب نورالابصار گوید: (حضرت علی علیه السلام هر روز به زیارت قبر فاطمه، می رفت و در یکی از روز ها که به زیارت رفته بود خود را روي قبر انداخته و گریست و این شعر را سرود: چه جانگداز است زمانی که بر قبر حبیبم عبور می کنم و سلام می دهم، جوابی نمی شنوم اي قبر چه شده که جواب مرا نمی دهی، آیا بعد از من، دوستی با کسان ملامت آمیز شده است. پس گوینده اي که فقط صداي او شنیده شد پاسخ داد و آن حبیب گفت کسی که در گرو خاك و سنگ است چگونه می تواند جواب ترا گوید من از نزدیکان و عزیزان خود جدا مانده ام و خاك زیبایی هاي مرا خورد و در آن هنگام که رشته هاي محبت از هم جدا می شود درود من بر شما باد).

15- ابن عساکر در تاریخ خود و گنجی از حضرت ام المؤمنین ام سلمه سلام اﷲ علیها روایت کنند که فرمود: (زمانی که حسین علیه السلام کشته شد از گوینده اي ناپیدا شنیدم که می گفت: اي کشندگان حسین، شما را به عذابی دردناك و انتقام بشارت باد، آسمانیان از انبیا و هر دسته و گروه بر شما نفرین می فرستند و همه شما به زبان فرزند داوود (سلیمان نبی) وموسی و عیسی لعنت شده اید.)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(مضمون) موکب شاعران:

بر این اساس که شرح آن گذشت و به برکت قرآن و حدیث عده اي از یاران پیامبر که به شعر عنایتی داشتند از هر طرف گرد پیامبر جمع شده و حتی در سفرها نیز از حضرت جدا نمی شدند و با شمشیر اشعار خود از حریم اسلام دفاع می نمودند که ازجمله آنان: (….. عباس عموي پیامبر، کعب بن مالک، عبداﷲ بن رواحه، حسان بن ثابت، نابغه جعدي…،) بودند و نیز زنان شاعر که از جمله آنان هستند:

1- ام المومنین خدیجه کبري سلام اﷲ علیها دختر خویلد همسر والا گوهر رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله که از جمله اشعارآن بانوي گرامی شعري است که به هنگام زانو زدن شتر او در مقابل رسول خدا و آن زمان که آن شتر صورت خود را بر قدم آن حضرت مالیده و به فضل وجود مبارك حضرت به زبان آمده، سروده است:

(به فضل پیامبر شتر به زبان آمده و خبر داد که به وجود آن حضرت، سرزمین مکه شرافت یافت، این محمد بهترین پیامبران خداست که بر خاك قدم نهاده و شفیع امت است، اي کسانی که به او حسد می ورزید بگذارید خشم شمارا نابود کند، چون اوست محبوب خداوند که بهتر از او در خلقت وجود ندارد. ….).

(کلب گوید سلام و درود خداي ما بر مادر ما حضرت خدیجه کبري نثار باد که از روي علم و عشق و معرفت به رسول خدا ایمان آورد و این مقام را یافت که خدا به او فاطمه زهرارا عطا فرمود و نسل امامان معصوم را از نسل آن پاك و مطهره قرار داد و امید است که خداوند علی اعلی ما را از شفاعت آن مادر مهربان در دنیا و آخرت برخوردار و سعادتمند فرماید آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

2- سعدي دختر کریز، خاله عثمان در یاري اسلام اشعاري سروده از جمله (….. اي عثمان اینست پیامبري که با دلیل واضح ازسوي خدا آمده است و قرآن بر او نازل شده و مواظب باش که بت ها ترا گمراه ننمایند و پیرو او باشی…)

3- شیما دختر حارث بن عبدالعزي خواهر رضاعی پیامبر صلی اﷲ علیه و آله که درباره حضرت سروده است (خداوندا محمد را در همه حال براي ما حفظ کن و دشمنان و کسانی که به او حسد می ورزند را خوار نما و..)

4- هند دختر ابان بن عباد بن عبدالمطلب و اوست که در جواب هند دختر عتبه که به کشته شدن حمزه و سایر شهدا مسلمین شادمانی می کرد: اشعار حماسی سروده است (….. اي دختر مرد ماجراجو و کافر و …..)

5- خنثا دختر عمر و دختر زاده امر القیس که از شعراي بزرگ اسلام بود و شعر شناسان به اتفاق نظر می گویند که در شعر و شاعري نه قبل و نه بعد از او، کسی به پایه او نمی رسد. (که رسول خدا اشعار او را می پسندید و مسرور می شد و…)

6- رقیقه دختر ابی صیفی بن هاشم بن عبدالمطلب بن هاشم، این بانوي بزرگوار همان کسی است که پیامبر صلی آله علیه و آله را از توطئه قریش براي قتل و ترور ایشان خبر داد و پیامبر از بستر خود خارج و علی علیه السلام به جاي آن حضرت دربستر خوابید، …..

7- اروي دختر عبدالمطلب، عمه رسول خدا و او همان بانویی است که احتجاج او با معاویه مشهور است و همچنین اشعار او در سوگ پیامبر که گفت (….. اي فاطمه، پروردگار محمد بر آرامگاه او در یثرب درود می فرستد و اي ابوالحسن اکنون که از او جدا شده اي با خاطري دردناك تا ابد بر او گریه کن..) و زنان شاعر دیگر از جمله عاتکه دختر عبدالمطلب، صفیه دختر عبدالمطلب، هند دختر حارث، ام سلمه زوجه پیامبر عاتکه دختر زید بن عمرو، ام ایمن خادمه رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله و عایشه همسر رسول خدا که از جمله اشعار او در مدح علی علیه السلام است که (….. هر گاه طلا با سنگ محک آزمایش شود بدون شک ناخالصی آن آشکار می شود و علی در بین ما مانند آن سنگ محک است…).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

مقام شعر و شعرا در نزد ائمه هدي:

در زمان ائمه طاهرین نیز همچون عهد رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله، شعرا مورد توجه و عنایت و ارشاد ائمه بوده اند، تاجایی که عمل آنان در شمول عبادات محسوب و از بزرگترین اعمال مستحبی نیز مقدم می گردید، بگونه اي که به وضوح این حقیقت را از رفتار امام صادق علیه السلام نسبت به کمیت و قصیده هاشمیات او در می یابیم و نیز در شرح حال کمیت،سید حمیدي و دعبل، ….. و وصیت حضرت باقر به امام صادق علیه السلام که فرمودند از مال من فلان مقدار وقف کن براي نوحه سرایان که تا به مدت ده سال در منی و در موقعی که حاجیان جمع شده اند، براي من نوحه سرایی کنند..، و این مدیحه سرایان اهل بیت بودند که در این راه با عشق و علاقه تمام خود را در معرض هر نوع شکنجه اعم از زبان بریدن، تبعید وزندان، شکنجه جسمی و روحی، آوارگی، قتل و شهادت و… قرار می دادند، (رحمه اﷲ علیهم اجمعین)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

مقام شعر و شاعران در نزد بزرگان دین:

فقهاي امت و زعماي مذهب نیز در پیروي از روش ائمه معصومین علیهم السلام، جهت اعتلاي نام اسلام و بیان مظلومیت هاي وارده، نسبت به شعراي اهل بیت توجه نموده، از جمله شیخ عظیم الشان ما مرحوم کلینی که بیست سال عمر شریف خود را صرف تالیف کتاب کافی نمود و نیز کتابی دیگر تالیف نموده که مشتمل بر اشعاري است که در مدح و وصف اهل بیت (ع) است و همچنین عیاشی عالم بزرگ، مرحوم صدوق، مرحوم جلودي که کتابی داردکه تمامی اشعار سروده شده در وصف و مدح و ثنا علی علیه السلام را در آن مجتمع نموده است و همچنین استاد ابوالحسن شمشاطی، مرحوم مفید، مرحوم سید مرتضی (علم الهدي)، سروران بزرگ آیت اﷲ بحر العلوم و استاد گرانقدر مرحوم کاشفالغطا…، را می توان نام برد.

و روش ما در این کتاب چنان است که هر جا به شعري از شعراي قرن اول برخورد نمودیم که مشتمل بر فضایل آل آﷲ باشدآن را ذکر و در آن دو شرط را رعایت می کنیم اول آن که فضایل یاد شده در قرآن و حدیث موجود باشد و دوم این که ازطریق اهل سنت به ما رسیده باشد و امید است که اهل بحث و تحقیق به موقعیت شعراي ما و احاطه آنان به قرآن و حدیث واقف گردند.

عبدالحسین امینی

و آخر دعوانا ان الحمدﷲ رب العالمین.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

شعرا غدیر در قرن اول:

غدیریه امیرالمومنین علی:

کتاب را به نام مولایمان امیر المومنین علی علیه السلام آغاز کرده و تبرك می جوییم که او خلیفه پیامبر خدا صلی اﷲ علیه وآله است و همانا علی علیه السلام بعد از رسول خدا (ص)، فصیحترین و آشناترین مردم است به خصوصیات و موازین کلام عرب و هم اوست که درباره کلام رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله (من کنت مولاه فعلی مولاه) چنین می فرماید که مولا یعنی امامی که طاعتش چون پیامبر بر همه واجب است و از جمله آن حضرت در ضمن اشعاري چنین سروده است (محمد پیامبر خدا برادر مهربان منست. و حمزه سرور شهیدان عموي من است و جعفر آن که روز و شب با ملائکه در پرواز است پسر مادرمن است، فاطمه دختر پیامبر باعث سکون دل و همسر من است که خون و گوشت او با خون و گوشت من بستگی دارد و دونوه پیامبر، پسران من و فاطمه هستند و (حال به من بگویید) کدام یک از شما چنین بهره اي دارید از روي درك و علم، قبل از همه شما اسلام را اختیار کردم و پیامبر در روز غدیر خم به امر خدا، ولایتم را بر شما واجب کرد، پس واي بر آن که در روزبازپسین به ملاقات خدا برسد در حالی که به من ظلم نموده باشد.)،

(کلب گوید اي آقا و مولاي ما یا امیرالمؤمنین، ما به همه فضایل که فرمودي اقرار داریم و ما شهادت می دهیم که به خدا و رسول و ولایت تو اعتقاد داریم و امیدواریم در روز قیامت خداوند را ملاقات کنیم در حالیکه نه تنها به شما ظلم نکرده باشیم بلکه انشاءاﷲ جزء خادمان محسوب و خداوند قادر متعال به فضل و کرم و جود خود ما را از رستگاران قرار دهد آمین آمین آمین یا رب العالمین.)

و این اشعار را حضرتش در پاسخ به معاویه نوشته بود و معاویه پس از وصول آن دستور داد آن را از دسترس مردم شام دور نگه دارند تا مبادا به حضرتش تمایل پیدا کنند، (انا اﷲ و انا الیه راجعون.).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

مدارك و اسناد:

امت اسلامی صدور این ابیات را از حضرت حتمی دانسته و بر صحت آن اتفاق نظر دارند و اغلب حافظان و راویان که به دقت نظر موصوف هستند، آن را که از قصاید مشهور است روایت نموده اند…، و جمعی از بزرگان اهل سنت از بیهقی نقل می نمایند که می گوید حفظ این اشعار بر موالیان علی علیه السلام واجب است تا مفاخر آن حضرت را بدانند و اما:

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

الف: راویان این اشعار از بین شیعیان:

1.معلم امت اسلام، استاد شیخ مفید متوفی 413 نقل در (الفصول) که تمام قصیده را نقل نموده و می گوید: (….. به حدي مشهور است که هیچگونه خلافی در آن ننموده اند..)

2.شیخ ما کراجکی متوفی 449 در (کنز الفوائد).

3.ابوعلی فتال نیشابوري در کتاب (روضه الواعظین).

4.ابومنصور طبرسی که از اساتید روایتی ابن شهر آشوب است در کتاب (احتجاج).

5.ابن شهر آشوب در کتاب (مناقب).

6.ابوالحسن اربلی متوفی 692 در (کشف الغمه).

و گروهی بسیار دیگر از جمله ابن سنجر، شیخ علی بیاضی، مجلسی، سید صدر الدین علی خان مدنی، ابوالحسن شریف و …..

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

ب: و راویان این قصیده از اهل سنت:

1.حافظ بیهقی متوفی 458 و او تمام قصیده را نقل و می گوید: هر شخصی که دوستدار علی است واجب است این قصیده راحفظ کند تا بزرگی و عظمت آن حضرت را بداند.

2.ابوالحجاج یوسف بن محمد مشهور به ابن الشیخ. متوفی به 605.. که پس از ذکر قصیده می گوید مراد از این شعر، این سخن پیامبر است که فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه..)

3.حافظ زید بن حسن تاج الدین متوفی 612 که پنج بیت از قصیده را آورده است.

4.و گروه بسیاري دیگر از جمله: یاقوت حموي متوفی 626، محمد بن طلحه (متوفی 652)، سبط بن جوزي متوفی (654)، ابن ابی الحدید (متوفی 658)، محمد بن یوسف (متوفی 658)، سعید بن فرغانی (متوفی 699)، ابوالسحاق حموي (متوفی 722)،ابوالفدا (متوفی (732)، محمد بن یوسف زرندي (متوفی 750)، ابن کثیر شامی (متوفی 774)، خواجه پارسا (متوفی 822)، ابن صباغ مالکی (متوفی 855)، غیاث الدین خواند میر، ابن حجر (متوفی 974)، متقی هندي (متوفی 975)، اسحاقی، حلبی شافعی، شبراوي شافعی، سید احمد قادین خانی، سید محمود آلوسی (1270)، قندوزي (1293)، سید احمد زینی (1304)، شیخ محمدحبیب شنقیطی…، و در ادامه حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه بعضی از شبهات و بی توجهی ها را با استدلالات متقن و قوي پاسخ فرموده است.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

غدیریه امیرالمومنین به سند دیگر:

علی بن احمد واحدي پیشواي اهل سنت از ابی هریره نقل می نماید که گفت: (عده اي از اصحاب رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله دور هم جمع بودند و هر کدام فضایل خود را بازگو می کردند و در این جمع (ابوبکر، عمر، طلحه، زبیر، فضل بن عباس، عمار، عبدالرحمن بن عوف، ابوذر، مقداد، سلمان، عبداﷲ بن مسعود، رضی اﷲ عنهم) حاضر بودند پس حضرت علی علیهالسلام بر آنها وارد شد وپرسید در چه موضوعی سخن می گوئید؟ آنها گفتند که ما آن فضائل که خود از رسول خدا درباره خودمان شنیده ایم را ذکر می نمائیم، پس حضرت فرمودند: پس حالا به سخنان من گوش دهید و سپس اشعاري را سرودند که ترجمه آن اینست: (مردم به خوبی دانستند که سهم من در ترویج اسلام از همه بیشتر است و احمد، پیامبر خدا (صلی اﷲ علیه و آله) برادر و خویشاوند و پسر عموي من است و من هستم که عرب و عجم را به سوي اسلام راهبري می کنم. و منم که بزرگان وگردنکشان و دلیران کفار را به خاك و خون کشیدم و این قرآن است که همگان را به دوستی و پیروي از من دعوت نموده است و همچنان که هارون برادر موسی وصی و جانشین او بود من هم برادر محمد هستم و همین فخر من است و بر همین اساس مرا در غدیر خم پیشواي مسلمین نمود. حال با این فضایل که بیان کردم کدام یک از شما در اسلام آوردن و خویشاوندي و سوابق درخشان می تواند با من برابري کند. واي بر آنکسی که فرداي قیامت هنگام ملاقات با خدا، به من ظلم کرده باشد و واي بر کسیکه واجب بودن اطاعت از مرا انکار کند و حقم را پایمال نماید، و واي بر آن بدبختی که از روي سفاهت بدون اینکه تقصیري در من ببیند با من دشمنی نماید.)

(کلب گوید خدایا ما به تو پناه می بریم از اینکه جزء کسانی باشیم که به مولا و آقایمان علی ظلم نموده و یا حق او را انکار و یا با او دشمنی کرده باشیم بلکه از تو مسئلت داریم تا ما را ازدوستان و ارادتمندان آن حضرت و سعادتمند در دنیا و آخرت قرار دهی آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)،

این روایت و اشعار را واحدي از قاضی میبدي در شرح دیوان و قندوزي در کتاب ینابیع الموده خود نقل نموده اند.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

شخصیت سراینده اشعار:

او، امیر المومنین، سید مسلمانان، رهبر پیشکسوتان در ایمان و خاتم یعنی آخرین اوصیاء پیامبران الهی است و او اول کسی که به رسالت محمد صلی اﷲ علیه و آله ایمان آورد، او وفادارترین مردم به عهد الهی و در مزایاي انسانی، بالاترین مردم و در پایداري در راه حق، استوارترین آنان است، او داناترین مردم به احکام خدا است، او پرچم هدایت خلق، خورشید تابان ایمان، و عالیرتبه و والا در حکمت و بی قرار در ذات اﷲ و جانشین رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله است که درود و سلام خدا بر محمد و او نثار باد، در خانه خدا به دنیا آمد و در مسجد کوفه یعنی در خانه خدا به سال 40 هجري به شهادت رسید، او زاده خانه خدا و شهید در خانه خدا است و این است شروع و انتهاي زندگی پر افتخار او که صالح مومنین بود.

(کلب گوید آن حضرت افتخار ما ونور چشمان ما و آیت خداوند است که هادي و راهبر ما به سوي خداوند است و آن حضرت نور و جمالی است که طلعت او چشمان دانشمندان و متفکرین جهان را حیران و عجایب و فضایل و مناقب او باعث سربلندي اسلام و مسلمین در جهان بود وهست و خواهد بود و ما بر این نعمت همیشه خداوند را شاکر و سپاسگزار بوده و هستیم و خواهیم بود انشاء اﷲ تعالی و امیداست که خداوند علی اعلی به شفاعت آن حضرت ما را در دنیا و آخرت رستگار فرماید آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

غدیریه حسان بن ثابت انصاري:

حسان بن ثابت از شعراي غدیر است که بطور خلاصه ترجمه اشعار او چنین است:

(پیامبر بزرگوار در روز غدیر به مسلمانان ندا کرد و گفت: نبی و مولاي شما کیست؟ بدون هیچگونه درنگ و چشم پوشی همه گفتند، خدا مولاي ماست و تو پیامبر مایی و از ما هیچ عصیانی در این مورد نخواهی دید، پس پیامبر به علی فرمود: برخیزکه توبعد از من پیشواي این خلقی و هر که را من مولاي اویم علی مولاي اوست و بر شما واجب است که به راستی پیرو او باشید، خداوندا دوستدار او را دوست و دشمنان او را دشمن باش.)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

سخنی در زمینه این شعر:

این شعر اولین قصیده اي است که در خصوص غدیر خم و در حضور بیش از یکصد هزار نفر که در میان آنان سخنوران و شاعران بنام و مشهور و فصیح ترین فرد عرب که شخص رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله است خوانده شد که پس از قرائت این قصیده حضرت به حسان فرمود که چه نیکو این واقعه را به نظم در آوردي و (لاتزال یا حسان مویدا بروح القدس مانصرتنا بلسانک..)، قدیمی ترین کتابی که این شعر را نقل نموده است، کتاب سلیم بن قیس هلالی از تابعین است که او مردي صالح و موفق و مورد اعتماد به لحاظ علمی در شیعه و سنی است.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

روایان این اشعار از حافظان و دانشمندان حدیث:

حافظ ابوعبداﷲ مرزبانی محمد بن عمران (متوفی 378)، حافظ خرکوشی (متوفی 406)، حافظ ابن مردویه (متوفی 410)، حافظ ابونعیم اصفهانی (متوفی 430)، حافظ ابوسعید سجستانی (متوفی 477)، خوارزمی اخطب خطباء (متوفی 568)، حافظ ابوالفتح نطنزي، ابوالمظفر(نوه حافظ ابن جوزي) (متوفی 654)، صدر الحفاظ گنجی شافعی (متوفی658)، شیخ الاسلام صدرالدین حموینی (متوفی 723)، حافظ جمال الدین محمد بن یوسف زرندي (متوفی 757)، جلال الدین سیوطی (متوفی 911). و …..

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

راویان این اشعار از بزرگان شیعه:

ابوعبداﷲ محمد بن احمد المفجع (متوفی 227)، ابو جعفر محمد بن جریر طبري، حافظ استاد بزرگ ما ابو جعفر صدوق محمد بن بابویه قمی (متوفی 381)، شریف رضی (متوفی 406)، معلم امت اسلامی استاد بزرگوار شیخ مفید (متوفی 413)، ایشان پس از ذکر اشعار می فرماید اگر مقصود رسول خدا از مولا امامت نبود، حسان را تمجید نمی کرد و به او تذکر می داد مقصود من از مولا امامت نیست، شریف مرتضی علم الهدي (متوفی 436)، ابوالفتح کراجکی (متوفی 449)، شیخ عبیداﷲ بن عبداﷲ، شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی (متوفی 460)، مفسر بزرگ ابوالفتح خزاعی رازي (متوفی 588) ابوعلی شهید، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، ابن شهر آشوب سروي (متوفی 588)، ابوذکریا یحیی بن حسن حلی مشهور به ابن بطریق، سید هبه الدین، سرور مارضی الدین علی بن طاوس (متوفی 664)، ابوالحسن اربلی (متوفی692)، عمادالدین حسن طبري، شیخ یوسف ابن ابی حاتم، شیخ علی بیافهی، قاضی نوراﷲ مرعشی شهید (که در سال 1091 به شهادت رسید)، محقق کاشانی (فیض کاشی متوفی 1091)،….. و نیز از بین بزرگان اهل بهشت حافظ ابن ابی شیبه، و نیز بزرگ حفاظ گنجی، و ابن صباغ مالکی و.. این اشعار را با اضافاتی آورده اند که اشاره به حدیث صحیح و متواتر (پرچم) دارد..، که آن را بزرگان صحابه و راویان اصحاب و حدیث نیز بیان نموده اند که اگر مذکور شود خود کتاب مفصل خواهد گردید: این ترجمه از متن بخاري است که (رسول خدا در روز خیبر فرمود: همانا این پرچم را فردا به مردي می دهم که خداوند به دست او فتح و پیروزي را نصیب ما خواهد نمود و اوخدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، و همه مسلمانان آن شب خواب از چشمانشان رخت بربسته بود و تنها در این فکر بودند که فردا کدام یک به این افتخار نائل می شوند، چون صبح شد همگی به حضور پیامبر آمدند به امید آن که رسول خدا پرچم سپاهیان اسلام را به دست آنان بسپارد، ولی پیامبر اکرم صلی اﷲ علیه و آله فرمود علی کجاست گفتند چشمان او درد می کند فرمود او را به نزد من بیاورید چون علی علیه السلام را آوردند رسول خدا (ص) آب دهان مبارك را به چشمان دردناك علی مالید و اورا دعا نمود، پس چشمان علی خوب شد و درد ساکت گردید پس آنوقت پیامبر صلی اﷲ علیه و آله، پرچم را به دست علی علیه السلام داد، و علی علیه السلام عرض کرد اي رسول خدا آیا با آنها نبرد کنم تا مانند ما (مسلمان) شوند، پس حضرت فرمود با ملایمت به سوي آنها (اهل خیبر) روانه شو و ابتدا آنها را به اسلام دعوت نما و واجباتشان را گوشزد کن که به خدا قسم اگر به وسیله تو کسی به حق هدایت شود از شتران سرخ مو براي تو ارزنده تر است و در روایت دیگر خداوند فتح را نصیب او فرمود.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

دیوان حسان:

حسان به غیر از آنچه نقل شد، مدایح فراوانی در قالب شعر درباره امیرالمومنین علی دارد، اما دست هاي خیانتکار به سوي دیوان حسان هم دراز شده و دیوان او را نیز مانند دیوان هاي دیگر شعراکه شامل فضیلت هاي ائمه علیهم السلام بوده است را مورد تحریف قرار داده اند مانند قصیده میمه فرزدق، دیوان کمیت که کم و زیاد شده یا دیوان ابی فراس و کشاجم که قسمت مهم مرثیه هاي امام حسین سیدالشهدا علیه السلام از آن کم شده، یا کتاب المعارف ابن قتیبه که مورد تحریف قرار گرفته است..، در تاریخ یعقوبی و شرح ابن ابی الحدید آمده است که وقتی ابوبکر خلیفه شده و به منبر رفته و… سخنرانی کرد و…، در نتیجه این سخنان انصار از ابوبکر دوري و قریش هم از آنان خشمناك شدند..، پس عمر و عاص برایشان وارد شده به او گفتند برخیز و انصار را نکوهش کن….، خبر نکوهش انصار را به حضرت علی دادند و آن حضرت خشمناك شد و به مسجدآمد و از انصار به نیکی یاد کرد و گفتار عمر بن عاص را رد نمود، انصار به نزد حسان بن ثابت رفتند و از او خواستند که (باسرودن شعر) از فضایل علی یاد کند…، پس او در اشعار خود و در قالب قصیده اي شیوا به فضایل علی علیه السلام اشاره دارد…..، از جمله در عبارت (فصدرك مشروح) که در آن قصیده اشاره به این آیه قرآن نمود (افمن شرح اﷲ صدره للاسلام)یعنی کسی که خداوند سینه اش را براي اسلام فراخ نموده است که درباره علی و حمزه نازل شده است که حدیث آن را حافظ محب الدین طبري و… نقل نموده اند، و در عبارت و (قلبک ممتحن) اشاره به قول پیامبر دارد که درباره علی علیه السلام فرمود که خداوند قلب او را به ایمان امتحان فرمود، که این روایت را نیز جمعی از بزرگان حفاظ و علما نقل نموده اند از جمله نسایی، ترمذي، گنجی و..، و عبارت (الست اخاه فی الهدي و وصیه) که اشاره به حدیث برادري علی (ع) با رسول خدا و حدیث وصایت حضرت است، که این دو حدیث مشهور و متواتر است و عبارت (و اعلم فهر بالکتاب و بالسنن)، که اشاره به علم علی علیه السلام به کتاب خدا و سنت رسول او دارد و حافظان احادیث از رسول خدا، روایت نموده اند که در خطاب به فاطمه می فرماید: (من تو را به بهترین بستگان خود به همسري دادم و او اعلم همه در علم و بالاتر از همه در حلم و اولین همه در قبول اسلام است) و در حدیث دیگر (عالمترین افراد امت من علی علیه اسلام است) و در حدیث دیگر فرمود، (که علی علیه السلام داناترین مردم به کتاب خدا در مردم است) و باز در حدیث دیگر فرمود (یاعلی براي توهفت خصلت است و پس از بر شمردن آنها، از جمله فرمود تو داناترین مردم به امر قضاوت و داوري هستی.) طبري و ابن عبدالبر از عایشه روایت می نمایند که (علی داناترین مردم به سنت پیامبر است) و گنجی در کفایه از رسول خدا نقل نموده است که فرمود: (آگاه ترین امت من در امر سنت و امر قضاوت بعد ازمن علی بن ابی طالب است) و همچنین دیگران به همین مضمون و نیز راویان معتبر دیگر، این حدیث را از علی علیه السلام روایت کنند که می فرماید: (به خدا قسم آیه اي نازل نشد مگر آن که دانستم در چه امري نازل شده و براي چه کسی نازل شده، زیرا خداوند به من قلبی دانا و آگاه و زبانی گویا عطا فرموده است).، و از رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله باز هم روایت نموده اند که فرمود: (که دانش و حکمت ده قسمت است که نه قسمت آن به علی علیه السلام داده شده و یک قسمت دیگر

بین سایر مردم تقسیم شده است)، ابوطفیل گوید علی علیه السلام را در حال خطبه خواندن دیدم که می فرمود (آنچه از قرآن می خواهید از من سوال کنید که به خدا قسم آیه اي در قرآن نیست مگر اینکه می دانم در شب نازل شده و یا در روز، دربیابان بوده یا در کوه و اگر بخواهم هفتاد شتر از تفسیر فاتحه الکتاب فراهم می آورم)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید خدا را شاهد می گیرم که نمی تواند عقل بپذیرد که چگونه امکان دارد عده اي با چنین مولا و سروري دشمنی کنند ….، یعنی با مظهر پاکی و قداست و عظمت و خوبی و ….، و جز این نیست که آنها خداپرست نیستند هرچه به ظاهر چون شیطان در جمعیت خداپرستان قرار گرفته باشند و لذا در چنین حالتی دو سپاه کفر و ایمان به سوي دو سرنوشت خود بهشت و دوزخ جاوید می روند و هرکس مختار است در سرنوشت خود، تا چه پیش می فرستد، رضاي خدا و یا راه شیطان، خدایا ما را از جمعیت خداپرستان ورستگاران قرار بده آمین، آمین، آمین یا رب العالمین به حق محمد و آله الطاهرین)،

ابن عباس گوید که: (سرچشمه علم رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله از علم خداوند است و علم علی (رضی اﷲ عنه) از علم پیامبر خدا صلی اﷲ علیه و آله است ومن علم خود را از علم علی (رضی اﷲ عنه) گرفتم و علم من و اصحاب رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله در مقابل علم علی، به مانند قطره اي است از هفت دریا) و نقل شده است که عبداﷲ بن عباس آنقدر در فراق علی گریه کرد تا چشمان او کور شد و باز هم از ابن عباس روایت شده است که (به علی علیه السلام نه قسمت از ده قسمت علم داده شده و او در یک دهم دیگر بامردم شریک است)، و این معاویه بود که مشکلات علمی خود را به علی علیه السلام می نوشت و پاسخ دریافت می نمود وچون آن حضرت به شهادت رسید معاویه گفت با مرگ علی علم ودانش از دست رفت و این عمر بن الخطاب بود که همیشه به خدا پناه می برد از این که مشکلی پیش آید و علی علیه السلام براي حل آن حاضر نباشد…،. باز عبداﷲ بن مسعود گوید که (قرآن به هفت حرف نازل شده و هر یک از این حروف داراي ظاهر و باطن هستند و علی علیه السلام هر دو علم را به ظاهر و باطن قرآن دارد.)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

شعري دیگر از حسان درباره علی علیه السلام و شرح آن:

ابوالمظفر سبط ابن جوزي و گنجی شافعی و…، این اشعار را از حسان می دانند که سرود: (خداوند درباره علی و ولید قرآن نازل نمود و علی را مومن و ولید را فاسق خواند… و بزودي ولید راهی دوزخ و علی داخل بهشت می شود)، طبري در تفسیرخود آورده است که ما بین علی علیه السلام و ولید گفتگویی شده که ولید با گستاخی به علی علیه السلام گفت: من از توزبان آورتر و نیزه ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم)، علی علیه السلام فرمود ساکت شو که تو فاسقی بیشترنیستی، و به سبب این مشاجره این آیه نازل شد (افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لایستوون)، یعنی (آیا کسی که مومن است مانند کسی است که فاسق است نه هیچگاه مساوي نیستند)

(کلب گوید شجاعت ولید نیز مانند ادعاي عمروعاص و ….. از دهان یاوه گوي آنها بیشتر بود وگرنه او نیز مانند سایر فاسقان پس از رویارویی با حضرت چاره اي نداشت جز این که مانند دیگر رفقا فاسق و منافق، خودش را واژگون و عورت خود را براي نجات بکار گیرد و یا با شمشیر مولا به سقر و درك اسفل من النار وارد شود ولی چون در ظاهر مسلمان بود، اینگونه عرصه را براي ظهور ذات خبیث خود مهیا و آماده غافل از اینکه خداوند در کمین ستمگران است و فاسقان به حکم کتاب خدا قرآن مجید در دوزخ جاودانی مخلد خواهند بود الا لعنه اﷲ علی الظالمین)،

و با همین مضمون این روایت مشهور از گروه کثیري از بزرگان حدیث از جمله واحدي، خوارزمی، گنجی …..، نیز آمده است و همچنین قطعه شعري دیگر که ابوالمظفر سبط ابن جوزي آن را در تذکره خود نقل نموده است که (کیست که در حال رکوع انگشتر خود به فقیر بخشیده و پنهان داشت. و کیست که در شب مهاجرت رسول خدا یعنی لیله المبیت در بستر محمد (ص) خوابید تا محمد شبانه آهنگ غار کند و کیست که در (9) آیه قرآن مومن خطاب شده است.)، در بیت اول اشاره به آن دارد که حضرت علی علیه السلام در حال رکوع انگشت خود را به فقیر بخشید و خداوند این آیه را درباره او نازل کرد. (انما ولیکم اﷲ و رسوله و الذین آمنوا، الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون) و بیت دوم اشاره به جانفشانی علی علیه السلام در شب مهاجرت دارد که امت اسلامی به آن اتفاق نظر دارند که: (علی علیه السلام برد یمانی سبز رنگ رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله را پوشید و در بستر آن حضرت خوابید تا آن حضرت از محاصره مشرکین خارج شود و جان خود را فداي پیامبر نمود) و به این مناسبت این آیه نازل شد و (من الناس من یشري نفسه ابتغاه مرضاه اﷲ..) ابوجعفر اسکافی گفته است که واقعه در بستررسول خدا صلی اﷲ علیه و آله خوابیدن حضرت علی علیه السلام، به تواتر ثابت شده است و جز دیوانه و یا بی دین و کافر آن را انکار نمی کند…، ثعلبی در تفسیر خود آورده است (که در شب مهاجرت، علی به دستور رسول خدا عمل نمود و خداوند به جبریل و میکاییل وحی فرستاد که من بین شما دو نفر برادري برقرار کردم و عمر یکی از شما طولانی تر از دیگري است حال کدامیک از شما برادر خود را بر خود مقدم می دارد، پس هر دو طول زندگی را اختیار نمودند که خداوند وحی فرمود، چرا شما مثل علی نبودید که من بین او و محمد عقد برادري بستم و او در جاي پیامبر خوابید و جان خود را براي فدا نمودن براي محمد آماده ساخت و جان او را بر جان خود مقدم نمود پس فرود آئید و او را از شر دشمنان حفظ کنید پس هر دو فرود آمدند جبرئیل نزد سر آن حضرت و میکائیل نزد پاي آن حضرت قرار گرفتند پس جبرییل با صداي بلندگفت: (بخ بخ من مثلک یا علی یباهی اﷲ تبارك و تعالی بک الملائکه)، یعنی مبارك باد مبارك باد چه کسی مانند توست یا علی، زیرا که خداوند به وجود تو بر ملائکه مباهات می فرماید) و در حالی که پیامبر روانه و در هجرت به سوي مدینه بود خداوند این آیه را در شان علی علیه السلام نازل فرمود: (و من الناس…)، ابن صباغ و سبط ابن جوزي و شبلنجی این حدیث راروایت و گفته اند که ابن عباس گوید: (امیر المومنین علیه السلام شعري را که در آن شب مهاجرت سروده بود، براي من بازگو فرمود که مضمون ترجمه آن این است که جان خود را براي بهترین شخصی که برروي زمین بوجود آمده سپر قرار دادم و او گرامی ترین انسانی است که طواف خانه خدا نموده و اعمال حج بجاي آورده است، در تمامی شب در انتظار بودم که از مشرکین به من آسیبی برسد و من خود را براي کشته شدن و اسیري آماده ساخته بودم و رسول خدا در آن شب با سلامت درغار به سر برد و خداوند او را از دیده ها مخفی نموده و حفظ فرمود …..،) و واقعه لیله المبیت یعنی شب خوابیدن در بستررسول خدا براي حفظ و نجات آن حضرت در این کتاب ها روایت شده است: مسند احمد، تاریخ طبري، طبقات ابن سعد، تاریخ یعقوبی، سیره ابن هشام …..، و حسان در شعر سوم اشاره به (9) آیه اي دارد که درباره علی علیه السلام نازل گردید و ما به ده آیه واقف شدیم و معاویه بن صعصعه در قصیده خود می گوید: …..، (کسی که در سی آیه قرآن مومن مخلص نامیده شده و با سایر فضایل او که خداوند به سبب تمامی آنها ولایت و دوستی او را واجب فرمود)،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

و اما آیاتی که خداوند درفضیلت و منقبت علی علیه السلام در قرآن نازل فرمود:

1.افمن کان مومناً کمن کان فاسقاً لایستوون که ذکر گردید

2.هوالذي ایدك بنصره و بالمومنین:

ابن عساکر در تاریخ خود به سلسله اسناد از ابی هریره نقل نموده است. که بر عرش نوشته شده (لا آله الاّ اﷲ وحدي لا شریک لی و محمد عبدي و رسولی ایدته بعلی) و ذالک قوله عزوجل فی کتاب الکریم: هوالذي ایدك بنصره و بالمومنین علی وحده)، یعنی کسی جز من شایسته پرستش نیست و من خداي یکتاي و بی شریک هستم و محمد بنده و فرستاده من است و به وسیله علی او را یاري کردم) و دلیل آن هم کلام خداست در آنجا که فرماید، او کسی است که تو را با یاري خود و مومنین تایید فرمود و مراد از مومنین علی به تنهایی است،) با مضمون اینحدیث احادیث بسیاردیگري هم از محدثین، از طرف دیگر روایت گردیده است از جمله از، (گنجی، ابن جریر، ابن عساکر،

سیوطی، …..) سید همدانی در کتاب موده القربی از امیرالمومنین علی علیه السلام نقل فرماید که رسول خدا صلی اﷲ علیه و

آله فرمود یا علی اسم ترا در چهار موضع مقرون به اسم خود دیدم، اول در زمانی که خواستم به معراج بروم، چون به بیتالمقدس رسیدم، دیدم، بر صخره نوشته است، لااله الا اﷲ ایدته بعلی وزیره و دیگر در زمانی که به سدره المنتهی رسیدم نوشتهبود..، و دیگر چون به عرض خداوند رسیدم بر ساق نوشته بود…، و چون به بهشت رسیدم بر در آن نوشته بود…

3.یا ایها النبی حسبک اﷲ و من اتبعک من المومنین):

یعنی اي پیامبر کفایت می کند ترا خداوند و آن کسانی که ترا پیروي می کنند از مومنین، حافظ ابونعیم به سلسه اسناد می گوید این آیه در وصف علی علیه السلام نازل گشته و منظور از مومنین در آیه فقط علی علیه السلام است.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

4.من المومنین رجال صدقوا ما عاهدو اﷲ علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا):

یعنی (از گروه مومنان مردانی هستند که به عهد خود با خداوند وفا می کنند و بعضی از ایشان را مرگ در کام خود فرو برده و عده اي دیگر هم به انتظار مرگ نشسته اند و هیچ گونه تبدیل و تغییري در آن نداده اند.)، خوارزمی و گنجی و…، سایرمفسران نقل کرده اند که مقصود آیه از (منهم من قضی نحبه)، حضرت حمزه و یاران او و منظور آیه از(و منهم من ینتظر) علی بن ابی طالب علیه السلام است. ابن حجر در صواعق گوید: (روزي علی بن ابی طالب در مسجد کوفه خطبه می خواند، پس شخصی تفسیر این آیه را (و من المومنین…)، از او سوال کرد پس حضرت فرمود خداوندا بخشش تو را خواهان هستم، آري این آیه درباره من و عمویم و پسر عمویم، عبیده بن حرث بن عبدالمطلب است اما عبیده در غزوه بدر شهید شد و حمزه دراحد دست از جان شسته و در راه خدا شهید شد و اما من در انتظار بدبخت ترین افراد این امت هستم که این محاسنم را از خون سرم خضاب نماید و این پیمانی است که حبیب من ابوالقاسم محمد بن عبداﷲ صلی اﷲ علیه و آله با من بسته و برایم پیش بینی نموده است).

(کلب گوید که یا امیرالمؤمنین اي مولاي مظلوم، ما این قاتل شقی تو را لعنت می نمائیم در حالی که گروهی اعداء اﷲ که کتاب خدا را به بازي گرفته اند با فریب عوام الناس با کلمات آن بازي نموده و اراده شیطان را از آن بیرون می آورند و براي قاتل تو مدح و ثنا جعل می نمایند و البته خدا در کمین ظالمان است و دوزخ جاودانی براي آنان تا ابدالآبادآمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

  1. 5. (انما ولیکم اﷲ و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون):

یعنی(همانا ولی شما خداوند است و فرستاده او وکسانی که ایمان آورده و نماز به پا داشته و زکوه خویش را در حال رکوع می پردازند.)، ثعلبی در تفسیرش با ذکر سلسله اسناد از ابی ذر غفاري روایت می نماید که گوید: (روزي نماز ظهر را با پیامبر اکرم خواندم پس سائلی وارد شد و درخواست حاجت کرد وکسی به او پاسخی نداد پس سائل دست به سوي آسمان بلند کرد و گفت خداوندا شاهد باش که در مسجد پیامبر تو محمد آمدم و از مردم کمک خواستم و کسی به من توجه نکرد، پس در این هنگام علی علیه السلام نماز می خواند و در حال رکوع بود، با آخرین انگشت دست راست خود که انگشتري گرانبها در آن بود بسوي سائل اشاره کرد پس اوهم نزدیک شد و انگشتر را از انگشت او بیرون آورد در حالی که رسول خدا شاهداین منظره بود و آنوقت رسول خدا دست هاي خود را بالا برده و عرض کرد (خداوندا برادرم موسی از تو خواست و گفت رب الشرح لی صدري و…، خدایا تو جواب موسی را دادي…، و من محمد پیامبر برگزیده تو هستم..، تو هم مرا یاوري کن وعلی را براي این کار قرار بده و با وجود او پشت مرا محکم ساز)، ابوذر رضی اﷲ عنه گوید هنوز دعاي آن حضرت پایان نیافته بود که جبرئیل از جانب خداوند نازل گردید و عرض کرد اي محمد این آیه را بخوان (انما ولیکم اﷲ و رسوله..، و الی آخر) این روایت را بسیاري از راویان احادیث با سلسله اسناد و به طرق و راه هاي مختلف روایت نموده اند از جمله (طبري،فخر رازي، الخازن، ابوالبرکات، نیشابوري، ابن صباغ، ابن طلحه، سبط ابن جوزي، ….).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

6.(اجعلتم سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام، کمن آمن باﷲ و الیوم الاخر و جاهد فی سبیل اﷲ لایستوون عنداﷲ):

یعنی قرار داده اید آب دادن به حاجیان و ساختمان مسجد الحرام را مثل کسی که به خدا و روز جزا ایمان آورده و در راه خداجهاد می کند؟ نه این چنین نیست و این دو هرگز نزد خداوند مساوي نیستند)، طبري در تفسیر خود می گوید عباس (عموي پیغمبر) و شیبه (فرزند عثمان)، متولیان مسجد الحرام و کعبه بر هم مباهات می نمودند و عباس می گفت من از تو برترم، چون عموي پیامبر و وصی پدر آن حضرت و ساقی حاجیان هستم و شیبه می گفت من از تو بالاترم، چون امین خدایم در خانه اش و خزانه دار خانه خدا هستم، تا اینکه علی علیه السلام به آن دو رسید و فرمود و من از شما بالاترم زیرا اولین نفر از مردان این امت هستم که به وعده هاي پیامبر ایمان آوردم و با او هجرت نمودم و در راه خدا جهاد کردم…. و آنوقت به نزد پیامبر روانه شد، بعد از چند روز جبرئیل نازل گردیده و این آیات را در حق آنان از جانب خداوند اعلام کرد که روایت این واقعه را عده بسیاري از علما حدیث و تفسیر در تالیفات خود آورده اند از جمله (واحدي، قرطبی، خازن، ابوالبرکات، حموئی، ابن صباغ،…..)، و همچنین داستان این تفاخر را چندین نفر از شعراي بزرگ مانند الحمیري، الناشی و البشنوي به نظم در آورده اند…،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

7.(ان الذین آمنوا و عملو الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا)،

ترجمه: (آنان که ایمان آورده و عمل صالح بجا آورده اند، بزودي پروردگار رحمن براي ایشان دوستی و محبت قرار خواهدداد). ثعلبی با ذکر سلسله اسناد روایت نماید (که رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله به علی علیه السلام فرمود یا علی بگو خدایا در پیشگاه خودت براي من عهدي قرار بده و نیز در دل هاي مومنین محبتی را براي من جایگزین فرما.) و پس از این که حضرت علی علیه السلام این دعا را خواندند این آیه نازل شد، خوارزمی از ابن عباس روایت کند که (علی علیه السلام فرمود: مردي به من رسید و گفت یا علی من تو را به خاطر خدا دوست دارم و من به خدمت پیامبر آمدم و گفتم یا رسول خدا مردي به من چنین گفت، حضرت فرمود یا علی شاید تو درباره او کار خوبی انجام دادي، گفتم یا رسول اﷲ من هیچ خدمتی به او نکردم، پس پیامبر فرمود، حمد و سپاس خداوند را که دل هاي مومنین را شیفته محبت تو کرد)، این روایت را گروهی کثیري از دانشمندان امت اسلامی روایت نموده اند، از جمله سبط ابن جوزي، و صدرالحفاظ گنجی، حمویی، سیوطی، قسطلانی..، و نیز طبري از قول ابن حنفیه در تفسیر این آیه، با ذکر سلسله اسناد گوید که او گفت: (مومنی نبود مگرآن که دوستی علی و فرزندانش را در دل داشت).

8.( ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عموا الصالحات):

ترجمه (آیا گمان کرده اند کسانی که مرتکب زشتی ها می شوند که ما آنان را مانند کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده وعمل صالح انجام می دهند)، سبط ابن جوزي از ابن عباس روایت نمود که (این آیه در روز جنگ بدر نازل شد و آنان که مرتکب زشتی ها شدند، عتبه و شیبه و ولید و مغیره بودند و مؤمنینی که عمل صالح انجام داده است علی علیه السلام است،).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

9.(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه):

ترجمه یعنی (کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند آنها بهترین آفریدگان خدا هستند). طبري در تفسیر ذیل آیه باسلسله اسناد از قول محمد بن علی علیه السلام گوید که رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله فرمود: (یا علی، بهترین مخلوقات و مردم عالم تو هستی و پیروان تو)، خوارزمی در مناقب از جابر روایت نماید که ما عده اي در حضور پیامبر بودیم، که علی بن ابی طالب وارد شد، رسول خدا فرمود برادرم به سوي شما آمد، سپس روي به جانب کعبه نموده و با دستش به دیوار کعبه کوبید و گفت سوگند به آن کس که جان من در دست قدرت اوست، این شخص و شیعیان او رستگاران در روز قیامت هستند و سپس فرمود او اولین نفر شماست در ایمان به من، و وفادارترین شماست در پیمان با پروردگار و دستورات او، و استوارترین و عادل ترین شماست در بین مردم، و بهترین تقسیم کننده اموال و رعایت کننده تساوي، و در پیشگاه خداوند مقام و منزلت او از همه بیشتر است، پس جابر گوید در این هنگام (آیه… هم خیر البریه نازل شد) و بعد از آن یاران پیامبر عادت کرده بودند که هر گاه علی علیه السلام را می دیدند می گفتند خیر البریه آمد) و همچنین از یزید بن شراحیل کاتب و منشی علی علیه السلام روایت کنند که گفت شنیدم از امیرالمومنین که می فرمود (حدیث کرد براي من رسول خدا صلی اﷲ علیه واله، در حالی که آن حضرت را بر روي سینه خود تکیه داده بودم که فرمود: اي علی آیا فرمایش خداي تعالی را نشنیده اي(ان الذین ….. خیرالبریه)، اي علی خیر البریه تو هستی و شیعیان تو، و وعده گاه من و شما حوض کوثر است در زمانی که امت ها و دسته ها براي حساب می آیند و شما با صورت هاي نورانی و پیشانی هاي تابناك احضار و وارد محشر می شوید.) این روایت را با همین مضمون بسیاري از دانشمندان از جمله (گنجی، ابن صباغ، حمویی، ابن حجر و…) نیز نقل نموده و زرندي با ذکر سلسله اسناد از ابن عباس آورده است که (رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله به علی علیه السلام بعد از اینکه این آیه نازل شد فرمود: خیرالبریه تو و شیعیان تو هستند در حالی که روز قیامت خشنود و پسندیده وارد عرصه محشرخواهید شد و دشمنان تو خشمگین و عصبانی وناراحت می آیند پس حضرت عرض کرد یا رسول اﷲ دشمن من کیست. حضرت فرمود آن کس که از تو بیزاري بجوید و ترا لعن کند و سپس رسول خدا فرمود: هر کس بگوید رحم اﷲ علیا (یعنی خداوند علی را رحمت کند، خداوند او را بیامرزد) و به همین مضمون این حدیث از بسیاري از دانشمندان روایت شده است…، از جمله (سیوطی، ابن عدي، ابن مردویه، شبلنجی و…)

  1. 10. (والعصر ان الانسان لفی خسر الاالذین آمنوا و عملوا الصالحات):

ترجمه (سوگند به عصر که انسان زیانکار است مگر کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام دهند). سیوطی از ابن عباس در تفسیر این آیه روایت می نماید که مقصود از انسان زیانکار، ابوجهل و مقصود از (الا الذین آمنوا و عملواالصالحات) علی بن ابی طالب و سلمان فارسی هستند،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

قطعه اي دیگر ازحسان در مدح و ستایش امیر المومنین:

پس حسان قطعه دیگري با این طلیعه سروده است که: (ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی الی آخر…)، ترجمه (یا ابوالحسن جان و دل من فداي تو باد و جان و دل هر رهسپار راه هدایت…..) و حسان در این قطعه تصدق دادن انگشتر گران بها به سائل را به نظم در آورده است و خوارزمی، حمویی، سبط ابن جوزي، ….. آن را تایید و روایت نموده اند.

قطعه اي دیگر از حسان در مدح علی بن ابی طالب:

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

حسان در قطعه اي دیگر فضایل علی علیه السلام در خصوص روز احد را آورده است، با این طلیعه که (جبرئیل نادي معلنا ….. لاسیف الا ذوالفقار و لافتی الاعلی.)، یعنی (جبرئیل با صداي بلند فریاد زد: ….. شمشیري غیر از ذوالفقار نیست و جوانمردي هم جز علی نیست). طبري در تاریخ خود از ابی رافع روایت می نماید که در روزاحد علی علیه السلام، پرچمداران گردنکش سپاه قریش را کشته و بر زمین انداخت وپس از آن رسول خدا گروهی از مشرکان مهاجم را دید و به علی دستور داد به آنان حمله کند پس حضرت برق آسا به آنان حمله کرده و آنها را از هم پراکنده نمود و قهرمان آنان شیبه بن مالک را کشت و آنگاه جبرئیل گفت: (اي رسول خدا اینست معنی برابري و برادري)، و پیامبر فرمود (علی از من است و من از علی هستم و جبرئیل گفت من هم از شما هستم) ابی رافع گوید در این هنگام مردم صدایی شنیدند که می گفت (لافتی الا علی، لاسیف الا ذوالفقار.))، این روایت بسیار مشهور و راویان بسیاري آن را نقل نموده اند از جمله، (احمد بن حنبل، ابن هشام خثعمی، ابن ابی الحدید…) که ابن ابی الحدید گوید (رسول خدا چون این صدا را شنید فرمود این صداي جبرئیل است)، حموینی با ذکر سلسله سند در کتاب فراید خود (از علی بن ابی طالب نقل می کندکه حضرت فرمود: جبرئیل به نزد رسول خدا، صلی اﷲ علیه و آله شرفیاب شد و گفت بتی در یمن وجود دارد که در آهن پوشیده شده است کسی را بفرست تا آن را در هم بکوبد و خرد کند و آهن آن را ضبط کن، علی علیه السلام گوید وقتی جبرئیل این دستور ار به رسول خدا داد، ….. پیامبر صلی اﷲ علیه و آله مرا احضار کرد و این ماموریت را به من داد و من آن بت را در هم کوبیده و آهن آن را گرفتم و به حضور پیامبر آوردم و دو شمشیر از آن ساختم یکی را ذوالفقار نامیدم ودیگري را مجذم، پس رسول خدا ذوالفقار را به کمر خود بست و مجذم را به من داد و بعد ها ذوالفقار را نیز به من بخشید، و در آن هنگام که در پیش روي رسول خدا در روز احد به شدت می جنگیدم و بی وقفه شمشیر می زدم، چشم پیامبر به من افتاد و فرمود: (لاسیف الا ذوالفقار و لافتی الا علی و…) پس حسان بن ثابت از رسول خدا اجازه گرفت تا قطعه شعري بسرایدپس او این اشعار را سرود.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

شعري دیگري از حسان:

حسان قطعه اي دیگر نیز در فضایل علی علیه السلام سروده است که طلیعه آن اینست. (و این مریم احصنت فرجها….)، که ترجمه آن اینست (گرچه مریم با پاك دامنی زیست و عیسی را همچون ماه تابان که در تاریکی بدرخشد بدنیا آورد ولی بعداز او فاطمه نیز با پاك دامنی دو سبط و نواده پیامبر راهنماي راه هدایت را، به جهانیان تقدیم نمود..)، که اشاره به این حدیث نبوي دارد که آن حضرت فرمود: (ان فاطمه احصنت فرجها فحرم اﷲ ذریتها علی النار)، ترجمه یعنی (همانا فاطمه دامنش را پاك نگاه داشت و لذا خداوند وجود ذریه و اولاد او را بر آتش جهنم حرام ساخت)، که این روایت را با همین مضمون (حاکم، خطیب خوارزمی و گنجی و…) نیز نقل نموده اند. (کلب گوید ما در کتاب تفسیر خود مذکور نمودیم و لذا این روایت نیز در تصدیق امر خداوند به محبت ذوالقربی در قرآن مجید دلالت بر عصمت ابدي اهلبیت دارد وگرنه نقض غرض حاصل می آمد یعنی وجود آنان همانند وجود نازنین رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله از عصمت برخوردار است زیرا خداوند بدون بیان هرگونه قید و شرط اطاعت از آن حضرت را در کنار اطاعت خود مذکور و در آن مفهوم ابد را افاده فرموده است و این افاده ابد، وجود عصمت را الزام آور می نماید بنابراین این آیات وروایات در مسیر تحکیم و تفسیر یکدیگر و تصدیق آن است که امر محبت به ذوالقربی و اطاعت از اولی الامر الزام آور نشده است مگر بواسطه عصمت محمد و آل محمد علیهم السلام)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

زندگی نامه شاعر:

حسان بن ثابت بن….، از خاندان با سابقه شعر و شاعري بوده است، از ابو عبیده نقل است که تمام عرب اجماع و اتفاق نظرنموده اند که او شاعري شهر نشین بوده و در همه دوران زندگی پیامبر براي حضرت شعر می سروده است و نیز اینکه در عصر اسلام شاعر منحصر به فرد تمام مملکت یمن بوده است.. و به مدیحه سرایی رسول خدا و بزرگان صحابه اشتغال داشته است…، پس از رحلت رسول خدا و در روزگار عمر بن الخطاب، روزي در مسجد مدینه مشغول سرودن اشعار بود که عمر او را سرزنش کرده و گفت در مسجد رسول خدا شعر می خوانی، حسان پاسخ داد من در همین مسجد در حضور کسی که از توخیلی بهتر بود اشعار خود را می خواندم و او چیزي نمی گفت اما عمر به شرح مضمون باقی روایت به سخن او توجه ننموده واین تذکر حسان حتی تذکر رسول خدا در دور خانه کعبه به او در رابطه با آنچه عبداله بن رواحه نیز براي حضرت سروده بود او را متوجه خطاي او ننمود، حسان از جمله کسانی است که در تاریخ به ترسو بودن معروفند و به شرح آنچه ابن اثیر آورده است (حسان ترسوترین مردمان بود)، وطواط از قول ابن قتیبه آورده است که حسان هیچ گاه با رسول خدا در هیچ جنگی شرکت نکرد و (از صیفه دختر عبدالمطلب عمه رسول خدا روایت نمود که در جنگ خندق، حسان در حصار آسوده و فارغ با ما زنان و کودکان بود او به همراه زنان و بچه ها از ترس دشمن به حصار پناه آورده و در کنار ما بود و در این زمان مردي یهودي از کنار دژ و حصار عبور کرد و چندین مرتبه در اطراف حصار گردش کرد و و این در زمانی بود که بنی قریظه با مسلمین جنگ نموده و رابطه آنان با پیامبر تیره و قطع شده بود و کسی نبود که از ما حمایت کند و از طرفی رسول خدا و مسلمانان هم با دشمنان درگیر بودند و اگر کسی براي قتل و اسارت به طرف ما می آمد، آنها نمی توانستند جایگاه جنگی خود را ترك و براي حفظ و دفاع ما حضور یابند، پس من به حسان گفتم به خدا من ایمن نیستم از اینکه این یهودي خبر برده و یاران خود را به سمت ما راهنمایی کند و از طرفی رسول خدا هم در حال جنگ است، پس تو از قلعه پایین برو و این یهودي را بقتل برسان، حسان گفت خدا تو را بیامرزد اي دخترعبدالمطلب من چنین شجاعتی ندارم، آنگاه صفیه گوید وقتی حسان چنین گفت و من هم در او شجاعت و دلیري ندیدم، ناچار چادر بر سر انداخته و عمودي را برداشته و به طرف آن یهودي رفته و با عمود به فرقش کوبیده و او را کشتم و آنگاه به سمت قلعه برگشتم و به حسان گفتم حالا از قلعه پایین برو و نزد او رفته و جامه از تنش بیرون بیاور، چون من زن هستم و نمیتوانم بدن او را که مرد است برهنه کنم، حسان که از مرده آن یهودي هم می ترسید پاسخ داد اي دختر عبدالمطلب ما چه احتیاجی به لباس او داریم و مرا هم نیازي به لباس او نیست….). مورخان آورده اند که حسان بن ثابت یکصد و بیست سال عمر کرد…

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

غدیر یه قیس بن سعد بن عباده انصاري:

او صحابی بزرگوار رسول خدا و رئیس قبیله خزرج بوده و اشعاري حماسی را در جنگ صفین و در پیشگاه امیرالمومنین و در حمایت آن حضرت سروده است که طلیعه آن این است (قلت لما بغی العدو علینا..) یعنی، (در آن هنگام که دشمن به ما ستم کرد گفتم، خداي ما را بس است و او وکیل خوبی است همان خدایی که دیروز بصره را براي ما فتح کرد که جریان آن طولانی است البته که آن قادر متعال براي حمایت ما کافی است / آري علی پیشواي ماست و پیشواي همه امت اسلام که قرآن این مطلب را ذکر کرده و بر آن گواهی داده / روزي که پیامبر فرمود هر کس را که من مولاي اویم پس علی نیز مولاي اوست و البته این خبري بسیار بزرگ و با عظمت است و آنچه را که پیامبر به امت گفته است حتمی و مسلم است و گفتگویی در آن نیست).

شیخ مفید آموزگار جامعه اسلامی که در سال 413 دیده از جهان فرو بسته است نیز در کتاب خود پس از نقل این اشعار می فرماید (این اشعار خود دلیل قاطع و گواهی جامع بر پیشوایی امیرالمومنین است و در ضمن دلیل بر آن است که پیشینه امامت شیعه در زمان خود آن حضرت وجود داشته و گفتار معتزله که از روي عناد می گویند که در زمان رسول خدا و دوران امیرالمومنین افرادي به عنوان شیعه وجود نداشته اند قطعاً باطل و بی دلیل است) و نیز این قصیده را آقا و سرور ما شریف رضی متوفی 406 هم، در کتاب خصایص ائمه خود آورده است و همچنین این قصیده را دانشمند مشهور اسلام، شیخ عبیداﷲ اسد آبادي در المنقع با ذکر سلسله اسناد آورده است و نیز علامه کراجکی متوفی 449 آن را در کنزالفوائد خود با ذکر سلسله اسناد آورده و اضافه نموده است که این قصیده را قیس بن سعد بن عباده انصاري در جنگ صفین در حالی که پرچم سپاه اسلام را در دست داشته است در حضور امیرالمومنین سروده است و همچنین این قصیده را بسیاري از اعاظم و بزرگان حدیث نیز نقل نموده اند که از جمله آنان (سبط ابن جوزي، راوندي، ابوالفتوح رازي، استاد بزرگوار ابن شهر آشوب شهید فتال، قاضی نوراﷲ مرعشی و…) را می توان نام برد.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

بیان عظمت و شخصیت شاعر:

ابوالقاسم قیس بن سعد بن عباده..، از بزرگان اصحاب رسول خدا و از اشراف عرب به حساب می آید و جزو روسا و سیاستمداران و جنگ آوران، سخاوتمندان و سخنرانان، زاهدان و دانشمندان و…، امت اسلام شمرده شده و از پایه هاي اصلی دین و استوانه مذهب بشمار می آید، نامبرده رئیس طایفه خزرج و از زعماي خاندان و بزرگان آنان است و این خاندان هم در دوران جاهلیت و هم بعد از آن، داراي مجد و عظمت بوده اند و قیس در زمان حیات رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله، به منزله رئیس پلیس دستگاه فرماندهی و مامور اجراي دستورات امنیتی و انتظامی شهر مدینه بود و در بعضی از جنگ هاي اسلام پرچمدار قبیله و قوم انصار بود و در رکاب پیامبر در غزوات شرکت می نمود…)، بعد از رحلت پیامبر، از سوي حضرت علی علیه اسلام فرمانرواي کشور مصر شد و او در زمان تصدي این حکومت، رهبري پاك و منزه در آن کشور بود، قیس از شیعیان خالص علی و از طرفداران پرتلاش و از خیرخواهان آن حضرت بود و حضرت علی علیه السلام براي فرمانداري مصرسفارشاتی فرمودند که در کتب مذکور است…، قیس به امر علی علیه السلام از مصر به کوفه آمد و حضرت فرمانداري سرزمین آذربایجان را باو سپرد و در آن مورد هم سفارشاتی را به ایشان نمود… و چون زمان جنگ با معاویه شد او را براي یاري خود احضار کرد، ابن کثیر گوید علی علیه السلام قیس را…. فرمانده شرطه الخمیس که از اختراعات عرب است قرارداد و آنها چهل هزار نفر بودند که با علی علیه السلام بیعت نمودند که تا آخرین لحظه زندگی و تادم مرگ با آن حضرت باشند و قیس این گروه را فرماندهی می کرد تا وقتی که امیرالمومنین کشته شد و امام حسن مجتبی جانشین آن حضرت گردید، بررسی تاریخی همگی حکایت از کاردانی و حذاقت و زیرکی قیس و احترام خاصی دارد که امیرالمومنین در تمامی امور نسبت به او داشته است. و …..،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

….. و دیگر فضایلی که من حیث المجموع او را در برترین مرتبه و استحقاق در توجه از سوي صاحب نظران قرارداده است و….، و در واقع وجود قیس در کنار علی علیه السلام و امام مجتبی بارسنگینی بر دوش معاویه و یاران او بود تا جایی که به هنگام برگشت او به مدینه، مروان و اسود ابوالبختري او را تهدید کردند، پس قیس به حضور علی علیه السلام رسید و معاویه پس از اطلاع نامه اي با عتاب فراوان به آنان نوشت که (…… شما دو نفر، علی را به واسطه قیس و افکار بلندش یاري نموده و کاري کردید که قیس به سوي علی برود، به خدا سوگند اگر شما صدهزار جنگجو به کمک علی می فرستادید، نزد ما از این بدتر نبود که قیس را وادار نمودید که نزد علی برود و کمک کار او باشد)، کاوش متون تاریخی و احادیث، حکایت از تسلط او بر فنون نظامی و جنگی دارد و…، او شمشیر دار پیامبر و سرسختترین مردم در ابراز وفاداري بعد از حضرت علی علیه السلام نسبت به رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله بوده است و معاویه در روز صفین می گفت (اگر جلو گیرنده فیل در خانه کعبه یعنی خدا، جلوي قیس را نگیرد او فردا همه را نابود خواهد نمود)، واوست که این اشعار حماسی را براي علی علیه السلام سروده است: (آري ما همان هایی هستیم که در فتح مکه حاضر بوده و در جنگ خیبر و حنین شرکت داشتیم و بعد از بدر یعنی همان جنگی که کمر شجاعان را می شکست و نیز جنگ احد که به یهودیان بنی نظیر دوباره حمله کردیم..)، صاحب کتاب درجات الرفیعه می گوید که: (قیس در تمام غزوه ها در رکاب رسولخدا حاضر و پرچمدار آن حضرت بوده و صاحب هیبتی بزرگ بوده است…، و نیز از گفتار او به علی علیه السلام در کتاب استیعاب آمده است که: (….. اي امیرالمومنین در روي زمین محبوبتر از تو کسی را نداریم که زمام امور را در دست گیرد براي اقامه عدل و داد و اجرا احکام اسلامی قیام نماید و تو ستاره فروزان و راهنماي شب تار ما هستی، تو تنها پناهگاه ما هستی که در سختی ها به تو پناه آورده و اگر تو را از دست دهیم. زمین و آسمان بر ما تیره خواهد شد ولی با همه این احوال اگر معاویه را به حال خود رها کنی، البته او هر حیله اي را که می خواهد به کار گرفته و هر کار که بخواهد انجام خواهد داد و….، پس پیشنهاد می کنم مردم حجاز و عراق را با خود حرکت بده و او یعنی معاویه را در محاصره و تنگنا قراربده پس امیرالمومنین در جواب او فرمودند: سوگند به خدا اي قیس سخنی نیکو گفتی و مطلبی زیبا و بموقع بر زبان جاري کردي پس قیس را به همراه فرزند پاك و پاك نهادش امام مجتبی و عمار یاسر به کوفه فرستاد تا مردم را بیاري خود بخواند و آنگاه او به کوفه رفته و پس از اخذ پاسخ مثبت مردم کوفه، به آنان چنین گفت (خداوند به مردم کوفه پاداش نیکو عطا فرماید …..) پس در آن هنگام که امیر المومنین خواست به سوي شام حرکت نماید به آن حضرت چنین گفت: (اي امیرالمومنین با ما به سوي دشمنان بشتاب و لحظه اي درنگ مکن زیرا به خدا سوگند جهاد با معاویه و یاران او نزد من محبوب تر است از جهاد با کفار روم و ترك، زیرا آنها در دین خدا مکر و حیله کرده و اولیاي خدا و اصحاب رسول خدا را کوچک شمرده و به آنها اهانت نمودند…)،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید اگر به به کلام این شاگرد و صحابی بزرگ رسول خدا توجه شود ملاحظه می گردد که او در واقع حکم شرعی فتوي جهاد علیه معاویه و یاران منافق او صادر فرموده است و جرم او را بالاتر از جرم کافران و مشرکان می داند زیرا معاویه به اساس شریعت یعنی دین رسول خدا لطمه وارد می نمود خداوند بالاترین سلام و رحمت و رضوان و درود خود را بر روح والاي قیس نثار و ایثار بفرماید آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

صعصعه بن صوحان گوید: (هنگامی که امیرالمومنین براي جنگ صفین پرچم ها را در اهتزاز در می آورد، پرچم مخصوص رسول خدا ر ا بیرون آورد و تا آن زمان پرچم پیامبر بعد از رحلت آن حضرت دیده نشده بود، پس پرچم را بست و قیس بن سعد عباده احضار نموده و پرچم رسول خدا را به او داد و سپس انصار و جنگجویان بدر را جمع نمود و همین که چشم آنها به پرچم رسول خدا افتاد همه آنها گریه و ناله بسیاري سر دادند و در این موقع قیس اشعاري سرود که ترجمه آن چنین است:(این همان پرچمی است که پیرامون آن با رسول خدا بودیم و جبرئیل مددکار ما بود و البته ضرر نمی کند کسی که انصار پشتیبان او هستند، در صورتی که براي او جز آنان هیچ کس یار و یاور نباشد، مردمی که هر گاه به پیکار بر خیزند آن قدر قبضه هاي شمشیر مشرفیه را می گیرند تا که کشورها فتح شود…)، این روایت ها را ابن عساکر، ابن عبدالبر، ابن اثیر، خوارزمی، …..، نیز در تالیفات خود آورده اند. و همچنین آورده اند در آن هنگام که کار بر معاویه سخت و دشوار شد…، نعمان بن بشیر را احضار کرد تارفته و قیس را سرزنش نماید، پس نعمان آمد و بین دو لشکر (گفتگو) کرد و گفت: ….، پس قیس پاسخ داد اي نعمان نگاه کن که در سپاه معاویه جز تعدادي برده آزاد شده و یا عرب بدوي بیابانگرد و یا تعدادي ازفریب خوردگان سرزمین یمن کسی را می بینی و در مقابل ببین که همه اصحاب رسول خدا از مهاجران و انصار و پیروان آنان که به یکی از آنها یعنی علی علیه السلام تبعیت کرده اند رضی اﷲ عنهم، در کدام طرف هستند. و نظر کن که آیا با معاویه، جز تو و رفیق پست تو کسی دیگر از انصار رسول خدا هست؟ که بخدا سوگند که شما دو نفر هم نه در جنگ بدر بودید نه در غزوه احد حضور داشتید و نه سابقه اي در دین اسلام دارید و نه آیه اي از آیات قرآن در شان شما نازل شده و نه آشنایی با قرآن دارید و بجان خود قسم امر بعیدي نبود که تو ما را فریب داده و بما خیانت کردي زیرا پدرت نیز بما خیانت کرد..، و سپس اشعاري حماسی خواند… و بعد از این گفتگو، امیرالمومنین قیس را نزد خود طلبیده و او را مورد تمجید و ستایش قرار داد و نیز قیس در جنگ نهروان بسوي خوارج رفت و گفت: (….. اي بندگان خدا خواسته ما از شما اینست که به سوي ما آمده داخل شوید در حق یعنی آنچه از آن خارج شده اید، و بر گردید به سوي ما تا همگی با دشمن خود و شماجنگ نماییم زیرا شما کار بزرگی انجام داده اید، که ما را مشرك دانسته و علیه ما گواهی شرك داده اید و قطعاً شرك ستم بزرگی است…، شما خون مسلمانان می ریزید و آنان را مشرك می دانید…، پس عبداﷲ بن شجره پاسخ داد حق براي ما روشن شده است و ما از شما پیروي نمی کنیم مگر کسی را مانند عمر براي ما بیاورید، قیس پاسخ داد ما در بین خود غیر از صاحب خود علی علیه السلام کسی دیگر را نمی بینیم، آیا شما در بین خود کسی را دارید گفتند نه، پس گفت من شما را در پیشگاه خود به خدا سوگند می دهم که اگر او را از بین ببرید من فتنه آشوبی بس بزرگ را می بینیم که بر شما پیروز شده شما به آن دچار شده اید.) اما پس از شهادت علی علیه السلام قیس در کنار امام حسن بود تا زمانی که امام صلح کرد پس او هم دست از مجاهدت کشیده که… حضرت علامه مشروح وقایع بعد از آن را نیز آورده است..،. در استیعاب از عروه نقل شده است که قیس با امام حسن بود و در مقدمه لشکر پنج هزار سپاهی داشت که همگی بعد از مرگ علی علیه اسلام سرها را تراشیده بودند و هم پیمان تا دم مرگ، اما وقتی امام حسن با معاویه صلح نمود، قیس به بیعت راضی نشد و به یاران خود گفت شما چه می خواهید اگر مایلید بجنگید، می جنگیم تا پیشتازترین ما بمیرد و اگر مایلید براي شما امان بگیرم گفتند براي ما امان بگیر پس قیس طبق شرایطی امان گرفت…، اما در مراتب بخشش و سخاوت قیس روایات بسیار فراوان نقل شده است از جمله آورده اند: وقتی پدر قیس یعنی سعد از دنیا رفت همسرش حامله بود… و سعد هم تمامی اموال خود را بین تمام فرزندان خود تقسیم کرده بود و لذا برايچه اي که بدنیا نیامده بود سهمی منظور نکرده بود، پس ابوبکر و عمر به او گفتند حالا که این کودك به دنیا آمده و مالی به او نمی رسد تقسیم پدر را بر هم بزن و دوباره تقسیم کن، قیس گفت: من سهم خود را به این نوزاد می دهم ولی تقسیم پدرخود را بر هم نمی زنم و بر خلاف وصیت او عملی انجام نمی دهم..، و نیز می گویند که قیس اموال بسیار داشت که به مردم قرض داده بود و بعد از چندي مریض شد و مردم که در پرداخت قرض خود تاخیر کرده بودند، از این که به عیادت او بیایند خجالت می کشیدند، و لذا افراد کمی براي عیادت او آمدند، و چون قیس از این موضوع آگاه شد گفت خداوند مالی را که باعث شود که برادران ایمانی کمتر به دیدار یکدیگر روند، نیست و نابود سازد، پس دستور داد که در شهر اعلام کنند که قیس بدهی تمام بدهکاران خود را بخشیده و از هیچ کس طلب ندارد و او همگی بدهکاران خود را حلال نموده است…، پس مردم چنان به خانه او هجوم آوردند که پلکان درب ورودي منزل او خراب شد..، اما در خصوص مهارت و قدرت او درخطابه و سخنرانی به شرح مدارك و مستندات تاریخی و روایی و..، تسلط او در درك حقایق مذهبی و دستورات و احاطه عمیق او به قرآن و سنت پیامبر واضح و آشکار است و..، و سخن معاویه در روز صفین در واقع بیانگر این واقعیت است که گفت: (همانا خطیب و سخنران انصار یعنی قیس بن سعد هر روز به خطبه اقدام می کند، به خدا سوگند مقصود او اینست که فردا دمار از روزگار ما بر آورد و ما را به خاك هلاکت اندازد..) و یا کلام علی علیه السلام به ایشان که فرمود: (….. بخداسوگند اي قیس تو گفتار و سخنی بس نیکو گفتی..) که در واقع همین گفته علی که خود خداوند کلام است در اثبات این فراز از فضیلت قیس ما را بس است. و اما در زهد و پارسایی او…، پس شما (اي خوانندگان گرامی)، بین قیس بن سعد و عمروعاص، به عنوان نماد دو گروه حق و باطل که پیروان خاندان رسالت و مخالفین آنها هستند بدون تعصب قضاوت کنید…، در طهارت مولدیعنی حلال زادگی، اسلام، عقل، حسن تدبیر، عفت، حیا، آگاهی، سربلندي، مناعت طبع، بزرگ منشی، وفا، وقار، متانت، حسب و نسب، دلیري، سخاوت، پاکی و زهد، استقامت و رشد، محبت و دوستی، استواري و پایمردي در دین، پرهیز از محارم الهی و…، یعنی آن کس که یاري امام عادل نمود، با آن کس که یاري پیشوایان ستمکار نمود..، چنانکه آمده است، پیشواي عادل آن است که مردم را به راه راست هدایت کند، بدعت و ضلالت را نابود کند…. بدترین مردم نزد خداوند پیشوایی است که خود ستمکار باشد و مردم نیز به سبب او گمراه شوند و سنتی را که از سرچشمه وحی صادر شده است را از بین ببرند و بدعت متروك را زنده کنند، در این موقع گفتار پیامبر پاك و راستگو را تصدیق شود که فرمود: (روز قیامت پیشواي ستمکار را می آورند در حالی که نه یاري دارد و نه یاوري و نه کسی گناه و عذر او را می بخشد پس در آتش جهنم سوزان افکنده شده و همچون سنگ آسیا در آن می چرخد تا سرانجام در قعر جهنم بسته و معذب گردد…)،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید از مصادیق بارز این روایت معاویه و فرزند پلید او یزید هستند که با اعوان و انصار و کسانی که به جنایات آنها راضی هستند در عذاب خلد و جاویدان دوزخ الهی معذب خواهند بود)

مسعودي در مروج الذهب خود می گوید (قیس از حیث زهد و دینداري و تمایل نسبت به طرفداري از علی علیه السلام دارایی مقام بزرگ است…) و نیز در مقام خوف از خدا…، (روزي در هنگام نماز براي سجده خم شد، ناگهان مار بزرگی در محل سجده او پیدا شد و او بدون اینکه به این خطر توجهی نماید و یا از آن مار ترس و اندیشه اي به خاطر راه دهد، کنار آن به سجده رفت و در این موقع مار دور گردن او پیچید ولی او از نماز خود کوتاهی ننمود و از آن چیزي کم نکرد تا که از نماز فارغ شد و مار را با دست از گردن جدا و به طرفی افکند..)، و نیز آنچه از او به یادگارمانده است فضل و دانش و احاطه او به حدیث است، قیس در مدت حدود ده سال در خدمت مداوم پیامبر بوده است، بطوريکه پدرش سعد او را به رسول خدا سپرد تا در سفر و حضر و در شب و روز ملازم رکاب و خدمتگزار آن حضرت باشد…،لازم به ذکر است که خدمتگذاري او به مانند یک خادم معمولی و ساده نبوده، بلکه به مانند خدمت شاگرد به استاد بوده است، زیرا او در عین خدمت، رئیس قبیله خزرج و آقازاده اي بزرگ بوده است…، که سخنوري او در روایت مناظره او با معاویه و مطالبی که در پاسخ معاویه بیان کرد، موجبات شگفتی معاویه را فراهم نمود، او تمام آیاتی را که در شان علی علیه السلام نازل شده و هرحدیثی که از رسول خدا در این مورد رسیده بود و …..، را براي معاویه بیان کرد تا جایی که معاویه گفت اي قیس این مطالب را از که یاد گرفته اي، آیا پدرت اینها را به تو گفته است، قیس پاسخ داد: من این علوم ر از کسی آموختم که از پدرم بهتر وحقی بزرگتر از او بر گردن من دارد، معاویه گفت: او کیست، پاسخ داد: علی بن ابی طالب علیه السلام که دانا و عالم این امت است و تصدیق کننده حقانیت مذهب اسلام، پس سخن نهایی ما درباره قیس بن سعد انصاري اینکه، او از استوانه هاي دین و ارکان مذهب است و..، پایمردي او در یاري علی علیه السلام و امام مجتبی… و بی اعتنایی او به مظاهر دنیایی، تا جایی که معاویه براي فریب او یک میلیون درهم به او بخشید تا قیس با او همکاري و یا حداقل از فعالیت علیه او خودداري کند، و این گفتار رسول خدا در حق قیس و پدر او است که (خداوند رحمت را بر سعد و خاندانش عطا فرماید چه نیک مردي است سعد بن عباده)..، و (خداوند بر شما دو نفر پدر و پسر یعنی قیس و سعد، برکت دهد اي ابا ثابت (کنیه سعد پدر قیس) ……

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید خدایا سلام ابدي و رحمت و رضوان خود را بر قیس بن سعد و پدر بزرگوارش که تا سر حد جان در یاري رسول خدا و امیرالمؤمنین تلاش نمودند نثار و ایثار بفرما و ما را نیز از شفاعت آن بزرگواران بهره مند و در بهشت عنبرسرشت با محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم محشور بفرما آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

استادان و مشایخ قیس و کسانی که از او روایت نموده اند:

به شرح آنچه در کتب (الاصابه و تهذیب) آمده است…، او از رسول خدا و مولاي متقیان امیر المومنین علی علیه السلام و پدرش سعد روایت نموده است که از جمله این روایات روایتی است که او از پدر خود نقل نموده است که او از علی بن ابیطالب رضی اﷲ عنه شنیده است که می فرمود: (در روز احد شانزده ضربت بر من وارد شد و من در چهار ضربت آن از پاي درآمدم و بر زمین افتادم، پس مردي خوش صورت و نیک چهره، خوش بو نزد من آمد و بازویم را گرفت و مرا از جاي بلند کردو فرمود رو به سوي دشمن بیاور، تو در حال اجرا و پیروي از دستور خدا و رسول او هستی و آن دو (یعنی خداو رسولش) از تو خوشنود هستند، بعد از آن نزد رسول خدا آمدم و جریان را به حضرت گفتم، رسول خدا فرمود اي علی خداوند دیدگان تو را روشن کند، او جبرئیل بوده است…)،

و افرادي که از قیس روایت نموده اند (انس بن مالک خادم رسول خدا، بکر بن سواده، ثعلبه بن ابی مالک، عامر بن شراحیل، عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاري و او همان کسی است که حجاج بن یوسف آنقدر او را تازیانه زد که شانه هاي او سیاه شد ودر عین حال ناسزا به علی نگفت و از او تبري ابراز نکرد و او کسی است که یاران رسول خدا و صحابه خاص آن حضرت، گرد او جمع شده و او برایشان حدیث می گفت و همه ساکت می نشستند و گوش فرا می دادند، عبداﷲ بن مالک، …..، ابونخیع یسار ثقفی و او همان کسی است که از طریق قیس روایت نمود از پیامبر اکرم صلی اﷲ علیه و آله که آن حضرت فرمود: (اگر دانش در ثریا و به آن چسبیده شده باشد، مردمانی از فارس به آن دست خواهند یافت)، ….. الی آخر

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

معاویه و قیس و مکاتبات آنان:

عده اي از تاریخ نویسان نوشته اند، قبل از پیکار صفین معاویه با خود حساب کرد که اگرعلی علیه السلام از عراق و قیس از مصر به سوي او بیایند و او را محاصره کنند او نمی دانست که چه خاکی باید بسر کند، پس با خود فکر کرد که بهترین کار فریب قیس است، پس مکاتبات خود را با قیس آغاز نمود (و در اولین نامه خود وعده حکومت عراق و حجاز را به او داد وپس از دریافت پاسخ نامه، در نامه بعد تهدید قیس را آغاز کرد و در نامه بعدي ناسزا روانه قیس نمود و، قیس به او پاسخ داد(اي بت و بت زاده به من نامه می نویسی و از من می خواهی که از علی جدا شوم و به طاعت تو سر بگذارم و از اینکه اصحاب او و پیروان او متفرق شده اند و بتو پیوسته اند مرا می ترسانی، سوگند به آن خداوندي که جز او معبودي نیست اگربراي او جز من کسی باقی نماند و براي من هم جز او کسی باقی نماند، مادامی که تو در جنگ با او هستی، با تو مسالمت نخواهم کرد و تا هنگامی که با او دشمنی نمایی، بفرمانت تن نخواهم داد و من دشمن خدا را بر دوست خدا و حزب شیطان را بر حزب خدا انتخاب نخواهم کرد و السلام.)، و زمانی که معاویه که از قیس ناامید شد از روي حیله ناچار شد به مردم شام دروغ بگوید پس نامه اي از طرف قیس جعل کرد و بر اساس آن اعلام نمود (با این مضمون که)، قیس به تابعیت او در آمده است. آنچه مسلم است، از زمان معاویه روایت جعلی و دروغین در مدح بنی امیه و قدح بنی هاشم شایع شد و او بود که کیسه هاي پر از طلا و نقره به مزدوران روسیاه می بخشید تا آنها روایتی را به دروغ در مدح او بسازند و به رسول خدا نسبت بدهند، از جمله به سمره بن جندب صد هزار درهم می بخشد تا او روایتی جعل نماید. که آیه لیله المبیت در حق ابن ملجم و آیه (….. هو الدالخصام …..) در شان علی نازل شده است ولی سمره قبول نکرد تا مبلغ را بالا برد و تا دویست و سیصد هزار درهم که باز قبول نکرد در نهایت با چهارصد هزار درهم راضی شد..، آري که از این قبیل جنایات و خیانت هاي فراوان از معاویه صورت پذیرفت و این روش ناپسند معاویه ادامه یافت تا حدي که کودکان در یک چنین محیط مسموم بزرگ شدند و بزرگسالان در آن به پیري رسیدند و (با این خیانت کاري)، دشمنی خاندان پیامبر در دل ها جاي گرفت و بدعت کثیف معاویه (بر خلاف سفارش رسول خدا) دایر بر لعن و دشنام به علی علیه السلام بعد از نماز جمعه و نماز هاي جماعت در بالاي منابر در شرق و غرب اسلامی معمول گردید و حتی در پایگاه وحی(مدینه منوره)، چنین عمل می شد و بدین ترتیب لعن بر علی علیه السلام در تمام شرق و غرب کشور هاي اسلامی جاري شد ولی در منبر سجستان به جز یکبار این عمل ناروا  صورت نگرفت و مردم آن سامان از اجراي این بدعت کثیف بنی امیه خوداري کردند و حتی مقرر کردند که در منابر ایشان هیچکس لعن نشود وه که چه شرافتی نصیب این مردم گردید، پس ازمرگ امام حسن علیه السلام، معاویه به قصد حج وارد مدینه شد و خواست که در بالاي منبر رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله، علی علیه السلام را لعن کند، پس به او گفتند که در این شهر سعد بن ابی وقاص است و گمان نداریم که او به این کار راضی باشد پس تو کسی را بفرست تا عقیده او را معلوم کند و آنگاه معاویه شخصی را فرستاد پس سعد در پاسخ گفت اگر این کار انجام شود، من از مسجد رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله خارج می شوم و هرگز قدم به مسجد نخواهم گذاشت، پس معاویه از لعن علی خودداري کرد تا او پس از سعد این کار را در مدینه و تمامی بلاد اسلامی رواج داد. ام سلمه همسر عالیقدر پیامبرصلی اﷲ علیه و آله نامه اي به معاویه نوشت که (شما خدا و رسول او را در منابر لعن می کنید زیرا شما علی و دوستداران او را لعن می کنید و به حق گواهی می دهم که خدا و رسول او دوستدار علی هستند). ولی معاویه اعتنایی نکرد سیوطی و …..، دیگران نقل نموده اند، در زمان حکومت بنی امیه در تمامی بلاد اسلامی بیش از هفتاد هزار منبر وجود داشت که بر اساس رویه و بدعت کفر آمیز معاویه، وصی و نفس رسول خدا یعنی علی بن ابی طالب بر همه این منابر لعن می شد

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید: اناﷲ و انا الیه راجعون آري کیست که به سوالات حضرت علامه پاسخ دهد و کیست که به استدلال حضرت ام المومنین، مادرعالی مقام ما حضرت ام سلمه سلام اﷲ علیها و سفارشات اکید رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله بی توجهی نموده و فقط براي جلب رضایت معاویه تبهکار و پدر و مادر و فرزند هرزه و پلید آنان از دین خدا خارج شود و بخواهد که با توجیهات بلاوجه از عمل آنها و این جرثومه فساد و تباهی که در اسلام اینگونه فتنه نموده و ….، است دفاع کند ….. و فراموش نماید قول خداوند را در کتاب او که فرمود (…… و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار)).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

صلح و سازش بین قیس و معاویه:

.. معاویه به قیس پیامی فرستاد که تو براي چه کسی جنگ می کنی مگر نمی دانی آن فرمانده که تو از او پیروي می کنی بامن بیعت نموده است…، قیس با اکراه تمام پس از تنظیم شرایط با او بیعت نمود و ما بین او و معاویه در مدینه پس از صلح ملاقاتی روي داد که پس از گفتگوي بسیار فرازي از آن اینست که …..، (….. و آنگاه قیس چیزي از فضائل علی علیه السلام فرو گذار ننموده و بدان فضائل بر تقدم علی علیه السلام بر دیگران استدلال کرد و از جمله گفت: جعفر بن ابی طالب از این خاندان است که با دو بال در بهشت پرواز می کند، حمزه سیدالشهداء از این خاندان است و فاطمه سرور بانوان بهشت از جمله افتخارات این خانواده است و اگر قرار شود که رسول خدا و خاندان و عترت او را از قریش جدا کنیم به خدا قسم که مادر نزد خدا و رسولش و خاندان او از همه شما محبوب تر هستیم…، در حالی که به جان خودم قسم یاد می کنم که با وجود علی بن ابی طالب و فرزندانش احدي از انصار و قریش و عرب و عجم حق خلافت نداشتند، پس در این هنگام بود که معاویه به خشم آمد و گفت اي پسر سعد این مطالب را از چه کسی یاد گرفتی…، آیا از پدرت روایت می کنی، قیس گفت از کسی نقل می کنم که از پدرم بهتر بود و حق او بر من از حقوق پدرم بیشتر و عظیم تر است، معاویه گفت او کیست قیس پاسخ داد علی بن ابی طالب علیه السلام عالم و صدیق این امت که خداوند در حق او این آیه را نازل فرموده: (قل کفی باﷲ شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب)، یعنی اي پیامبر بگو بین من و شما شهادت خداوند کافی است و شهادت کسی که نزد اوست علم کتاب و سپس تمام آیاتی که در شان حضرت علی علیه السلام نازل شده بود یک به یک ذکر کرد پس معاویه گفت صدیق این امت ابوبکر است و فاروق آن عمر و کسی که علم کتاب نزد اوست عبداﷲ بن سلام است و قیس دوباره پاسخ داد، شایسته به این القاب نیکوکسی است که خداوند این آیه را در مقام و منزلت او نازل فرمود: (افمن کان علی بینه من ربه و یتلوه شاهد منه)، یعنی (آیا آن کسی که از جانب پروردگار خود داراي دلیل است و در پی آن شاهدي از خود دارد….) و همچنین (کسی که رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله او را در روز غدیر به خلافت امت اسلامی منصوب داشت و فرمود (من کنت مولاه و اولی به من نفسه فعلی اولی به من نفسه)، یعنی (هر که را من مولاي او و اولی به او هستم از خود او، پس علی هم اولی است به او از نفس او) و در غزوه تبوك در وصف علی علیه السلام فرمود: (انت منی به منزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدي)، یعنی (یا علی نسبت تو به من مانند نسبت هارون است به موسی با این تفاوت که بعد از من دیگر پیامبري مبعوث نمی گردد..،)

(کلب گوید پس آنچه ملاحظه و مسلم می گردد این شمشیر زبان قیس بود که امام اهل آتش یعنی معاویه را به سوي قرارگاه او سوق می داد و اینگونه تا ابد داغ ننگ بر پیشانی کثیف او و پیروان و راضی شدگان به اعمال آنها زد))

تمامی آنچه را که قیس در این مناظره ذکرو به حقیقت آن تصریح نموده است، همگی از آیات قرآنی و احادیث نبوي است که در فضل و منقبت علی علیه السلام مذکور و همه حافظان حدیث و علماء بزرگ اهل سنت نیز آنها را در مسندها و صحاح خود با بررسی کامل در سلسله اسناد و راویان آنها ذکر کرده اند…، اما در امتیازات جسمانی قیس، ….. دیلمی در ارشاد گوید: همانا قیس مردي بود که داراي اندامی بطول هجده وجب و عرض پنج وجب بود و در زمان خود بعد از امیرالمومنین علی علیه السلام سرسخت ترین وبا صلابت ترین مردم بود، ابوالفرج گوید: قیس مردي بلند قد بود و وقتی بر اسب می نشست پاهاي او به زمین می رسید..، ابراهیم ثقفی گوید قیس بلند ترین مردم بوده… او مردي قوي هیکل و بزرگ قامت و شجاع… و نسبت به علی علیه السلام و فرزندانش خیراندیش بود و با همین نظر و عقیده هم جهان را بدرود گفت…. و از او نقل می نماید که قیس گفت… (اصل و نسب من برهمه مردم مقدم است و از لحاظ جسمی و قامت بلند هم، بر همه مردان برتري دارم)، قیس در اواخر خلافت معاویه در مدینه فوت نمود (رحمت اﷲ علیه) خاندان قیس از بزرگوارترین خاندانهاي انصار بوده که در علم و دانش نیز شخصیت هاي والایی از آنان ظهور کرده اند مثل ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم، ابی نصر احمد بن عباس مشهور به عیاضی،….. و ….،

(کلب گوید خدایا سلام، صلوات و درود بی پایان و رحمت واسعه خود را بر روح و روان قیس و پدر بزرگوار اونثار و ایثار بفرما و از شفاعت آن بزرگواران ما را هم نصیب و قسمت بفرما آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

غدیریه عمر و بن عاص سهمی: متوفی سال 43:

قصیده او در 66 بیت از شاهکارهاي زبان عربی به شمار می رود که به قصیده جلجلیه معروف و طلیعه آن اینست (و معاویه الحال التجهل… ففی عنقی علق الجلجل)، این قصیده شامل اقرار به حقانیت و فضایل خاصه مولی امیر المومنین ارواحنا فداه است، آنهم از زبان شخصی نابکار که دشمن آن حضرت بوده است که در آغاز منظومه، به داستان نامه نگاري معاویه با او درخصوص مطالبه خراج مصر اشاره و… دارد، این مجموعه به نظم فارسی نیز ترجمه شده است (بود این چگامه این شاهکار، زیک روسپی زاده در روزگار، نگر تا چه سان داده داد سخن، به وصف شه اولیا بوالحسن…) در این مجموعه پس از آن که معاویه خراج کشور مصر را از عمر و عاص طلب می نماید، عمر و عاص در پاسخ می گوید: (معاویه بر من مشو ناسپاس / مزن خود به نادانی و التباس..) و در رابطه با مکر و حیله براي خونخواهی عثمان می گوید …، (که تا خلق سویت شتابان شدند / چوگاوان بگسسته از قید و بند)… (به خونی که از احمقی شد هدر / بپا کردم آن جنگ و آن شور و شر) / (که با سروراوصیاء از جفا / چنان جنگ خونین نمودم بپا)، / (زدم مصحفی چند بر نیزه ها / و زین حیله بر پا نمودم چه ها)، / (در آن دم که شد شیر حق حمله ور / چه سان حیله کردم به دفع خطر)، (نمودم ….. / بنامردي آموختم جمله را)، / (فراموش کردي که بااشعري / چسان حیله کردم گه داوري) / (به نرمی چه سان دادمش من فریب / که با خلع حیدر شدي بی رقیب)، (اگر چه ترا آن مقام بلند / نبد در خور اي پست نا ارجمند)، / (گران است بر من که نشناختی / مرا اي جگر خوار زاده دنی)، / (اگر من نبودم تو همچون زنان / پس پرده در خانه بودي نهان)، / (نمودیم از جهل یاري تو را / ایازاده هندشوم دغا) / (به ناحق تو را برشه سر فراز / مقدم نمودیم از حرص و آز)، / (شهی کز پیمبر به امر آله / شد او بر همه سرور و دادخواه)، / (به روز غدیر آن شه انبیاء / به منبر بر آمد چو بدر سما…)، (بفرمود من کنت مولاه را / که جمله شناسند آن شاهرا)، (پس آنگاه برآورد دست دعا / بدرگاه بی چون و گفت)، (هر آنکس که او را بود دوستدار / و را دوست باش و و را دستیار)، (هر آنکس بکینش ببندد میان / و را باش دشمن به هر دو جهان)، (سپس گفت با عترت پاك من / مبادا که باشید پیمان شکن) / (بباید نماییم خود اعتراف / که جمله گرفتیم راه گزاف)، / (نمودیم خود را در این جور و کین / گرفتار در اسفل سافلین) / (علی آن عزیز خداي ودود / بود خصم ما جمله یوم الورود) / (ز حق دور و در جور خود سوختیم / زهی زشت نامی که اندوختیم)، / (حساب من و تو بدست علی است / بلی روز محشر محاسب علی است)، / (چه عذري است ما را به روز جزا / در آن دم که افتد ز رخ پرده ها) / (پس اي واي بر تو در آن روز سخت / سپس بر من مجرم تیره بخت) /(فراموش کردي که لیل هریر / به صفین در آن وحشت بی نظیر) / (بخوابیدي و چون شتر مرغ زار / تغوط می نمودي به خودبی قرار) / (چو شیري درمان خشمگین حمله ور / تو از ترس با خاطري پر شرر) / (زمن چاره می خواستی و مفر / ز چنگال حیدر شه حیه در) / (ببستی در آن دم تو عهد و قرار / تفو بر تو و عهدت اي نابکار) / (بر این سیره من حیله ها ساختم / بتدبیراین امر پرداختم) / (نمودم عیان عورتم بی درنگ / بدادم تن اندر چنین عار و ننگ) (شه اولیا از حیا رخ بتافت / دل بی قرار تو آرام یافت) / (به اغیار دادي عطاي زیاد / ولی یار خود را ببردي زیاد) (بهر حال اکنون که مصر از منست / به وصلش دلم راحت و ایمن است) / (نما از خراجش تو صرف نظر / ز تکرار این گفتگو در گذر) / (و گرنه کنم آن چه ناکردنی است / بگویم هر آن چه که ناگفتنی است)، (کنم خلق را آگه از حال تو / بر آرم بن نخل آمال تو) / (خلافت کجا و تواندر کجا /چه نسبت بود بین ارض و سما) / (معاویه آن عنصر جاهلی / نباشد قرین با علی ولی) / (مپندار که اکنون شدي کامیاب / دگر نیست با عمر و عاصت حساب) / (منم اشتر پیش آهنگ تو / به گردن مرا هست آن زنگ تو) / (چو جنبد سرم زنگ آرد صدا/ از این زنگ سنگت شود برملا)،

(کلب گوید هزاران حیف که این خلاصه تقدیمی در واقع مشت نمونه خروار از این اثرحضرت علامه است و انشا اﷲ صاحبان دانش و علم به اصل کتاب براي حظ کامل مراجعه نمایند) آري و پس از این که این ابیات به سمع معاویه رسید دیگر متعرض عمر و عاص نشد.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

سخنی پیرامون این قصیده:

این قصیده که جلجلیه نامیده شده است، قصیده اي است، که عمرو عاص در پاسخ نامه معاویه که خراج مصر را از او مطالبه کرده بود سروده است، ابن ابی الحدید، اسحاقی، ازهري، ابن شهر آشوب، جزایري، زنوزي، تمام یا بخشی از آن را آورده اند، شرح حال شاعر این قصیده یعنی عمروعاص در مصادري از جمله (صحیح بخاري، صحیح مسلم، سنن ابوداوود، سنن ترمذي و نسایی، تاریخ سلیم بن قیس، سیره ابن هاشم..)، آمده است، وي را از جمله پنج نفري می دانند که به داهیه (تیزهوشی و حیله گري) مشهور بودند واو کسی بود که هر فتنه از او آغاز به او پایان می یافت، در شر و فساد و دروغ سازي و فتنه انگیزي.. مشهور همگان بوده است و.. در سخن صحابه از او به عنوان عنصري فاسد و پست و فرومایه که در رفتار خود جزپلیدي و نابکاري.. نداشته یاد شده است…، پدر او کسی است که قرآن به صراحت او را ابتر لقب داده است، رازي گوید(عاص، ابوجهل، بولهب، عقبه بن ابی محیط کسانی بودند که رسول خدا را نکوهش و آزارکرده اند ولی از همه آنها بیشتر، عاص بن وائل (پدر عمر و عاص) آن حضرت را سرزنش و نکوهش و آزار نموده است: و او بود که همیشه می گفت همانامحمد صلی اﷲ علیه و آله ابتر است و پسري ندارد که بعد از او جانشین او باشد و اگر از دنیا برود بزودي از خاطره ها محو گشته و یادي از او نمی ماند و شما (یعنی کفار قریش) از دست او آسوده می شوید و این در زمانی بود که عبداﷲ فرزند پیامبرخدا (پسر خدیجه) در گذشته بود…، و امیرالمومنین نیز در نامه خود خطاب به او فرموده است: (از بنده خدا امیرالمومنین به ابتر پسر ابتر عمر بن عاص، نکوهش کننده محمد و خاندانش در زمان جاهلیت و اسلام)، مادر او لیلا عنزیه جلانیه بود که در مکه از مشهورترین زنا کاران و از بی ارزش ترین و ارزان ترین فاحشه ها بود.

نقل شده است که اروي دختر حارث بن عبدالمطلب به معاویه گفت:

(مضمون) (….. اي برادر زاده من، تو البته در قبال حق ناسپاسی کردي ….. بعد از درگذشت پیامبر، ما خانواده نبوت در میان شما به منزله قوم موسی در دست فرعونیان درآمدیم که اولاد آنها را کشتند و زنانشان را به اسیري بردند و پسر عم رسول خدا(علی علیه السلام)، بعد از وفات پیامبر چون هارون شد در زمان جدا شدن او از موسی، آن زمان که هارون از قوم خود شکوه به موسی برد و گفت: »اي پسر مادرم این قوم در غیاب تو مرا خوار و زبون شمردند و نزدیک بود که مرا بکشند.« در نتیجه بعد رسول خدا پراکندگی ما جمع نشد و دشواري هاي ما آسان نگردید ولی سرانجام امر ما بهشت است و سرانجام شما آتش (ابدي جهنم) است، در این زمان عمر بن عاص به اروي گفت: اي پیرزن گمراه، سخن کوتاه کن و چشم خود بزیر افکن. اروي گفت: اي بی مادر تو کیستی؟ گفت: من عمر وعاص هستم، اروي به او گفت اي پسر زن زناکار تو این حرف می زنی در حالی که مادرت مشهورترین زن زناکار مکه بود و حریص در زنا دادن و اجرت گرفتن از مردان، پس بجاي خود بنشین و رسوایی و کوچکی خود را بیاد بیاور و به پستی و بی پدري خود فکر کن که بخدا قسم تو در میان قریش اصل و نسبی نداري و بی آبرو هستی و (بدان) تو همان هستی که شش نفر از مردان قریش ادعاي پدري تو را کرده اند و وقتی حقیقت از مادرت سوال شد گفت من با همه آنها همبستر شده ام پس ببینید این فرزند به کدام شبیه تر است و چون تو به عاص شبیه تر بودي ناچار ترا به او منسوب کرده اند، و من مادر تو را در شهر مکه با هر مرد نابکار و برده ناپاك و زناکار دیده ام پس تو با آنها باشی بهتر است زیرا به آنها شبیه تري …..، و همچنین امام حسن در مجلسی که معاویه و گروهی دیگر حاضر بودند به عمرو عاص فرمود: اما تو اي پسر عاص نسبت تو مشترك بود، چون مادرت تو را از راه زنا و فجور زائید و چهار نفر از قریش مدعی پدري تو بودند…، و به این ترتیب بعد از تولد عمرو، مدعیان بر سر اثبات پدري او با هم نزاع نمودند سپس سه نفر از ادعاي خود دست کشیدند و ابوسفیان می گفت به خداقسم من او را در رحم مادرش گذاردم و عاص ادعا کرد که چنین نبود …..، حسان بن ثابت در هجو عمر و عاص سروده است: »اي عمرو، بدون شک پدر تو ابوسفیان است، زیرا نشانه هاي واضحی از او در توست …..، پس هرگاه مردم درتشخیص زنازادگان جمع شدند، تو اي عمرو، نسبت خود را آشکار کن.« مادر عمر و عاص که نابغه نام داشت کنیز حبشیه مردي بود از قبیله عنزه و زنی زناکار بود ….. (مشهور است) که در زمان حکومت عمر و عاص بر کشور مصر عده اي هزار درهم جایزه تعیین کردند براي کسی که جرأت کند از عمر و عاص وضع مادرش را که فاحشه و بدنام بود سوال کند، پس مردي نزد او رفته گفت آمده ام تا نسبت به (وضعیت) مادر فرمانده و حاکم مصر معرفت پیدا کنم، عمر و عاص گفت: آري او زنی از قبیله عنزه منسوب به بنی جلان بود، نامش لیلی و لقبش نابغه بود حالا برو پاداشی که براي تو تعیین شده است رابگیر.)، عمر و عاص (به دلیل شرارت و شهرت در این امر)، پیوسته مورد سرزنش بزرگان از صحابه و ….. بود (از جمله علی، عثمان، حسن، عمار و …..)، و نیزحضرت علامه بطور مشروح داستان مشاجره عبداﷲ بن جعفر و عبداﷲ بن ابی سفیان بن حارث را با او مذکور نموده است، از بررسی متون تاریخی مسلم می گردد که او به طمع مقام و یا ترس ا ز غلبه مسلمانان و صدمه دیدن …..، مسلمان شد و علت آن هم جریانی بود که در حبشه واقع شد، در زمانی که او به همراه عماره بن ولید براي دستگیري جعفر بن ابی طالب و یاران او رفته بود …..، که نجاشی پادشاه حبشه با او گفت آیا مقصود تو اینست که من فرستاده مردي که چون موسی (پیامبر) است وناموس اکبر (جبرئیل) بر او نازل می شود را به تو تسلیم کنم، تا او را به قتل برسانی، عمرو از روي تعجب گفت اي پادشاه آیا او این چنین است نجاشی گفت واي بر تو اي عمرو از من بپذیر و از آن پیامبر پیروي نما، زیرا به خدا قسم او بر حق است و بطور حتم بر تمامی مخالفین خود غلبه می نماید، همانطور که موسی بر فرعونیان و سپاهیان او غلبه کرد…)، پس او تظاهر به اسلام نموده و در جمعیت مسلمانان وارد شد، عمروعاص همان است که رسول خدا را در ضمن هفتاد شعر هجو نمود و رسولخدا هم به تعداد همان قصیده او را لعن فرمود و او همان کسی است که امیر المومنین علی علیه السلام فرمود: » در چه زمانی عمرو، دستیار فاسقان و دشمن مسلمین نبوده است، آیا ممکن است که مانند مادرش نباشد.« …..، آري این شخص مصداق کلام آن حضرت است که فرمودند: » قسم به آن پروردگاري که دانه را در زیر خاك شکافته و می رویاند و خلایق را خلق نموده است، اینان اسلام نیاورده بلکه تظاهر به اسلام و کفرشان را پنهان نمودند و آن زمان که به یاران خود ملحق شدند به همان اصل یعنی کفر و کینه توزي که با ما داشتند بازگشت نمودند.«، ابن ابی الحدید از قول ابوالقاسم بلخی گوید ….. عمر وعاص از ابتدا ملحد بود و هیچگاه از الحاد و کفر خود دست نکشید و معاویه هم مثل اوست. و همچنین از استاد خود نقل می فرماید: » اولین کسانی که قائل به ارجاء محض شدند معاویه و عمر و عاص، بودند و این دو با خود فکري کردند که با وجود ایمان هیچ گناهی به آنان زیان نمی رساند و لذا وقتی از او سوال شد: » ….. خودت می دانی با چه کسی جنگ کردي و آگاهی چه گناهی را مرتکب می شوي، در جواب گفت، اطمینان به قول خداي تعالی داشتم که می فرماید » ان اﷲ یغفرالذنوب جمیعاً« ترجمه یعنی (خداوند همه گناهان را می آمرزد.)، …..، و اضافه می فرماید، ….. و اما معاویه که او فاسقی بود مشهور به قلت دین و انحراف از اسلام و نیز کسانی که او را حمایت کردند، از جمله عمر و عاص و سایر ستمکاران از اهل شام و افراد بی بند و بار و نادان صحرانشین و وحشی …..، که امر آنان بر هیچکس پوشیده نیست …..، و الی آخر.

سخنانی درباره عمروعاص:

گفتار رسول خدا: (……. زید ابن ارقم بر معاویه وارد شد، دید عمر و عاص با او روي یک تخت نشسته اند، پس خود را بین آن دو قرار داد، عمرو عاص به او گفت جاي دیگر پیدا نکردي که آمدي بین من و امیر المومنین (معاویه) جدایی انداختی؟. زید گفت: رسول خدا به جنگ رفته بود و شما نیز با آن حضرت بودید چون چشم رسول خدا بر شما دو نفر افتاد نظر تندي برشما نموده و روز دوم و سوم چون باز هم شما دو نفر را با هم دید، با همان نظر تند بر شما نگاه کرده و در سومین روز فرمود: هر زمان که معاویه را با عمرو عاص دیدید، بین آنها جدایی افکنید، زیرا اجتماع این دو نفر هرگز به خیر نخواهد بود.)، این روایت را ابن مزاحم و ابن عبدریه نیز در تالیفات خود آورده اند…..، .

سخنان امیر المومنین:

(مضمون) ابوحیان توحیدي روایت نموده که شعبی گوید: (عمر و عاص از علی یاد نموده و گفت او شخصی است شوخ و پرمزاح (یعنی زیاد شوخی و مزاح می کند)، و این سخن به علی علیه السلام رسید و فرمود فرزند نابغه پندارد که من شوخ و بیهوده سرایم، چقدر دور است این نسبت از من، چون یاد مرگ و اندیشه محشر و حساب مرا از تباهی و بیهوده گذرانی و بوالهوسی باز می دارد …..، همانا بدترین گفتار دروغ است، اما عمرو هرگاه وعده اي دهد تخلف می نماید و هرگاه سخن گوید دروغ گوید و در روزگار سختی امر و نهی می کند و در آن هنگام که شمشیرها بکار افتد بزرگترین نیرنگ و حیله اوآن است که سرین (باسن و عقب) خود را بی دریغ عیان سازد…..)، این سخن علی علیه السلام به همین مضمون از طریق شریف رضی نیز روایت شده است (……. عمر و عاص در هنگام جنگ خوب فرمان می دهد، اما همین که شمشیرها بکار افتد و زد و خورد آغاز شود بزرگترین تدبیرش آن است که عورت و سرین خود را بی دریغ نمایان سازد…..)، این روایت با همین مضمون از ابن قتیبه نیز نقل گردیده است: (……. به هنگام جنگ، مردي است سختگیر و پر فرمان و …..، تا مادامی که شمشیر ها بکار نیفتاده است، ولی در آن زمان که در گیري آغاز شود، بزرگترین حیله او آن است که خود را واژگون ساخته و با آشکار نمودن سرین (عقب) خود مانع از حمله خلق شود، خدا او را پست، خوار و نابود نماید…..)، این روایت با همین مضمون از ابن عبدربه نقل شده است، و نیز امیر المومنین در روایت دیگر و در آن هنگام که مردم شام در جنگ صفین قرآن ها را بر نوك نیزه ها زدند و جنگجویان را به حکم قرآن دعوت نمودند. فرمود: اي بندگان خدا من سزاوارترین کسی هستم که قرآن را پذیرفته است و اما معاویه، عمروعاص، ابن ابی معیط، حبیب بن مسلمه و ابن ابی سرح، اینان نه اهل دین و دیانت هستند و نه به قرآن اعتقادي دارند، من آنها را بهتر از شما می شناسم و از زمان کودکی با آنها بوده ام و پس از آنکه به حد رشد رسیده اند باز با آنها بوده ام، آنها در هنگام کودکی و بزرگسالی بدترین مردم بوده اند، این سخن (دعوت به قرآن)، سخن حقی است که از آن اراده باطل کرده اند و به خدا قسم اینان …..، قرآن را نمی شناسند و اینکه می بینید که قرآن ها را بر سر نیزه ها کرده اند جز مکر و حیله چیز دیگري نیست.«، ابو عبدالرحمن مسعودي گوید: یونس بن ارقم از مردي سالخورده برایم روایت کرد که ما در جنگ صفین با علی بودیم، عمر و عاص تک پارچه اي سیاه و مربع را برسر نیزه کرده و بلند نمود و گروهی گفتند که این پرچم را رسول خدا براي او ترتیب داده است و …..، چون خبر به علی علیه السلام رسید فرمود آیا داستان این پرچم را می دانید، رسول خدا این پارچه را به عمر و عاص (این دشمن خدا) نشان داد و فرمود: کیست آن را با شرایط آن بپذیرد، پس عمرو گفت اي رسول خدا شرایط آن چیست. رسول خدا فرمود: شرط آن اینست که با داشتن آن با مسلمانی جنگ نکنی و آن را به کافري نزدیک نکنی (یعنی براي حمایت از کافر و مشرك بکار نگیري)، پس عمرو آن را گرفت، اما به خدا قسم آن را به مشرکین نزدیک ساخته (یعنی براي حمایت معاویه و یاران اوبکارگیري کرده) و با در دست داشتن آن با مسلمانان می جنگد پس سوگند به آن خدایی که دانه را در زمین شکاف داده و آن را می رویاند و همه این خلایق را خلق نموده ایشان اسلام نیاورده بلکه تظاهر به اسلام می نمایند و کفر را در درون خودپنهان و به محض آنکه یاران و همکارانی یافتند به دشمنی و عناد خود بازگشت نمودند و تنها نماز را به صورت ظاهر ترك نکردند…..)

(کلب گوید و این روایت در واقع از اخبار غیبی رسول خدا و از معجزات آن حضرت است و در رسوا نمودن مشرکان یعنی کسانی که با امام حق محاربه می نمایند و این به منزله همان شاخصی است که براي تعیین حق و باطل در جناب عمار یاسر قرارداد که فرمود ترا گروه طغیانگر (فئه باغیه) بقتل می رسانند که منظور معاویه و یاران او بوده است که آن هم مانند قرآن از معجزات باقیه رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله است که در مسیر هدایت و رستگاري امت خود تا قیام قیامت آن را بیان فرموده است.)

نامه امیر المومنین به عمر و بن عاص

(مضمون) (این نامه) از جانب بنده خدا امیرالمومنین به آن ابتر و ابترزاده، عمرو بن عاص ابن وائل که سرزنش کننده محمد و آل محمد در عصر جاهلیت و اسلام بود و سلام بر آن کسی که از سعادت پیروي کند،

(کلب آستان مولا امینی گوید این سلام مخصوص رسول خدا بود که بر غیر مسلمانان، بدینگونه سلام خود را بیان می فرمود. زیرا سلام براي مخاطب، برکت و سعادت به همراه دارد خصوصاً اگر سلام دهنده از اولیاء اﷲ باشد پس بدینگونه اثبات می شود که علی علیه السلام این فرد را از دایره اسلام خارج می دانسته است)،

(……. اما بعد همانا تو شئون مردي و مردانگی را به خاطر شخصی فاسق که پرده اش دریده است(یعنی معاویه) از دست داده اي، (همان) شخصی که اشخاص شریف و کریم در مجلس او اهانت می شوند و اشخاص حلیم و بردبار در صورت آمیزش با او بی ارزش و به سفاهت منسوب می شوند…..، (اي عمر و عاص، بدان)، اگرخداوند مرا بر تو و آن زاده زن جگر خوار (معاویه، پسر هند جگرخوار) مسلط فرماید، شما را به ستمکاران قریش ملحق خواهم کرد، همان کسانی که در زمان رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله، خداوند قهار آنان را هلاك فرمود و اگر تو و او زنده بمانید و حیات شما بعد از من ادامه یابد، خداوند شما را کفایت کند و البته انتقام و عقاب خداوند شما را بس است. درعبارت دیگري با همین مضمون …..، آنچه در پیش روي شما و در آینده در انتظار شماست (که همانا عذاب ابدي آتش دوزخ الهی خواهد بود) بدتر است.

نکته (مهم):

(مضمون) ابن ابی الحدید این نامه را در کتاب شرح نهج البلاغه خود به نقل از کتاب صفین تالیف نصر بن مزاحم آورده است، در حالی که ما این نامه را در این کتاب نیافتیم و هر کس در مطالب بسیار دیگري از آنچه ابن ابی الحدید از این کتاب نقل نموده ولی در کتاب کنونی نیست آگاهی یابد به وضوح تمام پی می برد که کتاب موجود در واقع مختصري از کتاب اصلی است و کتاب نصر که ابن ابی الحدید از آن استناد کرده است و درحال حاضر در دسترس نیست و آن کتاب قطعاً از کتاب موجود بسیار بزرگتر و جامع تربوده است…..،. (کلب گوید یعنی دست خیانت و تعصب و طرفداري از این جرثومه هاي فساد و تبهکاري این کتاب را مانند بسیاري از کتب دیگر مشمول تحریف و یا سرقت و یا حذف و یا …..، نموده و آنها با این خیانت خود خواستند به هدایت و رستگاري مردم لطمه وارد نمایند و حال آنکه خداوند هادي و رهبر مردم به سوي سعادت جاوید به واسطه محمد و آل محمد علیهم السلام است)

خطبه امیرالمومنین بعد از تحکیم حکمین:

(مضمون) پس از آنکه خوارج خروج نمودند و ابوموسی به مکه فرار کرد، علی علیه السلام ابن عباس را به بصره برگشت داد و در کوفه این خطبه را ایراد فرمود:

(ستایش مخصوص خداوند است هر چند روزگار سانحه مهم و حادثه بزرگ را بوجود آورد، من شهادت می دهم که جز خداي بی شریک کسی شایسته پرستش نیست و محمد (صلی اﷲ علیه و آله) بنده و فرستاده اوست و درود خداوند بر او و آل او، اما بعد همانا سرپیچی از نصیحت ناصح مهربان و دانا و کارآزموده حسرت بسیاري به بار می آورد و لذا من در موضوع این داوري که صورت گرفت، امروز راي خود را اعلام می کنم ….. شما جفاکاران و مخالفان از پذیرش امر من خودداري کردید و با تمرد خود نصیحتم را اجرا نکردید و این روش شما (در مخالفت) …..، کار من و شما را به آنجا کشید که پس از وقوع خطر و بدست آمدن ضرر، راز نصیحت هاي من آشکار شد…..، همانا این دو مرد (عمرو بن عاص و ابوموسی اشعري) که شما به داوري قبول کردید، حکم قرآن را پشت سر انداخته و بر خلاف امر و نهی قرآن عمل کردند و …..، و خدا و رسولش و صالحین و اهل ایمان همگی از آن دو بیزاري جسته و آنها آماده عزیمت به شام شدند…..)، …..، در خصوص عمر و عاص،حضرت علی علیه السلام سخنان بسیار بیان فرموده است، از آنجمله او را به عناوین (پسر نابغه، دشمن خدا و دوست آنکه خدا او را دشمن دارد، (مظهر) ناپاکان و ستمکاران، جفاپیشگان و …..) یاد کرده است.

(کلب گوید خداوند در کتاب خود گروهی را به عذاب جاوید دوزخ بشارت داده است و مولانا امیرالمؤمنین المظلوم همه آن عناوین را بر عمروعاص و معاویه ابراز کرده است از جمله عدو اﷲ و ظالم و …..)،

ابویوسف قاضی ….. روایت نموده است که علی علیه السلام در قنوت نماز خود بر معاویه نفرین می کرد و ….. و طبري نیز روایت کند که علی علیه السلام در قنوت نماز خود می فرمود: (خدایا، معاویه، عمرو، اباالاعور سلمی،حبیب، عبدالرحمن بن خالد، ضحاك بن قیس و ولید را لعنت فرما.) و …..

(کلب گوید و ما و همه مومنین و مومنات تا قیام قیامت گوئیم آمین،آمین، آمین یا رب العالمین)،

و آن زمان که خبر کشته شدن محمد بن ابی بکر به عایشه رسید در مرگ برادر خود بسیار بی قراري می کرد و پیوسته در قنوت و بعد از نماز، به معاویه و عمر و عاص نفرین می نمود که این واقعه را نیز طبري، ابن اثیر،ابن کثیر و ….، در آثار خود آورده اند، و نیز زبیر بن بکار در کتاب مفاخرات خود روایت نموده است که روزي (عمرو عاص، ولید بن عقبه، عتبه بن ابی سفیان، مغیره بن شعبه)، نزد معاویه جمع بودند …..، آن جمع گفتند: اي امیر المومنین بنگرکه حسن پسر علی چگونه نام پدرش را زنده می کند و ….. دائماً چیزهایی از او می شنویم که باعث نگرانی ما است …..، به دنبال او بفرست تا او و پدرش را در محضر تو دشنام دهیم و سرزنش نمائیم (معاویه در برابر اصرار آنان مخالفت کرد)، …..، معاویه گفت حال که بر خلاف نظر من می خواهید او را احضار کنید، در هنگام سخن با او معارضه نکنید و این مطلب رابدانید که این خاندان کسانی هستند که به هیچ وجه نمی توانید بر آنها عیب بگیرید و هیچ عار و ننگی به آنان نمی چسبد، فقط با همان سنگ (تهمت) او را هدف قرار دهید، بگویید پدرت عثمان را کشت و خلافت خلفاي قبل را ناخوش داشت، پس معاویه به دنبال امام حسن فرستاد …..، (پس از آنکه آن حضرت وارد شد) عمر و عاص گفت …..، علی به ابوبکر دشنام داد و خلافتش را خوش نداشت و از بیعت با اوخودداري کرد و بعد هم با اکراه بیعت نمود و در خون عمر هم شرکت کرده و عثمان را هم از روي ستم کشت و به ناروا ادعاي خلافت کرد و …..، و همانا شما فرزندان عبدالمطلب در حد آن نبودید که باکشتن خلفا و خونریزي هاي ناروا به پادشاهی برسید و شما به سلطنت حریص هستید و در این راه به هر کار ناروا دست می زنید. اما آنچه مربوط به تو است اي حسن تو فکر کردي که به خلافت می رسی در حالی که عقل و تدبیر این کار را نداري، تو درباره خدا چه فکر می کنی که صلاحیت آن را به تو نداد به حدي که سزاوار است هزا هستی و این نتیجه عمل بد پدر توست و مقصود ما از اینکه تو را احضارنمودیم آن بود که به تو و پدرت دشنام بدهیم، اما پدرت را که خداوند به تنهایی کار او را ساخت و ما را از دست او راحت کرد، اما تو در دسترس مایی و ما هر طور که بخواهیم درباره تو عمل می کنیم و اگر تو را بکشیم در پیشگاه خداوند گناهی نکرده ایم و در نظر مردم هم سرزنش نمی شویم آیا تو می توانی بر این گفتار ما ایراد بگیري و آن را تکذیب کنی اگر میتوانی انجام بده در غیر این صورت تو و پدرت ستمکارید…..، پس از اینکه عمر و عاص این سخن را گفت امام حسن شروع به سخن فرمود و ابتدا حمد و ثناي الهی را بجا آورد و بر پیامبر درود فرستاد (و فرمود آنچه قبلاً مذکور شد) و سپس فرمود اي عمر و عاص تو با رسول خدا در تمام جنگها به ستیز برخاستی و حضرت را هجو کردي و آزار نمودي و هر چه کینه و حیله و مکر داشتی علیه او بکار گرفتی و در مقام تکذیب و دشمنی با پیامبر از همه سرسخت تر بودي و سپس با کشتی به حبشه رفتی تا نجاشی را تحت تاثیر قرار داده و جعفر و یارانش را دستگیر و به اهل مکه تحویل دهی ….. ولی خداوند تو و رفیقت (عماره) را رسوا نمود، پس تو در جاهلیت و اسلام دشمن سرسخت بنی هاشم بودي و سپس فرمود توخود بهتر می دانی و این جمع نیز آگاهند که تو هفتاد شعر (بر علیه رسول خدا) سرودي و رسول خدا فرمود (خداوندا من شعرنمی گویم و سزاوار نیست که شعر هم بسرایم ولی خداوندا به عدد هر حرفی از این (سروده هاي نارواي او) هزار لعنت بر اوفرست)، و بنابراین نفرین پیامبر خدا و لعن خدا بر تو از حد شماره خارج می گردد….. اما آنچه در امر عثمان گفتی تو دنیا را براي او به کانونی پر از آتش بدل کردي و سپس به فلسطین رفتی و زمانی که خبر کشته شدن عثمان به تو رسید گفتی کنیه من ابو عبداﷲ است و هرگاه زخمی را فشار دهم آن را خونین می کنم و سپس خود را در اختیار معاویه قرار دادي و دینت را به دنیاي او فروختی ….. به خدا سوگند که در زمان عثمان یاري اش نکردي و بعد از قتل او هم غضبناك نگشتی، واي بر تو اي پسر عاص آیا تو هنگام خروج از مکه به حبشه درباره بنی هاشم این اشعار را نگفتی: . (……. من نکوهش کننده احمدم و در گفتن ناروا به او از همه بیشتر می گویم و من از بنی هاشم (به بدگویی) چیزي را فروگذار نمی کنم در حضور و غیاب آنان و …..).

نامه ابن عباس به عمرو:

(مضمون) ابن عباس در پاسخ او نوشت (اما بعد من در میان عرب از تو بی حیاتر نیافتم و تو همان کسی هستی که معاویه ترا به پیروي از هواي نفس وادار نمود و تو هم دین خود را بهاي کمی به او فروختی …..،

در این جنگ که تو (آتش آن را) بپا کردي کار معاویه همچون علی نیست زیرا علی آن جنگ را براي حق آغاز کرد و با حیله شما روبرو شد و معاویه جنگ را به ناحق آغاز کرد و کارش به اسراف (خونریزي مردم) رسید. مردم عراق هم مانند مردم شام نبودند زیرا مردم عراق با بهترینِ خود که علی بود بیعت کردند و مردم شام با معاویه که بدترین آنان بود بیعت نمودند و من و تو هم یکسان نبودیم من براي حق و تو براي حکومت مصر…..، سپس برادر خود فضل را احضار کرد و گفتاي پسر مادرم در جواب عمر و عاص اشعاري را بگو پس او این اشعار را سرود (……. براي درد نادانی تو علاجی نیست جزآنکه (اهل ایمان) سرنیزه ها را پی در پی در گلوگاه شما بزنند …..، تا سر در اطاعت علی و ابن عباس بیاورید و اما علی پس خداوند او را به فضیلت و بلندي قدر و منزلت بر تمامی خلق برتري داد …..)، عمر و عاص در سفري که به حج رفته بود با ابن عباس برخورد کرد و از او از روي حسادت گفت: اي پسر عباس چرا هر وقت مرا می بینی با حالتی ناخوش از من روي بر می گردانی و …..، ابن عباس پاسخ داد …..، تو گناهکار بی پدر و گمراه و گمراه کننده اي، معاویه ترا برگردن مردم سوار کرد و تو هم از حمایت او خوشحال شدي و آن را به حساب بزرگی خودت قرار دادي …..، و نیز روزي در مجلسی معاویه که ابن عباس و عمروعاص حاضر بودند عبداﷲ بن جعفر نیز وارد شد پس عمروعاص شروع به بدگویی از او کرد (…….، خوشگذران است و …..، به گذشتگان خود می بالد و در انفاق و بخشش به مردم اسراف کار است …..)، پس ابن عباس گفت به خدا قسم که دروغ می گویی …..، بلکه عبداﷲ بن جعفر بسیار به یاد خداست و در برابر نعمتهاي حق سپاسگزار و از هر امر ناروایی دورو او مردي است بخشنده و بزرگ، آقا و بردبار، هدفی راستین دارد، تقاضاي دیگران را اجابت می کند …..، در بین قریش مقامی والا و شیر بیشه مردانگی است و در کارزار دلیر و …..، حسب و نسبی شریف دارد و همانند آن ناپاك نیست که پست ترین افراد قریش بر سر پدري او نزاع کنند و در نهایت (عاص بن وائل)، قصاب قریش بر دیگران در ادعاي پدري او پیروز شود ….. الی آخر.

معاویه و عمرو عاص:

حضرت علی علیه السلام نامه اي نوشت و معاویه را براي بیعت با خود دعوت کرد، معاویه با برادر خود عتبه بن ابی سفیان مشورت نمود عتبه گفت در این کار از عمرو عاص کمک بگیر که البته او نخواهد آمد ….. مگر آنکه دین او را بخري …..، پس معاویه به او نوشت …..، و او را دعوت کرد، عمرو عاص پس از خواندن نامه معاویه با پسران خود عبداﷲ و محمد مشورت کرد عبداﷲ گفت: به نظر من رسول خدا هنگام رحلت خود از تو خشنود بود و دو خلیفه بعد او هم از تو راضی بودند و در زمان کشته شدن عثمان هم که حضور نداشتی پس در این آخر عمر که مرگ تو نزدیک است، در خانه بمان …..، ولی پسر دیگر او محمد گفت به نظر من …..، به اهل شام ملحق شو…..، آنگاه یعقوبی می نویسد. اینجا بود که شیخ بر پاشنه هاي پاي خود ادرار و بول کرد و دین خود را به دنیا فروخت در این هنگام عمر و عاص غلام خود وردان را احضار کرد و گاهی به او می گفت بار سفر را ببند و سپس دوباره می گفت بار سفر را باز کن …..، وردان گفت گویا عقل خود را از دست داده اي، آیا دوست داري آنچه در دل داري بگویم، تو بین دنیا و آخرت مردد هستی با خود می گویی اگر با علی بیعت کنم آخرت دارم و دنیا ندارم و اگر با معاویه بیعت کنم آخرت ندارم ولی دنیا دارم، آنوقت عمروعاص گفت راست گفتی، پس حرکت کرد و به معاویه پیوست، ….. چون به مجلس معاویه وارد شد معاویه گفت اي ابا عبداﷲ امشب سه گزارش به ما رسیده اول اینکه محمد بن ابی حذیفه که در مصر زندانی بود با یارانش از زندان فرار کرده است، دوم قیصر روم گروهی از رومیان را تحریک کرده تا به شام حمله کنند و سوم اینکه علی به کوفه رسیده و آماده حرکت به سوي ماست پس عمرو گفت اما گزارش اول محمدبن ابی حذیفه، پس سپاهی به سمت او بفرست یا او را می کشند یا دستگیر یا فراري می دهند، گزارش دوم براي قیصر روم کنیزکان ماهرخ رومی با مقداري ظروف طلا و نقره بعنوان هدیه بفرست و با او صلح و سازش کن و اما گزارش سوم در مورد علی، نه به خدا سوگند که عرب در هیچ امري او و تو را یکسان نمی بیند…..، و در روایتی …..، عمرو گفت (براي پاداش همدستی با تو) حکومت مصر و مزایاي آن را به من واگذار …..معاویه گفت من اگر می خواستم با تو خدعه کنم فقط به امیدوار کردن تو اکتفا می کردم، پس عمرو پاسخ داد به خدا قسم مثل من تحت تاثیر مکر و خدعه تو قرار نمی گیرد زیرا من باهوش تر و زیرك تر از آن هستم که با سخنی امیدوار شوم، معاویه گفت سر خود را نزدیک بیاور تا رازي را به تو بگویم، پس وقتی که عمرو عاص سر خود را نزدیک برد، معاویه گوش او را گاز گرفت و به او گفت این خود خدعه بود، مگر جز من و تو کسی دیگر در این اتاق هست، پس عمرو این اشعار رابراي او خواند (……. اي معاویه تا زمانی که به دنیاي خود نرسم، دین خود را به تو نمی فروشم و اگر تو حکومت مصر را به من بدهی البته معامله خوبی کردي، چون در عوض پیر سالخورده اي را در اختیار داري که با حیله خود می تواند مصدر هر خیرو شري باشد….. و آنگاه عتبه برادر معاویه وارد شد و معاویه را تحریک بر واگذاري مصر کرد و ….. معاویه تعهد کرد که ولایت مصر را به او بدهد …..

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

عمار یاسر و عمر و عاص:

عمار پسر یاسر با عمر و عاص، در لشکرگاه صفین روبرو شدند. پس عمار و یارانش از مرکب پیاده شده و حمایل شمشیرهاي خود را در بر گرفتند، در این حال عمرو عاص (به مکر) گفت اشهد ان لا آله الاّ اﷲ عمار گفت ساکت باش که تو در دوران زندگانی محمد صلی اﷲ علیه واله و هم بعد از او این شهادت را ترك کردي …..، عمر و عاص گفت اي ابا یقظان (لقب عمار) …..، بر چه مبنایی با ما می جنگی آیا قبول نداري که ما نیز خداي یکتا را می پرستیم و به همان قبله شما نماز می گذاریم …..، عمار گفت حمد خداي را که این اقرار ها را بر زبان تو جاري کرد که من و یارانم داراي قبله و همراه با پرستش خداي یگانه معترف به پیامبري محمدیم

(کلب گوید یعنی ما و شما اتفاق نظر داریم که ما اهل ایمان هستیم ولی این اتفاق نظر بر ایمان شما وجود ندارد یعنی شما گمراه هستید) ….. و این همه بر خلاف تو و یارانت تو را گمراه و گمراه کننده قرارداد،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید یعنی محکوم هستی به این نحوه استدلال یعنی اتفاق نظر ما در ایمان شما نیست ولی شما به ایمان ما اقرارنموده و در آن اتفاق نظر وجود دارد که این برهان عمار از عجایب کلام است)

….. اکنون به تو خبري دهم که نبرد من و یارانم با تو بر چه اساسی است، رسول خدا به من امر فرمود که با ناکثین (پیمان شکنان) نبرد کنم من هم نبرد کردم و امرفرمود با قاسطین (منحرفین از عدالت) نبرد کنم که آن گروه شما هستید و اما مارقین را (آنان که از دین خارج می شوند)، نمی دانم آنها را درك خواهم کرد یا نه اما اي ابتر آیا ندانستی که رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله درباره علی فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) . عمرو گفت یا ابا یقظان به من دشنام می دهی، حال آنکه من به تو دشنام نداده ام …..، …..

در حدیثی دیگر عمار یاسر رحمه اﷲ علیه به عمرو عاص نزدیک شد و گفت دین خود را به حکومت مصر فروختی …..، در کتاب صفین و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید مذکور است که: (ابو نوح حمیري در روز صفین به اتفاق ذوالکلاع نزد عمروعاص آمدند و او با معاویه و گروهی گرد آنان جمع بودند و عبداﷲ بن عمر مردم را به جنگ تحریک می نمود پس ذوالکلاع به عمرو گفت اي ابا عبداﷲ آیا مایلی با مردي خیراندیش، عاقل و مهربان روبرو شوي که از عمار یاسر به تو خبر دهد و دروغ نگوید، عمرو گفت او کیست پس پاسخ داد این پسر عموي من است و اهل کوفه است، عمرو نگاهی به او کرد و گفت سیماي ابوتراب را در تو می بینم

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید آنها جهت تحقیر امیرالمومنین، آن حضرت را به ابوتراب یاد می نمودند و حال آنکه امیرالمومنین به این لقب که رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله به امر خداوند تبارك و تعالی به آن حضرت عطا فرموده بود افتخار می کرد)

پس ابونوح در پاسخ گفت: (بر من سیماي محمدصلی اﷲ علیه و آله و یاران او نمایان است و در سیماي تو ابوجهل و فرعون).

ابوالاسود دوئلی و عمرو:

ابوالاسود دوئلی بعد از کشته شدن علی علیه السلام بر معاویه وارد شد، در حالی که بلاد اسلامی در زیر تسلط و نفوذ معاویه درآمده بود، و معاویه او را به خود نزدیک و جایزه بزرگی به او داد، ولی عمر و عاص به او حسادت نمود …..، و از روي سعایت و ….. گفت ابوالاسود دوئلی مردي خردمند و سخنور است، ….. او در هر شهر و گوشه و کنار مملکت تو، نام علی رابه نیکی زنده می کند و …..، پس او را احضار کن تا روحیات او بر تو آشکار شود، ….. معاویه گفت …..، ممکن است گفتگو با او باعث خشم من شود زیرا من از ضمیر او اطلاع دارم و صلاح است که هر گونه تظاهر کرد پذیرفته شود، ….. ولی عمرو عاص اصرار کرد …..، پس ابوالاسود را احضار کردند آنگاه معاویه از راه حیله به او گفت، من و عمرو عاص درباره اصحاب محمد اختلاف نظر داشتیم میل دارم عقیده تو را بدانم …..، اي ابوالاسود کدام یک از اصحاب رسول خدا صلی اﷲعلیه و آله محبوبتر بودند او به کنایه پاسخ داد آنکه بیشتر از همه رسول خدا را دوست می داشت و در راه او فداکاري کرد و…..، معاویه پرسید و به نظر تو کدام افضل ترند، پاسخ داد آنکه که تقوي او زیادتر و خوف او در دین بیشتر بود، معاویه در این زمان بر عمرو خشمناك شد و آنوقت از ابوالاسود سوال کرد، پس کدام یک داناتر از همه اصحاب بود پاسخ داد آن کسیکه بیشتر از همه در گفتار خود از خطا مصون و سخنش رساتر و کاملتر بود، معاویه سوال کرد کدام یک از اصحاب شجاعتراز سایرین بودند، او پاسخ داد آنکسی که در میدانهاي جنگ رنج و محنت بیشتري را تحمل کرد و در مقابل حملات دشمن بردبارتر بود، معاویه پرسید کدامیک از اصحاب بیشتر مورد اطمینان پیامبر خدا بود پاسخ داد آنکسی که بعد از خود، درباره او وصیت فرمود، معاویه پرسید کدام یک از اصحاب نسبت به پیامبر راستگوتر از دیگران بود، پاسخ داد آن کس که قبل از همه مردم، پیامبري او را تصدیق کرد. و آنوقت معاویه رو به عمرو عاص کرد ….. و گفت میتوانی کلام او را رد کنی ابوالاسود گفت من می دانستم که چه کسی تو را به این کار تحریک کرد، اکنون اجازه بده در مورد او بگویم، معاویه گفت هر چه می دانی بگو، پاسخ داد یا امیر المومنین این شخص کسی است که در ضمن اشعاري که سروده است، رسول خدا را هجو و نکوهش نموده و رسول خدا در مقابل اشعار او فرمود:

(پروردگارا من که شعر نمی توانم بگویم، پس به هر بیتی که عمرو در هجو من سروده است لعنتی بر او بفرست اي معاویه آیا با این سخن پیامبر خدا، می توان براي عمروعاص فلاح و رستگاري تصور نمود، تا او به آن برسد و یا از آنچه بدست میآورد سود ببرد، به خدا قسم کسی که شناختن حسب او با قرعه باشد، باید در سخن ناتوان باشد و ….. او کسی است که به دلیل پستی و رذل بودن، به هنگام به پا خاستن بزرگان براي بزرگداشت بزرگواران هر قوم، چون سگ می نشیند و بنام دین خود را به تکلف و ریا می افکند و به سبب گناهان بسیاري که مرتکب شده به ابهت بزرگواران نظر نمی افکند…..، پس عمرو گفت اي برادر دوئلی تو خوار و فرومایه هستی و با معاویه دشمنی می کنی و ….. و آنوقت معاویه به آنان گفت ….. از مجلس خارج شوید.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

سخنی از ابوجعفر و زید بن حسن:

ابوجعفر و زید بن حسن گویند: (روزي معاویه در روز صفین از عمروعاص خواست که صف هاي لشکر شام را در مقابل سپاهیان عراق منظم نماید، عمرو گفت مشروط بر اینکه حکم و فرمان من در صورتی که پسر ابی طالب کشته شود و بلاد عراق به تسخیر تو درآید معتبر و نافذ باشد، معاویه گفت مگر فرمان تو درباره حکومت مصر نیست، عمرو پاسخ داد مگر نه اینست که حکومت مصر براي من در عوض بهشت است که آن را فروخته ام و کشته شدن پسر ابی طالب بهاي آتش است که آن را می خرم، همان آتشی که از اهل خود جدا نمی شود و دوزخیان تا ابد در دوزخ به آن گرفتارند، معاویه گفت اي اباعبداﷲ فرمانی که براي حکومت مصر به تو عطا کردیم در اعتبار خود باقی است، اگر پسر ابی طالب کشته شود، تو آهسته سخن بگو مبادا اهل شام سخن تو را بشنوند در این موقع عمرو به اهل شام گفت اي گروه مردم شام صفوف خود را منظم کنید و جمجمه هاي خود را به پروردگارتان بسپارید،. و از خداي خود که او را می پرستید یاري بجوئید و با دشمن خود نبرد کنید، آنها را بکشید و دنباله آنها را قطع کنید، و در جنگ صبور باشید و بدانید زمین از آن خداست که به هر کس از بندگانش بخواهد می دهد و عاقبت کار به نفع اهل تقوي است، ….، با توجه به آنچه گذشت و با توجه به این سخن عمرو، معلوم و محرز می شود که او حق امیرالمومنین علی را شناخته و تباهی و فساد کار مخالفت با او را می داند و …..، و این دلیلی است قاطع و متقن بر رد نظر کسانی که عمل عمرو را از روي اجتهاد و یا عدالت او نیکو می دانند….. (انا ﷲ و انا الیه راجعون).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید معانی خطا و جرم ساده و واضح است و تعجب از کسانی است که مدعی فهم و تفسیر قرآن هستند ولی به ابتدایی ترین اصول و مبانی تفسیر قرآن آگاه نیستند و فهمی در معانی آن ندارند و با تأویل و برداشت خودسرانه و جاهلانه، هم خود را داخل آتش ابدي دوزخ نمودند و هم بسیاري دیگر را با معتقد نمودن به یاوه هاي خود مستوجب نار و خلود در آن نمودند و این امر امکان ندارد مگر به الهام شیطان که با این ترفند او، گروه هاي ارتجاعی نابکار و تروریست و قاتل سفاك به نام دین به جان جامعه اسلامی و بشري افتاده و انسان ها را به خاك و خون بکشند و اعمال جنایت کارانه خود را مستند به فتاواي شیطانی عده اي گمراه خارج از دین نموده و آخرت خود را بر همین استدلال شیطانی از قرآن استوار نمایند که بگویند خدا از خطا می گذرد و پاداش هم می دهد آري چنین است ولی اعمال این جانیان خون آشام براساس حکم قرآن خطا نیست بلکه جرم است یعنی اعمالی که خدا وعده آتش دوزخ جاودانی به مرتکب آن داده است).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

عمرو عاص و برادرزاده اش:

عمرو عاص برادر زاده اي هوشیار و زیرك داشت که از مصر نزد او آمد و به او گفت (……. آیا فکر می کنی که اهل مصر وکشندگان عثمان، ولایت مصر را تا زمانی که علی علیه السلام زنده است به معاویه تسلیم می نمایند و یا فکر می کنی که اگر مصر تحت تسلط معاویه قرار گرفت همانطور که با حرف آن را طعمه تو قرار داد با حرف از تو نخواهد گرفت …..، اگر تومعاویه را نخواهی او هم تو را نمی خواهد، ولی تو دنیاي او را می خواهی او هم دین تو را طلب می کند و …..، پس خبر این گفتگو به معاویه رسید و او آن جوان را احضار کرد ولی او فرار کرده و به علی ملحق شد و داستان عمرو و معاویه را براي آن حضرت شرح داد و حضرت از آمدن او خوشحال و او را به خود نزدیک نموده و گرامی داشت…..)

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

غانمه قریشیه و عمر و عاص:

این بانوي مسلمان که نامش غانمه است در مکه بود و شنید معاویه و عمرو عاص به بنی هاشم دشنام می دهند، پس گفت اي گروه قریش به خدا قسم معاویه امیرالمومنین نیست و او در خور این مقام خلافت که براي خود تصور می کند نیست و او به خدا قسم کسی است که نسبت به رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله بدي و نکوهش نمود و من خود نزد معاویه خواهم رفت و با او سخنی خواهم گفت که از شرمساري عرق در پیشانیش نقش ببندد و ناراحت و نالان شود …..، خبر به معاویه دادند …..، او یزید را با خادمان و غلامانش به استقبال او فرستاد …..، و یزید به غانمه گفت که ابا عبدالرحمن یعنی معاویه، امر کرده که تو به محل پذیرایی او وارد شوي غانمه که یزید را نمی شناخت سوال کرد تو کیستی خداوند تو را حفظ کند گفت من یزید پسر معاویه هستم، غانمه گفت خدا ترا باقی نگذارد اي ناقص تو شایسته پذیرایی مهمان نیستی پس رنگ یزید از این اهانت دگرگون شد و نزد معاویه آمد و جریان را به او خبر داد معاویه گفت این سالخورده ترین زن قریش است و از همه بزرگتراست …..، روز بعد معاویه به نزد غانمه آمد و به او سلام کرد غانمه گفت سلام بر اهل ایمان و خواري و هلاك بر ناسپاسان، و آنوقت گفت کدام یک از شما عمر و عاص هستید عمرو فوراً جواب داد که من اینجا هستم غانمه گفت این توهستی که به قریش و بنی هاشم دشنام می دهی و حال آنکه خود لایق دشنام هستی …..، به خدا قسم من کاملاً به عیوب و زشتی هاي تو و مادرت دانا و آشنایم و یک یک عیب هاي تو را می شمارم تو از کنیزکی سیاه، دیوانه و زشت کردار و احمق متولد شدي،کنیزکی که ایستاده بول می کرد و اشخاص پست و فرمایه را براي مقاربت قبول می کرد و هرگاه نري با او همبستر می شد نطفه او بر نطفه آن مرد غلبه می کرد (یعنی از فرط کثرت شهوت او)، و در یک روز با چهل مرد که بر او می جهیدند همبستر می شد

(کلب گوید اگر توجه شود این اوصاف در واقع، اوصاف یک حیوان است حیوانی پست و نجس و آیا از اینگونه کثافت ها و فاحشه ها جز دشمنان مولاي مظلومان علی علیه السلام کسی دیگر به دنیا می آید)

این از مادرت و اما تو، من تو را مردي یاوه گو و گمراه می بینم ….. تو مرد بیگانه اي را با زنت همبستر دیدي و حس غیرت و شرافت و مخالفت در تو برانگیخته نشد

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

 (کلب گوید: یعنی دیوثی هستی که پیامبرفرمود دیوث بوي بهشت را استشمام نمی کند)

و اما تو اي معاویه هیچگاه با نیکی و صلاح سر و کاري نداري زیرا بر اساس خیر و نیکی تربیت نشدي، تو را چکار با بنی هاشم، و ….. که گفتار او بسیار طولانی است و ما مقداري از ابتداء آن را نقل کردیم ….. و گفت آیا زنان بنی امیه چون زنان بنی هاشمند و …..، الی آخر حدیث.

سخن حضرت علامه پیرامون شخصیت عمرو:

این بود حقیقت و نمودار شخصیت ذاتی و روحیات این مرد (عمرو بن عاص)، از زمان جاهلیت و در عصر نبوت رسول خداصلی اﷲ علیه و آله و بعد از آن تا آنکه فتنه ها بپا کرد و در زمان حکومت امیرالمومنین، قبائل را در مقابل هم به جنگ انداخت و از روزي که به زاده هند جگرخوار، براي نابودي حق و اهل حق پیوست، آن همه نیرنگها و حادثه جویی ها نمود تا زمانی که عمر ننگین او بسر آمد و در پست ترین حالات، مرگ او فرا رسید و بنیان آرزوهاي او را خراب کرد و عاقبت در طبقات دوزخ گرفتار شراره هاي ابدي آتش گردید و قید هاي آهنین و آتشین او را در میان گرفت، ….. و با توجه به آنچه مذکور شد، در سراسر زندگی پر از فساد و تباهی او نه دلیلی براي ثناء او بوجود آمد و نه مقامی تا مایه مباهات او شود وآنچه از اوصاف او آمده است تماماً ساخته و پرداخته همقطاران و هم فکران اوست که جملگی از دشمنان خاندان رسالت هستند. و لذا با توجه به حالات او محرز می گردد که در تمام دوران زندگی خود تظاهر به اسلام نموده و نفاق و کفر خود راپنهان نموده بود، که واقعاً براي او داستان فرماندهی او در غزوه (ذات السلاسل) نیز سودي را عاید نمی نماید زیرا رسول خدا حکم به ظاهر می فرمود و قصاص قبل از جنایت نمی کرد و با آنها و همه منافقان مماشات می فرمود تا شاید نجات یابند، زیرا رسول خدا به نفاق و کفر درونی بسیاري از صحابه واقف بود ولی آنها را نادیده می گرفت و …..، و لذا حضرت علی علیه السلام فرمود «چون پرچم فرماندهی را رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله، بنام عمرو (در غزوه ذات السلاسل) بست با او شرطی کرد که او به آن عمل نکرد» و همچنین شاهد دیگر بر حقیقت این موضوع، همان گفتار ابی عمرو و غیر اوست که آورده اند:

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(عمرو بن عاص بر اهل اسکندریه دروغ بست وگفت که آنها معاهده خود را نقض نموده اند و با این توطئه و نیرنگ دروغ بر آنها حمله برد و اسکندریه را اشغال و عده زیادي از مردم آنجا را بقتل رسانیده و عده اي را اسیر نمود، عثمان براي این اقدام خلاف و دروغ او بر عمرو غضب نمود…..، و دستور داد اسیران را به دیار خودشان برگردانند و او را از حکومت کشور مصر عزل کرد و به جاي او عبداﷲ بن سعد را منصوب کرد و این عمل عثمان باعث کینه توزي عمرو نسبت به عثمان شد…..، پس از آن عمرو به فلسطین رفت و به توطئه علیه او پرداخت ….. و با کشته شدن عثمان شادمان شد و براي خود مدیحه سرایی کرد که « من ابوعبداﷲ هستم و کسی که اگر زخمی را پیش از التیام بفشارم آن را به خون می اندازم.» و پس از آنکه عمرو به مدینه برگشت، دائماً در تمامی مجالس از عثمان انتقاد می کرد و …..، روزي عثمان او را احضار کرد و گفت اي زاده نابغه چه زود گریبان لباس تو آلوده شد، من تازه تو را از کار عزل کردم و تو بر من طعنه می زنی و نکوهش می کنی، وقتی نزد من می آیی با چهره ریاکارانه می آیی و چون از نزد من می روي، نوعی دیگر عمل می کنی، به خدا قسم اگر از من به تو سودي می رسید، این چنین نمی کردي، عمرو گفت حرف بسیار گفته اند که هیچکدام درست نیست و تو اي امیر المومنین به خاطر خدا پرهیزکن، عثمان گفت آن هنگام که تو را در آن مقام گذاشتم نقص و کج روي تو را می دانستیم و آن زمان هم درباره تو سخنان زیادي در میان بود، عمرو گفت من در زمان عمربن الخطاب متصدي آن مقام بودم و او هنگام درگذشت خود از من راضی بود، عثمان گفت اگر من هم مثل عمر با تو رفتار می کردم و با کمال شدت مراقب کارهایت بودم، از حدود خود تجاوز نمیکردي، ولی من به نوعی مسالمت آمیز با تو رفتار کردم و به همین دلیل جري و بی باك شدي و …..)، عمروعاص با حالت خشم و کینه از نزد عثمان خارج و هر زمان به نزد علی علیه السلام می آمد، آن حضرت را بر علیه عثمان تحریک می کرد و اگر نزد طلحه و زبیر می رفت آن دو را بر علیه عثمان تحریک می کرد و در آن زمان که حاجیان از مکه می آمدند خود را به آنان رسانیده و آنها را از کارهاي خودسرانه عثمان آگاه و آنها را تحریک می کرد، پس در آن زمان که مهاجمین مصري به مدینه آمدند عثمان از علی خواست که آنان را آرام کند و علی هم با آنها ملاقات و آنان را آرام کرد و وقتی آنها بازگشت نمودند، عثمان با تحریک مروان براي مردم خطبه خواند و به دروغ گفت این گروه مصري مطالب نادرست از رهبر خود شنیده بودند و بعد از آنکه به نادرستی آن یقین نمودند بازگشت کردند پس در این لحظه عمروعاص که در پی فرصت مناسب بود از گوشه مسجد فریاد زد اي عثمان از خدا بترس یعنی دروغ نگو تو مرتکب کارهاي هلاکت بار شدي و ما هم به پیروي تو در آن کار ها شرکت کردیم تو از آن کارها توبه کن تا ما هم توبه کنیم عثمان بر او فریاد زد اي پسر نابغه تو اینجا هستی به خدا قسم از وقتی که تورا از امر ولایت و حکومت مصر عزل کردم شپش در گریبان تو افتاده کنایه از اینکه به کینه عزل تو از حکومت مصر آرام نمی توانی باشی و پیوسته در پی فتنه گري هستی، و ….. بلادرزي آورده است که …..، عمرو شروع به تحریک و تهیج مردم علیه عثمان نمود و حتی چوپانها را نیز علیه او تحریک می کرد، ….. و روزي در قصر خود در فلسطین که مشرف بر جاده بودسواري را دید که از مدینه می آید، عمرو از اوضاع عثمان سوال کرد آن سوار گفت او را در محاصره دیدم، عمرو در مقام خودستایی از خود مثالی را به زبان راند که ترجمه فارسی آن (بسیار) رکیک می شود و ما از ترجمه آن خودداري می کنیم ومنظورش این بود که من مردم را چنان تحریک کردم و توطئه نمودم که عثمان صدمه دید ولی در حال بی خبري و غفلت بود. و چون خبر مرگ عثمان به او رسید گفت من (ابوعبداله)، عثمان را کشتم در حالی که من در (وادي السباع) هستم وقطعاً عثمان با تحریکات من به این عاقبت دچار شد…..، ولی بعد از این واقعه به طلب دنیا پیراهن عثمان را بهانه و مردم را علیه حضرت علی علیه السلام یعنی همان امامی که طهارت و پاکی او نص صریح کتاب الهی است تحریک و به کشتن آنحضرت شاد و مسرور می شد …..) انا ﷲ و انا الیه راجعون.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

داستان شجاعت عمرو در جنگ صفین:

آري ما سابقه اي از پسر نابغه در غزوات و جنگها سراغ نداریم، نه در زمان جاهلیت و نه در دوران نبوت و اما در جنگ صفین از او جز خاطره ننگین کشف عورتش در مقابل امیرالمومنین و فرار از شمشیر مالک اشتر وجود ندارد و در این جنگ است که ننگ و رسوایی ابدي براي او در تاریخ ثبت شد و داستان او ضرب المثل و مورد استناد اشعار اهل حجاز قرار گرفت بطوريکه عتبه بن ابی سفیان راجع به رسوایی او در شعرش آورده، » ….. جز عمرو که تخمهایش او را از خطر نجات داد، در حالیکه از روبرو شدن با خطر مرگ دلش در اضطراب بود ….. « و نیز موقعیت او در شعر معاویه بن ابی سفیان که » ….. عمرو باابوالحسن یعنی علی علیه السلام روبرو شد و عمرو با خواري برگشت، و اگر عورت خود را آشکار نکرده بود. شمشیر علی او را به کام مرگ می برد زیرا او با علی، یعنی همان شیرمردي روبرو شد که هر جنگجویی را ذلیل می نمود…..«، و در شعر حارث بن نصر آمده ….. (به عمرو و ابن ارطاه بگوئید که در مسیر خود مراقب باشند که دوباره با شیر مرد یعنی علی روبرو نشوند. / و به آنها بگوئید ستایش نکنید مگر اسافل اعضاء بدن خود را، که بخدا قسم آنها شما را از مرگ نجات دادند …..)، و در شعر ابی فراس آمده(…….)، و البته بطوري که شرح آن خواهد آمد این عمل از وي بطور مکرر سر زده است و …..، او در زمان جنگ هیچگاه از خیمه معاویه جدا نمی شد یعنی در جنگ شرکت نمی کرد، و در روایت است که عمروعاص همیشه با حرث بن نضر خثعمی که از اصحاب علی علیه السلام بود دشمنی می نمود و در هر مجلسی از او بدگویی می کرد. (حرث تربیت شده علی علیه السلام و کسی بود که در شجاعت به حدي رسیده بود که تمام شجاعان سپاه معاویه و مردم شام از روبرو شدن با او هراس داشتند)، پس حرث در مذمت عمرو اشعاري گفت که به گوش عمرو رسید و او قسم یاد کرد که حتماً با علی روبرو شود اگر چه هزار بار بمیرد …..، (پس در یکی از روزها) که سپاهیان با هم درگیر شدند عمرو با علی روبرو شد و با نیزه اي که همراه داشت حمله کرد علی علیه السلام در حالی که شمشیر در دست داشت و نیزه خود را به رکاب زین قرار داده بود به طرف او آمد و به او نزدیک شد و همین که اسب خود را به حرکت آورد، عمرو خود را از اسب به زیر انداخت و پاهاي خود را بلند و عورت خود را نمایان کرد و بلافاصله علی علیه السلام از او روي گردانید و این بزرگواري و آقایی علی علیه السلام ضرب المثل شد، ابن قتیبه در نقل خود آورده است (……. همین که عمرو با علی علیه السلام روبرو شد علی با نیزه اي او را به زمین افکند و عمرو براي نجات خود، عورتش را نمایان ساخت و علی علیه السلام (شرم نموده و) از او روي برگردانید و برگشت و آن حضرت هیچگاه از روي حیا به عورت کسی نگاه نکرد و بزرگواري خود را در این امر و منزه بودن خود را از آنچه روا نیست ثابت نمود، و مسعودي در نقل خود آورده است (……. چون عمر و عاص در برابر علی قرار گرفت علی علیه السلام او را شناخت و شمشیر کشید تا او را بزند، عمرو فوراً عورت خود را نمایان نمود و گفت من اهل جنگ نیستم مجبور بودم …..، پس علی علیه السلام روي از او گردانید و او را به زشتی سرزنش کرد و عمرو به محل خود بازگشت نمود …..)، و نقل گردیده است در یکی از شبهاي جنگ صفین، عمرو عاص، عتبه ابن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مروان حکم و عبداﷲ عامر و ابن طلحه …..، نزد معاویه جمع بودند، عتبه گفت کار ما با علی بن ابی طالب عجیب است ما با وجود اینکه با او در خون مشترك هستیم اما جد من عتبه و برادرم حنظله در بدر بدست علی کشته شدند و علی در قتل عمویم شیبه هم شراکت کرده است، و نیز تو اي ولید پدرت را علی با زجر کشت و نیز تو اي پسر عاص پدرت را علی کشت و عمویت را برهنه کرد، و تو اي پسر طلحه پدرت را علی در جنگ جمل کشت و برادرانت را یتیم کرد، و تو اي مروان …..،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

(کلب گوید آیا تو از عظمت شجاعت و بزرگی مقام مولایمان علی که وصف شمشیر او را خدا به زبان جبرئیل اعلام کرد به وجد نمی آیی و مسرور نمی شوي که چگونه سران کفر و شرك را به جهنم واصل نمود و خونخواهان آن پدران مشرك و کافر اکنون در مقابل او صف آرایی کرده ولی بازهیچکدام جرئت پا پیش گذاشتن نداشتند خدایا رحمت و رضوان و سلام ابدي و بی پایان تو بر مولاي مظلوم ما علی و لعنت و عذاب و آتش جاوید دوزخ تو بر دشمنان آن حضرت تا ابدالآباد جاري باد یعنی تا آن زمان که خدایی می فرمایی آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)،

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

معاویه گفت تا اینجا اقرار بود براي آنچه بر شما وارد شد حالا بگوئید براي خونخواهی چه دارید، مروان گفت تو چه پیشنهاد می کنی، معاویه گفت دلم می خواهد او را با نیزه ها پاره پاره نمائید، مروان گفت اي معاویه به خدا یاوه سرایی می کنی و یا ما را به استهزاء گرفته و مسخره می کنی ….. و سپس عتبه این اشعار را گفت (……. هرکس خواهان ملاقات او در میدان جنگ شد مرگ در نزدیک او قرار می گیرد، مگر عمرو که عورتش او را نجات داد …..)، هشام بن محمد به همین مضمون نقل می نماید، (……. عمر و عاص عورتش را آشکار در همان حال به سوي علی آمد و آنحضرت از او اعراض فرمود و سپس او را شناخت و گفت اي پسر نابغه تو در تمام عمر آزاد شده دبرت هستی و این عمل از عمرو مکرر سر زده است)، به روایت نصر بن مزاحم به همین مضمون (……. که عمر و عاص در یکی از روزهاي جنگ صفین در کمین علی علیه السلام نشست تا با غافلگیري به حضرت صدمه بزند ولی علی علیه السلام به او حمله کرد و قبل از اینکه ضربه آن حضرت به او برسد خود را از اسب به زیر انداخت و لباس خود را بالا زده و پاي خود را مانند سگ بلند نمود تا عورتش نمایان شد پس حضرت از او صرفنظر کرد و او بپاخاست و خاك آلود با پاي پیاده فرار کرد و وقتی سپاهیان عراق عرض کردند آن مرد گریخت حضرت فرمود آیا او را شناختید گفتند نه. فرمود: او عمرو بن عاص بود که با کشف عورت خود به سوي من آمد و من از اوروي گردانیدم، وقتی به سوي معاویه برگشت معاویه گفت چه کردي، عمرو جواب داد که علی با من روبرو شد و مرا به خاك انداخت، معاویه گفت خدا و عورت خود را سپاسگزار باش و به نقل ابی کثیر خدا را شکر کن و دبرت را. یعنی ماتحت خودت را.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

معاویه و عمرو در جنگ صفین:

ابن قتیبه می گوید (……. روزي عمرو عاص معاویه را خندان دید به او گفت خدا همیشه تو را خندان بدارد، به چه چیز میخندي معاویه گفت به هوشیاري تو در روزي که با علی روبرو شدي و خود را در خطر یافتی و فوراً عورت خود را آشکارساختی، به خدا قسم او از روي بزرگواري به تو منت گذاشت و اگر می خواست ترا می کشت. عمرو گفت، قسم به خدا که من در جانب راست تو بودم در زمانی که علی تو را به مبارزه خواست، در آن زمان چشمانت برگشت و وریدت متورم شد درعبارتی دیگر زبانت از دهان درآمد و آب دهانت خشک شد و از تو چیزي سر زد و در روایت دیگر در اسافل اعضاي توکاري صورت گرفت که از ذکر آن کراهت دارم پس به خودت بخند و یا این داستان را رها کن، معاویه گفت بس است (ادامه نده) …..، نصر بن مزاحم و سایر مورخین آورده اند که روزي علی بن ابیطالب در جنگ صفین معاویه را چند بار بنام صدا کرد ….. و فرمود ….. تو خود به میدان بیا و با هم مبارزه کنیم….. معاویه به عمرو گفت، نظر تو چیست ….. و عمرو او راتشویق کرد ….. معاویه گفت کسی مانند من نسبت به جانش فریب نمی خورد، سوگند به خدا که پسر ابی طالب با کسی مبارزه نکرد مگر آنکه زمین را از خون او سیراب کرد و بلافاصله بعد از این هماورد طلبی علی علیه السلام، معاویه به داخل سپاه خود فرو رفته و عمرو نیز به دنبال او بود، و نیز روزي علی علیه السلام در جنگ صفین از سپاه خود جدا شد و به اتفاق مالک اشتر به آرامی قدم می زد تا به نقطه مرتفعی رسیده بر آن قرار گرفتند علی این اشعار را زمزمه می فرمود: (……. من علی هستم بپرسید تا آگاه شوید به مبارزه با من بیائید یا فرار کنید، شمشیر من نابود کننده و نیزه ام درخشان است …..، ازماست پیامبر مطهر، از ماست حمزه نیکومنش و جعفر که با دو بال سبز در بهشت جاودانه است و اینست شیر خدا همراه با فخرو مباهات، و آن هست پسر هند جگرخوار مردود و دون و پست نامیمون. در این زمان ناگهان بسر بن ارطاه در حالی که خود را غرق در اسلحه و آهن و زره کرده بود بطور ناشناس جلو آمد و صدا کرد اي ابوالحسن به جنگ من بیا، پس علی علیه السلام به سمت او حرکت و آهسته از تپه پایین آمد و به محض آنکه به او نزدیک شد با نیزه به او زد و او را به زمین انداخت ولی زره آهنی او مانع از رسیدن نیزه به تن او بود در این حال بسر بن ارطاه مانند عمر و عاص براي کشف عورت خود اقدام کرد تا در امان بماند که علی او را ترك کرد، وقتی او به زمین افتاد مالک اشتر او را شناخت و عرض کرد یا امیر المومنین این بسر بن ارطاه همان دشمن خدا و تو است، علی فرمود: او را رها کن که لعنت خدا بر او باد آیا بعد از این کار زشت متعرض او شوم، در این زمان جوانی که پسر عموي بسر بود به سمت علی علیه السلام حمله کرد و اشعاري خواند، پس مالک اشتر پس از خواندن جوابیه حماسی خود سرود (……. آیا هر روز مردي سالخورده پاي خود را چون سگ بلند کرده و عورت خودرا در بحبوحه جنگ آشکار می کند، عمرو و بسر هر کدام پی در پی عورت خود را براي نجات خود از مرگ آشکار می کنند و …..) و سپس به آن جوان حمله و او را در هم شکست. و بسر هم بپاخاست و به سوي یاران خود فرار کرد، و علی علیه السلام بر او فریاد زد اي بسر، معاویه سزاوارتر از تو بود براي اینکار و چون بسر نزد معاویه آمد معاویه به او گفت این رسوایی بعد از عمرو به تو رسید، تاریخ می گوید که عمرو عاص اولین نفر نبود که براي نجات جان خود، عورت خود را آشکار نمود بلکه قبل از او نیز طلحه بن ابی طلحه در جنگ احد وقتی در معرض حمله مرگبار علی علیه السلام واقع شد کشف عورت کرد.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

مالک اشتر و عمرو عاص در جنگ صفین:

(به مضمون) روزي معاویه مروان را براي جنگ با مالک اشتر طلبید و گفت که مالک اشتر مرا گرفتار غم و اضطراب نموده ….. تو به جنگ مالک برو ….. که مروان قبول نکرد و گفت …..، عمرو بن عاص را به جنگ او بفرست ….. (عمرو) با لشکربه سوي مالک اشتر روان شد و همینکه چشم مالک اشتر به عمرو افتاد (رجز حماسی خواند به این مضمون) که (کاش می دانستم که رفتارم به عمرو چگونه است، همان کسی که درباره او برخود نذر واجب نمودم که از او خونخواهی کنم و باکشتن او سینه خود را شفا دهم، …..) عمرو چون این رجز و شعر حماسی را از مالک شنید به شدت مشوش شده و ترسید، …..و در موقعی که عمرو رجز می خواند و با شعر جواب مالک را می داد، اشتر با نیزه بر سر او رسید و عمرو حرکت کرد و نیزه به او آسیبی نرسانید، پس فوراً عنان اسب را بطرف دیگر کشید و در حالی که دست بر صورت خود نهاده بود با سرعت فرار کرده و خود را به لشکر گاه رسانید، پس در این زمان جوانی از قبیله یصحب به عمرو خطاب کرد که: (اي عمرو مادامی که باد صبا می وزد خاك بر سر تو باد …..).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

داستان ابن عباس و عمرو:

عمرو بن عاص در سفر حج در بین حجاج از بنی امیه و معاویه تعریف و تمجید و از بنی هاشم بدگویی می کرد و خاطرات خود از جنگ صفین را شرح می داد که ابن عباس به عمرو گفت: (همانا تودین خود را به معاویه فروختی …..، تو آن روزيکه با ابوموسی اشعري بودي را به خاطر بیاور که افتخارت تو در آن روز مکر و حیله تو بود به خدا قسم تو در صفین هیچ هنرنمایی نداشتی و هنر نمایی تو در آن جنگ این بود که عورت خود را نمایان کنی و جانت را نجات دهی …..، در آن روز نیزه تو کوتاه و زبانت دراز بود، تو آن حیله گر هستی که در پایان جنگ به جنگ روي می آوردي که وانمود کنی در جنگ حضور داشتی ولی در آغاز جنگ به آن پشت می نمودي تا جان خود را حفظ نمایی، به جان خودم سوگند کسی که دین خود را به دنیاي غیر خود بفروشد، سزاوار آن است که دائم در غم و محنت این داد و ستد باشد …..، الی آخر).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

ابن عباس و عمرو در اجتماعی دیگر:

مداینی روایت کند که عبداﷲ بن عباس در سفري بر معاویه وارد شد و یزید پسر معاویه و زیاد بن سمیه و …..، در نزد اوبودند، عمرو عاص گفت: (اي معاویه به خدا قسم این عبداﷲ بن عباس طلوع هر شر و غروب هر خیر است و صلاح در نابودي او و قطع ماده شر است…..، ابن عباس گفت اي پسر نابغه به خدا سوگند که عقلت منحرف گشته و افکارت مضطرب و به یاوه گویی گرائیده و شیطان به زبان تو سخن گفت، آیا بهتر نبود که این پیشنهاد خود را در روز صفین انجام می دادي …..، که درآن روز تو قصد به امیرالمومنین نمودي و او با شمشیر به سوي تو حمله کرد و چون مرگ را مشاهده کردي قبل از روبرو شدن با او به حیله گري متوسل شده و به امید نجات از مرگ عورت خود را براي جلوگیري از حمله آن حضرت آشکار نمودي ….. الی آخر.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

عبداﷲ بن هاشم مرقال و عمرو:

معاویه در جریان جنگ صفین از هاشم مرقال پسر عقبه بن ابی وقاص و فرزند او عبداله بواسطه جانفشانی و دفاع آنان از امیرالمومنین نفرت و کینه داشت و به عامل خود در عراق، زیاد بن ابیه نوشت در جستجوي عبداله بن هاشم (مرقال) باش و او را دستگیر کرده و دستش را به گردنش ببند و به سوي من بفرست، زیاد شبانه به طور ناگهانی به خانه او هجوم برده و او را از بصره با غل و زنجیر به دمشق فرستاد وقتی عبداله وارد مجلس معاویه شد عمرو عاص نیز در آن مجلس بود، و معاویه به عمروگفت این شخص را می شناسی عمرو گفت نه گفت او کسی است که پدرش در صفین این اشعار (حماسی) را می خواند(……. من جان خود را فروخته ام …..، چاره نیست یا بایستی شکست و یا شکسته شد، من هم با نیزه بلند بر سر آنها می کوبم …..)، عمرو در پاسخ اشعاري خوانده و معاویه را برابر قتل او تحریک کرد و گفت ….. اگر او را آزاد کنی سوارانی مجهز و برعلیه تو آشوب بپا می کند عبداله پاسخ داد اي پسر ابتر این همه زبان آوري را چرا در صفین بکار نبستی، آنگاه که ما تو را به نبرد دعوت کردیم و تو مانند کنیز روسیاه و گوسفند اخته شده به پشت اسبها پناه می بردي، اگر معاویه مرا بکشد مردي بزرگوار و توانا را کشته نه فردي ترسو و رسوا را، عمرو به او پاسخ داد …..، و عبداله گفت به خدا قسم اگر پدرم در میدان جنگ با تو روبرو می شد تمام مفاصلت را از ترس می لرزاند و جان سالم به در نمی بردي …..، معاویه گفت اي بی مادر آیاساکت نمی شوي عبداله پاسخ داد اي زاده هند تو با من این سخن را می گویی من اگر بخواهم تو را نکوهش کنم چنان میگویم که عرق شرم بر پیشانیت نقش ببندد و پستی در چهره ات آشکار شود آیا به بیش از مرگ مرا می ترسانی …..، (درنهایت معاویه پس از گفتگو عبداله را آزاد کرد).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

یک درس دینی و اخلاقی:

بر اهل بحث و تحقیق پوشیده نیست که آنچه از بدي و رسوایی به این شخص (عمر و بن عاص) نسبت داده شده و در احوالات زندگی او ضبط شده است، همه از پستی ها، حیله گري ها، دروغ گویی ها، بی غیرتی ها در مقابل همسرش و …..، همگی این عیوب در واقع نشانه هاي نفاق اوست. زیرا حالات عمرو با کدام یک از آنچه در مورد صفات مومن از پیامبر به مارسیده می تواند منطبق باشد: که فرمود: (علامت منافق سه چیز است به هنگام سخن گفتن دروغ می گوید، اگر وعده دهد خلاف آن عمل می کند و اگر امانتی به او داده شود خیانت می کند، در روایت مسلم اضافه شده و اگر چه نماز بخواند و روزه بگیرد و گمان شود که او مسلمان است …..)، و یا (مکر و خدعه در آتش است)، و یا (مومن کینه توز نیست) …..، و یا (غیرت داشتن نشان از ایمان و بی غیرتی نشان از نفاق ….. و یاحتی به میزان کم، شرك است) و یا (هر کس با دوستان خدا دشمنی نماید به جنگ با خداوند برخاسته است)، و یا (کسی که سلطانی را به سبب کاري که خداوند را به غضب می آورد خشنود نماید از دین خدا خارج شده است) ….. و یا (ناسزاگویی ودشنام به مسلمان گناه و انحراف است و نبرد با او کفر و) …..، و یا (مومن ساده و بزرگ منش است و فاجر حیله گر و پست) ….. و یا …..

درگذشت عمرو عاص:

او به سال چهل و سه هجري از دنیا رفت و حدود نود سال عمر کرد، یعقوبی گوید همینکه مرگ عمرو عاص فرا رسید به پسرش گفت پدرت دوست داشت که در جنگ ذات السلاسل می مرد زیرا من در کاري دخالت نمودم که نمی دانم چه دلیلی در محکمه خدا خواهم داشت و سپس نظر به اموال و ثروت فراوان خود نموده و گفت اي کاش ثروت من پشکل شتر بود و اي کاش من سی سال قبل مرده بودم، من دنیاي معاویه را آباد و دین خود را فروختم و دنیا را مقدم داشته و آخرت را رها کردم، در راه خیر بودم ولی کور شدم تا اجلم فرا رسید، گویی می بینم که معاویه ثروت مرا در اختیار گرفته و بعد از مرگم با شما بدرفتاري خواهد نمود، ابن عبدالبر نوشته است، ابن عباس در بستر مرض او به دیدن او رفت و حال او را پرسید پاسخ داد در مرحله اي قرار گرفتم که احساس می کنم کمی از امر دنیاي خود آباد و بسیاري از دین خود را تباه کردم …..پس اي برادر زاده مرا پندي ده تا استفاده کنم ابن عباس پاسخ داد چقدر دور است که به مقصد برسی …..، عمرو گفت حتی در این هنگام که به هشتاد و چند سال رسیده ام و مرگ من فرا رسیده مرا از رحمت خدا مایوس می کنی ابن عباس گفت هیهات این آرزویی دور و دراز است، تو نو را می گیري و کهنه را می دهی، عمرو گفت اي ابن عباس از جان من چه میخواهی، من کلامی نگفتم مگر آنکه عکس آن را از تو شنیدم ….)، نکته اي سودمند آنکه نام پدر عمرو در بسیاري از کلمات اصحاب (عاصی) آمده از جمله در شعر امیرالمومنین (لا وردنالعاصی بن العاصی …..) و در رجز مالک اشتر (و یحک یا بن العاصی …..).

(کلب گوید فانظر کیف کان عاقبه المکذبین بر عاقبت این شقی سفاك و خونخوار که به فتنه او و مانند او امت پیامبر به خاك و خون غلطیده وشریعت پیامبر دچار شکست و تباهی شد، و این نکبت و بدبختی و خونریزي تا ظهور حضرت مهدي صاحب الزمان عج اﷲتعالی فرجه الشریف همچنان گریبانگیر این امت است، توجه نما که به هنگام مرگ می گفت اي کاش به جاي ثروت پشکل شتر جمع می کردم و ….، او به خدا قسم و مانند او او به ذات لایزال حق دروغ می گویند آنها اگر دوباره به این جهان بازگشت نمایند همان رویه و یا بدتر از آن را دنبال می کنند و خداوند درباره آنان فرموده است کل یعمل علی شاکله پس دوزخ جاوید و لعنت خدا و رسول و ملائکه و الناس اجمعین بر او و معاویه و یزید و امثال آنان باد تا ابدالآباد آمین، آمین،آمین یا رب العالمین).

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

غدیریه محمد حمیري:

ترجمه (درباره محمد به راستی و حق سخن بگوئید، زیرا تهمت زدن و دروغ نسبت دادن، صفت پست فطرتان است، آیا بعداز محمد که پدر و مادرم فدایش باد، یعنی آن فرستاده خدا و شرافتمند تمامه، علی برترین خلق پروردگار و شریف ترین آنان در بدست آوردن شخصیت مردي و مردانگی نیست- علی پیشواي ماست …..، که پدر و مادرم به فدایش باد، همان ابوالحسن که از هر ناروا و حرامی منزه و پاك است …..، اگر من در راه دوستی او کسی را بکشم بر من در این امر گناهی نیست،گروهی که او را دشمن بدارند البته در آتشند، هر چند هزار سال نماز بخوانند و روزه بگیرند، نه به خدا قسم نماز کسی که ولایت و دوستی پیشواي عادل و دادگر نداشته باشند قابل قبول نیست، اي امیرمومنان اعتماد من به تو است و من به اولاد نورانی و مبارك تو گرویده ام، اي پروردگار من تا هنگام ملاقات تو یعنی روز قیامت، این سخن را که اساس دین من است می گویم و من از کسی که با علی دشمنی نمود و نیز از همه آن ناپاکان و ستمکارانی که با او جنگ کردند بیزارم، آنها فراموش کردند نصب او را در روز خم (غدیر خم) که از طرف خدا و بهترین خلق او اعلام شد، بر خاك باد بینی آن کسیکه سخن مرا بد بداند و مرا سرزنش کند زیرا فضل علی چون دریاي بی کران است، …..، من از کسانی که (حق او را غصب)و از صحنه خلافت او را کنار زدند بیزارم، چون او در این مقام از همه برتري داشت، همان علی که دلیران را مغلوب ساخته وهنگامی که برق شمشیر او را می دیدند می گریختند…..) این قصیده را شیخ الاسلام حموي در باب 68 از کتاب فرایدالسمطین از حافظ کبیر ابی عبداﷲ محمد بن احمد روایت، که او با رعایت سلسله اسناد از ابوالفضل جعفر بن عبدالواحد، ….. و او از هشام بن محمد و اواز پدرش روایت نمود که گفت، طرماح عدي با هشام مرادي و محمد بن عبداﷲ حمیري نزد معاویه بن ابی سفیان گرد آمده بودند، معاویه کیسه اي پر از طلا در مقابل خود قرار داد و گفت اي شعراي عرب درباره علی بن ابی طالب شعري بگوئید و درکارتان جز حق سخنی نگوئید که من از نسل صخر بن حرب نیستم اگر آن را به کسی که شعر حقی درباره علی بگوید ندهم، طرماح برخاسته و شعري پس از ناسزا و نکوهش درباره علی سرود، معاویه گفت: بنشین نیت تو و جایگاه تو را خدا می داند، پس هشام مرادي برخاست و او نیز سخنانی پر از نکوهش و ناسزا نسبت به علی گفت. معاویه گفت تو نیز پهلوي رفیقت بنشین و آنوقت عمروعاص که در مجلس حاضر بود به محمد بن عبداﷲ حمیري که به او نظري خاص داشت، گفت تو آغاز کن وسخنی جز حق مگو و او رو به سوي معاویه کرد و گفت تو سوگند یاد کرده اي که این کیسه زر را به کسی عطا کنی که درباره علی جز به حق کلامی نگوید، و در این هنگام محمد بن عبداﷲ حمیري برخاست و اشعار فوق (که ترجمه بخشی از آن گذشت) را، سرود و معاویه گفت تو در سخن راستگوتري پس این بدره زر را بگیر.، این روایت را استاد فقیه ما عمادالدین ابوجعفر محمد بن ابی القاسم …..، با سلسله اسناد از محمد بن دینارضبی از عبداﷲ بن ضحاك و همچنین این واقعه را صاحب ریاض العلما در شرح حال شریف مرتضی به نقل از شیخ الاسلام حموي روایت نموده است.

علی در قرآن و غدیر در شعر شاعران

شرح حال شاعر:

محمد بن عبداﷲ حمیري (عدیل و رفیق عمر و عاص)، که گمان می رود فرزند قاضی عبداﷲ بن محمد حمیري صاحب دیوان خاتم معاویه و صاحب منصب قضاوت او باشد و …..، و به احتمال قوي صاحب اشعار فوق خود قاضی عبدالرحمن محمدحمیري باشد و در تاریخ نام پدر را به جاي پسر قرار داده اند…..