تعاریف ساده از علوم فلسفه، عرفان و کلام
مقدمه
معمولا، هر علمی؛ تعریف، موضوع، اهداف و کاربردهایی دارد. فهم بعضی علوم، نسبتاً آسان و فهم برخی، پیچیده و گاهاً، سخت است. علوم؛ یا نسبتاً ساده، مانند علوم انسانی(تاریخ، اخلاق و…). یا پیچیده، همچون علوم تجربی و ذهنی( ریاضی، فیزیک و…) بوده یا مثل برخی علوم انسانی (فلسفه، عرفان، آمار و…) هستند.
تعریف ساده فلسفه، عرفان و کلام:
فلسفه: علمی که درباره خدا، جهان و انسان، بحث می کند یا به بررسی و تحلیل علت، مبدأ و منشأ انسان و جهان و همه معلول های جهان – از جمله وجودهای مادی یا غیر مادی مانند جن، فرشتگان و…- می پردازد و نهایتا، در تحلیلهای ذهنی و عقلی، به علت العلل هستی یا خدا و خالق پرداخته و ارتباط معلول ها با علت العلل را بررسی می کند.
عرفان: عارف، از طریق دل، تهذیب نفس و امور شرعی یا کتاب آسمانی، جهان و رابطه آن با خدا را بررسی می کند و به عبارتی، از راه دل و قلب و تجربه شخصی و درونی به خدا و امور غیر مادی می رسد و اعتقاد پیدا می کند.
کلام: علم کلام به بررسی، تحلیل و اثبات اصول و فروع دین و هر سؤال و ابهام درباره آنها می پردازد. مثلاً موضوع؛ امامت یا ولایت فقیه و… و هر مسئله ای در باره آنها، در هر شرایط زمانی و مکانی از جمله موارد مورد بحث علم کلام هستند. به کسی که این علم را آموخته و بکار می گیرد، مُتکَلم گفته می شود.
فلسفه، عرفان و کلام
اهداف و کاربرد این علوم
واضح است؛ این گونه علوم و فراگیری آنها – که به نوعی با دین و مذهب مرتبط است- در رأس نیازهای فکری، معنوی و روحی انسان ها قرار دارد، اما در برخی جوامع(غربی، شرقی و…) معمولا، این علوم، جدا از سیاست، اجتماع و حکومت تعریف شده اند؛ مثلاً در بیشتر جوامع دینی مانند کشور ما، این علوم به نوعی با سیاست و حکومت نیز متصل شده است.
بنابراین عالمِ علوم فلسفه، عرفان و کلام، از طریق مبانی این علوم، برخی اعتقادات دینی را بحث یا اثبات می کند یا بعضی اعتقادات (خرافی و…) را مردود می نماید.
فلسفه، عرفان و کلام
آغاز علم فلسفه و اهداف آن
بنابر شواهد تاریخی، واژه فلسفه و تفکر فلسفی به یونان قدیم – حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح – بر می گردد. زمانی که برخی مهاجرین کنجکاو و محقق، از اروپا به یونان رفتند و تصمیم به شناخت طبیعت و بررسی جهان مادی و طبیعی پیرامون گرفتند.
در آن زمان، فیلسوف(به معنی عالم)، به کسی گفته می شد که قصد شناخت جهان مادی پیرامون خود یا به عبارت امروزی، کسب کشف علوم زیست، پزشکی و علوم تجربی را داشت.
این تلاش یونانیان قدیم با متفکرانی مانند طالس، فیثاغورس و… آغاز گردید. ابتدا، همه این دانشمندان را فیلسوف می گفتند. بعد از آن، دوران (حدود ۴۰۰ سال قبل میلاد) این علم به روم باستان، کشیده شد و فیلسوفان بزرگی مانند سقراط، افلاطون و ارسطو، ظهور کردند و اصول علم فلسفه – و منطق توسط ارسطو – را بنا نهادند.
فلسفه، عرفان و کلام
رابطه فلسفه با ادیان و ییامبران
بشر نخستین – از آدم تا امت های پس از آن، از طریق تعالیم آسمانی و پیامبران، بطور پراکنده با برخی تفکرات و حقایقی درباره خدا، منشأ جهان و انسان، کم و بیش آشنا شده بودند، هرچند در اغلب دوران ها، به پرستش بت، روی آورده اند که به جادو، افسانه و اسطوره ها، نیز کشیده شده است. اما، با آغاز تفکر فلسفی- درمعنای شناخت جهان مادی پیرامون – این علم را به یونانیان و رومیان قدیم، نسبت می دهند.
فلسفه، عرفان و کلام
معنی فلسفه در قدیم
گفته شد در زمان یونان قدیم، به هر دانشمندی که به تحقیق درباره طبیعت پیرامون و مادی (یا علوم تجربی)، می پرداخت به او فیلسوف یا عالم می گفتند. سال ها بعد، افلاطون – با گرایش های الهی و عرفانی- خود را فیلسوف نخواند، بلکه با تواضع علمی، خود را فیلوسوفوس یا دوستدار علم نامید.
فلسفه، عرفان و کلام
معنی فلسفه در در دوران معاصر
بعد از دوره فلاسفه یونان، علم فلسفه (در معنی همه علوم طبیعی و مادی)، به معنای خاص و جدیدی بکار گرفته شد. بطوری که علوم طبیعی و مادی را علوم جدید و تجربی نامیدند. و علم فلسفه را مابعد الطبیعه – یعنی بجز یا جدا از علوم مادی و طبیعی یا فراتر از آن – نامیدند و امروزه فیلسوف را کسی می گویند که به مطالعه حقایقی مانند منشأ هستی(علت العلل و خدا)، جهان و انسان – و نه علوم طبیعی، مادی و تجربی – می پردازد و به عبارتی علل نخستین هستی و معلول ها و رابطه آنها – یا به تعبیری، خالق هستی و مخلوقات آن – موضوع سخن اوست.
فلسفه، عرفان و کلام
ارتباط فلسفه با زندگی و مشکلات امروزی بشر:
معمولاً، هر حادثه ای، رویدادی، مشکلی، و بطور عام، هر معلولی، یک علت یا مجموعه ای ازعلل دارد، از کل جهان هستی گرفته تا اجزاء و زیر مجموعه ها و تمام رخدادهای داخل هستی. از این نوع فرایند ذهنی(از معلول به علت رسیدن یا بالعکس،) و بررسی و تحلیل آن، به فلسفه یا این علم هم یاد می شود.
در خصوص بوجود آمدن برخی وقایع ، مشکلات و استفاده از واژه فلسفه حضور فرا گیری دارد مثلاً :
گفته می شود:« فلسفه، فلان حرف یا عمل یا فلان رفتار چی بوده، یا چه خواهد بود؟»
مثال:
«زید، فردی بد اخلاق، خشن و… بوده و فلان گفته را به زبان آورده و اینگونه رفتار کرده است. چرا!؟. فلسفه این گونه خُلق و رفتار او چیست!؟.»
اینگونه عبارات ها و جمله ها و واژه های، در محاورات روزانه ما بکار برده می شود و گوینده به این نتیجه می رسد برای مشخص شدن ریشه تربیتی، فرهنگی و… یا نوعی عارضه روانی و… فاعل باید به یک، متخصص، پزشک و… مراجعه کرده تا بررسی شود فلسفه این به هم ریختگی و عارضه (علل یا علت خاص) چیست؟ و نهایتا به دارو و درمان برسد!
مشکلات مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و…(معلولها) نیز توسط کارشناس به همین گونه تحلیل می شود تا به بتواند به پاسخی در برابر چراهای مختلف رسیده و علل، راهکار و نهایتاً نسخه درمان مشکلات را ارائه دهد.
فلسفه، مانند ریاضی و…، بیشتر ذهنی است و می توان، تمام رخدادها و اتفاقات عالَم رو با این علم بررسی کرد و…
فلسفه، یک علم نه تنها ذهنی در کشف حقایق و حوادث هستی است، بلکه یک نگاه کلی(در حد کلان) به هستی هم دارد و در کشف حقایق و رویدادهای جزئی در تمام زیر مجموعه های عالم و جهان(مسائل فردی، اجتماعی، اقتصادی و…) کاربرد داشته و می تواند نسخه درمان ارائه دهد.
از این رو می توان گفت؛ یکی از مشکلات مهم، نداشتن؛ یا ضعف در تحلیل و کشف فلسفه و فلسفی مشکلات و معضلات بوده و هست.
فلسفه، عرفان و کلام
عرفان
علم عرفان و اصحاب معرفت هم در تلاش اند همچون عالمان فلسفه به منشأ و سرچشمه هستی که همان خداست، برسند. از این رو در علم عرفان نظری و اصول عرفانی، مانند اصول فلسفی، در باره چگونگی رابطه علت العلل(خدا یا خالق) و معلولها(مخلوقات هستی)، دقیقا مانند نظام هستی شناسی فلاسفه سخن رانده می شود.
در این میان، شاخه دیگری از عرفان( موسوم به عرفان عملی)، معتقد است از طریق برخی امور عملی و عبادی- مانند انجام اذکار، عبادات و تهذیب نفس و…- نیز می توان به معرفت خدا، انسان و جهان هستی نیز پی برد، یا از این طریق به حل مشکلات روز مره مردم پرداخت.
این علم، و تا حدی اصول آن نیز از زمان فلاسفه یونان قدیم بوده، سپس بعد از ظهور مسیح و به ویژه، پس از اسلام به کمال و بلوغ خود رسیده است.
فلسفه، عرفان و کلام
سیر عرفان در تاریخ
داستان و سیر تاریخی این علم الهی و معرفتی نیز، مانند، سیر فلسفه یا مابعد الطبیعه، همزاد تاریخ و عمر بشری بوده است و عموما توسط انبیای الهی و با زبان و اصطلاحات دیگری در سراسر تاریخ بشری، ساری و جاری بوده است.
سیر و تفکرات عرفانی تا زمانی که آدمی، هست و دارای بعد غیر مادی – نفس و روح الهی و قدسی- است، وجود داشته، دارد و از دغدغه های محوری او بوده و خواهد بود.
لازم به ذکر است این گونه علم و معرفت باید اغلب از جانب نفس، روح، دل و قلب آدمی بدان نظر شود نه از جانب عقل، ذهن و سایر ادراکات مرتبط با آن!.
لذا، برخی محققین، از نگاهی، آغاز تفکر معرفتی و عرفانی را از همان آغاز جنبش علمی – فلسفی یونان قدیم، مطالعه و در نظر گرفته اند. تفکرات و تأملاتی که با سقراط و افلاطون آغاز شد، در برخی اصحاب معرفت ادامه و بارور گردید و پس از آن به بزرگان اسلام رسید و کامل شد و سپس با چاشنی آموزه ای مقدس اسلامی- قرآنی به بلوغ خود نائل گردید.
فلسفه، عرفان و کلام
عرفان و تصوف، پس از اسلام
در کنار فلسفه – که تأثیرات و بازتاب های مهمی، هم در عالم اسلام، بلکه در تمام حوزه های علمی جهان، بجا گذاشت- ما، با علم و معرفت دیگری بنام عرفان اسلامی هم مواجه بوده و هستیم که در راستای فلسفه، ظهور و بروز داشته است.
علمی که حکمای ما – بویژه امام ره – به نوعی، آن را از علوم مقدسه، به شمار آورد. البته نه هر نوع عرفان و تصوفی یا هر عارف و صوفی مصطلح در این حوزه، بلکه، منظور، عرفان ناب و اصیل اسلامی، قرآنی و متأثر از اندیشه های پاک بزرگان دین ما و شاگردان صدیق ایشان بوده است.
به عبارتی، سایر عرفان های کاذب- اعم از شرقی، غربی و…- نه در اینجا منظور نظر ما است و نه از نظر ما، قابل اعتنا است و نه تاکنون تأثیر چندانی در عالَم و معرفت های انسانی داشته و نه بازتاب های علمی، معرفتی، در سطح منطقه ای و جهانی از خود نشان داده اند.
فلسفه، عرفان و کلام
آغاز عرفان اسلامی
گفته شد که کاربرد این اصطلاحات(فیلسوف و عارف و…)؛
اولاً، برای انبیا و امامان معصوم «ع»، که از معرفت الهی پاک، خالص، آسمانی و قرآنی، برخوردار بوده اند، چندان عرف نبوده و بکار نمی رود.
ثانیاً، می توان، چنین ادعا کرد که:
اصولاً، بیشتر یا تمام عرفا و اهل تصوف(مقید به مراعات ظاهر و باطن شرع)، به نوعی، با واسطه یا بدون واسطه، از شاگردان ائمه «ع» بوده یا متأثر از ایشان بوده اند.
عموماً، روحیات عرفانی و زاهدانه اصحاب ذوق و معرفت، از همان قرن اول و دوم پس از اسلام، در مقابل روحیه تجمل گرایی، دنیاطلبی خاندان اموی، شکل گرفت.
همچنین، نه پیامبر و نه اصحاب و یاران باواسطه وی، بجز کتاب وحی و دستورات قرآنی و سنت و سیره نبوی، در خصوص عرفان و تصوف مصطلح، نه مطلبی ارائه نموده اند و نه از اصول آن(اعم از نظری و عملی)، سخن گفته اند.
فلسفه، عرفان و کلام
محی الدین عربی، پدر عرفان اسلامی
بنا به شواهد و قرائن موجود، در آغاز و صدر اسلام، تفکر زاهدانه و عارفانه، به عنوان علمی مدون، مطرح نبوده است. البته در قرن ۱ و ۲، افراد معتبر و زاهدی(به تعداد ۸ نفر، موسوم به زهاد ثمانیه ) بوده اند.
در هر حال و در این مقاله کوتاه یا مباحث بعدی، نه مجال آن را داریم که از مباحث تخصصی این حوزه بحث کنیم و نه توان و مجال بیان و شرح و حال تمام عرفا و زهاد تاریخ اسلام تا کنون را داریم و تحقیق و بررسی این امر با تمام جوانب و جزئیات آن، از عهده ما و این مقالات، خارج است.
اما بطور خلاصه، می توان گفت که:
تفکر عرفانی و بشکل مدون و به عنوان یک علم معرفتی رسمی و نوظهور، توسط ابن عربی ( ۶۳۸- ۵۶۰ ه.ق، درگذشته در منطقه شام قدیم و دمشق کنونی)، که خود از اهل تسنن بوده، بنیانگذاری شد.
همچنانکه در علم فلسفه، علمای این علم، نظام معرفتی و هستی شناسی را بطور نظری(از خالق هستی یا وجود مجرد مطلق تا موجودات مادی و زمینی)، بیان و ترسیم نموده اند، در عرفان و بویژه در نظام معرفتی، ابن عربی نیز عالم هستی را (از ذات احدیت تا عالم جبروت، ملکوت و علیا، تا پایین ترین عوالم ماده و دنیا)، تبیین و ترسیم نموده است.
گرچه فهم و ادراک مباحث عرفانی و نظریات خاص ابن عربی، بر خلاف اصول و مبانی فلسفه، نیاز به سال ها تلمذ در مکتب اساتید این علم و فن نسبتا غامض و تخصصی دارد. لیکن در مقابل عرفان نظری که به مانند فلسفه و صرفا به بیان و ترسیم نظام هستی(از مجردات تا مادیات)، می پردازند، از علم دیگری، موسوم به عرفان عملی نیز سخن گفته می شود.
عرفان علمی به چگونگی وصول و نیل به حقیقت – که همان معرفت حقیقی خداوند و قرب الهی است – را با بیان یک سری دستورات عملی شرعی مشتمل بر عبادات، مناسک، ریاضیات نفسی، روحی و …- پرداخته، و در این راه نیز معتقد است وجود و داشتن استاد و راهنما، ضرورت تام دارد، یعنی کسی که مراحل و سفرهای عرفانی – موسوم به ۴ سفر در لسان عرفای متاخر – را می خواهد طی کند و یا علم نظری به این اسفار و حالات و مقامات و منازل عرفانی و مدارج روحانی داشته باشد بایستی از اساتید راهنما استفاده کند.
فلسفه، عرفان و کلام
رابطه فلسفه و عرفان با سیاست و اصلاح جامعه”1‘”
یکی از سؤالاتی که گاها، مطرح شده و شاید به ذهن برخی دوستان فرهیخته نیز متبادر گردیده، فایده “فلسفه و عرفان” و تحلیل آثار فردی و اجتماعی آن در جامعه است.
بزرگانی چون امام- ره- آنها را “علوم مقدَّسه”خوانده اند.
در هر حال، دو نظریه در این باره، قابل طرح است:
1- علومی”فردی” هستند که محصول آن فواید و نتایجی در جهت معرفت و شناخت خدا، هستی دارد و برای تسکین یا ارضاء حس حقیقت جوی “فرد انسان” کاربرد دارند، سخنان تخصصی اهل معرفت نیز برای اکثر افراد دیگر، غیر قابل درک و فهم بوده و هست و در نهایت، کاربرد عملی در زندگی اجتماعی و جامعه ندارند.
2- این علوم، با محوریت شناخت خدا، جهان و انسان و به عبارتی، سلسله علل و معلولات هستی، در مرحله نخست: اهل فلسفه و عرفان را به منشأ و علت العلل(خدا در تعابیر دینی)، آگاه و “عارف” می کنند. در مرحله دوم: فیلسوف و عارف، با رجوع به سطوح پایین تر هستی(افراد، جامعه، مشکلات و دغدغه های “مادی و معنوی”) که از جنس “معلولات” دیگر هستند، قادر است با ارائه ایده ها، راهکارها، تئوری های فلسفی، سیاسی و….به رفع مشکلات و در نهایت اصلاح جامعه کمک کند.
این مباحث در دو بخش عنوان می شوند که در پایان آن، مطلبی بیان خواهد شد و مهمتر اینکه هم به نوعی، ” مکمّل و مصداق” همه مباحث ماست و هم از منظری، تمام مطالب مذکور را در خود هضم می کنند.
فلسفه، عرفان و کلام
برخی مقدمات یا پیش فرض های بحث:
موضوع تمام علوم(بجز فلسفه و عرفان)، به نوعی، مادی یا موجود و وجودی محسوس هستند (یا به محسوس برمی گردد). اما موضوع فلسفه و عرفان ماوراء ماده و طبیعت و “وجود مطلق” یا “موجود به معنی اعم” یا (بخصوص در عرفان)، “وجود خداوند” است.
لذا از منظری، موضوع فلسفه و عرفان، برتر از سایر علوم و موضوع سایر علوم، زیر مجموعه موضوع فلسفه و عرفان است.
فلسفه وعرفان از افق، سطوح یا لایه هایی فراتر از علوم طبیعی و مادی به مسائل مختلف می نگرند و اگر مباحث آن، درست، معقول، منطقی و ساده بیان شوند، باز خورد و عکس العمل معناداری از طرف مخاطبین سایر علوم می تواند داشته باشد.
پیش زمینه ها و سرچشمه های فلسفه و عرفان، بسته به اینکه از آموزه ها و نیازهای فطری(دینی و الهی)، گرفته شده باشد- مانند فلسفه و فیلسوفان اسلامی – یا از صرفاً، اندیشه و عقل بشری، منشأ گرفته باشند- مانند اغلب فلسفه و فیلسوفان غربی – متفاوت است.
در نهایت، این موضوع همیشه مطرح است چگونه فلسفه و عرفانی که از نیازهای فطری(کتب و ادیان آسمانی)، منشأ گرفته می تواند راهکارها و الگوهای فطری یا تازه ای در رفع دغدغه های مادی و معنوی، به جوامع بشری ارائه دهند؟
فلسفه، عرفان و کلام
تحلیل نظریه اول:
فلسفه و عرفان، علومی فردی اند!؟
معتقدین به این نظریه، عالِم این علوم را گاهاً، منقطع از جامعه و کسانی می دانند که گویی ابیات ذیل، زبان حال تمام حیات دنیوی ایشان است:
روزها، فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم(مولوی)
حالا در پاسخ این سؤالات- یا به حقایق هستی می رسند یا نه- و همین گونه با این افکار زندگی کرده و از دنیا می روند. ضمناً، فهم و درک افکار و تعابیر تخصصی علم اینان، بیشتر مخصوص خودشان یا افراد نادری است که به این علوم علاقمندند. و اینکه عرفان و فلسفه در نهایت”فردی” است و در سیاست، اجتماع و اداره و اصلاح جامعه تأثیر گذار نیست. مخالفان این دسته از افراد معتقدند که روحانیون دینی، عرفانی و فلسفی، فقط و بطور فردی به این امور بپردازند و سرایت این علوم معرفتی و معنوی به سیاست و اداره جوامع را به صلاح نمی دانند.
فلسفه، عرفان و کلام
تحلیل نظریه دوم
رابطه فلسفه و عرفان با سیاست و اصلاح جامعه«2»
عالِم علوم معرفتی(عرفان و فلسفه) در مسیر شناخت خدا، جهان، انسان و بررسی سلسله علل و معلولات هستی و اغلب ماوراءطبیعی، نهایتاً به معرفتی- ناقص یا کامل- از کلیات مذکور بویژه علت العلل هستی می رسد. و چون تحقیق و کاوش او ذهنی، عقلی یا از راه دل (نفسی) است، به گونه ای از رشد عقلی، نفسی یا روحی نیز نائل می گردد.
تذکر این نکته نیز مهم است که:
البته سایر علوم- بویژه علوم ذهنی مانند ریاضی، فیزیک و علوم دیگر- نیز هر یک به نوبه خود در شکوفایی ذهنی و هوشی و حتی روحی انسان نیز مؤثرند- بخصوص وقتی فرد به کمال در این علوم برسد- و به عبارتی، تمام این علوم هم در شناخت های مذکور- خدا و… – انسان ها را یاری می کنند.
اما به خاطر نوع موضوع، شعاع شناخت علوم معرفتی از اسرار و علل هستی، عمیق تر، گسترده تر و امکان پذیرتر است. لذا اصحاب معرفت، بخاطر جامع نگری، گاهی راه های وصول به حقیقت را به عدد ” انفس خلایق” نیز دانسته اند.
اما در اینجا، بحث خاص بر فلسفه و عرفان و عالِم این علوم متمرکز است. در نهایت فیلسوف یا عارف، وقتی از شناخت حقایق و اسرار ماوراء طبیعت و ماده، فارغ می گردد با رجوع به سطوح و لایه های پایین تر(افراد، جامعه، دغدغه های مادی و معنوی مردم و…) قادر است با مدد از شناخت ها و معارف پیشین- خدا، کلیت جهان و انسان- و نیز، قدرت عقلی و روحی کسب شده، ایده ها، راهکارها یا نظریاتی در جهت رفع مشکلات معنوی و مادّی مردم و جامعه ارائه دهد.
مطلبی از اصول عرفان در روشن تر شدن بحث:
مطابق مبانی عرفان اسلامی سالک، در سیر خود، 4 سفر عرفانی(باطنی – روحی) طی می کند تا به کمال یا وصول برسد.
لازم به ذکر است که این اسفار و حالات حادث بر عارفان نیز در نزد اهل معرفت اثبات شده. امام-ره- در کتاب مصباح الهدایه… از قول عارف کامل، مرحوم قمشه ای در باره سفر آخر یا چهارم و کشف برخی اسرار هستی و رجوع عارف به خود و جامعه می نویسد:
“و آن سفر، از خلق به خلق است بوسیله حق، پس[سالک عارف] در این سفر، مخلوقات و آثار و لوازم آنها را مشاهده می کند و سود و زیان های آنان را می داند و به کیفیت باز گشت ایشان بسوی الله و آنچه می تواند آنان را بسوی خدا بکشاند، آگاه می شود، پس همه آنچه را می دانسته و هر چه را که مانع سیر الی الله است به اطلاع دیگران می رساند و در این وقت است که ” نبوّت تشریعی” برایش حاصل می شود”
باید اضافه کرد که یکی از شاخصه های مهم عارف این است که: هر چه وی مدارج بالاتری طی نموده باشد به همان اندازه وجود او- حالات، گفتار و اعمالش- الهی تر شده و در راه اظهار حق و حقیقت از هیچ موجود و قدرتی جز خداوند، ترس و هراس ندارد.
فلسفه، عرفان و کلام
بیان مثال و مصداقی مناسب:
در این مباحث، از “رابطه عرفان- و فلسفه-، سیاست و اصلاح جامعه” سخن به میان آمد، با تأمُّل تامّْ در حرکت امام حسین-ع- که متأثر از شناخت معرفتی و الهی ایشان از اوضاع سیاسی، اجتماعی و دینی زمان خود بود.
آن امام با آن سیر حرکتی عرفانی- سیاسی و مبارزاتی، نه تنها توانست جامعه بعد از خود را اصلاح، و از خواب غفلت، بیدار کند و سنت و شریعت اسلام را احیا نماید بلکه توانست برای بشریت(بویژه مسلمانان) الگو و مکتبی جامع با تلفیقی از عرفان، سیاست. مقاومت، شهادت و اصلاح طلبی ترسیم نماید.
مکتبی که بلافاصله سبب خیزش ها و جنبش های آزادیخواهی و ضدیت با ظلم و فساد در جهان اسلام شد. بطوریکه نمود و مظهر آن، پس از، ۱۴۰۰ سال در کشورمان با رهبری امام ره که استاد و اعجوبه عرفان، فلسفه، فقه عصر خود بود در تاریخ کشور و جهان اسلام به ثبت رسید.
فلسفه، عرفان و کلام
نتیجه:
یکی از نتایج مهم این مباحث، این است که بجز امامان و معصومین(ع)، افراد دیگر، درصورتی که بخواهند در سیاست مداخله کنند و به اصلاح جامعه بپردازند، باید نخست خود را اصلاح کنند، به طوری که، با بهره گیری از علم ( خاصّه علوم معرفتی) و عمل، پس از کسب قدرت ذهنی، عقلی و روحی کافی، به این مهم بپردازند.
در دوران و صد ساله اخیر، امام – ره- از مصادیق بارز این افراد و رهبران سیاسی بودند.
امام در اواخر عمر، جهت تغییر نگرش رهبران جوامع با نظام غیر الهی، نامه ای سیاسی – الهی با نگاهی فلسفی- عرفانی به رهبر شوروی سابق نوشتند که توصیه به روی آوری به مطالعه آثار فلسفی، عرفانی حکمای بزرگ اسلام(ابن سینا، فارابی، ابن عربی و…) نموده اند.
ایشان تنها راه اصلاح جوامع را روی آوری به حکمت، فلسفه، عرفان و ادیان الهی و اجرای دقیق دستورات آسمانی، بویژه با رویکرد اسلامی دانسته است.
والسلام
بسیار پر محتوی و بسیار کاربردی .
عرفان یعنی اینکه از خضر الگو بگیری و طرف را بکشی. بعد بگی به خاطر خودت میکشم خوبی تو رو میخوام. وا… اعلم
I like this site it’s a master piece! Glad I detected this