جنگ های ترکیبی و تله بنیان گذار-2 

قسمت دوم یادداشت زوایای پیدا و پنهان جنگ های ترکیبی علیه ایران

 

 جنگ های ترکیبی و تله بنیان گذار-2 

نبرد های آمیخته یا جنگ های ترکیبی بر علیه دولت و ملت ایران، طی چهار دهه اخیر با بهره گیری از

دکتر ابراهیم اخلاصی

توسعه بسترهای دیجیتال و حوزه های متنوع رسانه ای گسترش یافته است و پدیده روان شناختی همواره به عنوان یکی از تاثیر گذارترین ابزارهای جنگ روانی و یکی از فاکتورهای موفقیت در جذب مخاطب، مورد توجه برنامه ریزان و مجریان عملیات های روانی و نبردهای هیبریدی قرار داشته است،  متخاصمی که می خواهد بداند با چه مخاطبی روبروست و چه روحیات، گرایش ها و حساسیت هایی را می تواند بطور همزمان درگروه های سنی، قومی، مذهبی، جنسی و نژادی جستجو نماید.

طراحان عملیات هیبریدی همه چیز را در هم می آمیزند، سوژه، ابزار، شیوه، قصه، داستان، آهنگ، موسیقی، فیلم، یک رنگ، یک لهجه، یک آگهی، یک اعتراض ساده، یک اشتباه معمولی، یک کج سلیقگی و یک بهانه …، طراح جنگ ترکیبی بدنبال یک روزنه و مترصد یک بزنگاه هیجان انگیز است تا با آمیخته ای از مولفه های مختلف و بهره گیری از فرصت های سیاسی و اقتصادی،  بر امواج نارضایتی در لایه های مختلف اجتماعی و مطالبات متراکم شده مردم و جامعه بایستد و آتش بپا کند.

تئوریسین های عملیات های ترکیبی از طریق نیرنگ و فریب برای ایجاد تردید و توهم، از روش ایجاد اضطراب و وحشت از مجاری کاربرد وسایل نامانوس، از راه دشنام، از روش های ایجاد رعب و وحشت بواسطه پخش شایعات، از طریق ساختن یک نیروی مسالمت جو با شعارهای  توخالی و با بهره گیری از اختلافات عقیدتی و دینی تلاش می کنند تا در چارچوب مرعوب ساختن افکار عمومی و سرمایه اجتماعی موفق گردند.

استراتژی و رویکرد جنگ های هیبریدی را باید تاثیر گذاری و اقناع افکار عمومی دانست، پاشنه آشیل این نبردها علیه ایران “اطلاعات دستکاری شده و نادرست” است تا عوامل عملیات های ترکیبی موفق شوند در یک پروسه طراحی شده، روایت های جعلی و خلاف واقع را جایگزین واقعیات مسلم نمایند که البته این اقدام توسط واسطه های داخلی و با مشروعیت زدایی از واقعیات اصلی و موجه نشان دادن روایت های جعلی و سمی صورت می گیرد.

جنگ های ترکیبی و تله بنیان گذار

تحلیل کانونی و محوری در بخش نخست این نوشتار بر این مبنا استوار گردید که شدت و ضعف یا شکست و موفقیت عملیات های ترکیبی و جنگ های هیبریدی بر علیه جمهوری اسلامی ایران،  ارتباطی معنادار و دوسویه با نحوه سیاستگذاری و عملکرد مدیران بلند پایه اجرایی و نظارتی کشور دارد.

علیرغم پیچیدگی های فراوان در جنگ های ترکیبی و ناجوانمردانه بودن آن بر علیه ملت و دولت ایران، اساسا عرصه کانونی شکست یا پیروزی دشمنان در نبردهای آمیخته دارای رابطه ای مستقیم و بسیار جدی با میزان کارآمدی، اجماع، مشارکت جویی و میزان پاسخگویی سیستم حکمرانی در چارچوب های عملکرد قوای سه گانه و سایر سازمان های حاکمیتی دارد.

با تاکید بر بغض و کینه دشمنان این مرز و بوم، بخش دوم این مطلب به آسیب شناسی سیاست های داخلی در زوایای گوناگون اختصاص خواهد یافت، واقعیتی که شاید تلخ باشد ، لکن  می تواند ضرورت های عبرت آموزی را ترسیم نماید که بستر ساز عملیات های ترکیبی دشمن گردیده است و اساسا مرور و اصلاح روش های اشتباه خواهد توانست به سلاحی قوی در مقابل جنگ های ترکیبی بر علیه ایران و ایرانی تبدیل گردد.

ابن خلدون در باب عصبیت های اجتماعی و ریشه های آن از واژه ای به نام “تله بنیان گذار” استفاده می کند و می گوید: اگر حکومتی به پرسش ها و مطالبات امروز جوانان و مردم خود پاسخ های قدیمی بدهد؛ موفق نخواهد شد چاره ای برای حل و فصل چالش ها و شکاف های  جامعه خود پیدا نماید.  لذا اولین انتظار از مدیران فرهنگی، اصحاب رسانه و هادیان کشور را باید روزآمدی و تلاش برای پاسخگویی به سئوالات جدی مردم و به ویژه قشر جوان در خصوص مسائل جامعه و دولت دانست بنابراین عدم اقناع افکار عمومی به ویژه جوانان و نوجوانان را باید از آرزوها و اهداف طراحان عملیات های ترکیبی در ایران دانست.

ایجاد اجماع در درون هیات حاکمه از طریق گفتگو، گسترش تفکر انتقادی در جامعه به ویژه در حوزه های فرهنگی و افزایش کارآمدی و پاسخگویی از وظایف یک حکمرانی مطلوب است که باعث کاهش خشونت های اجتماعی نیز خواهد گردید.

برسمیت شناختن یکدیگر در درون جامعه و دولت در ایران و ایجاد همبستگی ملی، یک ضرورت اجتناب ناپذیر در شرایط کشور کنونی است که باعث تقویت و گسترش گفت و شنود خواهد گردید که متاسفانه وجود فضای امنیتی در کنار افاضات و تصمیمات  نسنجیده ؛ جایگزین آن گردیده است که مانع پیشرفت کشور و البته که مصادیق فراوانی برای این مهم وجود دارد که بستر ساز عملیات های ترکیبی بشمار می روند.

این نکته بسیار قابل تاملی ست که هرگز اراده ای جدّی از طرف نظام سیاسی در راستای آسیب شناسی و اصلاح بسیاری از امور که همگی هم بر اشتباه بودن بسیاری از روش ها تاکید دارند؛ مشاهده نگردیده است.

یا هرگاه این اراده برای آسیب شناسی شکل گرفته است با لطایف الحیل از مسیر اصلی منحرف و دستاویز بازی های جناحی و خطی شده یا هنوز به مقصد نهایی خود نرسیده است.

مهمترین دلیل تنش ها و بروز نا آرامی های امروز  اجتماع موید این خلاء در دیروز  نظام سیاسی بوده است.

اکنون که بیش از دو دهه از بروز و ظهور مساله مهم گسست نسلی می گذرد و این کشمکش بین نسلی باعث نگرانی شده است باید اذعان نمود  عدم مدیریت صحیح و به موقع آن باعث خواهد شد تا بمرور زمان بطرف گسل و تضاد و شکافی عمیق تر  حرکت نمائیم که پر کردن  این شکاف در فردا  قطعا مشکل تر  از امروز خواهد بود.

باید توجه کرد فضای مجازی از دستاوردهای حوزه فرهنگی جهانی شدن نشات می گیرد و دهه هشتادی و نودی ها بیشترین تاثیر پذیری را از این فضا داشته اند، لذا برای جبران این کشکمش و گسل هم اکنون باید از همین بستر و منفذ وارد شد و با مدیریت صحیح، صادقانه و روشهای علمی و عملی  به مهار جریانات سوء پرداخت.

جوانان هشتادی و به ویژه دهه نودی ها و بخصوص دختران این نسل،  بیش از آنکه درگیر متن و تولید محتوا باشند؛ درگیر فرهنگ سایبری و فضای مجازی و صوت هستند، این فرزندانمان بیش از آنکه حرف بزنند بر تصاویر و صوت و بسترهای وب متمرکز هستند و البته در بسیاری از موارد، فقط حرفشان توسط هم سن و سالهای خودشان شنیده می شود چون بنظرشان فهم و درک شده و گفته ها و نوشته هایشان خریدار دارد، لذا دهه هشتادی و نودی ها عصبانی و رنجور نیستند بلکه متاثر از شرایط جدید بوده و به تغییر و متفاوت بودن علاقه دارند.

برخی از این نسل را باید ساختار شکنان داخل کانون خانواده نیز دانست؛ چون اساسا بیش از همه نسل ها درگیر فضای مجازی شده اند. امروزه عرصه های مجازی و رسانه ای، شخصیت های کمتر وفادار پرورش می دهد و دوستی های سیال و شکننده می سازد، لایه هایی از نسل های دو دهه اخیر به آنچه دارد و آنچه می بیند معترض است و تنها راه پیش روی خود را اعتراض و تغییر می داند بدون اینکه برای جایگزینی این تغییرات؛ ایده و برنامه ایی مشخصی مد نظر داشته باشند.  پس نظام سیاسی برای پاسخگویی به مطالبات و اعتراضات منطقی آنها وظیفه سنگینی بر دوش دارد و عدم توجه به پاسخگویی و شفافیت باعث تغییر مسیر اعتراضات به روش های غیر قانونی خواهد گردید.

هر چند انتظار می رود جوانان ضمن داشتن نگاهی منتقدانه، اصلاح گرانه، با قضاوتی منصفانه در مورد عملکردها، نسبت به شناخت اصول واقعی انقلاب، نظام و دشمن شناسی صحیح، و عوامل تاثیر گذار بر افکار و اندیشه های نسلی و بین نسلی اهتمام لازم را داشته باشند؛ ولی بار اصلی بر دوش مسئولین و متولیان است.

جنگ های ترکیبی و تله بنیان گذار

چه باید کرد؟

تجربیات تاریخی نشان داده است که جامعه ایرانی بهترین جوانان را دارد، جوانان پر از انرژی برای حرکت و سازندگی که کشورشان را دوست دارند و برای ساختن ایران تا پای جان خواهند کوشید اما بشرط درک شدن، فهمیده شدن، داشتن گوش شنوا، کمی احترام، کمی اعتماد، کمی گفتگوی شانه به شانه و کمی عشق که همه چیز را خواهد ساخت.

شناخت، قدردانی و بکارگیری جوانان و سپاسگزاری از بهترین مردم دنیا به همراه صداقت، کارآمدی، اجماع، شفافیت و پاسخگویی و  توجه به منافع ملی، می تواند  قویترین و برنده ترین سلاح در برابر حملات ترکیبی بر علیه این مرز و بوم باشد.

 

دکتر  ابراهیم اخلاصی

جامعه شناس و پژوهشگر

آبان 1401

ابن خلدونتله بنیانگذارجنگ ترکیبیجواناننسل
Comments (3)
Add Comment
  • محمدباقر

    به نظرم این تله بنیانگذار در متن به خوبی تبیین نشده و به نوعی دچار توهم توطئه شده.
    تله بنیانگذار نتیجه عدم فهم بنیانگذاران و نسل بعدی نیست، بلکه به دلیل عدم تمایل نسل بنیانگذار به مشارکت سیاسی نسل مشارکت جوی جدید رخ می ده و طبیعتا ربط چندانی به جنگ هیبریدی و … نداره، بلکه ریشه در هراس نسل بنیانگذار سیستم داره.
    پس به جای توصیه های توطئه ای بهتره به بنیانگذاران توصیه بشه که مشارکت نسل جدید رو به رسمیت بشناسن و اجازه تغییرات ساختاری رو بدن.

    • ابراهیم اخلاصی

      با سلام،
      حتی اگر مفهوم تله بنیانگذار را به مفاهیم مورد نظر شما در عرصه مشارکت سیاسی و مشارکت نسل جدید مبتنی بر تغییرات ساختاری نیز تعمیم دهیم در حوزه جنگ ترکیبی قرار می گیرد و اساسا عدم تمایل بنیانگذار به مشارکت سیاسی قویترین حربه طراحان عملیات هیبریدی است ، علی ایحال آنچه عدم مشارکت نسل مشارکت جو را تجویز می نماید عدم فهم بنیانگذاران و مسدود سازی مشارکت نسل بعدی ست

  • محمدباقر

    با سلام و عرض ادب
    از نظر من انتقادی که به نگاه شما به این مساله وجود دارد ،در وهله اول برون انگاری یک مساله درونی هست، به این معنا که شما مساله عدم تمایل بنیانگذار را حربه دشمن می دانید (برداشت من چنین است)در صورتیکه این عدم تمایل بیشتر از آنکه منشا خارجی داشته باشد منشا داخلی چه از منظر مسائل روانشناختی بنیانگذار و چه از منظر منافع در اختیار بنیانگذار دارد و بحث ورود نیروی خارجی متاخر بر این دو پدیده است، یعنی اگر چنین مواردی نباشد، نیروی خارجی هم اساسا دستاویزی برای کار خود نخواهد داشت.

    در وهله دوم شما آن را ناشی از عدم فهم می دانید، به نظرم هر چند این نکته می تواند درست باشد و تا حدودی در کشور ما هم مصداق دارد، اما نباید این فرض را هم نادیده بگیریم که اتفاقا این عدم تمایل می تواند از شناخت دقیق و فهم کامل نسل بعدی هم نشات بگیرد، به این صورت که با فهم دقیق نسل آتی و ناسازگار دیدن چارچوب فکری آن نسل با ساختارهای مورد قبول بنیانگذار، نسل بنیانگذار مانع مشارکت سیاسی نسل بعدی شود.