تدبر من در قرآن
محصول کافران فساد است
برداشت من از آیات – قسمت چهارم
إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا
«پروردگارا؛ هیچکدام از این کافران را در روی کره زمین باقی نگذار. آنچه من دیده ام اینان اگر زنده بمانند، بندگان تو را گمراه می کنند و چیزی جز زشتی وپلیدی و فساد و کفر از خود تولید نمی کنند.» نوح/27
در اکثر ترجمه های قرانی «و لا یلدو» را به متولد نکردن فرزندان غیر صالح یا کافر ترجمه نموده اند. در خصوص اینکه اینان فرزند صالح بدنیا نمی آورند چه توجیهی است؟ مگر فرزندان از همان کودکی مسئله کفر و ایمان برایشان مسلم و روشن می شود که حضرت نوح(ع) این مسئله را بیان می کند؟
تدبر من در قرآن
در اینجا چند نکته مهم قابل ذکر است:
نقش تربیت در هدایت فرزندان
اول: حضرت نوح (ع) با این ذکر دعا کردن و این ادعا در حقیقت مسئله تربیت را بیان می کند، یعنی اینکه پدر و مادرها می توانند با تربیت خود فرزندان را از راه راست منحرف کنند. لذا تربیت نقشی اساسی در آینده افراد دارد.
ذات فرزندان در تعیین سرنوشتشان
دوم: در کنار موضوع تربیت، ذات فرزندان را نمی شود منکر بود و فقط مسئله تربیت مطرح نیست. چرا که فرزند خود نوح(ع) نیز از افراد کافر شده است. و نمی توان انتظار داشت پیامبر خداوند فرزندش را ناصحیح تربیت کرده باشد. پس یعنی افراد از همان بدو تولد ذاتشان مشخص است که در چه راهی هستند. یا مسلمان می شوند، یا کافر، یا مومن یا بی ایمان می گردند. لذا این موضوع هیچ ارتباطی به مسئله تربیت ندارد و این قضیه ایی است که از نکات مهم تربیتی محسوب می گردد که برخی افراد ذاتا خراب هستند و هیچ ارتباطی به موضوع محیط و اجتماع و تربیت پدر و مادر ندارد. (تربیت نا اهل را ، چون گردوان بر گنبد است) اینکه چرا بعضی افراد اینگونه می شوند یعنی ذاتشان خراب می شود یا ذاتا مومن می شوند عقل همچون من برای بیان آن ناقص است. از آنجا که قرآن مبین می فرماید: فسق و فجور یا پرهیزگاری و خیر را خداوند به انسان الهام می کند (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا 8/ شمس) پس با عنایت به این آیه قرآنی می توان وجود فسق و تقوا در روح انسان از همان ابتدای خلقتش را امری مسلم بدانیم. از این رو شاید برخی کودکان یا برخی در خردسالی بر اساس ذاتشان؛ رفتارهایی از خود نشان می دهند که می شود نتیجه گرفت اینان در بزرگی هم بر همین رفتار و اعمال عمل خواهند کرد. پس نتیجه می توان گرفت موضوع کفر و ایمان، ریشه در کودکی فرد و نطفه پدر و مادر دارد و سایر عوامل و متغییرات فقط نقش تسریع و سرعت بخشیدن یا کاهش سرعت در عینیت بخشیدن به وضع درونی بچه در بزرگ سالی دارد.
تاثیر نطفه بر فرزند
سوم: نکته دیگری که می توان از این آیه برداشت کرد این مسئله است که نطفه پدر و مادر کافر و حتی مومن بر روی فرزند تاثیر مستقیم دارد. یعنی اینکه نقش نطفه انسان اضافه بر اینکه کلیه خواص جسمی پدر و مادر را به همراه دارد، در حقیقت همان محصول و نتیجه و خروجی فکری و اعتقادی افراد است که در نطفه خلاصه شده است. یعنی اینکه نطفه انسان در حقیقت عصاره تمامی خصائص انسان چه به لحاظ جسمی و اخلاقی و چه به لحاظ حتی ایمانی و اندیشه ایی است و نهایتا تبدیل به یک انسان و با چنین ویژگی می شود. فرزندی که از همان ابتدا شبیه ترین فرد می شود به پدر و مادر به لحاظ دینی و جسمی. لذا این انتظار که پدر و مادر کافر، فرزند کافر داشته باشند امری طبیعی است.
خروجی کافران فقط فساد است
چهارم: از یک نگاه دیگر به نظر می رسد منظور قرآن از « و لایلدو» در ایه 27، موضوع تولید مثل و زائیدن نباشد، بلکه منظور که افراد کافر در عهد حضرت نوح (ع) تولیدشان یا خروجی محصولات فکری و عقیدتی و … باشد. یعنی اینکه اینان بجز فساد و کفر چیز دیگری را از خود تولید نمی کنند. و اصلا این موضوع به فرزندان تولید مثل شده ارتباطی ندارد. در یک کلام فرزندانشان که بدنیا می آورند ذاتا پاک هستند و نمی تواند مشمول این آیه شوند. به نظر می رسد این نکته آخر بیشتر به مفاهیم و نظرات آمده شده در این سوره و آیه مورد نظر تطبیق کند. «الله اعلم»
تدبر من در قرآن
خرداد 1403