درس هایی از پدافند غیر عامل و عامل -3
پدافند یا حفاظت از ديدگاه اسلام
هر نظامي براي ادامه حيات و استقلال خود، نيازمند به پدافند از موجوديت، اسرار و تعلقات خود ميباشد که در اینجا با عنوان حفاظت یاد می گردد و روشن است نظامي كه راهبرد حفاظت از خود را به نحو احسن داشته باشد، به مراتب از نظامي كه اين راهبرد را نداشته باشد، آسيبپذيرتر است. بر این اساس مكتب حيات بخش اسلام كه مكتبي تكامل يافته و بدون نقص است، امكان ندارد كه به اين امر اساسي و راهبردي بياعتنا بوده باشد. لذا با مداقه در آيات قرآني و سيره رسول اكرم و اهل بيت گرامي متوجه خواهيم شد كه دين مبين اسلام به خوبي به اين مهم اهتمام نموده است.
حفاظت در قرآن
خداوند حفيظ است
حفاظت در قرآن كريم:
«إنَّ رَبِّي عَلَىَ كلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ» (بي شك پروردگار من محافظ هر چيزي است)
حفاظت از حدود
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ» (اى كسانى كه ايمان آوردهايد صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهباني كنيد (حفاظت از مرزها) و از خدا پروا نماييد اميد است كه رستگار شويد)
حفاظت از خود
«فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ» (پس مراقب باش زيرا كه آنان هم مراقبند.)
همه محافظ دارند
«إِن كلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ» (هر كس مراقب و محافظي دارد)
آموزشِ حفاظت
خداوند در قرآن كريم ميفرمايند «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكمْ لِتُحْصِنَكمْ مِنْ بَأْسِكمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكرُونَ» و ما به او (حضرت داوود (ع)) ساخت زره را تعليم نموديم تا شما را از آسيب جنگ در حفاظت نمايد. پس آيا از شكر گريزانيد؟ (محافظت از تاسیسات و ابنیه و شخصیت ها)
حفاظت در داستان ذوالقرنين
قرآن كريم در مورد موانع حفاظتي يا سد دفاعي كه توسط ذوالقرنين بهمنظور حفاظت و دفاع از قومي كه از ناحيه دشمنان سرسختي به نام «يأجوج و مأجوج» در عذاب بودند طراحي و ساخت، در سوره کهف آیات 83 الی 98 ميفرمايند:
«وَ يَسْئَلُونَك عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكمْ مِنْهُ ذِكراً (83) إِنَّا مَكنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كلِّ شَيْءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكراً (87) وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزا الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90) كذلِك وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91) ذوالقرنين ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَك خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعينُوني بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُوني زُبَرَ الْحَديدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُوني أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96) فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جا وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكا وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98)»
همانگونه كه قرآن كريم ميفرمايند ماجرا اينگونه بوده كه ذوالقرنين در يكي از سفرهاي خود به جمعيتي برخورد كرد كه از نظر تمدن در سطح بسيار پاييني بودند. آنها كه از ناحيه دشمنان خونخوار و سرسختي به نام «يأجوج و مأجوج» در عذاب بودند، مقدم ذوالقرنين را كه داراي قدرت و امكانات عظيمي بود، غنيمت شمردند و دست به دامن او زدند و گفتند: يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد ميكنند. آيا ممكن است هزينهاي در اختيار تو بگذاريم كه ميان ما و آنها سدي ايجاد كني؟ ذوالقرنين پاسخ مثبت داد و بدون آن كه كمك مالي از آنها دريافت كند، سدي را كه مانع تجاوز يأجوج و مأجوج باشد، ساخت.
در ساخت آن از آهن و مس ذوب شده استفاده نمود. ماجراي سد ذوالقرنين در سوره كهف آمده است كه در اين جا ترجمه آيات را ذكر ميكنيم: ذوالقرنين باز از اسباب مهمي كه در اختيار داشت، استفاده كرد (و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به ميان دو كوه رسيد و در آن جا گروهي غیر از آن دو را يافت كه هيچ سخني را نميفهميدند. (آن گروه به او) گفتند: اي ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد ميكند. آيا ممكن است ما هزينهاي براي تو قرار دهيم كه ميان ما و آنها سدي ايجاد كني؟ (ذوالقرنين) گفت: آن چه را خدا در اختيار ميگذارد، بهتر است (از آن چه شما پيشنهاد ميكنيد). مرا با نيرويي ياري كنيد تا ميان شما و آنها سد محكمي ايجاد كنم يا قطعات بزرگ آهن براي من بياوريد (و آنها را بر روي هم چيد) تا كاملاً ميان دو كوه را پوشانيد. سپس گفت: (آتش در اطراف آن بيافروزيد و) در آتش بدميد (آنها دميدند) تا قطعهها را آهن را سرخ و گداخته كرد. گفت: (اكنون) مس ذوب شده براي من بياوريد تا به روي آن بريزم، (سرانجام آن چنان سد نيرومندي ساخت) كه آنها قادر نبودند از آن بالا روند و نميتوانستند رخنهاي در آن ايجاد كنند. گفت: اين از رحمت پروردگار من است، اما هنگامي كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن را درهم ميكوبد و وعده پروردگارم حق است.
حفاظت در داستان اصحاب كهف
در سوره مباركه كهف خداوند رحمان در بيان حالات و چگونگي اصحاب كهف براي حفاظت از خود بعد از بيداري از خواب طولاني و براي مراجعه به شهر و تهيه مايحتاج خود ميفرمايند: «قالوا ربّكم أَعلَمُ بِما لَبِثتُم فَابعثوا اَحَدَكم بِوَرَقِكمُ هذِهِ إِلي اَلمَدينَۀِ فَلينظُر أَيها أَزكي طَعاماً َفلياتِكم بِرِزقٍ مِنه وَليتلطَّف وَ لا يشعِرَنَّ بِكم اَحدا) (إِنَّهُم إِن يظهَروا عَلَيكم يرجُمُوكم او يعيدوكم في مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحوا إِذاً أَبَدا» و گفتند آن اصحاب كهف (پروردگارتان به آنچه ماندهايد داناتر است، اينك يكي از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد، تا ببيند كداميك از غذاهاي آن پاكيزهتر است و از آن غذايي برايتان بياورد و زيركي به خرج دهد و مهرباني ورزد تا هيچ كس از حال شما مطلع نگردد.
عبارتي كه در اين آيه شريفه بر حفاظت دلالت ميكند (وَليتلطَّف وَلا يشعِرَنَّ بِكم اَحَدا)است. تلطّف به معناي اعمال لطف و مدارا است و مقصود از اين كلام بهطوريكه از سياق كلام بر ميآيد اين است كه بايد اين شخص كه ميفرستيد در رفتن و برگشتن در اعمال و رفتار خود با اهل شهر لطف و مدارا داشته باشد و در معاملهكردن خيلي سعي كند و مراقب باشد تا مبادا نزاعي يا خصومتي واقع شود و نتيجهاش اين شود كه مردم از راز و حال ما سر در آورند. قرآن كريم در آيه 20 نتيجه زيركي آن شخصي كه در بين اصحاب كهف اين نصايح را به دوستان خود ميكرد چنين بيان كرده است). إِنَّهُم إِن يظهَروا عَلَيكم يرجُمُوكم او يعيدوكم في مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحوا إِذاً أَبَدا) زيرا محققا اگر بر شما آگاهي و ظفر يابند شما را يا سنگسار ميكنند يا به آئين خودشان بر ميگردانند و هرگز روي رستگاري نخواهيد ديد.
نتيجهگيري از آيه شريفه: يكي از شيوههاي حفاظت داشتن حسن خلق و رفقت و مهرباني با مردم ميباشد كه بايد سرلوحه كار همگان قرار گيرد كه اگر در اين كار اهمال و سستي صورت گيرد خطراتي از جمله:
- -به خطر افتادن و كشتهشدن
- -برگشتن از دين و ايمان درست است
- -دوري ابدي از رستگاري را به دنبال خواهد داشت.
حفاظت در سيره رسول خدا (ص)
حفاظت از جان رسول گرامي در شعب ابيطالب
زماني كه مسلمانان در شعب ابيطالب بودند به دستور ابوطالب بهمنظور حفاظت و نگهباني از پيامبر اسلام(ص) همواره گروهي از جوانان بنيهاشم به نگهباني از آن حضرت ميپرداختند و حتي گاهي شبها براي رعايت مسائل امنيتي نقل مكان مينمودند. (سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 4)
فريب در حفاظت شخصي
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در سال دهم بعثت حضرت ابوطالب، بزرگترين حامى و مدافع خويش را، در مكه از دست داد. بيش از چند روز از مرگ عموى بزرگوارش نگذشته بود كه همسر مهربان او خديجه، كه هيچگاه از بذل جان و مال در پيشبرد هدف مقدس پيامبر دريغ نمىداشت، نيز چشم از جهان پوشيد. با در گذشت اين دو حامى بزرگ، ميزان خفقان و فشار بر مسلمين در مكه فزونى گرفت؛ تا آنجا كه در سال سيزدهم بعثت، سران قريش در يك شوراى عمومى تصميم گرفتند كه نداى توحيد را با زندانىكردن پيامبر يا با كشتن يا تبعيد او خاموش سازند. قرآن مجيد اين سه نقشه آنان را ياد آور شده، مىفرمايد: «واذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك ويمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين» به ياد آور هنگامى را كه كافران بر ضد تو حيله كردند و بر آن شدند كه تو را در زندان نگه دارند يا بكشند يا تبعيد كنند. آنان از در مكر وارد مىشوند و خداوند مكر آنان را به خودشان باز مىگرداند؛ و خداوند از همه چارهجوتر است.
سران قريش تصميم گرفتند كه از هر قبيله فردى انتخاب شود و سپس افراد منتخب به هنگام نيمه شب يكباره بر خانه محمد صلى الله عليه و آله و سلم هجوم برده، او را قطعه قطعه كنند. بدين طريق، هم مشركان از تبليغات او آسوده مىشدند و هم خون او در ميان قبايل عرب پخش مىشد و لذا خاندان هاشم نمىتوانست با تمام قبايلى كه در ريختن خون وى شركت كرده بودند به خونخواهى و مبارزه برخيزند. پيامبر از نقشه شوم مشركان آگاه شد و تصميم گرفتن هر چه زودتر مكه را به قصد يثرب (مدينه) ترك كند. بدین ترتیب پيامبر گرامي با درايت حكيمانه خود اقدام به اتخاذ يكي از شيوههاي حفاظتي كه اصل فريب در حفاظت ميباشد بهشرح زير نمودند:
پيامبر(ص) پس از اطلاع از نقشه شوم تروريستهاي قريش رو به حضرت على(ع) كرد و گفت: مشركان قريش نقشه قتل مرا كشيدهاند و تصميم گرفتهاند كه به طور دسته جمعى به خانه من هجوم آورند و مرا در ميان بستر بكشند. از اين جهت از طرف خدا مامورم كه مكه را ترك كنم. لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابى و آن پارچه سبز را به خود بپيچى تا آنان تصور كنند كه من هنوز در خانهام و در بستر آرميدهام و مرا تعقيب نكنند، حضرت على(ع) در اطاعت امر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از آغاز شب در بستر آن حضرت آرميد و پيامبر اسلام پيش از آنكه خانهاش توسط تروريستها بهصورت پنهاني محاصره شود، با استفاده از اصول فريب حفاظتي مخفيانه خانه را ترك فرمودند و در عين حال، چنين وانمود كردند كه در خانه حضور دارند و در بستر خود آرميدهاند تا افرادى كه نقشه قتل او را كشيدهاند تصور كنند كه او هنوز خانه را ترک نگفته است و توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود تا راه عبور و مرور افراد در كوچه و بيرون مكه را سد نكنند. ماموران قريش، نخست تصميم گرفته بودند كه نيمه شب به خانه پيامبر هجوم آورند، ولى به عللى از اين تصميم منصرف شدند و سرانجام قرار گذاشتند در اول صبح وارد خانه شوند و ماموريت خود را انجام دهند و وقتي كه تروريستها با شمشيرهاى برهنه به طور دسته جمعى به خانه پيامبر هجوم آوردند حضرت على(ع) را به جاى پيامبر در بستر يافتند. خشم و تعجب سراپاى وجود آنان را فرا گرفت و از حضرت على پرسيدند محمد كجاست؟! فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد كه از من مىخواهيد؟
. (http://www.aviny.com)
حارس و محافظ
يكي از مناصب و سمتهاي نظامي متعددي كه در لشكر پيامبر(ص) وجود داشت مناصب «حارس و محافظ» بود و وظايف آنان عمدتاً محافظت از جان رسول گرامي اسلام در جنگها بود و بدين منظور همواره عدهاي به عنوان محافظ اطراف ايشان حضور داشتند و حتي در برخي مواقع ضحّاك بن سفيان كه مرد جنگي بسيار نيرومندي بود، با شمشير بالاي سر پيامبر(ص) ميايستاد و از ايشان مراقبت ميكردند(عليرضا محمدي، سايت پرسمان ارگ) و در جنگ احد هم سه نفر از سربازان سپاه اسلام از ايشان محافظت ميكردند. كه يكي از شاخصترين آنان امام علي(ع) بود. (علياصغر فيضپور، تاكتيكهاي جنگي رسول خدا(ص))
طلايهداران
در گذشتههاي دور و صدر اسلام بهمنظور حفاظت و آگاهي از خطرات پيش روي سپاهياني كه عازم جنگ ميشدند افرادى را كه نقش آنها كسب اطلاعات از نقل و انتقالات مواضع و عقبه دشمن و نيز انتخاب مناطق عملياتى براى نيروهاى خودى سپاه همچنين براى شناسايى مواضع و موقعيتهاى جغرافيايى دشمن بود تجهيز و پيشاپيش سپاه اعزام ميداشتند و به اين افراد طلايهداران سپاه يا لشگر گفته ميشد. پيغمبر اكرم(ص) هنگامى كه اسامه فرزند زيد را به عنوان فرمانده لشكر به جنگ با روميان فرستاد، بهمنظور رعايت اصول «حفاظت و اطلاعات» به ايشان سفارش فرمودند «جاسوسان و طلايهداران خود را جلوتر از خود و لشكرت بفرست».
عمليات رواني
پيامبر اسلام(ص) در جنگ بدر، اقدامات حفاظتي مختلفي را انجام دادند. از جمله اينكه در راه بدر بعد از خروج از مدينه، دستور دادند تا زنگهاي شتران و چهارپايان را باز كنند و گروههاي گشتي را بهمنظور كسب اخبار و اطلاعات از دشمن به نقاط مختلف فرستادند.
یا اینکه در جنگ احزاب پيامبر(ص) از نعيم بن مسعود خواست تا با ايجاد تفرقه بين يهود و كفار، توان دشمن را در حمله به مدينه كاهش دهد. نعيم بن مسعود نيز با نفوذ و ايجاد شايعه ماموريت را به نحو احسن انجام داد (عملیات رواني در راستاي حفاظت عامل يا تهاجمي).
حفاظت گفتار
در نبرد فتح مكه وقتي لشكر مسلمين به منطقه مرالظهران (12 كيلومتري مكه) رسيدند از هدف رسول خدا مطلع شدند و تا آن زمان بهدليل رعايت اصول حفاظتي حتي يك كلمه از اخبار حركت، مسير و هدف حضرت رسول(ص) به سمت قريش به ايشان نرسيده بود (كل مسير مكه تا مدينه 450 كيلومتر ميباشد)
نگهباني
نمونه ديگر در جريان غزوه ذات الرقاع بعد از اينكه پيامبر(ص) متوجه شدند كه يكي از افراد دشمن در صدد است تا با استفاده از تاريكي شب به سپاه اسلام آسيب رساند، فرمودند: «كيست كه امشب ما را نگهباني و حراست كند؟» كه دو نفر از مسلمانان براي نگهباني داوطلب شدند (سيد هاشم رسولي محلاتي، زندگاني حضرت محمد(ص))
حفاظت شخصيت
در جريان جنگ بدر سعد بن معاذ شمشير بسته و در جلوي آن حضرت به حراست ميايستد. (جلالالدين فارسي، پيامبري و جهاد)
حفاظت در سيره ي اهلبیت عصمت و طهارت
شايد كمتر كسى است كه حضرت على(ع) را به انجام كارهاى حفاظتي، اطلاعاتى و جمعآورى خبر از دشمن و سازماندهى تشكيلات حفاظتى و اطلاعاتى بشناسد. در بررسى تاريخ اسلام و سيره آن حضرت حكايت از توجه خاص ايشان به رعايت مسايل و نكات حفاظتى و اطلاعاتى دارد، مثلاً در نامه اميرالمومنين به شريح فرزند هانى و زياد فرزند نضر، ايشان توصيه به حفاظت فيزيكي يعني نگهباني و ديده وري نمودهاند و چنين فرمودهاند: «مُقَدِّمَةَ القَومِ عُيُونُهُم و عُيُونَ المُقَدِّمَةِ طَلاَئِعُهُم؛ و إِيَّاكم وَالتَّفَرُّقَ: فَإِذَا نَزَلتُم فَانزِلُوا جَمِيعا، وَإِذَا ارتَحَلتُم فَار تَحِلُوا جَمِيعا وَ إِذَا غَشِيَكمُ اللَّيلُ فَاجعَلُوا الرِّمَاحَ كفَّةً الاَ تَذُوقُوا النَّومَ إِلا غِرَارا اءَو مَضمَضَ» (نهجالبلاغه، نامه 11) … پس وقتى كه از سرزمين خود بيرون رفتيد پس از راهنمايىكردن طلايهداران و پيشگامان لشكر خود، مراقب علفزارها و بوتهزارها، درختان و چيزهايى كه در هر طرف براى مخفىشدن ديگران وجود دارد، باشيد.
استخدام افراد
گماردن افراد بهمنظوركسب اطلاعات موثر در حفاظت از قلمرو حاكميت در سيره حضرت امير(ع) بهترين شيوه براى حفاظت از قلمرو نيروهاي خودي در مقابل حملات غافلگيرانه دشمن و اطلاع از برنامه آنان امرى لازم و ضرورى بود. به همين منظور گماردن اشخاص به شكلهاي مختلف در سرزمين دشمن و جمعآوري اخبار از آنان براي اطلاع از زمان و شيوه حمله آنان و كسب اطلاع از نقاط ضعف و قوت آنان يكي از روشهاي رايج آن حضرت امير(ع) بوده است. بهعنوان نمونه حضرت على(ع) در نامهاى به قثم بن عباس كارگزار خود در مكه مىنويسد فردی براي من نوشته است، مردمي از اهل شام به حج فرستاده شدهاند كه قلبهايشان كور، گوشهايشان كر و ديدههايشان كور مادرزاد ميباشد…» و از كارگزارش خواسته است تا براى مقابله با شبيخونهاى معاويه كه در موسم حج رو به سوى مكه نموده آماده و مهيا بشود تا مبادا با ورود آنان غافلگير شده و بدون آمادگى قبلى شكست خورد، اين بيان امام(ع) حاكي از آن است كه ايشان افرادي در شام گمارده بودند است تا هرگونه حركت سياسي و نظامي حاكم آنجا (معاويه) را گزارش كند. (الفتوح، ج 2، ص 282)
حفاظت از کارگزاران و هدايت آنها
ابوالاسود دولى، در نامهاى حضرت على(ع) را از خيانت مخفيانه كار گزارش در بيتالمال مسلمين آگاه كرد. حضرت على(ع) خطاب به وى نامهاى به اين شرح نوشتند: اما بعد، از محتواى نامهات و منظورى كه داشتى آگاه شدم. مثل تو مثل كسى است كه خيرخواه و مصلحتانديش امام و امت خود باشد و به حق همراه و مأنوس بوده و از جور و ستم به دور است. نامهاى را به همكار و رفيق تو نوشتهام و از اطلاعات و اخبارى كه به من داده بودى، او را آگاه كردم اما از مضمون نامه او را با خبر نكردم و از موضوع مهمى كه وجود داشت، به او چيزى نگفتم. پس مراقب اوضاع باش و از آنچه كه در اطراف تو مىگذرد غافل مشو و آنچه را كه به خير و صلاح مردم مىبينى به اطلاع من برسان، چون كه اين موضوع حقى است بر عهده تو و واجب و الزامى است. خدانگهدار (نشريه بصير)
از گزارش ابوالاسود دولى و نامه حضرت على(ع) اين مطالب به دست مىآيد:
1 حضرت على(ع) گزارش ابوالاسود دولى را امرى خيرخواهانه دانسته و آن را عملى جهت منافع امام و امت به حساب آورده است.
2 حضرت على(ع) در نامه مبارك خويش مسئوليت ابوالاسود را امرى مهم شمرده و اخبار خيانتها را از او خواسته است چنانكه حضرت على(ع) مىفرمايد:
«هر اتفاقى يا حادثهاى كه در مقابل ديدگانت رخ مىدهد و فكر مىكنى كه در جهت منافع عمومى است به اطلاع من برسان و از هيچ چيزى فروگذار نباش»
در واقع حضرت على(ع) گزارشدادن ابوالاسود دولى به ايشان را كه جهت استحكام حكومت مىباشد، امرى واجب و الزامى مىداند.
3 كسى كه گزارش به دست او مىرسد، نبايد به گونهاى برخورد كند كه گزارش و گزارشگر افشا شود و افراد ديگر هم از آن اطلاع يابند.
شيوه هاي جمع آوري در كسب خبر از دشمن
پارهاى از شيوه هاى آن حضرت در آگاهى از مواضع دشمن و همچنين اطلاع از عملكرد كارگزاران داخلى به اين قرار است:
- -گماردن جاسوس به شكلهاى مختلف در سرزمين دشمن و جمعآورى اخبار از آنان براى دريافت نقاط ضعف و قوت آنان يكى از روشهاى آن حضرت بوده است.
- -فرستادن جاسوس در مأموریت فورى و آنى دستيابى به اطلاعات دشمن و جمعآورى اخبار از آنان بهويژه در زمان جنگ از روشهاى آن حضرت بوده است. در جنگ صفين حضرت امير(ع) بهمنظور جلوگيرى از دستيابى معاويه به اخبار و اطلاعات، گروهى را روانه كرد. معاويه نيز گروهى را به فرماندهى ضحاك بن قيس فهرى به سمت گروه حضرت امير(ع) فرستاد و گروه امير(ع) را از بين بردند. جاسوسان حضرت خبر واقعه را براى حضرت(ع) آوردند.
- -همسر هيثم بن الاسودالعريان (هيثم از نزديكان معاويه بود) زنى علويه (شيعه) و از علاقهمندان حضرت امير(ع) بود. اخبار مربوط به معاويه را مىنوشت و در افسار اسب قرار مىداد و آن را به سوى سپاه حضرت على(ع) در منطقه صفين روانه مىكرد و سپاهيان حضرت، آن را به نزد حضرت على(ع) مىبردند.
- -اميرالمومنين على(ع) در نامهاى كه به يكى از كارگزاران خود مىنويسد در زمانى كه ابن راشد يارانش از كوفه گريخته بودند مىفرمايد: «… اين نامهاى است از بنده خدا اميرالمومنين على به كسى كه نامه من خطاب به او است (يعنى كارگزار من)… اما بعد، عدهاى از افراد و نيروهاى ما كه از زير دستان و تابعين حكومت ما بودند، از آنجا گريختهاند و به گمان مىرسد كه به سمت شهر بصره رفته باشند، پس درباره آنها از شهروندان خود تحقيق و پرسش به عمل آور و براى دستگيرى آنها به تمام نواحى و بخشهاى تحت قلمرو حكومت خود جاسوسانى را گسيل بدار…» از اين نامه بر ميآيد كه وظيفه كارگزاران حكومتى اين است كه از اخبار تمامى عمليات و حركتهاى سياسى و نظامى افراد در حيطه مسئوليت خويش با خبر باشند و اين اقدامات از شيوهها و اصول ثابت «حفاظت اطلاعات» ميباشد.
- -حضرت على(ع) به مالك اشتر مينويسد: «بازرسان مخفى راستگو را به نزد مردم بفرست تا در پنهانى و به طور مخفيانه درباره آنان نظارت و بازرسى كنند. اين كار به جهت انگيزهدادن به آنان است تا در مسئوليت خود به خوبى رعايت امانت را كرده و با زيردستان خود به نرمى رفتار كنند.»
صیانت از پرسنل
حضرت على(ع) كسب خبر از كارگزاران را براى حفظ خود آنان از لغزشها، امرى لازم بر مىشمارده. از نامههاى حضرت على(ع) بر ميآيد كه حضرت على(ع) كارگزاران خود را به نحو شايستهاى كنترل مىكرده است تا جايى كه مهمانىها، خريد و فروشهاى آنان در بازار، استفاده از نوع لباس، آمد و شدها و نشست و بر خاستهاى آنان را كنترل مىكرده است. نامه ايشان به اشعث بن قيس، كارگزار ايشان در آذربايجان، نامه ايشان به نعمان عجلان، كارگزار وى در بحرين، نامه به عبدالله بن عباس، كارگزار ايشان در بصره و نامه ايشان به عثمان بن حنيف انصارى در بصره و… همه نشان از زيركى و احاطه اطلاعاتى حضرت درباره كارگزاران است.
نامه ايشان به عثمان بن حنيف در بصره نشان از احاطه كامل اطلاعاتى آن بزرگوار بر كارگزار خويش دارد و اين همان چيزي است كه امروزه به آن حفاظت اطلاعات يا حفاظت پرسنلي جهت صیانت از پرسنل ميگويند و اقدامي است براي مامورين نظام تا از انحرافات شغلي حفاظت گردند. متن نامه چنين است: «اما پس از حمد و درود بر پيامبر اسلام(ص) اى پسر حنيف، به من خبر رسيده است كه يكى از جوانان بصره تو را به طعام دعوت كرده است و به سوى آن شتابان و با عجله رفتهاى و خورشت رنگارنگ گوارا و لذيذ براى تو آوردهاند، پس بنگر به آن غذايى كه دندانهايت را بر آن فشردهاى و آن را مىجوى و…»
نفوذ
فردي از شيعيان امام كاظم(ع) به نام علي بن يقطين، به دستور امام(ع) به دستگاه خلافت عباسي نفوذ كرده و تا تصدي منصب وزارت در دستگاه حكومت هارون الرشيد پيش رفت. وي با رعايت پوشش، فعاليت اطلاعاتي خود را آغاز نمود و توانست اطلاعات موثر حفاظتي زيادي را كسب و در زمان مناسب در اختيار امام(ع) قرار دهد. تا ايشان نسبت به تهديدات احتمالي از سوي حكومت آگاه گردد و تمهيدات و اقدامات لازم حفاظتي را اعمال نمايد
مهران ایزدی