عشق در دیوان حافظ . ۱۹۲

عشق در دیوان حافظ . ۱۹۲

🌿هر کسی…، با شمعِ رخسارت…، به وجهی…، عشق باخت…!

🌿ز

دیوان حافظ . غزل شماره ۴۳۳

 

📚برایِ واژه ی “اضطراب”…، حدود ۲۷ معنی و معادل نوشته اند؛ از جمله…؛ بی قراری…!

📚🖊بی قراری…، از خصوصیاتِ عشق و با آن…، قرین و عجین است…!

📚وحدت کرمانشاهی در این باره می گوید…؛

قرار و صبر ز عاشق مجو…، که نتواند…؛

به حُکمِ عقل…، محال است جمعِ آتش و آب…!

 

🖊عشق…، به محضِ اینکه دامن‌گیرِ عاشق شود…، او را دچارِ تپشِ قلب و بی قراری می کند…، و عاشق…، اگر دچارِ چنین حالی نباشد…، عاشق نیست…!

مدّعی…، خواست که آید به تماشاگهِ راز…؛

دستِ غیب آمد و…، بر سینه ی نامحرم زد…!

عشق در دیوان حافظ . ۱۹۲

📚در ادبیاتِ اهلِ عرفان…، پروانه…، نماد و مظهرِ عاشقی است که برای رسیدنِ به وصال…، خود را به دلِ آتش می زند…، هرچند در نظرِ برخی…، به سویِ آتش رفتنِ او…، نشانه ی بی عقلی و سبک سری باشد…!

📚امام خمینی(ره) در این باره می گوید…؛

‏‏گر اسیرِ رویِ اوئی…، نیست شو…! پروانه شو…!

پای بَند مُلکِ هستی…، در خورِ پَروانه نیست…!

📚و شیخ اجلّ سعدی شیرازی معتقد است…؛

مثالِ عاشق و معشوق…، شمع و پروانه‌ست…؛

سرِ هلاک نداری…، مَگرد پیرامون…!

📚و در جائی دیگر نیز می گوید…؛

ای مرغ سَحَر…! عشق…، ز پروانه بیاموز…؛

کآن سوخته را…، جان شد و…، آواز نیامد…!

🖊بدون شک و تردید…، سمت و سویِ حرکتِ عاشق، به سمتِ نور است…، ولی در جریانِ این حرکت…، آنچه میانِ اهلِ عشق…، موجدِ تفاوت خواهد شد…؛ تفاوتِ ظرفیت و سنخیت است…!

📚یکی…، به همین مقدار که نورِ معشوق را از فاصله ای دور مشاهده کند، رضایت دارد…، و دیگری، در تلاش برایِ به دست آوردنِ قَبَسی از آن است، تا کلیم الله شود…!

إِنِّی آنَسْتُ نَارَاً لَعَلِّی آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدَىً…!

من آتشی دیدم {می‌روم‌} شاید شعله‌ای از آن را برایتان بیاورم، یا نزد آتش{برای پیدا كردن راه‌} راهنمائی بیابم…!

و کارِ عاشق دیگری، در نزدیکی به کانونِ این آتش…، به مُقامِ

“وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ . ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ . فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ”

می رسد…؛ مقامی که مَلَکِ مُقرّبی چون جبرئیل امین درباره آن می گوید…؛

لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ…!

یعنی…؛ اگر از اينجا به بعد، به‌اندازه ی يک بندِ انگشت نزديكتر شوم، آتش مى‌گيرم…!

📚اضطراب و بی قراریِ انسانِ مسلمانِ مؤمن، ناشی از دردِ جدائی و اشتیاق برای وصالِ الهی است و تا زمانی که به مرحله ی قُرب نرسد، این نگرانی…، از بین نخواهد رفت…!

📚به قول مولانا…؛

بشنو این نِی…، چون شکایت می‌کند…!

از جدائی‌ها…، حکایت می‌کند…!

کز نیستان…، تا مرا بُبریده‌اند…؛

در نفیرم…، مرد و زن نالیده‌اند…!

سینه خواهم…، شرحه شرحه از فراق…؛

تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق…!

هر کسی…، کو دور ماند از اصلِ خویش…؛

باز جوید روزگارِ وصلِ خویش…!

 

الف- حجت

عشق در دیوان حافظ . ۱۹۲

💐💐💐

حافظدیوانرخسارعشق
Comments (0)
Add Comment