نفوذ ايران و طرح صهيونی…
و واقعیت منطقه
العربی الجدید ؛ 22 دسامبر (2 دی)
نقش ایران در جهان عرب یکی از مسائل پیچیده در صدر صحنه سیاسی و راهبردی قرار دارد. معمولاً از ایران به عنوان عامل اصلی مشکلات منطقه نام برده می شود اما در عین حال این کشور یکی عنصر اساسی در معادلات کشمکش منطقه ای به شمار می رود. آن چه در بسیاری از بررسی های سیاسی نادیده گرفته می شود ، پی بردن به فرآیندهایی است که در شکل گیری چنین نقشی از سوی ایران و گسترش یافتن آن تاثیر داشته اند و چالش هایی است که قدرت های بین المللی آنها را تحمیل کرده اند و طرح غربی صهیونی در جهان عرب و اسلام در راس آنها قرار گرفته است و همین امر زمینه را برای تقویت نقش منطقه ای ایران در سایه عدم حضور و تاثیرگذاری روشن جهان عرب فراهم آورد.
پیدایش نفوذ ایران در منطقه زائیده یک رویداد سیاسی زودگذر نیست بلکه حاصل زنجیره ای از حوادث بزرگ است که به صحنه منطقه ای شکل دیگری بخشیده است. می توان ریشه های این نفوذ را در انقلاب ایران در سال 1979 جستجو کرد که صرفا یک رویداد داخلی نبود بلکه یک واکنش مستقیم نسبت به چند دهه دخالت غرب در امور ایران و حمایت غرب از رژیم شاه به شمار می رفت که حقوق ملت ایران را به حاشیه رانده بود.
در اثر جنبش قدرتمند مدنی ملت ایران در دهه پنجاه میلادی یک دولت ملی به رهبری محمد مصدق شکل گرفت اما آزادی و استقلال این ملت در اثر کودتای شکل گرفته توسط آمریکا و انگلیس در سال 1953 از بین رفت و رژیم سرکوبگر شاه بار دیگر به قدرت رسید. این تجربه تاریخی باعث دشمنی میان ایرانیان با غرب شد و مردم ایران در صدد برآمدند تا یک نظام مستقل مبتنی بر مقاومت در برابر سلطه خارجی تشکیل دهند که پایه و اساس انقلاب به شمار می رفت.
پیشرفت نفوذ ایران در منطقه با محوریت آرمان فلسطین در انقلاب اسلامی ارتباط تنگاتنگی داشت و این آرمان در رویکرد سیاسی ایران نقش محوری به خود گرفت. از ابتدای پیروزی انقلاب در سال 1979 ، ایران به وضوح اعلام کرد که حمایت از ملت فلسطین و آرمان عادلانه آن یکی از پایه های اصلی سیاست خارجه اش را تشکیل می دهد و سفارت اسرائیل در تهران بسته شد و به سفارت فلسطین تبدیل شد که یک اقدام نمادین به شمار می رفت و پایبندی ایران به مقاومت را نمایان کرد.
پایبندی ایران با اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل در سال 1982 تقویت شد و ایران به طور مستقیم در تاسیس و تقویت حزب الله نقش ایفا کرد و یک قدرت محوری در مقاومت علیه اسرائیل اشغالگر به شمار می رود. همچنین هم زمان با شعله ور شدن اولین انتفاضه فلسطین در سال 1987 ، ایران آن را یک فرصت تاریخی برای حمایت از مبارزه فلسطین علیه رژیم اشغالگر اسرائیل یافت .
می توان اضافه کرد این انتفاضه نمایانگر روح مقاومت در پیش گرفته شده از سوی انقلاب اسلامی بود . این ارتباط با آرمان فلسطین، صرفا یک شعار نبود بلکه بخشی از یک راهبرد فراگیر جهت مقابله با سلطه جویی اسرائیل و غرب در منطقه به شمار می رود و حمایت از مقاومت فلسطین و لبنان به محور اساسی نفوذ منطقه ای ایران تبدیل شد به ویژه با توجه به این که با خروج مصر از گردونه مبارزه، جهان عرب به شدت دچار پسرفت شد.
اما انقلاب به تنهایی برای این که ایران بتواند یک نقش منطقه ای گسترده ایفا نماید، کافی نبود و در واقع دخالت های آمریکا در منطقه به ویژه اشغال افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003 باعث تقویت نفوذ ایران شد. دخالت های آمریکا ایران را به سوی آمیزه ای از سیاست های دفاعی و تهاجمی جهت تضمین حمایت از منافع خود سوق داد زیرا افغانستان در شرق به یک تهدید مستقیم علیه امنیت ایران تبدیل شد و ایرانیان خود را فراروی مقابله با یک ابرقدرت یافتند که کشور همسایه در مرزهای شرقی آنها را به اشغال درآورده بود.
در غرب ایران اشغال عراق توسط آمریکا یک تهدید بزرگ تر به شمار می رفت زیرا باعث برچیده شدن رژیمی شد که یک مانع راهبردی در برابر نفوذ ایران به شمار می رفت و یک خلاء سیاسی و امنیتی به وجود آورد و ایران از آن به نفع منافع خویش بهره برداری نمود. ایران احساس کرد با به محاصره درآمدن از شرق و غرب و جنوب توسط پایگاه های آمریکایی موجود در خلیج عرب (فارس) موجودیت انقلاب و نظام در خطر قرار گرفته است و همین امر باعث شد تا ایران با قدرت هر چه تمامتر در صدد پر کردن خلاء های موجود در منطقه برآید و از خود دفاع نماید.
در همین راستا دخالت ایران در عراق پس از سرنگون شدن رژیم صدام حسین بخشی از یک راهبرد گسترده تر تهران به شمار می رفت تا عراق به پایگاه دائمی تهدیدآمیز آمریکا علیه ایران تبدیل نشود. ایران برای درامان ماندن مرزهای غربی خود، حمایت از گروه های شیعی عراقی و تشکیل ائتلاف با نیروهای سیاسی عراق را در پیش گرفت زیرا تامین منافع ایران در عراق به عنوان یک کشور همسایه برای تهران حائز اهمیت راهبردی گسترده ای است. ایران همچنین در ارتباط با افغانستان مجبور شد تا با حمایت از برخی از نیروهای مخالف اشغالگری با واقعیت اشغال عراق توسط آمریکا برخورد نماید تا مطمئن شود تاثیرگذاری طالبان به عنوان دشمن ایدئولوژیک ایران گسترش نخواهد یافت.
آرمان فلسطین در تقویت نفوذ ایران یک عامل محوری به شمار می رود. انتفاضه دوم به ایران انگیزه داد تا از مقاومت فلسطین حمایت کند. خروج اسرائیل از غزه در سال 2005 فرصتی برای تقویت نیروهای مقاومت محسوب می شد. با شدت گرفتن اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل علیه غزه به ویژه در طی جنگ های تکراری رابطه ایران و گروه های مقاومت فلسطین مستحکم تر شد. این رابطه پایه گذار نقش عمیق تر ایران در منطقه گردید که بر محور بودن آرمان فلسطین مبتنی بود و به راهبرد منطقه ای ایران انگیزه اساسی می بخشید.
در راستای مسائل منطقه ای ایران پس از انقلاب بیرون از گردونه حمایتش از جنبش های آزادیبخش به ویژه آرمان فلسطین حضور چندانی در منطقه نداشت. ایران در سال 2010 در سوریه حضور محدودی داشت و صرفا در محدوده حضور چند مستشار باقی ماند. ماموریت آنها حول محور حمایت از مقاومت لبنان و فلسطین تمرکز یافت. رابطه خوب ایران و رژیم سوریه در آن زمان به معنای حضور نظامی و یا نفوذ گسترده نبود اما تلاش به عمل آمده جهت انتشار آشوب در سوریه با کمک گروه های مسلح و ایجاد جنگ داخلی ویرانگر حضور ایران را تقویت کرد. دخالت ایران در واکنش به تلاش صورت گرفته جهت از هم گسستن محور مقاومت بود و همین امر باعث شد تا ایران به حضورش جهت در امان ماندن منافعش و همپیمانانش در منطقه عمق بیشتری ببخشد.
علاوه بر همه اینها بهار عربی به ویژه با توجه به خلاء ناشی از فروپاشی برخی از رژیم های عرب فرصتی برای تقویت نفوذ ایران به وجود آورد. با همه اینها این نفوذ صرفا نشات گرفته از تمایل ایران به توسعه طلبی نبود بلکه در واکنش به افزایش توسعه طلبی غرب در منطقه صورت گرفت. ایران با هدف قرار دادن پایگاه اصلی غرب در منطقه یعنی اسرائیل و همپیمانان منطقه ی اش سلطه طلبی غربی ها را هدف قرار داد. ایران ، آمریکا و همپیمانانش را بزرگ ترین تهدید علیه انقلاب و نظام خود می دانست . حمایت از مقاومت و کاهش نفوذ غرب یک گزینه راهبردی است که با اصول انقلاب ایران و خط مشی این کشور در رویارویی با سلطه جویی خارجی همخوانی داشت.
بحران عمیق تر برآمده از عدم حضور تاثیرگذار جهان عرب بود که می توانست از افزایش نفوذ ایران جلوگیری نماید. کشورهای عرب به جای در پیش گرفتن یک نگرش راهبردی مستقل اکثر آنها به ابزاری در اختیار قدرت های غربی و دنباله رو مطالب دیکته شده از سوی آمریکا تبدیل شدند و با سیاست هایی که به نفع طرح اسرائیل بود، همراه شدند. عدم حضور جهان عرب یک خلاء سیاسی و راهبردی به وجود آورد و کاملا طبیعی است که قدرت های منطقه ای همچون ایران و ترکیه در صدد پر کردن این خلاء برآیند . اما نفوذ ایران به طور مشخص جنجال برانگیز بود زیرا به طور مستقیم با محور مقاومت در ارتباط بود و به آن به عنوان مانعی بر سر راه طرح صهیونیسم نگریسته می شد.
راه حل در شکل گیری یک نگرش راهبردی نهفته است که بر پایه فعال کردن نقش جهان عرب و هدایت کردن نفوذ ایران به سمت سیاست های همراه و همگام با منافع ملت ها مبتنی است . منطقه به درگیری های جدید و یا محورهای متخاصم نیازی ندارد بلکه نیازمند شکل گیری یک تمدن مقاوم است که بر استقلال و عدالت مبتنی است. درگیری واقعی نباید با ایران صورت گیرد بلکه باید با طرح غربی صهیونی انجام پذیرد که سعی دارد منطقه را در راستای منافع اسرائیل بازسازی نماید و برتری نظامی و اقتصادی اش را تضمین نماید. بر همین اساس می بایست هر گونه اظهارنظر در خصوص پسرفت نفوذ ایران با یک طرح فراگیر جهت اعاده موازنه قوا در منطقه پیوند بخورد و صرفا نباید در چارچوب تمایل جهان عرب به رهایی یافتن از یک قدرت منطقه ای خلاصه شود.
در نهایت باید به نفوذ ایران به عنوان محصول واکنش های پیچیده برآمده از مقاومت در برابر سلطه جویی غرب و صهیونیسم از یک سو و نبود طرحی از سوی جهان عرب از سوی دیگر نگریست . راه حل در کاهش و یا دور نگه داشتن نفوذ ایران نیست بلکه در پی ریزی رابطه موجود میان قدرت های منطقه ای در راستای منافع ملت های منطقه است . این نگرش راهبردی فراخوانی برای دنباله روی و یا درگیری نیست بلکه فراخوانی برای ساخت آینده ای مبتنی بر عدالت و استقلال به دور از سلطه جویی غربی و صهیونیستی است.(م.غ)