نگاهی به کتاب چیستی علم
به نام خدا
نویسنده این کتاب آلن اف. چالمرز، مترجم سعید زیبا کلام و از انتشارات سمت می باشد که در 14 فصل و 215 صفحه تنظیم و تدوین گردیده است، چالمرز هدف از نوشتن این کتاب را قابل فهم بودن مساله علم و روشن ساختن نظریات مختلف دانسته است و در تمامی مراحل تاکید دارد که شواهد و قرائن فراوانی حکایت از آن دارد که علم همیشه مورد توجه و احترام مردم و گروه های مختلف انسانی بوده است.
نویسنده در راستای اثبات ادعای ساده سازی و در عین حال، داشتن نگاه عمیق به مقوله علم، به نکات مهم و اساسی ذیل اشاره می نماید:
الف : مارکسیست ها و تمامی نحله های فکری و حتی رشته های پیش و پا افتاده مانند لبنیات و لحمیات، حیوانات و کفن و دفن نیز شکل علمی بخود گرفته اند و حتی پوزیتویست های افراطی تجربه گرا نیز خود را از این قاعده مستثنی نمی دانند.
ب : استقرا ء گرایان دو نگاه متفاوت نسبت به مقوله علم دارند که گروهی معتقدند علم ناشی از مشاهده است که آغاز می شود و گروه دیگر که معتقد است؛ علم معرفت ناشی از شناخت اولیه و مشاهده است، مضافا اینکه استقراء گرایی سطحی نیز علم قابل مشاهده را علم سالم می داند لکن نتیجه گیری نهایی چالمرز این است که تبیین استقراء گرایی سطحی از علم، آکنده از خطا و گمراه کننده بوده است و در روش استنباطی استقرایی با وجود مقدمات صادق منتهی به نتیجه ای قابل قبول و صادقانه نمی شود.
پ : آلن چالمرز در مبحث احتمالات با بیان تعدیل در مواضع استقراگرایان می نویسد: ما نمی توانیم مطمئن باشیم چون اصل استقراء در موقع (الف) موفقیت آمیز بوده است پس در موقع (ب) نیز موفقیت آمیز خواهد بود و لذا ما نباید صرفا با توسل به منطق و تجربه کاملا پذیرنده این اصل باشیم.
نویسنده در ادامه با تحلیل و بررسی عنصر مشاهده، برخی نظریات و آزمایشات مطروحه را چنین نقد می نماید که دو مشاهده گر نمی توانند یک چیز را بشکل واحد دیده و برداشتی شبیه یکدیگر داشته باشند و ادامه می دهد که تجارب بصری توسط تصاویر منقوش بر شبکیه تعیین نمی شود.
ایشان سپس به فرازهایی از زندگی و فعالیت های هنسون، کپرنیک و داروین اشاره نموده و تاثیر گذاری نقش آنان را بر علم مورد ارزیابی و تحلیل قرار می دهد که کمترین سهم از باب نقش آفرینی در حوزه علم را به داروین اختصاص می دهد که اکثر سفرهایش شخصی و تجاری بوده و تاثیر کمی بر علم داشته است و بیشترین سهم را نیز برای کپرنیک قائل است که دارای مطالعات عمیق و تاثیراتی وسیع در عرصه علم و دانش بوده است و در نهایت نیز خلاصه نظرات هنسون را در راستای مشاهده بیشتر می داند( بیشتر از آنچه با چشم می بینیم وجود ندارد).
چالمرز با تاکید بر ضرورت بهره گیری از نظریات مختلف می نویسد: به وسیله نظریه ها می توان به بالندگی و هدفمندی رسید، به عنوان مثال؛ بررسی وزن نرمه گوش ظاهرا نوعی تلف کردن وقت است، لکن میسر است و می توان ارتباط آن را با سلامتی و سرطان کشف کرد، ایشان ابطال شدن اسقرا گرایی را نمی پذیرد لکن بر وجود نقایص مختلف آن و اینکه علم صرفا با مشاهده حاصله می شود مخالفت می ورزد.
ابطال گرایی
ابطال گرایان به راحتی می پذیرند که مشاهده توسط نظریه هدایت و آن را پیش فرض می کند، نظریات همان حدسیات یا گمان های موقتی هستند که ذهن انسان آزادانه آن را خلق می کند تا مجددا بر نظریات بعدی فائق آیند و مصداق آن را نیز این نکته میداند که علم با آزمون و خطا یعنی با حدس و گمان تولید و ما بهترین را انتخاب می کنیم لذا بر اساس ابطالگرایی می شود با توسل به نتیجه آزمایش و مشاهده نشان داد برخی نظریات باطلند مانند اینکه قاعده ای مبنی بر سفید بودن همه قوها در دنیا وجود ندارد زیرا ممکن است حتی یک قوی سیاه وجود داشته باشد.
ابطال پذیری معیاری برای علمی بودن نظریه ها
قانون یا نظریه به این دلیل ابطال پذیر است که در باره جهان دعوی مشخص دارد و هر اندازه بیشترابطال پذیرباشد بهتر است زیرا نشان می دهد جهان آنگونه نیست که نظریه می گوید و پوپر در اثر معروف خود یعنی کتاب منطق اکتشافات علمی می نویسد: مبنای تجربه تبیین فهم مشاهدات و ادراکات است.
علی ایحال در راستای ناتوانی ابطال گرایان بدلایل تاریخی باید استدلال نمود که اگر دانشمندان بدون کم و کاست از ابطال گری تبعیت می کردند بهترین نظریه های علمی بدست نمی آمد و وجود نداشت و در نتیجه اینکه ابطال پذیری مطلق رد است لکن ابطال پذیری نسبی باعث پیشرفت و ترقی است.
انقلاب کپرنیکی در قرون وسطی
این بخش از کتاب اشاره ای مبسوط به قرون دوم( بطلمیوس )، چهارم پیش از میلاد ( ارسطو ) و شانزدهم و ادعاهای علمی اخترشناسان مبنی بر متحرک بودن زمین و اینکه زمین در مرکز جهان ثابت نیست بلکه همواره بدور خورشید می گردد باز میگردد که در نتیجه جهان نیوتنی جایگزین جهان ارسطویی گردید.
نویسنده در ادامه با بیان محوری تحت عنوان نظریه به مثابه ساختار تاکید می نماید که هم استقرا گرایان و هم ابطال گرایان با وجود بیان رگه هایی از واقعیاتی قابل قبول، بسیار متفرق و تکه تکه حرف زده اند و در یک کلام آنچه گفته اند و نوشته اند دارای روابطی منسجم و گزاره های مشاهداتی و تجربی قابل اتکاء و استناد نبوده است.
چالمرز در ادامه به برنامه های پژوهشی و روش شناسی لاکاتوش اشاره می نماید و ساختارهایی برای پژوهش سلبی و ایجابی را تشریح می نماید، پارادایم های کوهن و ساختار انقلاب علمی 1992 (فیزیکدان ) و انطباق آن با واقعیات تاریخی نیز از نکات قابل ملاحظه دیگر است.
او می نویسد: ممیزه انقلاب های علمی آن است که تضمین کننده یک نظریه و جایگزینی بر نظریه ای دیگر است و لذا هم رهیافت کوهن و هم لاکاتوش با یکدیگر دارای همخوانی جدی است اما تفاوت کوهن را باید بر تاکید بر عوامل جامعه شناختی و مدل دانست(پیش علم- علم عادی- بحران- انقلاب- علم عادی- جدید- بحران جدید).
معقول گرایی در مقابل نسبی گرایی
در نگاه افراطی نوعی معیار واحد، ابدی و کلی وجود دارد که توانایی های نسبی نظریه های رقیب را ارزیابی و تحلیل می نماید لکن در نسبی گرایی مخالف برتری نظریه ای بر نظریه دیگر معرفی میشود که در این راستا لاکاتوش معقول گرا و تامس کوهن نسبی گرا معرفی می گردند، مضافا اینکه جمله ای از پروتاگوراس نیز مورد تاکید قرار می گیرد که انسان معیار همه چیز است.
چالمرز در ادامه به مبحث آفاقی گرایی و فرد گرایی اشاره و تاکید می نماید که هر جزء معرفت چه ساده و چه پیچیده خصوصیاتی دارد که از مرز عقاید کسی که آن را طرح می نماید فراتر می رود که در این رابطه اعتقاد جی . آر . روتز آن است که (معرفت علمی با تلاش های پیچیده اجتماعی حاصل می گردد و از کار صنعتگران متعددی در تاثیر متقابل بسیار ویژه خود با جهان طبیعت بدست می آید) علم در مشرب آفاقی گرایان شامل شرحی از مهارت ها و فنون مربوط به آن می شود که این فرآیند توسط پوپر، لاکاتوش و مارکس تایید گردیده است.
از نگاه فرد گرایان نیز معرفت به مجموعه ویژه ای از عقاید افراد تلقی میشود که در ذهن یا مغز ایشان جای دارد و به اصطلاح تسلسل بی نهایت براهین است.
نویسنده در فصل یازدهم کتاب، تبیینی آفاقی گرایانه از تغییر در نظریه ها در فیزیک و محدودیت های آفاقی گرایی لاکاتوش (تصمیم ها و انتخاب های دانشمندان)، امکان های آفاقی برای تحول یک نظریه یا برنامه و ملاحظات احتیاطی و اصلاح بدفهمی ها را مورد تشریح و توضیح قرار می دهد.
چالمرز در فصل دوازدهم به چالش انگیزترین و جالبترین تبیین معاصر از علم یعنی تبیین پل فایرابند و دفاع از آن می پردازد که در بخشی می نویسد: هیچ یک از بررسی های تحقیقاتی که پیرامون ماهیت ومنزلت علم صورت گرفته است کامل نخواهد بود مگر اینکه برای نیل به وفاق با آن کوشش شده است.
فایرابند با طرح این ادعا که هیچ یک از روش شناسی هایی که تاکیدش برای علم مطرح شده است کامیاب نبوده است بر امکانپذیر بودن؛ بودن هر چیز به شرط تلاش مستمر و جدی تاکید می ورزد.
بخش مهم تحلیل فایرابند مربوط به لا قیاست می شود که با نظریه کوهن در فصل هشتم وجوهی مشترک دارد و در بحث اتکای مشاهدات بر نظریه ریشه مشترک پیدا می نماید، فایرابند در راستای آزادی فردی و از آنچه نگرش انسان گرایانه می نامد دفاع می کند.
چالمرز در فصل سیزدهم به موضوع واقع گرایی، ابزار گرایی و حقیقت پرداخته و هر کدام را مورد تشریح دقیق قرار می دهد، ابزار گرایی در شکل افراطی اش متضمن تمایز دقیقی بین مفاهیم قابل تطبیق به وضعیت ها و مفاهیم نظری است. هدف علم تولید نظریه هایی است که برای مرتبط ساختن مجموعه ای از وضعیت های مشاهده پذیر به مجموعه دیگر، وسایل یا ابزارهای مناسبی هستند.
چالمرز در خصوص نظریه تناظر صدق می نویسد: اندیشه کلی نظریه تناظر صدق، به قدر کافی ساده به نظر می آید و می توان آن را با مثال هایی از محاورات عادی به نحوی تشریح کرد که تقریبا پیش پا افتاده جلوه کند. مطابق نظریه تناظر، یک جمله درصورتی صادق است که با واقعیات تناظر داشته باشد، بر اساس این نظریه جمله(گربه روی دیوار است) صادق است اگر با واقعیات تناظر داشته باشد یعنی اگر در واقع گربه روی دیوار باشد و خلاف آن نیز کاذب است.
آلن چالمرز در فصل نهایی و در توضیح اینکه آن چیست که علم نامیده می شود می نویسد: اصولا شیوه هایی که به کمک آنها میتوانیم در باره جهان نظریه سازی نمائیم را باید کشف کنیم نه آنکه از پیش با براهین فلسفی آنها را تعیین نمائیم، گالیله کشف کرد که چگونه می توان به واسطه نظریه ریاضی حرکت پاره ای از چهره های جهان فیزیک را مورد کاوش و بررسی قرار داد، نظریه های نیوتون از جهات مهمی با نظریه های گالیله تفاوت داشت در صورتی که مکانیک کوانتوم به شیوه ای به جهان می پردازد و آن را بررسی می نماید که به طور اساسی با فیزیک کلاسیک متفاوت است و چه کسی میداند که آینده چه در آستین دارد؟ و فلاسفه علم این را نمی دانند.
هیچ تبیینی از ارتباط بین نظریه های فیزیک و جهانی که مقصود و مراد آن نظریه ها هستند نباید به گونه ای باشد که امکان تحولات بعدی را منتفی سازد لذا در نتیجه وجود قدری ابهام ضروری ست.
چالمرز با تأکید بر اینکه بخشی از نظراتش چاشنی نسبی گرایانه و بخشی دیگر فاقد چنین ممیزه ای است می نویسد: شیوه های ارزیابی یا سنجش نظریه ها بر اساس اینکه؛ من منکر معیاری مطلق هستم نسبی گرایانه است به ویژه مقوله ای کلی به نام علم و مفهومی به نام حقیقت یا صدق که علم را کاوشی برای حقیقت می داند.
کلید واژه ها: کتاب, چیستی علم, آلن چالمرز, منطق و تجربه, علم سالم, تناظر صدق, معقول گرایی, نسبی گرایی, ابطال گرایی, ابزار گرایی, اکتشافات علمی, کاوشی برای حقیقت,
ابراهیم اخلاصی
پژوهشگر و نویسنده