دولت دوم ترامپ فرصتی برای اصلاح اشتباهات قبلی در قبال ایران دارد

دولت دوم ترامپ فرصتی برای اصلاح اشتباهات قبلی در قبال ایران دارد

دیپلماسی مدرن؛ 22 دسامبر

در شبکه پیچیده سیاست های منطقه خاورمیانه، تعداد کمی از رقابت ‌ها به اندازه بن‌ بست طولانی ‌مدت و ایدئولوژیکی بین ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران پرتحمل یا دارای پیامد هستند. این دو کشور دارای نیات استراتژیک متضادی هستند که توسط منافع و ایدئولوژی های متمایز هدایت می شود که همچنان به شکل گیری پویایی ها و درگیری های منطقه ای دامن می زند. سیاست خارجی ایالات متحده در قبال ایران در طول سال ها با هر تغییر در دولت به طور قابل توجهی تغییر کرده است.

در دوران دولت باراک اوباما، ایران موافقت کرد که فعالیت‌های هسته‌ای خود را در ازای رهایی از تحریم‌های فلج‌ کننده اقتصادی محدود کند که در نهایت به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال 2015 که به توافق هسته‌ای ایران نیز معروف است، ختم شد. این توافق تاریخی بین ایران و کشورهای 1+5 تغییری اساسی به سمت دیپلماسی چند جانبه را رقم زد و نقشی کلیدی در محدود کردن ظرفیت‌های هسته‌ای ایران داشت. با این حال، موفقیت آن به شدت مورد مناقشه قرار گرفته است. در سال 2018، دولت ترامپ استراتژی «فشار حداکثری» را اتخاذ کرد و ایالات متحده را از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)  خارج کرد – تصمیمی که در گذشته، اشتباه به نظر می رسد.

[دونالد ترامپ، در دوره پیشین خود، برنامه‌ی جامع برای بازگشت به سیاست فشار حداکثری علیه ایران داشت. هدف این سیاست، کاهش منابع درآمدی ایران از طریق تحریم‌های شدیدتر، به‌ویژه در بخش نفت، بود. به گفته منابع آگاه، تیم انتقالی ترامپ قصد داشت تحریم‌هایی را اعمال کند که صادرات نفت ایران را به چند صد هزار بشکه در روز کاهش دهد].

اگرچه برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) کامل نبود، اما یکی از معدود تلاش‌های دیپلماتیک برای اعمال محدودیت‌های واقعی بر برنامه هسته‌ای ایران بود. این عقب نشینی فرصت حیاتی برای ایجاد اعتماد و مشارکت در مهار طولانی مدت را از دست داد. با کنار گذاشتن این توافق، ایالات متحده خود را از متحدان کلیدی منزوی کرد و به جمهوری اسلامی ایران اجازه داد تا فعالیت های هسته ای خود را با محدودیت های کمتر از سر بگیرد. با این حال، با انتخاب مجدد ترامپ، دولت او این شانس را دارد که یک استراتژی جدید «فشار حداکثری» را اجرا کند که می‌تواند نتایج معنادارتری داشته باشد.

انتقاد اصلی از برنامه جامع اقدام مشترک  یا همان برجام بر “مفاد غروب آفتاب” آن متمرکز بود که قرار بود ظرف 10 سال منقضی شود و احتمالاً به ایران اجازه می دهد برنامه هسته ای خود را پس از برداشته شدن محدودیت ها گسترش دهد

[برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شامل محدودیت‌های هسته‌ای و غیرهسته‌ای برای ایران بود. برخی از این محدودیت‌ها تاریخ انقضای معینی دارند که مقامات و رسانه‌های غربی از آن به عنوان بندهای غروب (Sunset Clauses) برجام یاد می‌کنند].

با این حال، مذاکره مجدد و تقویت توافق، رویکردی عملی تر از برچیدن کامل آن بود. برای مثال، دولت دونالد ترامپ می‌توانست از اقداماتی مانند توقف آزمایش‌های منطقه‌ای یا تمدید محدودیت‌های توافق برای رسیدگی به نگرانی‌های مربوط به گسترش سلاح‌های هسته‌ای در آینده با حفظ چارچوب اصلی برجام حمایت کند.

یکی دیگر از مسائل مهم در مورد برنامه جامع اقدام مشترک  یا همان برجام، عدم اطمینان در مورد اثربخشی آن در مهار واقعی فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی ایران بود. برجام برای مسدود کردن تمام مسیرهای بالقوه ایران برای دستیابی به سلاح هسته ‌ای طراحی شده بود، با این حال ظن به فعالیت‌ های هسته‌ ای اعلام نشده جمهوری اسلامی ایران همچنان باقی بود.

مخالفان توافق هسته ای [برجام] استدلال می کردند که تهران می تواند یک برنامه مخفی موازی را در تاسیسات دوردست و به دور از نظارت بین المللی اجرا کند. در حالی که این نگرانی ها بی اساس نبودند، برجام مکانیسم های نظارتی گسترده ای را از طریق آژانس بین المللی انرژی اتمی (IAEA) ارائه کرد. به بازرسان اجازه دسترسی مستمر به سایت‌های هسته‌ ای اعلام ‌شده ایران داده شد و آنها می‌توانستند بر اساس پروتکل الحاقی به توافقنامه پادمان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، از مکان‌های مشکوک بازدید کنند. چنین بازرسی‌ هایی می‌تواند با شواهدی از گزارش‌ های اطلاعاتی گرفته تا خریدهای غیرقابل توضیح یا ناهنجاری‌های ایزوتوپی آغاز شود. مسلماً، جمهوری اسلامی ایران می‌تواند دسترسی را محدود کند و این بازرسی ‌ها را به تأخیر بیاندازد و خلأهای بالقوه ایجاد کند، با این حال، در توافق هسته ای یا همان برجام تصریح شد که هرگونه نقض مربوط به تولید تسلیحات هسته‌ ای موجب بازگرداندن تحریم ‌های اقتصادی می‌شود.

تصمیم دولت دونالد ترامپ برای کنار گذاشتن توافق هسته ای [برجام] نشانه رکود شدید در روابط ایران و آمریکا بود. حامیان خروج از توافق هسته ای [برجام] ادعا کردند که برجام اساساً ناقص است و خروج از این توافق برای مذاکره بر سر یک توافق جامع تر ضروری است. اما در عمل، استراتژی «فشار حداکثری» دولت رئیس جمهور دونالد ترامپ نتوانست به اهداف اولیه خود دست یابد. ایران به جای بازگشت به میز مذاکره، برنامه هسته‌ای خود را فراتر از محدودیت‌های توافق هسته ای گسترش داد ( و این یک از پیامدهای مستقیم فروپاشی توافق بود).

همین امر باعث ترس از رقابت تسلیحات هسته‌ ای در منطقه خاورمیانه شد و دشمنان منطقه‌ای برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران با سلاح‌ های هسته ‌ای خود به رقابت پرداختند. تصمیم به خروج از توافق، ائتلاف 1+5 را نیز شکست و فشار جهانی بر ایران را از بین برد. در همین حال، بازگرداندن تحریم‌ ها به طور نامتناسبی بر غیرنظامیان ایرانی تأثیر گذاشت و بی‌ثباتی اقتصادی را تشدید کرد و شرایط انسانی را بدتر ساخت.

شش سال پیش، پرزیدنت ترامپ توافق هسته ای [برجام] را با این وعده که برای یک توافق قوی تر مذاکره خواهد کرد، کنار گذاشت. امروز آن وعده ها عملی نشده است. در غیاب برجام، ایالات متحده با انزوای شدید جهانی روبروست و جمهوری اسلامی ایران به دستیابی به توانمندی هسته ای نزدیک تر شده است.

در دولت [سابق] دونالد ترامپ، روابط در سال 2020 با حمله هوایی آمریکا به بغداد که منجر به شهادت [سردار حاج] قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران شد، بدتر شد [سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده سابق نیروی قدس سپاه بود که ساعت ۱ بامداد روز ۱۳ دی ماه امسال توسط نیرو‌های ارتش تروریستی آمریکا در فرودگاه بر اثر حمله ۳ موشک لیزری از پهپاد آمریکایی به همراه شهید ابومهدی المهندس و چند تن از فرماندهان الحشد الشعبی به شهادت رسید].(م.ب)

دولت ترامپ مدعی شد که [ سردار شهید] قاسم سلیمانی در حال برنامه ریزی برای انجام حملات قریب الوقوع علیه پرسنل و دارایی های آمریکا در خاورمیانه است و این حمله برای خنثی کردن این تهدیدات ضروری است. با این حال تحقیقات شواهد کافی برای حمایت از این موضوع را نشان نداد و سازمان ملل این ترور را بر اساس قوانین بین‌ المللی حقوق بشر غیرقانونی تلقی کرد.

بدون تردید [سردار شهید] سلیمانی یک شخصیت خطرناک بود – معمار استراتژی نیابتی جمهوری اسلامی ایران، یک هماهنگ‌ کننده و طراح ترور منطقه‌ ای و فردی که مسئول مرگ میلیون‌ ها نفر بود. با این حال ترور او کاملاً استراتژیک نبود. هدف از این حمله بازگرداندن قدرت بازدارندگی ایالات متحده آمریکا علیه ایران و نشان دادن تمایل به پاسخ قاطعانه به تهدیدات بود.

این ترور در حالی که ضربه قابل ملاحظه ای به رهبری نظامی ایران وارد کرد، اما از طرفی تنها به افزایش تنش ها و تشدید درگیری ها کمک کرد. جمهوری اسلامی ایران هم در پاسخ به این اقدام با انجام حملات موشکی به پایگاه‌ های ایالات متحده در عراق دست به اقدام تلافی جویانه زده و بر شکنندگی روابط ایران و آمریکا تأکید کرد و نگرانی ها از یک جنگ منطقه‌ ای گسترده‌ تر را افزایش داد. این حمله همچنین نتوانست فعالیت‌ های منطقه‌ ای گسترده‌ تر ایران را مهار کند. برعکس، تهران را وادار کرد تا از تعهدات باقی مانده خود در چارچوب برجام صرف نظر کند. این حمله همچنین احساسات ضد آمریکایی را تقویت کرده و تبلیغات جمهوری اسلامی ایران [سردار شهید] سلیمانی را به عنوان یک شهید معرفی کرده و اقدام برای ترور وی را به عنوان یک اقدام تروریستی دولتی توصیف کرد. این روایت ایدئولوژی ضد غربی تهران را تقویت کرد و مقاومت در برابر مداخله ایالات متحده در سراسر منطقه را تقویت کرد.

در نهایت، رویکرد «فشار حداکثری» دولت ترامپ نتوانست به طور موثر توسعه هسته‌ ای جمهوری اسلامی ایران را محدود کند یا درگیری‌ های منطقه‌ ای را کاهش دهد. با این که برجام ناقص بود اما نمونه نادری از دیپلماسی بود که محدودیت های معناداری را بر برنامه هسته ای ایران تحمیل کرد.

ایالات متحده با خروج از این توافق، نه تنها چارچوبی برای مهار جاه طلبی های هسته ای ایران را از دست داد، بلکه تلاش جهانی برای عدم اشاعه هسته ای را نیز با خراب کردن یک توافق مهم و موثر ضد اشاعه کاهش داد. اقدامات دولت ترامپ به جای پیگیری مذاکرات سازنده برای رفع نواقص توافق، تنش‌ ها را عمیق‌ تر کرد و گزینه‌ های کمتری برای مدیریت یکی از پیچیده‌ ترین و پایدارترین چالش‌ های خاورمیانه در اختیار آمریکا گذاشت. تصمیم به ترور [سردار شهید] سلیمانی این اشتباهات را بیشتر کرد. در حالی که این حمله به عنوان تلاشی برای بازگرداندن بازدارندگی ایالات متحده طراحی شد، اما تنها تنش ها را تشدید کرد و یک واکنش تلافی جویانه را برانگیخت و ترس از یک درگیری منطقه ای گسترده تر را تشدید کرد و احساسات ضد آمریکایی را تقویت کرد.

رویارویی با ایران اکنون بیش از هر زمان دیگری حیاتی است و به اقدامات قوی و استراتژیک موثر در سیاست خارجی نیاز دارد. امروز جمهوری اسلامی ایران از قوی ترین موقعیت استراتژیک خود از زمان انقلاب اسلامی سال 1979 برخوردار است. تهران از طریق متحدان و نیابت های خود یک کریدور زمینی مهیب ایجاد کرده است که از ایران از طریق عراق، سوریه و لبنان تا مدیترانه امتداد دارد. با این اوصاف حفظ حضور مستمر ایالات متحده برای مهار سیاست خارجی تهاجمی و تشدید کننده جمهوری اسلامی ایران امری ضروری و مهم است.

با انتخاب مجدد دونالد ترامپ در سال 2024، دولت او این فرصت را دارد که استراتژی «فشار حداکثری» را به گونه ای اصلاح و اجرا کند که نتایج ملموسی را به همراه داشته باشد. دونالد ترامپ، رئیس‌ جمهور منتخب آمریکا، تیمی را تشکیل می‌ دهد که متعهد به مواضع سازش‌ ناپذیر در قبال جمهوری اسلامی ایران است، که این امر نشان‌ دهنده یک استراتژی منسجم برای تشدید فشار اقتصادی و دیپلماتیک و در عین حال آمادگی برای اقدام نظامی در صورت لزوم است. چهره‌ های کلیدی مانند مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، مایک والتز، مشاور امنیت ملی، پیت هگزث وزیر دفاع، و برایان هوک، رئیس  سابق گروه اقدام ایران، از سیاست‌ های تندرو علیه ایران حمایت می‌ کنند. هدف همگی آن ها برچیدن جاه‌ طلبی‌ های هسته‌ ای جمهوری اسلامی ایران، محدود کردن حمایت این کشور از نیروهای نیابتی منطقه و مقابله با برنامه موشک‌ های بالستیک این کشور است.

سنگ بنای این استراتژی باید شامل حفظ موضع قوی در مورد عدم اشاعه باشد. اجازه دادن به هر سطحی از غنی‌ سازی هسته‌ ای توسط جمهوری اسلامی ایران پیام خطرناکی را ارسال می‌ کند مبنی بر این که تعهدات بین‌ المللی منع اشاعه منعطف و قابل مذاکره هستند. این یکپارچگی چارچوب‌ های جهانی عدم اشاعه را تضعیف می‌ کند و به سایر کشورها برای به چالش کشیدن این تعهدات جرأت می‌ بخشد. عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی به صراحت اعلام کرده اند که اگر به ایران اجازه داده شود توانایی های هسته ای خود را ارتقا دهد، آن ها نیز برنامه های تسلیحات هسته ای خود را آغاز خواهند کرد. چنین واکنش زنجیره‌ ای می‌ تواند تنش‌ های منطقه‌ ای را تشدید کند و مسابقه تسلیحات هسته‌ ای را در خاورمیانه شعله‌ ور کند و منطقه‌ ای که پیشتر ناآرام و متشنج است را بیش از پیش بی‌ ثبات کند.

در حالی که گسترش تسلیحات هسته‌ ای یک نگرانی حیاتی به حساب می آید، پرداختن به سایر فعالیت‌ های بی ‌ثبات‌ کننده جمهوری اسلامی ایران نیز به همان اندازه حائز اهمیت است. ایالات متحده باید برای مقابله با این تهدیدات، همکاری جهانی را طلب کند و از مجامع بین المللی مانند سازمان ملل متحد استفاده کند. بازگشت به زبان قوی تر در قطعنامه هایی مانند قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل برای تحت فشار قرار دادن ایران برای محدود کردن فعالیت هایش امری ضروری است. استفاده از عبارات مبهمی مانند «ملزم کردن»، قابلیت اجرایی آن را تضعیف می‌ کند در عین حال که این جمله بندی «طراحی شده برای فراهم آوردن امکان حمل سلاح هسته‌ ای است» خلأهایی ایجاد می‌ کند که به ایران اجازه می‌ دهد فعالیت‌ های موشکی بالستیک خود را توجیه کند. (م.م)

خطرات اجتناب از یک جنگ منطقه ای تمام عیار بسیار زیاد است . چنین درگیری باعث بی‌ثباتی بیشتر منطقه، تضعیف و ناتوان سازی تلاش‌های ثبات‌بخش آمریکا در عراق و سوریه و تشدید بحران‌های بشردوستانه موجود می‌شود. برای عبور از این چشم‌انداز مخاطره‌آمیز، دولت ترامپ باید از اقدامات و گام‌های نادرست گذشته درس بگیرد و یک رویکردی با دقت سنجیده و حساب شده برای استراتژی و سیاست «فشار حداکثری» خود اتخاذ کند. موفقیت یک استراتژی فشار حداکثری تقویت‌شده به توانایی اعمال قدرت با درایت مقابله مؤثر با جاه‌طلبی‌های ایران و ایجاد اجماع بین‌المللی برای حفظ امنیت منطقه‌ای و جهانی بستگی دارد . (م.ر)