خیالپردازیها در مورد «غنیسازی صفر » ما را به سمت جنگ سوق خواهد داد
خیالپردازیها در مورد «غنیسازی صفر » ما را به سمت جنگ سوق خواهد داد
ریسپانسیبل استیت کرفت؛ ۱۶ می (26 اردیبهشت)
نویسنده: تریتا پارسی
دههها دامن زدن به این دیدگاه افراطی تنها موجب شده تا برنامه هستهای ایران گسترده تر و پیشرفتهتر از پیش شود.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، روز دوشنبه به خبرنگاران گفت که «اتفاقات بسیار خوبی» در دیپلماسی هستهای او با ایران در حال رخ دادن است و افزود: «فکر میکنم آنها تاکنون بسیار منطقی عمل کردهاند». این لحن خوشبینانه را در لحن مقامات ایرانی نیز می توان مشاهده کرد و این سخنان توسط دیپلماتهای ایرانی و واسطههای عمانی نیز تکرار شد، به طوری که وزیر امور خارجه ایران مذاکرات این آخر هفته را «جدیتر» و «مفصلتر» از جلسات گذشته توصیف کرد. با این حال، در پس این لفاظیهای خوشبینانه و ادبیات دلگرم کننده، واقعیتی پیچیدهتر و چالشبرانگیزتر در حال شکلگیری است.
در حالی که در دورهای پیشین مذاکرات ، طرف مقابل ایران پیشرفت هایی در زمینه محدود کردن و مهار برنامه غنیسازی هستهای ایران _ نه حذف کامل توان هسته ای این کشور _ داشتند و حتی در مورد مباحث فنی و تخصصی تر با یکدیگر گفت و گو می کردند، اما در دور اخیر مذاکرات شاهد اندکی عقبگرد بودیم. این عقبگرد ناشی از اصرار ایالات متحده بر ارائه درخواست های غیرواقعبینانه مبنی بر کنار گذاشتن کامل غنیسازی داخلی توسط ایران بود.
خاموش کردن بیش از ۲۰۶۰۰ سانتریفیوژ فعال در ایران برای دستیابی به هدف اعلام شده ترامپ مبنی بر جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی ایران به سلاح هستهای ، امری ضروری والزامی نیست و ضرورتی برای تحقق هدف اعلامشده ترامپ ندارد. با این وجود، این خواسته ، آرزوی دیرینه چهرههای تندروی سیاسی آمریکا مانند جورج دبلیو بوش، دیک چنی، نیکی هیلی، مایک پمپئو و جان بولتون بوده است. بسیاری از این افراد به خوبی می دانستند که اصرار بر تسلیم کامل ایران نه تنها امری محال است بلکه سریعترین راه برای فروپاشی دیپلماسی می باشد و این امرزمینه ساز ورود به یک رویارویی نظامی و جنگ است.
دلایل متعددی وجود دارد که چرا ترامپ نباید به خود اجازه دهد که به سمت دنبال کردن آرزوهای محالی مانند غنیسازی صفر درصد برود.
اولاً، این هدف و آرزو نه تنها دست نیافتنی بوده، بلکه نتیجهی معکوس نیز داشته است و به ایران زمان بیشتری برای پیشبرد برنامه هسته ای خود داده و در عین حال محدودیتهایی را که یک توافق واقعبینانه و مبتنی بر راستیآزمایی اعمال میکند، به تأخیر انداخته است.
در سال ۲۰۰۳، ایران به ایالات متحده پیشنهاد امضای یک توافق جامع با هدف حل تمام اختلافات عمده، از جمله اعمال محدودیتهایی بر برنامه غنیسازی اورانیوم را ارائه داد. در آن زمان، تهران فقط ۱۶۴ سانتریفیوژ در اختیار داشت ، هیچ ذخیرهای از اورانیوم با غنای پایین نداشت و توانایی فنی در زمینه غنیسازی اورانیوم بالاتر از ۳.۶۷ درصد را نیز نداشت ؛ سطحی که صرفا برای تامین سوخت غیرنظامی نیروگاه ها کافی است اما فاصله بسیاری تا سطح ۹۰ درصد مورد نیاز برای تولید تسلیحات هستهای دارد.
همانطور که در کتاب «اتحاد [ائتلاف] خائنانه» شرح دادهام، دولت جورج بوش نه تنها این پیشنهاد ایران را نادیده گرفت، بلکه سفیر سوئیس در تهران را نیز به دلیل اینکه این پیشنهاد دیپلماتیک ایران را به واشنگتن منتقل کرده بود، مجازات کرد. برای بوش، چیزی کمتر از غنیسازی صفر و در نهایت تغییر حکومت و نظام در ایران قابل قبول نبود.
اما در غیاب توافقی سازنده با ایران، برنامه هستهای این کشور به طور پیوسته گسترش یافت. ایران مسیر توسعه هستهای خود را بیوقفه ادامه داد و تا سال ۲۰۰۶، تعداد سانتریفیوژهای فعال در ایران به بیش از ۳۰۰۰ سانتریفیوژ رسید. پس از این اتفاقات دولت بوش با اکراه و به ناچار موافقت کرد که از مذاکرات به رهبری اروپا حمایت کند، اما وی یک پیششرط مرگبار را مطرح کرد که موجب از بین رفتن تلاش های دیپلماتیک اروپا شد: ایران باید غنیسازی اورانیوم را پیش از شروع مذاکرات متوقف میکرد. همانطور که بسیاری از افراد پیشبینی می کردند، دیپلماسی متوقف شد و به بن بست رسید _ و برنامه هستهای ایران بدون هیچ محدودیت ، مانع یا نظارتی، به پیشروی خود ادامه داد.
زمانی که باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ به ریاست جمهوری رسید، ایران بهطور چشمگیری برنامه هستهای خود را توسعه داده بود و بیش از ۸۰۰۰ سانتریفیوژ فعال داشت و ۱۵۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای پایین ذخیره کرده بود _ میزانی که در صورت غنیسازی بیشتر برای ساخت یک سلاح هستهای کافی بود. تلاشهای دیپلماتیک اولیه اوباما برای گشودن مسیر دیپلماسی با تهران با شکست مواجه شد، اما در سال ۲۰۱۲، مذاکرات محرمانه در عمان به پیشرفتی بزرگ منجر شد، زیرا برای نخستین بار، ایالات متحده اعلام کرد که مشروعیت غنیسازی اورانیوم در ایران را در ازای اعمال محدودیتهای سختگیرانه و بازرسیهای سرزده ، خواهد پذیرفت.
این تغییر موضع و این موفقیت، راه را برای دستیابی به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) که عموماً با نام توافق هستهای ایران شناخته میشود، هموار کرد. تا زمان اجرای این توافق، ایران برنامه هسته ای خود را به سرعت گسترش داد و تعداد سانتریفیوژها به ۱۹۰۰۰ رسید و این کشور توانست بیش از ۱۰۰۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای پایین جمعآوری و ذخیره کند.
در طول دو دهه گذشته، پافشاری مداوم بر موضوع غنیسازی صفر _ که یک هدف دستنیافتنی می باشد _ نهتنها به مهار و کنترل برنامه هستهای ایران منجر نشده، بلکه زمینهساز گسترش آن نیز شده است. این رویکرد، فرصتهای دستیابی به توافقهایی واقعگرایانه، قابلاجرا و مبتنی بر راستیآزمایی را یکی پس از دیگری از بین برده و هر بار تحقق محدودیتهای مؤثر را به تعویق انداخته است. (م.ک)
اگرچه این تأخیرها در گذشته آسیب زا بودند، اما امروزه با توجه به بحران قریب الوقوع بر سر تحریم های احتمالی سازمان ملل، خطر بزرگتری را ایجاد می کنند. این دلیل دیگری است در این خصوص که چرا ترامپ باید از افتادن در دام غنی سازی صفر اجتناب کند.
مکانیسم ماشه که به عنوان بخشی از برجام ایجاد شده است، به هر یک از طرفین توافق هسته ای اجازه می دهد تا به سرعت تحریم های سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران را – بدون خطر وتو از سوی هیچ یک از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل – دوباره اعمال کنند. این مکانیسم به عنوان یک عامل بازدارنده طراحی شده است و مسیری سریع و بدون وتو برای بازگرداندن تحریم ها در صورت نقض توافق توسط ایران ارائه می دهد . با این حال، این مکانیسم در ماه اکتبر منقضی می شود و طرف های اروپایی – فرانسه، آلمان و انگلیس – تمایل دارند قبل از این مهلت آن را فعال کنند.
تهران موضع خود را به روشنی بیان کرده است : اگر مکانیسم ماشه فعال شود، نه تنها از برجام خارج می شود، بلکه از پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) نیز خارج شده و تمام بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی را اخراج می کند و عملاً برنامه هسته ای خود را به یک جعبه سیاه تبدیل می کند . خروج از ان پی تی نود روز طول می کشد که در این مدت فرصتی برای معکوس کردن روند وجود دارد . برای هماهنگ کردن این جدول های زمانی، انتظار می رود اروپایی ها فرآیند ماشه را در ماه ژوئن آغاز کنند و اطمینان حاصل کنند که هم خروج از ان پی تی و هم اعمال مجدد کامل تحریم ها درست قبل از اکتبر به هم می رسند – پس از آن اروپا توانایی قانونی خود را برای اقدام از دست می دهد.
این امر یک فرصت ۹۰ روزه برای مذاکرات پرمخاطره ایجاد می کند، اما ترامپ باید به چند دلیل از این موضوع اجتناب کند . اول این که با توجه به تشدید تنش ناشی از بازگشت تحریم ها و خروج از ان پی تی ، نقطه شروع بسیار بدتر از مذاکرات فعلی خواهد بود. دوم این که این امر اروپایی ها را مجبور به بازگشت به این روند می کند و مسائل را بی جهت پیچیده می کند. در نهایت، با احتمال کم موفقیت، مذاکرات احتمالاً به سمت مذاکره مجدد در مورد مهلت بازگشت تحریم ها تغییر جهت می دهد تا از فروپاشی کامل و رویارویی نظامی جلوگیری شود.
در نتیجه، زمان ارزشمندی که باید صرف اعمال محدودیت بر فعالیت های هسته ای ایران شود ، صرف مذاکرات بر سر قطعنامه جدید شورای امنیت سازمان ملل برای تمدید مهلت بازگشت تحریم ها خواهد شد . این مذاکرات با دشواری مضاعفی در همسوسازی منافع اروپایی ها، روسیه و چین، در عین حال با سایر درگیری های ژئوپلیتیکی (مانند اوکراین ) مواجه خواهد شد. در اصل، مذاکره ای دشوار با جمهوری اسلامی ایران جای خود را به مذاکره ای تقریباً غیرممکن با روسیه و اتحادیه اروپا خواهد داد.
همه این مسیرها در نهایت به بدترین سناریو منجر می شوند : فروپاشی دیپلماسی و احتمالاً تغییر به سمت اقدام نظامی.
عاقلانه است که ترامپ نسبت به جنگ با جمهوری اسلامی ایران بدبین باشد . برخلاف روایتی که توسط رژیم صهیونیستی و متحدان نومحافظه کارش مطرح می شود، شکست های منطقه ای ایران، این کشور را در صورت وقوع درگیری، بی دفاع یا ناتوان از حمله به پایگاه ها و پرسنل آمریکایی نمی کند. در حالی که تضعیف حزب الله و از دست دادن سوریه قابل توجه است ، اما بر برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران که همچنان ابزار اصلی تلافی جویی این کشور به حساب می آید، تأثیری نداشته است.
در طول یک سال گذشته، ارتش ایالات متحده دریافته است که قابلیت های موشکی جمهوری اسلامی ایران بسیار پیشرفته تر و خطرناک تر از آن چیزی است که قبلاً تصور می شد . اقدام تلافی جویانه موشکی ایران علیه رژیم صهیونیستی در اکتبر ۲۰۲۴، برخلاف روایت های رایج، بسیار مؤثر بود و دفاع هوایی رژیم صهیونیستی – از گنبد آهنین گرفته تا پیکان، فلاخن داوود [ فلاخن داوود یا دیویدز اسلینگ سیستم پدافند هوایی اسرائیلی است که با مشارکت شرکت اسرائیلی رافائل و شرکت آمریکایی ریتیون طراحی شده است. شروع پروژه این سیستم از سال ۲۰۰۵ آغاز شده و از سال ۲۰۱۶ عملیاتی شد ] و پاتریوت ها – را شکافت . در پاسخ به این شکست، دولت نتانیاهو هم از رئیس جمهور جو بایدن درخواست کرد که پیشرفته ترین سیستم دفاع موشکی آمریکا، تاد، را در اسرائیل مستقر کند . بایدن نیز این درخواست را پذیرفت. (م.م)
موفقیت این حمله مقامات اسرائیلی را متحیر کرد و پنتاگون را بر آن داشت تا برآوردهای تلفات خود را برای جنگ احتمالی با ایران اصلاح کند. این برآوردها احتمالاً پس از آنکه یک موشک حوثیها هم از سیستم THAAD و هم از پدافند هوایی اسرائیل عبور کرد و هفته گذشته به فرودگاه بن گوریون اصابت کرد، دوباره تعدیل شدند. برخلاف حملات موشکی ایران که در آن تعداد زیادی موشک برای غلبه بر پدافندها پرتاب شد، حوثیها تنها یک موشک شلیک کردند – و همچنان موفق شدند هم از THAAD و هم از سامانههای خود رژیم صهیونیستی اسرائیل عبور کنند.
در نتیجه، جنگ با جمهوری اسلامی ایران نه تنها برنامه هستهای آن را نابود نخواهد کرد (کمپین بمباران پیشنهادی اسرائیل فقط آن را یک سال به تأخیر میاندازد، پس از آن ایالات متحده و اسرائیل مجبور خواهند شد بارها و بارها آن را بمباران کنند)، بلکه احتمالاً دهها آمریکایی را نیز کشته و ریاست جمهوری ترامپ را نابود خواهد کرد، همانطور که جنگ عراق ریاست جمهوری بوش را نابود کرد.
از همه این بدترین سناریوها میتوان اجتناب کرد. رئیس جمهور دونالد ترامپ شانس بهتری برای رسیدن به یک توافق قوی با جمهوری اسلامی ایران نسبت به هر رئیس جمهور قبلی دارد – اگر از اشتباهات گذشته و توهم غنیسازی صفر اجتناب کند. در حالی که استیو ویتکاف و مارکو روبیو علناً بر غنیسازی صفر به عنوان تنها راه حل اصرار داشتهاند، ترامپ عاقلانهتر و مبهمتر عمل کرده است. در نهایت، این حرف اوست – و فقط حرف اوست – که اهمیت دارد.
تریتا پارسی، یکی از بنیانگذاران و معاون اجرایی موسسه کوئینسی مرتبط با ریسپانسیبل استیت کرفت است.(م.ب)