تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل

خلاصه جلد هفدهم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

رفتار عثمان با صحابه

 

رفتارهای عثمان با شخصیت های مسلمان

و

مواضع صحابه رسول الله  در برابر عثمان در منابع اهل سنت

 قبل                              بعد

خلاصه جلد هفدهم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

نامه و تقریظ آیت اﷲ حسین موسوي حمامی:

(بسم اﷲ الرحمن الرحیم. حضرت علامه امینی سلام بر شما و رحمت و برکات خدا بر شما باد، این نامه را به همراه سخنی درباره دائره المعارف الغدیر تقدیم می کنم …..، خداست که از نیت خیر حمایت می کند و اوست که راه راست را نشان میدهد و من از خداوند می خواهم بر عنایتش بر شما بیفزاید و همیشه الطاف بی کرانش را شامل حال شما نموده و شما را موفق و مؤید فرماید…) و نیز فرماید (….. بسم اﷲ الرحمن الرحیم… نویسنده ما استاد درستکار و امین و فقیه مورخان و مورخ فقیهان علامه امینی است که زندگی گرانبهاي خود را وقف خدمت به دین و پیروز کردن عقیده راستین و جهاد در راه آئین پاك اسلام نموده است… هرکس جویاي حق باشد و راه راست را طلب نماید، غدیر در پیش روي اوست و این کتابی است که سخن راست را می گوید و نمی گذارد که ستم ظلمت گمراهی و نادانی بر کسی وارد شود…).

و نیز نامه گرانقدر سید حسین موسوي هندي:

(بسم اﷲ الرحمن الرحیم… حضرت محقق و استاد توانا و مرشد عالیقدر ما شیخ عبدالحسین امینی دامت برکاته و رحمت خدابر شما باد… امید است براي مسلمانان افتخار جاویدان باشید و پشت و پناه مؤمنان… پرتو اقدامات جاویدان شما، از خورشید اراده استوار شما می درخشد و نور تعلیمات شما، را در کران تا کران می گستراند… هزاران تمجید نثار (غدیر) باد… تو را اي مراد بزرگوار درود می فرستم، درود مریدي پاکباز و سلام می گویم، سلام آنکسی که در دریاي فضیلت و دانایی تو غرق شده است…)

نامه اي از دانشمند توانا و نویسنده عالیقدر شیخ حیدر قلی سردار کابلی:

(….. بسم اﷲ الرحمن الرحیم… کتاب الغدیر کتابی است که معارف الهی و علوم ربانی را در خود جمع نموده و… خوشا به حال تو اي امینی و خوشا به حال آنان که جملگی بر آستان پر مهر مولا علی بن ابی طالب به خدمت ایستاده اند، خدا به فضل و کرمش ما را هم به جرعه اي از آن غدیر خوشگوار بنوشاند که او آمرزنده و مهربان است…)

و نیز سخنور نامی استاد محمد نجیب زهرالدین عاملی استاد علوم اسلامی:

(….. الغدیر علامه امینی، کتاب عظیم و جاودانه و اثر باشکوهی که همه کتابها را به طاق نسیان نشانده است ….. خداوند به شما پاداشی بسیار ارزشمند عطا فرماید… غدیر کتابی گرانمایه و حقیقت پرداز و جاودانه است… هزار سپاس بر خدمت علامه امینی و هزار آفرین بر مجاهدت علمی وي و بر اثر سودمند او… و باید به محضر مبارك سرورمان امینی عرض نمایم که من در اشاعه آثارش کوشا خواهم بود و معارف وي را در هر جا در مدرسه، جامعه، فراز منبر و کرسی خطابه نشر خواهم داد…).

و استاد توانا مسلمان دواح زبیدي:

(….. من هشت جلد کتاب غدیر را بررسی کرده و آن را مجموعه اي عظیم یافتم… اي سرور من، بی مبالغه می گویم که شما اثري بوجود آورده اید که گذشتگان هرگز نتوانسته و نمی توانسته اند بوجود آورند و نه آیندگان از عهده مانند آن برخواهند آمد ….. اي سرور من، غدیر کتابی سرشار از گوهرهاي درخشنده است ….. و چه بسیار کسانی که برافراشتگی پرچم حق راآرزو می کردند… که با ظهور این اثر بزرگ به مقصود دیرین رسیده و سرافراز گردیدند…).

بسم اﷲ الرحمن الرحیم

خداوندا تو منزهی و ما حق نداریم جز تو مراد و دوستی انتخاب کنیم و من به راستی و درستی می گویم که حتماً و بایست که در حق خدا، جز کلمات و گفتار راست نگویم ….. و ما کتابی داریم که سخن به راستی می راند، کتابی که حقیقت را تصدیق می کند و به زبان رسا و روشن است (بگو اي پیامبر: من در برابر زحمات پیامبري خود از شما مزد و اجرتی نمی خواهم جزاینکه خاندانم را دوست بدارید…) امینی.

عثمان عبداﷲ بن مسعود را با خشونت از مسجد بیرون می اندازد و…:

بلادرزي در انساب خود می آورد (….. عبداﷲ بن مسعود وقتی دسته کلید خزانه را پیش ولید انداخت به او گفت هرکس در شریعت و سنت رسول خدا تغییر دهد خدا حال او را تغییر خواهد داد و هرکس در شریعت و سنت رسول خدا تبدیل کند خدا بر او خشم خواهد گرفت و من هرچه فکر می کنم می بینم که رفیق تو عثمان، شریعت و سنت رسول خدا را تغییر و تبدیل کرده است، آیا روا و سزاوار است که شخصی مثل سعدبن وقاص را برکنار کنند تا به جاي او ولید را استاندار نمایند ….)،

و نیز همواره این سخن را بر زبان می راند، (……راست ترین سخن متن کتاب خدا قرآن است و نیکوترین وسیله براي هدایت، سخن پیامبر هدایت گر محمد (ص) است و بدترین اعمال، عملی است که (خودسرانه برخلاف شریعت و سنت) بسازند و هرکار خودساخته اي بدعت است و هر بدعتی مایه گمراهی است و هر گمراه در آتش دوزخ است)،…

پس ولید اعمال و گفتار ابن مسعود را به عثمان گزارش داد و نوشت که ابن مسعود عیوب ترا به شماره آورده و اعمال تو به شدت انتقاد و به آن اعتراض می کند، پس عثمان پاسخ داد که او را به مدینه اعزام نماید، و وقتی مردم به دور عبداﷲ بن مسعود جمع شدند و گفتند همین جا بمان و ما نمی گذاریم کسی براي تو ایجاد ناراحتی کند، او گفت من وظیفه دارم بروم و نمی خواهم اولین کسی باشم که باعث شورش داخلی علیه عثمان می شود، پس مردم کوفه همگی او را مشایعت و بدرقه نمودند و عبداﷲ بن مسعود آنان را به تقوي و ترس از خدا و پرهیزکاري و همدمی با قرآن سفارش کرد، و آنان در جواب گفتند خدا ترا پاداش نیکو دهد زیرا که تو، به مردم بی سواد ما علم و دانش آموختی و گامهاي دانشمندان ما را استوار ساختی و براي ما درس قرآن گفته و ما را دین شناس گردانیدي و تو براي مابهترین برادر مسلمان و بهترین دم ساز بودي… پس با او خداحافظی نموده و برگشتند، و ابن مسعود زمانی به مدینه رسید که عثمان روي منبر سخنرانی می کرد و چون چشمش به ابن مسعود افتاد شروع به توهین و اهانت به او کرد و گفت هان توجه کنید که اکنون حیوانکی بد عمل از راه رسیده که اگر کسی به خوراکش گذر نماید استفراغ کرده و یا مدفوع می ریزد…،

عبداﷲ بن مسعود گفت من چنان که گفتی نیستم بلکه در واقع صحابی رسول خدا هستم و یار و یاور او در غزوه بدر و در بیعت رضوان… و عایشه فریاد برآورد که واي عثمان این حرف را با صحابی و یار رسول خدا (ص) می زنی؟ پس عثمان توجه نکرده و دستور داد تا او را با خشونت از مسجد بیرون بیندازند و در این زمان عبداﷲ بن زمعه او را بر زمین زد و نیز گفته اند که در حقیقت یحموم، نوکر عثمان او را بر شانه خود برداشته، بطوري که پایش بر دوطرف گردن وي آویخته و در همین حال او را به شدت بر زمین کوبید تا اینکه دنده او شکست، در این وقت علی علیه السلام گفت اي عثمان به اتکاي گزارش ولید با صحابی محترم پیامبر خدا اینگونه رفتار می کنی و عثمان گفت من براساس گزارش ولید نکردم بلکه زبید بن صلت راکه به کوفه فرستادم، ابن مسعود به او گفت ریختن خون عثمان حلال است، علی گفت اي عثمان گفتار زبید مورد اعتماد نیست و…،

واقدي این قسمت ماجرا را با این عبارت نقل می نماید (….. وقتی ابن مسعود قدم به مدینه نهاد شب جمعه بود و چون عثمان از رسیدن او خبردار شد گفت اي مردم امشب حیوان پستی به سراغ شما آمده که هرکس بر خوراك او گذر کند قی نموده و مدفوع می ریزد پس ابن مسعود پاسخ داد، من آنچنان که تو می گویی نیستم بلکه من در حقیقت یاور رسول خدا در جنگ بدر و یاور او دربیعت رضوان و یاور او در نبرد خندق و یاور او در نبرد حنین هستم و… و در این حال عایشه فریاد زد اي عثمان، تو اینگونه سخنان را با صحابی محترم رسول خدا می گویی پس عثمان به او گفت ساکت شو و آنوقت رو به عبداﷲ بن زمعه نمود و گفت او را با خشونت از مسجد بیرون کن پس عبداﷲ بن زمعه او را به دوش بلند کرد و به بیرون برد وتا به درب مسجد رسید او را محکم به زمین کوبید تا اینکه یکی از دنده هاي او شکست و ابن مسعود گفت مرا ابن زمعه کافربه دستور عثمان کشت، …..،

بلادرزي ادامه می دهد پس در این زمان علی به پرستاري ابن مسعود برخاست تا او را به منزل رسانید و ابن مسعود در مدینه به دستور عثمان مجبور به اقامت شد و عثمان اجازه نمی داد که او به هیچ شهر و دیار دیگري برود و وقتی از آن بیماري شفا یافت و خواست به جهاد برود باز عثمان جلوگیري کرد و مروان به او گفت اي عثمان، ابن مسعود عراق را بر تو شورانده و علیه تو تحریک کرده است آیا می خواهی شام را نیز برعلیه تو به شورش وادار کند، پس او همچنان در مدینه بود تا دو سال قبل از کشته شدن عثمان درگذشت و او سه سال در مدینه مجبور به اقامت شد و بعضی نوشته اند (تحت نظر سعدبن ابی وقاص بود) و نیز هنگامی که مریض شد، در آن مرضی که به مرگ او انجامید عثمان به دیدن او رفت و… پرسید می خواهی دستور بدهم حقوقت را بپردازند، گفت آن زمان که نیاز داشتم آن را قطع کردي و این زمان که نیاز ندارم می خواهی بپردازي گفت براي اولاد تو می ماند گفت خدا روزي آنان را می رساند عثمان گفت در حق من دعاکن ابن مسعود گفت از خدا می خواهم که حق مرا از تو بگیرد، و وصیتّ کرد که عثمان پس از مرگش بر او نماز نخواند و زمانی که او را در گورستان بقیع دفن کردند، عثمان همچنان بی خبر بود و چون خبردار شد خشمگین شد و گفت قبل از اینکه من خبردار شوم و بر او نماز بخوانم بر او نماز خواندید و عماریاسر در پاسخ گفت، او وصیّت کرده بود که تو بر او نماز نخوانی، ابن کثیر این روایت را با همین مضمون آورده است و بلادرزي گوید که او وصی خود را زبیر آورده و …..

و نیز آورده است (….. عثمان در بیماري ابن مسعود به خانه اش آمد و… و وقتی عثمان از در بیرون می رفت یکی از حضار به عثمان اشاره کرد و گفت ریختن خون عثمان حلال است…) …..

ابن ابی الحدید آورده (مضمون) (که ابن مسعود درآخرین لحظات زندگی گفت چه کسی عهده دار وصیت من می شود بدون آنکه قبلاً مضمون وصیت مرا بداند، همه ساکت شدند چون می دانستند مقصود او چیست و از عکس العمل خطرناك عثمان می ترسیدند، و همه ساکت بودند و او دوباره تکرار کرد و در این زمان عمار گفت من می پذیرم و آنوقت ابن مسعود گفت وصیتّ من اینست که عثمان بر من نماز نگزارد… و لذا بعد از دفن ابن مسعود، وقتی عثمان خبردار شده، به عمار پرخاش کرد که چرا از من اجازه نگرفتی و عمار پاسخ داد او از من قول گرفته بود که از تو اجازه نگیرم)، یعقوبی در این خصوص آورده است… (مضمون) (ابن مسعود مریض شد عثمان بدیدن او رفت و گفت این چه حرفهایی است که از طرف تو به گوش من رسیده است ابن مسعود گفت من هر رفتاري که تو با من کرده اي را ذکر نموده ام، که به دستور تو تن مرا کوبیده و رنجور ساختند تا حدي که بیهوش شدم و از نماز ظهر و عصر افتادم و آنوقت حقوق مرا از خزانه عمومی قطع کردي ….. گفت می دهم گفت وقتی نیاز داشتم ندادي حالا که احتیاج ندارم می خواهی بدهی و آنوقت عثمان رفت و عبداﷲ بن مسعود همچنان از عثمان خشمگین بود تا از جهان رفت)…،

محمد بن اسحاق می گوید که عثمان عبداﷲ بن مسعود را به این دلیل که ابوذر را دفن کرده بود چهل ضربه تازیانه زد، ….. در سیره حلبیه آمده است از جمله اعتراضاتی دیگر که به عثمان می شد این بود که عبداﷲ بن مسعود را زندانی و تبعید کرد و مستمري ابن ابی کعب را قطع نمود و عباده بن ثابت را در اثر گزارش معاویه از شام تبعید نمود و عمار یاسر را کتک زد و کعب بن عبده را بیست تازیانه زد و به یکی از مناطق کوهستانی تبعید کرد و به عبدالرحمن بن عوف گفت تومنافقی و…، …..

(کلب گوید نکته مهم اینکه اعمال خلاف قرآن و سنت و رفتارهاي خشن و بدون توجه و برنامه عثمان در برابر اصحاب محترم رسول خدا و افزایش این خشونت و اعتراض مردم نشان می داد که بحث اجتهاد که طرفداران متعصب براي توجیه اعمال مجرمانه عثمان و معاویه و سپس یزید و حجاج و زیاد و ….، طرح نمودند در واقع سخنی یاوه و باطل وخلاف سنت رسول خدا و کتاب شریف قرآن است زیرا اگر این امور منطبق بر سنت بود هیچگاه اصحاب محترم رسول خدا و مسلمانان صدر اسلام که آموزش یافته مکتب پیامبر بودند با آن مخالفت نمی نمودند و با توجه آن دستورالعمل آنها تمامی خودکامگی هاي عثمان را می پذیرفتند و یا حداقل خود عثمان به این دلیل استناد می نمود و یا ….، که همه نشان می دهد که بحث اجتهاد بحثی شیطانی و ضد سنت و احکام کتاب خدا قرآن است و طرفداران متعصب در سده هاي بعد آن را ساخته اند و البته روایات معارض فراوان نیز شاهد و گواه آن و مخالفت با نص کتاب و سنت نیز مصدق آن است البته این مسلمانان این توجیه شیطانی را نپذیرفتند و این وضع اسلام و مسلمین است اگر آن را می پذیرفتند چه اتفاق می افتاد).

مقام و شخصیت والاي عبداﷲ بن مسعود:

براي اینکه خواننده عزیز آگاه گردد که رفتار عثمان با عبداﷲ بن مسعود تا چه حد گستاخانه بوده است باید مقام و منزلت عبداﷲ بن مسعود را بداند… آنوقت خواهد دانست که هیچکس نمی تواند مرتکب آن اعمال جنایتکارانه را معذور دانسته و یا زشتی عمل او را در نظر نگیرد: (مضمون)

1.مسلم و ابن ماجه از قول سعدبن ابی وقاص آورده اند که آیه شریفه (….. کسانی را که هر صبح و شام پروردگار خود رابه دعا می خوانند و رضایش می جویند از خود دور مکن… و اگر تو آنان را از خود برانی از ستمکاران خواهی بود…) درباره شش نفر نازل شد که عبداﷲ بن مسعود در شمار آنان است…

2.ابن سعد مورخ معروف در کتاب طبقات خود از خود او (عبداﷲ بن مسعود) روایت نموده است که آیه شریفه (کسانی که به دعوت خدا و رسول با وجود اینکه زخمی شده بودند جواب موافق دادند براي آن گروه از آنان که عمل صالح کردند و تقوي پیشه کردند پاداش عظیمی خواهد بود) درباره هجده نفر نازل شد که او نیز در شمول آنان است، و ابن کثیر و خازن نیز در تفاسیر خود ابن مسعود را جزء کسانی آورده اند که این آیه در مدح و منقبت آنان نازل شده است

3.شربینی و خازن آورده اند آیه مبارکه (آیا کسی که سراسر شب را در حال قنوت و سجده و عبادت است و از آخرت بیمناك است…) درباره عبداﷲ بن مسعود، عماریاسر و سلمان فارسی نازل شده است.

4.از علی علیه السلام نقل شده است که عبداﷲ بن مسعود هنگام قیامت در میزان گرانتر و وزین تر از کوه احد خواهد بود وبه عبارتی دیگر سوگند به آنکه جانم در دست اوست دوساق عبداله (بن مسعود) در روز قیامت عظیم تر و باصلابت تر از دوکوه (احد و حرا) خواهد بود…

5.از پیامبر حدیثی با این مضمون نقل کرده اند که (….. هرکه از قرائت قرآن به آنگونه که نازل شد خشنود می شود باید آنرا بنابر قرائت ابن ام عبد یعنی عبداﷲ بن مسعود بخواند) این حدیث را ابوعبید، احمد حنبل، ترمذي، نسایی، بخاري، ابن ابی خزیمه، ابن ابی داوود، ابن انبازي، عبدالرزاق، ابن حبان، دارقطنی، ابن عساکر، ابونعیم… روایت کرده اند، …

6.حدیث دیگري با این مضمون از رسول خدا نقل شده است که (….. براي امت خود آنچه را خدا و ابن ام عبد (یعنی عبداﷲ بن مسعود) دوست بدارند من هم دوست دارم و براي امت خود هرآنچه که خدا و ابن ام عبد را به خشم می آورد من هم به خشم خواهم آمد).

7.و از خود او (عبداﷲ بن مسعود) روایت شده است که رسول خدا به من فرمودند: (….. به تو اجازه می دهم که پرده خانه امرا کنار زده براي شنیدن سخن خصوصی و محرمانه من با من مجالست کنی تا آن زمان که ترا از آن منع کنم…).

8.ترمذي آورده که رسول خدا فرمود به روش عبداﷲ بن مسعود متمسک باشید و به عبارت احمد حنبل (….. فرمود که به روش عمار تمسک نمائید و هر سخن و حدیثی را که عبداﷲ بن مسعود نقل می کند، راست و درست بشمارید و تصدیق کنید…)، و نیز از علی علیه السلام آورده اند که درباره او فرمود (عبداﷲ بن مسعود قرآن و سنت را آموخت و دست از آموختن کشید و همین علم براي او کافی است)

و نیز از آن حضرت در زمانی که عده اي از عبداﷲ بن مسعود مدح و ستایش می نمودند، نقل شد که حضرت فرمودند (….. من هم همین سخنان را در حق او می گویم و بالاتر اینکه این مدح و ثنا هم براي اوست که او قرآن را فرا گرفت و هرچه قرآن حلال شمرد او روا دانست و هرچه را حرام نمود، حرام دانست، آري او دین شناس و سنت شناس است).

و نیز ترمذي از قول حذیفه بن یمان آورده است… (از میان مردم آنکس که از لحاظ عقیده و روش و طرز رفتار بیش از هرکس به محمد (ص) شباهت دارد عبداﷲ بن مسعود است یا به عبارت بخاري (….. کسی را نمی شناسم که از لحاظ عقیده و روش و طرز رفتار بیش از ابن ام عبد (یعنی عبداﷲ بن مسعود) به پیامبر خدا (ص) نزدیک باشد) و ترمذي می افزاید که یاران مخصوص و باایمان رسول خدا می دانستند که ابن مسعود از همه آنان بدرگاه خدا مقرب تر است و یا به عبارت ابونعیم (….. او در روز رستاخیز به شفیع و واسطه (یعنی رسول خدا (ص)) و اهل بیت او از همه کس نزدیکتر است…)، و به عبارت ابوعمر و… (که حذیفه به خدا قسم می خورد و می گفت که کسی را سراغ ندارم که از هنگام خروج از خانه و بازگشت به آن از لحاظ رفتار و منش بیشتر از عبداﷲ بن مسعود به پیامبر خدا شباهت داشته باشد و اصحاب خاص محمد (ص) می دانند که او در قیامت از همه آنها به شفیع و واسطه (یعنی رسول خدا(ص)) نزدیکتر است) و نیز مسلم و بخاري از قول ابوموسی آورده اند (که من و برادرم وقتی از یمن آمدیم از کثرت رفت وآمد عبداﷲ بن مسعود و مادرش به خدمت پیامبر (ص) فکر می کردیم که آنها از اعضاي خانواده رسول خدا هستند) و احمدبن حنبل از طریق عمرو بن العاص نقل می کند که پیامبر خدا در حالی از دنیا رفت که عبداﷲ بن مسعود و عماریاسر را دوست می داشت و هیثمی نیز با همین مضمون آورده که پیامبر خدا در حالی از دنیا رفت که از عبداﷲ بن مسعود راضی بود و همچنین بخاري از قول عبداﷲ بن مسعود آورده است که می گفت من هفتاد سوره قرآن را از دهان رسول خدا (ص) شنیدم در حالی که هنوز زیدبن ثابت کودك بود، و در عبارت دیگر من آن سوره ها را درك کرده و فهمیده بودم قبل از آنکه زیدبن ثابت مسلمان شود و زمانیکه او با بچه ها بازي می کرد و باز در عبارتی دیگر هیچکس در دریافت این سوره ها با من برابري نمی توانست بنماید…، ونیز بغوي آورده است که من با یاران رسول خدا معاشرت نمودم و ندیدم کسی را که بیش از عبداﷲ بن مسعود زاهد و مشتاق به آخرت باشد یا چنانکه آرزو کنم صلاحی مانند صلاح او داشته باشم،

و نیز عبیداﷲ بن عبداﷲ بن عتبه می گوید که عبداﷲ بن مسعود رازدار رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله بود، ابودرداء می گفت (….. آیا از میان شما عبداﷲ بن مسعود افتخار رازداري پیامبر را نداشت؟…)،

و از عبداﷲ بن شداد نقل شده است که عبداﷲ بن مسعود حامل اشیاء خصوصی و بالش و مسواك و کفش هاي پیامبر بود و نیز ابن مسعود می گفت من از همه آنها بهتر نیستم ولی قرآن را از همه آنها بهتر می فهمم و هیچ سوره و یا آیه اي در قرآن نیست که ندانم درباره چه چیز و یا چه کسی و یا در چه زمانی نازل شده است و ابووائل که این سخن را از قول ابن مسعود نقل نموده است می گوید نشنیدم که کسی این سخن او را رد کند و تکذیب نماید، …..،

آري چنین است شخصیت و مقام عبداﷲ بن مسعود و این است علم و عقیده و طرز رفتار و مقام قرب و نزدیکی او با رسول خدا و…، و علاوه بر اینها او از پیشاهنگان اسلام بوده و ششمین نفري است که به اسلام گرویده و نیز از جمله مهاجرین به حبشه و مهاجرین به مدینه بوده است و در غزوه بدر و تمامی غزوات و جنگهاي رسول خدا حضور و شرکت داشته است و بطوري که ابوعمر در استیعاب روایت می کند یکی از ده نفري است که از سوي رسول خدا (ص) به بهشت بشارت داده شده اند، و ….،

پس از بررسی کوتاهی که در کتابهاي شرح حال و تاریخ بعمل آمده است، جاي هیچ شک و شبهه اي نمی ماند که وي کاري جز این نداشته که علوم قرآنی و سنت رسول خدا (ص) را نشر داده و به دیگران آموزش دهد و… در طی این مسیر پاي در جايپاي پیامبر قرار می داده است و در هدایت و طرز رفتار و حرکاتش شبیه به رسول خدا بوده و هیچکس نمی تواند بر او خرده اي گرفته و یا نقطه ضعفی در او بیابد و…

و نیز این عمر بود که او را به کوفه فرستاد تا به مردم عراق درس دین و شریعت بیاموزد و نیز عمار را به استانداري عراق مأمور نمود و به مردم عراق نوشت (که این دو نفر از اصیل ترین یاران محمد (ص)هستند و از گروهی که در نبرد بدر شرکت داشته اند، بنابراین از ایشان پیروي کنید و سخنان آنها را بشنوید و اطاعت کنید و آگاه باشید که من با فرستادن عبداﷲ بن مسعود شما را از او بهره مند و خود را از وجود او محروم نموده ام و…)،

و نیز ستایش مردم کوفه را درباره او که قبلاً ذکر شد…، و نیز ابن مسعود اولین کسی بود که در مکه قرآن را با صداي بلند و آشکار قرائت کرد، و آورده اند که روزي اصحاب رسول خدا دور هم جمع شده و گفتند به خدا قسم تاکنون آواي قرآن به گوش قریش نرسیده است چه کسی داوطلب می شود که آن را در برابر آنها قرائت کند پس عبداﷲ بن مسعود گفت من حاضرم آنها گفتند می ترسیم که صدمه اي به تو بزنند و ما کسی را می خواهیم داراي قوم و قبیله و عشیره باشد که بتوانند از او در مقابل قریش دفاع کنند، پس عبداﷲ بن مسعود گفت اجازه بدهید من اینکار را انجام دهم و خدا مرا حفظ خواهد کرد، پس در نیم روزآمده و در کنار مقام ایستاد و در حالی که قریش در انجمنهاي خود جمع بودند به بانگ رسا چنین قرائت کرد (….. بسم اﷲ الرحمن الرحیم، الرحمن، علم القرآن…) پس به تلاوت آن ادامه داد و قریش در فکر فرو رفته و از همدیگر سؤال می کردندکه این ابن ام عبد یعنی آن کنیززاده چه می گوید پس از لحظه اي، یکنفر از آنها پاسخ داد، او قسمتی از آنچه را که محمد آورده می خواند پس همگی برخاسته و بر او حمله بردند و بر صورت او می کوبیدند ولی او همچنان به تلاوت ادامه داد و سپس نزد برادران خود بازگشت و چون اصحاب رسول خدا آثار ضربات را بر صورت او دیدند گفتند ما از همین موضوع بر تو ترس داشتیم و ابن مسعود پاسخ داد: من دشمنان خدا را اکنون خوارتر و ناتوان تر از هر زمانی می بینم، اگر بخواهید حاضرم فردا نیز این عمل را تکرارکنم، و آنان گفتند نه همین مقدار کافی است زیرا تو آنچه را که آنان مکروه می داشتند به گوش آنان رساندي…،

آري، اینگونه مجاهدت ها ….. او را به درجات عالی رسانده و… (مضمون) ….. تا آنجا که به نزد رسول خدا و اصحاب او احترام و شکوه خاصی داشته است و همگی از اینکه با او اختلافی نموده و یا سخنی برخلاف گفتار او بر زبان آورند احتراز می نمودند و آورده اند که ابن مسعود به شخصی که دامن لباسش بر زمین کشیده می شد تذکر داد، پس آن مرد نیز به او تذکر داد، پس خبر به عمر رسید آن مرد را احضار و تأدیب کرد و گفت تو به ابن مسعود جواب سربالا می دهی و…

نیز شخصی نزد او آمد و گفت مردي در کوفه کتاب خدا را از حفظ می خواند پس عمر به شدت عصبانی شد و گفت واي بر او، او کیست گفت او عبداﷲ بن مسعود است و بلافاصله خشم او فرو نشسته و آرام شد و گفت: کسی را سراغ ندارم که در این مورد شایسته تر از او باشد…، …..

پس چرا چنین صحابه محترم و مجاهد بدري عظیم الشأن… بایستی حقوق قانونی او به عنوان مجازات از بیت المال قطع شود و به بدترین صورتی آزرده شود… و کار به جایی برسد که بدرگاه خدا تظلم خواهی نموده و دعا کند که خداحق او را بگیرد و…، در حالی که به سوي بهشت جاویدان رهسپار است وصیت کند که آن شخصی که او را جسماً و روحاً آزرده بر او نماز نگزارد …..،

آري ابن مسعود از دار و دسته حاکم ظلم دیگري نیز دیده است و آن تحمل مجازات اجراي چهل ضربه تازیانه به عنوان حد به علت دفن ابوذر آن صحابی عظیم الشأن دیگر رسول خدا بوده است

(کلب گوید اجراي مجازات چهل ضربه تازیانه بر ابن مسعود که مجازاتی خوارکننده به لحاظ جسمی و روحی می باشد. دلالت تام و کامل بروجود جو اختناق و دیکتاتوري و خشونت است عثمان است که بر فضاي جامعه آن روز سایه انداخته بود و این مجازات در واقع براي ایجاد فضاي رعب و وحشت بیشتر در دیگران و براي مخالفت ننمودن در سایر احکام و دستورات برخلاف سنت وکتاب خلیفه بوده است… اناﷲ وانا الیه راجعون)،

آري او مجازات شد در حالی که گناه او، دفن کسی بود که در زهد و تقوي شبیه به عیسی بن مریم بود و حال آنکه اگر کسی کافر و مشرکی را دفن کرده باشد، چنین مجازاتی نمی شود چه رسد به دفن مجاهد بدر و کسی که در واقع اراده نموده است تا با امربه معروف و نهی ازمنکر، روشهاي رسول خدا و آیات کتاب خدا را زنده کند و ازخودرأیی و خودکامگی و خودسري در شریعت خدا جلوگیري کند و…

رفتار عثمان با عماریاسر:

بلادرزي در انساب آورده است که در خزانه بیت المال کیسه اي مملو از جواهرات بود و عثمان مقداري از آن را برداشته به افراد خانواده خود بخشید تا خود را با آنها آرایش کنند، پس مردم اعلام نارضایتی نمودند و سخنان تند به او گفتند و او به خشم آمده و طی سخنرانی گفت (ما از این اموال هر قدر نیاز داشته باشیم برمی داریم و به اینکه عده اي ناراضی باشند اهمیت نمی دهیم)، و در این زمان علی علیه السلام به او گفت و در این موقع از کارت جلوگیري شده و نمی گذاریم دست به آنها دراز کنی… و عماریاسر گفت خدا را گواه می گیرم که من اولین کسی باشم که آن را بد می شمارم، پس عثمان گفت در برابر من اي پسر زن… گستاخی می کنی پس دستور داد او را دستگیر کرده و… آنقدر زد تا بیهوش شد… آنگاه او را به منزل ام سلمه همسر گرامی پیامبر بردند و او بیهوش بود تا نماز ظهر و عصر او فوت شد، چون بهوش آمد وضو گرفته نماز خواند وگفت خدا را شکر که اولین روزي نیست که در راه خدا آزار و شکنجه می شوم و آنگاه هشام بن ولید مخزومی که هم پیمان قبیله اي عمار بود، برخاسته به عثمان گفت اي عثمان در مورد نهی علی، از او و قبیله اش ترسیدي ولی در مورد عمار جرئت به خرج دادي، پس بدان و آگاه باش اگر عمار بمیرد ما یکی از گردن کلفت هاي بنی امیه را به قصاص او به قتل می رسانیم، پس عثمان به او فحش و ناسزا گفت و او را بیرون انداخت…، و هشام به نزد ام سلمه رفت و دید او از رفتاري که با عمار شده ناراحت است و نیز عایشه موي و جامه و کفش پیامبر را بیرون آورده و فریاد برمی آورد که چه زود سنت پیامبرتان را فراموش کردید درحالی که اینها پوسیده نشده اند و در نتیجه این عکس العمل ها، عثمان آنقدر ناراحت و عصبانی شد که دیگر حرف زدن خود را نمی فهمید، خبر این اعتراضات و تجمع باعث شد که عثمان کسی را فرستاد و از حضرت ام سلمه سؤال کرد که چرا مردم اینجا اجتماع کرده اند، او به عثمان پیام داد، این به تو مربوط نیست و تو دست از این سؤالات بردار و در ضمن با طرز حکومت خود مردم را وادار به کارهایی نکن که مایل نیستند دست به آن بزنند(کنایه از اینکه مردم را به شورش وادار نکن تا خون تو را بریزند)،

و از طرفی مردم رفتاري را که عثمان با عمار کرده بود تقبیح کرده و چون خبر آن بین مردم منتشر شد، دامنه مخالفت عمومی شدت گرفت،

زهري نیز آورده است که (….. عثمان گفت این مال خداست و من آن را به هرکه دلم بخواهد می دهم تا کور شود هرکس که نمی تواند ببیند…)

و بلادرزي در ادامه آورده است که (….. مقداد، عمار، طلحه، زبیر و عده اي دیگر از یاران پیامبر خدا (ص) نامه اي تنظیم نموده و در آن بدعت ها و اعمال نارواي عثمان را شماره کرده و… به او هشدار دادند که اگر دست از این رویه خود برندارد بر او تهاجم خواهند نمود، آنگاه عماریاسر نامه را گرفته و پیش عثمان برد و عثمان تا ابتداء نامه را خواند به او گفت از بین آنها تو در حمله به من پیشقدم شدي، و عمار گفت چون من براي تو دلسوزتر از همه آنان هستم ولی عثمان گفت دروغ می گویی اي پسر سمیه و…، و به اطرافیان خود گفت تا دستها و پاهاي او را دراز کردند و خودش با لگد در حالی که کفش به پا داشت آنقدر بر شکم و زیرشکم عمار زد که آن پیرمرد سالخورده از شدت ضربات وارده دچار فتق گردیده و بیهوش شد…)،

ابن ابی الحدید نیز این واقعه را با همین مضمون آورده است که (عمار آن پیرمرد سالخورده دچار فتق گردیده و بیهوش شد)، …..و نیز ابوعمر در استیعاب آورده است ….. (او را به شدت زدند تا جایی که شکمش شکافته و یکی از دنده هاي او شکسته شد، بنی مخزوم اجتماع کرده و نزد عثمان رفتند و گفتند اي عثمان به خدا قسم اگر عمار بمیرد یکی از سران بنی امیه به غیر تو را به قتل می رسانیم)، ….. ابن قتیبه مشروح ماجرا را نقل نموده و آورده است که (جمعی از یاران پیامبر جمع شده و نامه اي نوشتند و در آن کارهایی را که عثمان برخلاف سنت پیامبر و روش دو خلیفه قبل صورت داده بود، شماره و مکتوب نمودندکه از جمله آنها (بخشش خمس سرزمین آفریقا را که حق خدا و رسول و ذالقربی رسول خدا و نیز یتیمان و بیچارگان امت بوده و او تمام آن را یکجا به مروان بخشید، و هفت قصري که در مدینه براي خود ساخت و نیز خانه اي دیگر که براي زنش و خانه اي دیگر که براي دخترش عایشه و…، کاخ مروان در ذي خشب از محل درآمد بیت المال و خمس و…، سپردن امورکشور به افراد نالایق از بین خویشاوند خود از بنی امیه، عدم مجازات ولید، که در حال مستی نماز خواند و استفراغ در محراب کرد و…، استبداد در رأي و عدم مشاوره با اصحاب رسول خدا، غصب و تصرف مراتع مدینه براي خود و خاندانش و…، و زدن ضربات تازیانه بر مردم بجاي (دره) و (خیزران) که درد حاصل از آن وحشتناك بود، و…)،

پس نامه را به دست عمار دادند و او بر عثمان وارد شد…، عثمان به او گفت بقیه کجا هستند، گفت از ترس تو پراکنده شدند، عثمان گفت پس تو جرئت کرده اي و مروان گفت اي امیرالمؤمنین، این بنده سیاه مردم را علیه تو تحریک کرده اگر او را بکشی بقیه حساب کار خود را می کنند،آنگاه عثمان با اطرافیان خود آنقدر او را زد تا جایی که شکمش دریده شد و بیهوش افتاد و آنها او را کشیده و بیرون ازجایگاه عثمان انداختند و حضرت ام سلمه دستور داد عمار را به خانه او برده… و ولید بن مغیره عثمان را تهدید کرد که اگرعمار کشته شود به قصاص او یکی از سران بنی امیه را به قتل خواهند رسانید…)،

ابن عبدربه می گوید که عثمان بعداً پشیمان شد و طلحه و زبیر را نزد عمار فرستاد و تقاضاي عفو و بخشش و یا دریافت دیه و یا قصاص کرد ولی عمار هیچیک را نپذیرفت تا خدا را ملاقات کند، بلادرزي در انساب آورده است (مضمون)، وقتی خبر مرگ ابوذر به عثمان رسید گفت خدا او را بیامرزد، عماریاسر گفت آري خدا او را از دست ما نجات داد، پس عثمان به او پرخاش کرده و گفت اي فلان …..، خیال می کنی از تبعید ابوذر پشیمان شده ام، و در حالی که به عمار حمله ور شده و به پشت گردن او ضربه می زد گفت برو به جاي او و چون عمار بار سفر را بست …..، علی به نزد عثمان آمد و گفت اي عثمان از خدا بترس تو یکی از صالحان امت اسلام را تبعید کردي تا در تبعیدگاه نابود شد و حالا یکی دیگر مانند او را می خواهی تبعید کنی و آنوقت سخنانی رد و بدل شد و آنگاه عثمان به علی گفت تو بیش از عمار مستحق تبعید به ربذه هستی، و علی گفت اگر می خواهی همین کار را انجام بده، و در این زمان وقتی مهاجرین بر علیه او اجتماع کردند، عثمان دست از قصد خود برداشت…،

و نیز آورده است که عثمان در خصوص تدفین عبداﷲ بن مسعود که بدون خبردادن به او و طبق وصیت عبداﷲ بن مسعود به عمار صورت گرفته بود آنقدر عمار را زد تا فتق گرفت…)، …..

این است رفتار خلیفه با مردي که خدا در قرآن گواهی نموده است که او قلبی آرامش یافته از ایمان داشته و شب تا سحر را در عبادت خدا و… بسر برده است و… کسی است که رسول خدا درباره خاندان او فرمود شکیبا باشید اي خانواده یاسر که جایگاه شما بهشت است و اي خانواده یاسر بشارت بر شما باد که جایگاه شما در بهشت خواهد بود و خدایا از خانواده یاسر درگذر و قطعاً آنها را آمرزیده اي و…،

و نیز در حق او فرمود به (معجزه نبوت و اخبار غیبی، که تو اي عمار به دست گروه ستمکار متجاوز کشته خواهی شد و آخرین خوراك تو از دنیا جرعه اي از شیر و قاتل تو در آتش دوزخ ابداآباد خواهد بود) و… این همان حدیث است که از حد تواتر عبور کرده و از مسلمات است و از طرق بسیار از طریق عثمان، عمروعاص، معاویه، حذیفه بن یمان، عبداﷲ بن عمر، خزیمه بن ثابت، کعب بن مالک، جابربن عبداﷲ انصاري، عبداﷲ بن عباس، انس بن مالک، ابوهریره دوسی، عبداﷲ بن مسعود، ابی سعد ابی امامه، ابی رافع، ابی قتاده، زیدبن ابی اوفی، عماریاسر….. روایت شده است

(کلب گوید اگر به معجزه کلام رسول خدا دقت شود آنهم در این روایت که قطعیت آن جاي هیچ شک و شبهه اي ندارد و در حد تواتر و… . مورد تائید تمامی محدثین اسلام است، راههاي هدایت و ضلالت در همه ادوار تا دامنه روز قیامت معلوم و مشخص می شود و نمی توانند عده اي لاف اجتهاد شیطانی بر معاویه و امثال او ببندند یا آنان را از اعمال مجرمانه آنها مبرا بدانند زیرا پیامبر فرمود قاتل عمار گروه (فئه باغیه) یا گروه طغیانگر هستند و اینکه قاتل او در آتش دوزخ ابدي است و این کلام خداوند گواه صادق آن است که قاتل مؤمن اهل آتش است به نص صریح قرآن کریم و رسولخدا صلی اﷲ علیه وآله وسلم قاتل عمار را گروه معین فرمودند، یعنی مباشر و عامل و معاون در قتل جناب عمار را حضرت به معجزه غیبی خود گروه طغیانگر و اهل دوزخ ابدي اعلام فرمود پس دیگر توجیه و تأویل اجتهاد شیطانی آنها به زباله دان تاریخ انداخته خواهد شد زیرا در واقع عمار در فتنه اي کشته شد که آن را معاویه و یاران او برپا کرده بودند، همان فتنه که اشد من القتل است به نص قرآن،

پس ملاحظه می گردد که چگونه این فئه باغیه یعنی گروه طغیانگر، نه تنها گناه قتل عمار برعهده آنان است بلکه گناه قتل تمام کسانی از مؤمنین که در این فتنه خونهاي پاك آنان در رکاب امام به حق بر زمین ریخته شد بر گردن آنهاست زیرا آنان در واقع در زمره کسانی هستند که در مظلومیت به عمار اقتدا کرده اند و به عبارتی دیگر عمار را رسول خدا به عنوان نمادي از مظلومیت علی علیه السلام و یاران او در مقابل گروه طغیانگر و عاصی یعنی معاویه و طرفداران او معرفی فرمود از روي وحی و معجزه خود به امر خداوند که از غیب خبر داد که فرمود تو را گروه طغیانگر می کشند و… الی آخر

و لذا این شاخصه تا روز قیامت جدا کننده اهل آتش و اهل بهشت بواسطه انجام اعمال مجرمانه و خلاف کتاب خدا و رضایت از عمل

آن تبهکاران و به منزله شاخص دو سپاه حق و باطل و نابودکننده هرگونه تأویل شیطانی براي توجیه جنایات معاویه بدتر از ابلیس خواهد بود که بعد از اثبات آن به معاویه و بطلان موضوع توجیه شیطانی اجتهاد بر بقیه مجرمین که گروهی شیطان صفت با نام اجتهاد در پی تأویل آن هستند تسري می یابد پس درود بی انتها و ابدي خدا به روان پاك عمار باد که شاخصه معین کننده حق و باطل تا روز قیامت براي مسلمانان جهان گردیده است…)

آري اینچنین بود صبح و شام فرخنده زندگی عماربن یاسر و او کسی بود که در زمان حیات خود، خداوند خالق هستی در کتاب خود از او تعریف و تمجید نموده است.

آیه اول: (آیا کسی که سراسر شب دست به دعا برداشته و در سجده و در نماز است و از آخرت بیمناك…)، ابن سعد، ابن مردویه و ابن عساکر و… در تفاسیر خود آورده اند که این آیه در شأن عماریاسر است زمخشري، قرطبی، خازن، شوکانی،آلوسی… به همین مضمون در آثار خود این مطلب را آورده اند.

آیه دوم: (….. کسانی را که روز و شب به درگاه پروردگار خود دعا نموده و رضاي او را طلب می نمایند از خود دور مکن، زیرا هیچ مقدار از حساب آنان بر عهده تو نیست)، ابن ماجه در تفسیر این آیه شریفه و در ذیل یک حدیث می گوید که این آیه در خصوص عمار و سه نفر دیگر نازل شده است و…

و آیه سوم: (….. جز کسی که مجبور می شود و در آن حال دلش با ایمان مطمئن و مستحکم باشد…) گروهی از حافظان گفته اند این آیه در شأن عمار است و ابوعمرو در استیعاب گوید این حقیقتی درباره عمار است که همه مفسران بر آن اتفاق نظر دارند. و نیز قرطبی و ابن حجر و… می گویند که همه اتفاق نظر دارند که این آیه در حق عمار نازل شده و… ابن عباس می گوید این آیه در حق عمار نازل شد، در زمانی که سمیه مادر عمار و یاسر پدر او را به بدترین وضعیت و با شکنجه به شهادت رساندند و آن دو نخستین شهداي اسلام هستند رحمه اﷲ علیهم

(کلب گوید البته سزاوار بود که عثمان حداقل به احترام والدین عمار به او احترام می کرد، که جایگاه والاي آن شهیدان در پیشگاه خداوند در نزد همه اصحاب آشکار و معلوم بود زیرا در غربت اسلام و غربت رسول خدا به یاري دین خدا برخاسته و جان شیرین خود را عاشقانه فداي اسلام و قرآن و خدا و امت اسلام کردند اما ملاحظه می شود نه تنها به این دو شهید احترام نمی کند بلکه در آن روایت به مادربزرگوار ایشان جسارت می نماید و اگر این روایت راست باشد واي بر عثمان از غضب خداوند)

و عمار در اثر شکنجه مشرکین به اجبار و تحت فشار آنان، آنچه را مشرکان می خواستند بر زبان آورد پس به پیامبر خبر دادند که عمار کفر گفت، رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله فرمود نه هرگز، زیرا وجود عمار لبریز از ایمان از سر تا به پا است و ایمان با گوشت و خون اوآمیخته است و عمار گریان نزد رسول خدا (ص) آمد و رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله در حالی که اشکهاي چشمان عمار را از صورت او پاك می کرد به او گفت اگر دوباره اینکار را با تو کردند تو باز هم آنچه را که قبلاً گفتی دوباره بگو (یعنی آنچه آنان می خواهند بگو تا رهایی یابی) پس خداوند این آیه را در حق او نازل فرمود، حدیث و شأن نزول این آیه در حق عمار را حافظان ابن منذر، ابن ابی حاتم ابن مردویه، طبري و عبدالرزاق، ابن سعد و ابن جریر و ابن ابی حاتم و…، در آثارخود آورده اند.

آیه چهارم (….. آیا کسی را که وعده نیکو به او داده ایم و او آن وعده را درمی یابد، مانند آن کسی است که او را از دنیا بهره مند نمودیم و سپس در روز قیامت در زمره احضارشدگان (براي کیفر الهی) است)، واحدي روایت نموده است که این آیه درباره عمار و ولید بن مغیره نازل شده است…

آیه پنجم: (….. آیا کسی که مرده بود پس او را زنده نمودیم و براي او چراغ هدایتی قرار دادیم که با آن در میان مردم راه می پیماید و…) ابوعمر از ابن عباس آورده است که این آیه شریفه در شأن عماریاسر است و…

مدح و ثنا و تمجید رسول خدا از عمار یاسر:

و البته سخنانی که رسول خدا در ستایش از عمار فرموده است فراوان است و نمونه اي از آنها عبارتند است (عمار از سر تا قدم آکنده از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است)، ….. و با همین مضمون …..

و نیز (حق به هر سو برود او نیز به همان طرف خواهد رفت و آتش سزاوار نیست که چیزي از وجود او را در بر بگیرد)، این روایت با همین مضمون از عایشه و… دیگران نقل گردیده است و نیز از علی علیه السلام نقل نموده اند که به عمار فرمود: (….. خوش آمدي اي پاك و منزه شده، من شنیدم که رسول خدا فرمود: عمار سراسر وجودش آکنده از ایمان است…)،

و نیز ابن سعد و طیرانی و بیهقی و حاکم نیشابوري و ….. از رسول خدا (ص) آورده اند (….. عمار با حق و حق با عمار است و حق به هر سو برود عمار به همان طرف خواهد رفت و قاتل عمار در آتش دوزخ خواهد بود…)، و در عبارت دیگر (هرگاه مردم اختلاف نمودند پسر سمیه همراه حق خواهد بود) و با همین مضمون از ابن مسعود آورده اند که شخصی از او پرسید اگر آشوب داخلی رخ داد چه کار کنیم؟ و… او گفت (من از رسول خدا شنیدم که فرمود هرگاه مردم با هم اختلاف کردند پسر سمیه با حق خواهد بود و یا در عبارتی دیگر در کنار پسر سمیه باشید زیرا تا زمان مرگ خود حق را ترك نخواهد کرد…)، و…،

و نیز از طریق عایشه و دیگران از رسول خدا آورده شده است که (عمار کسی است که محال است زمانی که دو کار به او عرضه شود و او مختار باشد، کاري را انتخاب نکند که به هدایت و حق نزدیکتر باشد.)،

و نیز رسول خدا در زمانی که او اجازه ورود خواست به اوفرمود: (خوش آمدي اي پاك منزه گشته)، و نیز از انس آمده که (پیامبر فرمود بهشت مشتاق چهار نفر است، علی بن ابی طالب، عماریاسر، سلمان فارسی، مقداد)، و به همین مضمون از دیگران در خصوص عمار …..، و نیز از رسول خدا روایت شده است که (خون عمار و گوشت او بر آتش حرام است) و…، و یا (….. آنها را چه نسبتی با عمار است که او آنها را به بهشت می خواند و آنان او را به آتش دعوت می کنند)، ….. و نیز (….. هرکس با عمار دشمنی کند خدا با او دشمنی می کند و هرکس با عمار کینه بورزد خدا با او کینه ورزي خواهد نمود) و در عبارت دیگر (هرکس به عمار دشنام دهد خدا او را دشنام خواهد داد و هرکه به عمار کینه جوید خدا با او کینه خواهد ورزید و هرکس او را نادان شمارد خدا او را نادان خواهد شمرد)،

….. و نیز از حذیفه صحابی معروف نقل شد که از او سؤال کردند (….. حالا که عثمان کشته شد چکار کنیم جواب داد با عمار باشید پس آنان پاسخ دادند که عمار از علی جدا نمی شود پس حذیفه گفت حسد بیش از هر چیز دیگر انسان را نابود می کند و حقیقت اینست که نزدیکی عمار با علی سبب می شود که شما از علی دوري کنید و حال آنکه به خدا قسم، علی آنقدر بر عمار برتري دارد که ابر از خاك فاصله دارد و عمار از نیکان است)

و نیز از عبداﷲ بن جعفر نقل گردید که گفت (….. کسی را ندیدم که مانند عماریاسر و محمد بن ابی بکر، که به اندازه یک لحظه نمی خواستند که نافرمانی خدانمایند) و نیز از رسول خدا (ص) روایت شد که (در جنگ احد جبرئیل نازل گردیده و… گفت اي رسول خدا چه کسی در پیش روي تو از وجود تو دفاع و پاسداري می کند رسول خدا فرمود عماریاسر پس جبرئیل گفت او را به بهشت بشارت بده وبگو که آتش بر عمار حرام گردیده است…)

پس ملاحظه می فرمائید که (مضمون) رفتار ناشایست به شرحی که مذکور شد باعماریاسر هیچگونه توجیهی ندارد… سنت رسول خدا و احکام کتاب خدا را به پشت سر انداختن و براي هیچیک از صحابه رسول خدا ارزش و احترامی قائل نبودن و با استبداد و دیکتاتوري حکومت نمودن یا این کلام او به مولاي متقیان که تو بیش از او مستحق تبعید هستی و هیچ گردنکشی نیست مگر آنکه تو را پشت و پناه خود گرفته و منظور او از عاصی و گردنکش، ابوذر و عمار و ابن مسعود و… دیگر بزرگان صحابه می باشند و گویا هرگز سخنان رسول خدا را درباره آن حضرت نشنیده و ….. یا کتاب خدارا نخوانده که چگونه عبداﷲ بن مسعود علامه امت اسلام، سیصد آیه در فضایل آن حضرت را از رسول خدا روایت نموده است… کار عثمان به جایی رسیده است که مصلحت عمومی را در تبعید علی می داند و حال آنکه علی خود عین صلاح و مصلحت اسلام است…

آري به خدا قسم اگر مدافعان متعصب عثمان می توانستند براي تبرئه عثمان ساحت مقدس امام علیه السلام را به همان تهمت ها و بهتان ها که به ابوذر و عمار و ابن مسعود وارد نمودند آلوده نمایند، قطعاً آن را انجام می دادند و… حقیقت آن است اگر عثمان به نصایح امام توجه می کرد، قطعاً به پرتگاه گمراهی و ستم و جنایت نمی افتاد و هم خود عزیز بود و هم امت اسلام ولی چه فایده ….

عثمان مردان پاك دامن و اصلاح طلب کوفه را به شام تبعید می کند:

(مضمون) بلادرزي می نویسد: عثمان رضی اﷲ عنه ولید بن عقبه را معزول و سعید بن عاص را والی کوفه نمود و دستور داد با بزرگان کوفه مدارا نماید ولذا او با قاریان کوفه و بزرگان شریعت مجالست می کرد که از جمله آنان (مالک اشتر، زیدبن صوحان، ….. کعب بن عبده و او همان کسی است که به دست بسر بن ارطاه (سردار سفاك معاویه) مقتول شد، در حالی که از عباد و زهاد امت بود، عدي بن حاتم طایی و …..،

….. آورده اند در یکی از روزها عبدالرحمن بن خنیس رئیس نظامیان گفت خیلی خوب می شد که زمینهاي (عراق) مال استاندار (سعیدبن عاص) بود و به شما مردم عراق، زمینهایی بهتر از آن میرسید، پس مالک اشتر گفت براي استانداري زمینهایی بهتر از این آرزو کن ولی حق نداري آرزو کنی که زمینهاي ما، مال او باشد پس سخن بالا گرفت و مالک گفت آیا آنچه را که خدا به قدرت نیزه هاي ما به ما داده است را می خواهی به مالکیت خودت و قبیله ات درآوردي، آیا مگر هوس سرنگونی داري و سپس درگیر شدند، پس سعید این موضوع را به عثمان گزارش کرد و در نامه خود به آنان توهین و اهانت کرد و این اساتید قرآن و قاریان را مشتی ابله نامید …..،

پس عثمان نامه اي تهدید آمیز براي مالک فرستاده و او را متهم به فساد در مردم نمود و سپس آنان را به شام تبعید کرد پس در آنجا گفتگویی بین مالک اشتر و معاویه بوجود آمد که به خشونت کشیده شده و معاویه دستور زندانی نمودن مالک را داد… و گزارش کار را به عثمان فرستاد و عثمان دستور داد آنان را به حمص (شهري در سوریه) که فرماندار آنجا عبدالرحمن بن خالد بن ولید بود و ….. تبعید نمایند، واقدي از رفتار خشونت آمیز عبدالرحمن بن خالد با آنان سخن رانده و…تا زمانی که به کوفه بازگشت نمودند آري این گروه از بزرگان اسلام، جماعتی بودند که همه مردم در پاکی و صلاح و تقوي آنان اتفاق نظر داشتند… ولی مورد آزار و تبعید قرار گرفتند و آواره شده و از شهري به شهري و از دیاري به دیاري رانده شدند ….. اما معاویه با آنان ملایمت کرد به قصد آنکه مخالفت مردم با عثمان شدیدتر شود و زمینه را براي سقوط او و حکومت خود فراهم آورد و عبدالرحمن بن خالد بن ولید با آنان خشونت کرد براي آنکه عثمان را راضی نماید و در واقع هردو عمل غیراخلاقی و ناپسند نموده اند اکنون مختصر از شرح حال آنان آورده می شود تا معلوم شود که آنچه دشمنان در حق آنان گفته اند از جمله ابن حجر و…، تا چه حد دور از عدل و انصاف است ….. .

مالک اشتر:

او افتخار مصاحبت رسول خدا را داشته و هرکس از او یاد نموده او را ستوده است ….. فرمایشات مولاي متقیان علی علیه السلام در تجلیل وي براي عظمت مقامش کفایت می کند، آن حضرت براي مردم مصر، مالک اشتر را چنین معرفی می فرماید(….. پس از درود، من یک تن از خداپرستان (یا بندگان خدا) را نزد شما فرستادم که در هنگام وقوع خطرات نمی خوابد و استراحت نمی کند و در هجومهاي دشمنان از ترس فرار نمی کند و بر جنایت کاران از شعله هاي آتش آسیب رسان تر است او مالک بن حارث است ….. از او اطاعت کنید که او یکی از شمشیرهاي خداست که کندي نمی پذیرد و در زمان فرود خود بر هدف خطا نمی کند… من خود را از مصاحبت او محروم نمودم تا شما را از او بهره مند سازم…)

و به این مضمون ….. نیزآمده است… ابن ابی الحدید در تمجیدي که علی علیه السلام از او آورده است می گوید که این تعریف با همه اختصار چنان گویا است که با هیچ سخن مشروحی نمی توان مفاهیم آن را بیان نمود و بجان خودم سوگند که مالک اشتر به حق سزاوار این تعریف و تمجید است،

(وقتی خبر درگذشت مالک اشتر به امیرالمؤمنین علی رسید فرمود اناﷲ و انا الیه راجعون والحمد ﷲ رب العالمین خدایا من درگذشت او را که از پیشامدهاي بد روزگار است، برخود با این امید هموار می سازم که با این وسیله رضایت تو را حاصل نمایم، پس فرمود خداوند مالک را بیامرزد که به عهدش وفا می کرد، او درگذشت و به دیدار رحمت پروردگار نایل شد و با اینکه ما خود را آماده نمودیم تا پس از مصیبت رحلت رسول خدا که از بزرگترین مصائب بود بر هر مصیبتی شکیبا باشیم باز هم مصیبت درگذشت مالک بر ما سخت و ناگوار می آید)

و عده اي از سران قبیله نخع که قبیله مالک اشتر بودند می گویند، وقتی خبر مرگ مالک اشتر به امیرالمؤمنین علی رسید ما نزد آن حضرت رفتیم و دیدیم (که بی تاب است و پیوسته بر مرگ او اندوه می خورد، پس فرمود خدایا مالک چه مرد خوبی بود… اگر از کوه بود صخره اي بود و اگر سنگ بود سنگ سختی بود، آه به خدا مرگ او عالمی را (از غم) می لرزاند (یعنی مؤمنین را) و عالمی دیگر را شاد می نماید (یعنی کافرین را)، اي مالک در مرگ مانند تو بایستی گریست و آیا کسی دیگر مانند مالک وجود دارد…)،

ابن ابی الحدید می نویسد (او سوارکاري شجاع و فرماندهی بزرگ و از زمره بزرگان عالی مقام شیعه که به ولایت علی بن ابی طالب سخت دلبسته و پایبند بود و در یاري او می کوشید و او کسی است که علی علیه السلام در حق او فرمود (….. خداوند مالک را بیامرزد که براي من چنان بود که من براي رسول خدا بودم…)

معاویه (علیه الهاویه)برده آزاد شده عمر را وادار کرد تا نزد مالک رفته و شربتی زهرآلود به او داد تا از اثر آن درگذشت و چون خبر مرگ او به معاویه رسید در میان مردم به سخنرانی پرداخت و… گفت علی بن ابی طالب دو دست راست داشت یکی در صفین قطع شد و آن عمار یاسر بود و آن دیگري مالک اشتر بود که امروز قطع شد…) …..

آري این دیکتاتور عاصی که خود و پدرش(مضمون) برده آزاد شده فتح مکه اند، اولیاء خدا را ناجوانمردانه به قتل رسانده و سپس اظهار شادي می کند، رهبر (فئه باغیه) به قول رسول خدا به امر او مردم را امر می کند که به آن رادمردان ناسزا بگویند …..

آري او و پیروانش کسانی هستند که وقتی چشمان آنها به عذاب دوزخ افتاد، خواهند فهمید که گمراه ترین و بدبخت ترین افراد خلقت چه کسانی هستند

(کلب گوید و آن روزي است که در آن مؤمنین شادي می کنند و این اشقیا و طرفداران متعصب آنان آرزو می کنند که اي کاش خدا آنان را خلق نمی کرد …..)،

حاکم نیشابوري، ابونعیم، ابوعمر روایت کرده اند که رسول خدا درباره دفن ابوذر غفاري فرموده است (….. یکی از شما در صحرایی از زمین (عربستان) می میرد که جماعتی از مؤمنان بر بالین او حاضر می شوند و یا به عبارت بلادرزي جماعتی از مردان صالح عهده دار دفن او می شوند) و مسلم است که ابوذر را مالک اشتر و دوستان اهل کوفه او دفن کرده اند و ابن ابی الحدید پس از نقل این روایت می گوید (….. این حدیث فضایل بزرگی را براي مالک اشتر رحمه اﷲ علیه ثابت می نماید و نیز شهادت قاطعی است از پیامبر صلی اﷲ علیه و آله بر اینکه مالک اشتر مؤمن بوده است…)، این شهادت وگواهی کجا و حرف ابن حجر (گمراه) کجا که مالک اشتر را (العیاذباﷲ) به نادانی و بی عقلی و خروج از دین ….. متهم میکند و او و یاران او را لعن می کند و فراموش می کند که خدا کلام او را شنیده و ثبت و به حساب او خواهد رسید،

(کلب گوید البته به آب دهان سگی چون ابن حجر آب دریا فضایل مالک نیز نجس نخواهد شد و البته براي او روزگاري می آیدکه آرزو کند اي کاش خدا او را خلق نکرده بود و آن زمانی است که از قبر وارد در دوزخ جاویدان خداوند گردد)

ما سخن را کوتاه و اشاره می کنیم به دو کتاب مستقل که درباره فضایل مالک اشتر از دو فاضل آقایان سید محمد رضا حکیم و سیدمحمد تقی حکیم تألیف شده و در آنها دریایی از فضایل این صحابی عظیم الشأن پیامبر مذکور گردیده است…

زیدبن صوحان :

زیدبن صوحان عبدي مشهور به (زیدالخیر) یعنی زید نیکوکار و خوب از بزرگان اصحاب رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله است، ابوعمرو، ابن اثیر، ابن حجر در فرهنگ اصحاب رسول خدا (ص) از او یاد نموده و ابوعمر گفته است که (زید فاضلی دیندار و در میان قبیله خود ریاست قوم خود را بر عهده داشت…)، ابویعلی و ابن منده و خطیب و ابن عساکر از طریق علی (ع) روایت نموده اند که رسول خدا (در معجزه و خبر غیبی خود) فرمود (هرکس خوشحال می شود که کسی را ببیند که بعضی از اعضاء بدن او قبل از خود او وارد بهشت می شود باید به زیدبن صوحان بنگرد…)

و در حدیث دیگر (خردمند دست بریده زید است که زید مردي از امت من است که دست او قبل از وجود او وارد بهشت می شود) دست زید بعد از این (سخن معجزه رسول خدا و خبر غیبی آن حضرت)، در جنگ قادسیه، جنگ معروف مسلمانان با ارتش شاهنشاهی ساسانی قطع شد…

ابن عساکر آورده است که (روزي زیدبن صوحان خواست که بر اسب خود سوار شود پس عمر رکاب او را گرفت تا به راحتی سوار شود و آنگاه رو به حاضران نمود و گفت با زید و برادران و دوستان او باید اینطور رفتارکنید) و… نیز زمخشري از قول رسول خدا می گوید که (….. زید نیک مرد که دستش بریده خواهد شد از بهترین مردان نیکوکار است…)، ابن قتیبه آورده است که رسول خدا فرمود: (….. زیدالخیر که دست او بریده می شود جندب (اسم اصلی ابوذر غفاري) که مرد خوبی است گفتند اي رسول خدا دو مرد را با هم ذکر می کنی فرمود دست یکی از آن دو نفر سی سال قبل از او وارد بهشت می شود و دیگري کسی است که با زدن یک ضربه حق را از باطل جدا و متمایز می کند…)

آري یکی از آن دو زید بن صوحان است که در جنگ جولاء دست او قطع شد و سالها بعد در جنگ جمل در رکاب علی علیه السلام با

معاویه جنگید و روزي گفت یا امیرالمؤمنین مرا کشته خواهی یافت حضرت علی فرمود اي ابا سلیمان از کجا این را فهمیدي گفت دیدم که دستم از آسمان فرود آمده و مرا بالا می کشد و زمانی نگذشت که عمروبن یثربی او را کشت…)

(کلب گوید خدایا ما این مقدسین ترا دوست داریم پس ترا قسم می دهیم که ما را بیامرزي و از شفاعت آنان بهره مند سازي آمین، آمین،آمین یا رب العالمین)،

خطیب بغدادي می گوید (زید کسی بود که شبها به نماز برمی خاست و روزها را به روزه سپري میکرد و هر شب جمعه را تا به صبح به نماز و تسبیح خداوند زنده می داشت…، او در جنگ جمل کشته شد و وصیت کرد که مرا با جامه ام دفن کنید زیرا من به اقامه دعوي و دادخواهی برمی خیزم و در عبارتی دیگر گفت خون مرا از تن من شستشو نکنید و لباسهایم را از تن من خارج نکنید جز نعلین مرا و مرا بر روي خاك قرار دهید زیرا من مردي صاحب حجت و دلیل بردشمنان خود هستم…)

و ابونعیم این عبارت را نیز روایت نموده (….. در رستاخیز علیه خصم خود (یعنی معاویه و یاران او) اقامه دعوي کرده و حجت می آورم (کلب گوید یعنی شهادت مظلومانه خود را بر آنها دلیل و حجت براي دادخواهی نزد خداوند خواهم نمود)

…..، …(ابن عباس گوید صعصعه دو برادر خود زید و عبداﷲ را چنین وصف کرد که زید به خدا قسم اي ابن عباس در مردانگی بلند مرتبه و برادري شریف ….. و آن زمان که سخن می گفت تبهکاران را می لرزاند و آزاد مردان را خوشحال می نمود پس ابن عباس گفت او مردي بهشتی است خدا او را بیامرزد و قرین رحمت خود فرماید)

صعصعه بن صوحان:

او برادر زید و در زمره اصحاب بزرگوار رسول خداست و ابوعمر می گوید که او در دوره رسول خدا اسلام آورد ولی نه او رسول خدا را دید و نه پیامبر او را، او رئیس قبیله و مردي سخن ران و خوش بیان و دیندار بود…، عقیل بن ابی طالب میگوید: (صعصعه مردي عظیم الشأن و خوش بیان است و در جنگ سواره نظام، فرمانده است و همه هم رتبه هاي خود را د رجنگ تن به تن بر خاك می اندازد، او کارهاي نابسامان را به سامان آورده و بساط منظم تبهکاران را برهم می زند، او مردي بی نظیر است ….)،

ابن اثیر ضمن تمجید از وي او را جزء یاران پرفضیلت علی علیه السلام برشمرده است و نیز ابن سعد، نسایی، ابن حبان، ابن عساکر و… او را از راویان ثقه و مورد اطمینان آورده اند و ابن شعبه آورده است (مضمون) که (در زمان خلافت عمر اموالی را فرستادند و عمر آن را تقسیم کرد پس زیاد آمد و عمر به مشورت اقدام کرد، پس صعصعه که جوانی بود برخاست و گفت اي امیرالمؤمنین تو فقط در مواردي می توانی با مردم مشورت کنی و نظر بخواهی که آیات قرآن تکلیف آن را معلوم نکرده باشد ولی در آن موارد که آیات قرآن نازل شده و موارد مصرف معلوم شده مشورت لزوم ندارد و در همان مسیر باید مصرف شود، پس عمر گفت راست گفتی تو از من هستی و من از تو، یعنی همه مسلمانان اجزاء یک امت و در اداره و مسولیت یکسان هستند پس بقیه را بین مسلمانان تقسیم کرد).

(کلب گوید اگر در معانی کار دقت نمایی خواهی دید که باطل بودن حکم اجتهاد در مقابل نص صرف نظر از تطبیق آن بر قرآن و سنت، بر عقل نیز منطبق است و همانگونه که در این روایت معلوم است صعصعه اجتهاد احتمالی خلیفه را باطل اعلام نموده و خلیفه نیز آن را پذیرفته و گفتار او را تائید و تحسین نیز نموده است و اگر موضوع اجتهاد شیطانی اینگونه که طرفداران معاویه می گویند در مقابل نص واقعیت و صحت داشت عمر بن الخطاب به آن استناد و عمل می کرد)

جندب بن زهیر ازدي:

او نیز از اصحاب باوفا علی علیه السلام بوده و در دو جنگ جمل و صفین رشادت هاي فراوان از خود نشان داده و شرح احوال او در استیعاب، اسد الغابه، اصابه آمده است کعب بن عبده که او نیز به القاب پارسا و زاهد معروف بود و نیز عدي بن حاتم طایی آن صحابی عالی مقام که در سال هفتم هجري به خدمت رسول خدا شرفیاب شد و …..، همگی بر ثقه و مورد اعتماد بودن او اتفاق نظر دارند و همه ائمه حدیث اهل سنت در هر شش صحیح از او روایت نموده اند و (وقتی او از عمربن خطاب سؤال کرد اي امیرمؤمنان مرا می شناسی عمر از او تجلیل فراوان نمود و گفت آري به خدا ترا خوب می شناسم، خداوند تو را به افتخار بهترین دین شناسی و معرفت نایل کرد آري به خدا ترا می شناسم و می دانم وقتی که همه کافر بودند تو ایمان آوردي و آن زمان که همه حق را انکار می کردند تو آن را شناخته و ایمان آوردي و زمانی که همه خیانت و پیمان شکنی می کردند تو وفادار بودي و آنگاه که همه می گریختند تو روي می آوردي و نیز شکی وجود ندارد که اولین صدقه (زکات) که خنده را بر چهره پیامبر و اصحاب او پدیدار نمود همان بود که تو از قبیله ات قبیله طی براي رسول خدا آوردي و …..)،

مالک بن حبیب که از اصحاب رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله و یزید بن قیس ارحبی که او نیز از اصحاب رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله بوده و از رؤساي بزرگ و معتبر قبیله و قوم خود بوده و نزد مردم عزت و احترامی فراوان داشته است از یاران علی علیه السلام بوده اند و این قیس بود که وقتی مردم کوفه بر عثمان شورش کردند، بزرگان قرآن کوفه اجتماع نموده و او را به ریاست و فرماندهی آن منطقه انتخاب نمودند، او بود که در جنگهاي علی علیه السلام شرکت داشته و از سوي آن حضرت ریاست شهربانی کوفه را در اختیار داشت و سپس علی علیه السلام او را به استانداري اصفهان، ري و همدان منصوب نمود او در دوره جنگ صفین اقدامات و نطق هاي درخشانی داشت که حاکی از روحیه عالی و ملکات فاضله او بود و یاد او را با نیکنامی مقرون نموده است

(مضمون) از جمله آنکه می گفت (….. مسلمان سلیم کسی است که دین و آراي او سالم بماند و این جماعت یعنی دار و دسته معاویه با ما جنگ نمی کنند به این دلیل که دیده اند ما دین را ضایع کرده و یا عدالت را از بین برده ایم، آنها فقط به این دلیل با ما جنگ می کنند که دنیاي خود را برپاکنند و در حکومت، عده اي مستبد و دیکتاتور باشند که اگر بر شما چیره شوند که خدا نکند پیروز و شادمان شوند، در آن صورت افرادي مانند سعید بن العاص و ولید و عبیداﷲ بن عامر ابله را بر شما تحمیل می کنند که یکی سخن یاوه بگوید و دیگري اموال بیت المال مسلمین را غارت کند و بگوید این مال من است و هرگونه بخواهم مصرف می کنم و گناهی براي من نخواهد بود و ….، پس اي خداپرستان با این جماعت ستمکار که با قوانینی غیر از آنچه خدا نازل فرمود حکومت می کنند جنگ و جهاد نمائید…).

(کلب گوید به این فتوي و نظر جناب قیس مقدس توجه نما که چگونه برخلاف حکم اجتهاد شیطانی می فرماید جماعتی که با قوانین غیر از آنچه خدا نازل فرمود حکومت می نمایند ستمکار و تبهکار هستند و به حکم خدا جایگاه ظالمان دوزخ جاودانی است)

عمروبن حمق خزاعی:

او از یاران و از اصحاب محترم پیامبر گرامی صلی اﷲ علیه و آله و سلم و حافظ احادیث بسیار بود و به این افتخار نایل شد که چون به آن حضرت شیر تقدیم نمود رسول خدا در حق او دعا کرده و فرمود خدایا او را از جوانی برخوردار گردان و بر اثر دعاي رسول خدا و معجزه آن حضرت تا هشتاد سالگی یک تار موي سفید نداشت… او از یاران حجربن عدي سلام اﷲ علیه بود… هیچیک از بزرگان دین کلمه اي بر او ایراد نگرفتند (مضمون) و با آنکه گفته اند او از جمله کسانی بود که علیه عثمان اقدام کرده و به خانه عثمان وارد شده و بعداً از شیعیان علی شده اند…، او در نبردهاي صفین عملیات درخشانی نموده و سخنرانی هاي جاودانه او گویاي ایمان خالص و روح پاك و منزه او بوده است. ….. و ابن اثیر می گوید که آرامگاه او بیرون شهر موصل معروف و زیارتگاه عمومی است…

عروه بن جعد:

او از یاران و اصحاب رسول خدا (ص) و مورد رضایت آن حضرت بوده است و نیز اصعر بن قیس که او نیز دوره مصاحبت بارسول خدا را درك کرده و نیز کمیل بن زیاد نخعی که از اشراف قبیله نخع و در سال 42 بدست حجاج بن یوسف (آن ملعون ازل و ابد) شهید شد، همه بزرگان حدیث او را ثقه و از راویان مورد اعتماد شمرده اند…

حارث بن عبداﷲ همدانی:

او از راویانی است که مؤلفان چهار صحیح از صحاح شش گانه اهل سنت روایات او را به عنوان روایات صحیح و راست آورده اند، ابن معین، ابن ابی داوود، ابن ابی خثیمه، و… او را مورد اعتماد و ثقه و برجسته ترین فقیه می دانند و بعضی که شعبی سردسته آنان است او را رد می کنند و ابن عبدالبر در این رابطه می نویسد به نظر من شعبی در این خصوص که درباره حارث گفته است دروغ ساز است، مورد مؤاخذه الهی واقع خواهد شد زیر دلیلی نیاورده که حارث دروغی گفته باشد، بلکه گناه او از این جهت که در عشق و دوستی علی افراط کرده را بر او خرده گرفته است…،

آري بر حارث خرده اي نگرفته اند الا اینکه دوستدار علی و شیفته علی بن ابی طالب بوده است همان محبت و دوستی که خدا و رسول، آن دوستی را امر و آن را تحسین و ستایش کرده اند.

(کلب گوید الانصاف نصف الایمان شک نیست که شعبی براي این افترا که حارث را دروغ ساز معرفی کرده در حالی که هیچ کلام دروغی از او وجود ندارد و او فقط به دلیل دوستی و ارادت حارث به مولایمان علی علیه السلام، به او جسارت و اهانت نموده قطعاً مورد مؤاخذه الهی خواهد بود و این ستمگري دلالت بر شخصیت بی ادب و مفتري و کینه توز شعبی دارد که در واقع او را از راه عدالت بیرون ودر ایمان او خدشه و خلل وارد می نماید)

عثمان کعب بن عبده را می زند و او را تبعید می کند:

عده اي از بزرگان دین و قرآن، نامه دسته جمعی به عثمان نوشتند با این (مضمون) که (….. سعید بن عاص والی کوفه در سعایت نسبت به جماعتی از مردان پارسا و زاهد و بافضیلت، زیاده روي نموده و ترا تحریک کرد به اینکه نسبت به آنان اعمالی را انجام دهی که در شریعت پیامبر روا نیست و ضمناً حیثیت و شهرت آنان را لکه دار می سازد و ما در مورد اینگونه اعمال نسبت به امت محمد (ص) به تو هشدار داده و خدا را به یاد تو می آوریم، زیرا تو خویشان و اقوام خود را بر گردن مسلمانان سوار کرده اي و ما از این ترس داریم که به دست تو وضع امت اسلامی به سوي فساد گرایش کند و تو آگاه باش که حامیان تو ستمگران و مخالفان تو ستم دیدگان هستند و آن هنگام که ستمگران از تو حمایت کنند و ستم دیدگان با تو مخالفت نمایند دو دستگی و اختلاف بوجود می آید و ما اي عثمان خدا را علیه تو به شهادت می گیریم و همان یک شاهدکفایت می کند و تو تا زمانی که مطیع خدا و بر راه راست اسلام باشی، فرمانده ما هستی و جز خدا پشت و پناه و نجات بخشی نخواهی داشت) و سپس نامه را بدون آنکه نامشان را در ذیل آن بنویسند به شخصی به نام ابوربیعه دادند و کعب بن عبده نیز نامه اي نوشت و نام و نشان خود و به بدست همان ابوربیعه داد و چون عثمان آنها را دریافت کرد از ابوربیعه نام نویسندگان را خواست او خودداري کرد خواست که او را بزند علی (ع) مانع شد و گفت او پیام آور است… پس عثمان به سعید نوشت که کعب را بیست ضربه تازیانه بزند و او را به ري تبعید کند… و گویند بعدها عثمان پشیمان شد و…،

و نیز آورده اند (مضمون) که وقتی عثمان نامه کعب را خو د به سعید نوشت او را به مدینه بفرست ….. وقتی او را که جوانی کم سن و سال و لاغر بود نزد عثمان بردند به او گفت تویی که می خواهی حق را به من بیاموزي در حالی که تو در کمر مردي مشرك بودي من قرآن می خواندم، پس کعب پاسخ داد: فرماندهی بر مردم به این شرط به تو داده شد و تو در برابر شوري با این شرط با خدا عهد و پیمان بستی که به سنت پیامبر او عمل نموده و کوتاهی ننمایی و حال اگر مردم با ما درباره تو مشورت کنند و از ما نظر بخواهند ما آنچه را که از تو می بینیم براي آنها تعریف می کنیم و اي عثمان بدان و آگاه باش که کتاب خدا براي همه کسانی است که به آن چنگ زده و آن را می خوانند و ما با تو در خواندن قرآن شریک و مثل هم هستیم، پس اگر کسی که قرآن می خواند به مضامین آن عمل نکند، هم آن قرآن حجتی بر علیه وي خواهد بود و عثمان به او گفت به خدا قسم که فکر نمی کنم بدانی پروردگار تو کجاست کعب پاسخ داد او در کمین ستمکاران است، در این زمان مروان عثمان را تحریک کرد، و عثمان دستور داد که لباس کعب را درآورده و بیست ضربه تازیانه بر تن او زدند و او را به دماوند تبعید کردند، چون به تبعیدگاه در خانه دهقانی وارد شد، آن روستایی از مأمور سؤال کرد چرا این مرد را مجازات کرده اند، گفت چون آدم بد و شروري است دهقان پاسخ داد ملتی که مثل این شخص جزء افراد بد و اشرار آن باشند قطعاً ملّت نیکویی است،

(کلب گوید آن دهقان به طعنه و کنایه این حرف رازد و منظور او این بود ملتی که افراد حر و آزاده و شریف در زندان و تبعید توسط حاکمان آنها باشند قطعاً ملت شروري هستند که راضی به اینگونه حکومت هاي ستم گر هستند)

….. وضع این خلیفه خیلی جالب و شگفت انگیز است زیرا همه کسانی که در پایتخت و شهرهاي مهم با او مخالفت و مبارزه اعتقادي و سیاسی داشتند از بهترین شخصیت هاي امت اسلام و صالح ترین افراد جامعه اسلامی بوده و از طرف دیگر همه کسانی که در پیرامون او جمع شده و او را علیه صالحان امت تحریک می کردند عناصري پلید و بی بند و بار و لاابالی و بدنام و… از باند امویان بودند و… هر زمان که او تازیانه خود را بالا می برده کسی را جز آنان نمی یافته تا بر سر و صورت آنان بزند (مضمون)

….. عملکرد عثمان دلالت بر روحیه دیکتاتوري و مستبد و… او داشت و سپس طرفداران او سخنانی درآورده اند که عثمان از رفتار خود پشیمان شده و توبه کرد و…..، و حال آنکه این کار با روحیه عثمان سازگار نبوده، زیرا زمانی که خانه او را محاصره کردند پیشنهاد همین قصاص را براي مجازات هاي ناروایی که انجام داده بود ارائه نمودند ولی او زیر بار نرفت و آن را نپذیرفت و وقتی او در بحرانی ترین شرایط آن پیشنهاد را نپذیرفت پس چگونه امکان دارد در اوج قدرت نظامی، سیاسی، و ….، قصاص را بپذیرد …..

(مضمون) طبري با آوردن مجموعه روایاتی از سري راویان معلوم الحال، چون سیف، …..، صفحات تاریخ خود را سیاه کرده و براي رد انتقاداتی که به عثمان شده است روایتی جعل نموده که آثار دروغ از آن نمودار شده و…، از جمله مطالبی که این دروغ ساز آورده است اینست که می گوید تبعید این استادان قرآن و زاهدان کوفه به شام و کتک زدن و…، کعب بن عبده در دوره استانداري ولید بوده و حال آنکه دروغ گفته و این اعمال در زمان استانداري سعیدبن عاص بوده و اینکه می گوید… و یا اینکه می گوید …..، و …..،

همه دلالت بر یاوه گویی و دروغ پردازي هاي او دارد، ….. پس بگذار او و امثال او در دروغ گویی و نارواپردازي خود غوطه ورشوند تا آنگاه چشم باز کرده رستاخیز و عذاب موعود را بنگرند.

(کلب گوید، باز هم می گویم چه اصراري است دفاع کردن این اشخاص جاهل از کسانی که خود اقرار به اشتباهات خود دارند از جمله ابابکر و عمر که نادم بودند از هجوم نظامی به خانه مظهر ذوالقربی یعنی حضرت زهرا و یا حتی عثمان که در صدد جبران اشتباهات خود بود و یا براي عذرخواهی نزد عمار و یا ….. می رفت و صد بار تعهد نمود ولی به تحریک مروان و اطرافیان عهد و پیمان خود را نقض می نمود و در واقع اینگونه دفاع از روي تعصب، شخصیت مروان و امثال او را براي هر پژوهنده تداعی می نماید یعنی اگر این اشخاص در زمان ابوبکر ویا عثمان و معاویه و یزید …..، بودند قطعاً جزء کسانی بودند که آنها را بجاي راهنمایی و خیرخواهی با توجیه در ظلم تحریک و به ستمگري تشویق می نمودند و لذا این اشخاص به حکم قرآن قطعاً افراد بد و مجرم هستند و خداوند مجرمان را به دوزخ ابدي خود بشارت داده است زیرا با رضایت و انجام اینگونه اعمال ظالمانه در جنایات آنها شریک هستند در حالی که خداوندبه آنها هشدار داد و فرمود ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار)

تبعید عامربن عبد قیس زاهد و پارساي نامی و مشهور:

طبري از قول علاء بن عبداﷲ آورده است که (….. (مضمون) عده کثیري از مسلمانان اجتماع نموده و تصمیم گرفتند تا نماینده اي را براي گفتگو با عثمان و بازخواست اعمال او اعزام نمایند پس عامربن قیس را فرستاده و او به عثمان گفت: عده کثیري از مردم اجتماع نموده و اعمال تو را بررسی کردند و دیدند که اعمال نارواي مهمی انجام داده اي بنابراین از خدا بترس و به درگاه خدا توبه کن و از این اعمال دست بردار و عثمان با او گفتگو کرده و… عثمان(همان کلام معروف خود را) به عامر گفت که به خدا قسم تو نمی دانی که خدا کجاست، عامربن قیس گفت من نمی دانم عثمان گفت آري، قیس گفت آري و بخدا قسم می دانم و می دانم اي عثمان که خدا در کمین توست… و در این زمان عثمان به دنبال معاویه و عمروعاص و سعیدبن عاص و …..، و یاران خود فرستاد تا با آنها مشورت کند ….. و وقتی همه آنها جمع شدند عبداﷲ بن عامر گفت من مصلحت می بینم که این مخالفان را به جهاد با کفار مجبور کنی و آنان را در جنگ فروبري ….. تا تمام هم و غم آنان معطوف خودشان و مرکب هایشان و شپش هاي لباسهایشان شود، پس سعیدبن عاص گفت….. هر جمعیت رئیس و رهبر دارند اگر آنها را نابود کنی بقیه متفرق می شوند و…، معاویه گفت به هر کس از فرمانداران خود بگویی که مخالفان منطقه خود را سرکوب کنند و…، عبداﷲ بن سعد گفت ….. از اموال بیت المال به دامن آنها بریز و دلشان را بدست آور …..، عمروعاص گفت به نظر من تو باید از کارهاي نارواي خود دست برداري و اگر نمی خواهی باید از خلافت کناره گیري کنی و اگر نمی خواهی بایستی با جدیت به امورت ادامه دهی، عثمان به او اعتراض کرد و عمروعاص ساکت بود و زمانی که همه رفتند گفت ….. حقیقت این بود که می دانستم سخنانی که در این مجلس مشاوره مطرح شود به گوش مردم می رسد پس خواستم کلماتی را بگویم که بگوش آنها برسد و بمن اعتماد کنند و آنوقت با استفاده از اطمینان آنها، کاري براي خلیفه انجام دهم و شرور را از او دفع کنم…

پس عثمان به استانداران خود دستور داد تا بر مخالفان سختگیري نموده و مردم را گروه گروه به اجبار به جهاد بفرستند و حقوق آنان را قطع کنند

(کلب گوید حالا بیا و ببین که درزمان حکومت جابرانه عثمان امر جهاد که ناشی از عشق به شهادت در راه خدا و امري عبادي بوده است چگونه وسیله اي براي نابودي و قتل مخالفان او می شود و این عمل در واقع رذیلانه ترین وسیله براي استقرار و استحکام حکومت است و ….. مسائل بسیار دیگر که گفتن آنها شایسته نیست و بیان آنها به منزله آب دهانی است که مسلمان بر هوا می اندازد و به صورت اوبرمی گردد. انا ﷲ و انا الیه راجعون)،

….. معلوم نیست چرا عثمان در مقابل امربه معروف و نهی ازمنکر اصلاح طلبان وخیرخواهان بر خشونت و شدت عمل وحشیانه خود افزود و…، ….. و معلوم نیست چرا بجاي تشکیل جلسه اي از بزرگان امت، انجمنی را از پست ترین و رذل ترین عناصر و افراد ستمکار و منافق و فاسد تشکیل داد، از شاخه هاي کثیف خانواده شجره ملعونه که خداي تبارك و تعالی و پیامبر گرامیش بر آنها لعنت فرستاده اند و…، و شگفت تر اینکه گزارشات خود را از جاسوسی به نام حمران بن ابان می خواهد که خود شاهد فحشاي او در ازدواج با زنی که عده او تمام نشده بود بوده و او را براي همین موضوع کتک زده و یا رازي که با او در میان گذاشت ولی او آن را به عبدالرحمن بن عوف گفت و او را به خشم آورد و یا براي تعیین صحت و سقم قضیه ولید، او را به کوفه فرستاد و ولید به او رشوه داد و ….. و وقتی عثمان متوجه دروغ او شد و او را به بصره تبعید کرد ولی خانه اي مرفه و …..، از املاك عمومی به او بخشید و… و در مقابل اینگونه مجازات ها، تبعید نمودن او را ببینید نسبت به ابوذر که چگونه او را به جرم درخواست اجراي حکم خدا و سنت پیامبر به بیابان مرگبار تبعید می کند و مقرري او را قطع می کند ولی این شخص خائن و معلوم الحال را به بصره تبعید می کند و به او مال و اموال می بخشد و…، …..

آري چگونه میشود که خلیفه کسی مانند عامر را نشناسد و سخن او را که در صلاح و مصلحت امت به او می گوید توجه ننماید و…، سخن همان کسی را که آوازه مرتبه زهد و علم او از شهر به شهر و دیار به دیار در بلاد اسلامی روایت می شده است و عبادات او در حدي بود که توجه همه را به خود جلب می کرد و… تا جایی که او را از اولیاء مقرب الهی و از سرآمد زاهدان هشتگانه مذکور کرده اند و کرامات و مقامات عالی معنوي براي او قائل شده اند و…، انا ﷲ و انا الیه راجعون.

تبعید عبدالرحمن جمعی:

عبدالرحمن بن حنبل جمعی در شمار کسانی است که توسط عثمان تبعید شده اند، یعقوبی آورده است که عبدالرحمن یار و صحابی بزرگوار رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله، از سوي عثمان به قموس از توابع خیبر تبعید شد و علت این تبعید آن بود که اطلاع پیدا کرد که عبدالرحمن کارهاي زشت و ناپسند پسر و دایی او را تقبیح و خود او را نیز هجو کرده است، ….. از جمله در استیعاب آمده است که وقتی عثمان خمس غنایم آفریقا را یکجا به مروان بخشید عبدالرحمن در هجو او سرود: (…..سوگند به خداي یگانه آن سوگندي که از روي جد و تأکید است همان خداوند که او هیچ کاري را بیهوده و بی ثمر قرارنداده است و تو را (اي عثمان در واقع) مایه آزمایش ما قرار داد، تا ما را به وسیله تو آزمایش کند یا تو را امتحان کند، (اي عثمان) تو آن تبعید شده رسولخدا را نزد خود بازگرداندي و مقرب درگاه خود نمودي و این برخلاف سنت رسول خدا و روش و رویه مصطفی (ص) است و تو اي عثمان خویشاوندان خود را به حکومت بر خداپرستان نصب کردي و این هم برخلاف روش گذشتگان بود و خمس غنایم آفریقا را به مروان بخشیدي و او را بر دیگران برتر نمودي و نیز تو اي عثمان مراتع (که بیت المال مسلمین است) را براي خود و خانواده ات غصب و مخصوص خودت کردي و آنچه از حقوق بیت المال که اشعري آورده بود را به نزدیکان خودبذل و بخشش نمودي و…،)

پس دستور داد تا او را در خیبر زندانی کردند و مرزبانی از قول او در زندان چنین سروده است(….. از زنجیرهاي گران و تنگی زندان که در خیبر بر وجود من آمده است به خدا شکایت می برم نه به مردم مگر به ابوالحسن در خیبر و در اعماق غموص که به نظر می آید عمیقترین و دورترین محل ها است ….. آیا اگر سخن حقی بزبان آورده شود باید کشته شوم و…) و از زندان براي علی و عمار چنین نوشت ….. (….. به علی و عمار که در سرمنزل دین شناسی هستند و همه باید به آن برسند بگو: هیچ نادانی را اگرچه سخت بیمار اعتقادي و روحی باشد رها نکنید و آنقدر به اوبیاموزید تا به افتخار دین شناسی نایل شود… جز شمشیر چیزي براي من نمانده است ….. و او می داند که من بی گناه و مظلوم هستم…) پس علی (ع) همچنان با عثمان در مورد آزادي عبدالرحمن گفتگو می کرد ….. تا آنکه مسلمانان بر عثمان شورش کرده و از همه کشور به سوي او سرازیر شدند و در آنوقت عبدالرحمن چنین سرود (….. اگر علی نبود یعنی آن علی که خدا مرا به دست او از بند و زنجیر رهانید هرگز در آن زمان که غل و زنجیر بر اندام من فشار می آورد از کسی خواستار کمک براي رهایی خود نمی شدم پس جانم فداي علی باد که مرا از چنگ کافري که خدا را در زندگی خود در نظر نمی آورد و ندیده می گرفت نجات داد.).

طبري آورده است که او در جنگ صفین در رکاب علی علیه السلام بود و او این اشعار را به هنگام رزم خود می خواند (….. اگر می خواهید مرا بکشید بدانید، من آن کسی هستم که در میان شما نعثل یعنی عثمان را هجو کردم…) آري او از جمله کسانی بود که در زمان استبداد عثمان در معرض آزار روحی و جسمی و شکنجه و… درآمده بود و… و… اشعار این صحابی عالی قدر و ایمان سرشار او و عشق او به احیاء سنت رسول خدا و مبارزه با کافرمنشی عثمان کاملاً گویا و رسا است …..،

تبعید امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب:

در بحث از آنچه در ایام خلافت عثمان میان او و امیرالمؤمنین علی اتفاق افتاده اگر به اختصار بیاوریم شاید عواطف جماعتی را جریحه دار نمایند و عاقبت خوشی هم نداشته باشد، گرچه تاریخ جز اندکی از آنها را نقل ننموده ولی همان مقدار براي بیان واقعیات آن ایام و ماهیت شخصیت عثمان کفایت می کند و هرگز بر سر کلمات زشتی که از دهان عثمان خارج شده توقف نمی کنیم و می دانیم که آن یاوه ها بر دامن کبریایی علی علیه السلام غباري را نمی نشاند، از آن جمله همان یاوه سرایی او که علی را با مروان طرد شده و لعنت شده خدا و رسول مقایسه کرده و می گوید تو در نظر من از او برتري نداري، یا یاوه دیگر او که هیچ گردنکشی را نمی بیند مگر آن که آن حضرت را پشتیبان خود قرار داده و… یا بگوید تو از عمار بالاتر نیستی و… دستور تبعید آن حضرت را به ینبع بدهد و به ابن عباس پیغام تبعید او را به ینبع را می دهد… العیاذباﷲ کسی نیست از او بپرسد چرا امام پاك و منزه که معصوم و پیراسته از لغزش است را بیش از دیگر صالحان تبعید شده، مستحق تبعید می داند، آیا (العیاذباﷲ) او را نیز مانند ابوذر راستگو، پیري دروغ ساز و یا مانند ابن مسعود که رفتار و منش او شبیه رسول خدا بود، حیوانکی می دانسته و یا مثل عمار یاسر همان کسی که به منزله میانه دو دیده پیامبر بوده را، گردنکشی می داند بسیار دروغگو که در برابرش گستاخی می کند و مردم را بر او می شوراند، و یا او را مثل کعب بن عبده آن نیکوکار پارسا و زاهد، شخصی نیرنگ باز و شعبده باز می داند، یا او را مانند عامربن قیس ….. و یا مانند دیگر مردان پاك و عظیم الشأن کوفه که آنان را تبعید کرد نابخرد، غیرمتدین، شیطان سخن ….. می دانست، قرین پیامبر مصطفی برتر از آن است که گمان لغزش درباره او رود آنهم پس از آنکه پروردگار دانا او را از هرگونه آلایشی پاك دانسته و او را نفس و شبیه رسول خدا معرفی کرده و همان نوري که یکی را نبی و یک را وصی نموده است…، کسی را که رسول خدا ولی مؤمنین، فرمانرواي ابرار، فرمانده خجستگان، امام پرهیزکاران و سرور مسلمانان و…، معرفی نموده ولی کار این شخص به جایی رسیده است که از حضور مولاي متقیان در مدینه دچار غم و اندوه می شود، آري با نهایت تأسف کلمات زشتی که عثمان بر زبان آورد و پرخاشگري هاي او به مولاي متقیان، راه اهانت به آن حضرت را بر روي دیگر تبهکاران و دنیاپرستانی که با اسلام و امام دشمن بودند هموار نمود و در واقع این یاوه سرایی هاي عثمان بود که با زشتگویی هایش در حضور مردم به امویان و عناصر پست از جنس آنان جرأت داد تا گستاخی او را تکرارنمایند ….. و برادر رسول خدا و نفس رسول خدا و در واقع رسول خدا را بیازارند و (بدون شک کسانی که خدا و پیامبر او را می آزارند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعنت می کند و عذابی خوارکننده براي آنان فراهم می آورد و کسانی که پیامبر خدا را می آزارند عذابی دردناك خواهند داشت و کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون آنکه کاري کرده باشند می آزارند بارتهمت و گناه آشکاري بر دوش خود نهاده اند).

(کلب گوید با نهایت تأسف باید گفت با تصدي نابجاي پست خلافت و گذشت زمان و …..، فضاي اجتماعی چنان دگرگون شد که تمامی آموزه هاي رسول خدا به وادي فراموشی سپرده شد واحترام رسول خدا و وصی او اینگونه شکسته شد و عثمان جرئت پیدا کرد به هتک حرمت آل محمد و ….. و کار به جایی رسید که حسین او را در کربلا کشتند و خاندان او را قتل عام کردند و خانه خدا را به منجنیق بستند و به ناموس مسلمانان مهاجر و انصار در مدینه تجاوز کردند و …..، آیا اگر رسول خدا زنده بود اینگونه اعمال می توانست صورت بگیرد و یا اینکه رسول خدا به همراهی علی و دیگر اصحاب خود، با این مجرمان مانند کافران حربی و نیز با آن منافقان که با توجیه شیطانی اجتهاد در پی نابودي قرآن و سنت او بودند قتال می کرد مانند قتالی که با کافران و مشرکان در بدر و احد و حنین و …..

نموده بود)

آیه اي درباره عثمان:

واحدي و ثعلبی ….. آورده اند که آیات 33 و 34 و 35 سوره نجم (….. آیا دیدي کسی را که روي برگردانید و اندکی بخشید و دیگر بخشش نکرد آیا علم غیب دارد بطوري که می بیند …..) و (مضمون) چون عثمان اندکی صدقه می داد برادرش عبداله بن ابی سرح به او گفت …..، تو این شترت را با پالان و کجاوه اش به من بده تا در عوض من گناهان تو را گردن بگیرم و عثمان پذیرفت ….. و در تفسیر نیشابوري آمده که معنی روي برگردانید مربوط به عثمان است که در نبرد احد، موضعی که براي او تعیین کرده بودند را ترك کرد…، البته از عبداله بن ابی سرح که طرز فکر و کردار او در دوره کفر و اسلام و رجعت او به کفر و…، امري شگفت نیست و تعجب آور این است که عثمان این سخن یاوه و پوچ او را پذیرفته و آن را معیار خود با او معامله قرار می دهد که این خود دلیل گویا و قاطعی در کفر برادرش به معاد و نیز نابخردي اوست، در حالیکه قرآن در فرازهاي فراوان آورده است که کسی بار گناه کسی را بدوش نمی کشد و ….. پس بیائید به کم خردي و نادانی کسی بنگریم که چنان حرف مسخره اي را باور، و آنچه را که به منزله استهزاء امر دین است را قبول نموده است و ….. اي کاش او به عقل خود برمی گشت ولی نه از روي عتاب خداوند زیرا اگر چنین می نمود در هنگام قدرت از دارایی و اموال خود به خاندان خود بذل و بخشش می نمود نه از بیت المال مسلمین که حقوق مسلمین را به نفع خود و خاندانش مورد تهاجم قرار دهد… به شرحی که در تاریخ ثبت است و بنا به گفته مولاي متقیان (مال خدا را آنچنان می خوردند که شتر گیاه نو رسته بهاري را میچرد و آن را می بلعد) ….

عثمان راه رستگاري را نمی داند:

ابن عساکر آورده است که (….. (مضمون) عمر به عثمان برخورد و به او سلام کرد جوابی نشنید پس نزد ابوبکر صدیق رفته و شرح ماجرا گفت پس آن دو نزد عثمان آمدند و عثمان گفت فکرم مشغول بود به اینکه رسول خدا از دنیا رفت و ما از او نپرسیدیم که چگونه می توان رستگار شد و از آتش دوزخ رهایی یافت ابوبکر گفت ولی من شنیدم عثمان گفت پس بگو و ابوبکر گفت پیامبر فرمود به پیوند استوار لااله الاّاﷲ چنگ بزنید) و من سؤال می کنم آیا این مرد در دوره حیات پیامبر ….. راه رستگاري و نجات و رهایی از دوزخ را نیافت و حال آنکه شعار رسول خدا بود قولوا لا اله الا اﷲ تفلحوا، یا هر که به اخلاص شهادت دهد به لااله الااﷲ و محمدرسول اﷲ آتش بر او حرام می شود و یا …..، …..  آري بی تردید پیامبر گرامی لحظه اي در راه هدایت نیاسود و…، ولی چه سود براي کسانی که گوش دل به آن نسپرده باشند.

(کلب گوید البته این شک براي عثمان شک معقول بود زیرا براساس حکم قرآن مشرك رستگار نمی شود و ما در کتاب تفسیر خود مصادیق شرك را براساس آیات قرآن اثبات نمودیم که یکی از این مصادیق شرك، حرب با رسول خدا و ذوالقربی است و لذا بطور مثال منافقین علیرغم اعتقاد به لا اله الا اﷲ در دوزخ جاودانی معذب خواهند بود)

عثمان تکبیر در حرکات نماز را ترك می کند:

احمدبن حنبل از عمران بن حصین نقل می کند که (….. پشت سر علی علیه السلام نماز خواندم و نماز او مرا به یاد نمازهایی انداخت که با پیامبر خدا و دو جانشین او خوانده بودم پس ….. دیدم هرگاه به سجده می رود یا سر از رکوع برمی دارد تکبیرمی گوید پرسیدم چه کسی اولین بار تکبیر گفتن را ترك کرد گفت عثمان رضی اﷲ عنه در آن هنگام که پیر شد و صدایش ضعیف شد پس آن را ترك کرد) و مذکور می گردد که چگونه گفتن تکبیر در نماز در زمان رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن سنت رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله است و سنتی ثابت و قطعی است که صحابه عمل نموده و همه ائمه مذاهب اسلامی نیز بر آن اجماع و اتفاق نظر دارند ولی اولین کسی که آن را ترك کرد عثمان بود و سپس معاویه و بنی امیه از او پیروي کرده و تا این زمان مردم بر آن عمل و عادت نموده و سنت رسولخدا فراموش و از بین رفته است و مسئولیت شروع و ادامه آن برعهده بانی این بدعت است …..، (مضمون)

….. آنچه گذشت مختصري بود که در تاریخهاي غرض آلود موجود نوشته و از آن روزگار سیاه برجاي مانده ….. همان دستهاي تبهکاري که تا توانسته حقایق مهم را در پرده نگهداشته و نوشته هاي خود را با تمایلات و تعصبات توده هاي گمراه و حکام قلدر و متعصب روزگار، سازگار نموده اند، در حالی که تاریخ بایستی در کمال انصاف و در آزادي کامل مرقوم گردد و…، نه مانند آنچه طبري آورده است و می گوید که (….. واقدي در علت آنچه موجب شد تا مردم مصر به سوي عثمان حرکت کردند مطالب فراوانی آورده که از ذکرش خودداري کردم چون زشت و زننده بود…) و یا (….. در نامه هاي محمدبن ابوبکر به معاویه مطالبی آمده که من خوشم نیامده آنها را بیاورم زیرا در آنها مطالبی است که عامه طاقت شنیدن آن را ندارند و… ) و یا سخن مسعودي، ابن اثیر و ابن کثیر و… با همین مضامین آمده است، ….. و لذا در اینجا نمونه هایی از اظهارنظر و رفتار و موضع کسانی که معاصر و معاشر و شاهد اعمال و رفتار عثمان بوده اند را جهت تبیین شخصیت عثمان می آوریم:

سخن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب درباره عثمان:

1.یکی از سخنان آن حضرت درباره قتل عثمان (….. اگر دستور قتل او را داده بودم قطعاً قاتل او بودم و اگر از کشتن او منع می نمودم یاورش بودم ….. من درباره کار و سرنوشت عثمان سخن جامع و کاملی می گویم: تبعیض قائل شد و به طرز بدي هم تبعیض قائل شد و مزیت نهاد و شما اظهار ناراحتی کردید و این اظهار ناراحتی و بی تابی را به طرز صحیح انجام ندادید و خدا در مورد کسی که تبعیض قائل شود و کسی که بی تابی نماید قانون و فرمانی دارد که به تحقیق می رساند…) ابن ابی الحدید می گوید مقصود امام این است که کسانی که عثمان را یاري نکردند بهتر از کسانی هستند که او را یاري نمودند زیرا بیشتر کسانی که از او حمایت کردند مانند مروان و… امثال او فاسق و بدکار بودند و مهاجرین و انصار کسانی بودند که او را واگذاشته و یاري نکردند…،

2.سخنی است که حضرت به ابن عباس در آن زمان که پیام و دستور عثمان را دائر بر تبعید آن حضرت به مزرعه اش در ینبع آورده است که می فرماید: (….. اي ابن عباس عثمان می خواهد مرا به صورت شتر آبکش درآورد تا دائم بروم و بیایم، یکبار پیغام می دهد که برو و بعد پیام می فرستد که بیا حالا دوباره پیام داده برو…، به خدا قسم من آنقدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار شوم).

3.بلادرزي از قول (ابوحاده) آورده که: (علی رضی اﷲ عنه بر بالاي منبر سخنرانی می کرد و من می شنیدم که گفت قسم به خدایی که جز او خدایی نیست من او را نکشتم و نه به کشتن او کمک کردم و نه از آن ناراحت شدم…)

4.ابن سعد از زبان عماریاسر می گوید: (…..علی علیه السلام را به هنگام کشته شدن عثمان بر منبر پیامبر(ص) دیدم که میگفت من از کشته شدن او نه خوشحال شدم و نه ناراحت و نه دستور قتل او را دادم و نه از آن منع نمودم …..) و کعب بن جعیل شاعر طرفدار معاویه در این رابطه می گوید (….. اگر از او بپرسند حرف شبه ناکی بر زبان می آورد و جواب مبهم می دهد و می گوید نه راضی است نه خشمگین و نه برحذر داشته و نه دستور داده و نه بدش آمده و نه خوشش آمده و…).

(کلب گوید اي کعب بن جعیل ابله و تبهکار این عکس العمل مولاي ما حضرت علی علیه السلام مانند عکس العمل ما درروز قیامت براي تو و امثال توست، در حالی که شما را با سر وارد آتش ابدي دوزخ می نمایند و شما استغاثه از جگر براي نجات می نمایی و در آن زمان ما نه راضی هستیم نه خشمگین نه بدمان می آید نه خوشمان می آید.)

5.ابومخنف آورده که عبدالرحمن بن عبید می گوید (….. معاویه هیأتی را نزد علی فرستاد ….. از جمله سؤالات آنها این بودکه گفتند آیا شهادت می دهی که عثمان رضی اﷲ عنه مظلوم کشته شد آن حضرت فرمود من چنین چیزي نمی گویم، پس آنان گفتند ما از کسی که تصدیق نمی کند عثمان مظلومانه کشته شده بیزار و برکناریم آنگاه برخاسته و بیرون رفتند و در اینحال علی علیه السلام تلاوت فرمود (….. به راستی که تو تبلیغ را به مردگان و کرها در آن زمان که روي برگردانیده و میروند نمی توانی برسانی و تو هدایت گر و آورنده کور از گمراهی به راه حق نیستی، تو فقط آن را می توانی به گوش کسانی بخوانی که به آیات ما ایمان بیاورند و ایشان مسلمان هستند…)

(کلب گوید چه چاره نماید مولاي ما علی علیه السلام با این جاهلان عنود که شیطان بر آنها مسلط شده و راه خود را می روند و کسی نبود که به آنها بگوید مظلومانه کشته شدن تعریف دارد و حاکمی که اینگونه یکه تازي کرده و زبانش هرکسی را گزیده و تازیانه اش به سوي هرکسی دراز می شده و سایه شمشیر جهل او بر سر همه افتاده و دست او به خون صحابه رسول خدا آلوده است و …..، به نحوي که امان و امنیت را از آبرو و حرمت مسلمانان برده است، در واقع مقتول ظلم خود است و چنین کسی چگونه مظلوم است در واقع مظلوم کسی است که مانند ابوذر و …..، بر صراط حق برود وکشته شود نه اینکه بر صراط باطل برود و به عمل خود گرفتار شود و لذا نمی تواند فرد در عین حال ظالم بودن مظلوم هم باشد که این جمع اضداد است کلب تصور می نماید که اگر او قدرت داشت و رسول خدا هم زنده بود هرگز از آسیب اعمال او در امان نبود، همانطور که سنت و اجماع مسلمین و کتاب خدا و ذوالقربی پیامبر از اعمال او در امان نبودند… اناﷲ وانا الیهراجعون)

6.بلادرزي این سخن را نیز از آن حضرت درباره عثمان نقل نموده است که فرمود: (….. اي عثمان، حق سنگین و شفا بخش است و ناحق سبک ولی مایه رنج و بلاست و تو چنان کسی هستی که اگر به تو راست بگویند به خشم می آیی و هرگاه دروغ بگویند خشنود می شوي…)

7.و نقل شده است که هر وقت مردم از حکومت عثمان به علی شکایت می کردند (مضمون) حضرت فرزندش حسن را نزد عثمان می فرستاد و چون اینکار زیاد تکرار شد، عثمان جسارت کرد و حرف سربالا زد، و به امام حسن گفت پدرت فکر می کند هیچکس نیست که آنچه را او می داند، بداند و حال آنکه ما بهتر می فهمیم که چکار کنیم پس بگو دست از سر ما بردارد، و بعد از آن حضرت دیگر امام حسن را نزد او نفرستاد و نیز گفته اند روزي عثمان به همراه مروان براي عیادت علی علیه السلام که بیمار بودند نزد او رفتند و دیدند که علی علیه السلام به او توجه لازم را نمی کند و (مضمون) عثمان گفت …..کاش تو وضعت را با ما معلوم می کردي تا تکلیف خود را بدانیم که با ما دوستی یا دشمن، بنابراین مرا وسط آسمان و زمین معلق نگاه ندار که نه بتوانم بالا روم و نه پائین بیایم و در این زمان مروان سخنی گفت که عثمان به سینه او کوبید و گفت به تو ارتباطی ندارد که دخالت کنی و…،

8.و نیز آن حضرت در نامه اي به معاویه می نویسد: (….. اما اینکه گفتی من از بیعت با خلفاء خودداري کرده و به آنها حسد برده و بر آنها تجاوز کرده ام درباره تجاوز (قیام مسلحانه) باید بگویم که به خدا پناه می برم از چنین مطلبی و اینکه از آنهاخوشم نمی آمده به خدا سوگند که از این کار خود در برابر مردم عذر نخواهم خواست و بازگشت نخواهم نمود… و نیز …..عثمان کارهایی کرد که تو میدانی و مردم با او کاري کردند که خبرش به تو رسید و نیز می دانی از آنچه که مردم انجام دادند ارتباطی به من نداشت مگر آنکه بخواهی (با تهمت این عمل) جنایت را نسبت به من روا داري پس در آن صورت هر جنایتی می خواهی روا دار و اما اینکه به دنبال کشندگان عثمان هستی ….. اگر تو دست از گمراهی خود برنداري خواهیم دیدکه آنها به سراغ تو خواهند آمد و زحمت این را به تو نمی دهند که در دشت و کوهستان و یا خشکی و دریا آنان را تعقیب نمایی…).

9.طبري آورده است ….. (عثمان روز جمعه بالاي منبر رفت و در حال سخنرانی بود که مردي برخاسته به او گفت کتاب خدا را اجرا کن و برقرار کن که عثمان به او گفت بنشین تا سه بار این عمل تکرار شد و سپس پرتاب سنگ و شن به سوي یکدیگر آغاز شد چنانکه آسمان دیده نمی شد و عثمان از منبر پائین افتاد و بیهوش شد و او را به خانه اي بردند پس علی بن ابی طالب (ع) نزد او آمد و گفت چطور شده اي امیر المؤمنین، بنی امیه یک صدا به او گفتند اي علی ما را کشتی و این بلارا به سر ما آوردي ….. در این حال علی (ع) خشمگین از جاي برخاسته و رفت.).

10.ابن قتیبه آورده که عمروعاص از سواره اي پرسید چه خبر، او گفت عثمان کشته شد و مردم با علی بیعت کردند و حضرت فرمود نه دستور دادم و نه منع کردم و نه خوشحال شدم و نه بدم آمد ….. عمروعاص گفت به خدا قسم ابوالحسن سخنانی نامربوط گفته است…

11.اعمش آورده است که قیس بن ابی حازم گفت (….. علی بر منبر کوفه می فرمود اي فرزندان مهاجران به طرف ائمه کفر پیش تازید و به طرف باقی مانده قبایل مشرك جنگ طلب و طرفداران شیطان و نیز به طرف جنگ با کسانی حرکت نمائید که بر سر خون کسی که بار گناهان را بدوش داشت می جنگند و قسم به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را بیافرید او گناهانی را که اینها تا قیامت مرتکب می شوند بر دوش خواهد داشت و در عین حال که مسئولیت او هیچ از سنگینی بار گناه آنان نخواهد کاست. …..).

12.امیرالمؤمنین در نطقی مردم را سرزنش می کرد که در جنگ با معاویه سستی می نمایند پس اشعث گفت چرا کاري را که عثمان کرد تو نیز انجام نمی دهی فرمود کاري که عثمان کرد مایه ننگ است و براي کسی که دین ندارد و دستور و آئین مورد اطمینان و محکمی در اختیار او نیست ننگ و خواري می آورد، و شک نیست کسی که به دشمن خود اجازه دهد تا او را بکوبد و پوستش را برکند پس او آدمی است سست رأي و گندیده عقل…)

13.و نیز آن حضرت در نامه اي به هنگام انتصاب مالک اشتر براي حکومت مصر می فرماید: (….. از بنده خدا علی امیرالمؤمنین به ملتی که براي خدا و در زمانی که در روي زمین به فرمان و قانون او عمل نمی شد و حق او پایمال شده بود به خشم آمدند و در زمانی که حاکمیت غیراسلامی بر مردم از نیک و بد و همه خلق چه مسافر و چه مقیم استیلا یافته بود…)،

ابن ابی الحدید در رابطه با این نامه می گوید تأویل این قسمت براي من مشکل است زیرا شک نیست که مردم مصر همان کسانی هستند که عثمان را کشتند بنابراین وقتی امیرالمؤمنین شهادت داده و تصریح می نماید که آنها براي خدا و در هنگامیکه در روي زمین به فرمان و قانون او عمل نمی شد به خشم آمده اند در حقیقت این مطلب را تصدیق و تصریح نموده که عثمان به قانون خدا عمل نمی کرده و در برابر خدا عصیان می ورزیده و به منکرات و رویه غیراسلامی عمل می نموده است و…،

و سپس ابن ابی الحدید در ادامه تأویلاتی را بیان می نماید که مؤثر در مقام نیست و توجیهاتی بلاوجه است…،

(کلب گوید آیا عثمان منکرات نمی کرده و آیا رویه او اسلامی بوده آیا به فرمان و قانون خدا عمل می شده است و آیا …..، آري اگر اینگونه اعمال پس از هزار سال بعد از رحلت رسول خدا بود، شاید می شد آن را تأویل و توجیه کرد ولی آموزش و تربیت رسول خدا از مسلمانان، افراد حر و آزاده و شریف ساخته بود و مسلمانان به حکام و زمامداران اجازه خودسري و هرج ومرج طلبی نمی دادند هر چند عثمان باشد و…)

14.هنگامی که مردم شکایت عثمان را به آن حضرت برده و انتقادات خود را بیان داشتند آن حضرت نزد عثمان رفته وگفت (مضمون): (….. ترا به خدا، ترا به خدا اي عثمان در کار خودت توجه کن و در عمل و رفتارت مراعات کن زیرا به خدا قسم تو از نابینایی به بینایی و از نادانی به دانایی در نمی آیی در حالی که می بینی راههاي هدایت آشکارند و پرچمهاي دین برافراشته است، پس بدان که برترین بندگان در نظر خدا آن پیشواي عادلی است که دین را شناخته باشد و به دیگران بشناساند و سنت آشکار و مسلم پیامبر را اجرا و برقرار نماید و بدعت و روشهاي ناشناس را از بین ببرد… و نیز بدترین مردم درنظر خدا پیشواي منحرف از دین و فرمان خدا است، آن کسی که گمراه شده باشد و دیگران از گمراهی او گمراه شوند و… و من از رسول خدا شنیدم که می فرمود در روز قیامت پیشواي منحرف از دین را در حالی می آورند که هیچ یاوري ندارد و هیچ عذر و دلیلی از او پذیرفته نمی شود و او را در آتش دوزخ می افکنند و در آن مانند سنگ آسیا می چرخد تا به قعر آن بچسبد و من ترا به خدا سوگند می دهم و هشدار می دهم از اینکه پیشواي مقتول این امت باشی، زیرا گفته شده است که در میان این امت، پیشوایی کشته می شود که با کشته شدن او کشت و کشتار به راه می افتد که تا قیامت ادامه خواهد داشت وکارها و حقایق براي امت مشتبه شده و شرایط لغزش و گرایش به کفر در آن ثابت می ماند به طوري که حق از باطل قابل تشخیص نیست و… پس زمام اراده ات را به مروان نده تا ترا که پیر شده اي به هر جا که دلش می خواهد بکشد، پس عثمان گفت با مردم صحبت کن تا به من مهلت دهند… فرمود کارهایی که در مدینه است مهلت بردار نیست ولی آنچه در خارج مدینه است مهلت آن تا اندازه اي است که دستور تو به آنجا برسد…).

(کلب گوید خداوند ترا اي اباالحسن علی رحمت فرماید که حق نصیحت و حق خویشاوندي را بجا آوردي ولی آنکس که می بایست سود ببرد جز ضرر براي خود ذخیرهنکرد.).

15.ابن سمعان از قول عطاء آورده است که عثمان علی را خواست و به او گفت اي ابوالحسن اگر تو بخواهی کار این ملت با من روبراه می شود بطوري که هیچکس با من مخالفت نخواهد کرد پس علی (ع) گفت اگر همه ثروتها و جواهرات دنیا مال من بود نمی توانستم دست مردم را از تو دور کنم ولی من تو را به انجام کاري راهنمایی می کنم که از آنچه تو از من خواستی بهتر است و آن اینکه به روش دو برادر خود ابوبکر و عمر رفتار کنی و من نیز عهده دار مردم خواهم بود که هیچکس با تو مخالفت نکند…)

16.و در خطبه معروف خود (خطبه شقشقیه) می فرماید: (….. تا آنگاه که سومین نفر آنان به حکومت برخاست به این حال که میان خوابگاه و مراتع خود رفت وآمد می کرد و همراه او بنی امیه به بلعیدن اموال بیت المال پرداختند همانطور که شترعلفهاي نورس بهاره را بچرد و ببلعد تا آن زمان که کارش به سستی کشیده شد و کردارش او را از پا انداخت و حواشی و دارو دسته و ایادي او نیز با او به زمین خوردند…)

17.ابن عبد ربه آورده که حسان بن ثابت به علی گفت: (….. تو می گویی که من عثمان را نکشتم ولی او را خوار گذاشتم و دستور قتل او را ندادم ولی از آن نهی هم نکردم پس کسی که او را خوار گذاشت مثل قاتل اوست و کسی که سکوت نمود شریک قاتل اوست)،

(کلب گوید حسان نادان توجه نکرد که این علی بود که عثمان را یاري کرد به بهترین وجه مانند آندوستی که در حق دوست خود ایثارگري کند و ….، تا جایی که نزدیک به شراکت در عمل و شرکت در ظلم و گناه او شده باشد، و او را یاري نمود به وجه نصیحت و هشدار و خیرخواهی و وساطت، ….. تا شاید به راه راست آمده و سعادتمند گردد ولی افسوس، و آیا یاري آن است که تو ابله و تبهکار و یا مروان و یا سعید و… سایر ایادي غارتگر او کردند، یا دوست واقعی عثمان، علی بود که حق دوستی و خویشاوندي را در باب عثمان بجا آورد، آیا علی او را نصیحت و ارشاد نکرد و آیا در باب دوري از مروان و امثال او به عثمان هشدار نداد و آیا خطرات این جهان و آن جهان را به او گوشزد نکرد آیا خطراتی که هرلحظه او را احاطه می کرد به او توضیح نداد، آیا ….. ولی چه کند که او نصیحت پذیر نبود، آیا تصور حسان نادان این بود که علی با شمشیر خود در مقابل مردم مصر و معترضانی که خواستار اجراي حکم قرآن و سنت رسول خدا و حقوق حقه بودند ایستاده و براي حمایت عثمان ستمگر و گمراه که احکام دین را به استهزا گرفته و بزرگان صحابه را خوار و ذلیل و مقتول نموده و کتاب خدا و سنت او را پشت سر انداخته بود …..، به قتل عام آنان بپردازد تا عثمان پیروز شده و به اعمال جنایت بار خود با شدت هرچه تمامتر ادامه دهد هرگز، بلکه بر عکس قاتل عثمان در واقع، مروان و معاویه و همین حسان بن ثابت هاي نادان و…، امثال آنها بودند که اعمال عثمان را در نظر او زینت دادند و او را از عواقب کار او نترسانده و براي اهداف خود، او را وسیله قرار دادند، آري پس کسی که از اظهار حق و راهنمایی و ارشاد سکوت نماید در واقع آن کسی است که سکوت کرده و شریک قاتل است و کسی که ارشاد کرده و راهنمایی کرده و دائماً قسم می داده است در واقع فریاد او از فریاد هر مدافعی بالاتر بوده و این معاویه و مروان و… بودند که براي اهداف خود سکوت کردند و از ارشاد و دلسوزي براي او خودداري نمودند، و در واقع آنان هستند که سکوت کردند و آنان قاتل و شریک در خون او هستند و با همین تعابیر آنها بدترین ظالم و ستمگر بر عثمان هستند و البته هیچگاه کلمه ناصح و خیرخواه در اینگونه موارد نمی تواند مفهوم مانند آنچه که از روي خیرخواهی مولانا علی براي نجات دنیا و آخرت عثمان انجام داد را برساند و در واقع در بین تمام امت این مولاي ما علی بن ابی طالب بود که حق برادري و خویشاوندي و دوستی و محبت را با عثمان بجا آورد تا او را از خطرات دنیایی و آخرتی حفظ نماید و دشمنان او در واقع کسانی بودند که حق را بر او پنهان کردند و براي نیل به مطامع خود و رسیدن به دنیا و ریاست آن، او را فداي امیال و هوي و هوس خود کردند، مانند معاویه و مروان و سایر ایادي او و این فتنه شوم را در امت باقی گذاشتند تا امر حق در شبهه افتاده و واقع شود بر امت محمد آنچه که تاکنون واقع شده و آنچه خواهد شد اناﷲ واناالیه راجعون).

18.بلادرزي از قول ابن عباس آورده است: (….. عثمان به عباس از علی شکایت کرد که اي دایی، علی حق خویشاوندي مرا محترم ندارد و پسرت هم مردم را علیه من تحریک می کند و… پس عباس مواضع حق را اعلام و سپس عثمان گفت… کار واسطه و میانجی گري بین من و آنان برعهده تو باشد تا ما را به هم نزدیک نمایی و وقتی ما از نزد او خارج شدیم، مروان بن حکم نزد او رفته و رأي او را تغییر داد و عثمان فرستاده خود را فرستاد که اي عباس کمی صبر کن و کار میانجی گري را به تأخیر انداز… پس پدرم به من گفت پسرم این مرد هیچ دخالت و قدرتی در حکومتش ندارد. یعنی اختیار او در دست مروان و… است پس دعا کرد خدایا کاري کن که به آشوب داخلی نرسم و مرا چندان عمر نده ….. پس جمعه فرا نرسید که پدرم ازدنیا رفت…) انا ﷲ و انا الیه راجعون.

بلادرزي از قول صهیب غلام آزاد شده عباس بن عبدالمطلب آورده است (مضمون) (….. عباس به عثمان گفت ….. بهمن خبر رسیده تو می خواهی علیه علی و دوستان او اقدام (سوء) کنی، عثمان گفت من تو را در

این مورد واسطه قرار می دهم ….. چون عباس همان صحبت را با علی کرد او گفت اگر عثمان بگوید که از خانه ام بیرونبروم بیرون خواهم رفت…)

19.امیرالمؤمنین به معاویه نوشت… (….. به خدا قسم جز تو کسی پسرعموي تو (عثمان) را به قتل نرساند و من امیدوارم که تو را به خاطر گناهی مانند گناه او یا بزرگتر از آن به او ملحق سازم…) …

(مضمون) از دقت در احادیث یاد شده به این نتیجه می رسیم که امام علی بن ابی طالب عثمان را پیشواي عادلی نمی دانسته که از مرگ او ناراحت شود یا آنچه بر سر او می آید براي او اهمیّت داشته باشد یا اجتماع و شورش مردم علیه عثمان او راخشمگین نماید، بلکه از حکومت او دوري گزیده و دفاع بیشتر از او این ترس را براي او ایجاد کرد که مبادا از گناهکاران شمرده شود… و نیز کسانی را که علیه او قیام نمودند گناهکار نمی دانسته و گرنه قیام آنان را نکوهش می نمود ….. و مقصودآن حضرت از اظهار عبارت اگر عثمان به من دستور دهد از خانه ام بیرون روم بیرون خواهم رفت، کنایه از این است که اختلاف من با او بر سر مسائل شخصی نیست بلکه بر سر رویه و رفتار اوست… و اگر به مفاد سخنان آن حضرت در روز دوم پس از بیعت مردم دقت نمائید که فرمود (….. آگاه باشید هر قطعه ملکی را که عثمان از املاك عمومی تصاحب کرده و… به خزانه بیت المال برگشت داده می شود …..) معلوم و مشخص می شود که آن حضرت عثمان را حاکم عادل و مجري قانون الهی نمی دانسته است وگرنه اوامر او را در این موارد ابطال نمی کرد …

سخن عایشه ام المؤمنین دختر ابوبکر:

1.ابن سعد می نویسد (….. در هنگامی که عثمان در محاصره بود، مروان بن حکم براي دفاع او می جنگید و عده اي با او نزد عایشه که عازم حج بود آمدند و گفتند عثمان در محاصره است تو در میان مردم نفوذ داري و می توانی دفاع کنی، عایشه گفت من بار سفر بسته ام و این سخن چند بار تکرار شد در این زمان مروان این بیت را خواند که کشور را علیه من به آتش کشید و چون شعله ور شد راه خویش گرفت و رفت پس عایشه به او پرخاش کرد که اي مروان که براي من شعر و مثال می آوري به خدا قسم که آرزو دارم تو و رفیقت را که خیلی به سرنوشت او علاقه داري به پاي هر کدامتان سنگی بسته می بود و به دریا می افتادید و سپس به طرف مکه به راه افتاد در عبارت بلادرزي ….. اي مروان به خدا دلم می خواست که او (عثمان) در یکی از جوالها و کیسه هاي سفرم می بود و من این قدرت را داشتم که او را حمل کرده و به دریا می انداختم …..)

2.بلادرزي آورده است (….. عبداﷲ بن عباس که از طرف عثمان متصدي سرپرستی کاروان حج بود در یکی از منزل هاي بین راه به عایشه برخورد کرد و عایشه به او گفت اي ابن عباس خدا به تو عقل و فهم و قدرت داده پس مبادا مردم را از تعرض به این دیکتاتور و مستبد (خودرأي) بازداري (مضمون) و در عبارت طبري ….. عایشه گفت مبادا مخالفان این مرد (عثمان) را بکوبی و مردم را درباره او به تردید دچار کنی، زیرا دیده عقل آنها نسبت به او بینا شده ….. و طلحه درهاي بیت المال را قفل کرده و اگر به خلافت برسد رویه ابوبکر را در پی می گیرد، پس عبداﷲ بن عباس گفت اي مادر اگر اتفاقی براي عثمان بیفتد مردم فقط به رفیقمان (یعنی حضرت علی علیه السلام) روي می آورند عایشه گفت آه از تو، من نمی خواهم با تو مجادله و بحث کنم …..)

3.بلادرزي آورده است ((مضمون) ….. در سالی که عثمان کشته شد عایشه و ام سلمه به حج رفتند و عایشه مردم را علیه عثمان تحریک می کرد و چون خبر کشته شدن عثمان به عایشه رسید در مسجدالحرام گفت به عقیده من همانطور که ابوسفیان در جنگ بدر براي قوم خود مصیبت به بار آورد عثمان نیز براي قبیله خود مصیبت به بار می آورد …..)

4.طبري می نویسد (….. عایشه در ایامی که عثمان در محاصره بود از مدینه خارج شد (مضمون) مردي به نام اخضر به او درمکه گفت که عثمان، مصري ها را کشت پس عایشه گفت اناﷲ واناالیه راجعون، آیا مردمی که آمده اند درخواست حق میکنند و ظلم را تقبیح می کنند باید کشته شوند و به خدا قسم، به این کار رضایت نخواهیم داد، سپس مردي دیگر از راه رسید عایشه از او سؤال کرد و او گفت مردم مصر عثمان را کشتند عایشه گفت اخضر عجب دروغگویی است مقتول را قاتل میشمارد، و لذا این داستان ضرب المثل شد بطوري که می گویند (….. دروغگوتر از اخضر …..).

5.همانگونه که مذکور شد (در جلد 8 این کتاب) کسانی که به شرابخواري ولیدبن عقبه شهادت داده بودند، از ترس عثمان به عایشه پناهنده شدند، و آنوقت عثمان سخنان خشونت آمیز و درشت گفت از جمله آیا عراقیان کافر شدند و بدکاران عراق پناهگاهی جز خانه عایشه نیافتند و عایشه چون سخنان عثمان را شنید کفش پیامبر خدا را آورد و فریاد زد سنت و رویه پیامبر خدا، صاحب این کفش را ترك کرده اي ….

6.و مذکور شد در همین جلد (….. که عایشه چون رفتار عثمان با عماریاسر را دید خشمگین شده و مقداري از موي پیامبر و لباس و کفش او را آورده و فریاد زد زود سنت پیامبر خود را رها کردید در حالی که مو و لباس و کفش او پوسیده نشده است و عثمان چنان خشمگین شد که حرف زدن خود را نمی فهمید …..)

7.و نیز نامه اي از علی علیه السلام امیرالمؤمنین به عایشه و طلحه و زبیر که سند دیگري در این رابطه است و در آن حضرت فرمود ((مضمون) (….. اي عایشه تو با سرپیچی از دستور خدا و رسول او، از خانه ات بیرون آمدي و به دنبال کاري افتادي که موظف به انجام آن نیستی (و ارتباطی به تو ندارد)، پس آنگاه ادعا می کنی که می خواهی جامعه مسلمین را اصلاح کنی، بمن پاسخ بده که فرماندهی سپاه و جنگ در میدان و نبرد در کنار مروان چه ارتباطی به زنان دارد و عمل تو چه توجیهی دارد، در اینکه بین اهل قبله و مسلمین فتنه انگیزي شود و خونهاي ناحق بر زمین بریزد و همچنین تو ادعا می کنی که به خونخواهی عثمان آمده اي، این موضوع هم ربطی به تو ندارد، زیرا عثمان از قبیله بنی امیه و تو از قبیله تیم هستی و از این گذشته تو همان کسی نیستی که در میان انبوه اصحاب رسول خدا فریاد می زدي که نعثل را بکشید و خدا او را بکشد که کافر گردیده است و اکنون به خونخواهی او برخاسته اي، پس از خدا بترس و به خانه ات برگرد و حجاب بر خود قرار بده والسلام).

8.طبري و ابن قتیبه آورده اند (….. جوانی در جنگ جمل از قبیله جهنیه از محمد بن طلحه پرسید قاتلین عثمان چه کسانی هستند او پاسخ داد خون عثمان سه قسمت می شود یک قسمت بر گردن آن زن در کجاوه است (یعنی عایشه) و یک قسمت دیگر به گردن صاحب آن شتر سرخ مو یعنی طلحه است و قسمت سوم بر گردن علی بن ابی طالب، پس آن نوجوان خنده کرد و گفت پس من با قرار داشتن در این سپاه در گمراهی هستم پس به سپاه علی علیه السلام ملحق شد و این شعر را می خواند (….. از پسر طلحه درباره مردي پرسیدم که در مدینه کشته شد و مدفون نگردید، گفت خون او سه قسمت است …..،گفتم راست گفتی در دو نفر اول ولی درباره سومی یعنی آن مرد تابناك (علی علیه السلام) بر خطا رفتی…).

9.طبري از دو طریق روایت کرده است که (….. عایشه رضی اﷲ عنه در راه بازگشت به مدینه (مضمون) به عبد بن ام کلاب که همان عبد بن ابی سلمه است، برخورد نموده و اخبار مدینه را می پرسید، گفت عثمان را کشتند و با علی بیعت کردند پس عایشه گفت به خدا اگر کار خلافت به نفع دوست تو تمام شده باشد بهتر است که آسمان بر زمین فرود آید، زود مرا به مکه برگردانید، به خدا قسم عثمان به ناحق و مظلوم کشته شد… عبدبن ام کلاب گفت به خدا قسم اولین کسی که علیه عثمان به مخالفت برخاست تو بودي که می گفتی نعثل را بکشید چون کافر گشته است، او گفت آنها او را توبه دادند و آنوقت کشتند و… حرف آخرم بهتر از حرف اول من است، پس عبد بن ام کلاب گفت: (….. تو بودي که دستور کشتن خلیفه را دادي و به ماگفتی که او کافر شده است و ما برخاسته در اجراي فرمان تو او را کشتیم و به عقیده ما قاتل کسی است که فرمان داده است… و مردم با آن ابرمرد پیمان حکومت بستند که تیرگی و گژي را زایل می کند و لباس رزم در برکرده و به نبرد برمی خیزد و… شک نیست که امین وفادار و خیانتکار یکی نیستند پس عایشه به مکه رفته و ادعاي خونخواهی او را نمود …..).

10.ابوعمر نویسنده استیعاب آورده است (مضمون) (….. احنف بن قیس مردي خردمند و صبور و دیندار و باهوش و سیاستمدار و…، بود چون عایشه به بصره رسید او را احضار کرد احنف قبول نکرد و چون اصرار کرد احنف به نزد او رفته و عایشه به او گفت واي بر تو اي احنف چه عذري در پیش خدا داري که خونخواهی عثمان نمی کنی ….. احنف پاسخ داد یکسال نمی گذرد که تو را می دیدم که از عثمان بد می گفتی و اعتراض کرده حکم قتل او را می داري من حکم ترا درحالی که از قتل عثمان راضی بودي قبول می کنم و حکم بعدي تو را در حالی که از قتل او خشمگینی رد می کنم …..).

11.ابن عساکر از زبان ابومسلم گوید (….. وي چون دید که مردم شام به عایشه به خاطر رفتارش و گفتارش به عثمان بد میگویند گفت اي مرم شام براي شما در مورد مادرتان (ام المؤمنین عایشه) مثالی می زنم او مانند چشم دردناکی در سر است که بایستی با او مدارا کرد).

12.ابن ابی الحدید می گوید همه مورخان و شرح حال نگاران اتفاق نظر دارند که عایشه از جمله تندروترین مخالفان عثمان بوده است (مضمون) ….. و به همه می گفت لباس پیامبر از بین نرفته که عثمان سنت رسول خدا را از بین برد و گفته اند اولین نفر که به عثمان لقب نعثل داد عایشه بود و می گفت که نعثل را بکشید که او را خدابکشد …..).

13.مدائنی در کتاب جمل خود درباره عایشه آورده (مضمون) ….. (که چون عثمان کشته شد ….. شک نداشت که طلحه به خلافت می رسد و مستمر می گفت مرگ بر نعثل و مرده باد نعثل خوشا به حال طلحه خوشا به حال پسر عمویم گویا می بینم که مردم دارند با او بیعت می کنند …..).

14.ابومخنف آورده است (….. عایشه چون از مکه خبر کشته شدن عثمان را شنید از خوشحالی می دوید و می گفت خوشا به حال تو اي طلحه که مردم جز تو کسی را شایسته حکومت نمی یابند، وقتی (مضمون) عبید بن ابی سلمه خبر خلافت علی را به او داد او دائماً (اي واي) و (اي واي) می گفت و وقتی من به او گفتم چه کسی شایسته تر از علی و تو چرا ناراحتی، او جواب نداد) در عبارات بسیار دیگر آمده که چون خبر کشته شدن عثمان را به او دادند گفت (خدا او را نابود سازد، این سرنوشت را خودش با کارهاي ناروایش براي خود فراهم نمود و خدا به بندگان خود ظلم نمی کند …..)

15.قیس بن حازم می گوید (در سالی که عثمان کشته شد به حج رفتم و وقتی خبر قتل عثمان را به عایشه دادند من آنجا بودم (مضمون) پس او به سوي مدینه حرکت کرد و در راه می گفت خوش به حال طلحه و چون از عثمان یاد می نمود میگفت خدا او را نابود کند… و وقتی که خبر بیعت با علی به او رسید سخن خود را دگرگون کرد و گفت عثمان را به ناحق کشتند من به او گفتم همین تازگی گفتی خدا او را نابود کند و قبلاً هم از همه مردم بیشتر با او مخالفت کرده و زشت ترین حرفها را به او می زدي ….. او گفت که آنها بعد از آن که او توبه کرده بود، او را کشتند

(کلب گوید اگر مردم با طلحه بیعت می کردند، حتی اگر توبه هم کرده بود می گفت توبه گرگ مرگ است و توبه او قبول نبوده زیرا ملاك او در گمراهی و یا مظلومیت عثمان به حکومت رسیدن طلحه بوده است ….. الی آخر)

16.به طرق دیگر روایت شده است که وقتی خبر مرگ عثمان به عایشه رسید گفت (او را گناهانش به کشتن داد و خدا انتقام کارهاي ناروایش را از او گرفت اي قبیله قریش مبادا قتل عثمان همانطور که مرگ تبهکار قوم ثمود، آن قوم را به غم نشانید شما را غمگین و ناراحت کند ….. و بدانید که شایسته ترین براي خلافت طلحه است ولی چون پی درپی خبر بیعت مردم با علی به او رسید گفت خاك بر سر این مردم آنها به هیچ وجه نمیخواهند که خلافت به قبیله ابوبکر برگردد و طلحه و زبیر بوسیله عبداﷲ بن زبیر به او پیغام دادند که نداي خونخواهی عثمان را بلند کند و ام سلمه که با او بود به شدت مخالفت کرده و حمایت خود را از علی با جدیت دنبال کرد…).

17.ابومخنف می گوید ….. (مضمون) (عایشه نزد ام سلمه رفت تا او را بفریبد و براي خونخواهی عثمان او را تحریک کند و شروع کرد از ام سلمه تعریف کردن و… ام سلمه گفت تو براي چه منظور این سخنان را می گویی گفت با ما بیا و علیه علی به خونخواهی عثمان حرکت کن، پس ام سلمه گفت (من ام سلمه هستم و تو عایشه)، دیروز مردم را علیه عثمان به شورش وادار می کردي و بدترین حرفها را به او می زدي و همیشه او را با لقب نعثل می خواندي و تو به یقین می دانی که علی بن ابیطالب در نظر پیامبر (ص) چه مقام بلند و چه جایگاه رفیعی داشته است و …..).

18.ابن عبدربه می نویسد (مردي از قبیله بنی لیث می گوید (از زبیر سؤال کردم در چه حالی، گفت تحت تعقیب و مغلوب، فرزندم بر من غالب است و گناهم مرا تعقیب می کند)، پس در مدینه از سعدبن ابی وقاص سؤال کردم عثمان را که کشت، گفت عثمان را شمشیري کشت که عایشه از نیام بیرون آورد و طلحه تیز کرد و علی زهرآلود نمود و زبیر با دست در سکوت به کشتن اشاره کرد)، و ابن قتیبه به همین مضمون از عمروعاص آورده ….. و می گوید (طلحه چنان شیفته و عاشق خلافت است که ممکن است از فرط هیجان شکم خود را پاره کند…).

19.ابن عبدربه می گوید (مغیره بن شعبه (مضمون) به نزد عایشه آمد و عایشه به او گفت اي کاش مرا در جنگ جمل میدیدي که چگونه تیرها از دیواره کجاوه ام عبور کرده و بعضی به پوست تنم نشسته بود، پس مغیره گفت به خدا دلم میخواست یکی از آنها به تو اصابت می کرد و ترا می کشت به سزاي کارهایی که علیه عثمان کردي …..).

20.ابن عبدربه از ابوسعید خدري آورده است که گفت (مضمون) (در مکه عده اي به دور خیمه عایشه بودند، از جمله من و در این وقت عثمان از آنجا رد شد و همه به او ناسزا گفتند، مگر من پس چون به مدینه رسید عثمان مردي را که اهل کوفه بود تهدید کرد …..).

21.ابن اثیر و فیروزآبادي و ابن منظور و زبیدي می گویند نعثل یعنی پیرمرد احمق و او فردي یهودي ساکن مدینه بود که عثمان را به او تشبیه کردند و یا مرد ریش درازي از مردم مصر بوده که می گویند شبیه عثمان بود و در حدیث عایشه که میگفت نعثل را بکشید که خدا او را بکشد و منظورش عثمان بود ….. (مضمون) پس اینها روایاتی است که می رساند که عایشه عثمان را شایسته مسند خلافت نمی دانسته و حتی او را جنایتکاري می دانسته که قتل او واجب و لازم بوده است ….. و مردم را علیه او تحریک می نموده است ….. ولی وقتی که ملاحظه کرد که خلافت به طلحه نرسید ناراحت شده و… اقدامات بعدي او نیز در واقع تلاش براي خلافت او به بهانه خونخواهی عثمان بود …..، و حال آنکه خدا او و همه همسران رسول خدا را از ظاهر شدن در میدان کشمکش و از گردش و خرامیدن منع فرموده بود و رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله او را مخصوصاً از شرکت در قیام تجاوزکارانه جمل برحذر داشته و هنگامی که در خواب حوالی بصره سگها به او پارس می کنند بیاد خبر غیبی و معجزه پیامبر افتاده و تصمیم می گیرد که برگردد ولی دوباره با تمام وجود حرف خدا و رسول را زیر پا قرار می دهد و به قیام مسلحانه علیه خلافت علی برمی خیزد تا آنکه طلحه کشته شده و تمامی تلاشهاي او بی ثمر شده و خلافت علی استوار میشود.

سخن عبدالرحمن بن عوف:

مجاهد بدري، رئیس شوراي انتخاب خلیفه و یکی از ده نفري که می گویند مژده بهشت دریافته اند …..،

1.بلادرزي از سعد آورده است که چون ابوذر در ربذه درگذشت علی و عبدالرحمن بن عوف کارهاي عثمان را یادآوري نمودند و علی به او گفت همه اینها نتیجه کار توست یعنی که در شوري شش نفره به او پیشنهاد خلافت دادي و با او بیعت کردي، و عبدالرحمن گفت اگر حاضر باشی من حاضرم که تو شمشیر خود را و من شمشیر خود را علیه او بکار بریم زیراتعهداتی را که سپرده (مبنی بر عمل به قرآن و سنت و…) را زیر پا نهاده است.

2.ابوالفداء آورده است که چون از عثمان رضی اﷲ (مضمون) سر زد آنچه سر زد مردم به عبدالرحمن بن عوف سرزنش کرده و می گفتند اینها نتیجه اعمال توست و او می گفت من فکر نمی کردم که عثمان چنین اعمالی مرتکب شود و حالا با خدا عهد می بندم که با او هرگز سخن نگویم و به این قول خود عمل کرد و از دنیا رفت در حالی که با عثمان قهر و از او ناراضی بود و با او سخن نمی گفت، وقتی در بیماري منتهی به مرگش که عثمان به دیدار او رفته بود رویش را به سمت دیوارکرد و یک کلمه با عثمان سخن نگفت.

(کلب گوید گویا روش حضرت زهرا در اظهار نارضایتی از ستمگران سنت بین صحابه رسول خدا شد).

3.بلادرزي آورده که نزد عبدالرحمن که بیمار بود نام عثمان را آوردند گفت پیش از آنکه بیشتر از این به سلطنتش ادامه دهد کار او را بسازید، پس این سخن به عثمان رسید، دستور داد نگذارند گله هاي گوسفندان و رمه هاي او و …..، از چاه آبی که تا آن وقت استفاده می کردند استفاده کنند ….

4.بلادرزي آورده که عبدالرحمن بن عوف قسم یاد نمود که هرگز با عثمان سخن نگوید و نیز وصیت کرد که عثمان بر او نماز نگذارد ….. و وقتی از دنیا رفت زبیر یا سعد بن ابی وقاص بر او نماز خواندند …

5.ابن عبدربه به همین مضامین آورده …..، که به واسطه کارهاي ناروایی که از عثمان سر زد، مردم عبدالرحمن را سرزنش نموده، پس او نزد عثمان رفت و گفت من ترا بر دیگران مقدم کردم تا با ما به روش ابوبکر و عمر رفتار کنی، عثمان گفت من صله رحم می کنم، عبدالرحمن گفت من به خدا قسم یاد می کنم که هرگز با تو سخن نگویم و ….

6.طبري آورده که رمه اي را بابت مالیات هاي اسلامی به مدینه آوردند و عثمان آنها را به یکی از اعضاء خاندان حکم بخشید، ولی عبدالرحمن دستور داد آنها را آورده و بین مردم تقسیم کردند ….

7.(مضمون) ابوهلال عسگري می گوید: (از دعاي علی آن دو (عثمان و عبدالرحمن) در حالی مردند که با هم دشمن و قهربودند …..، و هنگامی که عثمان ساختمان یکی از کاخهاي خود را تمام کرد، جشن مفصلی به راه انداخت و مردم را دعوت کرد از جمله عبدالرحمن بن عوف که به عثمان گفت، اي پسرعفان آنچه را مردم درباره تو می گفتند و ما قبول نمی کردیم، امروز فهمیدم که همه راست و درست است و من از اینکه با تو بیعت کردم به خدا پناه می برم و… آنوقت عثمان دستور داد او را از میهمانی بیرون انداختند و دستور داد

کسی با او معاشرت نکند …..) و امّا اشاره ابوهلال به دعاي امیرالمؤمنین و گفتار آن حضرت است در جلسه شورایی که عمرساخته و پرداخته بود که فرموده بود (….. اي عبدالرحمن به خدا قسم که تو اینکار را کردي زیرا به او همان امیدي را داري که رفیق شما دو نفر از رفیق خود داشت و امیدوارم که خدا میانه شما را به دشمنی بکشاند …..) و نیز گفتار عبدالرحمن به عثمان که آنچه درباره تو می گفتند و ما قبول نمی کردیم …..، اشاره به کلام علی علیه السلام است در روز شورا که به عبدالرحمن گفت (….. من می دانم که آنها عثمان را منصوب می کنند و او بدعتها و کارهاي خودسرانه خود را انجام خواهد داد که اگرعمري باقی باشد آنها را به تو متذکر خواهم شد و اگر عثمان کشته شود و یا بمیرد، بنی امیه حکومت را میان خود دست به دست خواهند گردانید و اگر زنده باشی مرا در وضعی خواهی دید که دوست نداري ببینی …..) (مضمون)

در اینجا سؤالاتی مطرح می شود و آن اینکه اساساً تعهدي که از عثمان در زمان خلافت خواستند و آن عمل به روش عمر و ابوبکر بود قابل توجیه است یا خیر و آیا اولا عمل دو خلیفه یا موافق قرآن و سنت است که لزومی به ذکر ندارد و یا مخالف که لزومی به پیروي ندارد و لذا علی علیه السلام در شورا زیر بار تعهد تبعیت از عمر و ابوبکر نرفت و شرط خلافت خود را پیروي از کتاب خدا و سنت پیامبر و اجتهاد خود اعلام کرد. ….. و عین این سؤالات از عثمان قابل پرسش است و اینکه حال که تعهد تبعیت کردي، چرا اجرا نکردي و اگر نمی توانستی اجرا کنی چرا رها نکردي و… و کلام عبدالرحمن به علی علیه السلام که اگر بخواهی حاضرم قیام به شمشیر نمایم و یا گفتار او که قتل او را لازم دانسته و گفت پیش از اینکه به سلطنتش ادامه دهد کار او را بسازید …..، ….. و وصیت می کند که عثمان بر او نماز نخواند و ….

نظریه طلحه:

او عضو شوراي شش نفره و یکی از ده نفري است که می گویند مژده بهشت یافته است:

(مضمون) 1- مولاي متقیان درباره طلحه می گوید: (….. به خدا قسم که طلحه فقط به این دلیل با عجله به خونخواهی عثمان اقدام کرد که ترسید او را به جرم قتل عثمان تعقیب کنند و نیز هیچکس به اندازه او در تحریک مردم اقدام نکرده بود و لذا با این عمل خود خواست با تظاهر به خونخواهی عثمان مغلطه گري نماید و دیگران را به شک و تردید بیندازد و به خدا قسم او یکی از این سه حالت را داشته است و غیر این نیست،

اگر عثمان را ظالم می دانست بایستی به قاتلین او کمک می کرد و یا به طرفداران عثمان حمله می نمود و اگر مظلوم میدانست بایستی در مقابل مخالفان قد علم می کرد و اگر شک داشت و نمی دانست که او ظالم است و یا مظلوم، بایستی کناره می گرفت ولی او هیچ یک از این سه کار را نکرد و لذا دلایل او پذیرفتنی نیست…).

2.طبري آورده است: (علی علیه السلام در روزهایی که عثمان در محاصره بود به طلحه گفت ترا به خدا قسم می دهم که مردم را از عثمان دور کن، طلحه گفت به خدا قسم اینکار را نمی کنم، تا بنی امیه کیفر خود را پس دهند) و ابن ابی الحدید پس از نقل این روایت گوید به همین دلیل علی می گفت (خدا سزاي طلحه را بدهد که عثمان آنهمه بخشش به او کرد ولی او با عثمان چنین کرد).

3.طبري در روایت دیگر می گوید: (….. عبداﷲ بن عباس بن ابی ربیعه می گوید به خانه عثمان رضی اﷲ عنه وارد شدم (مضمون) ….. پس دست مرا گرفت تا صحبت افرادي که او را محاصره کرده بودند بشنویم پس یکی می گفت منتظر چه هستید یکی می گفت شاید از رویه بد خود برگردد، پس طلحه به گوش پسر عدیس چیزي گفت و پسر عدیس به رفقایش گفت هیچکس را نگذارید که وارد این خانه و یا از آن خارج شود و آنوقت عثمان به من گفت این دستور تهاجم بود که الآن طلحه به او داد و سپس گفت خدایا خودت طلحه را چاره کن چون اوست که اینان را تحریک کرده و علیه من شورانده است و به خدا امیدوارم که دستش به خلافت نرسد و به کشتن رود چون اوست که احترام مرا و حقوق مرا پایمال کرد و ریختن خون مرا روا دانست ….. به جایگاه خود برگشت و چون می خواستم خارج شوم مانع شدند تا آنکه محمد بن ابی بکرسر رسید و به آنها دستور داد بگذارند من خارج شوم و…)

4.طبري از حسن بصري آورده است که (….. طلحه زمینی داشت که به عثمان به مبلغ هفتصد هزار درهم فروخت و وقتی پولها را تحویل گرفت …..، گفت این همه پول را نگهداري کردن، با اینکه انسان نمی داند فردا براي او چه اتفاق می افتد، معقول نیست، پس برخاسته همه آنها را بخشش کرد و حسن بصري گوید بعدها هم از پی همین درهم و دینار برمی خیزد(یعنی علیه عثمان) …..).

5.ابن ابی الحدید از قول طبري آورده است (….. عثمان از طلحه پنجاه هزار طلبکار بود، در راه مسجد به عثمان گفت پولت حاضر است عثمان گفت مال خودت باشد تا به مردم کماکان بخشش کنی و وقتی عثمان در محاصره بود با اشاره به این خوبی ها می گفت، طلحه جواب برعکس داد)، ابن ابی الحدید می گوید طلحه بیش ازهرکس تحریک می کرد و زبیر در مرتبه بعد از او قرار داشت و می گویند عثمان می گفت مرگ بر طلحه که اینهمه زر وسیم به او بخشیدم و حالا او می خواهد مرا بکشد و مردم را به کشتن من تحریک می کند خدایا مگذار که او از کارهایش بهره ببرد و به خلافت دست یابد ….. و نقل نموده اند که طلحه روز قتل عثمان صورت خود را پوشانده بود تا مردم او رانشناسند و به طرف خانه عثمان تیراندازي می کرد و وقتی نتوانستند به خانه عثمان وارد شوند، طلحه آنان را از بام خانه یکی از انصار راهنمایی کرد تا به خانه عثمان وارد شده و او را کشتند …

6.مدائنی گوید: (طلحه تا سه روز اجازه نداد که عثمان را دفن کنند و علی هم تا پنج روز از کشته شدن عثمان نگذشت با مردم بیعت نکرد ….. (مضمون) پس طرفداران عثمان از علی براي دفن عثمان کمک خواستند و طلحه عده اي را مأمور کردکه در کمین جنازه عثمان نشسته و او را سنگباران کنند، و به غیر از چند نفر از نزدیکان عثمان، کسی با جنازه عثمان نبود و آنها می خواستند در کنار دیواري در مدینه که به نام (حش کوکب) معروف بود و یهودیان مرده هاي خود را آنجا دفن میکردند او را دفن کنند که مردم آن را سنگ باران نمودند و… پس علی علیه السلام به مردم پیام داد که او را رها کنند، و مردم رفتند و عثمان در همان محل دفن شد، در تشیع جنازه او مروان و دختر عثمان و سه تن از نوکران او بودند که دخترش با صداي بلند گریه می کرد و طلحه گروهی را که به کمین بودند دستور داد جنازه او را سنگباران کردند و فریاد می زدند(نعثل، نعثل به طرف دیوار به طرف دیوار) پس او را همانجا (که قبرستان یهودیان مدینه بود) دفن کردند.

7.واقدي آورده است وقتی عثمان کشته شد براي دفن او گفتگو شد پس طلحه دستور داد در (دیر سلع) دفن شود یعنی قبرستان یهود و طبري این را نقل کرده و بجاي طلحه آورده که یک نفر گفت …

8.در کتاب تاریخ طبري آمده است ((مضمون) چون خانه عثمان به محاصره درآمد، علی را خواست و گفت ….. من به گردن تو حق دارم ….. و پیامبر میان من و تو پیمان برادري بست و… و اگر ما در جاهلیت هم بودیم، براي ما قبیله ما یعنی عبدمناف بد بود که کسی از قبیله تیم (ابوبکر و عایشه و طلحه) حکومت را از ما بگیرد و ….. پس علی علیه السلام به سوي طلحه رفته و گفت اي طلحه این چه کاري است که کرده اي، او گفت ايابوالحسن این کار را وقتی انجام دادم که کارد به استخوان رسیده بود، و علی به سوي خزانه بیت المال رفت و (کلید نبود) قفل آن را شکست و اموال را بین مردم تقسیم کرد ….. چون خبر به عثمان رسید شاد شد…،)، و این عبارتی است که در کتاب جدید تاریخ طبري (چاپ شده موجود)، آمده است (یعنی ….. پیامبر میان من و تو پیمان برادري بست …..)، با خود

آنچه که طبري نقل کرده فرق دارد و این دلالت بر آن دارد که عده اي تبهکار در نوشته هاي او دست بردند و آن را تغییر دادند و مطالبی را آوردند که همه مسلمانان در نادرستی آن اتفاق نظر دارند تا …..، ابن ابی الحدید همین روایت را از طبري آورده و ….. در آن عبارت (و پیامبر میان من و تو پیمان برادري بست)، وجود ندارد و معلوم است که این مطلب بعد از زمان ابن ابی الحدید جعل شده است و از طرفی دیگر در جلد سوم الغدیر حدیث برادري رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله وسلم باعلی علیه السلام بطور مشروح آمده و ثابت نمودیم که این برادري مخصوص به آن حضرت است و بس ….

9.بلادرزي آورده است (….. طلحه به عثمان گفت تو کارهاي بدعت آمیز و ….. انجام داده اي، عثمان گفت من کار بدعت آمیز نکردم شما مردم را تحریک می کنید …..).

10.بلادرزي از قول ابومخنف و دیگران می گوید: (….. چون حلقه محاصره عثمان تنگ و تنگتر شد، طلحه رساندن آب را به خانه اش ممنوع کرد بطوري که علی بن ابی طالب از این امر به خشم آمد پس به او آب رساندند …..).

11.بلادرزي نیز با همین مضمون آورده است که چون طلحه و زبیر بر اوضاع مسلط شدند طلحه مانع از رسیدن آب به عثمان شد …

12.بلادرزي از مجمع که از انصار است، آورده که (به طلحه گفت به خدا فکر می کنم شما عثمان را خواهید کشت طلحه پاسخ داد عثمان، نه فرشته مقرب است و نه نبی مرسل که اهمیّت داشته باشد…).

13.و نیز بلادرزي آورده است که (عثمان به گروهی که طلحه نیز در بین آنها بود سلام کرد و دید که آنها جواب او را نمیدهند، پس به طلحه می گوید فکر نمی کردم روزي را ببینم که به تو سلام کنم و تو جواب مرا ندهی …..) و این غیر از ماجراي محاصره دوم است که مذکور خواهد شد.

14.بلادرزي آورده است که در روزهاي محاصره، رهبري مردم با طلحه بود، پس عثمان به علی پیام فرستاد با این بیت شعر (….. که اگر قرار است خورده شوم تو مرا بخور و اگر قرار نیست خورده شوم، قبل از اینکه قطعه قطعه شوم مرا دریاب …..)پس در آن روز امامت مردم را به عهده گرفت و مردم از دور طلحه پراکنده شدند و…

15.بلادرزي از ابن سیرین نقل کرد که از اصحاب رسول خدا (ص) هیچکس بیش از طلحه در قتل عثمان تندروي نمی کرد …

16.ابن سعد و ابن عساکر آورده اند: (که در جنگ جمل طلحه می گفت ما در کار عثمان آلوده شدیم و لذا بهترین کار این است که در راه او فدا شویم وبا این قصاص عثمان از ما راضی شود…)

17.ابن عساکر آورده است که در جنگ جمل مروان بن حکم که در لشکر (عایشه و طلحه و زبیر) بود گفت بعد از امروز به دنبال خونخواهی عثمان نخواهم بود، و این سخن را بعد از اینکه با تیر خود طلحه را کشت گفت و سپس به ابان فرزند عثمان گفت به جاي تو بعضی از قاتلین پدرت را به کیفر رساندم، ابوعمرو می گوید این موضوع محل اتفاق نظر همه دانشمندان است که مروان، طلحه را در (جمل) و در حالی که در حزب و لشکر او بود کشت ….. و این مطلب که مروان بن حکم طلحه را به انتقام خون عثمان کشته است در کتب تاریخ و حدیث و… آمده است.

18.ابن سعد آورده است که راوي از عبدالملک بن مروان شنید که می گفت اگر امیرالمؤمنین مروان به من خبر نداده بودکه طلحه را به قصاص خون عثمان کشته است من هرکس را که از اولاد طلحه بود به قصاص عثمان می کشتم…)

(کلب گویدپس تو اي مسلمان به افکار این اشقیا بنگر که چگونه خارج از قواره دین و شریعت در فکر کشتار و قتل و غارت هستند و عمل این مجرمین را در کربلا و در قتل عام خاندان پیامبر ملاحظه کن)

19.و حمیدي از قول عبدالملک بن مروان آورده که موسی پسر طلحه نزد ولید آمد و ولید به او گفت هر وقت نزد من میآیی من می خواهم ترا بقتل برسانم، ولی آنچه مانع من می شود این است که مروان به من گفت که طلحه را (به قصاص عثمان) کشته است.

20.طبري می گوید (طلحه و زبیر در بصره به سخنرانی پرداخته و می گفتند اي مردم بصره براي گناهی بزرگ باید توبه کرد ما می خواستیم عثمان را مؤاخذه کنیم ولی افراد نادان عجله کردند و…، و مردم به طلحه پاسخ دادند ولی در نامه هایی که تو براي ما می فرستادي چیز دیگري نوشته بودي…)

21.مسعودي در رابطه با جنگ جمل می گوید (….. علی رضی اﷲ عنه پس از بازگشت زبیر، طلحه را صدا زد و گفت علت اینکه قیام کرده اي چیست گفت خونخواهی عثمان، پس علی گفت خدا هر کدام از ما دو نفر را که مسئول قتل اوست هلاك کند)

(کلب گوید پس بر استجابت دعاي مولانا المظلوم امیرالمؤمنین توجه بفرما که چگونه به سرعت مستجاب گردید)

22.و آورده اند (طلحه و زبیر چون به بصره رسیدند عبداﷲ بن حکیم تمیمی نامه هایی که قبلاً آنها به او نوشته بودند را آورد و از طلحه پرسید آیا این نامه ها، نامه هاي تو نیست گفت آري گفت دیروز ما را دعوت به خلع و قتل عثمان می کردي و وقتی او را کشتی، براي انتقام خون او قیام می کنی… و سپس با علی بیعت کردي و بیعت شکستی و آمدي مرا در انحراف خود به کفر و آشوب خود شرکت دهی و…)

23.ابن قتیبه آورده است وقتی طلحه و زبیر و عایشه وارد بصره شدند …..، مردم از عایشه سؤال کردند تو چرا از خانه بیرون آمدي و…، او پاسخ داد براي ….. خونخواهی عثمان ….. از مردم یکی می گفت درست می گوید یکی می گفت نادرست می گوید، پس آشوب برپا شد و… تا جایی که به صورت همدیگر می کوبیدند پس یکی از اشراف بصره نامه اي از نامه هاي طلحه را آورد و ….. گفت دیروز ما را تشویق می کردي عثمان را بکشیم و اکنون می گویی انتقام خون او را بگیریم ….. پس جاریه بن قدامه آمده و به عایشه گفت (اي ام المؤمنین اینکه تو از خانه خود بیرون آمدي و سوار این شتر لعنتی شده اي براي ما ناگوارتر از قتل عثمان است زیرا خدا براي تو احترامی قرار داده بود که تو آن را از بین بردي و هرکس که جنگ با تو راروا بداند مثل آن است که قتل تو را روا بداند، پس اگر به اراده خود آمدي برگردد و اگر تو را وادار کردند آنهایی که تو را به اینکاروادار کردند مؤاخذه کن.).

24.ابومخنف در روایتی آورده است که علی علیه السلام فرمود: (….. خدایا طلحه پیمان بیعت خود را با من شکست او کسی بود که آنقدر مردم را علیه عثمان تحریک کرد تا او را کشت و سپس مرا متهم نمود، خدایا به او مهلت و مجال نده و خدایا زبیر پیوند خویشاوندي خود را با من گسست و بیعت خود را شکست و از دشمن من حمایت کرد ….. پس هرگونه که صلاح می دانی شر او را از من دفع کن).

25.طبري آورده است که علقمه بن وقاص لیثی نقل نمود (….. که طلحه به من گفت ….. از من در حق عثمان کارهایی سرزده که جبران آن فقط از راه خونخواهی اوست…)، آري اگر طلحه می خواست که توبه کند بهترین راه آن بود که خود را تسلیم اولیاء مقتول کند، کنند نه اینکه فتنه اي بپا کند که در آتش آن هزاران هزار خون مسلمان بی گناه بر زمین ریخته شود و…

نظریه زبیربن عوام:

او عضو شوراي شش نفره و یکی از ده نفري است که می گویند مژده بهشت یافته اند:

1- طبري در شرح جنگ جمل آورده است …..، (….. علی سوار بر اسب در روز صفین زبیر را احضار کرد و به او گفت چه باعث شد که آمدي در حالی که ما ترا از اولاد عبدالمطلب (و یاور پیامبر) می دانستیم تا پسر شوم تو بزرگ شد و ترا از ماجدا کرد و سپس برخی کارهاي ناروا که او انجام داده بود را براي او شماره کرد و نیز به او یادآوري نمود آن روز را که رسول خدا به او و زبیر برخورد کرده بود و به علی فرمود: یا علی پسر عمه تو زبیر چه می گوید در حالی که با ستمکاري و بناحق با تو جنگ نماید …..، و در این زمان زبیر پاسخ داد (حالا به یادم آمد)، بنابراین من با تو نخواهم جنگید، پس بازگشت نمود و پسر (شوم) او عبداﷲ زبیر او را به ترس از جنگ متهم کرد و گفت چشم هاي تو به پرچمهاي پسر ابی طالب افتاده و فهمیدي در زیر آن پرچمها مرگ کمین کرده و ترسیده اي پس زبیر به خشم آمد و گفت واي بر تو من در برابر او سوگند خوردم که با او جنگ نکنم، پس پسرش گفت کفاره قسم بده و جنگ کن …..، ….. پس دوباره به میدان آمد و …..،

نیز علی(ع) به زبیر گفت (تو عثمان را کشته اي و قصاص خون او را از من می خواهی) خدا امروز براي هر کدام از ما که با عثمان تندتر بود ناگواري آورد)، آري زبیر از آن جهت سوگند خورد که با علی جنگ ننماید، زیرا علی علیه السلام آن حدیث رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله را به خاطر او آورده و دانست که جنگ با علی عین ستمکاري و حرکت در راه باطل است …..، امّا پسر (شوم) او عبداﷲ، باعث تحریک او شد و با علی (ع) جنگ نمود و کلام رسول خدا تحقق یافت ،…..

2.مسعودي آورده است که مروان بن حکم در جنگ جمل گفت، زبیر از جنگ منصرف شد و طلحه هم در حال انصراف است نمی دانم به کدام طرف نیزه بیندازم پس طلحه را به تیز زد و کشت.

3.ابن ابی الحدید می نویسد …..، (….. طلحه از همه کس بیشتر علیه عثمان مردم را تحریک می کرد و زبیر در مرحله بعد قرار داشت و می گفت عثمان را بکشید که دین شما را تغییر داده است…، و به او گفتند پسرت بر در خانه او ایستاده و از اوحمایت می کند گفت بدم نمی آید که عثمان کشته شود و اگرچه قتل او با کشتن پسر من آغاز شود …..).

4.بلادرزي آورده است (مضمون) (زبیر به عثمان گفت با این مخالفان نزد همسران پیامبر برو و داوري را نزد آنان ببر و تا عثمان بیرون آمد، مردم مسلح به او حمله کردند و او مجبور شد و دوباره به خانه خود رفت و…

5.بلادرزي می گوید در نوشته اي متعلق به عبداﷲ بن صالح دیدم که (عثمان با زبیر دعوا کرد و زبیر به او گفت اگر بخواهی حاضرم با تو نبرد کنم عثمان گفت چگونه، گفت با شمشیر و تیر و کمان).

رابطه طلحه و زبیر با عثمان:

1.مولاي متقیان درباره این دو می فرماید (مضمون) (….. آنها حقی را مطالبه می نمایند که خود رها کرده و قصاص خونی را می خواهند که خود ریخته اند ….. و قطعاً آنان گروه عصیانگر و متجاوز فتنه گر (داخلی کشور) هستند که مایه تمام فساد و شرارت در آن جمع است) و در عبارت دیگر با همین مضمون (….. مسئولیت قتل عثمان برعهده هیچکس جز آنان نیست و قطعاً آنان گروه تجاوزگر هستند و… به خدا قسم طلحه و زبیر و عایشه بطور یقین می دانند که من بر مدار حق هستم و آنها برباطل و امر ناحق …..)

2.امیرالمؤمنین در نامه اي به مردم کوفه می فرماید (….. من درباره عثمان به شما مطالبی می گویم که با شنیدن آن مثل آن

باشد که شما عیناً شاهد ماجرا بوده باشید، ….. مردم از عثمان انتقاداتی داشتند و من هم او را زیاد مؤاخذه می کردم، پس طلحه و زبیر تندروي و خشونت می کردند… و عایشه شراره هاي خشم خود را بر او می بارید و…، عده اي آمده و او راکشتند و مردم در کمال آزادي و بدون اینکه تحت هرگونه فشاري باشند با من بیعت کردند…).

3.بلادرزي آورده که علی علیه السلام از کنار خانه یکی از افراد خانواده ابوسفیان عبور می کرد صداي دختران آن خانه را شنید که با دایره آواز می خواندند و می گفتند (….. مسئولیت ظلمی که به عثمان شد با زبیر و ظالمتر از او طلحه است زیرا این دو نفر بودند که آتش شورش را علیه او بپا کرده و در رسوایی او کوشیدند…) پس علی علیه السلام فرمود خدا آن دخترها را بکشد که چه خوب دانستند که انتقام خود را از چه کسی باید بگیرند…)

4.طبري آورده است که: (عبداﷲ ابن عباس …..، گفت نزد علی (ع) رفتم از من سؤال کرد از طلحه و زبیر چه خبر گفتم در فلان جا جمع شده اند… فرمود آنها از شورش منصرف نخواهند شد و با شعار خونخواهی عثمان هم شورش می کنند در حالیکه به خدا قسم آنها خود قاتل عثمان هستند…)

5.طبري آورده است که سعید بن عاص به مروان بن حکم گفت براي خونخواهی عثمان کجا می روید، آنان که شما به دنبال آنها هستید سوار این شترها هستند (یعنی طلحه و زبیر)، پس آنها را کشته و برگردید ….. و سعیدبن عاص به طلحه و زبیر گفت در صورت پیروزي ما خلافت به چه کسی می رسد، راست بگوئید گفتند به هریک از ما دو نفر که مردم انتخاب کنند، و او پاسخ داد و گفت آن را به فرزندان عثمان واگذار کنید مگر شما براي خونخواهی او قیام نکردید…

6.ابن عباس به معاویه نوشت (….. ما با طلحه و زبیر که براي عثمان شر به پا کرده و…، و نیز به دلیل نقض بیعت آنها با علی (ع) جنگیدیم و با تو به دلیل ایجاد فتنه و جنگ داخلی تجاوزکارانه نبرد می کنیم…)

7.حابس بن سعد رئیس قبیله طی، پسرعموي خود را که شاهد جریان قتل عثمان بود (مضمون) را نزد معاویه آورده از راستگویی او تعریف کرد و او ماجرا را اینگونه شرح داد و گفت (محمد بن ابی بکر، عماریاسر عهده دار او بودند و سه نفر در سرنگونی او کوشش می کردند عدي بن حاتم، اشترنخعی، عمرو بن حمق و دو نفر دیگر یعنی طلحه و زبیر که سخت تلاش می کردند، و در قتل عثمان از همه پاکدامن تر و بی گناه تر علی بن ابی طالب بود، و بعد از قتل عثمان مردم با اشتیاق براي بیعت با علی هجوم آوردند تا جایی که کفش ها گم شد و عباها از دوش افتاد و پیرمردها لگدمال شدند و نام عثمان هیچ برده نشد و مردم از او یادي نکردند.)

8.چون عایشه و طلحه و زبیر به بصره آمدند، عثمان بن حنیف فرماندار علی در بصره، ابواسود دوئلی را نزد آنان فرستاد و اواز عایشه سؤال کرد براي چه آمدید گفت براي خونخواهی عثمان… و من آمده ام که مردم بصره را علیه علی علیه السلام بسیج کنم …..، ابواسود گفت ترا به تازیانه و شمشیر چکار است، تو به دستور رسول خدا (ص) بایستی در خانه ات بنشینی ومطابق حکم او، تو خانه نشین شده اي و بایستی در خانه خود قرآن بخوانی و مطالعه کنی و زنان موظف به جنگ نبوده و حق خونخواهی ندارند و از طرفی علی از لحاظ خویشاوندي از تو به عثمان نزدیکتر است، زیرا آنان از اولاد عبدمناف هستند و…عایشه گفت من برنمی گردم و تو اي ابواسود فکر می کنی کسی جرأت می کند با من جنگ نماید، او پاسخ داد آري به خدا قسم با تو به شدت خواهند جنگید جنگی سخت و مرگبار، و آنوقت نزد زبیر رفت و گفت تو در روز بیعت با ابوبکر دست خود را روي قبضه شمشیر خود گذاشته و می گفتی کسی لایق تر از علی براي خلافت نیست، پس چرا الآن چنین می کنی….. و سپس به سوي طلحه رفت دید او بر جنگ پافشاري می کند و در گمراهی خود غوطه ور است…

9.عثمان بن حنیف با دوستان خود نزد طلحه و زبیر رفتند و آنها را به خدا قسم دادند تا مصالح اسلام و مسلمین را حفظ کنند و بیعت با علی را نشکنند پس آنان خون عثمان را بهانه کردند و او پاسخ داد آیا کسی بیش از شما به عثمان پرخاش می کرد….. پس طلحه و زبیر به او دشنام هاي زشت دادند فحش هاي رکیک و فحش مادر …..،

10.وقتیکه طلحه و زبیر و عایشه به سمت بصره حرکت کردند به خیبر رسیدند، سعیدبن عاص با مغیره بن شعبه نزد عایشه رفته و او گفت اي ام المؤمنین به کجا می روي گفت به بصره براي خونخواهی عثمان، او گفت قاتلان عثمان اکنون با توهستند این دو تا یعنی طلحه و زبیر او را کشتند تا به خلافت برسند و چون به ان نرسیدند این شعار را سر داده اند… پس عایشه را به خانه او برگردانید و اگر شما براي عثمان به خشم آمده اید بدانید که رؤساي شما او را کشته اند و اگر از یکی از کارهاي علی ناراضی هستید بگوئید چکار است و باید آن را ذکر کنید پس از خدا بترسید و بدانید روا نیست که در یکسال دو آشوب برپا شود ولی آنها نپذیرفتند و اصرار داشتند که مردم را به شورشوادار کنند…

11.چون طلحه و زبیر در بصره اردو زدند عثمان بن حنیف، عمران بن حصین صحابی رسول خدا و ابواسود دوئلی را نزد آنان فرستاد (مضمون) آنها به طلحه خطاب کرده و چون آمد ابواسود گفت ….. شما عثمان را کشتید و با علی بیعت کردید ….. حال تغییر عقیده دادید ولی ما بر عقیده خود ثابت هستیم و عمران نیز با همین مضمون سخن گفت ….. طلحه پاسخ داد رهبر شما علی هیچکس را در حکومت دخالت نمی دهد و به خدا قسم باید حتماً او را به قتل برسانیم پس ابو اسود گفت اي عمران این مرد اعتراف کرد که براي وصول به حکومت شورش کرده است …..،).

12.عمار یاسر در خطابه اي در کوفه می گوید: (مضمون) (….. خدا زنده بدارد آنکسی را که قرآن و تعالیم آن را زنده میکند و هلاك فرماید آنکس را که آن را می میراند، پس آگاه باشید طلحه و زبیر اولین کسانی بودند به عثمان حمله کردند وآخرین کسانی که دستور قتل او را دادند و اولین کسانی که با علی بیعت کردند و چون به آرزوي ریاست خود نرسیدند پیمان بیعت خود را با علی شکستند …..).

13.بلادرزي از مدائنی آورده است که عبدالملک، علقمه بن صفوان را به استانداري مکه منصوب نمود و او بر فراز منبر به طلحه و زبیر دشنام داد و از ابان بن عثمان سؤال کرد آیا شاد شدي گفت نه به خدا، بلکه ناراحت هم شدم زیرا ترا هم در قتل عثمان شریک می دانم ….

14.به موجب روایتی علی علیه السلام فرمود: (….. این دو نفر جزء اولین کسانی بودند که با من بیعت کردند و سپس بیعت خود را شکسته و خیانت نمودند و عایشه را حرکت داده به سمت بصره به راه افتادند تا اتحاد شما مسلمین را بر هم بزنند وجنگ برپا کنند، پس خدایا این دو نفر را به خاطر اعمال آنها به چنگ انتقام خود بگیر و هیچ مهلت زندگی و بهره برداري نده، زیرا آنها حقی را طلب می کنند که خود رها کرده و در پی انتقام خونی هستند که خود آن را ریخته اند، پس خدایا از تو می خواهم که به وعده خود وفا کنی که

فرمودي حق با کسی است که علیه او قیام تجاوزکارانه شده باشد و خدا قطعاً از او حمایت خواهد کرد پس اي خدا وعده ات را به تحقیق رسان و مرا به خویشتن وامگذار، زیرا تو بر هر کاري توانایی…).

15.در نطق دیگري که کلبی روایت نموده است می فرماید (….. طلحه و زبیر چه می گویند در حالیکه آنها هیچ ایرادي به خلافت من نمی توانند بگیرند ….. و البته که پس از بیعت آزادانه با من، هیچ حق شرعی براي نقض آن ندارند…، آنها مدعی خونخواهی عثمان هستند ولی به خدا قسم مسئولیت خون عثمان فقط به گردن خود آنهاست نه شخص دیگر ….. و من همین مقدار راضی هستم که خدا آنها را محکوم کرده و مجرم شناخته است).

16.مالک اشتر می گوید: (….. اي امیرالمؤمنین به خدا جرم و جنایت کار طلحه و زبیر و عایشه براي ما مسلم و روشن است و هرگز ما را به وهم و تصور غلط نخواهد انداخت (مضمون) ….. و آنها به خونخواهی کسی آمده اند که خود او را کشته اند و…، من خدا را شاهد می گیرم که اگر تحت فرمان تو نیامده و به تعهد بیعتی که کرده اند ملزم نشوند، ما آنها را به دنبال عثمان خواهیم فرستاد، زیرا شمشیرهاي ما براي یاري تو و دین خدا بر دوش ما و دلهاي بی تاب ما در سینه هاي ما قرار دارد و امروز هم بر همان راه و روشی هستیم که دیروز بوده ایم…).

آري، مطالعه در این روایات که تعداد آن به حدود پنجاه فقره می رسد، کاملاً روشن می نماید که چگونه طلحه و زبیر در رأس جمعیتی بودند که مردم را علیه عثمان تحریک می کردند ….. (مضمون) و خصوصاً وضع طلحه کاملاً روشن بود تا جایی که آب را بر عثمان بسته و جواب سلام او را نداده و مانع دفن او در گورستان مسلمانان شده و جنازه او را سنگباران نموده و ….. تا در نهایت در قبرستان یهودیان (حش کوکب) عثمان را دفن کردند …..، حال با توجه به اینکه طلحه و زبیر صحابی پیامبر بوده و عده اي اعتقاد دارند که صحابه همه عادل و راست رو هستند و نیز عقیده دارند که پیامبر آنها را درگروه ده نفري که مژده بهشت گرفته اند قرار داده است ….. چگونه اعمال آنها را توجیه می کنند…، ….. و مضافاً به اینکه باوانمود نمودن به توبه از خون عثمان، خون هزاران مسلمان را که در دو سپاه متخاصم در جنگ جمل جنگیده اند و همگی ازخون عثمان بري بوده اند را بر زمین ریخته اند و همسر رسول خدا را از حالت احترام و حالتی که پیامبر به او امر فرموده بود، براي مقاصد خود بیرون آورده و به میدان جنگ و کشت و کشتار سپاهیان کشانده و …..، که مجموعه این دلایل همگی دلالت بر آن دارد که اعمال مجرمانه آنها توبه نبوده بلکه به بهانه توبه و در حکم جنایاتی مسلم و محرز وغیرقابل توجیه و غیرقابل بخشش بوده است.

سخن عبداﷲ بن مسعود صحابی بدري و عالی مقام:

در این جلد احادیث و روایات تاریخی مذکور شد که در آن عبداﷲ بن مسعود درباره عثمان انتقادات شدید داشته ….. تاجایی که عثمان او را تبعید و زندانی و حقوق او را از بیت المال قطع کرد و دستور داد او را از مسجد پیامبر با تحقیر بیرون انداخته و او را به گونه اي بر زمین کوبیدند که دنده هایش شکست و خود عثمان به او چهل ضربه تازیانه زد و…

طه حسین می گوید آورده اند که عبداﷲ بن مسعود زمانی که در کوفه بود، ریختن خون عثمان را حلال و او را واجب القتل و مهدور الدم می دانست و می گفت بدترین کارها بدعت است و گمراهی و هر گمراهی در آتش …..، این نظر یک صحابی عظیم الشأن است، درباره عثمان، او همان ابن مسعود است که روش و منش او شبیه به رسول خدا بوده است و …..، پس چگونه است که بعضی عثمان را با آن گونه رفتارها …..، تقدیر نموده و براي او حرمت قائل هستند …

سخن و نظریه عمار یاسر، صحابی بدري عظیم الشأن و کسی که قرآن و رسول خدا او را ستوده اند:

1.عمار در اثناي جنگ صفین در طی خطابه اي می گوید: (….. اي جماعت …..، خداپرستان با من به جنگ کسانی برخیزیدکه ادعا می کنند به خونخواهی مردي که ظالمانه کشته شده برخاسته اند ولی حقیقت آن است که او را مردمانی صالح ونیکوکار و مخالف تجاوز و ستمکاري و کسانی که به امربه معروف می کنند به قتل رسانده اند و در این زمان کسانی به خونخواهی او قیام کرده اند که اگر دنیا به مراد آنان حرکت کند، اندوهی براي متروك شده احکام شریعت ندارند، و وقتی ما می گوئیم عثمان بخاطر کارهاي بدعت آمیز خود کشته شد، آن را انکار می کنند، زیرا در دوره حکومت او دست آنان در غارت و چپاول باز بود و… می دانند اگر صاحب حق یعنی علی علیه السلام بر آنان حاکم شود، قادر به غارتگري و چپاول وسوءاستفاده نخواهند بود…).

2.و نیز در گفتگویی که میان هیأت اعزامی امیرالمؤمنین علی (ع) با معاویه صورت گرفت معاویه می گفت (….. شما قاتلین عثمان را به ما تحویل دهید تا ما آنها را بکشیم تا آن زمان دعوت شما را به اطاعت از علی بپذیریم شبث بن ربعی از هیأت اعزامی گفت آیا تو اي معاویه از اینکه به عمار یاسر دست یافته و او را بکشی خوشحال خواهی شد معاویه گفت من حاضرم او را به ازاي قتل ناتل، غلام آزاد شده عثمان بکشم پس شبث بن ربعی پاسخ داد سوگند به خداي زمین و سوگند به خداي آسمان که عادلانه و برحق سخن نگفتی بلکه به خداي یگانه قسم که تا خونها بر زمین نریزد و از کشته هاي سپاه تو انبوه پشته ها فراهم نشود و عرصه زمین و آسمان بر تو تنگ نگردد، دست تو به عماربن یاسر نخواهد رسید …..).

3.علی (ع) فرزندش امام حسن (ع) را با عماربن یاسر به سوي کوفه فرستاد ….. پس ابوموسی وارد شد و حسن بن علی را به سینه خود چسبانید و سپس رو به عمار کرد و گفت اي ابایقظان تو در میان کسانی بودي که بر عثمان حمله کردند و خود را در میان بدکاران قرار دادي عمار گفت من اینکار را نکردم ولی از کار آنها ناراحت هم نشدم ….. پس امام حسن فرمود اي ابوموسی چرا مردم را از ما دور می کنی ….. ابوموسی گفت پدر و مادرم فداي تو ….. از رسول خدا شنیدم می فرمود به زودي فتنه اي برپا می شود که در آن فتنه هر که بنشیند بهتر از آن کسی است که ایستاده و آنکه ایستاده بهتر است از آنکه راه می رود ….. و هرکس مؤمنی را متعمداً بکشد جزاي او جهنم است ….. در این هنگام عمار خشمناك شد و برخاست وگفت اي مردم بدانید که این سخن شامل حال همین شخص است، اي ابوموسی تو هستی آن کسی که در این فتنه اگر نشسته باشی بهتر است از آنکه ایستاده باشی و ….

4.باقلانی روایت می نماید که (عمار یاسر می گفت که عثمان کافر است و…) و سپس اعمال او را نکوهش می نماید و این کلام او البته مخالف با تمامی آن فضایل است که رسول خدا در باب عمار نقل نمود که شمه اي از آن نقل گردید و تمامی آن روایات را نیز بزرگان احادیث صحیح و ثابت و مسلم دانسته اند و ما حق نداریم براي تبرئه کسی و یا توجیه خطاهاي او، احادیث رسول خدا را تکذیب نمائیم ….. از جمله اینکه پیامبر خدا در حق عمار فرمود آنچه فرمود و آن آیات قرآن که در مدح او نازل شد، و ….. از جمله اینکه رسول خدا فرمود عمار سرتاپا ایمان است، عمار با حق است و حق با اوست، بهشت مشتاق وجود عمار است، و عمار را فئه باغیه (گروه طغیانگر) به قتل می رسانند و قاتل عمار اهل دوزخ است (یعنی معاویه و دارودسته او و هر که دشمن او بوده و با او جنگیده و ….. همگی در آتش دوزخ خواهند بود.).

5.ابومخنف از راوي نقل می نماید که با حسن و عمار به قادسیه رسیدیم، (….. از عمار شنیدم که می گفت اي دریغ و افسوسی کشنده که در دل دارم، که چرا جسد عثمان را از قبر بیرون نکشیده و نسوزاندیم …..)

6.نصربن مزاحم آورده است که (عمروعاص از عمار پرسید ….. تو جزء قاتلین عثمان بودي او گفت من همراه کسانی بودم که او را کشتند و امروز هم همراه آنان می جنگم، چون عثمان خواست دین ما را تغییر بدهد، عمروعاص به اطرافیان گفت نشنیدید که چه گفت او به قتل عثمان اعتراف کرد عمار گفت این حرف تو را قبلاً فرعون هم زد در آن زمان که به اطرافیان خود گفت نشنیدید …..).

7.عمار در جنگ صفین فریاد نمود که کجا هستند آنان که در پی خشنودي خدا هستند و دل از دنیا و فرزند بریده اند، پس گروهی آمدند به آنان گفت با من به جنگ کسانی بیائید که مدعی خونخواهی عثمان هستند و… حال آنکه عثمان خود به خدا قسم بر خود ستم کرد و او بود که مطابق غیر از آنچه خدا وحی نمود حکومت می کرد ….

سخن مقداد یگانه سواره جنگ بدر:

(مضمون) یعقوبی آورده است که راوي می گوید کسی را دیدم که در مسجد پیامبر می گفت (….. از قریش در شگفتم که چگونه حکومت را از خاندان پیامبر خود دور نمودند و حال آنکه در این خانواده کسی هست که اولین ایمان آورنده، پسر عموي رسول خدا و داناترین و دین شناس ترین فرد امت است و کسی است که بیش از همه در راه اسلام زحمت کشیده و راه دین و شریعت را بهتر از همه می داند و از هر کسی بهتر در صراط مستقیم دین حرکت می کند و…، به خدا قسم حکومت را از کسی دور نمودند که هادي و هدایت یافته و پاکدامن و منزه است آري آنها با این کار نخواسته اند کار امت به اصلاح آید و نخواسته اند که کار مذهب و روش حکومت و نحوه اداره آن به سامان برسد، بلکه دنیا را بر دین خدا ترجیح داده اند، پس مرگ بر جماعت ستمکار …..)، نزد او رفتم و گفتم خداي ترا رحمت کند به من بگو تو کیستی و آن کس که از او تعریف می کنی کیست، گفت من مقداد بن عمرو هستم و آن مرد علی بن ابی طالب، پس به او گفتم چرا براي برقراري حکومت او قیام نمی کنی تو حرکت کن من هم به تو کمک می کنم، گفت اي برادر جان این کار با امداد یک یا دو نفرصورت نمی گیرد، پس نزد ابوذر رفتم و جریان را تعریف کردم او گفت برادرم مقداد درست می گوید و سپس نزد عبداﷲبن مسعود آمدم و آنچه دیده و شنیده بودم تعریف کردم گفت ما خبر یافتیم (از سوي رسول خدا (ص) به این هدف نمیرسیم)

و به همین مضمون ….. آمده است و…، (عبدالرحمن بن عوف علی را خوانده و گفت عهد کن که به قرآن و سنت پیامبر و روش دو خلیفه بعد از او عمل کنی پس علی گفت من به علم و اجتهاد خود عمل می کنم و او عثمان را فرا خواند و همین را گفت و او قبول کرد، پس با او بیعت کرد در این هنگام علی(ع) گفت دوستی و رفیق بازي تو باعث شد با عثمان بیعت کنی و این اولین بار نیست که علیه ما متحد شده اید. و بخدا قسم تو فقط به این دلیل حکومت را به عثمان سپردي که بعداً حکومت را به تو واگذار نماید و ….. و لذا مقداد به عبدالرحمن بن عوف گفت: به خدا قسم حکومت را از کسی دور کردي که مطابق حق و قانون اسلام حکومت و قضاوت می کرد و به وسیله آن عدالت گستري می کرد ….. و افزود من بعد ازرسول خدا احدي از امت را هم رتبه با این خاندان ندیده ام و که کسی داراي چنین فضل و علمی باشد را نمی شناسم …..، به خدا قسم اگر مددکاران و همرزمانی پیدا کنم، براي برقراري حکومت خاندان رسول خدا اقدام خواهم کرد، پس عبدالرحمن بن عوف گفت اي مقداد از خدا بترس و من از عواقب آشوب بر تو بیمناکم …..،)….،

و مسعودي به همین مضمون آورده است (….. عمار یاسر در مسجد به سخنرانی پرداخت و گفت اي قبیله قریش حال که خلافت را از خاندان پیامبر خود دور کرده و یکجا به این و یا به آن می دهید، من می ترسم که خدا (غضب نموده) و حکومت را از شما سلب کرده و به دیگران(غیرمسلمانان و کفار) منتقل سازد، همانگونه که شما آن را از صاحب و لایقش سلب کرده و به غیر صاحب و نالایق آن داده اید و سپس مقداد به نطق ایستاده گفت: ندیدم کسی و یا خاندانی را که پس از پیامبر خود به مانند آل محمد که اینگونه مورد آزار و اذیت واقع شدند، آزار و اذیت شده باشند. عبدالرحمن گفت به تو مربوط نیست، مقداد گفت اي عبدالرحمن من به خدا قسم به واسطه عشق و علاقه اي که پیامبر خدا دارم آنها را دوست دارم و می گویم که حق با ایشان است و متعلق به آنها است و من از قریش که تو آنها را بر این خاندان مسلط کرده اي، در شگفت هستم که براي ربودن خلافت پیامبر خدا از دست خاندان او با تو متحد شده اند و لذا به خدا سوگند یاد می کنم اي عبدالرحمن که اگر کسانی را بیابم که مرا بر ضد قریش یاري دهند، بدون فوت وقت و حتماً با آنها خواهم جنگید، چنان جنگی که همراه رسول خدا (ص) در بدر علیه آنان نمودم و …..).

و نیز مذکور گردید که مقداد ازکسانی بود که نامه اي به عثمان نوشته و در آن بدعتها و امور نارواي وي را به شماره آورده و او را از خدا ترسانده و هشدار دادند که اگر از کارهاي بد و سوء خود دست برندارد بر او تهاجم خواهند نمود …..،

آري مقداد صحابی با فضیلت و جلیل القدر از جمله یاران و یاوران رسول خدا است و ابوعمر در خصوص او می آورد که او از شخصیت هاي عالی و بزرگان امت اسلامی است، او در دو هجرت شرکت نموده و در نخستین جهاد رسول خدا که همان غزوه بدر است و تمامی دیگر نبردهاي سپاهیان اسلام شرکت داشته و نخستین مسلمانی است که سواره جهاد نموده است و اهل سنت او را یکی از هفت نفري می دانند که اظهار اسلام نموده و از آن حمایت نموده اند و یکی از چهارده نفر معاون و همرزم و همراه رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله و براساس روایتی که ابوعمرو آورده است رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله به او لقب (شب زنده دار) داده است، و سایرفضایل والاي او از جمله اینکه رسول خدا فرمود که خدا بمن دستور داده که چهار نفر را دوست بدارم و به من اطلاع داده که او نیز آنها را دوست دارد و آنها عبارتند از علی و مقداد و ابوذر و سلمان) و نیز فرمود که بهشت مشتاق چهار نفر است (علی، عمار، سلمان و مقداد)

…..، ….. آري این عقیده او بود درباره عثمان و شوري و انتصاب عثمان قبل از اعمال نارواي او و بدعت ها و خلافکاري ها ضد شریعت اسلام، و با این حال کاملاً معلوم است که عقیده و نظر او پس از ارتکاب عثمان به ارتکاب بدعتها و خلاف کاري هاي او و رفتار ددمنشانه او با اصحاب رسول خدا …..، چگونه خواهد بود.

نظر حجربن عدي پارساي مشهور کوفه:

(مضمون) مورخان آورده اند که معاویه استاندار خود در کوفه، یعنی مغیره بن شعبه را احضار کرد و به او در خصوص بکاربردن نهایت سعی و تلاش براي بدگویی از علی علیه السلام و لعن و دشنام به آن حضرت و تعریف و تمجید از عثمان و …..، را تأکید کرد …..، مغیره در طی هفت سال استانداري کوفه، یک لحظه از اینگونه اعمال خودداري ننمود تا مرد و در تمام این مدت هر زمان حجربن عدي سخنان مغیره را می شنید می گفت این خداست که شما را نکوهش و لعنت کرده است ….. و من شهادت می دهم کسانی را که شما نکوهش و بدگویی می کنید شایسته تجلیل و احترام هستند و کسانی را که شما مدح و تمجید می نمائید کسانی هستند که شایسته بدگویی هستند و ….. و از جمله می گفت اي مغیره تو از فرط پیري چنان نادان و خرف شده اي که نمی دانی چه میگویی و به چه کسی بدگویی می نمایی تو سهیمه ما را از بیت المال و خواربار بده ….. تو کار را به جایی رسانده اي که به امیرالمؤمنین علی دشنام می دهی و تبهکاران را ستایش می کنی ….. پس مردم او را تائید کرده …..، و مغیره در اینگونه مواقع او را تهدید نموده و ….. تا اینکه در سال 51 مرد و زیادبن ابی سفیان به جاي او حکمرانی کرد،

پس چون حجر دائماً سخنرانی می کرد، زیاد نامه اي سراسر تحریک به معاویه فرستاد و معاویه دستور داد، حجر را در غل و زنجیر به شام بفرست پس او حجر را با یاران او فرستاد تا در مرج عذراء دستور معاویه مبنی بر اعدام آنان رسید، پس به حجر و یاران او گفتند از علی بیزاري جسته و او را لعنت کنید تا شما را آزاد نمائیم، گفتند خدایا شاهد باش که ما هرگز چنین کاري نمی کنیم پس قبرهاي آنان حفر و کفن هاي آنان آماده شد، و فرداي آن روز مأموران معاویه گفتند شما دیشب تمام شب را نماز خوانده و به درگاه خدا دعا کردید، به ما بگوئید نظر شما درباره عثمان چیست گفتند او اولین کسی است که در حکومت خود از رویه اسلامی منحرف گشته و به چیزي جز حق (قانون اسلام) عمل کرد پس جلو آمده و گفتند از آن مرد (یعنی علی علیه السلام) بیزاري بجوئید گفتند نه تنها بیزاري نمی جوئیم بلکه اظهار عشق و علاقه می کنیم و از کسانی بیزاري می جوئیم که از او بیزارند، پس هر مأموري مأمور قتل یکی از آنها شده و آنان را یک به یک سر بریدند، پس بدان و آگاه باش که این نظریه حجر بن عدي آن صحابی عالی مقام و نظریه یاران بزرگوار و پاك و صالح او درباره عثمان به عنوان اولین کسی است که از راه و روش اسلام منحرف شده و برخلاف کتاب خدا عمل نموده و در شمار تبهکاران قرار گرفته است …..  و با اعتقاد راسخ به همین عقیده به محل اعدام رفته و شهید راه خدا گردیده اند.

(کلب گوید خدایا درود و سلام و صلوات بی پایان خود را به روح وروان حضرت حجر و یاران و اصحاب با وفاي او نثار و ایثار بفرما تا زمانی که خدایی می کنی که او وجود خود را در حیات و پس از مرگ در راه خدا و رسول و شریعت او و حقانیت علی علیه السلام فدا کرد و لعنت و عذاب دوزخ ابدي خود را برقاتلان و ستمکاران بر او در آن زمان و آنچه از دشمنان خدا و رسول در عصر ما از نبش قبر آن مظلوم واقع گردید وارد بفرما آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

سخن عبدالرحمن بن حسان:

(مضمون) وقتی حجربن عدي و پنج تن از یاران او سلام اﷲ علیهم به شهادت رسیدند، عبدالرحمن بن حسان عنزي کوفی وکریم بن عفیف که از همراهان حجر و دوستان او بودند به جلادان معاویه گفتند ما را نزد معاویه ببرید تا سخن دلخواه او را در حضور او بگوئیم، آنها پس از اجازه از معاویه آن دو را به دمشق اعزام نمودند و آن دو نفر رو به جسد حجر نموده و عبدالرحمن گفت اي حجر دور از ما نخواهی بود آرامگاه تو از نظر ما خواهد نخواهد رفت، …..، پس از آنکه نزد معاویه رفتند، کریم بن عفیف گفت ترا به خدا و ترا به خدا اي معاویه هر زمان که مرگ به تو برسد و تو به دنیاي جاودانی بروي قطعاً در آنجا از تو خواهند پرسید، چرا ما را کشتی و به چه دلیل خون ما را ریختی، آنگاه تو چه پاسخ می دهی؟، معاویه پرسید درباره علی چه می گویی او گفت همان چیزي را می گویم که تو می گویی، مگر می توانی از دین علی و روشی که در خداپرستی داشت بیزاري بجویی ….. پس معاویه او را بطور مشروط آزاد کرد و آنگاه معاویه از عبدالرحمن بن حسان درباره علی پرسید او گفت من شهادت می دهم که او از کسانی بود که در ذکر کثیر خداوند بوده و امر به معروف می کرد و …..، معاویه گفت در حق عثمان چه می گویی گفت او اولین کسی است که باب ستمکاري را باز و باب حق را بست، پس معاویه گفت خودت را به کشتن دادي او گفت از آن جهت به کشتن می روم که کسی از قبیله ام اینجا نیست پس معاویه او را نزد ابن زیاد فرستاد و گفت این از همه کسانی که فرستادي بدتر است پس او را به کیفري که سزاي او است برسان و به بدترین شکل بقتل برسان، و وقتی آن مظلوم را نزد زیاد بردند دستور داد او را زنده بگور کردند.

(کلب گوید آیا به نظر می رسد که این جنایات را معاویه انجام داد هرگز بلکه مجریان دستور او هم در درجه او در عذاب ابدي دوزخ خواهند بود انشاءاﷲ زیرا اگر اینگونه جلادان و هواخواهان و توجیه کنندگان کار او …..، نبودند ظلمی و ستمی بر اینگونه راد مردان حق طلب جاري نمی شد و اینکه کسی بگوید آنان مأمور بوده اند و معذور این توجیه خلاف کلام خداوند است که در قرآن می فرماید(فلینظر الانسان الی طعامه) انسان به غذاي خود، چه جسمی و چه روحی بایستی نظر نماید …..

و نکته دیگر براي کسانی است که قرآن را در پیش روي خود نهاده (مانند ابن تیمیه و ….. امثال او در طول اعصار) و به تعبیر و تفسیر خودسرانه و به رأي و با عقل ناقص خود پرداخته اند آگاه باشند که قرآن صاحب دارد و آن رسول خدا و سنت اوست و حافظان بایستی براي بیان و تفسیر احادیث و پیروي از سنت رسول خدا به قرآن مراجعه نمایند و سنت صحیح را پس از تطبیق آن با قرآن معلوم و آنگاه در صراط مستقیم پیروي شریعت رسول خدا نمایند، نه اینکه با تفسیر و تعبیر خود عبارات قرآن را کنار هم گذاشته و استنباطات شیطانی خود را بر خلاف سنت رسول خدا به مردم عوام القاء نمایند که نتیجه توجیهات آنان در عمل از مسلمانان جاهل و گمراه افراد خونخوار و قسی القلب و جنایتکار بسازد و آن بدبخت ها علیرغم تمامی جنایات، خود را نجات یافته و مأجور از سوي خداوند هم بدانند و بگویند اجتهاد کردیم و …..،

و اگر آل محمد نبودند معلوم نبود که این جاهلان با این تعبیرهاي شیطانی خود چه بر سر امت محمد می آوردند آیا از تفسیریداﷲ فوق ایدیهم معتقد به جسمانیت خدا نشدند، آیا از تفسیر جزاي عمل نیک به ده برابر و عمل بد به یک جزا، دزدي نکرده و حاصل آن را بخشش نمی کردند و یا ثمر و حاصل اعمال باطل خود را براي نیل به ثواب، خیرات نمی کردند و آیا از تفسیر آیات تحریم شراب به شراب خواري نیفتادند و یا …..، پس چه کسانی به غیر آل محمد (ع) مردم را از پرتگاه هاي آتش دوزخ نجات داده اند و آیا ملاحظه نمی شود که چگونه در روزگار ما به نام اسلام مردم بی گناه را سر بریده به زن و بچه و پیر و جوان رحم نمی کنند و ذره اي هم وجدان آنان آزرده نمی شود در حالی که رسول خدا براي تکمیل مکارم اخلاق از سوي خداوند مبعوث و در حالیکه حضرت محمد صلی اﷲ علیه و آله و سلم و عجل فرجهم پیامبر مهربانی ها و منادي انسانیت بود، اینگونه مفسران قرآن را بدون صاحب و مالک می دانند برحسب شیوه هاي ددمنشانه خود، قرآن تفسیرنموده و کردند آنچه تا بحال کرده اند، اناﷲ واناالیه راجعون …..)،

سخن هاشم بن عتبه (المرقال) :

روایت شده است که در جنگ صفین جوانی جنگجو از سپاه معاویه رجز می خواند و به هر سو شمشیر می زد و آنگاه شروع کرد به ناسزاگویی به علی (ع)، پس هاشم بن عتبه (المرقال) به او گفت حرفی که تو می گویی بازخواست و مؤاخذه الهی دارد ….. پس از خدا بترس ….. او گفت من با شما جنگ می کنم چون به من گفته اند علی نماز نمی خواند و شما هم نماز نمی خوانید و نیز چون علی عثمان را کشته و شما هم او را کمک کرده اید، پس هاشم به او گفت تو چکار در کار عثمان داري زیرا عثمان را اصحاب محمد و معلمان و اساتید و عالمان قرآن کشتند، وقتی دیدند که بدعتها از او سر زد و برخلاف قرآن عمل کرد و آگاه باش که اصحاب محمد همان اصحاب دین و دیانت هستند ….. پس آن جوان گفت من فکر می کنم تو خیرخواه من باشی، پس هاشم گفت و اما اینکه گفتی رهبر ما نماز نمیخواند بدان و آگاه باش که او اولین کسی بود که همراه رسول خدا نماز خوانده است و از همه خلق به دین آگاهی بیشتر دارد و از همه امت به رسول خدا نزدیکتر است ….. و این کسانی که همراه او هستند همه اساتید قرآن و همراهان قرآن هستند و ….. پس آن جوان گفت ….. اي خداپرست …..، آیا راه توبه اي براي من هست هاشم گفت آري …..، پس نظر کن و ببین که این گفتار هاشم المرقال صحابی مقدس رسول خدا و قهرمان عالی قدر اسلام است و این عقیده او در باب عثمان و قتل او ….

سخن جهجاه بن سعید غفاري صحابی عالیقدر رسول خدا و از اصحاب بیعت رضوان:

(مضمون) ابوجبیبه گوید که عثمان براي مردم خطبه می خواند پس جهجاه بن سعید غفاري برخاسته در حالی که به طرف او می رفت فریاد زد اي عثمان (در عبارت بن حاطب) اي نعثل از منبر پائین بیا تا در عبایی تو را پیچیده و دستهاي تو را ببندیم و در عبارت بلادرزي ترا به کوه دخان، همانجایی که مردان پاك و صالح را تبعید کردي بفرستیم و ….. و عثمان پس از آنروز، بیش از یک یا دو بار از خانه بیرون نیامد تا آنکه کشته شد …..، آري جهجاح ابن سعید جزء کسانی است که در زیردرخت (رضوان) با رسول خدا بیعت کرد و خدا در کتاب خود قرآن اعلام کرد که از آنان راضی بوده است، او خلع عثمان و اهانت به او را روا می داند و معتقد به تبعید او است ….. و  سخن سهل بن حنیف جنگجوي غزوه بدر، رفاعه بن رافع جنگجوي غزوه بدر، حجاج بن عزیه از انصار:

(مضمون) بلادرزي از قول ابومخنف آورده است که زیدبن ثابت از عثمان دفاع می کرد، سهل بن حنیف گفت اي زید عثمان شکم تو را با نخلستانهاي تازه به ثمر نشسته مدینه پر کرده است ….. و حجاج بن عزیه انصاري گفت ….. به خدا او را میکشیم تا با قتل او به خدا تقرب جوئیم پس رفاعه بن رافع آتشی بهمراه هیزم آورده و آتش زده و مردم به خانه عثمان وارد شدند. ….. و ابن مدینی می گوید حجاج بن عزیه در روز تسخیر خانه عثمان مروان بن حکم را آنقدر زد تا روي زمین افتاد.

سخن ابوایوب انصاري، صاحب احترام و بزرگ صحابه رسول خدا و جنگجوي غزوه بدر:

(مضمون) او در خطابه اي پس از استقرار حکومت علی علیه السلام در طرفداري از آن حضرت چنین می فرماید: ….. اي بندگان خدا بدانید که خدا شما را به دلیل پیروي از علی بن ابی طالب به افتخار بزرگی نایل کرد که قدردان آن نیستید …..، آیا همین دیروز (ایام حکومت عثمان)، شاهد تجاوز و انحراف عثمان از اسلام نبودید تا جایی که آن تجاوز و انحراف بر همه بندگان خدا سایه گسترده و در جامعه اسلامی شیوع پیدا کرده بود بطوري که صاحب حق از حق خود محروم و مقدسات او مورد اهانت قرار گرفته و بر او تازیانه خورده و یا بر صورت صاحب حق سیلی می زدند و یا شکمش را با لگد پاره می کردند و بر خاك (مذلت) می انداختند و …..، پس وقتی امیرالمؤمنین (علی علیه السلام)، به روي کار آمد و حق و قانون اسلام را برقرار ساخت و عدل و داد را بگسترانید و براساس دستور قرآن عمل نمود …..، پس نعمتی که خدا به شما عطا فرمود شکرگزاري نموده و مانند تبهکاران روي از خدا و نعمت هاي او نگردانید و …..، آري این ابوایوب انصاري بزرگ اصحاب رسول خداست که خداوند از میان تمامی انصار او و منزل او را به پذیرایی از رسول خدا مشرف ساخت و این افتخار نصیب او شد و این افتخار براي او کافی است او جنگجوي غزوه بدر بوده و در تمامی غزوات و جنگهاي رسول خدا شرکت نموده و از دعاي رسول خدا بهره مند شد که در حق او فرمود (اي ابو ایوب بد نبینی)، لذا او زمان عثمان و بعد آن را در سلامت نفس(روحی و جسمی) طی نموده و اگر هیچ گواه و شهادتی جز شهادت و گواهی او، که روزگار عثمان را روزگار تجاوز و انحراف از اسلام و ستمکاري بر اصحاب رسول خدا و …..، می دانست وجود نداشت، همان شهادت و گواهی او تنها و یک نفر براي محکومیت عثمان کافی بود. چه برسد به اینکه گواهی و شهادت او توسط انبوه اصحاب رسول خدا از مهاجر و انصارتائید و تحکیم شده است.

سخن قیس بن سعد بن عباده: جنگجوي غزوه بدر و رئیس قوم و قبیله خزرج:

1.سخن او در مصر براي تشویق و دعوت ملت مصر به بیعت با علی بن ابی طالب: (….. الحمدﷲ که خداوند حق را آورد و باطل را نابود کرد و ستمکاران را درهم کوبید، اي مردم ما با کسی که می دانیم بعد از پیامبر ما محمد (ص) بهترین امت است بیعت کردیم پس شما هم بیائید و با او بر این اساس که طبق کتاب خدا قرآن و سنت رسول او حکومت کند پیمان بیعتببندید …..)

2.قیس بن سعد قبل از شروع جنگ صفین نامه اي از معاویه دریافت نمود که در آن معاویه گفته بود (….. اگر تو مطیع حکومت ما شوي من حکومت دو عراق را تا آخر عمر به تو خواهم داد و حاکمیت حجاز را براي هر کس از خانواده تو که به من معرفی نمایی و هر درخواست دیگري هم داشته باشی اجرا می کنم …..، پس او در جواب معاویه نوشت (….. مرا متهم به شرکت در قتل عثمان کردي پس بدان این کاري است که من در آن شرکت نداشته ام و درباره رهبرم علی نوشتی که او مردم را علیه عثمان تحریک کرد و ….. امّا در مورد قبیله من آگاه باش که اولین کسانی که در مورد قیام علیه عثمان شرکت کردند قبیله من بودند و با این عمل الگو براي سایر مردم شدند ….).

3.قیس بن سعد در اثناء جنگ صفین با نعمان بن بشیر گفتگو می کند و نعمان به او می گوید: (….. شما عثمان را یاري نکردید تا کشته شد و در جمل طرفداران او را کشتید و ….. پس قیس خندید و گفت به خدا فکر نمی کردم اي نعمان که تااین حد گستاخ شوي و جرأت این کار و حرف را به خود بدهی ….. و تو اي نعمان به خدا قسم با خود خیانت می کنی پس ادعا راهنمایی تو براي دیگران حرفهاي پوچ و یاوه است و امّا در مورد عثمان بدان که عثمان را کسانی کشتند که تو از آنها برتر نیستی و نیز کسانی که عثمان را رها و او را یاري نکردند از تو بهترند و در مورد سپاه جمل ما به این دلیل که پیمان بیعت را بدون دلیل شکستند جنگ نمودیم و در مورد معاویه بدان که اگر همه اعراب با او بیعت کنند باز انصار با آنان خواهند جنگید ….. پس اي نعمان بیا و نظر کن و ببین که در سپاه معاویه جز عده اي برده هاي آزاد شده یا بیابان گردان بی شعور، یا بادیه نشینهاي یمنی که معاویه هر کدام را به نوعی به این جنگ کشانده است کسی را می بینی، و در مقابل ….. به سپاه علی بنگر تمام آنها گروه مهاجرین و انصار و همه اصحاب رسول خدایند، همان کسانی که به بهترین نحو خدا و رسول را پیروي کرده و خدا از آنان خشنود و آنها نیز از خدا خشنودند و در میان همراهان معاویه جز تو و رفیقت کسی نیست و شما دو نفر هم به خدا قسم نه از جنگجویان بدر هستید و نه از بیعت کنندگان عقبه و نه سابقه افتخارآمیز در اسلام دارید و نه آیه اي از قرآن در ستایش و مدح و منقبت شما نازل شده است).

(کلب گوید رحمت و رضوان و سلام خداوند بر قیس بن سعد و دیگر یاوران مولانا امیرالمؤمنین وصی مظلوم رسول خدا، که اینگونه زیبا و مستدل اقامه دلیل نموده و حجت را بر سفاکان و خونخواران سپاه شیطان تمام نموده و آنها را به همراه امامانی که به سوي آتش دعوت نموده اند راهی دوزخ ابدي خداوند نموده اند. خدایا عذاب آنان را روز به روز افزون بفرما آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

4.قیس بن سعد به مدینه آمد حسان بن ثابت که طرفدار عثمان بود او را سرزنش کرد پس قیس به او گفت: (اي کوردل نابینا به خدا قسم میان جماعت من و جماعت تو حالت جنگ نیست وگرنه گردن تو را (به خاطر یاوه هایت) قطع می کردم پس از سر راه من گم شو …..).

آري این بود اعتقاد و روش این جوانمرد انصاري که رئیس قبیله خزرج و ….. بود.

سخن فروه بن عمرو انصاري جنگجوي غزوه بدر:

مالک در کتاب موطا، حدیثی را از این صحابی بزرگوار با ذکر لقب او نقل می کند و وضاح و ابن مزین می گویند که مالک نام او را ذکر نکرده زیرا او را از کسانی می داند که به قتل عثمان کمک کرده اند و ابوعمر در استیعاب توضیح می دهد که حرف آنها بی معنی است زیرا کسی که این حرف را می زند معلوم می شود از نقش و موضع انصار در قضیه تسخیر خانه عثمان و قتل او بی خبر است.

(کلب گوید چگونه سخن یاوه کسانی که بجاي محکوم نمودن جنایات معاویه می گویند اجتهاد مجتهدین اگر صحیح باشد دو صواب و غلط باشد یک صواب و کسی نیست به این جاهلان بگوید شما می خواهید رجس و نجاست و خیانت معاویه و امثال او را به اسلام و مسلمین با اینگونه توجیهات بلاوجه پاك کنید و قرآن را اینگونه جاهلانه تفسیر می نمائید و مدعی درك قرآن هستید در حالیکه فرق بین خطا و جرم را در قرآن فهم ننموده و نمی دانید و به فکر آبروي اسلام و مسلمین در پیشگاه اندیشمندان جهان و ….. نیستید.)

سخن محمدبن عمرو بن حزم انصاري:

او از کسانی است که رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله او را محمد نامیده است و این از افتخارات اوست …..، ابوعمرو مینویسد: (….. می گویند در میان تندروترین و سخت گیرترین مخالفان عثمان چند نفر بودند که نام محمد داشتند، محمد بن ابی بکر (فرزند خلیفه اول)، محمدبن ابوحذیفه، محمدبن عمرو بن حزم انصاري ….

سخن جابربن عبداﷲ انصاري و جمعی از اصحاب رسول خدا:

(مضمون) حجاج بن یوسف (خبیث علیه لعنه و العذاب السعیر) پس از جنگ با عبداﷲ بن زبیر، استاندارد مکه و مدینه شد …..چون به مدینه وارد شد با مردم به شدت بدرفتاري کرد و می گفت اینها قاتلین عثمان هستند از جمله دست جابربن عبداﷲانصاري را با عده اي دیگر را مانند اهل ذمه (یهود و نصاري …..)، مهر کرده و علامت گذاري نمود …..، او به جاي دست بر گردن انس بن مالک مهر زد و سهل بن سعد را احضار و گفت چرا عثمان را یاري نکردي او گفت یاري کردم، گفت دروغ می گویی پس دستور داد تا با سرب گردن او را مهر زدند …..، از روایات تاریخی معلوم می شود …..، که در میان مردم اینطور شهرت داشته که اصحاب رسول خدا متفقاً در مبارزه با عثمان و یا عدم یاري و یا قتل او سهیم بوده اند و لذا حجاج به استناد همین شهرت …..، دست به آزار آنان زده است ….. و همچنین اصحابی که مورد آزار و اهانت قرار می گرفتند هیچگاه آن را منکر نشدند تا از آزار رها شوند بلکه بر تحمل تبعات آن شکیبایی می نمودند.

سخن جبله بن عمرو انصاري مجاهد غزوه بدر:

طبري آورده است …..، (جبله بن عمرو ساعدي در کنار خانه اش نشسته بود و بند افسار چهارپاي خود را در دست داشت و در زمانی که عثمان از نزد او عبور کرد به او گفت اي نعثل به خدا ترا می کشم و بر ستور زخمی قرار داده و به منطقه آتشفشانی (دماوند) می فرستم …..، و نیز در زمانی دیگر عثمان را از بالاي منبر به زیر آورده و …..، و او اولین کسی بود که زبان به دشنام و ناسزا به عثمان باز کرد و علیه او جرأت به خرج داد و ….. و در عبارتی دیگر به او گفت اگر اطرافیان (نابکار)خود را طرد نکنی همین افسار را به گردن تو خواهم بست عثمان گفت به خدا قسم من اطرافیانی ندارم پس گفت تو مروان، معاویه، عبداﷲ عامر، عبداﷲ سعد و …..، را اختیار نموده اي و در میان آنان کسانی هستند که قرآن آنها را مذمت نموده و پیامبر به ریختن خون آنان دستور داده است و …..، ….. و وقتی به او گفتند عثمان را رها کن گفت به خدا نمی شود زیرا نمی خواهم فرداي قیامت بگویم ما از حاکمان خود اطاعت کردیم و آنها ما را از راه دین خارج کردند) و …..، نیز آورده اند وقتی خواستند عثمان را در بقیع دفن کنند، او مانع شده و ناچار او را در قبرستان یهودیان دفن کردند …..، ابوعمرو آورده است که او مردي بزرگ و با فضیلت و دین شناس و فقیه اصحاب رسول خدا بود ….. که روایات و مشاهدات او در فقه مورد استناد محدثین است.

سخن محمدبن مسلمه انصاري مجاهد بدر:

(مضمون) طبري از قول محمدبن مسلمه آورده است: (….. من با تعدادي از اهل قبیله خود نزد …..، (نمایندگان) مردم مصر رفتم ….. و در کار عثمان سخن گفتم و از طرف عثمان قول دادم که کارهاي ناروا را ترك خواهد کرد و اگر ترك نکرد آنها براي (قتل) او اختیار دارند پس آنها خوشحال شده و رفتند و من به سوي عثمان رفته و گفتم اي عثمان بر خودت رحم کن آنها براي قتل تو آمده اند و همه تو را ترك کرده اند …..، ولی او برخلاف توصیه من عمل کرده …..، مصریان برگشت نموده و ….. و به من گفتند تو به ما قول دادي عثمان دست از کارهاي نارواي خود برمی دارد …..، پس ورقه اي را که با قلم سربی که از شتر دولتی مخصوص عثمان و از نوکر و مأمور مخصوص او کشف نموده بودند نشان دادند …..، و لذا ملاحظه می شودکه او وقتی می بیند که عثمان کسی نیست که از خلافکاري خود دست برداشته و …..، او را رها کرده و براي او احترامی قائل نمی شود تا از ریختن خون او دفاع کند ….

(مضمون) سخن علامه امت اسلام عبداﷲ بن عباس، پسر عموي پیامبر گرامی:

1.ابوعمر در شرح حال مولاي متقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام می نویسد: (….. عده اي نزد ابن عباس آمده و گفتند آمده ایم تا سؤالاتی مطرح کنیم، گفت هرچه می خواهید بپرسید، گفتند ابوبکر چگونه آدمی بود گفت سراپا خوب بود …..، جزاینکه تند بود گفتند عمر چگونه آدمی بود گفت او مانند پرنده بیمناکی بود که تصور می کرد که بر سر راه، دامی قرار دارد…..، گفتند عثمان چگونه آدمی بود گفت او آدمی بود که خواب آلودگیش مانع از بیداري او شده بود، پرسیدند علی چگونه مردي بود گفت وجود او سرشار از رأي حکیمانه و متین و دانش و شجاعت و کمک و ایثار به محرومین ….. و خویشاوند نزدیک به رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله …..، …..، …..)،

(کلب گوید سلام و درود و رضوان بی نهایت خدا بر تو یا مولانا یا مظلوم یا ابی الحسن علی بن ابی طالب که اینگونه همگان بر بزرگی و عظمت تو اقرار دارند خدا به شما جزاي خیر بی حد و بی نهایت عطا فرماید تا ابدالآباد و نیز مارا از مرحمت و شفاعت شما در دنیا و آخرت بهره مند فرماید آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

2.معاویه به ابن عباس می نویسد: (….. تو از کسانی هستی که علیه عثمان تلاش نموده و او را خوار نموده و خونش را ریختند …..،) پس ابن عباس به او پاسخ داد (….. به خدا سوگند که تو در انتظار قتل عثمان و مشتاق مرگ او بودي و با علم وتعمد نگذاشتی مردم به کمک عثمان بیایند، در حالی که نامه عثمان و ناله و فریاد استمداد او به تو رسیده بود ولی تو به آن توجه نکردي ….. در حالی که یقین داشتی که محاصره کنندگان تا او را به قتل نرسانند دست از او برنخواهند داشت و آنقدر تعلل کردي که طبق میل و آرزو و پیش بینی تو بقتل رسید …..، پس اگر واقعاً مظلوم کشته شده باشد تو از همه در این موضوع ظالم تر و مسئول تري ….. ولی پیوسته در فریب مردم بی اطلاع و جاهل کوشیدي تا به بهانه خون خواهی او آنچه میخواستی را بدست آوردي و نمی دانم شاید این برخورداري موقتی آزمایشی براي شما باشد)، …..،

حضرت علامه فرماید علیرغم اینکه جناب ابن عباس به عنوان دانشمند عالی مرتبه و علامه امت اسلامی هیچ دخالتی در تسخیر خانه عثمان و قتل او نداشت …..، ولی با سایر اصحاب رسول خدا (ص) در مورد وضعیت عثمان اتفاق نظر داشته و هیچ ارزش و احترامی براي او قائل نبوده است …..، بطوري که وقتی نافع بن طریف نامه عثمان را مبنی بر استمداد او از حجاج می آورد آنهم در زمان محاصره خانه اش، عبداﷲ بن عباس که مشغول سخنرانی بوده است به نافع اجازه قرائت دعوت نامه را می دهد و چون قرائت نامه عثمان به پایان می رسد، ابن عباس به نطق خود ادامه می دهد بدون اینکه هیچ عکس العملی نسبت به محاصره عثمان نموده یا به امدادخواهی او پاسخ مثبت داده و یا حاجیان را براي امداد او تحریک کند و ….. و این عایشه بود که در راه مکه به او گفت: اي ابن عباس خدا به تو عقل و فهم و قدرت بیان داد، مبادا مردم را از این دیکتاتور بازداري یعنی مانع از تهاجم مردم به این زورگو شوي، …

سخن عمروبن عاص معلوم الحال:

طبري می گوید: (….. پس از عزل عمروعاص از حکومت مصر، عمروعاص به مدینه آمده و علیه عثمان سخن می گفت …..،پس روزي عثمان به او گفت ….. به خدا قسم اگر موضوع اختلاس و چپاول مالی تو نبود ترا عزل نمی کردم ….. عمروعاص گفت مردم دروغ می گویند ….. و من در زمان عمر در مصر بودم …..، عثمان گفت اگر من هم مثل عمر مواظب تو بودم راه کج نمی رفتی ولی من ملایمت به خرج دادم و تو گستاخ و جري شدي ….. پس عمروعاص از او ناراضی و همه را علیه او تحریک می کرد ….. تا روزي که در کاخ خود در عجلان نشسته بود خبر قتل عثمان را به او دادند، پس با شادي و شعف فریاد برآورده و می گفت من عمروعاص هستم و …..

و نیز آورده اند او پس از عزل از حکومت مصر خواهر عثمان را که همسر او بود طلاق داد.، و نیز اولین باري که مصریان به دلیل نارضایتی از اعمال عثمان به مدینه آمدند علی علیه السلام به همراه سی تن از مهاجران و انصار نزد آنان رفته و آنان را راضی به بازگشت نمودند ….. پس مروان عثمان را تحریک نموده وگفت در مسجد اعلام کن که مردم مصر گزارش غلط به آنان رسیده و وقتی فهمیدند که آن حرفها بی اساس بود برگشتند، پس عمروعاص فریاد زد آي عثمان از خدا بترس تو مرتکب گناهان بزرگی شده اي و ما را با خود به آن گناهان وارد نموده اي و …..، ….. پس عمروعاص به فلسطین رفت و ….. می گفت به خدا قسم اگر چوپانی را در بیابان ببینم او را علیه عثمان وادار به شورش می نمایم ….. و نیز ابن قتیبه آورده است که مردي از قبیله همدان بنام (برد) نزد معاویه رفت و دید که عمروعاص به علی ناسزا می گوید به او گفت اي عمروعاص بزرگان ما از رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله شنیده اند که آن حضرت فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه …..)، یعنی (هر کسی را که من مولاي اویم علی هم مولاي اوست …..) آیا این کلام راست است یا نادرست پس عمروعاص گفت صحیح و درست است و نیز اضافه می کنم که در میان اصحاب رسول خدا هیچکس در فضیلت و منقبت و منزلت به او نمی رسد، پس آن جوان (برد) حیرت کرد و عمروعاص ادامه داد ولی اوکاري با عثمان کرد که همه آنها را از بین برد، برد سؤال کرد آیا او دستور کشتن عثمان را داد یا خود شخصاً عثمان را هلاك کرد: عمروعاص گفت هیچکدام بلکه او قاتلان عثمان را پناه داد. (برد) سؤال کرد و با این وجود مردم با او بیعت کردند،گفت آري (برد) پرسید پس چرا تو پیمان بیعت خود را با او شکستی، عمرو گفت چون او را متهم به قتل عثمان کرده ام (برد) گفت تو خودت هم متهمی عمرو گفت درست می گویی ولی من به فلسطین رفته ام …..، پس آن جوان به نزد قوم و قبیله خود آمده و گفت ما به نزد عده اي رفتیم که آنها را با سخنان خودشان محکوم نمودیم پس آگاه باشید که علی برحق است، پس همه از او پیروي و اطاعت کنید،

و نیز طبري به نقل از واقدي آورده است که (چون خبر کشته شدن عثمان رضی اﷲ عنه به عمروعاص رسید، گفت مرا ابوعبداﷲ گویند من کسی هستم که او را کشتم در حالی که در دره سباع بودم، چه کسی ممکن است بعد از او خلیفه شود …..، اگر علی بن ابی طالب به حکومت برسد حتماً قانون اسلام را جاري خواهد ساخت و البته خلافت هیچکس به اندازه خلیفه شدن او براي من ناگوارنیست …..)، و نیز سخن امام مجتبی به عمروعاص که فرمود (….. درباره قضیه عثمان، این تو بودي که دنیا را علیه او به آتش کشیدي و سپس به فلسطین رفتی و وقتی خبر مرگ او به تو رسید (با کبر و غرور و شادي گفتی)، مرا ابوعبداﷲ می گویند و من کسی هستم که اگر زخمی را بخارانم تا آن را به خون ریزي نیندازم آن را رها نمی کنم و آنوقت خودت را وقف معاویه کردي و دینت را براي خوشگذرانی و عزت دنیا به او فروختی ….. و تو کسی هستی که وقتی عثمان زنده بود او را یاري نکردي و وقتی به قتل رسید از مرگ او به خشم نیامدي …..،)، ….. پس حضرت علامه فرماید ….. در هر صورت یک امر مسلم است و آن اینکه ما به آن جماعتی که او را از اصحاب عادل و راست رو می شمارند، این مطلب را می گوئیم که عمروعاص چنین نظري درباره عثمان داشته است.

سخن عامربن واثله (ابوطفیل) صحابی سالخورده و محترم رسول خدا (ص):

ابوطفیل به شام آمد تا برادرزاده اش را که در سپاه معاویه بود ببیند و چون خبر به معاویه رسید به دنبال او فرستاد و آن مرد محترم به نزد او رفت، معاویه به او گفت تو ابوطفیل عامربن واثله هستی گفت آري گفت آیا تو هم جزء کسانی بودي که عثمان را کشتند گفت نه ولی از کسانی بودم که شاهد تسخیر خانه و قتل او بودند و او را یاري نکردند، معاویه سؤال کرد چرا، عامر پاسخ داد چون مهاجران و انصار رسول خدا او را یاري نکردند، معاویه گفت اما کمک به عثمان هم وظیفه تو و هم وظیفه آنان بود، عامر گفت تو چرا او را کمک نکردي، در حالی که مردم شام تحت حکومت تو بودند، گفت مگر الآن خونخواهی از کمک محسوب نمی شود عامر خندید و گفت این بیت شاعر عبیدبن ابرص مناسب حال من و توست: (….. می دانیم که پس از مرگ من براي من گریه و نوحه سرایی خواهی کرد، در حالی که در زندگی هیچ کمکی به من نکردي …..) پس در این زمان مروان بن حکم و سعیدبن عاص و عبدالرحمن بن حکم وارد شدند، معاویه به آنان گفت این پیرمرد را می شناسید گفتند نه گفت او یار صمیمی و با وفاي علی بن ابی طالب و جنگجوي سواره در صفین و شاعر مردم عراق، این ابوطفیل است پس سعیدبن عاص گفت چرا او را مجازات نمی کنی و همگی به ابوطفیل دشنام داده و ناسزا گفتند معاویه به آنان اعتراض کرد …..، سپس از ابوطفیل پرسیدآیا اینها را می شناسی عامر پاسخ داد نه بدگویی آنان را می نمایم و نه خیري از آنها دیده ام (یعنی نظري ندارم)، پس معاویه سؤال کرد آیا هنوز هم علی را دوست داري گفت اي معاویه محبت و عشقی که امروز به علی دارم، عشق و محبتی است که مادر موسی به فرزندش داشت و من از اینکه در حق او کوتاهی کردم به درگاه خدا پناه می برم، پس معاویه خندید گفت اما اینها چنین عقیده اي نسبت به من ندارند …..، حضرت علامه می فرماید ….. از گفتار این صحابی جلیل القدر معلوم می شودکه او عثمان را یاري ننمود و …..، و گروه مهاجران و انصار رسول خدا نیز در این روش و رویه با او هم عقیده بوده اند و او ازآنچه انجام داده پشیمان نیست و اعتقاد دارد که او و اصحاب پیامبر در روش خود خطا نکرده اند ….. و تا آخرین لحظه مرگ خود بر بصیرت و استنباط و درك فقهی خود ثابت و پابرجا ….. مانده اند.

سخن سعدبن ابی وقاص:

او عضو شوراي شش نفره و یکی از ده نفري است که می گویند مژده بهشت را دریافت نموده اند …..، ابن قتیبه آورده است:

(عمروعاص نامه اي به او نوشت و از او در خصوص موضوع قتل عثمان، قاتلان و مسئولان قتل او سؤال کرد پس سعد در پاسخ نوشت: …..، تو درباره قتل عثمان سؤال کردي، پس به تو اطلاع می دهم که او با شمشیري کشته شد که عایشه از نیام خارج کرد و طلحه آن را تیز کرد و علی بن ابی طالب آن را به زهرآلود و زبیر خاموش مانده و با دست اشاره به قتل او کرد و ما دست روي دست گذاشتیم ولی اگر می خواستیم می توانستیم از او دفاع کنیم ولی عثمان (رویه اسلامی حکومت را) تغییرداد ….. او هم کار درست و هم نادرست کرد پس اگر کار ما خوب بود پس کار درستی کردیم و اگر نادرست بود از خداآمرزش می خواهیم …..)،

و نیز ابوحبیبه می گوید: (روز قتل عثمان، دیدم که سعدبن ابی وقاص وارد خانه عثمان شد و بعد بیرون آمد و با مشاهده هجوم مردم ترسید و گفت من با عثمان صحبت کردم و او گفت من بیش از این به این گمراهی ادامه نمی دهم ….. و من توبه کرده و از کارهاي خود دست می کشم …..، مروان گفت به سوي علی برو …..، پس سعد نزد علی آمده گفت: …..،اي ابوالحسن پدر و مادرم به فداي تو بیا و به عثمان که خویشاوند توست کمک کن ….. تا از ریختن خون او جلوگیري کنی تا به طرز صحیح حکومت کند و او الآن این آمادگی را دارد پس علی علیه السلام گفت ….. به خدا سوگند آنقدر از او دفاع کرده ام که دیگر شرم دارم که از او دفاع کنم.

(کلب گوید بارها ضمانت علی علیه السلام با فتنه انگیزي مروان و نقض عهدهاي مکرر عثمان شکسته شد و اقدامات سوء عثمان نسبت به معترضین مقدمات قتل او را فراهم نمود و زنده بودن او و اراده سوء او نسبت به مردم منتهی به کشتار جمعی معترضین و قتل عام صحابه و طرفداران آنان و مهمتر انحراف غیرقابل جبران در دین و آئین امت می شد و نصایح آن حضرت در او بی اثر بود فلذا حضرت فرمود دیگر شرم دارم که از او دفاع کنم)،

و فرمود ولی مروان، معاویه و عبداﷲ بن عامر و سعید بن عاص این بلا را به سر او آورده اند ….. در این هنگام محمد بن ابی بکر آمد و چیزي به علی (ع) گفت، علی (ع) دستم را گرفته برخاست …..، به خدا قسم به خانه ام نرسیده بودم که صدایی برآمد که عثمان کشته شد …..)، پس با توجه به اینکه او می گوید اگر می خواستیم (اصحاب رسول خدا) می توانستیم از جان او دفاع کنیم و …..، پس نظر صریح و قطعی سعدبن ابی وقاص این است که قرار گذاشتن و خودداري از دفاع از جان عثمان در آخرین لحظات کاري صحیح و برحق بوده است.

سخن مالک اشتر:

(مضمون) بلادرزي می نویسد (….. عثمان نامه اي براي مالک اشتر و دوستانش نوشته و به عبدالرحمن بن ابی بکر و ….. داد تا راه تفرقه نرفته و فرمانبردار شوند و …..، و مالک در پاسخ نوشت: (….. از مالک بن حارث به خلیفه اي که در بلا افتاده و به خطا رفته و از سنت پیامبر خود منحرف شده و قانون و دستور قرآن را پشت سر افکنده است …..، نامه تو را خواندیم، باید که تو و وزیران و استانداران تو دست از ظلم و تجاوز و تبعید مردان پاکدامن بردارید تا ما هم حاضر شویم از تو اطاعت کنیم ….. تو ادعا کردي که ما بر خود ستم نموده ایم بدان و آگاه باش که این تصور توست همان تصوري که ترا به ورطه گمراهی انداخته و ستمگري را براي تو عدالت گستري و باطل را حق جلوه داده است …

سخن عبداﷲ بن حکیم:

ابن سعد و بلادرزي می گویند که عبداﷲ بن حکیم جهنی از اصحاب رسول خداست و او همان است که گفت (من پس از قتل عثمان در ریختن خون هیچ خلیفه اي شرکت نمی کنم …..) و وقتی از او سؤال کردند آیا تو نیز در قتل او شرکت کردي گفت من شرح خلاف کاري هاي او را شرکت در قتل او تلقی می کنم …..،

سخن محمدبن ابی حذیفه:

او از کسانی بود که در تحریک مردم علیه عثمان سعی و تلاش فراوان داشته است بلادرزي می نویسد، محمد بن ابی بکر و محمد بن ابی حذیفه در آن سال که عبداﷲ بن ابی سرح به مصر رفت به طرف مصر حرکت نموده و محمد بن ابی حذیفه معایب عثمان را برمی شمرد و انتقاد می کرد از جمله می گفت که عثمان مردي را به استانداري منصوب کرده که رسول خدادر روز فتح مکه ریختن خون او را واجب نموده و آیات قرآن براي اثبات کفر او نازل گردید و …..، پس ملاحظه می گرددکه این صحابی عظیم الشان با سعی و تلاش تمام در راه محو انحرافات و بدعتهاي عثمان تلاش می نموده است و …..، پس قدر مسلم آنکه جمعی از اصحاب عادل و صالح علیه عثمان اتفاق نظر داشتند و …..، در مخالفت با عثمان اجماع نموده اند وگفته اند که امت محمد (ص) بر نظر خطا، اجماع نخواهند کرد …

سخن عمروبن زراره:

بلادرزي و بعضی دیگر از مورخان می نویسند، اولین کسانی که براي خلع عثمان و بیعت مردم با علی تبلیغ نمودند عمروبن زراره بن قیس نخعی و کمیل بن زیاد نخعی بودند، از جمله سخنان عمروبن زراره آن است که (….. اي مردم عثمان با آنکه قانون اسلام را می شناخت آن را ترك کرد و با سپردن مقامات و پست هاي دولتی به بدترین افراد می خواهد مردم پاك وصالح را بفریبد و گمراه نماید …..، پس خبر آن به عثمان رسید و دستور تبعید او را از کوفه به دمشق صادر کرد و …..، وقیس بن فهدان این شعر را سرود: (….. به خداي یگانه سوگند …..، می کوشم تا ولید و رفیق او عثمان بن عفان را که اساس گمراهی است از حکومت خلع نمایم …..) و ابن اثیر می گوید عثمان او را نیز به دمشق تبعید کرد. پس نظریه این صحابی بزرگوار نیز در این خصوص کاملاً روشن است.

نظریه صعصعه بن صوحان رئیس قبیله عبدالقیس:

ابن عساکر می نویسد: (….. عثمان در بالاي منبر بود پس صعصعه برخاسته و گفت اي امیرالمؤمنین از راه اسلام منحرف شدي و بر اثر آن ملت هم از راه اسلام منحرف شدند، به راه راست بیا تا مردم هم هدایت شوند ….. و نیز در روزي دیگر که او سخنان بسیار گفته بود عثمان به مردم گفت ….. این یاوه گو نمی داند خدا کجاست و …..، صعصعه پاسخ داد ….. او درکمین ستمکاران است و سپس آیه قرآن را تلاوت کرد که ….. به کسانی که ستم دیده اند اجازه جهاد و پیکار داده شده است…..)، پس ملاحظه می شود که چگونه صعصعه که شرح حال او مذکور شد و معلوم بود که چگونه به زیور فضایل و قهرمانی و پاکی و سلامت نفس و …..، آراسته است معتقد است که عثمان از راه حق و اسلام منحرف شده و ….. و با تلاوت آیه و استناد آن اعلام می دارد که جنگ با عثمان روا و جایز است ….. و این سخن را در حضور مردم در حالی می گوید که عثمان بر منبر است و کسی در برابر او برنخاسته و سخنان و گفتار او را رد نمی نماید.

سخن حکیم بن جبله شهید جنگ جمل:

ابوعمر در وصف او می گوید (او مردي بزرگ، صالح و دیندار و ….. بوده است)، و وي یکی از سران مخالفان عثمان در بصره بوده و …..، او از کسانی است که راهی مدینه شده است، ….. او همان کسی است که ابوعبید می گوید در جنگ جمل پاي او را قطع کردند و او پاي قطع شده خود را آنقدر بر سر ضارب زد تا او را بقتل رسانید و این شعر حماسی را می خواندکه (اي جان آرام نباش زیرا بهترین دعوت کننده ترا احضار کرده است …..)، ….. و عمل او نشان می دهد که عثمان زمامداري عادل و بر صراط مستقیم اسلام نبوده است.

سخن هشام بن ولید برادر خالد بن ولید:

هشام بن ولید مخزومی همان کسی است که وقتی عثمان، عمار یاسر را آنقدر زد که بیهوش شد بر زمین افتاد، به او گفت اي عثمان چون از علی و خاندان او می ترسیدي نسبت به او اقدامی نکردي ولی در برابر ما گستاخی کرده و عضو قبیله ما را تا سرحد مرگ مضروب کردي، پس آگاه باش که به خدا قسم اگر عمار بمیرد یکی از افراد سرشناس و مقتدر بنی امیه را خواهم کشت ….. پس شعري سرود که (….. زبانم رسا و دراز است و …..شمشیرم از زبان من رساتر و درازتر است پس برحذر باش …..)، پس نظر این صحابی عادل و راست کردار به اعتقاد آن جماعت درباره عثمان چنین است.

سخن اصحاب رسول خدا به معاویه بن ابوسفیان اموي:

1.امیرالمؤمنین به معاویه نوشت: (….. حقیقت این است که وقتی حمایت از عثمان به نفع تو بود اقدام کردي و آن زمان که حمایت از او به نفع او بود او را تنها گذاشتی …..، …..).

2.و در مرقومه اي دیگر به او می فرماید: (….. به خدا قسم پسر عمویت (عثمان) را کسی جز تو نکشت …..)

3.و باز در مرقومه اي دیگر به او می فرماید: (….. بجان خودم سوگند عثمان را کسی جز تو نکشت و کسی جز تو او را بی دفاع رها نکرد، تو همواره چشم انتظار حوادث بد براي عثمان بودي و آرزوي مرگ او را داشتی تا به مراد دل خود برسی وکار تو بهترین دلیل بر این حقیقت است)

به همین مضمون از مرقومه هاي عبداﷲ بن عباس، و شبث بن ربعی و ابوایوب انصاري و محمدبن مسلمه انصاري …..، به معاویه این حقیقت آشکار می گردد. و گفتار مورخین …..، پس این نتیجه بدست می آید که معاویه در برابر قتل عثمان همان موضعی را که اصحاب رسول خدا اتخاذ نمودند، انتخاب کرد با این تفاوت که اگر آنان به دو دسته مهاجم و خوارکننده او تقسیم می شدند او موضع دوم را داشت با این انگیزه که با قتل او زمینه حکومت را براي خود فراهم نماید ….. و به همین دلیل با تأخیر و تعلل در اعزام سپاهیان زمینه قتل او را فراهم نمود …

سخن عثمان درباره خود:

مغیره بن شعبه نزد عثمان رضی اﷲ عنه که در معاصره بود آمده و گفت اي امیرالمؤمنین این جماعت علیه تو اجتماع کرده اند پس اگر مایلی به مکه برو و یا به شام و یا بیرون رفته با مردم صحبت کنیم و …..، عثمان گفت من از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود در مکه مردي از قریش کافر شده و مدفون می شود که نیمی از عذاب این امت اعم از جن و انس بر او واقع می شود و من نمی خواهم انشاءاﷲ آن شخص باشم و …..، این روایت را احمد حنبل، خطیب بغدادي حلبی ….. با همین مضمون آورده اند، از این روایت تاریخی معلوم می شود عثمان در اثر یقینی که به جرائم و گناهان خود داشته بیش از اینکه به مفاد روایاتی که هواداران او برایش جعل و نقل نموده اند مثل احادیث بشارت به بهشت …..، اعتماد داشته باشد به انطباق حدیثی بر خود اطمینان داشته که درباره یک قریشی نامعلوم آمده است و ….. پس معلوم می شود که همه این (وعده هاي بهشتی) احادیث که براي او نقل نموده اند همگی بی اساس، دروغ و ساختگی است.

اشعاري در تائید آنچه گذشت:

بلادرزي این شعر را از (ابومنقذ) که در جنگ جمل در سپاه علی علیه السلام بوده است نقل می نماید: (….. دیده اي گریان باد که بر عثمان بگرید، بر همان عثمان که صفحات قرآن را از هم جدا و پراکنده کرد و در حالی که قانون اسلام را رها کرده و خواسته هاي خلاف خود را انجام می داد، و جنگی خونین را به میراث قرار داد، من به درگاه خداوند از دین و روش نعثل(یعنی عثمان) و پسر ابوسفیان یعنی این دو مردك بی مقدار بیزاري می جویم …..) و یا شعري که علی بن غدیر یا اهاب بن همام سروده است (….. و عثمان شر مستمري را از خود باقی گذاشت و من هر گمراهی را نکوهش و سرزنش می کنم …..) و یا این قطعه که اشعار رزمی همام بن اغفل در جنگ صفین است که نصربن مزاحم در کتاب صفین نقل می کند (….. چشم بدکاران و سران کفر و نفاق چون به گروه هاي منظم سپاه عراق افتاد، برق زده و خیره گشت، سپاهی که می گفت ما آن از دین بیرون رفته را کشتیم، آن سردار تجاوزکاران و تفرقه افکنان، عثمان را به روز تسخیر و آتش زدن خانه اش و در آن هنگامه که از فرط ضربات نیزه و شمشیر ما مدافعان او بهم در پیچیده بودند …..) و این شعر نیز از محمدبن ابی سبره است (….. ما بودیم که نعثل را کشتیم، زیرا راه را بر بزرگان روشن ضمیر ما بست و با روشی منحرف و دور از اسلام حکمرانی کرد، ما بودیم که قبل از او مغیره را کشتیم و نیزه هاي انتقام جوي ما، او را در خون غلطانید.)، و فضل بن عباس در پاسخ ولید بن عقبه گوید (…..آگاه باشید که بهترین انسانها پس از محمد رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله و سلم و عجل فرجهم، در نظر خدا و خردمندان، وصی اوست، ….. همین عیب و ننگ براي او (عثمان) بس است که انصار به کشتن او اشاره نموده و او را به مصریان واگذار کردند)، و مالک اشتر در رجز حماسی خود در صفین می گفت (….. کسی جز عثمان نیست و نابود مباد، ….. و شما به یاري کسی قیام کردید که مخالف خداي رحمان و بنده شیطان بود …..)

نظریه مهاجرین و انصار رسول خدا:

1.امیرالمؤمنین به معاویه نوشت (….. بجان خودم سوگند من جزء مهاجران بوده ام ….. و خدا آنان را بر گمراهی همداستان نمی گرداند ….. من نه دستوري داده ام ….. و نه به قتل رسانده ام …..)

2.بلادرزي از قول مدائنی می نویسد (….. چون چشم ثابت بن عبداﷲ بن زبیر به سپاه شام افتاد گفت: من از این جماعت به شدت متنفرم، سعید بن خالدبن عمروبن عثمان به او گفت شاید به این دلیل که آنها پدرت (عبداﷲ بن زبیر) را کشتند تو اینقدر از آنها متنفري او گفت راست می گویی پدرم را اوباش و اراذل شام کشتند ولی پدر بزرگ تو (عثمان) را مهاجرین وانصار رسول خدا به قتل رساندند …..).

3.ابن قتیبه آورده است (….. ابوهریره و ابودرداء در صفین نزد معاویه رفته و به او گفتند اي معاویه تو به چه دلیل با علی میجنگی در حالی که فضایل و مناقب او را می دانی و می دانی که …..، ….. بر تو برتري دارد پس در خلافت از تو سزاوارتراست …..، تو آزاد شده فتح مکه و پدرت از قبایل مشرك و مهاجم به اسلام بوده است …..، معاویه گفت من هم ادعا ندارم که از او براي خلافت شایسته تر هستم ولی می خواهم قاتلان عثمان را به من تحویل دهد و …..، آنگاه آنان به اردوي علی آمدند و مالک اشتر به آنها گفت آیا شما فکر می کنید معاویه واقعاً در پی قاتلان عثمان است و …..، پس صبح به حضورعلی علیه السلام رفته و گفتند یا علی فضایل و برتري تو قابل انکار نیست و جنگ تو با معاویه جنگ با یک دیوانه بی سروپا است، او می خواهد که تو قاتلان عثمان را تحویل دهی و …..، علی علیه السلام فرمود آنها را می شناسید گفتند بلی گفت بروید و آنها را دستگیر کنید پس آنها به نزد محمد بن ابی بکر، عماربن یاسر و مالک اشتر رفته و گفتند شما از قاتلان عثمان هستید و ما دستور داریم شما را دستگیر کنیم، پس در این هنگام بیش از ده هزار نفر مرد جنگی بیرون آمده و گفتند ما عثمان را کشتیم …..، در این زمان آنها به شهر خود حمص برگشتند و عبدالرحمن بن عثمان آنها را دیده و آنها جریان کار را تعریف کرده و او گفت من از شما دو نفر که از اصحاب پیامبر هستید تعجب می کنم ….. شما نزد علی رفته و قاتلان عثمان را از او می خواهید در حالی که می دانید که اگر مهاجرین و انصار قتل عثمان را ناحق می دانستند او را یاري کرده و از او دفاع می کردند و در موقع بیعت با علی، قصاص خون عثمان را شرط بیعت قرار می دادند ….. و تعجب من بیشتر می شود وقتی به علی می گوئید از خلافت کناره گیري کن و کار را به شورا واگذار کن در حالی که می دانید کسانی که از حکومت علی راضی هستند بهتر از کسانی هستند که از او راضی نیستند و کسانی که با او بیعت کرده اند بهتر از کسانی هستند که با او بیعت نکرده اند ….. و شما واسطه معاویه شده اید که از آزادشدگان مکه بوده و حق تصدي خلافت ندارد …..

(کلب گوید که ببین چگونه راه راست از راه شیطان معلوم و مشخص است و چگونه تشخیص عقل، انسان متفکر و منصف را به حیات جاویدان وتبعیت از هوي و هوس او را به سوي آتش ابدي سوق می دهد)،

پس گفتگوي عبدالرحمن با این دو در بین مردم منتشر شد وبه گوش معاویه رسید و قصد قتل او را نمود ولی به لحاظ مخالفت قوم و قبیله او از اینکار منصرف شد و به همین مضمون نصربن مزاحم می نویسد (….. چون قاتلان عثمان را از علی مطالبه کردند ….. بیست هزار مرد جنگی یا بیشتر جلو آمدند در حالی که همه غرق در زره و لباس رزم بودند و جز چشمان آنها چیزي معلوم نبود و همه یکصدا گفتند، همه ما قاتل عثمان هستیم به معاویه بگو بیاید انتقام بگیرد) و به همین مضمون روایاتی که مؤید شرکت مردم مدینه مستقیماً و یا با فرار نمودن عثمان و یاري نکردن در هنگام قتل او بوده است …..،

در سال 34 هجري اصحاب رسول خدا از مهاجران و دیگران نزد علی علیه السلام آمده و از او خواهش کردند که نزد عثمان رفته و او را پند داده و ارشاد نماید پس علی علیه السلام نزد عثمان رفته و فرمود (….. مردم پشت سر من هستند و درباره حکومت تو با من صحبت کردند، به خدا قسم نمی دانم به تو چه بگویم …..تو آنچه را ما می دانیم می دانی ….. و هر آنچه ما دیدیم و شنیده ایم تو هم دیده اي و شنیده اي …..، ….. عثمان پاسخ داد من کسانی را به مقامات دولتی منصوب کردم که عمر منصوب کرد ترا به خدا مگر عمر، مغیره بن شعبه را به مقامات دولتی منصوب نکرد در حالی که صلاحیت آن را نداشت پس چرا وقتی من عبداﷲ بن عامر را که فامیل من است به همان مقام منصوب کردم مرا ملامت می کنید علی (ع) فرمود من براي تو توضیح می دهم، عمربن خطاب هر کس را منصوب می کرد اورا گوشمالی می داد و اگر مطلع می شد کج رفته است او را احضار و حساب او را می رسید ولی تو چنین نمی کنی و سستی کرده و توبه نمی کنی …..، معاویه بیشتر از یرفاء (یعنی نوکر عمر)، از عمر می ترسید و بیشتر از او فرمان بردار عمر بود ولی اودر حال حاضر به نام تو فرمان صادر می کند و می گوید عثمان این فرمان و دستور را داده است و به تو خبر آن را می آورند ولی تو او را مؤاخذه نکرده واز اینکار منع نمی کنی …..، و …..،

نامه مردم مدینه به آن گروه از اصحاب رسول خدا که در مناطق مرزي سرگرم جهاد بودند:

طبري می نویسد (….. مردم چون اعمال تباه عثمان را دیدند، آن گروه از اصحاب که در مدینه بودند به اصحابی که در مناطق دوردست سرگرم جهاد بودند نوشتند: شما از مدینه بیرون رفته اید و به جهاد در راه خداي عزوجل پرداخته اید و مقصود شما دین محمد است در حالی که اکنون آن کسی که بجاي شما در مدینه حکومت می کند (یعنی عثمان)، دین محمد را تباه کرده و رها نموده است پس بشتابید و بیائید و دین محمد را نجات دهید …..).

نامه مهاجران به اصحاب و تابعینی که در مصر بودند:

(بسم اﷲ الرحمن الرحیم از مهاجران پیشاهنگ و بازمانده شورا، به اصحاب و تابعینی که در مصر زندگی می کنند، ….. نزد ما بیائید ….. که سنت و رویه رسول خدا دگرگون شده و مقررات دو خلیفه قبل (عمر و ابوبکر)، جاي خود را به مقررات تازه اي داده ….. پس اصحاب و تابعینی که این نامه را دریافت می نمایند را به خدا قسم می دهیم که بیائید و حق را براي ما بگیرید و به ما بدهید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید ….. که خلافت امروز به سلطنت دردناك و بی رحمانه تبدیل شده است که در آن هر که بر هر چه دست یابد آن را غارت می کند …..).

نامه مردم مدینه به عثمان:

طبري می نویسد که عبداﷲ بن زبیر از پدرش زبیر نقل می نماید که: (مردم مدینه در نامه اي به عثمان او را نصیحت کرده و هشدار دادند و به خدا قسم خوردند که اگر تعهدات خود را انجام ندهد او را به قتل خواهند رسانید ….. پس عثمان ترسید و باخانواده اش به مشاوره پرداخت و …..)

عثمان و اجماع:

در انبوه روایات تاریخی، سخن و نظریه اصحاب رسول خدا اعم از مهاجر و انصار را درباره عثمان دریافتیم ….. (که ذکر دویست اظهارنظر و سخن)، ثابت می نماید که همه اصحاب رسول خدا در انتقاد از روش عثمان و مخالفت و ضدیت با او هم عقیده و هم داستان بوده اند جز چهار نفر (زیدبن ثابت، حسان بن ثابت، کعب بن مالک، اسید ساعدي)، که به غیر این چهار نفر تمامی اصحاب رسول خدا هریک به نوعی با عثمان مخالفت نموده اند، عده اي بدعتهاي او را شماره کرده و محکوم نموده و عده اي در تزلزل حکومت او تلاش کرده و عده اي زبان به دشنام و ناسزا به او گشوده و…..، عده اي از یاري او خودداري نمودند و …..، …..، که نظر اجماعی و دستجمعی اصحاب نمی تواند خطا شمرده شودچنانچه امیرالمؤمنین می فرماید: خدا نمی گذارد آنان بطور دستجمعی گمراه و یا دچار عدم بصیرت شوند، پس آن کسانیکه اجماع اصحاب را در انتخاب ابوبکر دلیل و حجت شرعی می دانند، ناچارند اجماع آنان را در محکومیت رویه عثمان، حجتی قاطع تر و یا حداقل در ردیف آن بدانند، ….. اشخاص مهم و بزرگان زمان او از جمله (امیرالمؤمنین علی علیه السلام، عایشه ام المؤمنین، عبدالرحمن بن عوف، طلحه بن عبداﷲ، زبیر بن عوام، عبداﷲ بن مسعود، عمار یاسر، مقداد، حجربن عدي، هاشم مرقال ….. ابوایوب انصاري، قیس بن سعد، ….. عبداﷲ بن عباس …..، مالک اشتر …..، عمروعاصی …..، معاویه بن ابی سفیان ….. عدي بن حاتم طایی …..، محمدبن ابی بکر، کمیل بن زیاد …..، ثابت بن قیس …..، عمروبن بدیل …..، عمروبن حزم، در این جمع بزرگترین و معروفترین اصحاب رسول خدا و ….. قرار دارند پس اگر اتفاق نظر چنین جماعت، اجماع وحجت شمرده نشود پس چه اجماعی می تواند حجت بشمار آید. …..، پس در پرتو آنچه گفتیم تباهی و سستی بسیاري ازسخنان و گفتارها برملا و روشن می شود که براي فریب و گمراهی مردم عوام ساخته اند مانند سخن ابن کثیر که می گوید ایوب و دارقطنی گفته اند هرکس علی را برتر از عثمان بداند به مهاجران و انصار اهانت کرده است …..، پس بخوانید و بخندید ….. زیرا حقیقت آن است که پس از این اجتماع هرکس عثمان را نه از امیرمؤمنان بلکه از هر مسلمان مؤمنی بالاتر و برتر بداند به جمع مهاجرین و انصار اهانت کرده است ….

نخستین محاصره:

(مضمون) بلادرزي و دیگر مورخان آورده اند که یکسال قبل از کشته شدن عثمان، مردم سه منطقه کوفه و بصره و مصر درمسجدالحرام اجتماع نموده و ….. و متفقاً عمل عثمان را محکوم و مقرر نمودند تا در سال بعد با نمایندگان مردم این مناطق به نزد عثمان رفته و او را از روش خلاف خود بازگردانند و …..، سال بعد چون به مدینه رسیدند عده اي از مهاجرین و انصار نیز به آنها پیوستند ….. و این اولین محاصره خانه عثمان توسط معترضین به رویه او بود، مصریان بنا به قول طبري نامه اي تنظیم و به سوي عثمان روانه نمودند ولی عثمان آن نامه را خواند و جواب نداده و دستور داد آوردنده نامه را از خانه او بیرون کردند، در این نامه نوشتند (….. اي عثمان بدان و آگاه باش که ما براي رضاي خدا خشم آمده و براي رضاي او خشنود می شویم و تو تا توبه آشکار ننمایی ….. شمشیر خود را به زمین نخواهیم گذاشت، ….. و خدا تو را درباره ما بازخواست خواهد کرد …..).

تعهد عثمان در سال 35 هجري:

بلادرزي از قول ابومخنف می نویسد: (….. در محاصره اوّل ابتداء مغیره بن شعبه و سپس عمروعاص از سوي عثمان نزد جمعیت رفتند که با اعتراض شدید و ناسزا جمعیت روبرو شدند ….. پس عثمان از علی علیه السلام درخواست کرد تا به نمایندگی از سوي او با مردم مذاکره نماید و علی علیه السلام به او گفت به شرطی قبول می کنم که با خدا در برابر من عهد و پیمان ببندي که آنچه را که به وکالت از طرف تو در برابر آنان تعهد می نمایم به انجام برسانی، پس عثمان قول داد و علی علیه السلام او را وادار نمود تا با محکم ترین و با تأکیدترین عبارات با خدا عهد و پیمان ببندد که آنچه را علی در برابر آن جمعیت تعهد نماید را انجام دهد پس از آن علی به سوي آن جمعیت رفت به او گفتند برگرد، علی فرمود برنمی گردم و پیش می آیم و آنگاه آن حضرت فرمود قرآن را حاکم می نمائیم و …..، پرسیدند آیا تو تضمین می کنی که او به عهد و پیمان خود وفا نماید حضرت فرمود آري تضمین می کنم، پس نمایندگان آن جمعیّت به خانه عثمان وارد شده و ….. درنهایت تعهدي مکتوب از عثمان صادر شد که (….. این را بنده خدا عثمان امیرالمؤمنین براي مؤمنان و مسلمانانی که از او ناراحت شده بودند می نویسد ….. که برطبق قرآن و سنت رسول خدا حکومت کنم، محرومان به حقوق خود برسند، ….. تبعیدیان به شهرهاي خود برگردند …..، علی بن ابی طالب ….. ضمانت می کند که عثمان به تعهدات خود عمل نماید)،

…..پس حضرت علی علیه السلام به عثمان گفت حالا بیا و برو براي مردم نطقی کن تا مردم آن را شنیده و منتشر نمایند ….. زیرا مملکت اسلامی علیه تو شورش نموده اند و احتمال آن هست که کاروان هاي دیگر از کوفه و بصره و مصر بیایند و اگر چنین نکنی (و کار ازکار بگذرد)، ….. خواهی گفت تو حق خویشاوندي مرا بجا نیاوردي و حقم را زیر پا گذاشتی …..، پس عثمان نصیحت و نظرخیرخواهانه حضرت را پذیرفت و براي مردم سخنرانی کرد و ضمن اعتراف، تعهد به اصلاح امور داد پس مردم از نطق او شاد و مسرور شدند و با شادي بسیار به دور خانه او (براي قدردانی) جمع شدند که ناگهان مروان به آنان پرخاش کرده که گم شوید چرا جمع شدید و …..، چون این خبر به علی علیه السلام رسید خشمگین نزد عثمان رفت و فرمود تو از مروان و مروان ازتو به یک صورت راضی می شوید و آن اینکه او ایمان و دین تو را خراب و عقل تو را از تو بگیرد و من پیش بینی می کنم که او تو را به چاه بیندازد و بیرون نیاورد و دیگر حاضر نیستم که نزد تو بیایم پس نائله زن عثمان به او گفت اي عثمان ….. تو دستورات مروان را بکار بستی در حالی که او پیش مردم هیچ احترام و ارزشی ندارد …..، ابن سعد می نویسد ….. که عبدالرحمن بن اسود گفت که خدا روي مروان را سیاه کند ….. عثمان با تقاضاي مردم موافقت کرد و بر روي منبر آنقدر گریست که اشکش روان شد ولی مروان آنقدر به او فشار آورد تا عقیده او را عوض کرد ….. من نزد علی رفتم او را بین مزار رسول خدا و منبر آن حضرت یافتم در حالی که عمار و محمد بن ابی بکر نزد او بودند، پرسیدند مروان کار خود را علیه مردم انجام داد گفتم آري …..،

این روایت به مضمون دیگر نیز آمده است که عثمان به مردم گفت (….. من از خدا به خاطر آنچه کرده ام آمرزش خواسته و توبه می کنم ….. پس نمایندگان شما بیایند و با نظریات خوب خود مرا راهنمایی و هدایت کنند…..) دل مردم در اثر اینگونه سخنان عثمان به رقت آمده و بعضی براي او گریه کردند ….. پس سعید بن یزید برخاست وگفت اي امیرالمؤمنین بر جان خود رحم کن، و ….. آنچه قول دادي و به زبان آوردي عمل کن چون عثمان به منزل رفت مروان و عده اي از بنی امیه که به عنوان (اعتراض) به مسجد نرفته بودند او را تحت فشار قرار دادند که قول خود را زیر پابگذارد و نائله همسر عثمان به مروان گفت تو حق صحبت نداري به خدا قسم این جماعت او را می کشند و او باید به قول خود عمل کند مروان گفت به تو مربوط نیست و …..، و آنگاه مروان پس از گمراه نمودن عثمان، بیرون آمده و به مردم به شدت پرخاش کرد و آنها را تهدید نمود و مردم نزد علی رفته و علی خشمگین نزد عثمان آمد و گفت ….. تو فرمان از مروان می بري تا ترا به هر سوي که می خواهد بکشد و …..

و نیز به همین مضمون طبري آورده است که (….. عثمان به منبر رفت ودر حضور مردم با تقاضاي آنها موافقت نمود و گریه کرد ….. و گفت خدایا من به درگاه تو توبه می کنم و سه بار آن را تکرار کرد و گفت وقتی به خانه رفتم نزد من بیائید ….. که من شما را خشنود و راضی خواهم نمود و مروان و اطرافیان او را طرد می نمایم و …..، وقتی وارد خانه شد دستور داد در خانه را باز بگذارد پس مروان نزد او رفته آنقدر به او فشار آورد تا عقیده اش را عوض کرد و بیرون آمده به مردم پرخاش کرد …..، و چون خبر به علی علیه السلام دادند ….. فرمود مروان او را بازیچه خود قرار داده است و او را به هر طرف که می خواهد می کشد و عثمان با وجود سالخوردگی و شاگردي پیامبر، بازیچه او شده است ….. و وقتی که عثمان نزد او آمد به او فرمود ….. پس از آن وعده ها که بر بالاي منبر پیامبر به مردم دادي ….. آنوقت مروان باید بر در خانه تو به مردم ناسزا بگوید و آنان را برنجاند ….. و تو را می بینم که سخنان مروان را بر توصیه هاي خیرخواهانه من ترجیح میدهی ….

دومین تعهد و التزام عثمان:

پس عثمان در نخستین تعهد خود، در مقابل مردم مبنی بر التزام به تغییر روشهاي ستمگرانه و عمل به کتاب خدا و سنت رسول او، عمل نکرد و در اثر تحریکات مروان و اطرافیان، کما فی السابق و همچنان به روشهاي ستمگرانه خود ادامه داد و در مرحله دوم باز در برابر مردم سوگند خورد و تعهد کرد که از امور ناروا و ستمگرانه دست برداشته و طبق کتاب خدا و سنت او عمل نماید و …..، ….. پس مروان حکم به او گفت: (….. اي امیرالمؤمنین اگر تظاهر به دوستی با آنها کنی و آنها را معطل نمایی تا نیروهاي کمکی نظامی برسند و آنوقت حساب آنها را برسی بهتر از این است که اجازه دهی در حالی که نزدیک تو هستند باتو دشمنی کنند …..) پس عثمان به دنبال علی علیه السلام فرستاد آن حضرت فرمود (….. مردم پیش از آنکه محتاج قتل تو باشند به دادگري تو نیاز دارند ….. تو قبلاً وعده دادي و عمل نکردي پس دوباره به دنبال آن نباش که مرا فریب دهی زیرا من از طرف تو با درخواست هاي حق آنها موافقت می کنم، پس عثمان دوباره تعهد کرد و وعده داد که به قول خود عمل مینماید، ….. و عثمان براي اطاله موضوع زمان خواست، و آن حضرت فرمود دستورات تو، آنچه مربوط به مدینه است مهلت و تأخیر برنمی دارد و براي آنچه در خارج از مدینه است مهلت آن به اندازه اي است که فرمان تو به آنجا برسد، عثمان قبول کرد ولی گفت براي مدینه سه روز مهلت بگیر …..، پس براي مرتبه دوم علی علیه السلام قرار داد کتبی میان عثمان و آنان نوشت ….. و سپس در آن قرارداد سخت ترین و مؤکدترین عهد و سوگند هایی را خدا، با یک نفر از بندگان می تواند داشته باشد، برعهده عثمان قرارداد و برجسته ترین افراد مهاجر و انصار را شاهد و از آنها امضاء گرفت پس مسلمانان از او دست برداشته رفتند و منتظر انجام تعهدات او شدند ….. ولی برعکس عثمان بلافاصله خود را براي جنگ و سرکوبی شدید آنها آماده کرد و طبق نظر مروان باسرعت ضمن انجام مکاتبات در پی تدارك و گردآوري نیروي نظامی و اسلحه بود و به سرعت از بردگان حکومتی سپاهی گران فراهم کرد ….. در این میان نامه اي که از طرف او به سوي استاندار مصر، در خصوص مجازات مصریان، ارسال شده بود، کشف شد و مردم با گذشت سه روز مهلت تعیین شده دوباره به سوي عثمان برگشتند ….. در آن نامه مخصوص حکومتی ارسالی به سوي استاندار مصر نوشته شده بود (….. وقتی عمروبن بدیل به آنجا رسید گردنش را بزن و دستهاي ابن عدیس و کفانه و عروه را قطع کن و ….. تا بمیرند و …..) ….. پس مردم با علی علیه السلام به نزد عثمان آمدند عثمان از آن نامه اظهار بی اطلاعی کرد ….. مردم گفتند این انکار تو بدتر است زیرا از قول تو حکم دولتی صادر و چیزي می نویسند که تو می گویی خبر نداشتی و …..، پس آدمی مثل تو نالایق و بی خبر، نباید عهده دار امور مسلمانان باشد ….. به روایت سعید بن مسیب …..، آنها فهمیدند که خط، خط مروان است پس به عثمان گفتند مروان را تحویل بده و او نپذیرفت ….. و مردم عثمان را به محاصره درآوردند ….. عثمان گفت به علی خبر دهید که علی به ما آب برساند، پس علی سه مشک بزرگ آب به او رساند که در جریان رساندن آن عده اي زخمی شدند ….. و در روایت واقدي از قول محمد بن مسلمه می آورد: (…..عثمان شروع کرد به قسم خوردن که نه آن نامه را نوشته و نه خبر دارد …..، محمد بن مسلمه می گوید من گفتم به خدا او راست می گوید و این کار را مروان کرده پس علی علیه السلام گفت پس اجازه بده آنها داخل شوند و دلایل و عذر ترا بشنوند ….. پس عثمان اجازه داد ….. آنها گفتند استاندار تو (عبداﷲ بن سعد) ستمها و جنایات کرده و ….. و وقتی مردم به اواعتراض می کنند می گوید دستور کتبی عثمان است ….. پس نزد تو آمدیم و تو با تعهدات محکم خود عهد و پیمان بستی و ما برگشتیم و نوکر مخصوص تو را دستگیر کردیم و من و علی علیه السلام گفتیم عثمان راست می گوید پس عثمان نفس راحتی کشید پس آنان گفتند پس کار چه کسی است گفت نمی دانم پس آنها گفتند: گستاخی در برابرت تا به اینجا رسیده است که نوکرت با شتر مخصوص دولتی نامه اي را حمل می کند و مهر مخصوص ترا در پاي آن می زنند و براي استاندار تو چنین فرمان خطرناك و جنایت بار صادر میکنند و تو خبر نداري و ….. پس استعفا بده ….. پس منازعه بالا گرفت و عثمان به مصریان گفت از خانه من بیرون روید پس آنها بیرون آمدند و ما هم بیرون آمدیم تا خبردار شدیم که او را کشتند. …..،

طبري به نقل از عبدالرحمن یسار آورده که حامل نامه اي که از طرف عثمان به مصر می رفت ابواعود اسلمی بود، همان کسی که امیرالمؤمنین در قنوت نماز خود او را لعن و نفرین می کرد، طبري از قول سفیان بن ابی العوجاء نوشته است (….. مصریان به عثمان گفتند قاصدي که نامه دستور کشتن ما با او بود یا فرستاده تو بود یا نبود و تو از موضوع آن یا اطلاع داشتی و یا نداشتی، اگر در این موضوع که اطلاع نداشتی دروغ بگویی بایستی برکنار شوي زیرا به ناحق دستور قتل ما را صادر کردي و اگر در این موضوع که اطلاع نداشتی راست هم بگویی باز هم باید برکنار شوي زیرا تو در امر خلافت بسیار ضعیف و غافل هستی و اطرافیان ناپاك تو به راحتی چنین فرمانهایی را با نام تو صادر می کنند و …..، و لذا ما در راه برکناري تو اقدام می کنیم و اگر قوم و قبیله تو بخواهند با ما جنگ کنند آنقدر می جنگیم تا به تو دست یافته تو را بکشیم و یا خود کشته شویم و با شهادت روحمان به خدا بپیوندد. ….. پس عثمان گفت این که می گوئید از خلافت کناره بگیرم اگر مرا به دار بیاویزند براي من بهتر از کناره گیري است ….

بررسی این روایات تاریخی:

از بررسی روایاتی که نقل نمودیم دانسته می شود، کسانی که به حکومت و زندگی عثمان خاتمه داده اند گروه مهاجرین وانصار و اصحاب رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله بوده اند و از آن جماعت فقط چهار نفر که نام بردیم در آن شرکت نداشته اند و …..، و در میان مردمی که از ولایات و بلاد اسلامی به مدینه آمدند اصحاب عظیم الشأن و معروف و نیز انبوهی از مردان با فضیلت و متقی و دین شناس از گروه تابعین حاضر بوده اند که هیچکس نمی تواند در ایمان و دینداري و صلاحشان تردید نموده و یا بر آن خدشه اي وارد نماید ….. از قبیل زید ملقب به (زیدالخیر)، مالک اشتر که محضر رسول خدا را درك کرده، کعب بن عبده، عمرو بن اهتم، عمروبن حمق خزاعی که رسول خدا در حق او دعا فرموده است، عمروبن بدیل، عبداﷲ بن بدیل بزرگ رزمنده جهاد در حنین، طایف، تبوك و …..، عبدالرحمن بن عدیس از اصحاب بیعت شجره و رضوان، محمد بن ابی بکر، حکیم بنجبله عبدي، و ….