تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل

 خلاصه جلد ششم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

نقش الغدیر در شناخت منابع

و

شعرای غدیریه در قرن سوم و چهارم

قبل                                      بعد

 خلاصه جلد ششم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

نقش الغدیر در شناخت منابع اصیل فکر اسلامی:

یادداشت مترجم:

وقت آن رسیده است که دنیاي اسلامی به عقل و درایت باز گردد ….. و جبهه واحدي را در مقابل گرایش هاي غیر اسلامی تشکیل دهد …..، و البته هیچ یک از منابع فکر اسلامی براي مسلمانان، اصیل تر از قرآن و سنت نیست و …..، پس آنچه با ایندو یعنی قرآن و سنت منطبق است، قابل قبول و مابقی مردود خواهد بود، بطور مثال تنها صحابی بودن تضمینی بر صحت نقل و عصمت ناقل نیست و قرآن به این امر گواهی می دهد (……. و من اهل المدینه مردوا علی النفاق …..)، ….. پس نمی توان همه را یکپارچه درستکار دانست و قطعاً اینگونه بررسی هاي بیطرفانه ما را به شناخت اسلام و همبستگی اسلامی مدد می بخشد و لازم است در این مسیر به نقش زمامداران در انحراف مردم اشاره کرد و …..، (که چگونه در اثر اعمال آنان) و به مرور زمان طرز فکرهاي مختلفی در جامعه اسلامی بروز نمود. …..، (بطور مثال) حال اگر سوال شود معتزلیان با وجود منطق نیرومند چرا منقرض شدند ولی اشاعره تقویت شدند، با وجود اینکه هر دو فرقه امامت را به انتخاب امت می دانستند و منکروجود نص بر شخص معین بودند …..، پاسخی جز این نداریم که دین و مذهب مردم به دست خلفاء حاکم بوده است که در این رابطه با توجه به عقیده به آزادي عمل و حسن و قبح عقلی که جزء اعتقادات مذهب معتزلیان بود، کار حکومت استبدادي خلفاء جور نمی گذشت ولی اشاعره …..، که عقیده به جبر در افعال بندگان جزء مذهب آنان بود و اینکه هر چه بر مردم بگذرد آن را خدا خواسته و باید چنین باشد، این مذهب مورد تائید خلفاء و دست نشاندگان آنان واقع گردید. (مضمون) و آن زمان بود که خلفاء هر آنچه می خواستند به اسم اسلام انجام داده و مسلمانان (بر اساس این تفکر) خود را ملزم به اجرا می دانستند و سپس براي توجیه اعمال جنایت کارانه خلیفه و حکام آنان، موضوع اجتهاد را پیش کشیده و با طرح آن خطا و صواب آنان را توجیه می کردند. و با اینگونه اجتهادها که غالباً در مقابل نص صریح کتاب خدا و سنت صورت می گرفت، تنها بکار بردن حربه اجتهاد براي پاك کردن گناه خلیفه کافی بود که اگر صحیح بود دو اجر و اگر خطا بود یک اجر دارد و …..، کار به جایی رسید که در بین تمامی فرقه هاي اسلامی تنها چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی، جهت پیروي مورد تائید قرار گرفت و …..،

و ایراد دیگر که سد راه وحدت است، موضوع انحراف از کتاب و سنت از طریق جمود فکري در نقل احادیث از کتب صحاح شش گانه است …..، بطوري که اگر روایتی هر چند متواتر ….. اگر درآنها یافت نشود مردود شناخته می شود …..، مانند حدیث غدیر و مباهله و ….، حال آنکه خود شیخین این ادعا را ندارند که خارج از روایاتی که نقل نموده اند روایت صحیح دیگر وجود ندارد، …..، در حالی که تنها امتیاز کتاب صحیح بخاري درکتمان حقایق، تعصب و دشمنی با اهل بیت و نادیده گرفتن روایات قطعی و متواتر است،

(کلب آستان امینی گوید بررسی کتب مذکور قطعاً موید ضد و نقیض بودن آن نیز است، بطور مثال مدح قاتل شقی وصی مظلوم پیامبر یعنی مولانا علی علیه السلام که به منزله نفس پیامبر است در آن، چگونه با حکم قرآن در امر خداوند به امت در مودت به ذوالقربی که این آیه دلالت بر عصمت آنان دارد، منطبق خواهد بود …..)،

براي نمونه یکی از راویان مورد وثوق بخاري عمران بن حطان السدوسی بصري است که از روساي خوارج بود و هم او بود که در مدح قاتل وصی پیامبر شعر گفته که (افتخار بر ضربتی که از مردم پرهیزکار به خاطر رضاي خدا صورت گرفت …..)، و لذا بخاري کسی است که از بین هزاران هزار روایتی که درمنقبت مولاي متقیان علی بن ابی طالب وصی پیامبر است تنها سه یا چهار روایت را آورده است. بدیهی است قومی که بادنباله روي از سیاست شعار حسبنا کتاب اﷲ، خود را از سنت پیامبر بی نیاز می دید و هر کسی را که حدیثی را از پیامبر نقل می نمود به شکنجه و تبعید و زندان تهدید می کرد، زمینه را براي حدیث سازي وفق میل خلفا و حذف آنچه بر ضرر سیاست آنها بوده است آماده نموده است،

(کلب گوید در حالی که امت هیچگاه به اتکاء صرفاً کتاب و بدون سنت قادر به طی طریق نبوده و لذا این خلاء، اساساً باعث اختلاف شده است و اگر مسلمانان تدبري در تطبیق روایات با کتاب خدا می نمودند هیچگاه گمراه نمی شدند اول تدبر موضوعی دوم تدبر کلامی در تدبر موضوعی اصل ولایت مولانا علی علیه السلام و ائمه هدي و فاطمه الزهرا بر آنان الزام آور می شد و در تدبر کلامی مصادیق و شأن نزول هادي آنان می گردید …..)،

مطالعات و تحقیقات جدید بر روي متون تاریخ و سیره اسلامی بیشترین شاهد و گواه را براي افسانه سازي و دروغ پردازي در احادیث موجود فراهم نموده است …..، براي پیدا کردن رد پاي این راهزنان خیانت کار حدیث و تاریخ امت اسلامی، اقدامات موثر انجام و اولین اقدام توسط علامه بزرگ سید شرف الدین عاملی در بررسی روایات ابوهریره بکار برده شده است و نیز تحقیقات گسترده اي که عالم مصري شیخ محمود ابوریه در ادامه کار سید شرف الدین معمول نمود و آنگاه تحقیقات عالمانه علامه سید مرتضی عسگري در زمینه احادیث عایشه، راه را براي حدیث شناسی و تحلیل راه حدیث هموار ساخت و …..، بر اساس این بررسی ها و تحقیقات یکی از آن راهزنان حدیث و تاریخ شناسایی گردید …..، این شخص سیف بن عمر تمیمی برحمی کوفی (متوفی 170) است که دو کتاب از او در دست است که هر دو آنها را از مطالب بی اساس، دروغ و حقایق وارونه پرنموده است، او در این کتاب ها براي پیامبر صلی اﷲ علیه واله، اصحاب دروغین ساخته و از آنها نقل حدیث نموده است و آنها را به نام هاي مخصوص و نامانوس چون سعیر هزهاز، اط، حمیصد ….. نامگذاري کرده و انکار و مکنونات رذیلانه خود را از آنها و از تابعین و غیر تابعین در قالب روایات بیان نموده که یکی از این شخصیت هاي ساختگی او که بیشتر افتراها و تهمت هاي به شیعه را از زبان او عنوان نموده (قهرمان افسانه اي او عبداﷲ بن سبا) است، اولین کسی که از سیف بن عمر و روایات جعلی او استفاده کرد جریر طبري و سپس ابن اثیر و دیگران بودند و این انحراف تا این زمان ادامه داشته است، حضرت علامه عسگري سوابق و احوال این شخصیت هاي ساختگی را بررسی و ضمن بحث، مطالعات عمیق خود را روي شخصیت واهی وخیالی عبداﷲ بن سبا افسانه اي و دیگر صحابه ساختگی سیف بن عمر، که اساساً وجود خارجی ندارند متمرکز و آنها را در سلسله کتابهایی به نام (یکصد و پنجاه صحابی ساختگی) تالیف و ما از خداوند توفیق ایشان را خواستاریم …..، اکنون با توجه به مطالب فوق می توان به نقش کتاب جامع و تحقیقی الغدیر براي بازگشت امت اسلام به کتاب و سنت، به عنوان صحیح ترین و اصیل ترین منابع فکر اسلامی واقف گردید …..، و شکر خدا که توفیق ترجمه جلد سوم عربی در قالب دو جلد پنجم و ششم فارسی را نصیب اینجانب فرمود. و من از خداوند توفیق بیشتر را براي موسسه کتابخانه بزرگ اسلامی و نیز موسسه انتشارات غدیر در ایران و لبنان رامسئلت دارم.

دکتر جمال الدین موسوي (اصفهان 1394)

شعراي غدیر در قرن سوم:

غدیریه افوه حمانی

یک انتقاد اسلامی براي کتاب البدایه و النهایه:

این مطلب را نباید از یاد برد که نویسنده این کتاب، علاقه مفرطی به افترا و خلاف گویی تا سرحد خودکشی و انتحار دارد ودر راه ایراد نسبت هاي دروغ و فحش ها و طنزهاي بی دلیل خود اصرار می ورزد، و لبه تیز این اکاذیب را هم متوجه شیعه می سازد، ….. و بدگویی او از اهل بیت …..، تا حدي است که تا نامی از یکی از این بزرگان به میان آید او آن فضیلت را با طنز، تخطئه و آن را با حملات ناجوانمردانه پاسخ می دهد که این روش، شیوه خاص اموي ها است بطور مثال گوید: (ابن اسحاق و سایر اهل سیر و تاریخ آورده اند که پیامبر خدا بین خود و علی پیمان برادري افکند و احادیث فراوانی به این مضمون رسیده که هیچ کدام صحیح نیست زیرا اسناد همه ضعیف و متون آن رکیک و نامعقول است و …..، یا صحت این حدیث محل تامل است …..)، و حال آنکه بر اساس آنچه گذشت، خواننده بر طرق فراوان حدیث که همه آنها صحیح و رجالش مورد وثوقند آگاه می گردد که این روایت به اتفاق تمامی ائمه حدیث و ارباب سیر و حفاظ احادیث، حدیثی است که در آن هیچ جاي شک و شبهه نیست اما نظر به انگیزه ها و تمایلات ضد اهل بیتی ابن کثیر و ریشه هاي تربیت اموي او در پایتخت امویان که در جهت جلب رضایت و خوش رقصی براي آنان صورت داده است، او را دچار تردید تصنعی و عیب جویی کرده است …..، و یا حدیث مشهور طیر مشوي (مرغ بریان) را که تمامی پیشوایان حدیث تواتر و صحت آن را اعلام و او هم مجبور به قبول صحت آن شده است می گوید: (……. و خلاصه در دل از صحت این حدیث علیرغم طرق فراوانی که دارد، جاي تامل و تردید است و اﷲ اعلم)، آري، پاسخی که براي اینگونه تحلیلها می توان داد این است، آن دلی که در این حدیث علیرغم وجود تمامی شرایط صحت باز هم در تردید ودر تامل است فقط به دلیل آن است که خدا تبارك و تعالی بر آن مهر زده است و گر نه چه دلیل دارد که باید با وجود آن همه شرایط صحت در یک حدیث، باز هم در آن تامل و تردید کرد…..،

و یا گوید آنچه مردم عوام پندارند که علی ساقی کوثر است ….. و یا در مورد زمان اسلام امیر المومنین می گوید این حدیث از هر طریقی روایت شود صحیح نیست …..، .

پاسخ: خواننده محترم نباید فکر کند که این سخن تنها پندار عوام است، بلکه این حدیث به شرحی که مذکور شد مورد وثوق تمامی حافظان و بزرگان احادیث است و یا اینکه می گوید این حدیث از هر طریقی روایت شود صحیح نیست و احادیث زیاد دیگري نیز در این باره رسیده ولی هیچ یک صحیح نیست …..، و کسی نیست از این مرد بپرسد که چرا هیچکدام آنها از هر طریق که روایت شود صحیح نیست، هر چند طریق آن صحیح باشد و رجالش مورد وثوق و …..، و صحت آن مسلم باشد ولی با این حال صحیح نباشد.

(کلب گوید ادامه سخن ابن کثیر ظاهراً حذف شده و البته او اگر فرصت می یافت می گفت هرچند این حدیث را پیامبر بگوید و هر چند این کلام را خدا بگوید ولی صحیح نیست، آیا اینگونه مجادله شما را بیاد گفتارکسی نمی اندازد که با خداوند در امر سجده مجادله می کرد، آري و آن ابلیس و شیطان رجیم بود که با خدا مجادله می کرد و ….،

آري بیدار کردن انسانی که به خواب رفته ساده است، ولی کسی که خود را به خواب زده است به راحتی از خواب بیدار نخواهد شد آري و تو خواننده ببین که چقدر اسلام غریب و تنها شده که مثل این افراد بی سر و پا و بی مقدار بیایند وراجع به وصی رسول خدا و صالح مؤمنین و ….. یاوه سرایی کنند، در حالی که شخصیت منافقانه آنها خود موید آن است که دلیلی براي اظهارنظر امثال آنها وجود ندارد و ما در کتاب تفسیر خود جایگاه این سران منافق یعنی الذین فی قلوبهم مرض رادر دوزخ جاوید و پس از حبط عمل آنان و حشر در جمعیت مشرکین و ظالمین بیان نمودیم)….. .

احادیث صریح نبوي: مقدم بودن اسلام علی علیه السلام را بسیاري از راویان مورد وثوق، با ذکر سلسله سند نقل نموده اند ازجمله، (حاکم، خطیب بغدادي، شرح ابن ابی الحدید، با همین مضمون از ابن مغازلی، خوارزمی، و …..، و از ابی ایوب روایت شد که رسول خدا فرمود هفت سال فرشتگان تنها بر من و علی درود و سلام می فرستادند زیرا تنها ما بودیم که نماز می گذاریم و کسی جز ما نماز نمی گذارد …، این روایت با همین مضمون که در فراید از چهار طریق مذکور شده است ….. و همچنین گروهی دیگر از محدثان بزرگ آنر ا نقل نموده اند و نیز سخنان امیرالمومنین در این باره که فرمود: (من بنده خدا و برادر رسول اویم، منم صدیق اکبر و پس از من جز دروغگو و مفتري، کسی دیگر آن را نمی گوید و من مدت هفت سال با رسول خدا نماز گزاردم و من اول کسی هستم که با او به نماز ایستاد …..)، این حدیث را نسایی، حاکم، طبري ….. ابن ابی الحدید، احمد، هیثمی، ابوعمر و …. نقل نموده اند، و نیز این کلام امام حسن، سبط رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله در مجلس معاویه به نقل ابن ابی الحدید که فرمود: (اي حاضران مجلس شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید کسی را که دشنام می دهید از نخستین روز به هر دو قبله نماز گزارده و تو اي معاویه آنروز به هر دو قبله کافر بودي و عمل او را گمراهی میدانستی و لات و عزي را گمراهانه می پرستیدي، (اي مردم) شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که او در هر دو بیعت، بیعت فتح و بیعت رضوان شرکت کرد و تو اي معاویه در یکی از آنها کافر و در دیگري عهد شکن بودي و شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که او در دعوت ایمان به خدا، اولین اجابت کننده و تو و پدرت اي معاویه از گروه مولفه قلوبهم بودي …..)،

و به همین مضمون ….. در تفسیر آیات (افمن کان علی بینه …..) فرمود: (….. جدم رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله متکی به بینه و دلیل خدایی بود و پدرم علی که دنباله رو و پیرو او بود شاهد و گواه او بود…..)،

و همچنین اصحاب رسول خدا و تابعین درباره اولین مسلمان امت یعنی علی علیه السلام شهادت و گواهی داده اند از جمله (انس بن مالک به روایت ترمذي، طبرانی، حاکم و ابن عبدالبر، ابن اثیر، حمویی و …)، (بریده اسلمی به همین مضمون به روایت حاکم و ذهبی….) و (زیدبن ارقم به روایت طبري، احمد، هیثمی و …) و (باز زید بن ارقم به روایتی دیگر …..)، (عبداﷲ بن عباس به روایت حاکم که گفت، اول مردي از عرب و عجم که با پیامبر به نماز ایستاد علی بن ابی طالب است)، (و باز عبداﷲ بن عباس به روایت حاکم، که اول کسی که با پیامبر رکوع کرد علی بن ابی طالب بود و آیه اقیموالصلوه و ارکعو مع الراکعین …، در حق او نازل شد و …، و نیز ابن عباس درخطبه خود گفت، (فرزند (هند) جگرخوار یعنی معاویه، از میان مردم شام، گروهی از ارازل و اوباش را براي مخالفت با علی بن ابی طالب پسر عم و داماد پیامبر خدا و اولین کسی که با او به نماز ایستاد بسیج کرد …..) و به روایت ابن مزاحم، شرح ابن ابن ابی الحدید و ….. نیز گوید: (خداي بزرگ طلب غفران را براي علی بن ابیطالب در قرآن بر هر مسلمانی واجب نمود درآنجا که می فرماید: اللهم اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان …..، پس بر هر مسلمانی که بعد از علی به اسلام ایمان آورده است واجب است که براي علی علیه السلام استغفار کند …..)، و به همین مضمون از او در نماز مکه و …..)،

و (نیز از عفیف از عباس بن عبدالمطلب به روایت نسایی، طبري، ابن اثیر و…، موضوع نماز رسول خدا و حضرت خدیجه درکنار خانه خدا و …) و (سلمان فارسی به همین مضمون به روایت اسکافی، ابوعمرو و …) و (ابو رافع به روایت طبرانی، ابن ابی الحدید و…..)، (ابوذر غفاري، خباب بن الارت، مقداد بن عمروکندي، جابربن عبداﷲ انصاري، ابوسعید خدري، عمر بن الخطاب، ابن مسعود، ابوایوب انصاري، یعلی بن مره، هاشم بن عتبه مرقال، مالک بن حارث اشتر، عدي بن حاتم، محمد بن الحنیفه، محمدبن ابی بکر. فرزند خلیفه اول (که در نامه خود به معاویه نوشته است …..، واي بر تو اي معاویه آیا تو خود را با علی برابر می کنی و حال آنکه او وارث و وصی رسول خدا (ص) و پدر فرزندانش (حسن و حسین) و اولین از پیروان او و آخرین کسی که با پیامبر ملاقات داشت و پیامبر اسرار خود را با او در میان نهاد و در کار خود فقط او را شریک قرار داد …..)، عمر و بن حمق، علی علیه السلام و …..)

(کلب گوید یا امیرالمؤمنین روزگار چنان کرد که شما به عنوان گله از آن فرمودي روزگار مرا پائین آورد، پائین آورد، پائین آورد تا گفتند علی و معاویه پس ببین که اولاد زنا چگونه میدان را خالی دیده اند که اینگونه جسارت ها را به شما روا می دارند ما از خداوند صبر براي تحمل بن مصائب را خواستاریم انا ﷲ و انا الیه راجعون)

اشعار پیرامون حدیث اولین مسلمان جهان اسلام یعنی علی بن ابی طالب:

سعید بن قیس همدانی، در صفین با این اشعار، رجز حماسی می خواند (اینست علی پسر عم مصطفی، اولین اجابت کننده دعوت او و او آن امامی است که راهش، راه هدایت و از ضلالت جداست)، به همین مضمون از عبداﷲ بن ابی سفیان، حزیمه بن ثابت، کعب بن زهیر نقل شده است و ربیعه بن حارث بن عبدالمطلب که در اشعار خود آورده است ….. (بدون شک همه آنچه را که خوبان دارند علی یک جا دارد و در عین حال هیچکدام از فضایل او را دیگران ندارند و ما نمی دانیم که این چه نکبت و بدبختی است که به شما روي آورده و شما را از او جدا کرده آري همانا بیعت شما در روز سقیفه آغاز فتنه و فساد بود …) و …. این روایت را احمد و اسکافی ….. از حسن بصري نقل نموده اند که (….. روزي عده اي از تابعین نزد حسن بصري بودند و نام علی بن ابی طالب به میان آمد و حجاج (آن شقی جنایت کار سفاك) نیز درمجلس بود به حسن گفت تو در این مورد چه می گویی، حسن گفت چه گویم (در حق کسی) که او اولین کسی است که برقبله نماز گذارد و دعوت رسول خدا را لبیک گفت و آگاه باش براي علی در نزد پروردگار مقام و منزلت رفیع است و او نسبت به رسول خدا قرابت و نزدیکی دارد و براي او فضایل و سوابقی است که کسی نمی تواند آنها را انکار نماید ….. پس حجاج بسیار خشمگین شده و از تخت فرماندهی خود پایین آمد، مردي به حسن گفت، پس ما هیچ وقت ندیده ایم که تو علی را مدح و ثنا بگویی و آنگاه حسن گفت چگونه می توانم او را مدح بگویم در حالی که از شمشیر او یعنی حجاج خون می ریزد. ولی آگاه باشید علی اول کسی است که اسلام آورد و این مدح و ثناي علی به تنهایی براي شما کافی است و …..،

این بود پاره اي از نصوص نبوي و سخنان ماثور از امیرالمومنین و صحابه و تابعین، در اینکه علی (ع) اول مسلمان بوده است وتعداد این نصوص بالغ بر یکصد نص می شود. …. و بر این موارد اضافه می شود به شرحی که در جلد دوم گذشت که امیرالمومنین پیشتاز این امت است و باز هم اضافه می شود فضیلت دیگر آن حضرت به شرحی که گذشت (جلد 2) که آنحضرت صلوات اﷲ علیه، صدیق این امت است و اوست صدیق اکبر ….. با این حال آیا شما مجوزي براي مکابره و مجادله ابن کثیر در برابر این حقیقت ثابت که می گوید: روایت شده او اول مسلمان است و …..، می توانید پیدا کنید و اگر مطلبی به این وضوح و صراحت صحیح نباشد پس چه چیز دیگري می تواند صحیح باشد و اگر این همه احادیث صحت ندارد پس چه ارزشی براي کتابهاي مشتمل بر این احادیث می توان قائل شد. (مضمون): پس ملاحظه می گردد که چگونه این شخص بایک جمله تمامی سخنان و تصریحات عده کثیر راویان را که روایت آنان به حکم و راي حافظان سخت گیر در امر حفظ احادیث ثبت و به تصریح آنها صحیح است را رد می کند، ولی در مقابل هر مطلبی که میلش اقتضا نماید (کلب گوید البته براي جلب رضایت اربابان اموي مسلک خود و خوش رقصی براي آنان) استناد و براي اثبات آن مطالب به هر گونه روایتی اعم از روایات مرسل، تقطیع شده، آحاد، افراد مجهول و روایات کسانی که اصلاً وجود خارجی ندارند اعتماد و استدلال می کند، (مضمون) پس حضرت علامه در ادامه مناظره مامون با چهل نفر از دانشمندان را در باب اثبات حدیث فوق ذکر و در خصوص موضوع تاثیر سن ایمان حضرت سخنانی مطرح می فرماید

(کلب گوید ایراد بر سن قبول ایمان یعنی سنی که علی علیه السلام به نداي رسول خدا لبیک گفتند، در واقع ایراد به مفاد آیات کتاب خدا و تشخیص رسول خداست، به عبارتی قبول آنچه رسول خدا به آن تقریر نمودند واجب می نماید که مومنان از رسول خدا در این امر پیروي و تاسی نمایند و این فضیلت ایرادي نبود که احدي از صحابه در زمان رسول خدا بر او وارد آورند ….. الی آخر)

و نیز حضرت علامه می فرماید، پس از اطعام خاندان و عشیره اقربین و قول رسول خدا به علی علیه السلام که (هذا اخی و وصیی و خلیفتی من بعدي)، یعنی این برادر و وصی و جانشین من پس از من خواهد بود و آنان مسخره کنان به ابوطالب گفتند تو باید از فرزندت که او را بر تو امیر ساخت اطاعت کنی و ….. به این ترتیب آیا دادن غذا و دعوت از قوم نمودن توسط علی علیه السلام …..، دلالت بر آن ندارد که رسول خدا دستش را در دست او گذاشت و با او پیمان برادري و وصایت و خلافت بست زیرا که او شایستگی این مقام را داشته و به حد تکلیف رسیده و توانو نیروي عمل دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را داشته است؟؟! …..، و آنچه حضرت علی در خطبه نقل شده از شریف رضی در نهج البلاغه که فرمود (انا وضعت فی الصغر بکل اکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعه و مضر و قد علمتم موضعی من رسول اﷲ (ص) بالقرابه القریبه و …..)، و اما سخن در اسلام ابوبکر، ما در خصوص آن سخنی نمی گوئیم با توجه به حدیثی که در دسترس ما است و این روایت صحیح را طبري از محمد بن سعد بن ابی وقاص با رعایت سلسله اسناد که رجالش همگان صحیح و موثقند نقل نموده است که (….. به پدرم گفتم آیا ابوبکر اولین مسلمان بود پدرم گفت نه قبل از او بیش از پنجاه نفر ایمان آورده بودند …..) (مضمون) و ایرادي که اسکافی بر جاحظ وارد نمود که اگر تقدم اسلام آوردن ابوبکر صحت داشت، خود او در روز سقیفه به آن دلیل می آورد ولی او این کار را نکرد و اگر این موضوع صحت داشت عمر نمی گفت بیعت ابی بکر کار شتابزده و غیر عاقلانه اي بود که خدا دین اسلام را از شر  محفوظ نگاه داشت …..، و اگر این موضوع صحت داشت حداقل یک نفر پیدا می شد که امامت ابوبکر چه از زمان او و چه بعد از او را به سبقت او در اسلام مستدل نماید و حال آنکه هیچکس به چنین ادعایی شناخته نشده است و اینکه اکثریت محدثان، اسلام آوردن ابوبکر را بعد از اسلام آوردن عده اي از رجال از جمله علی علیه السلام، جعفر بن ابیطالب، زید بن حارث، ابوذر و ….. دانسته اند، پس آنچه تاکنون اظهار گردید از روي مماشات و همراهی با اهل سنت بود، در اینکه اولین کسی که اسلام آورد علی علیه السلام بود، زیرا ما اعتقاد داریم، علی علیه السلام به آن معنی که ابن کثیر و قومش تصور می نمایند اول کسی نبود که اسلام آورده باشد، زیراکسی که آغاز به اسلام می کند لازمه اش سابقه کفر است ولی در چه زمان و کدام وقت امیر المومنین (ع) کفر ورزید تا پس از آن اسلام آورده باشد. و یا او در چه زمان براي خدا شریک قائل بود تا به او ایمان بیاورد ….. و الی آخر.

پس حضرت علامه محترم در ادامه به رد اظهارات ضد و نقیض بعضی از نویسندگان از جمله ذهبی و غیره پرداخته و در نهایت می فرماید:این بود توضیح (اثبات موضوع) هفت سال نماز و عبادت علی علیه السلام با رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله قبل از دیگران)،ولی ما می پرسیم آیا تفاوت چند ساعت تصور ذهبی در کجاست، چه کسی آن را گفته، چه موقع گوینده اش آفریده شده و کجا یافت می شود و در کدام ماخذي به آن اشاره شده و راوي آن کیست که آن را روایت نموده است …..، گویا این مرد روستانشین، که بی خبر از تاریخ اسلام است، تصور می نماید همه مثل او هستند، …..،

ابن کثیر در جلد هفتم کتابش حدیث خاتم بخشی امیرالمومنین در حالت رکوع و شان نزول آیه (انما ولیکم اﷲ و …..) را نقل نموده و سپس می گوید این روایت به هیچ وجه صحیح نیست زیرا اسنادش ضعیف است و هیچ آیه اي از قرآن در خصوص علی (ع) نازل نشده و آنچه در موردآیه (انما انت منذرو لکل قوم هاد) و (یطعمون الطعام …..) و (اجعلتم سقایه الحاج …..) که می گویند درباره علی نازل گردیده هیچگونه صحیح نیست.

پاسخ: چه اندازه این سخن گران است که از دهان آنان بیرون می آید و البته جز نادرست ازآن خارج نمی شود چگونه این مرد جرات می کند و می گویند که نزول آیه انما ولیکم اﷲ درباره علی علیه السلام درست نیست …..، حال آنکه خود او در تفسیرش از کلبی آن را نقل نموده و گفته است که این روایت از قول او قابل خدشه نیست و …..، و از این گذشته اگر روایاتی که ذیل این آیات و آیات فراوان دیگر مبنی بر اینکه این آیات در باره علی علیه السلام خصوصاً نازل شده و یا به او تاویل شده و یا اگر برحسب عمومیت نازل شده یکی از مصادیق بارز آن علی علیه السلام است و …..،

به زعم تصور این شخص صحیح نباشد وظیفه محقق است که همه این تفاسیر مورد اعتماد و صحاح و مسانید و کتب حدیث معتبر راپاره پاره کند و قلم بطلان بر همه آنها بکشد، زیرا کتبی که مملو از مطالب نادرست است اساساً به چه کار می آید و چرا دانشمندان می بایست بر آن تکیه کنند و چرا عمر عزیزشان را در جمع و ذخیره کردن آنها و بکار بردن و پذیرفتن امت نسبت به مضامین آن صرف کنند …..، آیا همه اینها بایستی فداي هواپرستی ابن کثیر شود …..، حال آنکه خود او به اینها مراجعه و در هر موضوع و مسئله اي جز در باب فضائل علی به آنها مراجعه می کند ولی وقتی به این فضایل می رسد دیگ کینه توزي او بجوش آمده و با زبانی زشت و زننده و گستاخانه با آن مواجه می شود

(کلب گوید البته این روایات و قول راویان و حفاظ و علماء بزرگ امت اسلام از شیعه و سنی به منزله دریاي بیکران بوده و هیچگاه این دریا به آب دهان سگ هاي هار چون او و امثال او نجس نمی شود و شک نیست اینگونه افراد اگر در قرآن خداوند به صراحت نام از علی می برد، قرآن را با تعصب جاهلانه خود دچار تحریف می نمودند و این خود از معجزات قرآن است و از دلایل حفظ آن از شر اشرار و ….. الی آخر)

و نیز در جلد 7 کتاب خود از امام احمد ….. حدیث برائت را آورده و آنگاه گوید این حدیث را محل ایراد و انکار هست زیرادر آن امر به بازگرداندن صدیق (ابوبکر) شده در صورتی که ابوبکر باز نگشت و امیر حج بود …..،

پاسخ: بخوانید و بر اینگونه اجتهاد بی مغز که در مقابل نص صریح صورت گرفته است بخندید، نصی را که ثابت و به یقین است و اجماع بر صحت آن منعقد شده و با طرق بسیارش متعاقباً بیان می گردد. (مضمون) و نیز در حدیث (درباره علی سعایت نکنید که او از من و من از اویم و او صاحب اختیار شما بعد از من است) را ….. به بهانه شیعه بودن یکی از راویان (اجلح) و نیز روایت (من کنت مولاه فعلی مولا …..)) (…….، پاسخ حضرت علامه آن است که آیا اگر هیچ عربی که از بنی امیه نباشد می تواند این تعبیر را مشکوك بداند…..، در حالی که مضمون آن گویا و مستند به احادیث صحیح فراوان است (که گذشت) …..، و آیا تاکنون از کدام محدث شنیده اید که حدیثی را پیشوایان حدیث در کتب و مسانید خود و در راس آنها در دو صحیح بخاري و مسلم نقل شده ولی چون در اسناد او یکنفر شیعه وجود دارد آن را رد کنند …..، در صورتی که              شخص مورد وثوق است و همچنین گفتار او در روایت احمد از وکیع …..؛ که نشانه واضحی از کوتاهی و عدم آگاهی و محدودیت او در امر حدیث دارد زیرا هر دو حدیث سند شان منتهی به یک نفر یعنی (بریده) می شود و هر دو حدیث افاده ولایت دارد و حدیث لاتقع فی علی یک واقعه اختصاصی در مقابل قصه عمران بن حصین و حدیث من کنت مولاه که عین عبارت حدیث غدیر است، جنبه عمومیت دارد ویا اینکه گوید …..، عده اي از شیعیان اعتقاد دارند که شتر خراسانی کوهان هاي متعدد او از روزهاي پیدا شد که زنان خاندان وحی در واقعه کربلا به اسارت افتادند تا قسمت هاي جلو و عقب آنها را بپوشاند، (پاسخ) من گمان نمی کنم در بین شیعیان(مضمون) سفیه و مجنونی یافت شود که این تصور در او آمده باشد …..، صرف نظر از اینکه از خاندان عصمت و طهارت در وقت اسارت زیورها و لباس هاي فاخر و پوشش هاي مجلل را ربوده بودند، ولی کسی نگفته است که برهنه و عریان بوده اند و یا کمترین خواري و فرومایگی احساس کردند

(کلب گوید بلکه لباس کهنه پوشیدند و به روایت سهل ساعدي تکه هاي عمامه او پوششی براي پوشاندن سرهاي زنان حرم رسول خدا بوده است ….. و شک نیست این سخن او که ریشه در ذات نجس او دارد صرفاً از روي خباثت عنوان شده نه از روي تحقیق علمی و این دشمنان خدا اگر کتاب خدا قرآن را خوانده بودند می دانستند که بالا بردن صوت بر صوت رسول خدا حبط اعمال آورده و یا جسارت و توهین و آزار رسول خدا و ….، از هر شخصی که می خواهد باشد دوزخ ابدي را در پی دارد و البته جسارت به ذوالقربی و حرم مطهر رسول خدا از مصادیق یوذون النبی است و آن هم عذاب دوزخ جاودانی را در پی دارد و او کلامی را گفت ولی نمی داند که خدا او را بواسطه آنچه براي خشنودي دیگر ناصبان پلید گفت در طبقات دوزخ فرو می برد)، … بلکه آنها در تمام مسیر اسارت مشمول عنایت ویژه خداوند بوده اند همانطور که امام حسین به آنها وعده داده بود و این حرم رسول خدا با مردان آل اﷲ خود، در نهضت مقدسی شرکت کردند که پرده از روي رسوایی ها، نیرنگها و جنایات بنی امیه برمی داشت و سوء نیت آنها را نسبت به دین و جامعه اسلامی، در جهت بازگردانیدن مسلمانان به جاهلیت نخستین افشا می کرد و …..، این حسین علیه السلام بود که حسب وظیفه اي که براي نگهبانی و پاسداري از شریعت پاك جدش محمد (ص) به اوسپرده بودند قیام فرمود ….. تا نشان دهد که این شخصی که بر جایگاه خلافت اسلام واژگون، تکیه زده است نه پیوندي با اسلام دارد نه حق بهره برداري از خلافت او …..، تا سرانجام در قربانگاه کربلا جان خود را بر سر نجات اسلام قرار داد.، ….. و در این اوضاع بود که نفوس مردم به واسطه محبت به پیامبر، از بنی امیه و پیروان آنها نفرت پیدا کرد و آنها را منفور امت اسلامی نمود تا جائیکه تا بابرپایی نهضت هاي مختلف سرانجام در زمان مروان حمار (خر) زمین از لوث وجود این جرثومه هاي فساد و تباهی پاك گردید …..، و اینست مفاد آنچه گویند که حدوث دین اسلام، محمدي (صلی اﷲ علیه و آله) و بقاء آن، حسینی است. …..آري، این است نمونه هایی از یاوه سرایی هاي این اموي مسلکان و پیروان آنان که هر وجدان و عقل سلیم آنها را ننگ و عار می داند، ولی ما بزرگوارانه براي حفظ شخصیت خود از آنها صرف نظر می کنیم و جزاي جنایات آنان را بر علم و امانت هاي، را که علیرغم آشکار شدن راه هدایت، با پیامبر صلی اﷲ علیه و آله عداوت و دشمنی ابراز می نمایند و راهی جز راه مومنان (و صراط مستقیم) را پیروي می نمایند، به خدا واگذار و با این حساب، ما او را در کارش آزاد می گذاریم و به عذاب جهنم مبتلایش می سازیم و او به بد راهی افتاده است …..، و لذا شایسته است …..، آگاه باشند آنانی که با تعصب هاي کورکورانه در اینگونه مسیر گام بر می دارند و آن نویسندگانی که باعث تفرقه کلمه (وحدت) و پریشانی جامعه اسلامی می شوند، که چگونه برخلاف امر خدا و رسول در دل ها کینه ها پدید آورده و آتش دشمنی ها شعله ور می نمایند و در نتیجه آنفتنه ها و آشوب ها و حوادث ناگوار پدید می آورند …..، پس بطور قطع شیطان می خواهد میان شما دشمنی ایجاد کند ولی خدا شما را به خانه امن و سلامت و برادري دعوت می کند …..

محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه شیخ محمد الخضري:

این کتاب را نامبرده به عنوان کتاب تاریخ نوشته ولی به سادگی یک کتاب تاریخ نیست، بلکه او در این کتاب مشتی از اندیشه هاي اموي خود را در هر فراز از گفتارش جاي داده و با آن به شیعیان حمله می کند از این رو آن کتاب نه کتابی تاریخی است که بتوان بر نقل آن تکیه کرد و نه کتابی عقیدتی که بتوان مطالبش را مورد انتقاد قرار داد، بلکه مجموعه اي از هیاهو و جنجال است که صرفاً فضاي صفاي (برادري مسلمانان) را تیره و آرامش جامعه مسلمین را بر هم می زند، و شایسته بود به آن توجه نشود، ولی چاره اي نیست و ما مجبوریم خواننده را در جریان برخی خیانت هاي او بگذاریم.

(مضمون) اول که او مدعی است که جنگ صفین بین علی علیه السلام و معاویه یک درگیري شخصی بوده و هدف دینی نداشته است…..، ولی مبادي اعتقادي خود را که باعث این فکرشده است را بیان نمی نماید …..، آیا جنگ و دادخواهی علی علیه السلام در واقع اجراي فرمان پیامبر در جنگ با قاسطین و بیدادگران منحرف یعنی یاران معاویه نبوده و آیا رسول خدا اصحاب خود را به یاري آن حضرت در آن روز سفارش ننمود وآیا نفرمود (حربکم حربی) و آیا نفرمود به عمار که گروه سرکش و ستمگر ترا به قتل می رسانند …..، (تقتلک الفئه الباغیه)،

دوم آنکه گوید علی بزرگ بنی هاشم و معاویه بزرگ قریش بود و هر دو از این نظر یعنی بزرگی نسب با هم برابرند. و …..،

پاسخ: من به این مرد نابخرد و بی عقل چه می توانم بگویم (مضمون) که او اینگونه عنصر پاك و مطهر را که از اصلاب وارحام پاك، از پیامبران تا اوصیاء بدنیا آمده و وصی رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله بوده است را با یک شخص شکم پرست نابکار در یک کفه قرار دهد، یکی از شجره طیبه و دیگري شجره ملعونه و ….. و آیا نمی داند از روزي که آن حضرت درخواب دید که بنی امیه مانند میمونها و خوکها بر منبر او در حرکتند، دیگر چهره او خندان نشد و خداوند این آیه را براي اوفرستاد (ما خوابی را براي تو نشان دادیم که تنها براي آزمایش مردم بود)، او چگونه ابوسفیان را که عار و ننگ قریش است رابزرگ قریش می داند

(کلب گوید آن هم با آن زن معلوم الحالش هنده جگرخواره که زانیه قریش بود و تحریک کننده قاتل حضرت حمزه و آن جگرخواره که از گوش و بینی شهداء احد گردنبند تهیه کرد و ….. که احوال او از همه نظر معلوم است وتمایل او و امثال او به این اشخاص در واقع دلیل قاطع بر نفاق و کفر صاحبان آنان است زیرا خداوند در روز قیامت مردم را با امامان آنها احضار می فرماید)

در حالی که به تصریح پیامبر ملعون است …..، کسی که در روز احد رهبري احزاب را درجنگ بر عهده داشت و در آن جنگ از برگزیدگان یاران پیامبر از مهاجر و انصار، هفتاد نفر را به قتل رسانید که از جمله آنها اسداﷲ حمزه بن عبدالمطلب بن هاشم بود

(کلب گوید و هند جگرخوار همان زن فاحشه رجاله مادر معاویه، که در حضور اوجگر حضرت حمزه را به دندان کشید و از گوش و بینی آن شهداء بزرگوار و مظلوم احد براي خود گردنبند ساخت و فخرفروشی می کرد)،

همان کسی که در روز جنگ خندق، نامه تهدید آمیز براي رسول خدا فرستاده و قسم به لات و عزي براي نابودي پیامبر و دین اسلام یاد می کرد و رسول خدا را (العیاذ باﷲ) احمق و سفیه بنی غالب خطاب می نمود و او …..، دائماً به دشمنی(و ستیز مرگبار) با رسول خدا اقدام می کرد تا آنکه در فتح مکه به عباس که دوست زمان جاهلیت او بود پناهنده شد …..، و در زمانی که به حضور پیامبر آورده شد …..، در جواب این سوال پیامبر که فرمود آیا وقت آن نرسیده که بدانی من پیامبر خدا هستم گفت در دل شک دارم که عباس به او نهیب زد که گواهی بده تا گردنت را نزده اند، پس او شهادت داد و اسلام آورد….. و در خلافت ابابکر با او بیعت نکرد تا با اختلاف، امت اسلام را نابود نماید ولی علی علیه السلام او را از خود طرد نمود واو پس از دریافت وجوه زکات به پیشنهاد عمر، با ابابکر بیعت کرد …..، و چون معاویه همین پیام را براي علی علیه السلام فرستاد، حضرت پاسخ داد بجان خودم سوگند هر چند ما همه فرزندان یک پدریم ولی هیچگاه امیه مثل هاشم و حرب مثل عبدالمطلب و ابوسفیان مثل ابوطالب نخواهد شد…..، آیا مومن مانند دروغگویی حیله گر است، چه فرزند بدي است آن کسی که از آنگونه پدران خود پیروي کند، همان پدرانی که در جهنم سقوط کرده و معذب هستند و بدان و آگاه باش که ما خاندان نبوت و رسالت هستیم.،

و دیگر اینکه گوید فکر معاویه در انتخاب خلیفه بعد از خود خوب و نیکو بود که یزید را بعداز خود تعیین کرد …..، تا از بروز اختلاف جلوگیري شود …..، و یکی از مواردي که بر معاویه ایراد گرفته اند همین است …..

پاسخ: ….. اولا ایراد بر معاویه از دو نظر بود اول بی لیاقتی شخصی اوست که علی علیه السلام در خطبه خود به آن اشاره فرماید که (مضمون) …..، خداوند نه سابقه و فضیلتی براي او و نه براي پدر او در اسلام قرار نداده است او آزاد شده فرزند آزاد شده است. (پیامبر در فتح مکه فرمود اذهبوا فاانتم الطلقاء بروید شما آزاد شده هستید) و حزبی از احزاب جاهلیت که همیشه او و پدرش دشمن خدا و رسول و مسلمین بودند تا سرانجام به اجبار و با عدم تمایل پس از شکست از مسلمین اسلام را پذیرفتند ….. دوم به علت بی کفایتی کسی که پس از خود او را به خلافت تعیین کرد، یعنی یزید خائن متظاهر به فسق وفجور و اگر نگوییم متظاهر به کفر و بی دینی ….. همان یزید پلید که در دوران شوم حکومتش واقعه کربلا را بپا کرد و پس از آن فاجعه حره را پدید آورد و بعد از آن جریان ابن زبیر و بعد از آن فاجعه خانه معظم کعبه …..، که همگی نتیجه این فکر فاسد بود.

و سخن دیگر (این یاوه گو) آن است که حسین (ع) در قیامی که انجام داد و به دلیل تفرقه اي که ایجاد کرد خطاي بزرگی را انجام داد …..،

پاسخ: کاش وقتی این مرد مطلب خود را می نوشت از شئون خلافت اسلامی و شرایط آن آگاهی داشت …..، او در حالی دست به نوشتن این یاوه زد که حامل روحی پست و جانی فرومایه بوده است ….. این یاوه گو نه روح بلند و شریفی دارد که بتواند به واسطه آن از زندگی ننگین خود فرار کند و نه عقل سلیمی که حداقل جایگاه پست او را به او بشناساند

(کلب گوید کار این یاوه گو به جایی رسیده است که عمل سید جوانان اهل بهشت و خامس آل عبا و سبط رسول خدا را به خطا منسوب می نماید و فهم خود را بالاتر از کسی می داند که در خانه وحی و نزول ملائکه و در دامان رسول خدا رشد و نمو کرده است، او براي جلب رضایت عده اي اموي ناپاك و ناپاك زاده مانند خودش، مطلبی را براي خوش رقصی اظهار می نماید، ولی نمی داند که خداوند چگونه او را در طبقات دوزخ فرو می برد ….. آري کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا آیا اگر این ناپاك زاده در روز عاشورا حضور می داشت در قتل مولانا حسین مظلوم و قتل عام عترت رسول خدا شرکت نمی کرد پس خدایا ترا به عزت و جلال خودت و آبروي مقدسین درگاهت یزید پلید و طرفداران او و پدرش معاویه و ابوسفیان خبیث و همه ستمگران پیرو آنان را لعنت فرموده و در عذاب جاوید خود معذب بفرما آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)،

….. آري زمانی که معاویه می خواست براي یزید ملعون بیعت بگیرد، امام حسین به او خطاب نموده و فرمود …..، (کار یزید به جان هم انداختن سگها و کبوتران و مسابقه با هم جنسان آنها و پرداختن به کنیزکان نوازنده و سرگرمی با انواع لهو و لعب است او تو را در این گونه امور یاور خوبی است نه در امر خلافت و تو اي معاویه که خداوند را ملاقات می کنی در حالی که بار سنگین گناهان این خلق را به دوش داري و لذا دیگر به هیچ وجه نیازي به بیشتر از این نیست که بر آنها اضافه کنی، …..، و بر این نادانی تو همین بس که دنیاي زودگذر را بر آینده دراز مدت ابدي ترجیح داده اي …..، پس معاویه گفت (مضمون) که یزید از شما براي امت محمد بهتر است امام حسین فرمود این تهمت است و سخن باطل آیا یزید شراب خوار و هوسران بهتر از من است؟) آري …..، گوش روزگار از هیچ انسانی مانند آنچه که خضري با جرات و جسارت گفته است که (……. حضرت امام حسین اشتباه کرد …..) را نشنیده است

(کلب گوید تو نگاه کن و ببین شقاوت این جماعت را که یزید از آنچه کرد به ظاهر، اظهار ندامت کرد ولی این یاوه گوي خبیث در فکر توجیه جنایات او است در حالی که می داند قاتل ذوالقربی جایگاهی جز دوزخ ابدي خداوند ندارد و نیز کسانی که به عمل آنها راضی هستند نیز در دوزخ ابدي مخلد خواهند بود امّا در خصوص این اشقیاء هیچ ادبی در مقابل رسول خدا و هیچگونه تقوایی درمقابل خدا و هیچ حیا و شرمی از فاطمه زهرا وجود ندارد تا مانع از اینگونه جسارت ها باشد، ما از خداوند عذاب روزافزون آنان را مسئلت داریم آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)،

…..، آري و البته این سخن او که در واقع سعی در پایمال کردن خون به ناحق ریخته سید جوانان اهل بهشت است را به خدا واگذار می کنیم و توجیهات شیطانی آنان را هم به خود آنان وا می گذاریم و او و امثال او را که علیرغم وجود این همه حقایق انکار ناپذیر در حقانیت رسول خدا و اهلبیت، همان اهلبیت که خدا به پاکی آنان گواهی داده است و …..، باز هم در آزار قلب داغدار رسول خدا می کوشند، ما آنها را به خداوند قهار و منتقم واگذار می نمائیم و امت محمد رسول اﷲ علیه و آله بدانند که چه کسانی بعد از هزار و چند صد سال بر کشته او اسب ستم می دوانند (انا ﷲ و اناالیه راجعون).

السنه و الشیعه به قلم محمد رشید رضا صاحب تفسیر المنار:

مقصود این نویسنده آن نیست که بحث علمی و یا انتقاد بی آلایشی کرده باشد و یا نمی خواهد که استدلال منطقی ایراد نماید بلکه ….. روش او جز با فحاشی و توهین و نسبت دادن القاب زشت و هتاکی هاي زننده نیست و نظر عمده او بدبین نمودن مردم و دولتهاي عربی عراق، حجاز و یمن نسبت به شیعه، آنهم از راه دروغ پردازي و افترا و سوء تعبیر و ….. است. و این اختلاف افکنی ها در راستاي سیاست دولت هاي خارجی معاند با اسلام و مسلمین است که به دنبال تضعیف دولت و ملتهاي اسلامی هستند …..، او رساله اش را با تاریخ تشیع و مذاهب شیعه شروع کرده و اصول تشیع را از بدعتهاي عبداﷲ بن سبا یهودي می داند ….. او در ضمن یاوه سرایی هاي خود یکی از بدعتهاي امامیه را بدعت بابیه و سپس بهاییه دانسته است…..، که حضرت علامه ضمن پاسخگویی مستدل به یاوه سرایی هاي او گوید: یکی دیگر از جهالت هاي زننده او، این است که فرقه بابی و بهایی را از فرق شیعه برشمارد و حال آنکه شیعه از روز نخست این فرقه ضاله را خارج از دین دانسته وحکم به کفر و ضلالت و نجس بودن آنها کرده است …..، دیگر آنکه گوید همه نابسامانی هاي عراق از رافضیان است ….. و یا آنها روز پیروزي روس بر مسلمانان راجشن می گیرند ….. پاسخ اینکه شگفت و حیرت از ادعاهاي دروغ این شخص گمراه که گمان می کند کشورهاي ایران و عراق براي کسی قابل ورود نیست و یا مردم عراق کور یا کر هستند ….. این روز چه روزي است چه ماهی و ….. دیگر اینکه دشمنی رافضیان نسبت به برخی از اهلبیت را مذکور و می گوید (رافضیان بسیاري از فرزندان فاطمه رضی اﷲ عنها را دشمن داشته بلکه آنها را ناسزا می گویند مانند زید بن علی بن الحسین و فرزند او یحیی که مورد بغض آنان است ….. این است محبت آنان به اهلبیت و اینست مودت اقرباي رسول خدا(ص) که از آن سوال خواهد شد.)،

پاسخ: آري، این است رشته هاي اوهامی که آلوسی آن را حقایق تصور نموده و خواسته به وسیله آن مذهب شیعه را زشت و بد نشان دهد ….. و اما زید پس مقام مقدس او نزد شیعه معلوم و مشخص است و قبلاً و مشروحاً منزلت او بیان شد اما در مقام یحیی بن زید یعنی آن شهید بن شهید، آن حضرت به عکس آنچه آن کذاب و دروغگو می گوید …..، یکی از قهرمانان مجاهد شیعه است و هم او است که از پدر بزرگوار خود روایت نموده که امامان شیعه دوازده نفرند و آنان را به اسم نام برده و گفته این پیمان معهودي است که رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله بما سپرده است و او را شاعر امامیه، دعبل خزاعی در قصیده مشهور تائیه خود مدح گفته و آن را محضر امام علی بن موسی الرضا عرضه نموده است ….. و امام صادق علیه السلام نیز در شهادت او سوگواري نموده ….. و واقعه آن زنجیرهایی که با آن آنحضرت رامظلومانه به بند کشیده و شیعیان به عنوان تعزیت داري و یادآوري مظلومیت آن حضرت، از آن انگشتر ساخته و خاطره و یاد ونام او را زنده نگاه می داشتند ….. و اما در خصوص حسن بن الحسن المثنی (مضمون) پس او کسی است که با عموي بزرگوار خود حسین بن علی به کربلا آمد و در رکاب امام جهاد فرمود و در کارزار افتاد چون خواستند سر او را جدا کنند، رمقی در او یافتند پس اقوام مادري، آن جناب را به کوفه و سپس به مدینه منتقل نمودند و عقیده شیعه درباره آن حضرت همان است که شیخ طایفه شیخ مفید درباره او فرموده که ….. (آن بزرگوار رئیس قوم و با فضیلت و با تقوي بوده است و درزمان خود متصدي صدقات امیرالمومنین گردید و قضیه او با حجاج را نیز زبیر بن بکار نقل نموده است …..،

(کلب گوید البته که همین مقدار در رد اظهارات این یاوه گو کفایت می نماید امّا سؤال اینست آیا او و امثال او از خدا و رسول و روز قیامت ودادخواهی دادخواهان نمی ترسند و البته خداوند هیچکس را در عذاب ابدي آتش دوزخ خود بی دلیل مخلد نمی نماید مخصوصاً این گروه افاك اثیم و …..، را)،

و اما محمد بن عبداﷲ بن الحسن ملقب به نفس زکیه که این یاوه گو مواردي را به دروغ به شیعه نسبت می دهد و حال آنکه شیخ ابوجعفر طوسی آن بزرگوار را از اصحاب امام صادق علیه السلام معرفی و ابن مهنا گوید که آن مظلوم را در احجارالزیت به قتل رساندند و سبب لقب او به نفس زکیه، روایتی است که از پیامبر صلی اﷲ علیه و آله نقل گردیده که در احجار الزیت نفس زکیه اي از فرزندان مرا خواهند کشت …..، (مضمون) و نیز دیگر شخصیت هاي محترم و مقدس نزد شیعه که این شخص به دروغ عداوت و بغض شیعه را به آنها نسبت داده است و حال آنکه آنان از مقدسین و محترمین نزد شیعه بوده و اجل و بزرگ شعراي شیعه مانند دعبل خزایی، در مراثی آنان، اشعار خود را تقدیم محضر امام معصوم نموده اند، و …..،

حضرت علامه در ادامه کیفیت شهادت آن بزرگواران را بدست خلفاء نابکار و جبار و ستمگر واعوان و انصار آلوسی مذهب آنها بیان و مظلومیت آنان و شیعه را تبیین نموده است …..، و سپس در رد اباطیل اعلام شده وي در خصوص کتابهاي چهارگانه شیعه مطالب مستدل و متقن بیان فرموده اند و اما در خصوص آنچه این یاوه گو در رابطه باشیخ امت، شیخ مفید اظهار کرده است در واقع کفایت و دلالت بر خبث ذات و فرومایگی او دارد و حال آنکه یافعی در مرات الجنان خود، شیخ مفید را اینگونه معرفی می نماید …..، (او دانشمند شیعه و پیشواي رافضه، صاحب تصانیف بسیار و بزرگ آنان و معروف به شیخ مفید و به ابن المعلم است، او در علم کلام و جدل و فقه در سطح عالی بوده)، ….. و ابن ابی طی گوید(او را صدقات فراوان و خشوعی با عظمت بود او بسیار نماز می خواند و روزه می گرفت. لباس خشن می پوشید) و ابن کثیر آورده ….. (در مجلس او (شیخ مفید) بسیاري از علماء طوایف دیگر مسلمین حاضر بودند و نشان می دادند که او نه تنهاپیشواي امامیه بلکه او پیشواي همه امت اسلام است و باید هر کس عقیده به این دین دارد در احترام و تعظیم او بکوشد)، …..،

و نیز این یاوه گو آورده که امامیه، متعبد به نامه هاي صادره مهدي منتظر هستند و گوید شیعه قسمت اعظم مذهب خود را ازاین نامه هاي دروغین (توقیعات) گرفته اند …..، …..، و سپس مثالهایی آورده و می گوید این بود برخی از مبانی احکام شیعه ….. ،…..

پاسخ: چه اندازه و چقدر شایسته بود براي این شخص که شخصیتی چون جمال الدین قاسمی او را نهی کرد و به او توصیه کرد که این کتاب خود را به کسی دیگر ارائه ننماید و نیز همانطور که شایسته بود که او این مطالب خود را به فرد منصفی یاحداقل به یکی از علماء شیعه ارائه می نمود زیرا این کتاب تماماً مطالب دروغ و باطلی است که به دلیل سوء نیت جمع شده است …..، و اما اگر کتب اربعه شیعه (کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب، استبصار) تالیف بزرگان اسلام یعنی (یعقوب کلینی، علی بن بابویه، محمد بن الحسن طوسی) که مرجع شیعه در کتب حدیث هستند بررسی گردد، ملاحظه می شود که هیچیک از توقیعات و نامه هاي صادره از ناحیه مقدسه را نیاورده اند و این بیداري براي هر محقق کافی است که چگونه این سه عالم بزرگوار امامیه آگاه بودند که کار این نامه ها از ناحیه اخلال گران و فرصت طلبان به چه نحو و به کجا منتهی می شود که (دشمنان دین خدا) در نهایت به انکار وجود حضرت حجت (عج) بپردازند بطوري که گویا آنان نهی شده بودند از اینکه این آثار را در تالیفات خود درج کنند در حالی که خود راویان آنها بوده و بار آن را براي امت حمل کرده اند …..، تا امثال این کوردلان مجالی براي این سخن نیابند که بگویند مذهب امامیه از امام غایبی که به گمان آنها وجود خارجی ندارد گرفته شده و از نامه هاي دروغین آنها پیروي می شود که این خود یکی از این اسرار این امامت است الی آخر.

(در ادامه حضرت علامه به شرح و بسط موضوع و پاسخ کوبنده به همه موارد اعلامی این فرد یاوه گو، پرداخته که گویا این قهرمان اسلام و مسلمین و افتخار شیعیان یعنی حضرت علامه بر خود فرض و واجب نموده تا تمامی یاوه گویان را تعاقب نموده و آنان را رسوا و مفتضح فرماید رحمه اﷲ علیه …..). …..،

و اینکه برخلاف واقع چند نمونه از عقاید شیعه را آورده و برخی را به دروغ بر آنان نسبت داده، مانند اینکه شیعه به اکثر صحابه پیامبر ناسزا می گویند ….. و یا آنها بسیاري از ضروریات دین را انکار می نمایند ….. و ….. و یا نزد آنان متعه دیگري به نام (متعه دوریه) معمول است که براساس آن گروهی از مردان در یک روز ازیک زن بهره مند می شوند …..،

(کلب گوید این شیاطین مغرور شده اند به نماز خود که آن را با تجوید اختراعی خود بجا می آورند و قرائت قرآنی که مفاهیم آن را درك نمی کنند و با افکار شیطانی خود که بدون ترس از خدا و روز جزا با فعل یا رضایت، دست خود را تا مرفق در خون پاك مسلمان از امت پیامبر فرو می برند و مقدسات را به بازي می گیرند و فکر می کنند از دیگر مسلمانان بهتر و با تقوي تر هستند و دیگران را به اندك عمل مشرك و کافر می خوانند و …..، و در واقع با این اعمال می خواهند ادعا کنند که مشرك و کافرنیستند و حال آنکه محارب با رسول خدا و معصومین به حکم آیات کتاب خدا مشرك و اهل دوزخ جاودانی است)

پاسخ: اولا یک شیعه همه اصحاب را عادل نمی داند و درباره آنان هم چیزي جز آنچه در کتاب و سنت آمده است نمی گوید ….. اما در خصوص متعه دوریه یا بگویید فحشاي آشکار که این تهمت بزرگ به شیعه که لرزه به اندام (هر دیندار) می اندازد و ….. این خبر از کجا آمده است …..، کسی نمی داند ولی من می گویم خبر یقینی این موضوع نزد دروغ پرداز وجاعل آن یعنی آلوسی است و این است نمونه آنچه آن را دوران طلایی، عصر نور، عصر آلوسی می گوید و او اولین کسی است که در نهایت وقاحت پس از اختراع آن را نامگذاري (متعه دوریه) و تحویل داده است در حالی که شیعه از آن چیزي نمی داند …..، بلی اگر او نتواند (نام و نشانی) از آن بدهد حق دارد زیرا اینگونه دروغ ها ماخذي جز دلهاي خائن و سینه هاي ناپاکی که تحت تاثیر شیطان وسواس خناس است ندارد.

(کلب گوید در روایات آمده است که کسی براي خوش آمدگروهی مطلب و سخنی دروغ و ناروا را عنوان می نماید و خداوند بواسطه آن سخن ناروا، او را در طبقات آتش سوزان جهنم فرو می برد و قطعاً آلوسی و امثال او که با ایراد تهمت دروغ و افترا، ایجاد فتنه نموده و تخم نفاق و دورنگی را در امت اسلام و شریعت محمد صلی اﷲ علیه و آله می کارند از آن گروه هستند).

کتاب (الصراع بین الاسلام و الوثنیه) نوشته عبداﷲ علی القصیمی:

شاید خود اسم این کتاب، نمودار واضحی از روحیات مولف باشد، و این نام در واقع، نمادي باشد از اهانت هایی که او درکتاب خود آورده است …..، سخنان تفرقه آمیز بین مسلمانان و اشاعه روح نفرت و بالا بردن اختلاف آرا، … و بسا کار به جدال و خونریزي و کشتار برسد و انشاء اﷲ خدا مسلمانان را از شر آن حفظ کند …، اما میزان فحش هاي زشت این کتاب و هتاکی ها و نسبت هاي ناروا و یاوه ها و دروغها و معجولاتش، شاید از تعداد صفحاتش (یعنی 1600 صفحه) تجاوز نماید اینک نمونه هایی از آن (مزخرفات و یاوه گویی ها): او در کتاب خود می گوید (از داستانهاي ظریف حکایت پیرمردي از شیعیان است که نام او بیان بود و تصور می کرد خداوند او را با این آیه که (هذا بیان للناس) مورد تایید قرار داده است …..، (مضمون) و یا از امیر شکیب ارسلان داستانی را از کتاب (حاضر العالم الاسلامی) آورده و با تغییر مضامین آن عنوان می نماید که یک نفر ایرانی از دانشمندان که به شدت از اعراب متنفر بود و ادعاي محبت علی و فرزندانش را می نمود چون به او گفتم که علی و فرزندانش عرب بودند او ناگهان ناصبی شد و دشمن علی و فرزندانش گردید و ….. آري، داستان او در کتاب مذکور به نحودیگري بیان شده است ولی این یاوه گو آن را به طرز دیگري بیان نموده است

(کلب گوید اولاً به یاوه هاي این نابکار نظرکن که ادعا می نماید که یک فرد دانشمند و بزرگ علوم اسلامی ایرانی نمی دانست که علی و اولاد او عرب و یا حتی پیامبرعرب بوده اند و کینه او از اعراب باعث ناصبی شدن او شده و کسی از او سؤال نکرده که به چه دلیلی آن دانشمند ساخته و پرداخته او، از رسول خدا که عرب بود تبري ننموده و فقط تا حدي که این یاوه گو اراده نموده است دشمنی خود را نسبت به علی علیه السلام ابراز و در آن متوقف شده است)،

آري سخنان او به گونه اي بیان می شود که با ایجاد ذهنیت، به مخاطب القاء نماید که تشیع یک جنبش ایرانی و مذهب شیعه با عرب دشمن است تا با این کینه ورزي و …..، جامعه اسلامی را از هم بپاشد و ….. و یا اینکه ایرانی ها وقتی روس بر عثمانی پیروز شد جشن گرفتند و یا اینکه عقیده دارند خدا در علی حلول کرده و نسبت معجزات به او می دهند و در باب زیارات …..،

در پاسخ اینکه جشنی در کار نبود و دروغ بودن آن هم مذکور شد ودر رابطه با غلو، عقیده به حلول و الوهیت علی و ….. که دروغ بودن آنها اظهر من الشمس است و مسلم اینکه این عقیده شیعه نبوده و نیست و در مبانی اعتقادي هم حکم به ارتداد کسانی است که این عقیده را دارند و اما معجزات این موضوع از اموري است که دعوي را ثابت و حجت را تمام می کند و هر کس ادعاي رابطه با خداوند را دارد، پیامبر و یا امام باید این معجزه را داشته باشد و نیز اینکه آنان را واسطه و وسیله تقرب به خداوند می دانند، به جهت این است که آنان واسطه فیض و آبرومند درگاه الهی هستند و لذا آنان را واسطه قرار می دهند و زیارت آنان را ممدوح می دانند …..)، و نیز گوید (شیعه به پیروي از معتزله منکر رویت خدا در روز قیامت ….. و منکر خالقیت او نسبت به افعال بندگان است و حال آنکه اهل حدیث و سنت اتفاق دارند که …..، خداوند خالق هر چیز و حتی بندگان و افعال آنان است و خلافی در این نیست که خداوند در روز قیامت هم دیده می شود …..)،

پاسخ: این شخص (یاوه گو) درباره خدا و صفات او از ابن تیمیه و شاگردش ابن القیم تقلید می کند و مذهب آنان چنانکه زرقانی ذکر نموده است، العیاذ باﷲ اثبات جهت براي خداوند و موضوع جسمانیت براي خداوند است

(کلب گوید قبلاً گفته شد که اینگونه اشخاص با الهام شیطان از دین خدا خارج شده و در نهایت به جهت عداوت با خدا ورسول مشرك و کافر از دنیا خواهند رفت زیرا این اعداء اﷲ و مشرکین قائل به جسمانیت خداوند گردیده و نیز به دلیل نسبت دادن جبر بندگان در افعال معتقد به ظالم بودن خداوند هستند که خود کفر کفور است یعنی العیاذ باﷲ خدا را بتی بسیاربزرگ و زایدالوصف و در عین حال ستمگر می دانند که داراي ماهیت ماده و هیئت جسمانی و خالق افعال بندگان است و ازخود سؤال نمی نمایند که هرگاه خدا به صورت تکوینی و جبري خالق افعال بوده و اختیاري به آنان نداده باشد پس وعده بهشت و تهدید دوزخ او و پاداش و کیفر او مفهوم ندارد و این احمق و امثال او تصور می نمایند که خدا العیاذ باﷲ به زنا مجبور می کند و براي همین گناه، زناکار را به دوزخ می برد و …..، آري و همانگونه که بیان شد این عقیده جزء افکار اموي مسلکان است تا به واسطه آن کردار و جنایات معاویه و یزید و امثال او را توجیه کنند و این اشقیا نیز به دنبال امامان خود که به سوي آتش دعوت می نمایند به سوي دوزخ جاوید در حرکت هستند خدایا به عزت و جلال خودت خواري و رسوایی دردنیا و عذاب جاوید را در آخرت نصیب آنان بفرما آمین، آمین، آمین یا رب العالمین …..)،

در حالی که عذاب کردن معصیت کار به دوزخ در حالی که خود نقشی در آن نداشته است با عقل و با عدل و با حکمت خداوند سازگار نیست و زشت خواهدبود ….. ولی این مجرمان وقوع هر کار زشت را به خدا نسبت داده و به او منتسب می نمایند و ….. الی آخر،

و یا اینکه گوید(شیعه می گوید فرزندان پیامبر گناه نمی کنند و معصوم و همه بر آتش حرامند …..)،

پاسخ: شیعیان لباس عصمت را جز بر پیامبر و دوازده امام و حضرت زهرا بر احدي نمی پوشانند زیرا خداوند این خلعت بلند و مقدس را به نص آیه تطهیر در موردپنج تن پوشانیده و در مورد سایر ائمه از روي ملاك قطعی آیه و براهین عقلی و نصوص متواتر، عصمت را اثبات و بر این امر، در واقع اجماع تمام علماء اهل سنت و همه فرق شیعه در نسلها و ادوار مختلف بوده است و ….. در خصوص شفاعت …..، به شرح آنچه ابن عساکر آورده که (خداوند به احترام فاطمه گنهکاران را خواهد آمرزید و آنان را موفق به توبه نصوح (یعنی توبه بدون بازگشت به گناه) خواهد نمود) و یا با همین مضمون از غسانی و خطیب که فاطمه را به این دلیل فاطمه خوانده اندکه خداوند او و دوستان او را از آتش قطع کرده است)، …..، و نیز درخصوص نفاق و ارتداد گروهی از اصحاب پیامبر، این تنها قول شیعه نبوده، بلکه در آیات و روایاتی که در کتب صحاح و مسانید حدیث نیز آمده این موضوع تائید شده است از جمله در صحیح بخاري که آورده: (گروهی از اصحاب پیامبر را در قیامت به سمت چپ (آتش دوزخ) می برند رسول خدا می گوید اصحابم اصحابم، پس گفته می شود، اینان از روزي که، آنان را ترك کردي به عقب بازگشته و مرتد شدند و …..)،

و اینکه گوید یکی از آفات شیعه آنست که (علی روز تشنگی محشر و روز قیامت، مردم را از آب دور ساخته و دوستانش را سیراب نموده و قسمت کننده آتش است و آتش (دوزخ) از او اطاعت می کند و هر که را بخواهد بیرون می آورد.) …..،

پاسخ: به شرح آنچه گذشت سندهاي حدیث اول را از امامان و حافظان حدیث نقل نموده و شما را آگاه ساختیم که چگونه بسیاري از طرق اسناد این حدیث را ائمه و حفاظ تصحیح و بقیه طرق آن را تائید و بر صحت آن تاکید نموده اند و ….. اما حدیث دوم مثل حدیث اول از آفات شیعه نیست بلکه از برجسته ترین فضایل آن حضرت و اثبات شده نزد همه امت اسلام است، از اینرو حافظ ابواسحاق بن دیزیل متوفی حدود 280 روایت نموده از عبایه که گفت (شنیدم از علی علیه السلام که می فرمود انا قسیم النار یوم القیامه اقول خذي ذا و ذري ذا، یعنی من قسمت کننده آتش دوزخ در روز قیامت هستم و خواهم گفت این را بگیر و آن را رها کن)، این حدیث را ابن ابی الحدید و حافظ بن عساکر در آثار خود نقل نموده اند، محمد بن منصور طوسی گوید ما نزد احمد بن حنبل بودیم، مردي به او گفت (یا اباعبداﷲ درباره این حدیث که روایت شده که علی گوید من قسمت کنند آتش هستم چه می گویی احمد گفت مگر چه چیز این حدیث را انکار می کنید آیا نه اینست که براي ما روایت کرده اند که پیامبر صلی اﷲ علیه و آله به علی فرمود لا یحبک الا مومن و لا یبغضک الا منافق گفتیم بلی گفت پس جاي مومن در کجا خواهد بود گفتیم در بهشت گفت و منافق در کجا گفتیم در جهنم گفت پس علی قسمت کننده آتش است) و این در طبقات احمد نیز آمده و گنجی از او روایت نموده است ….. معروفیت و اشتهار این حدیث نبوي را از احتجاج علی علیه السلام در مبادله سوگند روز شوري در بین اصحاب می توان دریافت و …..، و یا گوید شیعه در روایات بسیار خودمی گوید چون امام منتظر ظهور نماید همه مساجد را ویران می کند و شیعه همیشه دشمن مسجد است و لذا در بلاد آنان مسجد وجود ندارد مگر اندك …..، (مضمون) آري، حرص او در ساختن مطالب جعلی، او را وادار نمود به این یاوه سرایی که هیچ سند و مدرکی را از آن ارائه نمی نماید ولی ادعا دارد که روایات بسیار در آن نقل شده در حالی که این شهرها و بلاد شیعه است که مملو از مساجد و پررونق است که همه آنها سند محکم و قوي در اثبات دروغپردازي هاي (بی شرمانه) اوست …..، و یا می گوید یکی از شیعیان در مسئله اي از یکی از امامان نمی دانم امام صادق و یا دیگري فتوي می خواهد او فتوي خود را صادر بعد سال دیگر همان سوال را می کند و این بار بر خلاف فتوي قبلی نظر می دهد و این دو نوبت شخص سوم هم حضور نداشت پس این شخص مشکوك می شود و از مذهب شیعه خارج می شود ….. و پیش خود می گوید اگر از راه تقیه این دو فتوي مخالف داد کسی با ما نبود و اگر اشتباه کرد پس معصوم نیست …..

 پاسخ: (این یاوه گو) نسبت می دهد موضوعی را به امامی که نمی داند کدام امام است، نمی داند چه مسئله اي است نمی داند این سوال را چه کسی پرسیده و نمی گوید استناد او به چه کتابی است و ….. (مضمون) آیا این همه سندي محکم بر اثبات دروغپردازي هاي بیمارگونه او نیست.

(کلب گوید این یاوه گو و امثال او دین خود را در ازاء چه چیز فروخته اند هر چه باشد ارزان فروخته اند زیرا در قبال آن جهنم ابدي خداوند را خریده اند که تا ابدالآباد در آن مقام خواهند بود خدایا این جماعت با ظلم و ستم و بی انصافی و دروغپردازي تقوي الهی را رعایت ننموده و گفتار و اعمالی را مرتکب شدند که قلب رسول خدا و مسلمانان را تا قیامت سوزانده اند پس تو نیز آتش جاوید قهر و غضب خود را بر آنان وارد بفرما تا ابدالآباد آمین، آمین،آمین یا رب العالمین)

و یا گوید، کسی که در کتب این قوم (شیعه) بنگرد می داند آنها براي کتاب خدا ارزشی قائل نیستند و ….. قرآن در میان آنها بسیار کمیاب است …..)،

پاسخ: (مضمون) حضرت علامه می خواهد بداند این اظهارات بیمارگونه و پریشان را، این یاوه گو در چه زمان گفته است در مستی یا هوشیاري، در چه حالت روحی گفته است ….. و پس از ذکر مطلب بسیار در رد اباطیل این یاوه گو می فرماید، نه سوگند به خدا کسی در میان شیعه که بتوان این دروغهاي (بی اساس) را به او نسبت داد وجود ندارد. و این بزرگان علم و ادب و علماء اعظم در علوم قرآنی و ….. هستند که هر کدام چراغی تابان و مشعلی فروزان در جهان اسلام هستند ….. الی آخر).

و یا گوید آیا یک نفر شیعه می تواند یک حرف از قرآن بیاورد که دلالت بر قول شیعه به تناسخ ارواح و حلول خدا در جسم امامان آنها داشته باشد و ….. و یا دلایل بر تقدم علی بر ابابکر و عمر و عثمان نماید …..،

پاسخ: آري کسی که در کتاب این یاوه گو بنگرد، او را بسیار دروغگو، گناهکار و گستاخ و ….. می بیند ….. که از خدا نمی ترسد ….. وکسی نیست که از این یاوه گو کذاب سوال کند که شیعه چه زمان قائل به تناسخ و یا قائل به حلول خدا در جسم امامان بوده که براي آن شاهدي از قرآن بیاورد ….. و به شرح آنچه تا این زمان مذکور شد اذعان و اعتراف کل امت اسلامی است به فضیلت مولا و سرورمان علی علیه السلام بر تمامی اصحاب رسول خدا و … که در آن جاي انکار و شبهه نیست و …، یا گویداین قوم (یعنی امامیه) در دین خود به اخبار نبوي صحیح اعتماد ندارند ولی به نامه هاي خلاف و بی بنیاد که به زعم آنان منسوب به ائمه معصومین است اعتماد می کنند …..، (مضمون) که حضرت علامه در ادامه به تمامی این اباطیل و یاوه ها که در واقع حاصل تراوش از ذهن بیمار دارد، پاسخ کافی و شافی را داده است.

(کلب گوید اگر آلوسی و امثال او می دانستندکه روزي قهرمانی در امت اسلامی ظاهر می شود که اینگونه بساط فتنه گري آنان را بر سر آنان خراب می نماید و بی اساسی گفتار ابلهانه آنان را اثبات می کند هرگز جرئت چنین یاوه سرایی به خود نمی دادند).

و یا گوید متعه (ازدواج موقت) رارافضیان دست به دست می دهند و اقسام کوچک و بزرگ دارد. نوع دیگري از این (ساده) وجود دارد که به آن (متعه دوریه) می گویند …..،

پاسخ: متعه (ازدواج موقت) که شیعه می گوید همان است که پیامبر اسلام آن را آورده و براي آن نیزحدود و مقرراتی قرار داده است و در عصر آن حضرت و بعد از رحلت ایشان و تا زمان حرام کردن آن توسط خلیفه دوم عمربن الخطاب برقرار بوده است و لذا تمامی فرق اسلامی بر اصول ازدواج موقت و مقررات آن اتفاق نظر دارند و هیچگونه اختلافی در آن نیست و آن اصول (مهر، مدت، عقد، جدایی، عده، میزان میراث، …..) که بر چگونگی این مقررات اهل سنت و شیعه تصریح نموده اند، که از جمله منابع اهل سنت (صحیح مسلم، سنن دارمی، بیهقی، طبري، …..) و منابع شیعه (آثارصدوق، شریف علم المهدي مرتضی و …..) و در بین شیعه به غیر از همین یک صورت که منطبق و بر اساس سنت رسول خداست، شکل و گونه دیگري وجود ندارد و آنچه این مفتري کذاب و دروغ پرداز گفته و به عوام ارائه داده همگی دروغ وخلاف واقع بوده و هیچ سند و مدرك و ….. ندارد، مگر همان شیطانی که دائم به او وحی می فرستاده است …..، و یا گوید(مضمون) داستانی از شکنجه گوسفندان به عوض عایشه و عمر و ابابکر مطرح و یا ظهور امام عصر از سرداب و ….. یا تحریف قرآن ….. که قبلاً پاسخ این یاوه گویی ها این نابکار داده شده و در ادامه این بخش حضرت علامه به تفصیل به شرح و بسط و رد این یاوه سرایی ها پرداخته است و …..و یا می گوید آورده اند که بر اساس روایات شیعه امام زمان از مکه معظمه و از کنار خانه کعبه به امر خداوند ظهور می فرمایند ….. (که آن امري مورد انتظار است انشاءاﷲ تعالی).

کتابهاي فجر الاسلام، ضحی الاسلام، ظهر الاسلام: نوشته احمد امین مصري:

(مضمون) اسامی فریبنده این کتاب ها مانند نام نویسنده آن (امین) مطابق با مسمی نیست، زیرا اگر او امین بود، اوراق این کتب را با این مطالب بی پایه و موهن سیاه نمی کرد. ….. اگر علم دانشگاه الازهر مصر اینست و اگر دانشمندان دانشگاه الازهر مصر اینگونه اشخاصی هستند پس خاك بر سر این و آن باد، البته بسیاري از محققان امامیه، معترض محتویات این کتابها شده اند و به یاوه هاي آن کذاب و دروغ پرداز در کتابهاي پرارزش خود اشاره نموده اند و در میان آنها کتاب (تحت رایه الحق) براي کسی که بخواهد حق را دریابد البته بی نیاز کننده است.

(الجوله فی ربوع الشرق الادنی) نوشته محمد ثابت مصري معلم علوم اجتماعی:

(مضمون) قاعده معمول جهانگردان آن است که در گوشه و کنار نقاط جهان گردش نمایند و از زیبایی ها و عجایب و دیدنیهاي جهان خاطرات خود را بنویسند و …..، و در میان این جهانگردان، جهانگرد بی شرافتی هم پیدا می شود که هیچ امري جز شهوات و اعمال زشت توجه او را جلب نمی نماید و او به توصیف ….. می پردازد و به شرابخانه ها می پردازد و از زبان روسپی ها سخن می گوید و یا جهانگرد دیگري است دروغگوي بدکاري است که در هر فراز از سخن خود به سوگند دروغ متوسل می شود و هر کس را که از او پذیرایی نکرده با فحش و ناسزا یاد می کند که نویسنده کتاب فوق (گردش درسرزمین هاي خاور نزدیک) از دو دسته اخیر است

(کلب گوید این اموي مسلک خبیث دروغ ها و جسارت ها کرده که خود را منفور امت اسلام و مستحق عذاب ابدي دوزخ نموده است) و البته شایسته تر بود که روي کتاب و نام او خط بطلان می کشیدیم ولی براي اطلاع خواننده نمونه هایی از یاوه هاي او را ذکر می نمائیم: او گوید علماء آنجا (نجف) می گویند تعداد مقبره هاي نجف دقیقاً ده هزار است زیرا حضرت علی (ع) پیکرهاي زیادتر از آن تعداد را به جایی دیگر می فرستد که کسی آدرس آن را نمی داند…..)،

پاسخ (مضمون) آنکه چیزي که او از قول علماء نجف نقل می کند را ازکجا آورده که هیچ عالم شیعه از آن خبر ندارد یا حداقل می گفت که این گفتار را در چه شبی شیطان او براي او به وحی آورده …..، آري بگو تو از چه شرم داري که در حالی که می بینی این گونه لذت آلودگی به گناهان، آبروي این چهره هاي اموي را ریخته است

و یا گوید آنجا (نجف) جایگاه اولین خلیفه پیامبر و به زعم پاره اي از آنان جایگاه کسی است که از پیامبر شایسته تر بود،

پاسخ این یاوه گو آنست که در دنیاي شیعیان چه قدیم و چه جدید چه کسی علی علیه السلام را شایسته تر از رسول خدا می داند.

(کلب گوید ….. آیا نمی داند یا نمی خواهد بداند که مولانا المظلوم علی علیه السلام می فرماید….. انا عبد من عبید محمد (ص)، من بنده اي از بندگان محمد هستم و …..)

و یا دیگر یاوه سرایی هاي او در خصوص وقایع تاریخی که آنها را به غلط نقل و بیان می نماید از جمله در رابطه با آل اﷲ که… (امام حسین با خاندان و پیروانش را سپاه معاویه در کربلا همه را یکجا کشتند جز یک فرزند از حسین که فرار کرد ….) توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل و یا گوید یکی از فرقه هاي شیعه گوید ….. علی چون با ابوبکر بیعت کرد کافر گردید و چون خلیفه شد ایمان او برگشت و ایشان را امامیه گویند … و یا جبرئیل اشتباه کرد پس او هم کافر و ملعون است ….

(کلب گوید هر چند حضرت علامه با صبر و حوصله دقیقاً و مستنداً پاسخ می گوید ولی انصافاً آیا اینگونه یاوه سرایی ها به غیر از مغز یک مجنون و دیوانه می تواند از مغز فرد دیگري صادر شده باشد. و آیا اظهارات یک چنین اشخاصی، واقعاً ارزش پاسخ گویی را دارد که آن معظم له وقت شریف خود را به آن معطوف نماید …..)،

و یا گوید در نجف دیدم کودکانی را که حلقه هایی به گوش دارند و این ها فرزندان متعه هستند و …..، و یا یک دختر در یک شب می تواند چند بار ازدواج کند و….. که حضرت علامه به این اراجیف قبلاً پاسخ کافی و شافی داده است و یا گوید ایرانیان مردم عراق را دشمن دارند … و اعراب را با دیده حقارت می نگرند …

(کلب گوید این فرد و امثال او اگر دیوانه نباشند قطعاً مغرض بوده و قصد تفرقه اندازي بین مسلمانان را دارند و البته ما آثار و تبعات مسموم نمودن جوامع اسلامی را در سالیان اخیر در بین ملت ایران و عراق و سایر ملل اسلامی از سوي معاندین خصوصاً این مسلمان نمایان دیده ایم)،

در حالی که این خداوند است که عقد اخوت و برادري را بین مردم شیعه ایران و عراق بسته است و اگر قبول ندارند روز عاشورا و اربعین سري به کربلا بزنند …..،

و یا گوید (مضمون) شاه عباس مردم را تشویق کرد که به جاي زیارت خانه خدا به مشهد بروند و ….. لذا مردم به کسی که به مشهد رفته بیشتر از کسی که به خانه خدا رفته احترام می گذارند و …..

(کلب گوید حضرت علامه پاسخ این یاوه گو را داده است و همه به کذب بودن این دروغپردازي ها خصوصاً با اطلاع از علاقه مردم ایران به زیارت خانه خدا آگاهند و همه می دانند که حج واجب و زیارت مستحب است و مستحب کفایت از واجب نمی کند و ….. و الی آخر).

و یا گوید در نیشابور قبه اي است که ساختمان زیبایی دارد و مدفن محمد محروق از فرزندان حسین بود و نام گذاري آن به محروق به این دلیل بود که وي به عنوان میهمان در قریه اي وارد می شود و شب به دختر مهماندار خود تجاوز می کند و مردم او را می سوزانند ولی با این وجود براي او قبه و بارگاه می سازند …..) مضمون: شرح و نحوه و چگونگی شهادت مظلومانه امامزاده محمد محروق در تاریخ ثبت است ….. ولی این خبیث مفتري بدون هیچ ماخذ تاریخی هر چند که ضعیف ترین آنها باشد، بعد از گذشت قرنها پس از شهادت جانسوز آن حضرت، می خواهد وجود پاك و منزه او را به ظلم و ستم و با ایراد این نسبت زننده و تهمت بزرگ آلوده نماید

(کلب گوید اي حضرت علامه البته هیچگاه آب دریا به آب دهان سگی چون این افراد مفتري نجس نخواهد شد و این افاك اثیم فقط براي این منظور این تهمت و افترا را وارد می نماید که دامن کثیف رهبران فاسد خود اعم از بنی امیه و بنی عباس ستمگر را پاك نمایدو حال آنکه خدا در کمین ستمکاران است و او اکنون دانسته است که در چه بد جایگاهی وارد شده است و البته گناه او از گناه کسانی که آن حضرت را سوزانده اند بیشتر است زیرا آنها جسم ایشان را سوزانده و این خبیث با ایراد تهمت وافترا و اهانت روح آن حضرت را آزار می دهد الا لعنه اﷲ علی الظالمین انا ﷲ و انا الیه راجعون)

و نیز در ادامه یاوه گویی هاي خود می گوید حسین با شهربانو دختر آخرین پادشاه ساسانیان ازدواج کرد و به این ترتیب حسین، آن عظمت الهی را که ساسانیان وارث آن بودند به ارث برد …..،

پاسخ براي این یاوه گو آن است که حسین عظمت الهی خود را از جد بزرگوارش رسول خدا به ارث برد نه از پادشاهان ساسانی …..، آنهم به شرحی که این اموي مسلک می گوید …..).

عقیده الشیعه اتهامات یک مستشرق به نام دونلدسون:

هر محقق که به این کتاب مراجعه می کند، ابتداء آن را بیرون از نسبت هاي ناروا و ناسزاهاي گزنده تصور می نماید، ولی هر چه بیشتر در آن توجه می کند، نشانه هاي جهل نویسنده و بی اطلاعی او از عقاید شیعه و نادانی او از علم رجال و ….. را بیشتر متوجه می شود و سپس در می یابد که او فردي است تهمت زن، گستاخ، بدزبان و دروغگو و در مواردي دخالت کرده که حق دخالت نداشته و درباره امت بزرگ شیعه به یاوه گویی پرداخته است و در کتاب سراسر یاوه خود به مطالب کتب قوم خودش که سراسر اوهام و افسانه است و یا کتابهایی که بدست گروه هاي جنجالی و آشوب طلب از اهل سنت تهیه شده و هیچ مبناء علمی و روایی ندارند، استناد می نماید و با قلم مسموم خود مطالبی را می نویسد که جز دروغ و ناروا نیست ازجمله می گوید (……. شیعیان در هیجدهم ذي حجه، عیدي دارند که در آن سه مجسمه از خمیر درست می کنند و در داخل شکم آنها عسل می ریزند و سپس شکم آن را پاره می کنند و آنها را نمادي از ابوبکر و عمر و عثمان می دانند، آنگاه کاردي بر آن کشیده وقتی عسلها به راه افتاد بدین صورت ریختن خون خلفا را تجسم می کنند و این عید را عید غدیر می گویند)،….. من چه بگویم درباره کسی که به قول خودش شانزده سال در بلاد شیعه گردش کرده ….. و در تمام این مدت اثري ازآنچه که خود می گوید ندیده و نشنیده و نخوانده ….. است و آنگاه آمده تا بین مسلمین شکاف ایجاد نماید خوب این حال و روز این گونه افراد است، ….. اما نظر کن به حال مترجم کتاب که او هم بایستی بداند که ما فهمیدیم که چگونه او در تحریف کتاب بر ضرر شیعه تلاش کرده و مطالب سطرهاي آن را زشت تر و ناموزون تر ساخته و آنچه روحیه پست او آن را زشت تر نموده است بر آن افزوده است و مرگ باد بر اینگونه مترجمی که چون مطالب این کتاب سراسر دروغ از نظر حمله به شیعه و بدگویی آنان مورد توجه اش واقع شده، گناهان غربی ها را بدوش کشیده و در جامعه اسلامی منتشر ساخته است.

الوشیعه، اتهامات موسی جار اﷲ:

من هیچ مایل نبودم نامی از این کتاب به میان آید ….. ولی چاپ و انتشار آن مرا مجبور نمود تا جامعه مسلمانان را در جریان قرار دهم ….. من نمی دانم درباره اثر مکتوب مردي که آیات کتاب الهی و سنت پیامبرش (ص) را پشت سر انداخته و خودسرانه به صدور حکم و نقد پرداخته است، چه بگویم و چه نظري بدهم درباره کسی که ناروا سخن می گوید و دروغ می بافد و نسبت نادرست می بندد و لقب ناسزا می سازد و با کتاب خدا بازي می کند و با راي ناچیز خود آن را تغییر و هر چه به عقل ضعیف او می رسد را می گوید و تصور می کند که قرآن امروز نازل شده وکسی قبل از او، آن را نشناخته و در زمینه آن سخن نگفته و تفسیري بر آن نگارش نیافته است ….. همان نادان و جاهلی که تصور می نماید امت با پیامبرش همه در امتیازات و کمالات رسالت برابر هستند ….. و با تفسیر به راي خود، مطالبی را که برخلاف قرآن و سنت است بیان می نماید و …..، که در ادامه حضرت علامه بطور کافی و وافی به یاوه سرایی هاي این شخص که براي اظهار وجود خود، تمامی مبانی موجود را منکر می شود پاسخ لازم را بیان فرموده است …..

(کلب گوید در مبانی علم اقتصاد، عواملی وجود دارد که از آنها به عنوان توابع و متغیرهاي اقتصادي نام می برند که در مباحث مرتبط از آنها بهره گیري می نمایند و تشخیص این عوامل در تعیین مسیر و پیش بینی هاي اقتصادي و …..، از اهمیت خاصی برخوردار است، بطور مثال افزایش تعرفه هاي سوخت در امر تولید عامل متغیر و افزایش هاي تبعی هزینه هاي تولید، قیمت و تقاضا ….. به فرض ثابت بودن براي سایر شرایط تابع این متغیر هستند و …..، در علوم اجتماعی نیز دقیقاً همین مبانی علمی حاکم است که خداوند در کتاب خود و رسول خدا در سنت خود، مشروحاً این متغیرها را معرفی فرموده اند و از جمله رسول خدا و اسوه بودن آن حضرت و امر به اطاعت از اولی الامر و یا قرار دادن کتاب خدا و اهلبیت در میان امت را براي رهبري و معرفی علی علیه السلام و ملازمه او با حق و حق با او، براي رهبري و هدایت به عنوان متغیر اجتماعی در امر رهبري ….. و تابع بودن امت در این حرکت که در واقع این عوامل جزء توابع این متغیرها خواهند بود و لذا همانطور که اظهارنظر بی مورد در تفسیر و توجیه عوامل مجموعه اقتصاد، اسباب استهزاء دانشمندان علم اقتصاد خواهد بود، اظهارنظر امثال این یاوه گو نیز در اینکه هر شخص در امت می تواند رهبر امت باشد در واقع دلالت تام بر سفاهت او دارد و البته بازي با الفاظ و کلمات دردي را از امت درمان نخواهد کرد جز اینکه بر معضلات و سردرگمی هاي آن بیفزاید بلکه تنها راه نجات و سعادت عمل به دستورات نبی مکرم اسلام در قبول رهبري جامعه اسلامی از سوي کسانی که خدا و رسول او به همه امت امر فرموده اند، زیرا جامعه اي درجهان یافت نمی شود که نیازمند به رهبر نباشد و حتی اگر قائل به رهبري مجموعه اي شورایی نیز باشیم باز هم مفهوم آنچه این یاوه گو به آن متکلم شده است تداعی نخواهد گردید زیرا در آن حالت نیز شورا متغیر و امت تابع آن خواهد بود)

و یا اگر ادعا نماید که علم امت بر قرآن و سنن پیامبر از علم علی و اولاد علی بیشتر و کاملتر است …..

(کلب گوید اگر بنا به گفته این ابله براي رهبري جامعه اسلامی به جاي شخصیت حقیقی (که خدا و رسول در اطاعت اولی الامر یعنی امام مفترض الطاعه تعیین نموده اند)، شخصیت حقوقی به نام امت پیشنهاد شود باز هم براي مدیریت و رهبري آن، افرادي حداقل به صورت شورا براي رهبري لازم است که خود سالب بر اصل معنونه خواهد بود پس جز این نیست که این گفته هاي موزون و مترقی مابانه فقط حاصل اندیشه هاي غیر علمی و بی محتوا است که اصطلاحاً آن را یاوه می گوئیم ….. الی آخر)

و حضرت علامه می فرماید….. اوچه زمان به علم علی و اولادش و به علم جمیع امت واقف گردیده تا بتواند این ادعا را داشته باشد …..، و نیز در خصوص متعه اظهار نظر می کند که این ازدواج از بقایاي ازدواج جاهلیت است نه یک حکم شرعی و در شرع اسلام چنین ازدواجی روا نیست و نسخ آن هم نسخ یک حکم شرعی نیست ….. و اجماع بر حرمتش واقع شده ….. و کتب شیعه اسناد آن را به امام باقرو امام صادق نسبت می دهند ولی به احتمال صحیح تر، سندش ساختگی است و گر نه امام باقر و امام صادق جاهل خواهندبود.

پاسخ: اینست سلسله جنایاتی که بر ضد اسلام و کتاب خدا و احکام آن، از سوي این یاوه گو واقع می شود و این است تکذیب رسول خدا و تکذیب آنچه که مورد اعتراف و تائید صحابه، تابعین و علما از تمامی فرقه اسلامی است و تفسیر این آیه (فما استمتعتم به منهن ….) که شان نزول این آیه در مورد ازدواج موقت است که در مطمئن ترین تفاسیر بیان شده از جمله(صحیح بخاري، صحیح مسلم، سند احمد، طبري، احکام القرآن جصاص، سنن بیهقی، تفسیر بغوي، زمخشري، قاضی، قرطبی، رازي، شرح مسلم، قازي، بیضاوي، ابی حبان، ابن کثیر، سیوطی و …..) حضرت علامه فرماید، آیا این کتابها، ماخذ و مراجع علم قرآن نزد اهل سنت نیست آیا آنان علماء تفسیر قرآن نیستند ….. پس چطور این مردك (با بی شرمی تمام) می گوید هیچ آیه اي در قرآن درباره آن نازل نشده و در غیر کتب شیعه دیده نمی شود. ….، آیا او در حدي است که با زبان هرزه خود درباره امام باقر و امام صادق سخن بگوید و نسبت به تابعین و صحابه بدگویی کند

(کلب گوید کجا هستند سید حمیري ها و کجایند دیگر شاعران با شرافت و باغیرت که جایگاه این هرزه گویان را که بر ضد پیامبر و بزرگان دین وشریعت اینگونه جسارت می نمایند را به آنها نشان دهند و اشعار خود را در هجو آنان و مادران آنها بسرایند تا دهان به دهان نقل شده و جایگاه پست این اموي مسلکان و بی ادبان را به آنها نشان دهند که تا قیام قیامت از شرم سر نحس خود را بالا نیاورند)،

قبلاً بیان شد که حدود ازدواج موقت در اسلام معلوم و معین است و در دوران جاهلیت نیز ازدواجی با این شرایط وجود نداشته است و هیچکس از علماي پیشتر و متاخر نیز تا به امروز این عقیده را نداشته اند و با وجود احکام شریعت در این رابطه دیگر هیچ ارزشی براي یاوه گویی هاي این فرد وجود نخواهد داشت

(کلب گوید عشق وافر و زایدالوصف او به امام او عمر بن الخطاب موجب شده تا براي توجیه عمل او صورت مسئله را پاك نماید تا به این وسیله عمل خلاف سنت او را توجیه نماید. آري تعصب عقل را حیران و گوش و چشم را کر و کور می نماید).

و اما مقررات مربوط به متعه، که این مقررات درکتب بسیاري از علماء اسلام وارد گردیده از جمله، این قوانین را در (سنن دارمی، صحیح مسلم، طبري، جصاص، بیهقی،بغوي، قرطبی، رازي، شرح مسلم، ابن کثیر و ….. و نیز بسیاري از کتب فقهی مذاهب اربعه) می توان یافت و نیز اولین کسیکه ازدواج موقت را ممنوع کرد خلیفه دوم بوده است که بیست و پنج حدیث در صحاح و مسانید بدست ما رسیده است که نشان می دهد ازدواج موقت در شریعت اسلام، جزء احکام شرعی و مباح بوده و مردم نیز در زمان پیامبر (صلی اﷲ علیه و آله و سلم) و خلافت ابوبکر و حتی خود عمر به آن عمل می نموده اند و عمر در آخرین روزهاي خلافت خود از آن نهی کرده و خود را اولین کسی معرفی می نماید که این سنت پیامبر را تعطیل و آن را ممنوع اعلام نموده است که این روایات در صحیح بخاري، مسلم، مسند احمد، مالک، بیهقی، طبري و ….. آمده است.

صحابه و تابعین:

گروهی از صحابه و تابعین علیرغم نهی عمر از این (سنت نبوي)، معتقد به مشروعیت این ازدواج بوده و نظرات آنان اهمیت به سزایی را دارا بوده به نحوي که بعضی از آنها پیروانی دارند که اطاعتشان را امت اسلامی بر خود واجب می دانند از جمله(امیرالمومنین علیه السلام، ابن عباس، عمران بن حصین خزاعی، جابربن عبداﷲ انصاري، عبداﷲ بن مسعود، عبداﷲ بن عمر، ابوسعید خدري، سلمه بن امیه …..)، ابن حزم پس از برشمردن گروهی از صحابه که ازدواج موقت را پذیرفته اند گوید و از تابعین طاووس یمانی، سعید بن جبیر و عطاء وسایر از فقهاي مکه می باشند و ابن عمرو گوید اصحاب ابن عباس از مردم مکه و یمن همه اعتقاد دارند که ازدواج موقت حلال است و قرطبی گوید اهل مکه زیاد ازدواج موقت می نمودند ….. پس کجاست اجماع امت بر حرمت ازدواج موقت که(این یاوه گو) مدعی آن است ….، الی آخر

اکنون چهره حقیقت آشکار شد دیگر وقت آن رسیده که حجاب را از روي مقصد نهایی خود برداریم و هدف خود را در بیان این بحث مفصل، پیرامون کتب قوم بیان کنیم اکنون وقت آن براي ما فرا رسیده است که بگوئیم، گمشده مطلوب ما بیداري ملت اسلام نسبت به موضوع مهمی است که در آن حفظ مصالح عمومی و ترویج همبستگی و دوستی و وحدت اجتماعی و حراست از مرزهاي اسلامی وحفظ ملت اسلام از طغیان سیل بنیان کن فساد و تباهی است. «اي قوم اگر موقعیت سخن من و یادي که از آیات خدا کردم بر شما گران است من بر خداي خود تکیه کرده ام» من شما را به خدا سوگند می دهم که آیا هیچ تبلیغی براي ایجاد شکاف بین صفوف مسلمین و گسستن اجتماع آنان و فساد در نظم اجتماعشان و از بین بردن وحدت عربی آنها و گسستن رشته برادري اسلامی آنها و برانگیختن کینه هاي نهفته آنان و به حرکت درآوردن آتش بدبینی در نفوس ملل اسلامی و دمیدن در آتش عداوت بین فرقه هاي مسلمین و ….، نیرومندتر از این کتب می تواند وجود داشته باشد.« اي قوم به پیروي من بپاخیزید تا شما را به راه راست هدایت کنم» این کتب فریاد خود را به مخالفت با بانگ رساي قرآن بلند کرده و البته این جنجال هاي آمیخته با دروغ در جامعه دینی، فحشا و منکرات را اشاعه و این سخنان ناموزون تیشه بر ریشه آن مکارم اخلاقی که پیامبر صلی اﷲ علی و آله براي تکمیل آن مبعوث شده است می زند، این زبان هاي ناسزاگوي نیشدار و مفتضح، امت اسلام را به بدگویی و بی ادبی و زشت خویی و ستیزه جویی و خشونت و وقاحت و مردم آزاري سوق می دهند و نتیجه این تعالیم فاسد، بر هم خوردن نظام اجتماعی و دوري و اختلاف بین فرقه اسلامی و هتک حرمت و اهانت به ناموس شریعت مقدس و بازي با سیاست ملل اسلامی و در هم کوبیدن توحید و یگانگی مردم است و این قلم هاي مسموم است که مانع سعادت و پیشرفت امت شده و موانع لاینحلی را در پیش روي آنان قرار می دهد. و همچنین برنامه هاي اسلامی را که در الواح ضمیر اصلاح طلبان نقش بسته است را از بین می برد و کدورت هایی را که در دلها بواسطه رعایت اخلاق دینی متوقف مانده است زنده می کند …..

نصیحتی بر تهمت زنندگان:

….. زمین، خانه مسلمان صادق و اسلام، حکومت و دولت اوست و مسلمان، تحت پرچم حق زندگی می کند و عزت و اتحاد مسلمین، گمشده او است و برادري صحیح و درست اسلامی، هر وقت و هر کجا که باشد شعار اوست، این وضع تمامی مسلمانان است چه رسد به دولتهاي اسلامی که هر کدام در حقیقت شعبه اي از حکومت جهانی بزرگ اسلام هستند …..، ….. با این وصف چگونه دولت مصر عزیز، به خود اجازه می دهد که نشر اینگونه کتب در کشور او اینگونه آزاد باشد و با این عمل در نزد جهان و جهانیان نام و شهرت خود را لکه دار نمایند. آیا این براي آن کشور ننگ و عیب نیست که معرف آن مردمی دجال منش و فریبکار باشند، نویسندگانی مزدور با قلمهایی مسموم باشند و بگویند این مصر کشوري است که فقیهش موسی جاراله، عالمش قصیمی، مصلحش احمد امین و عضو کنگره اش محمد رشید رقها و دکتر حقوقش حسین و مورخش خضري و استاد علوم اجتماعیش محمد ثابت و شاعرش عبدالقلاهر ابوالسمح باشند…..). و لذا هر مسلمانی که در ادعاي مسلمانی خود صادق باشد و شرف و عزت ملت خود را بخواهد موظف است امثال این کتابهاي باطل را به دور بریزد….. و همچنین مبلغان و ناشران حکومت هاي اسلامی موظفند تالیفات اهل هر مذهب و هر فرقه اي را از فرقه هاي اسلامی که به اصول و ماخذ صحیح و با دست رجال و بزرگان آن فرقه تالیف شده عرضه بدارند.، و البته ما از نویسنده هر مذهب و نوشته هر ملت که با دستان صدق و امانت ….. و رعایت ادب و علم دین نوشته شده باشد استقبال می کنیم.

شعراي غدیر در قرن چهارم:

ابن الطباطبا اصفهانی (متوفی 322):

(….. من به دعاي جدم مصطفی نسبت به پدرم در روز غدیر اطمینان دارم و شما بر حذر و هوشیار باشید تا خداوند ما را از میراث دعایش درباره دشمنان و دوستان او سعادتمند کند و شما باید صبور باشید …..)،

نام او ابوالحسن محمد بن احمد ابن ابراهیم طباطبا فرزند اسماعیل بن ابراهیم بن حسن فرزند امام سبط پیامبر حسن بن علی بن ابی طالب صلواه اﷲ مشهور به ابن طباطبا است، او دانشمندي زبردست، شاعري بزرگ از بزرگان ادب که مرزبانی کتابی را در شعر و ادبیات و تذکره نویسان این کتب را به او نسبت داده اند (سنام المعالی، عیارالشعر، الشعر و الشعراء، نقد الشعر، تهذیب الطبع، العروض، فراید الدرر، المدخل فی معرفه، المعمی من الشعر، تقریض الدفاتر، دیوان اشعار، منتخب دیوان)، ابن طباطبا هیچگاه اصفهان را ترك نکرد و داراي اولاد فراوان بود که در بین آنها دانشمندان و ادیبان و اشراف و فقها بودند …..

ابن علویه اصفهانی: متوفی 320:

او صاحب قصیده مشهور محبره است، و حمور گوید احمد بن علویه را قصیده اي است با هزار قافیه در مرام تشیع که وقتی بر ابی حاتم سجستانی آن را عرضه نمودند، گفت اي مردم بصره، اهل اصفهان بر شما سبقت گرفتند و اول قصیده اینست: (مابال عینک ثره الاجفان ….. و له اذا ذکر الغدیر فضیله، لم نسها مادامت الملوان …..) این قصیده متضمن برجسته ترین فضایل امیرالمومنین علیه السلام است که از زبان پیامبر صلی اﷲ علیه و آله نقل شده و در حقیقت زبان کتاب و سنت است، نه تصاویر خیالی و شاعرانه….. در این قصیده استدلال و برهان صادق بر امامت و وصی پیامبر امین را بررسی می کنیم و مفهوم مولی را از دانشمند یگانه ادبیات عرب و محقق بصیر از پیشوایان امت عرب و مرد بی نظیر از رجال ادیب و سخن سراي عرب میشنویم که این خود دلیلی قاطع، بر نظر شیعیان درباره دلالت لفظ ولی و افاده ولایت مطلقه از لفظ ولی در حدیث و بر ولایت مطلقه مولی المومنین صلوات اﷲ علیه است.

شاعر را بشناسیم:

او ابوجعفر احمد بن علویه اصفهانی کرمانی مشهور به ابی الاسود، یکی از مولفان امامیه است و کتابی در دعا و دیوان اشعار و….. دارد، ابن علویه از پیشوایان و بزرگان حامل حدیث است و بزرگانی از مشایخ امامیه از او حدیث گرفته اند از قبیل ابن ولید قمی (که اوصاف او در وثاقت و اجتناب از روایت نمودن از اشخاص غیر موثق مشهور است)، ابوجعفر قمی، صدوق طبري، دیگر فقیه طایفه ….. سعید بن عبداﷲ، حسین بن محمد بن عمران اشعري، عبداﷲ بن حسین مودب از مشایخ صدوق و پدر بزرگوار او، احمد بن یعقوب اصفهانی، …..

در جلالت و علو مقام ابن علویه همین بس که اخبارش در کتابهایی همچون (الفقیه، تهذیب، کامل، امانی، مجالس و همانند آن) از کتب عمده اصحاب امامیه، رضوان اﷲ تعالی علیه پراکنده است….. او صرف نظر از اینکه از بزرگان حدیث است، از دانشمندان بسیار برجسته در ادبیات عرب نیز است و از این رو سیوطی و ثعالبی و حموي ….. او را به این وصف ستوده اند. اما قدرت شاعرانه او در عین اوج و بلندي در عالی ترین مراتب صنعت شعر نیز بوده و ….. و برازندگی او به قاطعیت استدلال و دستیابی او به دلایل کوبنده …..، به این دلیل اشعارش درباره ائمه دین علیهم السلام همچون شمشیري است که شب ها تناصبیان را قطع می کند ….. قصیده محبره او ….. گواه همه این مطالب است ….. ابن علویه متولد 212 و متوفی حدود 320بوده است.

المفج متوفی 327:

(……. لم یکن امره بدوحات «خم»، مشکلا عن سبیله ملویا، ان عهد النبی فی ثقلیه، حجه کنت عن سواها غنیا، نصب المرتضی لم فی مقام …..)، این قصیده از قصاید برجسته و گرانبها است ….. و مشتمل بر احادیثی در فضائل علی علیه السلام است که تعداد ابیات آن حدود 150 بیت است و …..، او از شخصیت هاي بزرگ شیعه و علما و شعراي روشنگراي امامیه است، این قصیده را (اشباه) نامیده اند حموي در این رابطه گوید: او را قصیده اي است داراي تشبیه ها، بدین سبب آن را اشباه خوانده اند و غرض از آن روایتی است که ….. از ابن هریره نقل کرده که گوید رسول خدا در جمع اصحاب فرمود: (ان تنظروا الی آدم فی علمه ….. هو علی بن ابی طالب) که این حدیث حموي را هر دو فرقه بر آن اتفاق دارند و نیز این حدیث با همین مضمون که (اگر کسی می خواهد به آدم در علم، به نوح در فهم، در ابراهیم ….. پس نگاه کند به علی ابن ابی طالب) (احمدپیشواي مذهب حنبلیان، احمد بن حسین بیهقی، احمد بن محمد عاصمی، خوارزمی مالکی، کمال الدین محمد بن طلحه، عزالدین بن ابی الحدید، ابوعبداﷲ الکنجی، محب الدین طبري، حمویی، قاضی عضدالایجی، تفت ازاتی، ابن الصباغ، الوسی،صفوري ….. این حدیث را در آثار خود نقل نموده اند).

حافظ احمد بن محمد عاصمی در کتاب زین الفتی خود می گوید:

اما آدم پس شباهت او با مرتضی در ده چیز است (سرشت و طینت، مدت توقف، مصاحب و همسر، ازدواج و خلعت، علم وحکمت، هوش و ذکاوت، آمریت و خلافت، دشمنان و مخالفت، وفا و محبت، اولاد و عترت) پس شباهت مرتضی و نوح در هشت چیز است (فهم، دعوت، اجابت، کشتی، برکت، سلامت، شکر، هلاك کردن)، پس شباهت مرتضی و ابراهیم خلیل که در هشت چیز است (وفا، حفظ و خودداري، مناظره با پدر و قوم، نابودن کردن بت ها به دست خود، بشارت خدا به اینکه از دو فرزند او انساب پیامبران هستند، اختلاف احوال ذریه اش بین نیکوکار و ستم کار،(آزمایش) گرفتاري او از ناحیه خدا به جان و مال و فرزند، نام گذاري او از سوي خداوند …..)، آنگاه در وجه هر یک ازشباهت ها به تفصیل سخن گفته است ….، اما شباهت مرتضی به یوسف صدیق به هشت چیز (علم و حکمت در کودکی، حسد برادران، عهدشکنی نسبت به او، جمع بین علم و سلطنت براي او در بزرگی، آشنایی تاویل احادیث، کرم وگذشت از برادران، عفو از آنان در وقت غلبه بر آنان، مهاجرت و تغییر خانه)، و اما شباهت مرتضی به موسی کلیم به هشت چیز است(صلابت و شدت، احتیاج و دعوت کردن، به عصا و نیرو، به شرح صدر و وسعت نظر، به برادري و قرابت، دوستی و مودت، به آزار دیدن و محنت کشیدن، به میراث ملک و امارت). و اما شباهت مرتضی به داوود در هشت چیز است (علم و حکمت، قدرت غالب در بین هم سنین خود در کودکی، به مبارزه براي کشتار جالوت، غلبه او بر طالوت و اعطاء ملک و قدرت به او ازسوي خداوند، نرم کردن آهن براي او، تسبیح جمادات با او، فرزند صالح، به خطاب قاطع).، و شباهت مرتضی و سلیمان به هشت چیز است (امتحان و بلا در خودش، انداختن پیکر در تختش، تلقین خدا او را در کودکی به آنچه شایسته آن است از خلافت، به رد خورشید به خاطر او بعد از غروب آن، به تسخیر هوا و باد، به تسخیر جن براي او، به آگاهی او از سخن گفتن پرندگان و جمادات و گفتگو با آنان، به آمرزش و برداشتن حساب از او).، اما شباهت مرتضی با ایوب به هشت چیز است (بلادر بدن او، بلایا در فرزندش، به بلایا در مالش، به صبر در شداید، به اینکه همه به او خروج کردند، به شماتت دشمنان، دعا به درگاه خداوند، در امواج بلا بردن بدون هیچ سستی و فتور، وفا به نذر و اجتناب از تخلف در اداء نذر).، و اما شباهت مرتضی و یحیی ابن زکریا به هشت چیز است (حفظ و عصمت از گناه، به کتاب و حکمت، به تسلیم و تحیت، نیکی به پدر و مادر، قتل و شهادت به خاطر یک زن مفسد، شدت خشم و انتقام گرفتن خدا بر قتلش، به خوف و مراقبت از خدا، به نداشتن هم نام براي او و بررسی در نامگذاري او) و پس از شرح و بسط تمامی مواردي که ذکر نموده است می گوید: و اما شباهت مرتضی و عیسی در هشت چیز است (اعتراف و اذعان به خداي بزرگ و متعال، به علم به کتاب از کودکی در وقتی که هنوز به پایه مردان نرسیده بود، به علم نامه نگاري و سخنرانی، هلاك دو فرقه از اهل گمراهی در مورد او، به زهد در دنیا، به کرم و بخشش، به اخبار از آینده،به کتابت و کاردانی) و سپس به بیان و شرح مفصل تمامی موارد اشاره شده پرداخته و ………) این کتاب (زین الفتی فی شرح سوره هل اتی) یکی از گرانبهاترین کتب عامه (اهل سنت) است که در آن نشانه هاي دانش و نمودارهاي برازندگی به چشممی خورد …..

شاعر را بشناسیم:

او ابوعبداله محمد بن احمد بن عبداﷲ نویسنده و نحوي مصري ملقب به مفجع، یگانه اي از نوادر علم و حدیث است….. او از افراد انگشت شمار اصحاب امامیه است که به حسن عقیده و سلامت مذهب و محکمی راي ستوده شده و به آنها معروف است، تمایل کلی او به اهل بیت علیهم السلام است و اشعار فراوانی در مدح و مرثیه بسیار بر مصائب ناگوار آنان دارد، تاجایی که بدخواهان او به او لقب مفجع (یعنی فاجعه دیده) دادند تا او را ناراحت نمایند و او در شعرش به آن اشاره دارد(……. اگر مفجع را از روي بدگویی به من لقب داده اند، بجان خودم سوگند که من اندوه فاجعه دیدگان دارم …..)، ….. و او به این لقب مشهور شد، او داراي آثار ارزشمند دیگري نیز همچون (المنقذ، قصاید در مدح اهل بیت، ترجمان، اعراب، …..)است.

ابوالقاسم صنوبري متوفی 334:

(ما فی المنازل حاجه نقضیها ….. اخاه فی «خم» و نوه باسمه ….. هو قال: افضلکم علی انه ….. هولیک هارون لموسی جندا …..)، و نیز او را قصیده اي است در مراثی امام حسین (ع) که (……. آیا کوه اضاخ همان کوهی است که می دانستیم ….. (ناله) یاد روز حسین (ع) در کربلا گوش مرا ناشنوا کرد و پرده صماخی براي من باقی نگذاشت، زنان حرم پیوسته صداي گریه و سوگواري آنان شنیده می شود و مداوم صداي شیون از آنها برخاسته می شود حسین را از آب فرات منع کردند.، وخود آن آب زلال و خنک را دست به دست به هم تعارف کردند، پدر و مادرم فداي عترت پیامبر باد و گوش معاندان و دشمنان آنان کر باد، همان کسانی که کودکان، جوانان، سالمندان و پیران آنها بهترین خلق خداوند هستند ….. همان کسانی که وقتی مردم از سهم و حقوق غارت شده آنان به غذاهاي بریان و پخته شده عادت کردند، آنها از فرط محرومیت به گرسنگی خو گرفتند ….. هر کس در جامعه بدرخشد و عزت یابد به عشق و ابراز علاقه به آنان می درخشد و بواسطه بزرگی آنان به مقام رفیع خواهد رسید ….. اي فرزند دختر پیامبر تو چه فرزند با کفایتی از پیامبر هستی و چه شباهت کامل با جد خود داري، توفرزند همان کسی هستی که در سختی هاي نبرد کرار و در مقابله با خطرات پابرجا بود، فرزند همان کسی که سخت و باصلابت و با قدرت تمام در هنگامه نبرد، رکاب می کشید و حملاتش در جنگ ها خرد کننده بود….. سنگینی بار این مصیبت را روزگار تنها بر شما وارد نکرد بلکه بر همه مردم امت اسلام وارد نمود …..)

شاعر را بشناسیم:

او ابوالقاسم ….. احمد بن محمد ….. مشهور به صنوبري است شاعر شیعه و بزرگوار که ….. تذکره نویسان نام او را به نیکی یاد نموده و شعر او را در درجه اعلی و او را به واسطه اشعار زیباو خوب او حبیب اصغر نامیدند و ….. و اما در تشیع او، اشعارش بر آنها گواهی داده و دیگران از جمله یمانی و ابن شهرآشوب او را شیعه و از مداحان اهل بیت می شمارند، این اشعار در وصف علی علیه السلام از اوست (و او بی دروغ و بی اغراق شخص محبوب پیامبر یعنی حبیب خدا محمد (ص) بود و دو فرزندش براي مصطفی آن مرد با اخلاص فرزندان بوده اند، او به هر دو قبله نماز گذارد و روزي که همه مردم کور و کر بودند او به هر دو قبله اقتدا کرد، کدام زن قابل مقایسه با همسر او فاطمه است و کدام دو سبط را با دو سبط او یعنی حسن و حسین می توان مقایسه کرد ….. اوست مالک دوزخ که فردا در آن تصرف مالکانه خواهد کرد و اوست مالک رضوان بهشت که رضوان به ملاقات او می آید، خورشید به خاطر او از مدار خود بازگشت نمود تا او نمازش را بدون عیب و نگرانی بجاي آورد. به غیر از او کیست که در جاي پیامبر در مقام برادري قرارگرفت مانند نشستن هارون بجاي موسی بن عمران. و به غیر از او کیست شفاعت کننده آن فرشته که به شکل اژدها به نزد اوآمد، و پیامبر او را گفت یا علی شقی ترین مردم در زمانی که نام شقاوت آورده شود، دو شخص خواهند بود، اول آنکه ناقه صالح پیامبر را در عصیان با صالح پی کرد و دیگر آن کسی که مرا ملاقات کند در حالی که تو را عصیان کرده و آگاه باش که محاسن تو یا اباالحسن از خون سرت خضاب شده و به رنگ قرمز شدیدي رنگ آمیزي خواهد گردید و

(کلب گوید واین خبر غیبی رسول خدا به مولانا المظلوم امیرالمؤمنین از معجزات نبی مکرم اسلام بوده است که خداوند علی اعلی مولاي مظلوم ما را به آن خبر داده بود که فرق مبارك او به ضربت ناجوانمردانه آن ولد زنا شکسته شد و از خون مبارك آن محاسن شریف رنگین شد تا گفتارصادق مصدق یعنی محمد واقع شود و …..، خدایا تو را به خون پاك مولانا المظلوم علی قسم می دهیم که آتش جاوید خودرا بر دشمنان آن حضرت و کسانی که از ظلم آنان حمایت و جنایات آنان را توجیه و ….. می نمایند حاکم بفرمایی تا ابدالآبادآمین، آمین، آمین یا رب العالمین انا ﷲ و انا الیه راجعون).

و نیز در رثاي امیرالمومنین و فرزند سبط شهید او گوید: (چه خوب هستند آن دو شهید که خداي عرش و کل خلایق گواه من بر خوبی آن دو هستند، کیست تا پیامبر را در مورد آنان تسلیت گوید و کیست که از دور و نزدیک مایه تسلی او گردد.، کیست که به فاطمه مصیبت دیده از شوهر و فرزندش خبر دهد و مصایب آن دو را برایش بگوید آیا دانستند که چه کسی را در محراب عبادت کشتند و چه کسی را در میدان نبرد بالب تشنه شهید کردند، دو ستاره در زمین یا دو ماه در زمین، بلکه دو خورشید، اگر بگویم باید بگویم دو خورشید غروب کردند.).

و نیز در رثاي دو سبط شهید رسول خدا فرماید:

(اي آنکه در میان تمام پیامبران، بهتر از همه خلعت نبوت را به قامت خود پوشانده اي، می گویم که اندوه و سوز و گذار من بر دو سبط تو، اندوه و سوگواري پایان ناپذیر است این یکی کشته دست اشقیا و آن دیگري کشته زنازادگان.، در روز عزاي حسین، اشک غم از مردم بلکه از اهل آسمان باریدن گرفت، روز عزاي حسین درهاي عزت را بروي ما بست، اي کربلا تو از اندوه و بلا براي من سرشته شدي ….. با گروهی لب تشنه، و آن جوانمردي که با عطش و با لب تشنه زندگی را وداع کرد که مظلومانه او را از چشیدن آب منع کردند، و امید است که روز قیامت مزه آب را نچشند.، کیست که آن لب تشنه افتاده درخاك را در حالی که خیمه هاي حرم او واژگون شده است، یاري نماید و کیست که پیکر مطهر آن شهید که عریان و غریب که تنها در بیابان افتاده است را از زمین بردارد، کیست تا آن کسی را که حنوط او از خاك و غسلش از خون است را یاري کند کیست که فرزند فاطمه را در حالی که از چشم دوستداران خود پنهان مانده است را یاري نماید.).

قاضی تنوخی متولد 278 و متوفی 342 هجري:

(……. من ابن رسول اﷲ و ابن وصیه ….. و من قال فی یوم «الغدیر» محمد و قد خاف من غدر العداه النواصب ….. فقال لهم : من کنت مولاه منکم، فهذا اخی مولاه بعدي و صاحبی …..)

پیرامون شعر:

عبداﷲ بن معتز عباسی خبیث متوفی 296، از دشمنان سرسخت آل ابی طالب بود و در عیب جویی و بدگویی از آنان به دلیل شقاوت و سوء باطن و خباثت ذات زیاده روي و در انجام آنها کوشش داشت و ….. و کینه هاي خود را در قالب شعر به مردم عرضه می کرد و …..، بسیاري از شعرا در رد اباطیل او قصاید جاودانه سروده اند که از جمله آنان امیرابوفراس است که درقالب قصیده میمیه خود از حریم رسول خدا دفاع کرده است و دیگري تمیم بن معد فاطمی متولد 237 و متوفی 373 است که قصیده زیباي او او در رد قصیده ننگین ابن معتز با این مطلع آغاز می شود (علی که وزیر پیامبر مصطفی و وصی او و شبیه به او در اخلاق و مکارم است و کسی است که محمد در روز غدیر (خم) در حالی که از خیانت دشمنان ناصبی خود می ترسید گفت آیا من از جان شما به شما برتر نیستم و آنها با تردید و نیرنگ گفتند آري، پس به آنها فرمود پس هر که را که من مولاي او هستم، این برادرم و دوستم بعد از من، مولاي اوست پس همه از او اطاعت کنید و (آگاه باشید) نسبت او به من مانند نسبت هارون است به موسی کلیم خدا) و نیز ابن منجم، ابومحمد المنصور باﷲ، صفی الدین حلی، که ردیه بر اباطیل ابن معتز سروده اند و نیز از آن جمله آن قصاید، قصیده قاضی تنوخی است که صاحب تاریخ طبرستان، بهاء الدین محمد بن حسن، قصیده او را نقل کرده و متذکر شده که این قصیده را قاضی تنوخی در رد ابن معتز سروده است که طلیعه آن اینست: (فکم مثل زید قد ابادت سیوفکم …..) یعنی (چه بسیار بزرگانی مانند زید را که شما با شمشیرهاي خود به قتل رساندید ولی بدون هیچ دلیل جز گمان هاي دروغ …..، …..، آیا این منصور (دوانیقی گمراه) از شما نبود که ماه هاي هدایت که روشنی بخش تاریکی هاي جهالت هستند را از مدینه تبعید کرد و آیا این شما نبودید که با محمد مصطفی رسول خدا قطع رحم کردید و دشمنی ها و محبت هاي او را ندیده گرفتید و آیا در سرزمین باخمرا مشعل هایی فروزان را به خاك نینداخته و فرقهاي سرآنها را شکاف نداده و یا موهاي سر آنها را خون آلود نکردید، و آیا این هادي (عباسی) نبود که در فخ با طوایفی به گونه اي ستم کاري و جفا کرد که تنها در بیابان کلاغ هاي ابقع (خاکستري) بر آنها توجه و یا نوحه کنند و این هارون شما (نبود) که بدون هیچ جرم و گناه، اختران آسمان فضیلت را که مانند ستارگان درخشان بودند را به ستم هلاك نمود و آیا این مامون شما نبود که رضا را بعد از آن بیعتی که محکمتر از قله کوه هاي مستحکم بود، مسموم کرد. آري اینست پاسخ کسی که می گوید چرا بر مقدرات خشمگین هستید.).

(کلب گوید در این اشعار زیبا و پرمعنی جناب تنوخی رحمه اﷲ علیه اشاره دارد بر عقیده کفرآمیز فعل این اشقیا مبنی بر اینکه آنچه از ظلم و جنایت و جرم و قتل و ….. که انجام داده اند از مقدرات و عمل اجباري و جبري از سوي خداوند بوده و اختیار و بداء دراعمال بندگان وجود ندارد و العیاذ باﷲ خدا به زنا و قتل و ….. مجبور می نماید و سپس به ظلم به سوي آتش دوزخ می برد والبته بر اساس آیات شریفه کلام خدا معتقد به این افکار شرك آمیز کافر بوده و در آتش دوزخ جاودانی خواهد بود و البته آن حکام کافر اعتقادي به خدا و معاد و پیامبر نداشتند و آن افکار وسیله حکومت آنان بوده ولی پیروان احمق، آن را به عنوان اعتقاد پذیرفته و مشرك و مشترك به سوي دوزخ روانه شده اند).

شاعر را بشناسیم:

او ابوالقاسم تنوخی علی بن محمد بن ….. الحارث بن عمرو (پادشاه تنوخ) ….. بن سام بن نوح پیامبر است او یکی از ریشه دارترین ستونهاي علم، فضیلت ….. پیشواي علم فقه، احادیث، شعر و ادب، علم و نجوم، منطق، لغت و ….. و از شخصیت هاي بارز در جمیع علوم و جوانمرد و داراي حسن خلق و طبع لطیف و خوشرو و خوش مشرب و متواضع و ….. بود او در انطاکیه در سال 278 متولد و نشو و نما کرد و در جوانی به بغداد آمد و در علم دین و احادیث و سایر علوم تبحر یافت و او اولین کسی بود که در ایام مقتدر باﷲ ….. سمت قاضی عسکر را در مکرم و شوشتر و جندي شاپور داشت …..، مهلبی وزیر و دیگر روساي عراق به او سخت متمایل بوده و از او جانبداري می کردند او را گل سرسبد و یادگار بزرگان می دانستند ….. او درحافظه و یادگیري، قدرت و استعداد بی نظیر داشت ….. قاضی تنوخی در علوم بسیار تبحر داشته و صاحب تالیفات فراوان نیز است از جمله آثار او (کتاب فی العروض، علم اقواقی و …..،) سخنان تذکره نویسان در مورد مذهب تنوخی و فرزندش ابوعلی …..، بر آن است که آنان مذهب خود را پنهان می نمودند و در هر گوشه وکناري فرود می آمدند تظاهر به مذهب آنان (به تقیه) می نمودند ….. قاضی نوراﷲ شوشتري او را از قضات شیعه خوانده و ….. (و من حیث المجموع)، قصیده بائیه او و آنچه مذکور شد سنگینی اعتقاد به تشیع او را در ترازوي بررسی معتقدات او نشان می دهد، چنانکه بسیاري از قضایایی که فرزندش ابوعلی در کتاب (الفرج بعد الشده)، از پدر بزرگوار خود نقل می نماید در واقع نشانه و دلیل محکم بر تشیع اوست، وفات تنوخی در سال 342 در بصره واقع شد و فرزندش ابوعلی گوید: (……. پدرم به من گفت که این سالی است که منجمان براي من بریده اند، پس ابی الحسن بهلول قاضی را که از نزدیکان او بود به مکاتبت خبر داد….. و وصیت کرد ….. ابوالقاسم غلام زحل منجم، مستخدم پدرم آمد و او را دلداري داد و در محاسبه نجومی او ایراد و شبهه گرفت، پدرم او را گفت اي ابوالقاسم من از کسانی نیستم که بر من حساب پوشیده مانده و اشتباه نمایم. و دیگر اینکه بر من اینگونه اشتباهات روا نیست و مرا نباید به غفلت نسبت داد …. پس او به سختی گریه کرد …. تنوخی در عصر همان روز که گفته بود از دنیا رفت)، ابوعلی المحسن، فرزندي به نام ابی القاسم علی، از خود بجاي گذارد که وارث علم و کمالات فراوان پدر و جد بزرگوار خود بود و در مصاحبت و ملازمت شریف مرتضی علم الهدي بسر می برد و از خواص او بود …..، که مذهب او از مذهب پدر و جدش روشن تر و تشیع او مورد اتفاق است.

ابوالقاسم الزاهی: متولد 318 متوفی 352:

قصیده او با این طلیعه (لایهتدي الی الرشاد من فحص …. خلیفه الوارث للعلم بنص …. من کان فی بدر و یوم احد ….. فقال جبرئیل و نادي لافتی الاعلی عم فی القول و خص ….. من اعطی الرایه یوم خیبر ….. من تسح البصره من ناکثها ….. و منبصفین نضاحسامه ….. و من اسال النهروان بالدما …..، فانزل اﷲ تعالی هل اتی ….. اذ قال فی یشهد بالغدیر لی، فبادر السامع و هو قد نکص …..)، » ….. هان وقتی که او یعنی علی علیه السلام فرمود چه کسی در امر غدیر براي من گواه می شود، هرشنونده که شنیده بود گواهی داد ولی انس امتناع کرد، پس علی به او فرمود آیا فراموش کردي، و او بدروغ گفت فراموش کرده ام، فرمود بزودي به چیزي مبتلا خواهی شد که پیراهن آن را پنهان نکند، ….، اي پسر ابوطالب، اي کسی که انگشتري پیامبران را از نظر حکمت نگین هستی و فضایل تو قابل انکار نیست، ولایت تو براي عده اي گوارا و براي عده اي دیگرگلوگیر است، ذکر ولایت و یاد ولاي تو نزد دوستانت شفابخش و نزد دشمنان تو اندوهبار است …..) و در نص حدیث غدیر شعري زیبا سروده است با این طلیعه (…. قدمت حیدر لی بتامیر ….) یعنی مولی حیدر را براي امارت بر اساس آنچه از تحقیق و تعمق بدست آورده ام، بر دیگران مقدم داشتم، همانا به قطع و یقین خلافت بعد از پیامبر به امر خداي رحمان براي اومقدر شده است، کسی که احمد در روز غدیر بنا به نقل این حدیث که وارد شده در باره او گفت، یا علی برخیز و پس از منبر آنان سروري کن که روز حشر با مسرت به من بازگردي، تویی مولاي آنان و تویی که به امور آنان وفاداري می نمایی واین تصریح از طریق وحی باید به دلها بنشیند زیرا که خداي عرش احمد را گفت رسالت را ابلاغ کن و مطیع امر من باش واگر عصیان کنی و ماموریت را انجام ندهی، رسالت مرا نرسانده اي و فرمان مرا اجرا نکرده اي) و …..، و نیز این قصیده زیبا هم از اوست که در آن امیرالمومنین علی علیه السلام را مدح گفته و دوستی و ولایت او را به حکم حدیث غدیر واجب می داند: (……. اي حیله گران دست از زشتی ها بردارید و به حق تکیه کنید و از پیروان حق باشید، پیرو کسی که در آغاز، خدا را به یگانگی پرستید، و از پیروي کسانی دیگر، جز پیامبر امی خودداري کنید.، پیروي کنید از کسی که با قطع و یقین پیامبر درباره او فرمود: علی با حق و حق با علی است، و پیروي از کسی که شمشیر خدا را در میان کفار و مشرکین برکشید، شمشیري از نور و به شیوه رادمردان، پیروي نمائید از کسی که روز خیبر، سپاه کفر را مغلوب کرد و دروازه عظیم قلعه خیبر راتکان داد و از ریشه کند، پیروي نمائید از کسی که پیامبر مصطفی ولایت او را در روز غدیر هنگامی که او را بر دست خودبلند نمود، بر خلق واجب کرد و من گواهی می دهم آنچه تو می فرمایی …..)

و نیز در مدح علی علیه السلام می فرماید:

(براي خلافت حیدر در محل خم منبري برپا داشته شد و از قبل پیامبر سخن غیر قابل انکار فرمود، ….، روزي که پیامبرمصطفی او را احضار کرد در حالی که به سوي جنگ تبوك در حرکت بود و به او گفت به جاي من در مدینه بمان و این را بدان که تو بر تبهکاران چیره خواهی شد…..، و چون پیامبر طاهر حرکت نمود، مردمی به گفتارشان علیه او سخنانی گفتند …..پیامبر به او گفت آیا راضی نیستی جانشین من باشی مانند هارون به موسی و قدر و منزلت تو برتر باشد. و بدینگونه بهترین خلق از نظر مقام یعنی محمد مصطفی صلی اﷲ علیه و آله او را به دستور خداي بزرگ بر دیگران برتري و سروري بخشید و رسول خدا گفت این است امام شما اي گمراهان که خدا درباره او به من سفارش فرمود.).

شاعر را بشناسیم:

او ابوالقاسم علی بن اسحاق بغدادي مشهور به زاهی از شاعران بزرگی بود که اشعارش با عشق به اهلبیت وحی، عجین و مذهب او با مهر و محبت آنان آمیخته بود ….. تا حدي که او را در شمار شعراي مجاهد توصیف نموده اند که در راه اهلبیت دائماً در حال مبارزه و با دشمنان آنان دائماً در حال ستیزه و درگیري بوده است ….. و لذا از خصوصیات اخلاقی او آن بود که با بدخواهان اهلبیت آمیزش و مجالست نمی نمود ….. و در اینکه زاهی از لفظ مولی، خلافت و امامت را فهمیده و با توجه به دانش و آگاهی فراوان علمی که او از نکات ادبی دارد و نیز احاطه وافر او به فرهنگ و ادبیات عرب که مورد اتفاق همه ادبا و نویسندگان است و این معنی در اشعار او و در همه جا گسترش یافته، خود دلیلی نیرومند بر سخن بجا و بمورد شیعه دراستدلال به حدیث غدیر بر امر امامت امیرالمومنین علی علیه السلام است.

نمونه اي دیگر در مدح مولا علی علیه السلام:

(……. داماد پیامبر مصطفی و برطرف کننده غم هاي پیامبر و شمشیر بران رسول خدا ….. و اول کسی که روزه گرفت و اول شخصی که نماز گزارد، و شخصیت والایی که در مکارم اخلاق بر همه سبقت گرفته ولی مورد حسادت واقع شد، همان کسی که با خورشید سخن گفت و همین آفتاب تابان که براي او در بابل پس از غروب و جمع آوري انوارش بازگشت، راه پیماي سریع زمین و کسی که خداوند براي سپاه او در وادي خشک و بدون آب از زمین تفتیده آب چشمه سار بیرون آورد، همان دریایی که دریاها در برابر او جوي آبی بیشتر نیستند ….. او گسترش دهنده علم خدا در زمین است و او همان کسی است که خدا به واسطه دوستی او، روزي را وسعت می دهد ….. به سوي معرکه جنگ با آن شمشیر و زره اي که می پوشید چه بسیارپلیدي ها و فتنه ها را که برید و قطع کرد …..). اما کلام زاهی در عبارت مکالمه با خورشید پس آن اشاره به روایتی است که حمویی، خوارزمی و قندوزي از رسول خدا نقل نموده اند که به علی علیه السلام فرمود: (……. یا اباالحسن تکلم بنما باخورشید به درستی که او با تو سخن خواهد گفت و آنگاه علی علیه السلام گفت سلام بر تو اي وجودي که عبد و مطیع خدا و رسول او هستی، پس خورشید به او پاسخ داد یا علی تو و شیعیان تو در بهشت خواهید بود و اول کسی که زمین براي او شکافته می شود محمد و سپس تو خواهی بود و اول کسی که زنده می شود محمد و سپس تو خواهی بود. و اول کسی که پوشش پیدا کند محمد و سپس تو خواهی بود. پس علی علیه السلام براي اداي شکر به پیشگاه خداي متعال به سجده افتاد واز چشمان او اشک می بارید، پس پیامبر خود را به او نزدیک کرد و فرمود برادرم و دوستم سربردار که خدا به تو بر اهل آسمانهاي هفت گانه مباهات کرد.).

و اما در بازگشت خورشید (رد الشمس)در بابل:

حدیث رد الشمس علی علیه السلام در بابل را، نصربن مزاحم در کتاب صفین با سلسله اسناد از عبد خیر نقل کرده که می گوید: (من با علی (ع) در سرزمین بابل عبور می کردیم که وقت نماز عصر فرا رسید و ما به هر جا می رسیدیم آن محل را از محل هاي قبل وسیعتر می یافتیم، تا جایی که بهتر از آن ندیده بودیم و خورشید در حال غروب بود پس علی علیه السلام فرودآمد و من هم با او فرود آمدم سپس آنگاه ایشان دعا کردند و خورشید به اندازه برگزاري نماز عصر بازگشت و ما نماز عصررا خواندیم و سپس خورشید غروب کرد.

و اما در عبارت (کسی که براي سپاه خود از زمین، آب چشمه را برآورد) در شعر زاهی:

اشاره به روایت نصر بن مزاحم در کتاب صفین است که او با سلسله اسناد خود از ابی سعید تیمی تابعی معروف به عقیص روایت نموده است که (ما با علی در راه حرکت به سوي شام بودیم تا وقتی که به پشت کوفه رسیدیم، سپاه تشنه و بشدت محتاج آب شد علی ما را آورد تا به سنگی که از زمین بیرون زده بود رسیدیم ….. دستور داد تا آن را از زمین کندیم آنگاه آبی از آن بیرون آمد که همه از آن سیراب شدند آنگاه به ما دستوري داد و ما انجام دادیم و مردم به حرکت ادامه دادند تا مقداري که سپاه دور شد علی علیه السلام گفت آیا بین شما کسی هست که جاي این آبی که سپاه از آن نوشیدند بداند گفتند بلی یا امیرالمومنین فرمود به آنجا برویم آنگاه گروهی از ما سواره و عده اي پیاده به آنجا رفتیم تا به جایی که فکر میکردیم آب آنجا بود رسیدیم پس در جستجوي آن سنگ هر چه کوشش کردیم چیزي نیافتیم و چون خسته و ناتوان شدیم، به دیر و عبادتگاه راهبان نصرانی که در نزدیکی ما بود رفته و سوال کردیم آن آبی که در نزدیکی شما است در کجاست، آنها گفتند در نزدیکی ما آبی وجود ندارد و ما گفتیم هست و ما از آن آب نوشیده ایم آنها گفتند شما از آن نوشیده اید گفتیم بلی دیرنشین گفت این دیر ساخته نشده است مگر براي آن آب و کسی جز پیامبر و یا وصی پیامبر آن آب را استخراج نمی کند.)، این روایت را خطیب نیز در تاریخ خود آورده است.

و این هم بخشی از قصیده طائیه زاهی:

« او نسبت به اوصیاء پیامبران دیگر، خاتم آنان است و توحیدي که او آن را حفظ کرد اکنون درمیان مردم نگاهداري می شود…..، به تیغ بران شمشیر او، دین خدا احیا شد و بدعتهاي جنجال طلبان نابود گردید، او معلم امت و قضاوت کننده اي است که هیچکس به پایه علم او نرسد، اوست خبر و نباء عظیم خداوند، و وسیله آزمایش خلایق، و چراغ مهلکه هاي نابودکننده، و آن ریسمانی که به خداوند وصل است و آن باب حطه اي که به ارشاد او راه هاي بسته گشوده می شود ….. او رود طالوت و جنب اﷲ و ….. گوش شنوا ….. او است آن کسی که بازگشت او به سوي خدا نیکوست و او است آن کسی که اگر الطاف او نبود ما گمراه می شدیم….)، اما ذکر عبارت اذن واعیه (گوش شنوا)، در اشعار زاهی اشاره است به حدیثی است که حافظ ابونعیم از رسول خدا نقل نمود که حضرت فرمودند: (یا علی، حضرت اﷲ عزوجل مرا امر فرمود تا ترا به خود نزدیک کنم و ترا آموزش دهم تا بشنوي و سپس این آیه فرود آمد پس تو گوش شنواي علم من هستی …..)، قاضی عضدایجی گوید قول اکثریت مفسرین در این کلام خداوند، بر آن است که منظور از این آیه علی بن ابیطالب است ….، و بازگوید: (علی را دوست بدار و از پرتو وجود او نور کسب کن تا وارد بهشت شوي و از دست او سیراب گردي، و کسی که ولایت او را بپذیرد البته نجات یابد و دشمن او قطعاً نه دین را شناخته و نه اصل او را دانسته است، و علی اول کسی است که خدا را به یگانگی شناخت و حتی یکی روز هم بر بتها سجده نکرد، او با جان خود فدایی مصطفی شد، در همان روزي که دشمنان او را احاطه کردند، اما او با آرامش در بستر پیامبر خوابید و حال آنکه شبانه نگهبانان دشمن او را دور می زدند، تاوقتی که قوم جرار بر مردي بیدار که شمشیرش را حمایل کرده بود هجوم آوردند، او بر آنها شوریده و آنها فرار کرده و اوصف آنها را درید و قدرت حماسی او مانع آنها شد، آري اوست شکننده بت ها در خانه خدا ….. و هم اوست که بر شانه بهترین خلایق عالم و بالامرتبه ترین مخلوق هستی پا نهاد، ….. و اوست که بت هاي لات و هبل را فرو انداخت تا پاره پاره شوند، ….. واوست که با قدرت الهی خود، در قلعه خیبر را از بن بطور معجزه آسا بر کند بطوري که صداي در، حاکی از اضطراب ووحشت بود ….. آري چه کسی عمروبن عبدود غول پیکر را وقتی خندق را با عبور خود به جزع درآورد، به دو نیم کرده و برزمین انداخت، چه کسی به چاه وارد شد و از هلاکت نترسید ….. چه کسی طایفه جن را با تیر شهابش و با لهیب گداخته ازمس هایش سوزانید، تا به امرش با اقرار مطیع شدند و خداوند او را از شر آنها حفظ کرد …..)،

و اما تعبیر (چه کسی بر چاه وارد شد)،  اشاره زاهی به روایتی است که امام احمد در مناقب از علی علیه السلام نقل نموده است که (چون شب بدر شد، پیامبر خدافرمود: چه کسی براي ما آب خواهد آورد، مردم و سپاهیان از این عمل ترسیده اجابت نکردند، پس علی علیه السلام برخاست مشک آب را گرفت و به چاه بسیار عمیق و تاریک وارد شد و در آن پایین رفت، خداي بزرگ به جبرئیل و میکائیل و اسرافیل وحی فرستاد که براي یاري محمد و حزب او آماده شوید و فرشتگان از آسمان با صدایی وحشت آور فرود آمدند وچون به چاه رسیدند همه از اول تا به آخر از روي احترام بر علی سلام کردند.

(کلب گوید و ما و همه ارادتمندان آن حضرتهم به احترام خداوند و رسول و ملائکه او بر آن حضرت سلام خود را تقدیم می نمائیم السلام علیک یا مظلوم یا مولانا یاامیرالمؤمنین یا وصی رسول اﷲ یا علی بن ابی طالب و رحمه اﷲ و برکاته)،

و نیز گوید ….. (و اینست آن کسی که ولید و عتبه و عامري و ذالحمار (سر و روي بسته) و مرحب را (که برترین و جسورترین و قدرتمندترین سرکشان سپاه کفر و شرك بودند)را به هلاکت کشید، او کسی است که با قهر و قدرت خود و بدون هیچ ترس و واهمه دلیران (کافر و مشرك) را بدست خودپاره کرد، ….. اي اباالحسن من تو را پناهگاهی براي خود قرار داده ام تا به آن پناه بیاورم و رشته محبت تو مرا در بر بگیرد، پس در روز حشر شفیع من باش و در خانه قدس خود مرا مسکن بده زیرا من نعثلی (عثمانی) نیستم و عتیق (ابوبکر) و آن مردتندخو (عمر) را دوست ندارم.).

و نیز در مدح اهل بیت گوید:

(……. اي ملامت گر من در ولایت اهل بیت، آیا تو با دوستی پیامبر موافقی یا مخالف، همان کسانی که اگر درختان قلم ودریا ها مرکب و جن و انس نویسنده فضایل آنان و صحیفه هاي صبح و شام اوراق آن باشند به اندازه یک دهم فضایل آنان ثبت نمی گردد، ….. پس با عقل خود تفکر کن آیا کسی دیگر به قدر و منزلت آنان می رسد، همان قومی که تقدیر الهی را بکف گرفته اند ….. مرا اینگونه حجت ها و دلایل واضح الهی کافی است. پس هرگاه که ذکر آنان به میان آید بر آنها سلام و درود فرستید، اینان شجره درخت عظمت الهی هستند و شیعیان آنان برگهاي آن و ریشه این درخت مصطفی و ذریه او میوههاي آن هستند)

و نیز در رثاي اهلبیت گوید:

(اي دودمان احمد، گناه شما چه بوده است که ارواح شما از پیکرهاي شما به وسیله شمشیرها جدا شده است، ….. و چهره هاي چون ماه شما، بر زمین افتاده و سرهاي شما بر شاخسار نیزه ها قرار گرفته است، آیا شما بهترین رهبر براي هدایت امت نبودید؟ و آیا شما راهها و روشهاي گمراهی و بدعت را نشکستید؟ …..، پس چرا حوادث بر دشمنان ستمگر شما وارد نمی شود و چرا بلاها و مصائب دست از شما بر نمی دارد؟ …..، چرا بعضی از شما روي خاك افتاده و با لب تشنه کشته شده اید؟ و چرا عده اي دیگر سرهاي بریده شان بر روي نیزه هاست؟ و چرا برخی دیگر در بلاد غریب و یا به دورترین نقاط مغرب گریخته اند و گویی با خونهاي لاله گون بر خود زره بسته اند، و چرا کسانی از شما را سوزانده و خاکسترشان را بر باد داده اند و خبري و آرامگاهی براي زیارت کنندگان به محل شهادت آنان وجود ندارد.

و اگر همه را فراموش کنم چگونه حسین را فراموش کنم که آنگونه سپاه شرك با کوبیدن شمشیر و نیزه بر او هجوم آوردند و پیکر او براي تاختن اسبان سیاه روي خاك افتاده و سرش بر فراز نیزه جاي گرفته است …..

(کلب گوید زاهی در این شعر اشاره به تاختن اسبان سیاه بر پیکر حسین دارد و همانگونه که در مقاتل آمده است نوشته اند، ده نفر از سپاه کافر اموي و یزیدیان پس از شهادت امام حسین، اسبهاي خود را نعل تازه زده و بر پیکر امام حسین تاختند و بدن حضرت را خرد کردند و شاید به همین دلیل است که می گویند تا چند فرسخ خاك کربلا تربت امام حسین است زیرا این اسبها در حالی که پاهاي آنها آغشته به خون و ذرات وجود امام حسین بود در اطراف کربلا تردد نمودند و نکته دیگر اینکه کسی از خود سؤال نکرد که چرا می گویند آن گروه اسبهاي خود را نعل تازه زدند جواب اینست که اسب ها وقتی که آنها را نعل تازه می زنند به واسطه درد غیر قابل تحملی که در پاهاي آنان ایجاد می شود از حالت عادي خارجی و تقریباً دیوانه می شوند به نحوي که اگر قطعه پارچه اي را زیر پاي آنان بگذارند با حرکت پاهاي خودآنها را تکه تکه و پاره پاره می نمایند و دلیل آنکه آن ده نفر کافر چنین عملی را انجام دادند براي این بود که بدن مطهر امام حسین را با اینگونه حالت که در اسبها در اثر نعل تازه زدن بوجود می آید تکه تکه نمایند. یا رسول اﷲ تو شاهد باش که چگونه اجر رسالت تو را داده و با ذوالقربی تو چگونه رفتار کردند و ….. انا ﷲ و انا الیه راجعون ….. فسیعلمون الذین ظلموا ايمنقلب ینقلبون خدایا دوزخ جاودانی خود را بر قاتلان حسین و دشمنان اهلبیت عصمت و طهارت مقدر بفرما و تا ابدالآباد برعذاب آنها و طرفداران آنها و توجیه کنندگان جنایات آنان بیفزا آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

و باز در مراثی اهلبیت می فرماید:

(……. اي فرزندان مصطفی چگونه در حالی که دشمنان با شمشیر بر شما حمله می کنند و من به خواب آرام رفته و شب را استراحت کنم، دشمنان خدا اینگونه به شما ستم می کنند و اینگونه شما را به قتل می رسانند و اموالتان را اینگونه تاراج می کنند و البته در چنین محیط خفقان و رعب و وحشت و در برابر این همه جور و جفا چه کسی می تواند و یا جرئت دارد که به شما خضوع و احترام کند و حق شما را ادا نماید، آري هیچ سرزمینی در شرق و غرب عالم نیست مگر آنکه کشته اي و یا به خاك افتاده اي از شما را در آن به آغوش کشیده است).

و نیز در رثاي امام سبط می فرماید:

(……. هرگاه چشمانم از گریه کوتاهی کنند آنها را توبیخ می کنم و چون اشک غم از چشمانم سرازیر شود در عزاي حسین بطور مدام گریه می کنم …..، من براي پیکرهاي شما که در عراق نیزه ها بر آنها کارگر شد و آنها را خرد نمود، تشبیهی دارم، من شما را در عرصه کربلا به ماه هاي درخشنده اي که کسوف نماید تشبیه کرده ام، و دیگر اینکه سرزمین مدینه در آن زمان که از جمع شما خالی شد مانند صفحه و لوحه اي است که خطوط آن را پاك نمایند و نیز زمین کربلا با شما کاري کرد مانند آن ستارگان درخشانی که فرو ریزند، گویا زینب را می بینم که کنار حسین با گیسوانی پریشان نشسته و صورت به رگهاي بریده گردن او فرو برده است و آه و ناله از دل دردمند خود بر می آورد …..، و می بینم که فاطمه را که چگونه حیران است، در زمانی که ضربت تازیانه را، بر پهلوي زینب خود نظاره نموده و می نگرد و نیز بر سبط پیامبر که چگونه پیکرش روي خاک ها مانند قربانی سربریده افتاده است و آن سرهاي بریده شهیدان کربلا که چگونه بر فراز نیزه ها مانند شاخسارهاي میوه دار جلوه گري می کند و این سر حسین که در پیشاپیش سایر سرها مانند سپیده صبح می درخشد …..)،

(کلب گوید و ما عزاداران حسین می گوئیم انا ﷲ و انا الیه راجعون یالیتنا کنا معهم فافوز معهم فوزا عظیما).

و نیز باز در رثاي آن حضرت می فرماید:

(……. من حسین را در کربلا فراموش نمی کنم، در حالی که بین دشمنان خونخوار خود تشنه و غریب و تنها است و به حال سجود، صورت بر خاك نهاده و در رکوع و سجود است در حالی که بر او شمشیر خونبار کشیده اند، و با وجود نزدیکی بر آب فرات، و در نهایت عطش و تشنگی آب می طلبد ولی از آب محروم است، پس اي ستمگران آیا می دانید چه کسی را مظلومانه به قتل رسانده اید، آري بجان خودم سوگند شما کسی را کشته اید که هستی و هر آنچه در آن است در وجود اوخلاصه شده است …..).

امیر ابوفراس الحمدانی متولد 320 متوفی 357:

(……. الحق مهتضم والدین مخترم ….. قام النبی بها «یوم الغدیر» لهم، و اﷲ شهد و الاملاك و الامم ….. و لارآهم ابوبکر وصاحبه، اهلاً لما طلبوا منها و مازعموا ….. کانت موده سلمان له رحما، و لم یکن بین نوح و ابنه رحم، باء وا به قتل الرضا منبعد بیعته)

بحثی پیرامون اشعار او:

این قصیده 58 بیت دارد و بسیاري آن را شرح و تخمیس کرده اند از جمله (ابن خالویه نحوي (که معاصر اوست)، علامه شیخ ابراهیم یحیی العاملی، ابوالمکارم محمد بن عبدالملک، …..)، این قصیده معروف است به (شافیه) که از قصاید جاودانی جهان ادب است، این قصیده بین ادبا مشهور و متداول است که بین شیعه و هم فرق دیگر، از زمان سرودن سراینده اش امیر شمشیر و قلم یعنی امیر ابوفراس، تا به امروز محفوظ مانده و جاوید نیز خواهد ماند و آورده اند در روزي که سراینده اش (امیر ابوفراس) آن را انشاء نمود، دستور داد پانصد شمشیر یا بیشتر را از غلاف خود بیرون بیاورند …..).، و نیز امیر ابوفراس را قصیده هائیه است که در آن اهلبیت را مدح و از غدیر یاد کرده ….. از جمله این قصاید (……. که حسین از آب با اینکه آن را می دید محروم ماند و در آن زمان که از فرط عطش و نهایت تشنگی گفت مرا جرعه اي آب دهید، بجاي دادن آب گوارا، او را از دم نیزه و شمشیر سیراب کردند و سر او را با اینکه همیشه دستهاي پیامبر آن را به دامن خود می کشید، بریدند در آن روزي که او در حمایت خدا بود و البته خدا ستمگران را براي ستمگري مهلت می دهد، و نیز اگر خداي جهان دشمنان پیامبرش را هلاك می کرد دشمنی با پیامبر شناخته نمی شد، آري در روز عاشورا یعنی روزي که خورشید درخشان براي حسین دگرگون شد و از آنچه بر او واقع شد، آسمان براو خون گریست ….. آیا تصور می کنی که آن کافران ستم پیشه گفتار پیامبر را درباره خصوصیات پدر او نشنیده بودند، هنگامی که در روز غدیر خم علناً گفت (من کنت مولاه فهذا علی مولاه) یعنی این علی مولاي کسی است که من مولاياویم.، آري و این است وصیت پیامبر در امر خلافت او، پس اي کسانی که انکار می کنید و می گوئید پیامبر وصیت نکرده است پس قرآن را که در فضیلت او نازل شده است بخوانید و در آن تامل کرده و مضمون آن را بفهمید، و آگاه باشید اگر درباره او به غیر از سوره (هل اتی) هیچ آیه اي نازل نمی شد همین فضیلت او را کفایت می نمود اکنون پاسخ دهید چه کسی براي اولین بار قرآن را از نظر بیان و لفظ دریافت نموده و آن را قرائت کرده است، چه کسی صاحب فتح غزوه خیبر بوده است و چه کسی دروازه قلعه خیبر را با دست خود از جاي خود بیرون کشیده و به گوشه و کناري پرتاب کرده و دور انداخته است، چه کسی از میان همه مردم، پیامبر مختار را یاوري کرد و به جان و دل به کمک او برخاست و چه کسی با او برادر شد و چه کسی به طور ناشناس شب را در بستر او خوابید، در همان زمانی که دشمنان با شمشیر برهنه بر بستر او هجوم آورده بودند، و مقصود خدا از گفتار (الصادقون و القانتون) جز او چه کسی دیگر است، و چه کسی را جبرئیل از سوي خداي بزرگ به تهنیت و سلام مخصوص خود گرامی داشت، آیا گمان کردید که فرزندان او را بی جرم و بی گناه به قتل برسانید و با این وجود در روز قیامت در زیر پرچم او در امن و امان باشید و یا از دست او از حوض کوثر آب بنوشید و در حالی که حسین اورا به خون او سیراب کردید، آري و پس از من گوینده اي در شعر خود گفت، واي بر کسی که شفیعان او در فرداي محشر، دشمنان او باشند، آیا روز واقعه اهل کساء (پیامبر و پنج تن) را فراموش کرده اید و ندانستید او یکی از اصحاب کساء است، خدایا من به هدایت آنان هدایت شده ام و در روز هدایت به راه دیگران نخواهم رفت، من تا ابد دوستدار کسی هستم که پیامبر و آل او را دوستدارند و با هر که را که آنان را دشمن شمارد. دشمن خواهم بود ….. آري سخن من شعري است که شنوندگان در طول روزگار، پیوسته از آن به سوي رستگاري جاوید هدایت یابند …..).

شاعر را بشناسیم:

او ابوفراس حارث بن ابی العلاء …..، است نویسنده نمی داند او را چگونه توصیف کند آیا سخن سرایی او را توصیف کند یا از بزرگی و شجاعت سپهسالاري او در جنگها و …..، سخن براند، در حالی که او در هر دو عرصه برازنده و پیشتاز است. عظمت او در فرماندهی نظامی و بزرگی او در عرصه قلم و ادب ….. زیرا که رو او پیشرو شعراي معاصر خود و از ممتازان درگروه فرماندهان نظامی معاصر خود بود …..، پاره اي از اشعار او به زبان آلمانی هم ترجمه شده است …..، ابوفراس ….، درحکومت پسرعمویش ابی الحسن سیف الدوله، به شام رفته و در چندین نبرد با رومیان به همراه سیف الدوله نبرد نموده و به شهامت و شجاعت شهرت یافته است و او در این جنگها دوبار اسیر شد ….. و پادشاه روم به او احترام و تجلیل کرد و این عمل را با هیچ اسیري معمول نداشته بود ….. و چون در زندان خبر مرگ مادرش را براي او آوردند در رثا مادرش گفت: (…….حرام است با چشم روشن شب را بگذارنم و شایسته است اگر از این به بعد اظهار مسرت کنم مورد سرزنش واقع شوم …..،البته آن روزي که در آن روزه بودي و در خلال تحمل گرماي شدید را در نیم روز داغ نمودي، بایست به تو گریه کند و نیزآن شب که در آن به عبادت قیام نمودي تا آن زمان که فجر روشن سینه افق را شکافت، بایست بر تو بگرید. و نیز هر پریشان و وحشت زده را که تو به او پناه دادي در آن زمان که پناه دهنده نبود، بایستی بر تو بگرید و هر بینوا و درویشی که بااستخوانهاي بی رمق، تو به یاري او بر خاستی باید بر تو بگرید ….. دیگر به دعاي کدام دعاکننده خود را حفظ کنم ….. ازتقدیر مورد امید چگونه می توان جلوگیري کرد …..، تسلیت خاطر تو این باشد که بزودي ما به سوي تو به آن سرا منتقل خواهیم گردید.).

ابن خالویه گوید شنیده ام که ابوفراس در روزي که به قتل رسید محزون و نگران بود ….. و دخترش او را در آنحالت دید از شدت غم و اندوه گریه کرد ….. ابوفراس اشعاري گفت که آخرین شعر اوست (……. دختر کوچکم براي مصیبت بزرگ، صبري جمیل لازم است ….. چون مرا ندا کنی و از پاسخ شنیدن عاجز گردیدي بگو، زینت جوانان، ابوفراس از جوانی خود بهره اي نبرد …..) او بهنگام شهادت حدود 36 سال عمر داشت. (انا ﷲ و انا الیه راجعون خدایا رحمت، رضوان و درود بی انتهاي خود را بر روح و روان جناب ابوفراس نثار و ایثار بفرما و شفاعت آن بزرگوار را نصیب و روزي ما بگردانآمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

اشاره

شروع خلاصه جلد ششم فارسی کتاب مبارك الغدیر تالیف سرورم حضرت علامه سید عبدالحسین امینی:

(از جلد سوم عربی در قالب جلد پنجم و ششم فارسی (دکتر جمال الدین موسوي):