ادله اثبات ولایت فقیه 1
مباحثی در اثبات ادله ولایت فقیه
ادله اثبات ولایت فقیه 1
بسم الله الرحمن الرحیم
بر آن شدیم در خصوص اصل مترقی ولایت فقیه بحثی در حد بضاعت تقدیم علاقه مندان بنمایم. باشد که مورد رضای خدای متعال قرار گیرد.
طرح ولایت فقیه که به وسیله فقیهان بزرگ شیعه مطرح شده است، در طول قرنها، مورد توجه بوده و جز در بخشی از زمانها مانند آغاز حکومت صفویه، به وسیله محقق کرکی و مانند آن پیاده نشد. این عنصر (ولایت فقیه) محور مشروعیت بخشیدن بر حکومت مردم بر مردم است، چنانکه مراجعه به افکار عمومی ملاک مقبولیت و عینیت بخشیدن به آن است. حکومت اسلامی، یک حکومت مکتبی و در عین حال مردمی است و بسان سکهای است که یک روی آن را ولایت فقیه و روی دیگر آن را، آرای مردم تشکیل میدهد.1
هرچند از منظر حضرت امام خمینی دلایلی که مبین اثبات امامت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) است، برای اثبات ولایت فقیه کافی است؛ ولیکن متفکران اسلامی دلایل متعددی را برای اثبات ولایت فقیه ذکر کردهاند.
دلایلی که برای اثبات ولایت فقیه اقامه شده به دو دسته ادله عقلی و ادله نقلی تقسیم میگردد. باید توجه داشت که علمای شیعه معتقدند برای اثبات یک حکم شرعی ممکن است به چهار نوع دلیل استناد کنیم: 1- کتاب 2- سنت معصومین (علیهم السلام) 3- اجماع 4- عقل. از نظر علمای شیعه لازم نیست برای اثبات یک حکم شرعی حتماً آیه یا روایتی در دست داشته باشیم بلکه میتوان با استفاده از عقل و دلیل عقلی معتبر نیز به حکمی از احکام شریعت اسلام دست یافت و آن را اثبات نمود.2
برخی از دلایلی نقلی که برای اثبات ولایت فقیه اقامه شدهاند، عبارتند از:
1- روایت اللهم ارحم خلفائی
روایتی که شیخ صدوق نقل میکند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمودهاند:
« اللهم ارحم خلفائی. قیل یا رسول الله و من خلفائک؟ قال الذین یأتون من بعدی و یروون عنی حدیثی و سنتی؛3 خدایا! جانشینان مرا رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول الله! جانشینان تو کیانند؟ فرمود: آنان که بعد از من میآیند و حدیث و سنت مرا نقل میکنند ».
مفهوم خلافت، در بین مسلمانان، مفهومی روشن و شناخته شده بوده است و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) عهده داری همه مسئولیتهای سیاسی و حکومتی آن حضرت است. بر این اساس، معنای روایت آن است که علما جانشین پیامبرند و ولایتی که آن حضرت در زمینه حکومت داشته است، به جز آنچه از خصایص پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده، برای فقها که مصداق روشن راویان و بیانکنندگان سنت پیامبرند نیز ثابت است. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) سه مقام و منصب عمده و جانشین پذیر را دارا بودند:
الف) تبلیغ آیات الهی و ابلاغ احکام و راهنمایی مردم.
ب) داوری و قضاوت بین مردم و رفع خصومت.
ج) امامت و رهبری سیاسی.
از اینکه روایت مطلق است و در آن، قید خاصی برای جانشین ذکر نشده است استفاده میشود که فقها در همه شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) من جمله امامت و رهبری سیاسی جانشین آن حضرت میباشند.
2- توقیع شریف
توقیع شریف که مرحوم صدوق در کمال الدین، از اسحاق بن یعقوب نقل میکند که حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پاسخ وی به خط مبارکشان مرقوم فرمودند:
« اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و اَنا حجه الله علیهم4؛ در رخدادهایی که اتفاق میافتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم ».
روشن است که مراد از «حوادث واقعه» در این حدیث، صرف بیان احکام نیست، بلکه حوادث و پیشامدهای اجتماعی است که ارتباط به مصالح عمومی جامعه دارد و برای مردم اتفاق میافتد؛ زیرا رجوع به فقها در احکام، امری بدیهی بوده است؛ مثلاً با پیدایش مواد مخدر یا در ارتباط با هجوم دشمنان به جامعه اسلامی و گرفتن امتیازاتی که منجر به سلطه بیگانه میشود، نظیر امتیاز تنباکو، باید به فقها رجوع کرد.
از سوی دیگر، منظور، حجت بودن فقها در همه شئون جامعه است و با وجود آنان، برای اداره امور جامعه و قضاوت، نمیتوان به دیگران مراجعه کرد.
منظور از راویان حدیث نیز کسانی هستند که اهل معرفت به احادیث و بصیرت در حلال و حرام دین هستند. نتیجه آنکه جمله «فانهم حجتی علیکم» بر این نکته دلالت میکند که فقیه، همه شئون امام معصوم را در جامعه اسلامی دارد.
روایت به عصر غیبت نظر داشته و ناظر به جانشینی فقهای شیعه در همه امور، از جمله، زمامداری جامعه اسلامی است. همان گونه که در عصر حضور، اگر کسی از جانب امام (علیه السلام) بر امری گمارده میشد، مردم موظف بودند دستورهای او را اطاعت کنند و مخالفت با وی مخالفت با امام معصوم شمرده میشد، در زمان غیبت نیز مردم موظفند از فقیه که از طرف معصوم برای حاکمیت جامعه اسلامی منصوب شده است، اطاعت کنند.
3- مقبوله عمر بن حنظله
مقبوله عمر بن حنظله که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:
« … ینظر ان من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً، فانی قد جعلته علیکم حاکماً5؛ مردم باید دقت کنند و از بین فقهایی از شما که احادیث ما را روایت میکنند و در حلال و حرام ما به دقت و اجتهاد مینگرند و احکام ما را میشناسند، توجه کنند و باید آنان را به عنوان حاکم بپذیرند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرار دهند؛ چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم».
این حدیث بیانگر آن است که فقها از سوی ائمه معصومین (علیهم السلام) به عنوان حاکم تعیین شدهاند و شیعیان در مورد اختلافات خود باید به افرادی مراجعه کنند که به حلال و حرام الهی بصیرت و آگاهی دارند. کسانی که حکم آنان را بپذیرند، حکم خدا را پذیرفتهاند و کسانی که حکم آنان را رد کنند، حکم خدا را رد کردهاند.
برخی از فقها در استدلال بهاین حدیث مناقشه کرده و گفتهاند: این حدیث، صرفاً ولایت فقیه بر امور قضایی را ثابت میکند. در پاسخ اینان باید گفت که جمله « فانی قد جعلته علیکم حاکما» کلی و مطلق است و مشتمل بر قضاوت، امارت و حکومت میشود. در واقع، حدیث، درصدد تعمیم شأن فقیه در سوال است که هم مورد سوال و هم فراتر از آن را شامل است، به خصوص که حضرت در پاسخ، به جای تعبیر « جعلته قاضیاً » تعبیر « حاکماً »6 را به کار برده است.
نتیجه آنکه اولاً، در مسائل حکومتی و قضاوت، رجوع به حکام جور و طغیانگر، درست نیست و طبعاً عدم رجوع مسلمانان به حکام و قضات جور، نوعی مبارزه منفی تلقی و موجب انزوای آنان میشود؛ اما عدم مراجعه به حکام جور، مستلزم آن است که جایگزینی برای حل مشکلات جامعه ما در نظر گرفته شود تا امور جامعه مختل نگردد. از این رو، طبق حدیث، فقها از جانب امام معصوم به عنوان حاکم منصوب شدهاند.
1- سبحانی تبریزی، جعفر. حکومت اسلامی در چشمانداز ما: ص 142.
2- مصباح یزدی، محمدتقی. نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه؛ تدوین و نگارش: محمد مهدی نادری قمی: ص 84.
3- شیخ حر عاملی. وسائل الشیعه، ج 18: ص 65.
4- شیخ حر عاملی ، وسائل الشیعه ، ج18 ،
5- شیخ حر عاملی ، وسائل الشیعه ، ج18 ، ص99.
6- همان، ص99.