عجب مملکت قشنگی داریم – طنز
عجب مملکت قشنگی داریم – طنز
از قدیم ایران را به لحاظ جغرافیائی به عنوان یک کشور چهار فصل می شناختند…
در دل زمستان یک جایی چون بهار است و در دل تابستان یک جای دیگر برف می آید…
اما ظاهرا چهار فصل بودن ایران مختص جغرافیا نیست و دامنه آن به حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ و اجتماع هم کشیده شده است. چطوری؟ خدمتتان عرض می کنم.
اولا باید اعتراف کنم این چهار فصلی از من نویسنده که هزار رنگ شده ام تا آن کسی که این را می خواند و احیانا قبول ندارد شامل می شود. رد خور هم ندارد. چرا این را می گویم؟ به یک دلیل ساده چون همه از هم توقع و انتظار داریم دیگران بهار باشند و خودشان اگر خزان بودند تقصیر مابقی است.
این وضعیت در فضای مجازی، رسانه و وسط مترو در صف اتوبوس، (قبلا می گفتن صف نانوائی)، در تاکسی های نارنجی میان زن و مرد غوغا می کنند.
انگار کشور را دو دستی دادند به اینها که کیفشان را بکنند و عده ای نمی گذارند.
کشور پر شده از میلیون ها تحلیل گر، سیاستمدار، دانشمند، خلاق و کارآفرین و از قضا همه مدعی و مصلح ارزشی و اصلاح طلب که عده ایی دیگر نمی گذارند این ها کارشان را بکنند. جالب آنکه اینها وقتی سراغشان می روی می بینی داخل خودشان جور واجور هستند، آن هم با هزار رنگ و قیافه که هیچ کدامشان را نمی شناسیم و اگر بشناسیم؛ تازه می فهمیم تا به حال او را نشناخته ایم.
عجب مملکت قشنگی داریم
نمونه:
هنرمندان کولاک می کنند از انتقاد.
ورزشکاران شاهکار هستند از ایراد گرفتن.
این دو صنف هم تا تقی به توق بخورد بعضی ها که شجاعانه می روند پناهنده سیاسی می شوند و البته بعد از مدتی می فهمند این شجاعت نبوده و بلکه حماقت بوده و اکنون پپشیمان…
دیگر صنوف هم حال و هوایی دیگر حق و ناحق همین ساز را کوک کرده ند.
معلمان و مربیان که همه را درس می دهند چرا خرابکاری می کنید؟
ادارات جاتی ها طلبکاران چرا حقوقشان را ارباب رجوع نمی گیرند و به اینها نمی دهند؟
فعالان اقتصادی توقع مفتی دارند.
برخی نخبه گان، دانشگاهیان و طلاب توقع تشویق دمادم و واریز پول جلوی پایشان دارند.
بازنشستگاه طلب پدرشان را الان از مملکت می خواهند چرا پولمان را نمی دهید؟
مدیران، مسئولین و هزار کاره های گذشته هم الان یا پشیمان هستند یا ساز دیگری می زنند انگار قبلا خودشان هیچ کاره بودند و همه این بلاها را خودشان باعث شده اند.
خلاصه پای صحبت هر کس در هر صنفی می نشینیم اول پز منتقد و مخالف وضع موجود به خود می گیرد بعد هم عیب و ایرادات خود و شیرینکاری هایش را پای دیگران می نویسد و هزار البته که خودش بیگناه عالم است.
آری از همین رو است که می بینیم وقتی دردسرهای سیاسی و اقتصادی درست می شود:
دولت دست توی جیب مردم می کند. (ارز، بورس و سکه و …)
بعضی ها پولشان را از مردم یا یواشکی با اختلاس بر می دارند یا با قلدری خفت می کنند.
بعضی کاسبکاران کلان و خرد برای این که یک ریال گران فروشی کنند دلار و طلا گران دنیا را به رخ می کشد و آجر ۶۰ سال پیش ساخته شده را به قیمت دلار و طلای امروز می فروشند…
نتیجه آن می شود:
مسئولین از مردم،
مردم از مسئولین،
این از آن و آن از این طلبکار می شوند تا جائی که حتی
اپوزیسیون و مخالف و معاند و فرصت طلب و منتقد از دست مردم عصبانی می شوند،
آمریکا و اسرائیل به اپوزیسیون و مخالف و معاند و فرصت طلب گیر داده و می گویند این همه پول خرجتان شد الان بعد چهل سال چه غلطی کرده اید؟
پس همه تقصیرها را به گردن اونا می اندازند …
خب اگر یک شیر پاک خورده بپرسد اونا کی هستند؟
کسی نمی داند فقط می دانند عده ای دارند فساد می کنند بدون آن که کسی بفهمد اونا کی هستند.
چهار تا دزد که دستگیر می شوند:
یکی میگه دیدید خودشون دزد هستند.
یکی میگه زنده باد نظام که با کسی شوخی ندارد.
یکی مگیه مگه میشه همه دزد باشند؟
یکی میگه چهار تا دزد کشور را منتر خود کردند.
یکی میگه اگه می خواهید جلوی دزد را بگیرید باید اول خودشان بروند.
یکی میگه قانون باید عوض بشه. اما چه جوری قانون عوض شود کسی نمی گوید.
یکی میگه همین قانون را اجرا کنیم اما به شرط این که من اجرا کنم نه شما.
یکی میگه همه عیب ها سر اینه که من نمی توانم ولنگار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی باشم.اسمش هم می گذارند آزادی
یکی میگه بی حجاب خوبه؛
یکی میگه بی حجاب بد هست؛
یکی میگه اول قانون باید اجازه بده. ولی قانونی که من میگم نه قانونی که اونا میگن.
یکی میگه باید همه را بگیریم بکنیم توی گونی تا آرمان های انقلاب زنده بمونه و شهدا خوشحال بشوند…
….
عجب مملکت قشنگی داریم
الغرض عجب بلبشویی و شلوغ کاری هست. (و ادامه ماجرا…)
هیچ کس نمیگه من چیکار کردم؟ فقط میگن دیگران عیب دارند.
انگار خودشان آخر معرف و کمال هستند…
نمونه زنده اش
من نویسنده است
حتی یک کلمه هم ننوشتم خودم برای مملکت چه کاری کرده ام؟
مجید بهمنی
آذر 1403