برو اندر جهان تَفرُّج کن

حکایت هایی از گلستان سعدی

برو اندر جهان تَفرُّج کن..!🌜

🖊حکایت بیست و هفتم از باب سوم گلستان سعدی…؛ درباره سفر…!🖊

              🍀قسمت دوم🍀

📚پسر گفت…؛ ای پدر…! فواید سفر بسیار است، از نُزهت خاطر و جَرِّ منافع{جذب فایده} و دیدنِ عجایب و شنیدنِ غرایب و تَفرُّجِ بُلدان و مجاورتِ خَلّان{دوستان} و تحصیلِ جاه و ادب و مزیدِ مال و مُکتَسِب و معرفتِ یاران و تجربتِ روزگاران…، چنانکه سالکان طریقت گفته‌اند…؛

⚘تا به دکان و خانه دَرگِروَی…؛

⚘هرگز ای خام…، آدمی نشوی…!

⚘برو اندر جهان تَفرُّج کن..‌.؛

⚘پیش از آن روز…، کز جهان بروی…!

پدر گفت…؛ ای پسر…! منافعِ سفر…، چنین که گفتی بی شمار است، ولیکن مُسَلّم…، پنج طایفه راست…؛

نخستین…؛ بازرگانی که با وجودِ نعمت و مکنت، غلامان و کنیزان دارد دلاویز و شاگردانِ چابک….، هر روز به شهری و هر شب به مُقامی و هر دَم به تَفرُّجگاهی از نعیمِ دنیا، مُتَمَتِّع…!

⚘مُنعِم…، به کوه و دشت و بیابان…، غریب نیست…؛

⚘هر جا که رفت…، خیمه زد و خوابگاه ساخت…!

⚘و آن را که بر مرادِ جهان نیست دسترس…؛

⚘در زاد و بومِ خویش، غریب است و ناشناخت…!

🍀🍀🍀

🍀🍀

🍀

🖊آنچه گذشت…؛

⬅️پسری…، برای فرار از تنگیِ معیشت، تصمیم به سفر گرفت؛ ولی پدر با این استدلال که “روزی” به کوشش نیست، با وی مخالفت کرد…!

🖊ادامه ماجرا…!

برو اندر جهان تَفرُّج کن..!🌜

⬅️پسر…، برای راضی نمودنِ پدر، فواید متعدد سفر را مطرح می کند؛ که پدر ضمن پذیرش آن…، این فوائد را مخصوص ۵ گروه اجتماعی می داند و تجّار را به دلیل خدم و حشمی که دارند، در مرتبه ی اوّل قرار می دهد…!

🌿و امّا سفر…؛

🖊سفر…، یعنی از جائی به جائی رفتن…؛  وطن را به سویِ مقصدی مشخص با مدت اقامتی معیّن، به منظورِ تجارت، سیاحت، زیارت و یا هر ضرورتی دیگر ترک نمودن…!

🖊سفر از وطن، به جائی نامعلوم که انسان در آنجا هیچ آشنا و مانوسی ندارد، سفر به دیارِ غربت است و عجیب است که این جوان…، که گویا آه در بساط هم ندارد…، در جریانِ سفرِ خود، سخن از “مجاورتِ خَلّان و تحصیلِ جاه” گفته است…!

🖊سفر…، به هر شکلی انجام شود، دارای خطرات و مشکلاتی است و به طورِ طبیعی، سفری که مقصد مشخصی ندارد، این موارد را افزایش می دهد…!

📚به قول صائب تبریزی…؛

⚘نازی که داشتم به پدر چون عزیزِ مصر…!

⚘در غربت…، این زمان ز خریدار می‌کِشم…!

📚به رغم این…،⬆️توصیه ی قرآن به مسافرت، آن هم با عبارتِ مکررِ سِيرُوا فِی الْأَرْضِ؛ که عموماً سفر برای مطالعه در سرنوشتِ پیشینیان است…، بیانگرِ جایگاه سفر در زندگی اجتماعی انسان و تجربه اندوزی و تکاملِ اوست…؛

به همین دلیل است که سعدی علیه الرحمه گفته…؛

⚘بسیار سفر باید…، تا پخته شود خامی…!

⚘صوفی نشود صافی…، تا دَرنکِشد جامی…!

📚و خاقانی نیز در اهمیتِ سفر و تاثیرِ آن در جهان گیریِ اسلام می گوید…؛

⚘قرآن…، ز سفر جهان گرفته است…!

⚘ماه…، از سفر آسمان گرفته است…

📚و پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله فرموده است…؛

سافِروا فَاِنَّكُم اِنْ لَم تَغنَموا مالاً أَفَدتُم عَقلاً…!

مسافرت كنید؛ در سفر، اگر نفع مالی عایدتان نشود، از فوائد عقلانی و تجربی آن بهره‌مند خواهید شد…!

📚علی ای حال…، به علتِ مشکلات و خطراتِ راه…، برای سفر آدابِ فراوانی تعریف کرده اند تا جائی که امام صادق علیه السلام فرمود…؛

لَعَنَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله ثَلاثاً، اَحَدُهُم راکِبُ الْفَلاةِ وَحدَة…!

رسول خدا(ص) سه کس را نفرین کرد، یکی از آنها سواره ای است که در بیابان به تنهائی رهسپار شود…!

🖊درباره سفر…، حرفِ پیرمرد کاملاً درست است که…؛ سفر برای تُجّار و ثروتمندان، به هر کجا که باشد…، سفرِ “تَمَتُّع” است…؛ همچنان که در این روزگار نیز…!

🖊ولی نکته ی اساسی این است که اهلِ معرفت، با هر جاه و جایگاهی، و چه در حضر یا در سفر…، خود را در این دنیا مسافر می دانند و معتقدند سفرِ اصلی…، سفر به دنیایِ دیگر است…، دنیائی که نه ثروت و خدم و حشم به کارِ کسی می آید و نه اصل و نسب…!

📚همان سفری که امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آن فرموده است…؛

آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَطُولِ الطَّرِيقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ…!

آه از كمى زاد و توشه و طولانى بودن راه و دورىِ سفر…!

📚 و باباطاهر عریان درباره عدم تفاوتِ لباسِ سفر دارا و ندار از این دنیا به آن دنیا، گفته است…؛

⚘به قبرستان گذر کردم کم و بیش…!

⚘بدیدم قبر دولتمند و درویش…!

⚘نه درویش بی کفن در خاک رفته…؛

⚘نه دولتمند برده یک کفن بیش…!

ادامه دارد…!

🕯🕯🕯

الف – حجت

تفرججکایتسعدی
Comments (0)
Add Comment