خلاصه جلد بیستم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

معاویه علیه الهاویه 

و

حکومت او در منابع اهل سنت

قبل                                     بعد

 خلاصه جلد بیستم: کتاب شریف الغدیر حضرت علامه امینی رحمه اﷲ علیه

بدعت معاویه در مورد دیات:

ضحاك از قول محمدبن اسحاق آورده است که …..، از زهري سؤال کردم در رابطه با دیه افراد اقلیت هاي مذهبی تحت حمایت مسلمانان گفت (در زمان پیامبر و ابوبکر و عمر هزار دینار) و در عبارت بیهقی (مانند مسلمانان بود، پس معاویه آن را نصف کرد و نصف به خانواده مقتول و نصف به خزانه) و در عبارت ابوداوود (خود بر می داشت…) البته همانطور که در جلد هشتم نوشتیم، دیه اهل ذمه (یهود و نصاري) برخلاف تصور زهري یکهزار دینار نبوده و این را از ائمه مذاهب اسلامی فقط ابوحنیفه گفته و اولین نفري که هزار دینار مقرر کرد عثمان بود و… بنابراین کار معاویه در واقع شامل سه بدعت است (1- دیه را هزار گرفته است 2- آن را میان ورثه و خزانه عمومی تقسیم نموده 3- بفرض غلط صحت این تقسیم، نمی بایست سهم بیت المال را در این رابطه براي خود بردارد) پس، به به از این خلیفه… که چگونه دین را وسیله هوسبازي هاي خود قرار داده است.

ترك تکبیر نماز:

طبرانی از قول ابوهریره ثبت نموده است که اولین کسی که تکبیر نماز را ترك کرد، معاویه بود ابوعبید آن شخص را (زیاد)می داند و… منافات ندارد زیرا زیاد به تقلید معاویه ترك تکبیر کرد و معاویه به تقلید عثمان و …..، ….. طحاوي می گوید(بنی امیه تکبیر گفتن به هنگام رفتن به رکوع و سجود ….. را ترك کردند و این اولین سنت نبود که از سوي آنان ترك میشد…). شافعی از قول انس بن مالک آورده است که (معاویه در مدینه نماز خواند و در نماز خود بسم اﷲ الرحمن الرحیم سوره دوم را نگفت و چون به رکوع و سجود می رفت تکبیر نمی گفت پس وقتی نماز تمام شد مهاجر و انصار فریاد زدند اي معاویه جزیی از نماز را دزدیدي و…) در عبارت دیگر (نمازي جداگانه با آنان بجاي آورده…)، اولاً از این اعتراض معلوم میشود که بسم اﷲ الرحمن الرحیم جزیی از سوره است و آن نظري که می گوید نیست، جعلی است و صرفاً براي توجیه کار معاویه ساخته شده است، چنانکه مطرف بن عبداﷲ می گوید (من و عمران بن حصین در پشت سر علی نماز خواندیم، او هر وقت خواست به سجده برود تکبیر می گفت و چون سر از سجده برمی داشت تکبیر می گفت، و چون از رکوع برمی خاست تکبیر می گفت پس عمران بن حصین دست مرا گرفت و گفت نماز علی مرا بیاد نماز محمد انداخت) و در عبارتی (با ما نمازي چون نماز محمد را خواند،… و گفت چه کسی آن را ترك کرد گفت عثمان …..) و در روایتی عکرمه می گوید که(من پشت سر پیرمردي در مکه نماز خواندم او بیست و دو تکبیر گفت، من به ابن عباس گفتم او آدم احمقی است پس ابن عباس به من پرخاش کرد و گفت این سنت ابوالقاسم محمد است) و به همین مضمون روایات بسیار نقل گردیده از جمله…،

معاویه از روي دشمنی با علی از گفتن لبیک اللهم لبیک خودداري می کند:

نسایی در سنن و بیهقی ….. از سعید بن جبیر آورده اند که (ابن عباس در عرفه بود از من پرسید اي سعید چرا نمی شنوم که مردم لبیک اللهم لبیک را بگویند گفتم آنها از معاویه می ترسند پس او بلافاصله از چادرش بیرون آمد و گفت لبیک اللهم لبیک اگرچه معاویه از این عمل بدش بیاید و سپس گفت خدایا این جماعت را لعنت کن زیرا از روي دشمنی با علی، سنت جاري رسول خدا (ص) را ترك کرده اند…)، …..

احمدبن حنبل از او به همین مضمون روایت نمود و… (گفت خدا فلان کس یعنی معاویه را لعنت نماید که تعمداً عظیم ترین روزهاي حج را هدف قرارداد و آراستگی و شکوهش یعنی همان لبیک اللهم لبیک است را از بین بردند…) و نیز این عقیده عامه دانشمندان و فقیهان است که لبیک گفتن تا رمی جمره عقبه ادامه پیدا می کند… ولی معاویه چون با علی علیه السلام دشمن است و می بیند حضرت به این سنت پایبند است تا جایی پیش می رود که سنت و احکام الهی را زیر پا می گذارد و… و این خبیث تبهکار تاچه اندازه ستمکار بوده که علیرغم نیاز شدید به علم آن حضرت برخلاف رویه و روش آن حضرت عمل می نموده است سعیدبن مسیب می نویسد که (مردي از اهالی شام شخصی را با همسرش می بیند و هر دو را می کشد معاویه در داوري او عاجز می شود به ابوموسی می نویسد تا از علی علیه السلام حکم آن را سؤال کند پس ابوموسی به آن حضرت می گوید که معاویه به من نوشته تا از شما سؤال کنم پس آن حضرت فرمود: (اگر چهار شاهد نگذراند باید طناب در گردنش نهند).

سنت هایی که به دلیل دشمنی با شیعه متروك ماند:

این رویه ناپسند اموي پس از معاویه در بین طرفداران او باقی ماند که صرفاً براي دشمنی با شیعه، سنت رسول خدا را ترك می نمایند ….. از جمله این دشمنی ها: ….. (غزالی و ماوردي می گویند گور بایستی شرعاً هموار باشد ولی چون رافضیان این را شعار خویش ساخته اند ما براي دوري از روش آنان گور را مسطح نمی نمائیم بلکه مرتفع می سازیم…)

و یا مؤلف الهدایه که حنفی است می گوید (….. سنت اینست که انگشتر در دست راست باشد امّا چون رافضیان این سنت را پیش گرفته اند ما انگشتر را در دست چپ می گذاریم…) …..

زمخشري می گوید اولین کسی که خلاف سنت، انگشتر را در دست چپ کرد  معاویه بود…، …..

حافظ عراقی در خصوص نحوه آویختن شاخه عمامه می گوید (….. شاید حضرتش شاخه عمامه را از سمت راست سست می کرده و سمت چپ می آویخته همانطور که عده اي می آویزند ولی چون این طرز آویختن شعار امامیه است بایستی آن را ترك کرد…)،

و یا ….. ابن تیمیه در کتاب منهاج خود می گوید (….. به این دلیل، بعضی از دانشمندان گفته اندکه بعضی از مستحبات و کارهاي خوب را چون شعار رافضیان است بایستی ترك کرد ….. زیرا شعار ایشان است و… شناختن سنی از شیعه لازم است…)

و یا (….. اگر خواست روضه حسین علیه السلام را بخواند بایستی اول روضه سایر اصحاب را بخواند… تا به روضه خوانی رافضیان شبیه نشده و تشبه نجسته باشد و…)

و حجه الاسلام غزالی گوید (….. بر واعظ و غیر واعظ حرام است که روضه حسین و درگیري هاي او و صحابه را بخواند… بلکه باید منازعات آنان را توجیه نموده و بگویند اشتباه در اجتهاد بوده است) و …..،

(کلب گوید موضوع بحث اشتباه در اجتهاد که دلیل شیطانی طرفداران متعصب بنی امیه براي توجیه جنایات معاویه و امثال اوست قبلاً دلایل رد آن ذکر شد، و صرف نظر از این که هر بی سر و پا و منافق و فاسق و بی دین را مجتهد نمی نامند و همانگونه که استدلال به آیات قرآن گردید، این استناد فقط در تخلف و انجام خطا و به شرط رعایت تمام شرایط آن مصداق دارد و بهیچ وجه در مقوله جرم یعنی آن اعمالی که خداوند بر مرتکب آن وعده آتش دوزخ ابدي خود را داده است مصداق ندارد بطور مثال اجتهاد در شرك به خدا و قتل مؤمن و …..، مصداق ندارد و لذا این جماعت تصور می نمایند که مفاهیم قرآن را فهمیده اند و حال آنکه معانی ساده و واضح و آشکار قرآن را نمی فهمند و استدلال هاي قوي و متین آن را درك نمی کنند و در حالیکه خود را مدعی قرآن میدانند فرق مفهوم بین خطا و جرم را در قرآن نمی فهمند و براساس این تعبیر شیطانی از روي هوي و هوس، خود و پیروان خودرا با این اعتقاد شرك آمیز به دوزخ ابدي خداوند وارد می نمایند …..).

بدعت خواندن خطبه قبل از نماز:

زرقانی در شرح موطا در بیان اینکه در دو عید باید نماز را پیش از خطبه خواند، از قول ابن عباس می نویسد. (….. من در نماز عید رسول خدا و ابوبکر و عمر حضور داشته ام و همه آنها نماز را قبل از خطبه می خواندند…)، و می گوید درباره کسی که اولین بار این بدعت را قرار داده که خطبه قبل از نماز برقرار شود اختلاف است…

سکتواري می نویسد، اولین کسی که خطبه را پیش از نماز خواند معاویه بود و سپس حاکمان مروانی مثل مروان و زیاد… و اینها چون چنگ آهنین خود را به گلوي مردم فشار دادند، و دشنام دادن به امیرالمؤمنین را در نطق ها و خطابه ها در دستور کار قرار دادند، خطبه را قبل از نماز قرار دادند تا مردم اجباراً آن را بشنوند و بعد از نماز متفرق نشوند…)،

آري معاویه این بدعت را با جنایت سهمگین دشنام بر علی علیه السلام آمیخته است پس توجه فرمائید به این فرمایش رسول خدا که روایات آن همه صحیح هستند که (….. هرکس علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر که مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است…).

معاویه یکی از قوانین کیفري اسلام را اجرا نمی کند:

ماوردي و دیگران آورده اند که (….. چند دزد را نزد معاویه آوردند و او دستور داد دستهاي آنان را قطع کنند، آخرین دزد قبل از اینکه دست او را قطع کنند، اشعاري را خواند… پس معاویه آن دزد را رها کرد و این اولین باري بود که در تاریخ اسلام از اجراي حد اسلامی صرف نظر می شد…)….

معاویه لباسهایی می پوشد که شرعاً جایز نیست:

ابوداوود از خالد روایت می نماید (….. مقدام بن معدي و…، نزد معاویه رفتند معاویه به مقدام گفت خبر داري که حسن بن علی مرده است ….. او گفت چگونه این خبر را مصیبت نمی دانم حال آنکه رسول خدا حسن را در آغوش می گرفت و میفرمود این از من است و حسین از علی ….. پس مقدام به معاویه بن ابی سفیان گفت ترا به خدا قسم اي معاویه آیا می دانی که رسول خدا از پوشیدن پوست حیوانات درنده و سوار شدن بر آن نهی کرده است گفت آري، پس مقدام گفت به خدا قسم اي معاویه من همه اینها را در خانه تو دیده ام…)،

امیرالمؤمنین در نامه خود به عمروعاص می نویسد: (تو دین خود را تابع دنیاي کسی کردي که گمراهی و تجاوز کاري اوآشکار و فردي بی حیا و بی آبرو است)، ابن ابی الحدید در شرح این فرمایش می نویسد (تردیدي نیست که معاویه شخصی گمراه و تجاوزکاري او آشکار بوده است و… و اینکه حضرت فرموده است بی حیا و بی آبرو بوده از آن جهت است که معاویه شخصی بسیار هوسباز و بی عفت بوده است و مجالس شب نشینی و محافل عیاشی داشته ….. و پس از قیام علی علیه السلام خود را محتاج متانت و آرامش دیده است وگرنه در دوره عثمان بسیار بی حیا و بی آبرو و آلوده به هر زشتی بوده است و در دوره عمر از ترس ریختن آبرو، خود را حفظ می کرده است امّا در عین حال لباس ابریشمی و دیبا می پوشیده و درجام زرین و سیمین می نوشیده و قاطرهایی سوار می شد که جلی از دیبا و زین زرنشان داشته اند و…، و مردم در شرح حال او نوشته اند که در دوره عثمان شراب می خورد و پس از برقراري حکومتش ….. گفته اند در پنهانی شراب می خورد و برخی گفتند نمی خورد ولی در این موضوع اختلافی نیست که گوش به آواز و موسیقی سپرده و به رقص درآمده و به آوازخوانان و مطربان انعام و اکرام نموده است….

معاویه زیاد را به خود منسوب می نماید: (جنایت سهمگین سال 44 هجري):

در زمینه اینکه نسبت خویشاوندي و این اصل که براساس فرموده رسول خدا (….. فرزند متعلق به بستر و فراش است و مرد زناکار را پاداش سنگ است)، اصلی مسلم و از ضروریات اسلام به شمار می آمد تا آنکه در سال 44 هجري روز شومی که معاویه پسر هند جگرخوار، این بدعت را قرار داد و برخلاف سنت و فرموده رسول خدا عمل کرد…)، امت اسلام بر این قول پیامبر متفق است که فرمود: (هر کس در دوره اسلام پدري جز پدر خود براي خودش ادعا نماید بهشت بر او حرام میگردد…) و یا ….. (هر کس متعمداً خود را به کسی جز پدرش منسوب نماید کافر شده است) و… …..، با همه این فرمایشات مکرر و موکد ….. معاویه زیاد را فرزند ابوسفیان زناکار معرفی کرد و …..، و دلیل آن هم این بود که زیاد براي نابودي مردانپاك و صالح و خداپرست دوستدار علی امیرالمؤمنین، به درد او می خورد، زیاد در بستر عبید، آزاد شده ثقیف به وجود آمد و در ناپاك ترین دامن ها پرورش یافت و…، معاویه خود در نامه اي در دوره امام حسن مجتبی سلام اﷲ علیه به زیاد مینویسد (….. از امیرالمؤمنین معاویه بن ابی سفیان به زیاد بن عبید ….. تو نه مادر داري و نه پدر ….. وقتی نامه ام به تو رسید مردم را وادار کن تا با من بیعت کنند ….. تا مانع ریختن خونت شوي…)،

پس از انقراض دولت اموي، زیاد را زیاد بن ابیه(یعنی زیاد پسر پدرش)، یا زیاد بی پدر، زیاد بن امه (زیاد پسر مادرش)، یا زیاد بن سمیه و… می نامیدند ….. مادر او سمیه کنیز یکی از دهقانان ایرانی بود و حارث بن کلده پزشک ثقفی او را بعنوان پاداش مداواي آن دهقان گرفته و او را به غلام خود که عبید نام داشت داد، ….. سمیه از فاحشه هاي بنام و مشهور طایف بود که محل رسمی براي اینکار داشت و صاحب پرچم و نشانه اي براي اینکار و معرفی خود به عموم مردم بود

(کلب گوید در آن زمان رسم بر این بود که فاحشه هاي مشهور و بنام براي معرفی خود به مسافران و غریبه هایی که وارد می شدند بر در خانه خود پرچمهایی نصب می کردند به این معنی که این محل فاحشه خانه است و پرچم به منزله دعوت عمومی از مردم براي زناکاري زناکاران محسوب می شد و تو بر این زیاد بدبخت بی آبرو توجه کن که چگونه مستی قدرت برادر خلیفه بودن او را از اینکه مادرش را فاحشه خطاب کنند بی نیاز کرده است …..)، ….

ابوعمر و ابن عساکر آورده اند (….. زیاد نطقی ایراد کرد… ابوسفیان گفت به خدا قسم من می دانم که چه کسی نطفه او را در دل مادرش کاشت علی بن ابی طالب گفت او کیست، پاسخ داد من پس گفت مواظب حرف زدنت باش… گفت به خدا قسم اگر از ترس عمر نبود وضع زیاد را روشن می کردم… معاویه به استناد همین سخن ابوسفیان، زیاد را به خود منسوب نمود… و اگر معاویه به استناد این گفته پدرش، زیاد را به خود منسوب کرد، او بایستی قبل از زیاد، عمروعاص را به خود منسوب می کرد زیرا روزي که او به دنیا آمد ابوسفیان ادعاي پدري او را کرد و گفت تردید ندارم که من نطفه او را در شکم مادرش نهادم و عاص با او به کشمکش برخاست، ولی نابغه چون ابوسفیان را مردي بخیل می دانست حاضر نشد پدري او را براي نوزاد خود به رسمیت بشناسد و عاص را پدر او اعلام نمود و حسان بن ثابت در این باره سروده است که (اي عمرو، بدون شک پدر تو ابوسفیان است زیرا براي ما از او دلایلی قطعی معلوم شده پس اگر خواستی به پدرت افتخار کنی به ابوسفیان افتخار کن و به عاص افتخار نکن…)،

آري معلوم است که هر زناکار بی عفتی که با سمیه مادر زیاد و نابغه مادرعمرو و هند مادر معاویه و حمامه مادر ابوسفیان و زرقاء مادر مروان و دیگر فاحشه هاي صاحب نام و مشهور ارتباط داشت میتوانست ادعاي پدري فرزندان آنها را بنماید و با همسران آنها بر سر پدري آنها به کشمکش برخیزد…، ابوبکر برادر زیاد وقتی شنید که معاویه، زیاد را برادر خود خوانده و او نیز به این انتساب رضایت داده، خشمگین شد و قسم خورد که هرگز با اوسخن نگوید و گفت قبول این موضوع به معنی تصدیق زناکاري مادرش سمیه است و ترك نسبت پدري او… واي بر زیادآیا با این انتساب او می خواهد با ام حبیبه همسر رسول خدا که دختر ابوسفیان است به عنوان اینکه با او محرم و خویشاوند است ملاقات نماید و…، …..

آورده اند که زیاد در زمان حکومت معاویه به مدینه رفت ….. و ام حبیبه روي از او پوشانید واجازه تشرف به او نداد …..، ….. ابن عساکر و ابن اثیر می نویسند که ابوسفیان به طایف رفت و در دکه شراب فروشی ابومریم سلولی وارد شد و به شراب خواري پرداخت تا مست شد و از او طلب زنی فاحشه کرد او گفت آیا سمیه کنیز حارث بن کلده، زن عبید را می خواهی گفت با اینکه پستانهاي او آویخته و زیربغل بدبویی دارد او را بیاور و سلولی او را آورده و ابوسفیان با او آمیزش کرد و زیاد را به دنیا آورد و معاویه ادعاي برادري او را نمود…)، معاویه براي تائید نسبت زیاد به ابوسفیان مردم را جمع کرد و شاهدان در تأیید این موضوع سخن گفتند از جمله ابومریم سلولی (صاحب همان فاحشه خانه) بود که معاویه از او سؤال کرد (چه شهادت می دهی اي ابومریم، اوگفت من شاهد بودم که ابوسفیان نزد من آمد و از من فاحشه اي خواست و من به او گفتم جز سمیه کسی را ندارم گفت چاره اي نیست او را با همه کثافت بودن و بدبویی اش بیاور، پس من او را نزد ابوسفیان آوردم و ابوسفیان پدر تو با او به اطاقی رفت و سپس سمیه بیرون آمد در حالی که آب منی ابوسفیان از تنش می چکید، پس زیاد به ابومریم گفت مواظب حرف زدن خودت باش تو فقط به عنوان شاهد آمدي تا شهادت بدهی نه اینکه سرزنش کنی و… و بر اثر آن شهادت ابومریم، معاویه زیاد را خویشاوند خود اعلام کرد…) …..

و در عقدالفرید با همین مضمون آمده است که …..، (زیاد از آن همبستري یعنی زناي سمیه با ابوسفیان در بستر عبید بوجود آمد…) البته او این مقام ظاهر را به همان طریقی حاصل نمود که خود معاویه به آن دست یافت، یعنی در آن زمان که معلوم نبود معاویه نوزاد کدام یک از شش نفر زناکار معروف عصر جاهلیت است و البته این مادرش هند جگرخوار بوده که او را فرزند ابوسفیان اعلام کرد… و زیاد نیز که خود را از پستی و ننگ بی پدري نجات یافته دید و…، تصمیم گرفت تا رضایت معاویه را هرچه بیشتر جلب نماید و لذا …..، دست خود را تا مرفق در خون مسلمانان پاك و غیور و دوستداران اهل بیت و خاندان رسالت… فرو برد و …..

و معاویه به چنین جرثومه نجس و پلیدي نیاز داشت و لذا در آن زمان که یونس بن ابی عبید، به معاویه گفت که رسول خدا فرمود فرزند متعلق به بستر و فراش است و…..، معاویه گفت دوباره بگو و او دوباره گفت و سپس او را تهدید کرد و گفت اي یونس به خدا قسم اگر دست از اینحرف خود برنداري، بلایی بر سر تو می آورم که آن سرش ناپیدا باشد و…، ابن یحیی می گوید (اولین حکم از احکام رسول

خدا که رد و پایمال شد حکمی بود که درباره زیاد صادر شد…) و حسن بصري گوید معاویه چهار صفت داشت که اگر فقط یکی از این چهار صفت را دارا می بود براي اثبات تبهکاري او کفایت می کرد (چیره شدن به کمک افراد سفیه و نادان برامت بدون مشورت با صالحان امت یعنی اصحاب باقی مانده رسول خدا، تعیین جانشینی خود براي پسرش یزید پلید که مشروب خوار و دائم الخمر بوده و جامه ابریشمین پوشیده و لهو و لعب و علناً فسق و فجور می کرد…، بر خلاف حکم و امر و دستور رسول خدا، ادعاي خویشاوندي زیاد را نمود و چهارم کشتن حجربن عدي مظلوم و اي بدبختی و نکبت و لعنت بر او باد که حجر و یارانش را کشت و این کلام را دو بار تکرار کرد…)،

و این کلام امام حسن مجتبی است که در حضور معاویه و عمروبن عاص و مروان بن حکم به زیاد می فرماید (….. تو را اي زیاد چه ارتباط به قریش، من براي تو نه تنها در قریش بلکه در اصل و نسب و تولدي شرافتمندانه نیز چیزي سراغ ندارم و به درستی که مادرت فاحشه اي بود که مردهاي قریشی و سایرزناکاران عرب با او در می آمیختند و چون تو به دنیا آمدي مردم عرب براي تو پدري نمی شناختند تا این شخص (اشاره به معاویه) پس از مرگ پدرش ابوسفیان، ادعاي برادري تو را نمود و لذا تو هیچ مایه اي براي افتخار نداري و ننگ سمیه ترا بس است و ما را نسبت با وجود پاك و شریف رسول خدا (ص) و پدرم علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین که هیچ به نجاست هاي جاهلیت نگرائید و عمویم حمزه سید الشهداء و نیز جعفر طیار براي افتخار بس است، و اینکه من و برادرم حسین دو سیدجوانان اهل بهشت هستیم…)…،

سکتواري می گوید: (….. زیادبن ابیه اولین کسی بود که ننگین ترین بد رفتاري را در حق خاندان محمد (ص) رضی اﷲ عنهم مرتکب شد، ….. و هیچ دانشمند اسلامی نیست که با جاحظ اتفاق نظر نداشته باشد …..آنجا که در رساله (بنی امیه) می گوید (….. در آن هنگام که معاویه بر سلطنت دست یافت ….. سالی که آن را سال (اتفاق عمومی) خوانده اند آن سال برعکس نه تنها سال اتفاق عمومی نبود بلکه سال اختلاف و جدایی و اختناق و دیکتاتوري و سرکوبی مسلحانه و…، بود… و معاویه با آنچه در مورد زیاد کرد، یعنی رد علنی حکم قضایی پیامبر خدا و انکار آشکار دستوراسلام و…، به وضوح در شمار تبهکاران درآمد و در جرگه کافران وارد شد…).

بیعت گیري براي یزید: (یکی دیگر از جنایات سهمگین معاویه):

از دیگر تبهکاري ها و جنایات معاویه… یکی دیگر اخذ بیعت (به زور تهدید و تزویر و تطمیع) براي یزید (پلید و جنایتکار)است که آن را بر خلاف خواست اهل (حل و عقد) یعنی صاحب نظران جامعه اسلامی و از طریق ایجاد رعب و ترس و سرکوبی باقی مانده جمعیت مهاجران و انصار از اصحاب رسول خدا (ص) و علیرغم مخالفت برجسته ترین این اصحاب و …..، انجام داد، ….. از خباثت طینت او اینکه او هفت سال براي این کار زمینه چینی نمود… و چون زیاد که مخالف با ولایت عهدي یزید بود از دنیا رفت او عهدنامه اي به نام زیاد جعل نموده و براي مردم خواند که ….. حکومت پس از معاویه متعلق به یزید باشد و…

و نیز آورده اند چون معاویه تصمیم به عزل مغیره ازکوفه گرفت…، مغیره چون تمایل معاویه را می دانست خود را طرفدار یزید نشان داد و وقتی معاویه از این امر که مغیره طرفدار حکومت یزید است، آگاه شد او را در سمت خود در ریاست و حکومت کوفه ابقاء کرد و مغیره بلافاصله به کوفه برگشت و ده نفر از ایادي خود را با سی هزار درهم رشوه فریفته و سپس آنان به نزد معاویه رفته و براي یزید تبلیغ کردند …..و معاویه به موسی پسر مغیره گفت پدرت دین اینها را به چه مقدار خریده است گفت سی هزار درهم، معاویه گفت دین خود را چه ارزان فروخته اند… و آورده اند معاویه نامه اي براي زیاد نوشت و از او مشورت خواست، زیاد مخالفت کرد و او به یزید پیام داد که (زیاد می ترسد که مردم به خاطر کارهاي زشتی که تو انجام می دهی، شورش نمایند و با ولایت عهدي تو مخالفت کنند و چاره را در آن می بیند که تو آن کارها را ترك کنی تا بتوان مردم را قانع کرد…) و آنوقت عبید بن کعب نمیري این پیام را به یزید داد و او از بسیاري از کارهاي خود دست برداشت… و زیاد نامه اي نیز به معاویه داد و او را نهی کرد، و چون زیاد مرد و معاویه خواست براي یزید بیعت بگیرد، اقدامات علنی خود را شروع کرد از جمله براي عبداﷲ بن عمریکصد هزار درهم فرستاد و چون بعد از آن صحبت از بیعت یزید شد عبداﷲ بن عمر گفت: هان معاویه این را می خواست یعنی موضوع بیعت با یزید و دین مرا ارزان قیمت زد و آنوقت از تائید یزید خودداري کرد،

معاویه در شام براي یزید بیعت می گیرد و در راه اخذ این بیعت امام مجتبی (سید جوانان اهل بهشت) را بقتل می رساند:

معاویه هیأت هاي نمایندگی استانها را به دمشق دعوت کرد و در میان آنها احنف بن قیس بود و معاویه اعوان و انصار خود را جمع نموده و از جمله به ضحاك بن قیس گفت وقتی من خطبه ام تمام شد، تو اجازه بگیر و خطبه بخوان و در ضمن خطبه از یزید تعریف کن و او را براي ولایت عهدي پیشنهاد بده و سپس عبدالرحمن بن عثمان ثقفی و… برخیزند و کلام ترا تائیدکنند…، برنامه طبق دستور معاویه پیش رفت ولی احنف بن قیس برخاسته و گفت (….. تو اي امیرالمؤمنین عمرت را سپري کرده اي… پس به سخنان ایشان را توجه مکن ….. و تو می دانی تا حسن بن علی زنده است، مردم حجاز و مردم عراق با یزید بیعت نخواهند کرد…)، و آنوقت ضحاك عصبانی شد و گفت (آري منافقان عراقی که مردانگی آنان، فقط در ایجاد تفرقه است…، حسن و وابستگان حسن را چه به سلطنت و این خداوند است که معاویه را به جاي خود در زمین نشانده است…) و آنوقت احنف دوباره برخاست و گفت(….. اي امیرالمؤمنین تو عراق را با سلطه نظامی فتح نکردي بلکه با حسن بن علی عهد و پیمان بستی و اگر به پیمان خود خیانت کنی باید بدانی که به خدا قسم پشت سر حسن سوارانی کارآزموده قرار دارند و…، و همان شمشیرهایی را که همراه علی در صفین به روي تو کشیده اند هنوز بر روي دوش آنها قرار دارد و دلهایی که کینه ترا در آن جاي داده اند هنوز در سینه هاي آنان است و به خدا قسم مردم حسن را بیشتر از علی دوست دارند)

و دوباره عبدالرحمن بن عثمان ثقفی سخن گفت و…، و آنگاه معاویه سخنانی به تهدید گفت و سپس احنف گفت (….. اي امیرالمؤمنین تو از همه ما بهتر می دانی که یزید درشبانه روز چه اعمالی صورت می دهد و در ظاهر و نهان چکار می کند و به کجا می رود و از کجا می آید و… آگاه باش که اگر یزید را بر حسن و حسین مقدم بداري و برتري دهی در حالی که می دانی آنان کیستند و چه شخصیتی دارند…، در پیشگاه خدا هیچ عذر و بهانه اي نخواهی داشت…)،

پس معاویه در این برهه از زمان دانست تا امام حسن مجتبی زنده است، مردم صالح و شخصیت هاي پاکدامن حاضر نخواهند شد به بیعت ننگین با یزید تن در دهند…، و از همه مهمتر او در ضمن تعهدات خود پیمان بسته بود که حکومت را پس از خود به آن حضرت واگذار نماید و هیچکس را جانشین خود نسازد…، و لذا چاره کار را در آن دید که امام حسن را به قتل برساند و با قتل او مانع اصلی را در راه اخذ بیعت براي یزید، از میان بردارد،

(کلب گوید معاویه علیه الهاویه تنها قاتل حسن بن علی و دیگر مقدسین از امت محمد نبود بلکه در خون حسین نیز شرکت نموده است و با رها کردن سگ هاري چون یزید پلید به سوي حسین بن علی، و اصرار در جانشینی او بدون اینکه از اثر گناه یزید کم شود در خون مظهر ذوالقربی شرکت نمود یعنی، ظاهراً جعده امام را زهر داد ولی باید گفت در واقع معاویه آن حضرت را کشت و یا اگر یزید دستور برپا کردن کربلا را صادر نمود و اگرچه ظاهراً شمر سر امام حسین را برید ولی در واقع این معاویه بود که با روي کار آوردن یزید و عکس العملی که از آن خونخوار سبکسر مورد انتظار بود، قاتل حسین بن علی است و…،

و لذا معاویه در ادامه مأموریت جنگ با محمد صلی اﷲ علیه و آله، در معیت پدرش به ظاهر اسلام آورد و… سپس در لباس اسلام، خاندان محمد را از هم تکه تکه کرد و شعري که یزید می خواند و دین خدا را مسخره می کرد و اجداد خود را براي دیدن انتقام گیري آرزو می نمود و…، در واقع از آرزوهاي معاویه بوده که یزید جامه عمل پوشانده است، آري او در واقع قاتل حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت و امیرالمؤمنین ساقی کوثر و وصی رسول رب العالمین و عزیزان از آل محمد در صحراي کربلا بوده است همان نخل هاي بارور باغ رسول خدا که در جهان نظیر نداشته و نخواهند داشت، همان کسانی که خداوند در کتاب خود از آنان به عنوان ذوالقربی یاد نموده و اجر رسالت را دوستی و محبت آنان قرار داده است و نیز گروه کثیري از مقدسین امت محمد صلی اﷲ علیه و آله را پس ….. اناﷲ واناالیه راجعون و سیعلم الذین ظلموا اي منقلب ینقلبون خدایا آتش ابدي و دوزخ جاویدان خود را جایگاه این ستمگران و طرفداران آنان قرار بده و تا خدایی می نمایی روزبه روز بر عذابشان بیفزا آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

عبدالرحمن بن خالد و بیعت براي یزید:

معاویه در طی خطبه اي به مردم شام گفت (اي مردم شام، سن من زیاد شده و اجلم فرا رسیده و می خواهم کسی را به جانشینی خود تعیین کنم شما نظرتان بر چه کسی است… پس مردم با اتفاق نظر اعلام کردند که ما با جانشینی عبدالرحمن بن خالد بن ولید موافق هستیم…، این نظر بر معاویه بسیار ناگوار و سخت آمد ولی به روي خود نیاورد و در فرصتی مناسب در آن زمان که عبدالرحمن بیمار شده بود، پزشک یهودي دربار خود را مأمور نمود تا با دادن زهر به عبدالرحمن او را به قتل برساند، و پزشک سم را به عبدالرحمن داد و عبدالرحمن در اثر آن سم مرد…، برادر عبدالرحمن از ماجرا خبردار شد و بطور پنهانی با غلام خود به دمشق آمد و به کمین آن پزشک یهودي نشست تا شبی که او از نزد معاویه به همراه اطرافیان خودخارج شد به آنها حمله نمودند و همه فرار کرده و مهاجر آن پزشک یهودي را به خونخواهی برادرش عبدالرحمن کشت و وقتی او را دستگیر کرده نزد معاویه آوردند معاویه سؤال کرد چرا طبیب مرا کشتی پس مهاجر پاسخ داد من مأمور قتل برادرم را کشتم ولی دستور دهنده آن هنوز زنده است…)،

سخنان سعید بن عثمان بن عفان با معاویه:

سعیدبن عثمان از معاویه تقاضا کرد که او را استاندار خراسان نماید و… نیز گفت تو یزید را بر من برتري دادي و براي او بیعت گرفتی در حالی که پدرم از پدرش و مادرم از مادرش و خودم از او برترم …..، معاویه گفت در مورد برتري ها، آري عثمان از من برتر است…، ولی اگر غوطه (باغ پهناور دمشق) از مثل تو پر شود من یزید را با آن عوض نمی کنم…، و ابن قتیبه به عبارتی دیگر آن را نقل نموده که او نزد معاویه آمد و گفت (….. چرا بجاي من براي یزید بیعت گرفته اي در حالی که به خدا قسم می دانی پدرم از پدر او و …..، و تو این مقام و قدرت را بوسیله پدرم بدست آوردي… معاویه خندید و پاسخ داد…و گفت چیزي بخواه …..، و آنگاه گفت خراسان ملک و تیول تو باشد ….. و آنوقت سعید خشنود و خوشحال از دربار معاویه بیرون رفت…).

نامه هاي معاویه در مورد بیعت ولایت عهدي یزید:

نامه به مروان بن حکم:

معاویه در نامه اي به مروان بن حکم نوشت (….. سن من زیاد شده و می ترسم پس از مرگ من در میان امت اختلاف شود و…)، و بعد از انجام مکاتبه یزید را معرفی کرد، در این زمان عبدالرحمن بن ابی بکر اعتراض کرد …..، مروان با اشاره به عبدالرحمن گفت: که او کسی است که آیه (و کسی که به پدر و مادر خود گفت واي بر شما…) براي او نازل شد و آنوقت عایشه به سخن درآمد و گفت: (….. دروغ گفتی اي مروان، این آیه در حق فلان کس نازل شد و اما تو آن کسی هستی که پیامبر خدا ترا لعنت کرد) پس حسین بن علی و عبداﷲ بن عمر و عبداﷲ بن زبیر و… نیز اعتراض نمودند و مروان موضوع اعتراضات را به معاویه گزارش داد….

نامه معاویه به سعیدبن عاص:

معاویه به سعیدبن عاص که استاندار او در مدینه بود نامه اي فرستاد و دستور داد تا مردم مدینه را به بیعت با یزید دعوت کند و…، و سعیدبن عاص گزارش داد که از خاندان محمد (ص)، از بنی هاشم حتی یکنفر هم بیعت نکرد…، و آنوقت معاویه نامه هایی مستقیم به عبداﷲ بن عباس، عبداﷲ بن زبیر، عبداﷲ بن جعفر، حسین بن علی رضی اﷲ عنهم نوشت و… به سعیدبن عاص نوشت ….. (نامه ات رسید دانستم که مردم به بیعت بی اعتنا هستند مخصوصاً بنی هاشم… پس ملایمت و نرمی را در پیش بگیر… مخصوصاً خاطر حسین بن علی را عزیز بدار و مگذار که کار ناخوشایندي از تو نسبت به او سر بزند زیرا او خویشاوند است و…)،

آري چیزي بر زبان می آوردند که در دل ندارند… آري او می گوید حسین و پدرش و برادرش خویشاوند هستند… ولی در عمل دست خود را تامرفق در خون آنان فرو می برد …..،

نامه معاویه به حسین بن علی:

به من اطلاع رسیده که کارهایی کردي که گمان نمی کردم انجام دهی و…، و آن حضرت در پاسخ نوشت: ….. جاسوسان تو دروغ گفته اند من نه به دنبال اختلاف هستم و نه تصمیم به جنگ گرفته ام، من در مورد ترك عهد و پیمانی که بسته اي ازطرف تو و ایادي تو نگران هستم…، از حزب ستمکاري که مقدسات را پایمال ساخته و خون ناحق می ریزد و همان حزب ستمکار و همدست شیطان رانده شده…

نامه معاویه به عبداﷲ بن جعفر:

… می دانی که تو را بر دیگران ترجیح می دهم و نسبت به تو و خانواده ات نظر خوبی دارم… اگر بیعت کنی سپاسگزاري می شود و اگر خودداري کنی مجبور خواهی شد و جناب عبداﷲ بن جعفر پاسخ داد (….. نامه ات رسید و اینکه گفتی مرا بر دیگران ترجیح می دهی، البته اگر چنین کنی خودت را به سعادت رسانده اي و اگر خودداري کنی به ضرر خود توست و اما اینکه نوشته اي مرا مجبور می کنی آگاه باش که ما قبلاً تو و پدرت را مجبور کردیم تا به اسلام در آمده و شما بی رغبت و از راه اجبار و اکراه مسلمان شدید …..)

نامه معاویه به عبداﷲ بن زبیر:

براي او این ابیات را فرستاد (….. تو پست نیستی تا سرزنش کننده تو را سرزنش کند بلکه حقه باز و فریبکاري هستی که جز دغلی و نادرستی نمی شناسد …..) و عبداﷲ بن زبیر به او پاسخ داد (….. تو از هر کس در فرو رفتن در منجلاب گناه و تبهکاري شتابزده تر هستی… تو بردبار نیستی بلکه خود را به بردباري می زنی، ….. و قسم می خورم که اگر بیعت با تو نکرده بودم از دست من جان سالم به در نمی بردي…)

بیعت ولایت عهدي یزید:

معاویه دو سفر به حج رفت (50 و 56) و در هر دو سفر به دنبال موضوع بیعت گیري براي یزید بود…،

ابن قتیبه آورده است(….. معاویه در سال 50 به مدینه آمد و (براي تشکیل یک جلسه خصوصی) به دنبال عبداﷲ بن عباس و عبداﷲ بن جعفر و عبداﷲ بن عمر و عبداﷲ بن زبیر فرستاد و… گفت ….. اجل من نزدیک است و می خواهم یزید را به جاي خود قرار دهم و علت آنکه حسن و حسین را دعوت نکردم با وجود اینکه آنها را دوست دارم اینست آنها فرزندان همان پدرند ….. حالا شما جواب بدهید…

پس عبداﷲ بن عباس گفت (….. خدا را سپاس می گوئیم…، خداي عزوجل محمد را به رسالت برگزید و او را براي دریافت و ابلاغ وحی اختیار نمود و با افتخارترین افراد آن کسانی هستند که با محمد و الهام او ارتباط دارند و سزاوارترین فرد به تصدي حکومت و امر اسلام، نزدیکترین آنها به او است…)،

پس عبداﷲ بن جعفر گفت (….. سپاس خداي را ….. درباره این خلافت اگر به قرآن عمل شود خویشاوندان رسول خدا مقدمند و اگر به سنت عمل شود امر باید متعلق به خاندان او باشد و اگر رویه ابوبکر و عمر عمل شود باز کسی برتر و کامل تر از خاندان محمد نیست و به خدا قسم اگر مردم علی را پس از پیامبرشان عهده دار حکومت می کردند البته حکومت را به متصدي حقیقی و شایسته اش سپرده بودند… در آن صورت حتی میان دو نفر هم در میان امت اختلاف بوجود نمی آمد و شمشیري کشیده نمی شد پس اي معاویه از خدا بترس ….. و اما آنچه در مورد دو پسرعموي من گفتی… به خدا قسم کار درستی نکردي و این کار را نمی توانی انجام دهی مگر با رضایت آنان تو خود می دانی که آن دو نفر معدن علم و بزرگواري و نجابت هستند چه این حقیقت را اعتراف بکنی و چه انکار نمایی…)،

پس عبداﷲ بن زبیر گفت (….. خداي را سپاس ….. این خلافت فقط متعلق به قریش است… پس اي معاویه از خدا بترس… این عبداﷲ بن عباس پسرعموي رسول خدا و این عبداﷲ بن جعفر ذوالجناحین پسرعموي رسول خدا و من هم پسر عمه رسول خدا و حسن و حسین فرزندان علی و تومیدانی که آن دو کیستند ….. پس اي معاویه بترس …..)،

و سپس عبداﷲ بن عمر لب به سخن گشود: (….. این خلافت مثل رژیم امپراطوري رم شرقی ….. یا شاهنشاهی ایران نیست که حکومت از پدر به پسر ارث برسد و ولایت عهد داشته باشد، واگر این خلافت مثل حکومت آنها می بود من می بایست حکومت را از پدرم ارث ببرم… خلافت منحصر به قریش است و متعلق به کسی که شایسته آن باشد و مسلمانان او را قبول نمایند، و آنکه پرهیزکارتر و بیش از همه مورد رضایت باشد…)،

ابن حجر در اصابه آورده است (که معاویه مردم را به بیعت با یزید دعوت نمود… عبداﷲ بن ابی بکر به معاویه گفت مگر این رژیم امپراطوري رم شرقی است که هر وقت یک امپراطور از دنیا برود، پسرش به جاي او حکومت نماید، بخدا ما هرگز چنین نخواهیم کرد…)

و نیز در بیان دیگري از گفتگوهاي سفر اول آمده است که (معاویه به قصد حج وارد مدینه شد… و با جمع کثیري روانه خانه عایشه ام المؤمنین گردید و اجازه ملاقات خواست و عایشه فقط به او اجازه داد و چون وارد شد، مستخدم عایشه یعنی ذکوان آنجا بود و عایشه به معاویه گفت چگونه جرئت کردي و نترسیدي از اینکه کسی را به کمین تو قرار دهم تا ترا به کیفر قصاص برادرم محمد بن ابی بکر به قتل برساند، گفت تو چنین کاري نمی کنی پرسید چطور گفت چون من در حریمی امن و در خانه رسول خدا هستم…، و ….. و چون در ادامه عایشه از حرف او پی برد که بر ولایت عهدي یزید مصمم است به او گفت از خدا بترس و در حق این جماعت چند نفره کار ناروایی نکن… در این هنگام معاویه برخاست تا برود و عایشه به او گفت، تو حجر و یارانش را که افراد عابد و پارسا و مجتهد بودند به قتل رساندي معاویه گفت این سخن را کنار بگذار …..)،

و آنگاه معاویه عبداﷲ بن عباس و حسین بن علی را دعوت کرده و گفت …..، و حسین برخاسته و پاسخ داد ….. (اي معاویه تو نمی توانی حقیقت را پنهان کنی ….. تو در وصف کسانی که بعد از رسول خدا (ص) حکومت یافتند در مورد بعضی از آنها به طور مبالغه آمیزي به فضیلت تراشی پرداختی و با ستم، او را بر دیگري، برتر دانستی و در مورد بعضی دیگر زبان از مدح و ثناي شایسته بستی و ازحد انصاف خارج شدي …..، شنیدم که از کمالات یزید و سیاستمداري او براي امت محمد سخن گفتی و می خواهی در واقع مردم را درباره شخصیت یزید گمراه و دچار توهم و خیالات نمایی و تصور می نمایی فرد ناشناخته و محجوبی را توصیف مینمایی …..، حال آنکه یزید خودش وضع و عقیده خود را نشان داده است، پس تو به کارهاي او نگاه کن از سگ بازي هاي او در آن زمان که آنها را به جان هم می اندازد و کبوتر بازي هاي او و کنیزکان خنیاگر او و انواع هوسبازي هایش تا تو را در وصف خودش یاري کند پس این تصمیم را که داري کنار بگذار، آیا همان گناهان که تاکنون مرتکب شده اي براي توکافی نیست که می خواهی گناه این جرثومه را نیز به دوش خود بکشی و با این وضع به آستان دادرسی پروردگار وارد شوي، به خدا قسم که تو به حدي در باطل و در انحراف و ستمکاري فرو رفته و به ظلم پرداخته اي که دیگر جایی براي ظلم بیشتر باقی نگذاشته اي، اي معاویه تو با مرگ فقط یک چشم بهم زدن فاصله داري بنابراین به کاري خوب و پسندیده دست بزن… و همچنین تو در ضمن سخنان خود به ما هم تعرض نموده اي و ما را از حق اجدادي خود محروم می شماري، در حالی که به خدا قسم این حق را رسول خدا از طریق ولایت براي ما به میراث قرار داده است و…، همچنین تو به فرماندهی آن شخص (عمروعاص)، بر مردم به دستور رسول خدا (ص) و به تعیین او توسط آن حضرت استشهاد کردي، آري این حقیقت دارد و اتفاق افتاد …..، ولی بقیه قضیه را نگفتی که تا این تعیین صورت گرفت مردم اظهار نارضایتی نمودند که چرا او فرمانده گردیده و بر دیگران مقدم شمرده شده است و لذا شروع کردند به ذکر کارهاي نارواي او و آنگاه رسول خدا فرمود اي گروه مهاجر و انصار بعد از این هیچکس جز من فرمانده شما نخواهد بود و به این ترتیب رسول خدا آن کار و رویه را نسخ و ابطال کرد و بنابراین تو چگونه در مورد مهمترین کارهاي عمومی به کار منسوخ رسول خدا و رویه اي که توسط حضرتش نسخ و ابطال گردیده استناد می کنی، و یا چگونه می خواهی کسی را به این مقام مهم منصوب کنی که بعضی او را دیندار نمی دانند و تو همه مردم را رها کرده و شخص بی دین و گمراهی را چسبیده اي و می خواهی مردم را فریب داده و دنیاي او را با بدبخت کردن خودت درآخرت آباد کنی، آري این همان زیانکاري آشکار است…)،

پس معاویه رو به ابن عباس نمود که این دیگر کیست، آیا گفته و نظر تو تلخ تر است و ابن عباس پاسخ داد اي معاویه، به خدا قسم او ذریه پیامبر (ص) است و یکی از اصحاب کساء و ازخاندان پاك و معصوم پس از قصد خود صرف نظر کن …..، و معاویه ….. سه روز در جایگاه خود توقف کرد و روز چهارم بیرون آمده مردم را جمع کرده و گفت (….. اي مردم مدینه من براي بیعت گیري براي یزید آمدم و همه تسلیم شدند مگر اهل مدینه …..، پس حسین برخاست و گفت به خدا سوگند کسی را که به لحاظ پدر و مادر و از حیث شخصیت بهتر از یزید است رها و در معرفی او اهمال کرده اي …..)، …..

معاویه در دومین سفر و تلاش براي بیعت گیري با هزاران سوار جنگی به حجاز وارد شد و ….. از مطالعه ماجراي آن بیعت ننگین و انحرافی معلوم می شود که بیعت تحمیلی در محیطی خفقان آور و با تهدید و ارعاب عمومی و تطمیع و پرداخت رشوه و با تهمت و افترا و فریبکاري و حیله و دروغ صورت گرفت… او سرانجام براي بیعت با یزید عده اي را تهدید می نماید، عده اي را به قتل می رساند، عده اي را استاندار و یا استانی را تیول و ملک آنان می نماید و عده اي دیگر از افراد فرومایه و پست و دنیاپرست را غرق در پول و ثروت می نماید…، و با این وجود کسانی بودند که این ترفندها در اراده آنها اثر نمی گذارد ولی چه فایده که مردم پیرو این اندك نیستند، این امام حسین (ع) پیشواي هدایت گر و راهنما و سبط رسول خدا و صاحب رمز شهادت و فداکاري و مبارزه با ستم کاري است که اینگونه، در تقبیح آن کار ننگین می کوشد و خلق را آگاه می سازد و به مخالفت برخاسته و هشدار می دهد… و از تهدیدهاي معاویه و ….. نمی هراسد تا آنکه معاویه باهمه ننگ ها و گناهکاري ها، به جهنم واصل می گردد و حسین با شهادت خود از جهان می رود و رو به سوي رحمت پروردگار دارد، در حالی که وظیفه اش را به بهترین وجه و کاملترین نحو بپایان برده و …..،

آري حسین در حالی به سوي خداوند و رحمت بی انتهاي او می رود که قربانی بیعت یزید است، همانگونه که حسن مجتبی علیه السلام نیز قربانی گردید و او را براي تحقق بیعت با یزید با زهر مسموم نمودند، براي بیعتی که هزاران بدبختی و فلاکت بر این امت بوجود آورد، و باعث ویران نمودن خانه کعبه و هجوم بر حریم هجرت بر مدینه و جنگ معروف (حره) که در آن به زنان و دختران مهاجر و انصار تجاوز نمودند و…، باعث بوجود آمدن سهمناکترین صحنه هاي تاریخی اسلام یعنی صحنه کربلا که در آن خاندان محمد تارومار و ریشه کن گردیدند و بانگ عزا و شیون از تمام خانه هاي آنان و خانه هاي هر دیندار و هر دوستدار رسول خدا به آسمان بلند شد و دیگر هیچکس روي خوش ندید و دیگر هیچ لب به خنده باز نشد و بلایا و مصایب که پیاپی روآورد اناﷲ واناالیه راجعون و سیعلم الذین ظلموا اي منقلب ینقلبون).

نگاهی به یزید و جنایات او:

یزید پلید کسی که به پست ترین رذایل اخلاقی آلوده بود، بی شرم و بی آزرم، بی عفت و همنشین با کنیزکان مطرب و آوازه خوان، سگ باز بی حیا و…، و در این راه کافی است به سخنان و شهادت هاي هیئت نمایندگی مردم مدینه که به دمشق نزد یزید رفته بودند، توجه کنیم شخصیت هاي بزرگی چون عبداﷲ بن حنظله غسیل الملائکه، عبداﷲ بن ابی عمرو مخزومی و…، آنها در گزارش خود پس از بازگشت از سوي یزید گفتند: (ما از نزد کسی می آئیم که دین ندارد، شراب می خورد، مطربی می کند و در حضور او کنیزکان می نوازند و آوازه خوانی می نمایند، سگ بازي می کند و با اوباش و اراذل نشست و برخاست دارد کسانی که همگی راهزن و شرور هستند، ما شما را شاهد گرفته و او را برکنار می کنیم…)،

و این عبداﷲ بن حنظله صحابی عالیقدر است که او را (پارسا) لقب داده اند و در قیام (حره) به شهادت رسید که در خطبه خود گفت: (اي مردم مدینه از خداي بی شریک بترسید و تقوي پیشه کنید به خدا قسم از قیام علیه یزید آنقدر خودداري کردیم که ترسیدیم از آسمان بر ما سنگ ببارد، این یزید کسی است که مادر و دختر و چند خواهر را با هم به ازدواج خود در می آورد و شراب خورده و نماز را ترك می نماید، …..)،

و منذربن زبیر چون به مدینه وارد شد گفت (یزید به من جایزه اي به مبلغ یکصد هزار داده است ولی این دلیل نمی شود که من ماهیت او را برملا نسازم، اي مردم به خدا قسم که او همیشه آنقدر شراب می خورد که از فرط مستی نماز خود را ترك می کند …..)، ….. و معاویه در نامه اي به یزید می نویسد (….. اي یزید اولین چیزي که مستی حاصل از شراب خواري از تو سلب می نماید …..، ترك شدن نماز در اوقات معین است و ترك نماز در واقع از بزرگترین آفت هاي مستی و میگساري است و… بنابراین خود را از اینکه آن را در پنهان انجام می دهی دلخوش ندار و به کار خود ادامه نده …..).

جنایات معاویه:

صفحات ایام زندگی تباه معاویه را جنایت هایی سیاه نموده است که از حد شمارش و حساب بیرون است و ما از آن میان چند نمونه ارائه می نمائیم از آن جمله ….. سالیان سال و زمانی طولانی به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فحش و ناسزا داده و آن حضرت را لعنت می فرستاد و در قنوت نماز بر آن حضرت لعنت می نمود و آن را به عنوان یک سنت و روش در نمازهاي جمعه و عید اجرا می کرد…، او براي جلوگیري از گریز مردم در رابطه با دشنام بر علی علیه السلام، سنت رسول خدا را تغییر و دستور داد که خطبه نماز قبل از نماز خوانده شود و…،

مسلم و ترمذي آورده اند که معاویه به سعدبن ابی وقاص گفت چرا به ابوتراب فحش نمی دهی گفت چون سه سخن از پیامبر درباره او شنیدم که موجب می شود هیچگاه او را بد نگویم ….. پس سه حدیث (منزلت، رایت، مباهله) را گفت… این روایت با همین مضمون از طبري نقل و مسعودي پس از نقل روایت طبري در وجه دیگر آن را آورده و می گوید: ….. که (چون این حرف را به معاویه زد و برخاست تا برود، معاویه بلند گوزید و بادي از خود بیرون فرستاد و گفت حالا بنشین تا جواب حرفت را بشنوي ….. اگر تو راست می گویی چرا علی را یاري نکردي و چرا با او بیعت نکردي و اگر آنچه تو شنیده اي من از پیامبر شنیده بودم تا زنده بودم نوکري علی را می کردم… )، ….. و البته معاویه تمام آن احادیث را شنیده بود و…

(کلب گوید او میخواست سعد را تحقیر نماید و البته خود او از هر کس دیگر بیشتر به منزلت امیرالمؤمنین آگاه بود و نیز عمروعاص به شرحی که قبلاً مذکور شد و در شعر خود نیز اشاره و مکاتباتی که با هم نمودند و…، و در همه آنها تفکر کن و عبرت بگیر که چگونه شیطان اعمال آنها را در نظرشان جلوه گر نمود تا دشمنی خدا و رسول و امام بر حق در نظر آنها کم جلوه نمود و..، تا آنکه فریب نفس خود را خورده و زندگی بی ارزش فانی را با ظلم و ستم و بیدادگري و قتل عام جمعیت خداپرستان، براي خود به عذاب جاوید تبدیل نمودند، خداوندا همه آنها و اعوان و انصار آنها و کسانی که به عمل آنها در طول تاریخ راضی ومایلند و براي توجیه جنایات آنان دلیل تراشی می نمایند…، را در جهنم سوزان و غضب ابدي خود وارد بفرما و تا خدایی میفرمایی، لحظه به لحظه بر عذاب آنها بیفزا آمین، آمین، آمین یا رب العالمین..)

و نیز پس از درگذشت حسن بن علی، معاویه وارد مدینه شد و خواست تا بر فراز منبر رسول خدا علی را لعنت نماید پس او را به واسطه سعد نهی کردند ….. و به ام المؤمنین حضرت ام سلمه خبر دادند که معاویه این چنین جنایت می نماید پس آن حضرت به او نوشت (شما از روي منبر، خدا و پیامبرش را لعنت می نمائید، زیرا علی بن ابی طالب و دوستان او را لعنت می نمائید و من شهادت می دهم که خدا و رسول او، علی را دوست داشته اند)، ولی معاویه به سخن او اعتنایی نکرد

(کلب گوید هزاران هزار صلوات و درود خداوند برمادر بزرگوار ما، حضرت ام سلمه که شهادت او در مظلومیت مولاي ما علی بن ابی طالب بر صفحات تاریخ ماندگار و تا ابدالآباد درخشان شد و ما به این شهادت افتخار می نمائیم و آن را سندي محکم در محکومیت و اثبات بزه هاي معاویه علیه الهاویه تلقی می نمائیم…،)،

و نیز آورده اند که معاویه عقیل بن ابی طالب را مجبور نمود تا بر فراز منبر علی علیه السلام را لعنت نماید و او به منبر رفت و… گفت (اي مردم معاویه بن ابی سفیان به من دستور داد تا علی بن ابی طالب را لعنت نمایم پس شما او را لعنت کنید، که لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد) و از منبر پایین آمد و هر چه معاویه به او اصرار کردکه لعن تو دو  پهلو بود پس عقیل گفت به خدا قسم حاضر نیستم تا یک کلمه آن را کم یا زیاد کنم و سخن بستگی به نیت سخنگو دارد

(کلب گوید و البته اینگونه لعن نمودن که در واقع لعن بر معاویه و سایر حکام او بود در زمان تقیه رایج شد و در واقع سنتی براي دوستداران آن حضرت گردید تا در میان جمع بر معاویه و حکام او لعنت بفرستند و مردم نیز آمین گویند و…)،

و نیز معاویه به عبیداﷲ بن عمر گفت علی را بد بگو و علیه او شهادت بده که عثمان را کشته است پس او گفت به او نمی توانم بد بگویم زیرا او علی بن ابی طالب و فرزند فاطمه بنت اسد است و دلیري او مسلم است و به نحوه حکومت او هم که تو آگاهی… فقط می توانم به او تهمت قتل عثمان بزنم…،

و نیز آورده اند شخصی به نام انیس به گروهی که در بدگویی به علی زیاده روي کرده بودندگفت من به خدا سوگند یاد می کنم که از رسول خدا شنیدم که فرمود من در روز قیامت براي عده اي که تعداد آنها بیشتر از شماره درختان و گیاهان روي زمین است شفاعت می نمایم، پس آیا شما فکر می کنید با توجه به علاقه اي که رسول خدا به نزدیکان خود دارد از آنها شفاعت نمی نماید و…)،

و نیز آورده اند که روزي معاویه در میان انجمنی از اعیان و بزرگان کشور که در بین آنها احنف بن قیس نیز حاضر بود نشسته و در این زمان مردي شامی به نطق ایستاده و در پایان کار به علی لعنت فرستاد، پس احنف گفت اي معاویه این سخنران تو اگر بداند که تو با لعنت فرستادن بر جمیع انبیاء و پیامبران الهی خوشحال می شوي البته اینکار را انجام می دهد، پس از خدا بترس و دست از علی بردار… و معاویه گفت باید بالاي منبر بروي و او را لعنت نمایی، و احنف به معاویه گفت در صورتی که مرا مجبور به این کار نمایی… خواهم گفت خدایا تو و فرشتگان تو و پیامبران تو و همه آفریدگان تو هر یک از آن دو (علی علیه السلام و معاویه علیه الهاویه) را که به دیگر تجاوز مسلحانه کرده لعنت بفرما و (فئه باغیه) گروه ستم کار را لعنت فرما و خدایا آنها را لعنت فرما لعنت بی انتها و آنوقت به مردم می گویم بگوئید آمین که خدا شما را رحمت نماید…)، پس معاویه دست از او برداشت و او را از این الزام معاف نمود، و نیز علامه اسماعیل بن علی آورده است که حسن علیه السلام در نامه اي نوشت که به شرط رعایت چند تعهد از سوي معاویه حاضر به مصالحه است… از جمله آنکه به علی بد نگوید و معاویه نپذیرفت، پس از او خواست که علی را در حضور او دشنام ندهد و معاویه پذیرفت ولی عمل نکرد و نیز قیس بن عباد به زیاد گزارش داد که شخصی به نام صیفی بن فسیل از رهبران طرفدارحجر و از سرسخت ترین دشمنان تو است، زیاد او را احضار کرد و گفت تو درباره ابوتراب چه می گویی… گفت او ابوالحسن و الحسین علیهم السلام است زیاد گفت او را لعنت کن یا گردن ترا می زنم… گفت اگر مرا بکشی من به رضاي خدا تعالی می رسم و تو بدبخت و بدعاقبت خواهی شد… آنگاه حکم نمود تا او را گردن بزنند پس او را با غل و زنجیر به زندان انداخته که بعداً کشته شد، او با حجر ویارانش در سال 51 هجري به شهادت رسید

و نیز آورده اند که بسر بن ارطاه از سرداران پست و سفاك معاویه در بصره در روي منبر علی را دشنام داد و گفت شما به خدا قسم می دهم اگر حرف من درست است تائید و اگر نادرست است تکذیب نمائید پس ابوبکره برخاست و گفت خدا را شاهد می گیرم که ما ترا دروغگو دانسته و حرفت را نادرست می دانیم پس زیاد دستور داد که او را خفه نمودند

(کلب گوید این معاویه، این یزید و این زیاد و… چه کسی را گردن زدند و چه کسی را خفه کردند و چه کسی را به شهادت رساندند…، آري هر کس ستم نماید اول به خود و بعد به دیگري ستم خواهد نمود و این اشقیاء با این اعمال خود را وارد آتش ابدي الهی نمودند، پس خدایا تا خدایی می فرمایی هر لحظه بر عذاب آنها اضافه فرما و آنها را تا ابدالآباد در آتش دوزخ خود ثابت و برقرار بدار که این جماعت در ستمکاري خود از انجام هیچ ظلمی فروگذارنکردند آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)،

و نیز آورده اند که معاویه کثیربن شهاب را به فرمانداري ري فرستاد و او بر روي منبر به علی بسیار ناسزا می گفت پس او را در همان مقام ابقاء نمود، …..، …..

و نیز آورده اند که مغیره بن شعبه چون به استانداري کوفه رسید بر فراز منبر بارها به علی و شیعیان او لعنت می نمود و میگفت که پیامبر دخترش فاطمه را به او به جهت جبران محبت هاي ابوطالب داده است و علی را دوست نداشته است،

و نیز حاکم نیشابوري و ذهبی روایت نموده اند که (مغیره به علی بد گفت پس زید بن ارقم برخاسته به او اعتراض کرد و گفت اي مغیره مگر نمی دانی پیامبر از بدگویی نسبت به کسانی که از دنیا رفته اند نهی کرده پس چرا به علی بد می گویی، ….. و چون خواستند که صعصعه بن صوحان را مجبور به لعن بر علی علیه السلام نمایند گفت خدا لعنت کند کسی را که خدا را لعنت کند و کسی را که علی بن ابی طالب را لعنت نماید…)،

و نیز از ابن سعد آمده است… که (مروان در مدینه حاکم بود و علی و حسن علیهم السلام را لعن و ناسزا می گفت پس حسن به او پیام داد من با دشنام دادن به تو، چیزي از حرفهاي تو را محو و بی کیفر نمی نمایم بلکه از خدا می خواهم حق مرا از تو بگیرد و در میان ما حکم فرماید تا اگر راست گفته بودي ترا پاداش دهد و اگر دروغ گفته بودي البته خدا کیفري وحشتناك تر و سهمگین تر از ما به تو خواهد داد)،

آري مروان همان کسی است که رسول خدا او را قورباغه پسر قورباغه خوانده و کسی بود که در جواب اینکه چرا علی را ناسزا می گوئید گفت حکومت ما بنی امیه جز به این روش ثابت و پابرجا نمی ماند و معاویه عمروبن(سعید)بن عاص را که به اشدق ملقب بود فرماندار مدینه نمود و احمدبن حنبل روایتی را از رسول خدا (ص) نقل نموده است که می فرماید (یکی از ستمکاران بنی امیه بر منبر من می نشیند که آب از دهان او سرازیر می شود) و… عمروبن سعید بر منبر رسول خدا بود و آب از دهان او سرازیر می شد و این شقی از کسانی است که بر فراز منبر علی را ناسزا میگفت و قسطلانی و انصاري می نویسند او از این جهت اشدق لقب گرفت که به منبر رفته و خارج از حد به علی رضی اﷲ عنه ناسزا می گفت و بر اثر آن دهان و صورتش لقوه گرفت،

عمروبن سعید همان شقی است که وقتی عبیداﷲ بن زیاد براي او خبرقتل حسین بن علی را فرستاد، اظهار شعف و شادي نموده و با خنده شعر می خواند… و ابن عبیده اضافه نموده که سپس به مزار شریف رسول خدا اشاره کرده و گفت، اي محمد این قتل و کشتار به جبران جنگ بدر پس گروهی از انصار حرف او را تقبیح نموده و به آن اعتراض کردند، …..

(کلب گوید ببین و قضاوت کن، که رسول خدا براي رضاي خدا جهاد می کرد وآنان براي رضاي شیطان قتل عام می کردند و انتقام کشتگان خود را در بدر و احد و خندق از پیامبر و علی می گرفتند)

و نیزحاکم نیشابوري آورده است که حجربن قیس مدري از خدمتگزاران خاص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب رضی اﷲ عنه بود و روزي علی به او گفت اي حجر روزي ترا بر پا نگاهداشته و دستور خواهند داد که به من لعنت بفرستی و تو مرا لعنت بفرست ولی از من تبري مجو و بیزاري منما پس طاووس گوید من شاهد بودم که حجر مدري را احمدبن ابراهیم خلیفه بنی امیه در مسجد بپا داشت و ملزم نمود تا لعنت نماید و یا کشته شود پس حجر گفت (امیر احمد بن ابراهیم به من دستور داد علی را لعنت نمایم به همین جهت او را لعنت کنید که خدا او را لعنت نماید) و طاووس گوید که و خدا عقلشان را از کار انداخته بودو هیچکدام از آنها مقصود حجر را در نیافتند،

….. آري معاویه و تمامی کارگزاران او، این روش را ادامه دادند… تا اینکه به صورت سنت و رسمی عمومی و طبیعی درآمد و این رسم از زمان شهادت علی علیه السلام تا زمان منع آن در زمان حکومت عمر بن عبدالعزیز مدت چهل سال طول کشید… تا جایی که پس از قطع این رویه جنایت بار مردم عوام تصور نمودند که عمربن عبدالعزیز گناهی بزرگ مرتکب شده و بدعتی نو برقرار نموده است…،

احادیث پیامبر در نهی از دشنام گویی:

صرف نظر از مقام و منزلتی که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) در خلافت پرعظمت الهی، اعم از سوابق درخشان در اعتلاي اسلام و دفاع از آن و دادگستري و …..، و نیز آن فضایل و افتخارات که خداوند آیات کریمه خود را در حق او نازل فرمود و نیز آنچه رسول خدا در عظمت مقام او بیان نمود و…، دارد این سؤال را می پرسم آیا او یک مسلمان و حتی یک مسلمان عادي هم محسوب نمی شد…، مسلمانی که انبوه احادیث نبوي و فتواهاي فقیهان اهل اسلام بر آن قرار دارد که نباید او را دشنام داد و لعنت بر او حرام است…، آیا این فرمایش رسول خدا کافی نیست که فرمودند (بد گفتن به مسلمان مساوي با زشتکاري است …..) و …..، آیا به نظر آن جماعت او جزء عشره مبشره نیست و یا حداقل یک صحابی بشمار نمی آید که به اعتقاد آنان همه اصحاب عادل و صالح هستند و… و جایز نمی دانند که کسی به آنها بد بگوید و به شیعه حمله می نمایند به این دلیل که به تعدادي از اصحاب انتقاد و از آنها نکوهش می نمایند… تا جایی که …..

می گویند اگر کسی به یکی از اصحاب بدگویی کرد او را به نامسلمانی متهم کن… و تا حتی ابویعلی می گوید آنچه در مورد بدگفتن به اصحاب مورد اتفاق فقیهان است اینست که اگر کسی آن را جایز بداند کافر است و اگر جایز نداند کافر نیست ولی فاسق است ….. و جمعی از فقیهان کوفه با قاطعیت گفته اند کسی که به اصحاب بد بگوید باید حتماً کشته شود و رافضیان را کافر شمرده اند…، شیخ علاءالدین می گوید کسی که به یکی از اصحاب پیامبر (ص) دشنام دهد به ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، عمروعاص، و اگر بگوید آنها گمراه و یا کافر بوده اند باید اعدام شوند و اگر ناسزا گویند باید مجازات شوند…، از قاضی ابویعلی سؤال شد درباره کسی که به ابوبکر دشنام دهد گفت کافر است سؤال شد نماز میّت بر او می توان خواند گفت نه، سؤال شد چطور در حالی که لااله الاّاﷲ می گوید…، گفت به نعش او دست نزنید (یعنی نجس است) بلکه با چوب بغلطانید و به گور اندازید و رویش خاك بریزید …..

و به دستور المتوکل علی اﷲ، عیسی بن جعفر بن محمد را به دلیل آنکه به ابوبکر و عمر و عایشه و حفصه دشنام داده بود اعدام شد…، ….. و اگر از این استثناء از آنان سؤال کنید شاید در میان آن جماعت عده اي وقیح باشندکه با نهایت بی شرمی بگویند آري علی و دو فرزند او همان دو که سید جوانان اهل بهشت هستند از این احکام مستثنی بوده و دشنام دادن به آنها برخلاف بد گفتن به دیگر اصحاب اشکالی ندارد چون پسر هند جگرخوار به آنان ناسزا می گفت و لعنت می کرد… ولی ما به او نمی توانیم جسارت کنیم چون کاتب وحی است و هر چند که در دوره چند روزه مسلمانی ظاهري خود که با اواخر حیات پیامبر (صلی اﷲ علیه وآله) مقارن بود و جز چند نامه به رؤساي قبایل ننوشته است و نیز از آن جهت که خواهر او ام حبیبه همسر رسول خدا بوده و او دایی مؤمنان حساب می شود و بقیه برادر زن هاي رسول خدا مثل محمد بن ابی بکر…، خال المؤمنین یعنی دایی مؤمنین محسوب نمی شوند زیرا دوستدار علی و در سپاه علوي بوده و با معاویه جنگیده اند …..

حالا بیائید از آنها سؤال کنیم که معاویه و امویان ….. که مرتکب این جنایت ننگین گردیده اند… به چه مجوزي به امیرالمؤمنین مولاي متقیان علی علیه السلام دشنام می داده و لعنت می فرستاده اند، ….. آري شما اجازه می دهید به چنین شخصیت والایی دشنام داده و لعنت فرستند ودر عین حال اخطار می کنید که به زنازادگان و بی پدران و تبهکاران نامی و گناه ورزان حرامی بد نگویند و اوصاف درخورآنان را بیان ننمایند و زبان به انتقاد میخواره گان و شرابخواران و شهوت رانان و دلقکانی که پیامبر (ص) را مسخره می نمودند و آن حضرت آنها را تبعید و طرد و لعنشان کرده و شریعت اسلام و احکامش را بازیچه ساخته و سنت را پایمال کرده و قرآن را به هیچ شمرده اند و…، نگشایند، …

پسر هنده جگرخوار با امیرالمؤمنین می جنگید:

در این زمینه از هر چه چشم بپوشیم این حقیقت را نمی توانیم ندیده بگیریم که مولا امیرالمؤمنین خداپرستی است که آزار رساندن به او و جنگ با او حرام است، و البته کسانی که به مردان و زنان مؤمن بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند آزار میرسانند، بار بهتان و گناهی آشکار را بر دوش گرفته اند…، و امت محمد (ص) با این حدیث اتفاق نظر دارند که (دشنام دادن به مسلمان مؤمن، تبهکاري و جنگ با او کفر است)، و معاویه هر دو گناه را مرتکب شده است،

(کلب گوید و خداوند در کتاب خود می فرماید الفتنه اشد من القتل و معاویه علیه الهاویه در پناه ایجاد شبهه در مردم عوام، فتنه اي ایجاد کرد که ثمره آن تبهکاري و جنگ با علی علیه السلام بود و با حیله و تزویر و دروغ، چهره حق را مخدوش نموده و با وانمود نمودن و تظاهر به حقانیت، با گروه طرفدار خود به سوي دوزخ جاویدان رهسپار گردید و اینکه بگویند آنان تابع فتوي بوده اند وگناهی بر آنها نیست یک توجیه شیطانی است که عقل و شرع آن را پذیرا نیست زیرا خداوند می فرماید فلینظر الانسان الی طعامه و منظور از این نظر نمودن در واقع، بررسی و تجزیه و تحلیل نمودن امامت است و صرف اطاعت کورکورانه رافع مسئولیت مسلمانان نیست و انسان بایستی آب را از سرچشمه طلب نماید و هرگاه در عمل به قرآن و سنت به شبهه افتاد توقف نماید و اگر قرار شد امام خود را انتخاب نماید کسی را پیشواي خود قرار دهد که عمل و روش او از همه به قرآن و سنت پیامبر نزدیک باشد و البته سنت و کتاب خدا صاحب دارد و براي انسان شایسته نیست که در آیات کتاب خداوند افتاده و آنها را به فکر و رأي خود تأویل نماید که البته در گمراهی خواهد افتاد و تا قول خدا و رسول و معصومین که مفسر قرآن هستند وجود دارد اتکاي به فکر و اندیشه، حاصلی جز گمراهی ندارد، و بطور مثال وقتی در قرآن آمده است یداﷲفوق ایدیهم نبایستی قیاس به مثل کنیم و قائل به جسمانیت خدا شویم و بگوئیم قرآن خود به این امر یعنی جسمانیت دست خدا اشاره دارد و این دست خدا قاعدتاً به پیکري وصل است و…،

و یا اینکه بگوئیم خداوند می فرماید هر کس را بخواهد هدایت می کند و هر که را بخواهد گمراه می نماید، پس اعتقاد به جبر پیدا کرده و جنایات خود را به خدا نسبت دهیم همانطور که شیطان گفت و اشقیاء به آن استناد کردند و در حالی که صاحبان قرآن، راه را براي ما معلوم کرده اند پس تو با انتخاب ایمان و عمل خوب و صالح از آن نوري پیروي می نمایی که تو را به حیات جاویدان هدایت می نماید یعنی صراط المستقیم و بهشت موعود و رضاي خداوند انشاءاﷲ در پناه خدا و هدایت محمد و آل محمد علیهم السلام)،

و حال آنکه علی علیه السلام علاوه بر این موضوع، خلیفه وقت بوده و خلافت او صرف نظر از تصورات مختلف در این باره، به وسیله نص واجماع اهل حل و عقد (صاحب نظران جامعه اسلامی) و بیعت مهاجران و انصار و موافقت همه اصحاب صورت گرفته به استثناء تعداد انگشت شمار که از راه راست منحرف گردیدند، و… علی علیه السلام واقعاً و حقاً خلیفه وقت بوده و قیام کننده بر علیه او با اسلحه واجب القتل بوده است… و با توجه به این فرمایشات و دستورات …..، معاویه در رأس تجاوزکاران داخلی(فئه باغیه)، قرار دارد همانگونه که در زمان بت پرستی خود در رأس قبایل مشرك و مهاجم ضد اسلام قرار داشت و آخر زندگی او چه اندازه به اول زندگی او شباهت یافت…، ….. و این کلام رسول خدا که هرگاه معاویه را بر روي منبر من دیدید او را بکشید

(کلب گوید که این کلام از اخبار غیبی حضرت و جزء معجزات آن حضرت می باشد و…)،

و یا حدیثی که مناوي در کنوز خود آورده که (رسول خدا فرمود هرکس با علی بر سر خلافت جنگ نمود او را بکشید هر کس می خواهد باشد و…) و… بنابراین آن زمان که این دو گروه در مقابل هم صف آرایی کردند قرآن اختلاف آنها را فیصله داد و خدا تکلیف آنان را معلوم نمود که (هرزمان دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند بین آنان اصلاح نمائید و اگر یکی از آن دو به دیگري تجاوز مسلحانه کرد با متجاوز جنگ نمائید تا به حکم خدا برگردد)، ….. و لذا دار و دسته معاویه به موجب نصی که از رسول خدا در دست است، تجاوزکار داخلی (فئه باغیه) هستند…، و قاضی ابوبکر بن عربی می گوید: این آیه در مورد جنگیدن مسلمانان با یکدیگر اصل است ….. و پیامبر به همین آیه اشاره و توجه داشته و لذا فرموده است که (عمار را دار و دسته تجاوزکار داخلی به قتل میرسانند)، و یا در مورد خوارج می فرماید (علیه بهترین فرقه قیام مسلحانه می نمایند) …..

و لذا براي علماء اسلام محقق شد و بادلیل دینی ثابت شد که علی رضی اﷲ عنه امام بوده و هر که علیه او قیام مسلحانه کرده تجاوزکار به شمار آمده و جنگ بادشمن علی واجب بوده است …..) و نیز زیعلی در نصب الرایه می گوید (حق به جانب علی بوده و دلیل آن هم فرمایش رسول خدا به عمار است که ترا فئه باغیه یعنی دار و دسته تجاوزکار داخلی خواهند کشت و شک نیست که او همراه علی بوده و همدستان معاویه او را کشته اند… و حسن ظن در حق آنان مستلزم این است که گفته شود قصد خیر داشته ولی به خطا رفته اند، و لذا اجماع بر این است که علی حق داشته با سپاه جمل یعنی با طلحه و زبیر و عایشه و همراهان آنان و همچنین با سپاه صفین یعنی معاویه و سپاهیان او جنگ نماید و مسلم است که عایشه بعدها اظهار پشیمانی نموده است…) …..

و لذا به همین دلایل بود که مولا امیرالمؤمنین جنگ با معاویه و یاران او را واجب می دانست و می فرمود (چاره اي ندیدم جز اختیار کردن یکی از دو راه، جنگ با آنان و یا کافر شدن به آنچه بر محمد نازل گردیده است)، بنابراین معاویه اي که جنگ با او و قتل او واجب بود چگونه به خود اجازه می داد با امیرالمؤمنین جنگ نماید و…، ….. و لذا حضرت علی علیه السلام (بارها) معاویه و یاران او را دعوت به قرآن و سنت رسول خدا نمود از جمله فرمود: …..، …..، (آگاه باشید من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و به جلوگیري از ریخته شدن خون این امت دعوت می نمایم،)، اما آن گمراهان قبول ننموده ….. و امام خود پیشبینی نمود و به معاویه نوشت (….. ترا می بینم که فردا چون از فشار جنگ به ستوه آیی چون شترانی که از سنگینی بار فریاد می آورند فریاد برآوري و مرا و یاران مرا به مراجعه به کتابی بخوانی که به زبان خود آن را احترام می کنی ولی به قلب خود آن را انکار می نمایی…)، پس چون پیش گویی حضرت به تحقق پیوست که قرآن را بر نیزه بردند و… امام فرمود (…..به خدا قسم آنها قرآن را بالا نبرده اند از آن جهت که آن را می شناسند و به آن عمل می کنند بلکه کار آنها خدعه و فریب است و ایجاد سستی و تزلزل و صدمه زدن است …..)، …

چهل حدیث از احادیثی در فضیلت علی علیه السلام:

پیامبر گرامی براي هشدار دادن به مسلمانان و جلوگیري از افتادن آنها به ورطه این آشوب جاهلانه از هیچ کوششی فروگذارننموده و مقام و منزلت آن حضرت را (بطور مستمر) بیان نموده که ….. مبادا با او جنگ نمایند، یا دشنام داده و یا لعنت نموده و یا کینه او را به دل بگیرند و یا از یاري او کوتاهی نمایند و… و البته این همه آیات قرآن و روایات و حدیث از رسول خدا معاویه را قانع و مطیع نمی سازد، از جمله (در حدیث منزلت) (علی نسبت به من مانند هارون است نسبت به موسی) و…، یا(هر کس را که من مولاي اویم علی نیز مولاي اوست خدایا هر که او را دوست دارد تو او را دوست بدار و هر که او را دشمندارد تو او را دشمن دار) و ….. یا (هر که مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هر که از فرمان من سرپیچی کند از فرمان خدا سرپیچی کرده و هر که علی را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس از فرمان علی سرپیچی کند از فرمان من سرپیچیده است…)، یا (دو چیز گرانبها در بین شما بر جا می گذارم کتاب خدا و عترت خود را و این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند…)، و ….. و یا (اگر بنده اي چندین هزار سال خدا را عبادت کرده باشد و سپس در حالی به آستان خداي عزوجل درآید که دشمن علی بن ابی طالب و منکر حق و نقض کننده تعهد ولایت او باشد، خدا البته روزگار او را تباه و رویش را سیاه خواهد کرد.) و یا ….. (اي علی از امت من اگر کسی چندان روزه بگیرد تا زار و نحیف گردد و چندان نماز بگذارد تا مانند موي باریک شود ولی با تو دشمنی نماید قطعاً خدا او را با صورت در آتش جهنم پرتاب خواهدکرد،) و یا (هیچکس از پل صراط رد نمی شود مگر آنکه علی اجازه عبور او را نوشته باشد) و یا (هیچکس از صراط عبور نمی کند مگر تصدیق ولایت و دوستداري علی و خاندانش را همراه داشته باشد و او بر بهشت نظارت دارد و دوستداران خودرا به آن وارد نموده و دشمنان خود را به آتش دوزخ داخل می نماید)، و یا (شناخت و معرفت به آل محمد برگه رستگاري از آتش دوزخ است و عشق آل محمد اجازه عبور از پل صراط و ولایت آل محمد مایه ایمنی ازعذاب،) و یا (اي مردم به شما سفارش می نمایم تا برادرم و پسرعمویم علی بن ابی طالب را دوست بدارید زیرا او را کسی جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق او را دشمن نمی دارد…)، و یا (اي علی تو و شیعیان تو در حالی به عرصه محشر وارد می شوید که تو و آنها، راضی و خشنود و هم مورد خشنودي خداوند هستید و دشمنان تو در حالی وارد عرصه محشر می شوند که خشمگین هستند و هم مورد خشم خدا پس علی سؤال نمود یا رسول اﷲ دشمن من کیست فرمود: هر که از تو (یعنی عقیده و عمل تو) بیزاري جوید و ترا لعنت نماید…)، و یا (مثل و تشبیه خاندان من در بین شما مانند و مثل کشتی نوح است که…،) و یا (اگر کسی بین رکن و مقام قرار گرفته و نماز بگزارد و روزه بگیرد تا به محضر خدا وارد شود در حالی که بدخواه آل محمد باشد البته به آتش انداخته خواهد شد…)، و یا (خداوند مزد رسالت مرا این قرار داده است که خاندان مرا دوست بدارید و فرداي قیامت از شما در این باره بازپرسی خواهم نمود) و خداوند در شرح و تفسیر صحنه قیامت می فرماید (….. آنها را نگهدارید و متوقف نمائید چون باید از آنان درباره ولایت علی علیه السلام بازخواست شود …..) اینها چهل حدیث از رسول خدا درباره علی علیه السلام بود …..،

معاویه احادیث پیامبر را مسخره می کند:

این عمل جنایت بار مسخره کردن احادیث پیامبر، از کسی سر می زند که تعصب چشم عقل او را کور نموده و… او را به منجلاب شهوترانی و هوسبازي و… انداخته باشد و این موجود بدبخت و مفلوك و تیره بخت کسی جز پسر ابوسفیان نیست یعنی همان جرثومه پلید که تا مدتها منکر قرآن و رسالت و سنت بود و بعدها که به دروغ اظهار مسلمانی نمود و در هر وقت و بی وقت، آن احادیث را مانند همه عاصیان و گردنکشان خودسر و بی سر و پا مسخره می نمود …..

و ملاحظه می کنید وقتی سعدبن ابی وقاص یعنی همان کسی که می گویند یکی از ده نفري است که مژده بهشت یافته براي این خبیث یعنی معاویه، احادیثی را که از رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله در مورد علی شنیده است نقل می کند و به عنوان اعتراض از نزد او برمی خیزد، معاویه او را صدا کرده و به عنوان مسخرگی براي او باد بلندي از خود در نموده و می گوزد و یا چون ابوذر غفاري آن راستگوي بزرگ حدیث، رسول خدا را براي او نقل می نماید (او به عنوان مسخرگی)، به او می خندد و دستور می دهد او را زندانی کنند و یا زمانی که عبدالرحمن بن سهل انصاري مشکهاي شراب متعلق به معاویه را پاره نموده و به شرابخواري او اعتراض می نماید معاویه می گوید او را رها کنید او پیري است که عقل او زایل شده است…، ….. و یا وقتی عمروعاص برایش حدیث رسول خدا را درباره عمار نقل می کند که حضرت فرمود اي عمار ترا دار و دسته تجاوزکار (فئه باغیه) داخل می کشند …..، به او فحاشی نموده و می گوید اي عمروعاص تو پیر نفهمی هستی که دائماً حدیث پیامبر را نقل می کنی حتی زمانی که می روي در مستراح بشاشی …..، ….. و یا زمانی که به مدینه می آید به ابوقتاده انصاري می گوید، همه مردم به دیدار من آمدند جز شما جماعت انصار و ابوقتاده گفت مرکب نداشتیم گفت آنها را چکار کردید، او گفت آنها را در جنگ بدر در جنگ و تعقیب با تو و پدرت ابوسفیان که سردمداران لشکر کفر بودید، هلاك کردیم و او به مسخره پاسخ می دهد آري همین طور است که تو می گویی اي قتاده، و یا زمانی که او را از دادن حقوق بیت المال محروم می نماید، ابوقتاده به او می گوید که پیامبر خدا به او فرمود که شما پس از من با تبعیض و ستم اقتصادي روبرو می شوید و

معاویه به مسخره می گوید آیا پیامبر دستور نداد که در آن شرایط چکار کنید ابوقتاده گفت آن حضرت به ما امر فرمود صبر و مقاومت نمائید و آنوقت معاویه به جاي آنکه به خود آمده و راه مستقیم را پیش بگیرد به عنوان مسخره نمودن کلام پیامبر می گوید، پس شما هم صبر کنید تا به دیدار او برسید!!!؟، ….. و عبدالرحمن بن حسان چون از این جواب معاویه آگاه میشود می سراید (….. هان از قول من به معاویه پسر صخر بگو ….. ما صبر خواهیم کرد و انتظار می بریم تا گریبان شما را در روز قیامت که روز حسرت ظالمان و روز داوري است بگیریم…)،

….. و بنا به روایتی شعبه، ثقفی از مطرف بن مغیره می گوید (….. پدرم به نزد معاویه می رفت و وقتی برمی گشت براي من از خوش رفتاري و خردمندي معاویه تعریف می کرد تا اینکه شبی از نزد او آمد و از شدت ناراحتی غذا نخورد و من دیدم او بشدت غمگین است، من فکر کردم براي ما و براي شغل دولتی پدرم مشکلی رخ داده است، پس من از او سؤال کردم اي پدر امشب غمگین هستی پاسخ داد اي پسرم امشب من از نزد ناپاك ترین انسانها می آیم پرسیدم چطور گفت در حالی که با او مجلس خصوصی داشتیم به او گفتم اي امیرالمؤمنین حالا که به این مقام بلند رسیدي چه اشکالی داشت اگر احسان می کردي و با توجه به اینکه پیر شده اي به برادران هاشمی خود و به بنی هاشم نظر لطف می نمودي و…، زیرا امروز آنان چیزي ندارند (از قدرت و مال و…) که ترا به ترس و هراس بیندازند، او در جواب من گفت هیهات محال است که چنین کاري بکنم آن تیمی یعنی ابوبکر ….. به محض آنکه مرد، نام او هم از میان رفت و نیز عمر…، نام او از میان رفت و عثمان ….. به محض آنکه مرد نام او و هر چه کرد نابود شد ولیکن آن هاشمی یعنی پیامبر هر روز پنج بار نام او را با صداي بلند می برند و می گویند (اشهد ان محمداً رسول اﷲ)، با این حال اي بی مادر چه کاري جاویدان خواهد ماند مگر تلاش و کوشش ها در اینکه آن نام را بگور بسپاریم و نام محمد را از صفحه روزگار نابود گردانیم…،

(کلب گوید بر این منافق پلید نظر کن کسی که در قلب او مرض است که چگونه با پدر نابکار خود رودرروي پیامبر جنگ می کرد تا اسلام و قرآن را نابود کند و وقتی شکست خوردند به ظاهر اسلام آورده و سپس در پوشش اسلام آن جنایات را ببار آوردند تا به خیال باطل خود نام محمد را از صفحه روزگار پاك نمایند، باید به او گفت که اي معاویه بدبخت نگاه کن که خداوند چگونه حافظ و نگهدار شریعت و نام محمد است و چگونه با ظهور آخرین منجی عالم بشریت یعنی مهدي عج اﷲتعالی فرجه الشریف آن را جاودانی خواهد نمود و ….. همانطور که خدا در کتاب خود خبر داد العاقبه للمتقین و ما در کتاب تفسیر خود نیز خلود در دوزخ الهی را براي کسانی که به رسول خدا اهانت نموده و به ذوالقربی ستم نمایند با آیات کتاب خدا قرآن مجید اثبات نموده ایم).

گستاخی معاویه به علی در نامه هایش …..،:

با توجه به این موارد آیا امکان دارد که معاویه در مقابل آنچه خداوند در کتاب خود در حق علی نازل فرمود تسلیم شود و یا به آنچه رسول خدا در مدح و منقبت آن حضرت فرموده توجه نماید و…، و آیا اساساً امکان دارد که یک مسلمان، پیامبر خدا را راستگو بداند و… و در عین حال کلمات زشتی را مانند آنچه که پسر هنده زانیه جگرخوار به آن حضرت نوشته است را بنویسد: که (….. علاوه بر اینها از سرزمین هجرت اخراج شدي و از برکت حرمین محروم شدي ….. و قبل از آن هم دو جانشین پیامبر را در دوره حکومتشان به انتقاد گرفتی و آنها را یاري نکردي و دیگران را علیه آنان تحریک کردي و از بیعت با آنها خودداري نمودي… و بجان خودم اگر به خلافت دست می یافتی جز آشوب و خرابی کاري نمی کردي… زیراخودخواه و مغرور هستی ….. و از حرف ساختن از زبان رسول خدا و نسبت دادن حرفهاي نزده به او دست بردار و…)،

آري کسی که از پستان هنده زانیه جگرخوار شیر خورده باشد و در دامن آن فاحشه مشهور حمامه تربیت شده باشد و در فاحشه خانه هاي حجاز رشد و نمو کرده باشد و فرزند خانواده کثیف و ناپاك امیه باشد، یعنی همان شجره اي که در قرآن لعنت و ملعون شده و…، باید اینگونه سخن بگوید و به مولاي متقیان و امام مؤمنان و سرور مسلمان چنین دشنام بدهد و… و البته خداي توانا و دانا در کمین اوست،

آري و دشمنی نماید با کسی که به اجماع مسلمین، رسول خدا در حق او فرمود (تو صدیق بزرگ، و فاروقی هستی که حق و باطل را از هم جدا می کنی تو یعسوب دین هستی) و یا فرمود: (علی با قرآن و قرآن با علی است تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و هرگز از هم جدا نمی شوند) و…، …..

آري آن جرثومه فساد و تباهی کار رابه جایی رسانید که حاضر نمی شد اسم آن حضرت را بشنود ….. و بنی امیه هرگاه می شنیدند که کودکی نام او علی است او را می کشتند و لذا به گفته زین الدین عراقی به همین دلیل مردم نام کودکان خود را تغییر دادند و…

(کلب گوید آن جرثومه فساد و تباهی با همراهی پدر و اعوان و انصار خود، همان تهاجم قبل از اسلام ظاهري خود را به شکل دیگر و بطور همه جانبه به رسول خدا و دین اسلام کرد، یعنی پس از تظاهر به اسلام، با این فرق که تهاجم سازمان یافته خود را پس از تظاهر به اسلام به عوض رسول خدا و مسلمانان، به وصی رسول خدا و ذوالقربی او که به منزله جان رسول خدا بودند و به یاران او که به منزله اهل و امت اسلام بودند صورت داد تا انتقام کشتگان و شکست هاي خود را در جنگ با پیامبر بگیرد و لذا همان توهین و اهانت و جسارت را که به رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله و همان سعی و تلاش و کوشش، که در نابودي رسول خدا و اسلام پاك داشت همگی را به مصرف فتنه انگیزي در جمعیت مسلمانان و در مقابله با علی علیه السلام خلاصه نمود و سرانجام او و دنباله رو این پلید، یعنی پسرش یزید، نقشه هاي کثیف خود را درباره محمد و اسلام و اهل اسلام اجرا کرده و با نابودي و قتل عام خاندان محمد و کشتار و قتل عام مسلمانان واقعی، مسیر حرکت اسلام و مسلمانان را تغییر داده و آنچه را از قبل براي نابودي قرآن و اسلام، در سر خود داشتند، بعد از تظاهر به اسلام به همه آن اندیشه ها جامه عمل پوشیدند و نمودند آنچه نمودند اناﷲ واناالیه راجعون و سیعلم الذین ظلموا اي منقلب ینقلبون و بیاد آور کلام شیطان رجیم را به خداوند با این مضمون که آنها را فریب می دهم و تو خواهی دید که این انسان ها بتو شاکر و سپاسگزار نبوده یعنی کافر می شوند و خداوند نیز فرمود که همگی آنها را در آتش خود جاویدان معذب می فرماید و تو ببین که این وعده عذاب هم آن شقی و ستمکار را مانند معاویه متنبه ننمود …..)، …..،

بخشی از پرونده تبهکاري ها و جرایم پسر هنده جگرخوار:

1.چون نعیم بن صهب از سپاه علی علیه السلام در صفین کشته شد، پسرعموي او نعیم بن حارث که در سپاه معاویه بود نزد او رفته و از او تقاضا کرد تا بدن او را دفن نماید ولی معاویه خودداري نمود و گفت …..، در این زمان نعیم او را تهدید کرد وگفت که اگر اجازه ندهی به سپاه علی ملحق خواهم شد… و آنوقت معاویه گفت اختیار داري و او پیکر پسرعموي خود را دفن کرد.

2.وقتی عبداﷲ بن بدیل از سپاه علی کشته شد، معاویه و عبداﷲ بن عامر بر سر نعش او ایستادند، عبداﷲ عامر که از دوستان عبداﷲ بن بدیل بود عمامه خود را باز کرده و صورت او را با آن پوشانید و براي او طلب مغفرت کرد، معاویه گفت صورت اورا باز کن و او که از نیت این خبیث آگاه بود گفت، نه به خدا قسم تا جان در بدن دارم اجازه نمی دهم تا او را مثله نمایی و معاویه گفت صورتش را باز کن ما وقتی او را به تو بخشیدیم او را مثله نمی کنیم، …..، ابوجعفر بغدادي می نویسد (…..معاویه در دستورات کتبی خود به زیاد گفته بود هرکس را که بر دین علی دیدي بکش و پیکرش را مثله و تکه تکه و پاره پاره نما…)، آري سنت رسول خدا دوري و پرهیز از اینگونه اعمال ددمنشانه بود ولی چه فایده که معاویه فرزند همان کینه توزجگرخواره است که پیکرهاي پاك شهداء احد را مثله کرد و از آن گردنبند درست کرد و جگر حمزه سیدالشهداء را به دندان کشید

3.معاویه نذر کرده بود (در جنگ صفین) که زنان مسلمان قبیله ربیعه را به بردگی بگیرد و هر زنی را که جنگیده باشد بکشد …..،

(کلب گوید تو به اعمال و افکار این هنده زاده پلید نظر کن و ببین که چگونه به دین پدر خبیث خود ابوسفیان است و لذا هیچ یک از معیارهاي اسلامی و انسانی و اخلاقی و ….. دین محمد (ص) براي او احترام ندارد انا ﷲ و انا الیه راجعون).

4…… عمیربن قره از اصحاب عالیقدر رسول خدا صلی اﷲ علیه وآله و از جمله اصحابی بود که در جنگ صفین شرکت نموده و در جنگ با معاویه و یاران او از خود سرسختی بسیار و شدت عمل به خرج داده بود تا جایی که معاویه قسم یاد نمودکه اگر عمیر به چنگ او بیفتد سرب داغ در گوشهاي او بریزد…، و… آیا این از دین داري است که نگذارد کسی را که در تحت لواي علی علیه السلام جنگ نموده دفن کنند یا آنکه در شرع مقدس این امر واجب است و یا …..، جایز است که نعش مؤمن شهیدي را فقط به جرم مخالفت با هواي نفس معاویه، مثله و تکه و تکه و پاره و پاره نمایند و حال آنکه می دانیم رسول خدا کسی را که نعش حیوانی را مثله نماید لعنت فرموده است و نیز حدیث نهی از مثله نمودن نعش، از چندین طریق روایی از علی علیه السلام، انس، ابن عمر، عبداﷲ بن یزید، …..، نقل گردیده است… و یا چگونه نذر می نماید که زنان مسلمان قبیله ربیعه را ….. به بردگی بگیرد در حالی که می داند بردگی گرفتن زن و مرد مسلمان حرام است و یا… قسم بخورد که در گوش مسلمانی که صحابه عادل و عالی مقام رسول خدا که پیرو هوسبازي ها و بدعت هاي او نبوده سرب داغ بریزد…،

(کلب گوید نگاه کن به روش و سیره این کافر و بی دین و جرثومه فساد و تباهی و ببین که عمل و روش او، عمل و روش چه کسی را در ذهن تو تداعی می نماید، آري عمل و روش او عمل و روش مادر زانیه و معلوم الحال او را که مجاهدان اسلام را مثله کرد و از گوش و بینی شهداي اسلام براي خودگردنبند ساخت و در بین مردم تفاخر می کرد و جشن پیروزي می گرفت را تداعی می نماید همان فاحشه فتنه جو و شرور که بدن حضرت حمزه سیدالشهداء را تکه تکه و پاره پاره کرد و جگر آن مظلوم را از سینه اش بیرون آورده و به دندان کثیف خود کشید و…، آري این ارث را او از آن زن هرزه گرفته و به پسر جانی خود یزید تحویل داد تا آنجا که آن پلید به ایادي خود دستور قتل و غارت و به اسارت گرفتن خاندان و حرم محمد (ص) و حرکت به سوي شام و تکه تکه کردن فرزندان محمد رسول خدا را صادر نمود به گونه اي که پس از کشتن به آن وضع فجیع دفن نکنند و بر بدن مطهر مظهر ذوالقربی یعنی حسین علیه السلام، سید جوانان اهل بهشت و سرور قلب رسول خدا و فاطمه زهرا و علی مرتضی و خامس آل عبا، ده نف راسبهاي خود را نعل تازه زده و بر پیکر او بتازند و آنرا خرد نمایند …..، اناﷲ واناالیه راجعون و سیعلم الذین ظلموا اي منقلب ینقلبون…)،

…..، تا اینجا معاویه و اعمال بیگانه از اسلام او را شناخته و بار سنگین گناهان او را سنجش نمودیم ….. او در ادامه جنایات خود علیه قرآن و پیامبر و وصی او، دو تهمت سنگین و ناروا دیگر بر آن حضرت وارد نموده است اول کافر و ملحد بودن و دیگري نماز نخواندن، جاحظ می گوید که او در آخرین خطبه هاي خود می گفت(….. خدایا ابوتراب ملحد و کافر گردید و راه دین تو را بست پس او را لعنت کن…) …..، ابن مزاحم می نویسد (….. در جنگ صفین جوانی از سپاه معاویه جلو آمد و رجز می خواند (….. من دین عثمان دارم و… گفته اند که علی عثمان را کشته است…)، و سپس حمله آورده و شروع کرد به علی دشنام دادن و در این کار زیاده روي نمودن و…، پس هاشم مرقال به اوگفت اي جوان این سخنان تو نزد خداوند مسئولیت دارد و البته مؤاخذه خواهی شد ….. و از خدا بترس ….. پس آن جوان گفت به من گفته اند که فرمانده شما علی و خود شما نماز نمی خوانید و در ضمن رئیس شما خلیفه ما را کشته است…، هاشم به او گفت تو را چه به پسر عفان، آگاه باش که او را صحابه رسول خدا و اساتید کتاب خدا به قتل رسانیدند، آنهم در زمانی که بدعت ها از او سر زد و برخلاف حکم قرآن عمل کرد و… و اینکه گفتی رهبر ما نماز نمی خواند، آگاه باش که او اولین کسی بود که با رسول خدا نماز خواند و در دین خدا از همه امت عالم تر و آگاه تر است و… نزدیکترین شخص به رسولخدا…، پس آن جوان گفت اي خداپرست می بینم که تو فرد صالح و پاکی هستی و من در گناه و اشتباه بودم ….. پس توبه نموده و از سپاه معاویه خارج شد …..)،

آري معاویه این تبهکار در زمان زنده بودن حضرت علی علیه السلام نهایت سعی وتلاش خود را براي وارد آوردن به این تهمت هاي ناروا و سهمگین بکار برد و پس از شهادت آن حضرت نیز، همچنان به این جنایات خود ادامه می داد…، او در نامه خود به استانداران بلاد اسلامی آورده است (….. خدا با لطف خود مردي از بندگان خود را به کمین علی بن ابی طالب فرستاد تا او را غافلگیر نموده و کشت …..) و به عبداﷲ بن عباس گفت: (….. خدایی را شکر که علی را کشت…)، پس نگاه کن به گفتار و کردار این مردك نفهم و بی ایمان که می پندارد عبدالرحمن بن ملجم از بندگان خداست و خدا او را براي ترور امام برحق برانگیخته است …..، و برخلاف کلام رسول خدا که این تبهکار قاتل را، بدبخت ترین عنصر نسل آینده، خطاب کرده است و بر عبارت دیگر در حدیث (بدبخت ترین عنصر) نامیده و از معذب ترین فرد بشر در قیامت و از خلود در آتش دوزخ او خبر داده است اینگونه سخن پراکنی می نماید، آري علیه ….. همان علی که خداوند مزد رسالت رسول خود را دوست داشتن او قرار داده و ….. و پیامبر فرموده است: (….. خدایا دشمن علی را دشمن بدار و هر که او را خوار نمود او را خوارنما…).

(کلب گوید خداوند علی اعلی دوزخ جاوید را براي چه کسانی خلق کرد آیا کسانی که گناهان کبیره می کنند ولی آنان را که پیامبر وعده شفاعت و نجات داد پس ظاهراً فقط سه گروه باقی می مانند مجرمین و مشرکین و کافرین که معاویه نمادي بارز از هر سه گروه است یعنی خداوند دوزخ جاوید را براي معاویه و امثال او خلق کرده است و آن روز روز فرح و شادي مؤمنین است)

بررسی بهانه هاي معاویه براي جنگ با علی:

… دومین بهانه معاویه (علیه الهاویه) این بود که او خونخواه عثمان است …..، جرجانی می گوید چون عمر و بن عاص همدست معاویه گردید به او گفت …..، رئیس اهل شام شرحبیل بن سمط است و اگر او را به سمت خود بیاوري کار تمام است، آنوقت معاویه به دنبال او فرستاد و به او گفت که جریربن عبداﷲ از طرف علی بن ابی طالب نزد ما آمده است و…، از آنجا که شرحبیل که از دشمنان جریربن عبداﷲ بود به سوي معاویه حرکت کرد و قبل از این ملاقات معاویه بسیاري از افراد مطمئن خود را بر سر راه او فرستاد تا به او القاء کنند که عثمان را علی کشته است، …..، در حالی که عبدالرحمن بن غنم ازدي که دوست معاذ بن جبل و داماد او و بزرگترین فقیه شام بود به او گفت (….. نزد علی برو و با او بیعت کن… ولی او نپذیرفت و به سوي معاویه رفت…)، و نیز عیاض الثمالی که از زهاد شام بود به او نامه اي ارسال و این ابیات را براي او ارسال کرد (….. اي شرحبیل تو از طریق دوستی علی به همان مقدار از حکومت که منظور توست خواهی رسید… پس حرف معاویه آن گمراه اموي را رها کن و آگاه باش و بدان که پسر ابوسفیان براي تو دامی گسترده است…، علی بهترین انسان روي زمین است… و درباره چگونگی قتل عثمان حرف آن کور و یا عمروعاص را باور نکن…) …..، و وقتی شرحبیل بر معاویه وارد شد و …..، و به دنبال جریر فرستاد و شرحبیل به او گفت… و جریر در پاسخ گفت …..، اي شرحبیل تو بر این حرف هیچ دلیل شرعی نداري و بدون خبر و اطلاع، تهمت وارد می نمایی و آن حضرت را متهم می نمایی و حقیقت آن است که تو به طلب دنیا درآمدي و تحت تأثیر هواي نفس درون خود که از زمان سعدبن ابی وقاص در تو هست به اینکار اقدام می نمایی… پس جریر این ابیات را براي شرحبیل نوشت: (….. پسر هنده درباره علی سخنی به افترا گفته …..، علی وصی پیامبر خداست و او را از میان خاندان او برگزیده است و او شهسوار رزم آور رسول خدا و اسوه و الگوي رزم آوري و دلاوري (در امت اسلام) است و…) و شرحبیل چون این نامه را خوانده ترسیده و به فکر فرو رفت و به شک افتاد ….. امّا معاویه و ایادي او با توطئه آنقدر به فکر و ذهن او فشار آوردند تا به سوي آنان متمایل شد و آورده اند که شرحبیل خواهرزاده اي داشت که از یاوران علی علیه السلام و از جمله بیعت کنندگان اهل شام با آن حضرت بود که بعداً در سپاه علی علیه السلام حضور یافت، او از یاوران واقعی آن حضرت و مردي بود زاهد و پارسا که این ابیات را براي شرحبیل سرود (….. آن نگونسار، پسر هنده، تیري به سوي شرحبیل پرتاب کرده که او را خواهد کشت… و شرحبیل دین خود را به باد می دهد تا پسر هنده از دنیا کامیاب گردد…، آنها از راه فریب علی را متهم به قتل عثمان نمودند…) شرحبیل چون این ابیات را شنید خشمگین شد و آن جوان ازترس او به کوفه گریخت ….. و آنوقت شرحبیل به تحریک معاویه در شهرهاي شام گردش نموده و مردم را علیه علی علیه السلام تهیج نمود… و نجاشی بن حارث که از دوستان او بود این ابیات را براي او فرستاد (….. شرحبیل تو به خاطر دین از ما جدا نشدي بلکه به دلیل کینه اي که از جریر داشتی …..، چنین کردي ….. شاید تو فرداي قیامت به خاطر جنگ با علی بدبخت شوي، اي شرحبیل کاري که تو انجام می دهی گناه کوچکی نیست…).

چه کسانی عثمان را کشتند:

1.عثمان را مهاجران و انصار و برجسته ترین اصحاب عادل و صالح پیامبر خدا، محمد مصطفی (ص) و مردان مجتهدي کشتند که نخست حجت را به او تمام و ثابت کرده اند که از قرآن و سنت منحرف شده و به حکم قرآن خون او هدر است و لذا کسی حق ندارد از آنان انتقام گرفته و یا قصاص خون عثمان را بگیرد و…

2.سپاه امیرالمؤمنین علی یا دوستداران او که همگی در کشتن عثمان دست نداشته اند ….. و لذا این پلید به چه دلیل درصددکشتن همه مردم برآمده است…

خونخواهی عثمان چگونه باید صورت می پذیرفت:

1……و از طرفی معاویه ولی خون عثمان و ذیحق در خونخواهی او نبوده است و ولی دم و خونخواهان عثمان فرزندان او بوده اند… و البته معاویه حق خونخواهی داشت ولی نه خونخواهی عثمان بلکه حق خونخواهی داشت براي برادر پلیدش حنظله بن ابی سفیان و جد خبیث مادري او عتبه بن ربیعه، و دایی کافر و مشرك او ولید بن عتبه بن ربیعه، و پسرعموهاي کافر و بی دین او عاص بن سعید، عقبه بن ابی محیط و… که همگی بدست مولانا علی بن ابی طالب به جهنم واصل شدند، ولی او این انتقام گیري از علی را براي خونخواهی آنان مطرح نکرد زیرا خون آن مشرکان در نبرد بارسول خدا هدر و غیرقابل قصاص بوده است و مردم از او نمی پذیرفتند ….. و لذا در واقع این جنگ معاویه چیزي نبود جزشعله اي که از آتش کینه جنگ هاي بدر و احد و انتقام خون مشرکان قبیله او (که آن را کینه توزانه و بدینگونه بر وصی او که بر دین محمد طی طریق می نمود و نسل رسول خدا و ذریه و شیعیان و پیروان محمد و آل محمد و مسلمانان فرود آورد،)،

2.اولین وظیفه معاویه این بود که در برابر بیعتی که به درستی صورت پذیرفته بود سر فرود آورده و نظم جامعه اسلامی را بهم نریزد و سپس به حاکم بیعت شده مراجعه و دادخواهی کند چنانچه حضرت در نامه هاي خود به آن ها اشاره دارد …

3.طلحه و زبیر نیز قبل از معاویه با همین قصد، همسر رسول خدا را (فریب داده) از پرده (حجاب و امر رسول خدا) بیرون آوردند و آن حضرت بعد از اتمام حجت با آنان جنگید…،

3.دستورات خلیفه وقت باید حتماً پیروي و اطاعت شود… و این جماعت روایاتی از پیامبر را نقل و آن را صحیح شمرده اند وبه استناد آن اطاعت از حاکمانی گمراه و بیدادگر مانند معاویه و یزید و… را واجب می دانند تا چه رسد به امام عادل و هدایت شده که همه شرایط خلافت در او جمع است…،

4….. و اینکه چه کسی عثمان را کشته و مباشر قتل او بوده اختلاف است که در جلد نهم مذکور شد… پس کسی نمی توانست انتقام خون عثمان را از غیر آن اشخاص بگیرد

… آري معاویه بر همه این موارد آگاه بود ولی او در پی حکومت و سلطنت بود و…،

(کلب گوید و تو به سنت الهی نظر کن که اگر قاتل عثمان یک یا دو یا سه نفر بودند تو مجاز فقط به قصاص همان عده افراد و آنهم پس از محاکمه و …..، می باشی و نمی توانی به بهانه قصاص آنان در امت اسلامی حمام خون راه بیندازي و یا نسل امت محمد را قطع نمایی و یا قتل عام پشت قتل عام و …..، صورت دهی در آن صورت از مجرمین و از کسانی هستی که در جهنم ابدي خداوند خالد خواهی بود زیرا دست تو در خون بیگناهان فرو رفته است پس آگاه باش که این روش اعراب بربر جاهلی بود که با قتل یکنفر از یک قبیله صد سال دو قبیله با هم جنگ می کردند و تو در حکم مولاي مظلوم در قصاص قاتل حرامزاده و ملعون یعنی ابن ملجم نظر بفرما که حضرت نهی فرمود از قتل غیر او به عنوان قصاص و امر فرمود فقط آن شقی را قصاص کنند و آن هم فقط با یک ضربت و قصد داشت اگر زنده ماند او را رهاکند پس سلام و رضوان و رحمت بی نهایت و ابدي خداوند بر مولاي مظلوم و عادل ما علی بن ابی طالب وصی رسول خدا تاخدا خدایی می فرماید آمین، آمین، آمین یا رب العالمین)

دفاعیه ابن حجر از معاویه:

… او در کتاب صواعق خود، عذرها و دلایل بی پایه و اساسی را به دنبال هم ردیف و با گستاخی آنان را عرضه نموده است…و از جمله می نویسد (از معتقدات اهل سنت این است که جنگهاي بین معاویه و علی بر سر خلافت نبوده بلکه ….. و عملاً امکان تحویل قاتلان عثمان وجود نداشت…،)، …..، اي ابن حجر ما فرض می نمائیم وقایع تاریخی و حقایق آن بدینگونه که تو می گویی باشد که البته نیست و فرض بر اینکه ما از همه وقایع ثابت تاریخی که برخلاف نوشته توست چشم پوشی نمائیم و… آیا می توانی انکار کنی که مخالفت و دشمنی معاویه با امام و حاکم اسلامی که علاوه بر نص، با اجماع اصحاب رسول خدا به آن مقام رسیده است، مخالفت و دشمنی مسلحانه است…، زیرا معاویه نه خلیفه بود و نه با او بیعت شده بود، بلکه استانداري بود از طرف کسانی که قبلاً خلیفه بودند، پس بیعت با آن حضرت در مدینه، او را نیز در شام ملزم و متعهد میساخت همانطور که آن حضرت به آن اشاره نموده و آن را به معاویه متذکر شده است…،

هیئت هاي اعزامی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

نخستین هیئت:

امام در ذیحجه سال 36 هیئتی را نزد معاویه اعزام فرمود که اعضاء این هیئت عبارت بودند از (بشیر بن عمر و سعید بن قیس وشبث بن ربعی) …..

و بشیر به معاویه گفت: (….. اي معاویه عمر تو سپري شده و… خداوند بزودي به کارهاي تو رسیدگی و تو را کیفر خواهد داد و من ترا به خداوند عزوجل سوگند می دهم که وحدت مسلمانان را بیش از این بر هم نزن و خونریزي داخلی به راه نینداز…)، و معاویه گفت…، آیا قصاص خون عثمان را نگیریم و…، پس شبث بن ربعی گفت (….. اي معاویه بخداوند سوگند که هدف و مقصود تو بر ما پوشیده نیست والبته تو هیچ مستمسکی پیدا نکردي تا به وسیله آن مردم را فریب دهی مگر همین شعار که (اي مردم عثمان به ناحق کشته شد و ما خونخواه او هستیم…) و بر اثر آن افراد بی عقل و پست را به دور خود جمع کرده اي و حال آنکه ما اطلاع کامل داریم که تو عمداً از یاري او خودداري نمودي و مایل بودي که او کشته شود تا کشته شدن او را بهانه اي براي ریاست طلبی خودقرار دهی و…، و به خدا قسم اگر به مقصود و منظور خود برسی، به محض حصول به آن از طرف پروردگار خود مستوجب آتش دوزخ خواهی شد، بنابراین اي معاویه از خدا بترس و…)، ولی معاویه به آنان هتاکی و آنها را اخراج نمود….

دومین هیئت:

با فرا رسیدن محرم سال 37 …..، علی علیه السلام هیأت دیگري را مرکب از (عدي بن حاتم، یزید بن قیس و…)، به نزد معاویه فرستاد، پس عدي بن حاتم به او گفت (….. ما آمده ایم تا ترا به کاري دعوت کنیم که به آن وسیله خداي عزوجل وحدت مسلمانان را تأمین و از خونریزي جلوگیري می کند…، و ….. سپس یزیدبن قیس گفت (….. اي معاویه ما فقط براي ابلاغ مطلبی خاص نزد تو فرستاده شده ایم و براي اینکه جواب ترا به نزد آن حضرت ببریم و در این راه تلاش خود را در نصیحت و خیرخواهی براي قانع نمودن تو بکار می گیریم و …..، اي معاویه گمان نمی کنم که بر تو پوشیده باشد که مردم دیندار و با فضیلت هیچ کس را در امت همطراز و در ردیف علی نمی دانند و البته ترا نیز هرگز با او برابر نمی دانند پس اي معاویه از خدا بترس و با علی مخالفت نکن زیرا به خدا قسم ما کسی را در زهد و تقوي و ….. برتر از او نمی دانیم… و معاویه گفت …..رهبر شما قاتلان عثمان را تحویل دهد تا ما بکشیم بعد اطاعت را می پذیریم…، و آنگاه شبث بن ربعی گفت اي معاویه آیا تو از این موضوع خوشحال می شوي که عمار یاسر را به تو بدهند تا او را بکشی، جواب داد به خدا قسم اگر پسر سمیه را به من بدهند او را نه به قصاص عثمان بلکه در ازاي قتل ناتل غلام عثمان می کشم پس شبث گفت قسم به خداي زمین و آسمان و…، قسم به آن خدایی که جز او خدایی نیست البته دست تو به عمار نخواهد رسید مگر آنکه مردم بسیار به خاك و خون کشیده شوند و روزگار تو تباه و تیره شود و…، ….. و وقتی آن هیئت از نزد معاویه خارج شدند، معاویه پنهانی به دنبال یکی ازاعضاء این هیئت، یعنی زیادبن حنظله فرستاد و به او گفت (….. اگر مرا یاري کنی… براي تو تعهد می نمایم که اگر پیروز شدم ترا به استانداري هریک از دو کشوري که دوست داري منصوب نمایم …..، و زیادبن حنظله پاسخ داد (….. من به صراط مستقیم و راه روشنی هستم که پروردگارم مرا به آن هدایت و مرا به آن مفتخر نموده است و لذا من هیچگاه پشتیبان تبهکاران نخواهم شد…)

(کلب گوید اینکه کسی فکر کند که معاویه از این نصایح به خود نمی آمد و یا ترس از دوزخ ابدي الهی او را به فکر فرو نمی برد و یا در جنگ با علی علیه السلام مردد نمی شد کاملاً اشتباه کرده است ولی او هر زمان کشته غرقه در خون برادرش حنظله و جد مادري و دایی عزیز خود و پسرعموهایش و سایر دلاوان قریش را که در جنگ با علی علیه السلام بخاك افتاده واز خانه و کاشانه خود منقطع و آنها را در چاه هاي بدر آنگونه سرنگون کردند را در پیش نظر خود مجسم می کرد فقط این حس انتقام جویی او بود که تحریک می شد و ایمانی هم در او نبود که بتواند از این انتقام و کینه جویی جلوگیري نماید پس گفت النار و لا العار یعنی آتش ابدي دوزخ را می پذیرم ولی عار و ننگ انتقام نگرفتن را نمی پذیرم)،

ابن دیزیل از طریق عمربن سعد آورده است که (قاریان و قرآن آموزان شام و دمشق در منطقه اي اردو زده و تعداد آنها حدود سی هزار نفربود…، عده اي از آنان نزد معاویه رفته و به او گفتند تو به دنبال چه هستی گفت خونخواهی عثمان…، و علی علیه السلام به آنان فرمود: ….. من روا نمی دانم کسی چون معاویه بر مردم حکومت یافته و وحدت امت را از بین ببرد و…، و معاویه از طریق آنان پیام داد پس این تعداد مهاجران و انصاري که در اینجا هستند و در کار بیعت با علی شرکت نکردند دلیل من هستند و علی علیه السلام پاسخ داد شرکت در بیعت حق جنگجویان و مجاهدان بدر است و هیچ مجاهد بدري نیست که همراه ما نباشد و با بیعت من موافقت ننموده باشد، پس مبادا معاویه شما را فریب داده و دین و عمر شما را تباه گرداند …..،

(کلب گوید بررسی متون تاریخی و روایات نشان می دهد که موضوع و بحث اجتهاد که اگر صحیح بود دو پاداش به مجتهد و اگرخطا بود یک پاداش به مجتهد داده می شود و…، حرف یاوه و مزخرفی بود که متأخرین از طرفداران شیطان آن را ساخته و پرداخته نمودند تا بوسیله آن اعمال دشمنان خداوند را توجیه و تأویل کنند و به وسیله آن تبهکاري هاي منافقین امت را تفسیر به رأي نمایند و جرمهایی که این معاندین مرتکب شده یعنی همان اعمالی که خداوند مرتکب به آنها را به عذاب جاویدان وعده داده است را کوچک و آن را خطا تفسیر نمایند و خود را فریب و مردم را گمراه نمایند و حال آنکه در حرام شفا نیست و لذا صرف نظر از اینکه آنها فهمی از تفسیر قرآن نداشته و تفاوت خطا و جرم را در قرآن نمی دانند اگر چنین موضوعی از اصول اسلام بود قطعاً رسول خدا و اصحاب آن حضرت به آن اشاره می نمودند و از طرفی این روایت که همه صحابه نیک هستند و صرف نظر از خلاف عقل و فهم بودن و …..، با کتاب خدا هم سازگار نیست، زیرا گروه منافقین از اصحاب پیامبر کسانی بودند که یک سوره کامل، براي آنها نازل شد صرف نظر از هشدارهایی دیگر که در کتاب خدا فقط در اوصاف آنها آمده است، و حضور گروه الذین فی قلوبهم مرض یعنی رهبران شقی این منافقین در بین همین صحابه محرز است و قطعاً و بدون هیچ شک و شبهه ابوسفیان، معاویه و… جزء آنان بوده و اهل آتش جاوید)،

آري کلام معاویه را به شبث بن ربعی تجزیه و تحلیل می کنیم در آنجا که می گوید (بخدا قسم اگر پسر سمیّه عمار را به من تحویل بدهند او را ازاي قتل عثمان نه بلکه در ازاي قتل ناتل غلام عثمان می کشم…) ….. در حالی که خداي عزوجل در پنج آیه (که در جلد نهم) آوردیم از عمار تمجید و ستایش کرده است و احادیث کثیره دیگر که در حق او فرمود (….. عمار از سر تا قدمش ایمان است و ایمان به گوشت و خون او آمیخته است،….. عمار به هر طرف که حق حرکت کند حرکت خواهد کرد، چون مردم دچار اختلاف شدند (عمار) پسر سمیّه با حق است، …..، او را (فئه باغیه) گروه طغیان گر و عصیان گر ستمکار می کشند …..)،

آري معاویه راست می گوید که (چه مانعی دارد)، زیرا به راستی براي کسی که فرمایشات رسول خدا را در حق عمار یاسر باور ننموده و آنها را دروغ بداند پس چه مانعی دارد که او را بکشد و…

هیئت اعزامی معاویه به خدمت امیرالمؤمنین علی:

معاویه نیز هیئتی را مرکب از حبیب بن مسلمه و شرحبیل بن سمط و معن بن یزید به خدمت علی علیه السلام فرستاد و حبیب پس از شرفیابی گفت: (….. عثمان خلیفه اي به راه حق بود و مطابق کتاب خدا و سنت او عمل می کرد ….. و شما از دیر مردن او ناراحت شده و او را کشتید پس اگر ادعا داري که او را نکشتی قاتلان او را تحویل بده تا در عوض او بکشیم و بعد از حکومت کناره گیري کن تا کار به شورا واگذار شود و مردم هر کس را خواستند انتخاب کنند…)، پس علی بن ابی طالب به او گفت: (تو را اي بی پدر و مادر چه جایگاه به برکنار کردن و به اظهارنظر در این حکومت، خفه شو که این شأن و جایگاه تو نیست و تو بهیچ وجه صلاحیت دخالت در آنرا نداري…)، پس شرحبیل گفت اگر من هم بخواهم سخنی بگویم البته همین سخنان رفیق خود را می گویم، پس اگر جوابی غیر از این که به او دادي داري بگو، پس حضرت فرمود آري براي تو و رفیقت جواب دیگري هم دارم پس آنگاه بعد از حمد و ثناي پروردگار فرمود خداوند که سزاوار ستایش بی حد است محمد (ص) را مبعوث فرمود تا دین حق را عرضه بدارد و باآن شریعت، مردم را از گمراهی نجات داده و از نابودي برکنار داشت و از تفرقه به وحدت آورد و خداوند او را به سوي خود برد در حالی که وظیفه رسالت خود را کامل انجام داده بود و در این زمان، مردم ابوبکر رضی اﷲ عنه را به جانشینی انتخاب و سپس ابوبکر عمر رضی اﷲ عنه را جانشین خود ساخت و آن دو روشی خوب داشتند و در میان امت عدالت نمودند و این را علیه آنها یافتیم که بر ما که خاندان رسول خدا (ص) هستیم حاکم شدند ولی از این خطاي آنان گذشت نمودیم و سپس عثمان رضی اﷲ عنه حاکم شد و دست به کارهایی زد که مردم از او عیب گرفتند و به سوي او رفته و او را کشتند و سپس به سوي من که از کار آنها برکنار بودم آمدند و گفتند بیعت کن من خودداري کردم پس دوباره بمن گفتند بیعت کن زیرا امت جز تو کسی را براي امر خلافت شایسته نمی داند و می ترسیم اگر بیعت نکنی مردم دچار اختلاف و تفرقه شوند پس به همین دلیل با آنها بیعت نمودم و ناگهان با تفرقه افکنی دو مردي که با من بیعت نموده بودند روبرو شدم و نیز با سرکشی و طغیان معاویه، همان کسی که خداي عزوجل نه هیچ سابقه درخشانی در دینداري نصیب او کرده و نه پدري که از سر صدق به اسلام وارد شود که اسیر آزاد شده اي است که پسر اسیر آزاد شده از حزب و قبیله مهاجم از همین قبایل مهاجم بر ضد اسلام و او و پدرش همچنان دشمن خداي عزوجل و پیامبر او بودند تا آنکه از راه ناچاري و به اجبار تن به اسلام سپردند و اینک ازشما تعجب است که همراه او سر به عصیان برداشته و سر به اطاعت او سپرده و خاندان پیامبر خود را رها کرده اید، خاندانی را که حق ندارید سر از فرمانش برتابید و یا احدي را هم پایه و هم رتبه و هم شأن آنها تصور نمائید و آگاه باشید من از شما دعوت می کنم که به کتاب خدا و سنت پیامبر او رو بیاورید و باطل را از میان ببرید و معالم دین را احیا نمائید و این سخن رامی گویم و از خدا براي خود و براي شما و هر مرد و زن مؤمن و هر مرد و زن مسلمان آمرزش می طلبم)،

پس آن دو گفتند ما شهادت می دهیم که عثمان به ناحق کشته شد پس آن حضرت فرمود من نه می گویم او به ناحق کشته شد و نه میگویم که به حق کشته شد و آنها گفتند ما از هر که نگوید عثمان به ناحق کشته شده است بیزار و دور هستیم و برخاسته و رفتند پس علی علیه السلام فرمود (….. تو ندا را به گوش مردگان نمی توانی برسانی و نه به انسانهایی که چون روي خود را برگردانند و تو اشخاص کور را نمی توانی از گمراهی بازگردانی و تو این سخنان را فقط به گوش کسانی می خوانی و به آنها می رسانی که به آیات ما ایمان می آورند و ایشان مسلمان هستند).

(کلب گوید خدایا تو شاهدي که من در این فراز بر مظلومیت مولاي ما و سرورمان علی علیه السلام گریه کردم و بر آن ظالمان لعنت فرستادم و… چگونه و با چه زبانی آنحضرت باید با آنها سخن می گفت تا به راه بیایند آري اگر کسی به خواب رفته باشد و تو او را صدا کنی بیدار می شود ولی اگر کسی خود را به خواب بزند البته بیدار کردن او امکان پذیر نیست اناﷲ واناالیه راجعون…)،

نامه هایی که پرده از منظور و هدف معاویه برمی دارند:

اکنون بیائید به پاره اي از نامه هاي پسر ابوسفیان بپردازیم که هدف و منظور او را آشکار می نماید تا ببینیم که او ازکشمکش با امام پاك و عظیم الشأن ما چه منظور و مقصودي داشته است…، آیا برخلاف ادعاي ابن حجر جز براي حکومت و خلافت قصد و منظور داشته است یا خیر، نعمان بن بشیر نامه همسر عثمان را نزد معاویه آورد، که در آن شرح داده شده بودکه چگونه مردم هجوم آورده و بر سر عثمان ریختند و محمد بن ابی بکر ریش او را می کند و…، به نحوي که هر کس آن را می خواند بی اختیار گریه سر می داد و نیز پیراهن پاره و خون آلود عثمان را که چند تار موي ریش عثمان به دگمه آن گره خورده بود پس معاویه در شام به منبر رفته و مردم را جمع نمود و پیراهن عثمان را در برابر آنها پهن کرد و شرح داد…، مردم هاي هاي گریسته و نزدیک بود که جانشان از غم از کالبدشان خارج شود و… و آنوقت مردم شام با او به عنوان فرمانده بیعت کردند و چون نامه معاویه به شرحبیل رسید او گفت باید مردم با معاویه به عنوان خلیفه بیعت نمایند ….. و چون این خبر به معاویه رسید بسیار شادمان و مسرور شد ….. حضرت امام علی علیه السلام پس از بیعت آن گمراهان نامه هایی به سوي معاویه روانه نمود ….. از جمله اینکه (….. تو از بیعت عمومی مردم با من خبر داري و سرانجام کشته شدن کسانی را که پیمان بیعت خود را با من شکستند پس در مقابل تصمیم عمومی مردم سر تسلیم فرود بیاور وگرنه من همان کسی هستم که می شناسی و در اطراف من همان کسانی هستند که می دانی …..)، …..،

و نیز از جمله مطالبی که در طی نامه اي همراه با جریر بجلی به سوي او فرستاد و فرمود (….. این بیعتی که در مدینه صورت گرفت ترا در شام متعهد و پایبند ساخت ….. و اگر کسی اطاعت و تمکین نکرد، مسلمانان با او به دلیل اینکه راهی را غیر راه مؤمنان پیش گرفته می جنگند و خداوند نیز عهده دار کیفر او شده و او را به جهنم خواهد انداخت که بد عاقبتی است، ….. و توجه داشته باش که تو از اسیران آزاد شده اي که خلافت بر آنان روا نیست و پیمان بیعت با آنها نمیتوان بست و نه به عضویت شورا در خواهند آمد …..)،

ولی معاویه جریر را حدود چهار ماه معطل نمود و سرانجام بیعت نکرد و در این خلال براي عمروعاص نامه اي فرستاد …..

و از طرفی دیگر ولیدبن عتبه برادر مادري معاویه این ابیات را طی نامه اي براي او فرستاد (….. نامه اي که تو پسر ابوسفیان به علی به طمع دریافت حکومت شام نوشته اي باعث نابودي تو خواهد شد…،….. آیا کسی مانند علی را می خواهی فریب دهی…) و (….. دست از کشور شام بر مدار و اگر خواستی پاسخ نامه را بدهی برنویسنده و نگارنده اش دشنام بنویس …..،)

و آن حضرت در طی نامه اي به او می نویسد (….. اینکه مرا از کشته شدن به وسیله تجاوزکاران مسلح داخلی ترسانده اي، باید بدانی که رسول خدا (ص) به من امر فرموده است که با آنها جنگ نمایم وآنان را بقتل برسانم و به یاران خود فرموده، در میان شما کسی هست که بر سر تأویل و تفسیر قرآن جنگ می نماید همانطورکه من بر سر تنزیل قرآن جنگ نمودم و به من اشاره فرمود، و لذا بر من از همه کس بیشتر واجب تر است که به اجراي فرمان آن حضرت اقدام نمایم …..)، …..

و نیز در نامه اي دیگر به او فرمود (….. ادعا کردي که برترین افراد در اسلام فلان شخص و بهمان شخص است ….. اگر این مطلب درست باشد به تو ارتباطی ندارد و اگر نادرست هم باشد باز به تو ارتباطی ندارد و ترا چه مربوط به اینکه برترین شخص جامعه و یا پائین تر از او را ذکر کنی…، آیا نمی شود که پاي خود را از گلیم خود دراز تر نکنی و حد خود و پستی مرتبه خود را بشناسی، ….. نوشته اي براي من و یارانم جز شمشیر چیزي نداري، اي معاویه تو مرا پس از گریاندن خندانده اي تو چه زمان و در کجا دیدي که فرزندان عبدالمطلب پشت به دشمن نمایند و از شمشیر دشمن ترسی به خود راه دهند… من با تیغ هاي هاشمی که جاي زخم هاي کاري آنها را بر بدن برادر و دایی و پدربزرگ و خانواده ات دیده اي با تو روبرو خواهم شد …..)، …..

و نیز چون آن حضرت به منطقه (رقه) رسید، جمعی از یاران آن حضرت گفتند یا امیرالمؤمنین به معاویه و افراد قبیله خود که در آن منطقه هستند نامه بنویس، پس حضرت مرقوم فرمودند (….. از بنده خدا علی امیرالمؤمنین به معاویه و آن تعداد از اهل قریش که نزد او هستند ….. آگاه باشید که خداوند بندگانی دارد که به وحی نازل شده بر رسول خدا ایمان آورده و تفسیر آن را آموخته و دین شناس شده اند و خداوند نیز برتري و فضایل آنها را در کتاب خود ذکر نموده است، در حالی که شما در آن زمان دشمن رسول خدا (ص) بودید و قرآن را دروغ خواندید و در جنگ با مسلمین متحد وهر کس از این مسلمانان را می یافتید او را یا زندانی، یا شکنجه و یا به قتل می رساندید، ….. تا آنکه خداوند اقتدار دین خود را اراده فرمود و… و شما جزء کسانی بودید که یا به طمع و یا از روي ترس به آن تسلیم شدید و… و البته سزاوارترین افراد مردم به تصدي حکومت بر این امت چه در گذشته و چه در حال، عبارتند از نزدیکترین آنان به رسول خدا (ص) و داناترین آنها به قرآن و دین شناس ترین آنان و مقدم ترین آنان در اسلام و پرافتخارترین آنها در جهاد و ماهرترین و کارآمدترین آنها در امور حکومتی که زمامداران عهده دار آن می شوند، پس از خدایی که به آستان او برده می شوید بترسید و حق را به باطل نیامیزید و…)

خواننده گرامی در پرتو نامه هایی که میان پیشواي عالی قدر یعنی امیرالمؤمنین علی و معاویه تبهکار مبادله شده قطعاً ملاحظه می نماید که معاویه از تمام سخنانی که می آورد و…، منظوري جز ایجاد اغتشاش و فتنه ندارد تا به این وسیله زمینه حکومت خود را فراهم نماید، همان هدفی که در راه رسیدن به آن تا توانسته است تلاش نموده و به هر جنایت و خیانتی که توانست دست آلوده خود را دراز کرده است.

حرف صریح معاویه منظورش را آشکار می نماید:

دیدیم که معاویه به جریر می گوید که علی مالیات گیري شام و مصر را به او بدهد و حکومت بعد از او نیز به او تعلق بگیرد تا او به عوض خلافت را براي علی به رسمیت بشناسد …..، و حضرت به او پاسخ داد: (….. اي معاویه از مرگی که سرانجام کار توست برحذر باش و از محاسبه اي که عاقبت به پاي آن کشیده می شوي بترس و …..، اما در مورد اینکه تقاضا کرده اي جنگ را ترك نمائیم و تو را در استانداري شام ابقا نمایم البته اگر این امر را شایسته تو می دیدم همان دیروز این کار را انجام می دادم …..،)،

(کلب گوید و این سخن معاویه و پاسخ آن حضرت دلالت بر آن دارد که اگر حضرت او را در حکومت شام ابقا می نمود، اوضاع به سرعت تغییر ماهیت می داد و دیگر نه از خونخواهی عثمان نشانه اي بود و نه هاي هاي گریه براي مظلومیت او…، همه این امور بایگانی می شد و…، زیرا در واقع معاویه علیه الهاویه به مقصود نهایی خود یعنی حکومت نایل می گردید، اما چرا بعد از آنکه سپاه شیطانی او به پیروزي ظاهري رسیدند آنگونه در قتل و کشتار زیاده روي کرد در حالی که به آن کار نیاز نداشت دلیل آن است که او روح پلید خود را به شیطان فروخته و جنگهاي قبل از اسلام ظاهري خود را در لباس اسلام با پیامبر و دین خدا ادامه داد و افسوس که با حضور عده اي افراد سست رأي و ابله و مقدس نما در سپاه آن حضرت و حضور افراد گمراه و کوته فکر در سپاه خود به پیروزي ظاهري دست یافت و کرد آنچه کرد انا ﷲ و انا الیه راجعون)

و نیز معاویه در حین نبردهاي صفین، دو یا سه روز قبل از (لیله الهریر)، دوباره نامه اي به سوي آن حضرت فرستاد و از او خواست او را در استانداري شام ابقا نماید و البته این کار به دنبال آن کلامی بود که آن حضرت فرموده بود که (چون سپیده دم برآید، آنان را به توفان حمله خواهم گرفت و…) پس مردم کلام آن حضرت را منتشر نموده و بر اثر آن سپاه شام به هراس افتاد ….. و لذا دوباره نامه اي دیگر به سوي حضرت فرستاد و گفت: (….. من قبلاً از تو تقاضا کرده بودم که شام را به من بدهی و مرا ملزم به اطاعت از خود ننمایی …..، اما تو نپذیرفتی ….. و من اکنون همان تقاضاي دیروز را تکرار می کنم…)، و پاسخ امام (به آن جرثومه فساد و تباهی)، (….. پس از سپاس و ستایش آفریدگار …..، اي معاویه آگاه باش که اگر من به خاطر خدا کشته شوم و دوباره زنده شده و دوباره در راه خدا کشته شوم و آنگاه زنده شوم و تا هفتاد بار …..، هرگز از سختگیري براي رضاي خدا و از جنگ و جهاد بر ضد دشمنان خدا روي بر نمی گردانم… و درباره تقاضاي تو براي ابقاء تو در استانداري شام آگاه باش که من آنچه را که دیروز از تو دریغ نمودم، امروز به تو نخواهم داد… و توجه داشته باش هر کسی را که جهاد و جنگ حق طلبانه و اسلامی او را به کام خود فرو برده باشد به بهشت وارد شده و هر که را که جنگ باطل او رابه کام خود فرو برده باشد البته وارد آتش دوزخ خواهد شد…)،

(کلب گوید تو ببین که چگونه مولاي مظلوم ما امیرالمؤمنین خبر ورود او به دوزخ جاوید را دائماً به آن خبیث بدبخت گوشزد می فرماید ولی اگر شیطان متنبه شده بود این خبیث هم متنبه می شد).

نامه معاویه بن ابی سفیان به عبداﷲ بن عباس:

(….. امروز علیه ما نمی توانید به شدتی که بیش از دیروز بود جنگ نمائید و فردا بیش از امروز، ما به آن مقدار از کشور شام که در چنگ ما است قانع هستیم و شما هم به همان مقدار که از کشور عراق در چنگ شما است قناعت کنید و…)، پس ابن عباس پاسخ داد، (….. بجان خودم سوگند که تو عثمان را وسیله نیل به مقاصد خود قرار دادي و آنگاه که او از تو کمک خواست او را امداد نکردي تا به اینجا رسیدي و شاهد و داور میان من و تو در تبین حقیقت این موضوع، شهادت پسر عمويت و و برادر عثمان، ولید بن عقبه است و نیز درباره طلحه و زبیر، که این دو نفر علیه عثمان تحریک کردند و کار را بر او سخت گرفتند و بعداً بیعت را شکستند و براي تصاحب حکومت قیام کردند و ما با آنها براي نقض بیعت جنگ کردیم و با تو براي تجاوز مسلحانه ات ….. و این هم که می خواهی ما را با دو قبیله تیم و عدي (قبیله عمر و ابوبکر) به ستیزه بیندازي، باید بدانیکه ابوبکر و عمر بهتر از عثمان و عثمان بهتر از تو بوده است،

….. و اینکه گفته اي که اگر مردم با من بیعت می کردند کار حکومت استوار می شد، باید بگویم که مردم با علی که از من بهتر است بیعت کردند و حکومتش برقرار نشد، و اساساً حرف زدن درباره امر خلافت به تو چه ارتباط دارد، تو اي معاویه از اسیران آزاد شده (فتح مکه) و پسر اسیر آزاد شده (ابوسفیان)، خلافت متعلق به مهاجران پیشاهنگ است و مثل تو که از آزادشدگان فتح مکه هستی حق دخالت در آن را نداري…)،

ابن قتیبه قسمت اخیر را چنین آورده است (….. که تو را چه به امر خلافت زیرا تو اسیر آزاد شده مسلمانان و پسر سرفرمانده قبایل مشرك و مهاجم به اسلام و پسر هنده جگرخوار هستی که جگر شهداي (بدر) را خورده است)،

آورده اند که معاویه پس ازصلح با امام حسن به کوفه وارد و خطبه اي خواند و گفت (….. اي مردم کوفه آیا فکر می کنید من با شما بر سر نماز و زکات و حج جنگ نمودم و…، من با شما به این دلیل جنگ کردم که بر شما حکومت نمایم… و اکنون هرچه را در پیمان صلح شرط شده و من آن را پذیرفته ام زیر این دو پاي من پایمال خواهد بود…)،

….. آري این سخنان گواه بر آن است که او از ابتداء در پی تصاحب حکومت بوده و اساساً مقصودي جز آن نداشته است…، ….. و براساس نظریات فقهی تمام مذاهب اسلام، معاویه خلیفه و حاکم متأخر محسوب و بنا بر احادیث صحیح و ثابت که آوردیم، قتل او واجب است و امام نیز چاره اي جز این نداشته است که با آن تجاوزگر و عاصی گردنکش و… جنگ نماید و…، و تصمیم معاویه مزمن بوده و بررسی ها نشان می دهد که نظر معاویه علیه خلافت امام علی بن ابی طالب تازگی نداشته و او از ابتداء و از همان زمان که اسلام میان او و امام جدایی برقرار نموده است با آن حضرت در تضاد بوده و تضاد این دو در واقع تضاد کفر و اسلام بوده است و او از زمانی که در طی یک روز و یک نبرد، برادر، پدربزرگ و دایی او، با شمشیر آن حضرت به جهنم واصل شده اند، کینه علی علیه السلام را به دل خود گرفته است… و این در حالی است که ستاره افتخارات آن حضرت هر دم در آسمان اسلام اوج و درخشش بی حد گرفته است و…، او به محض کشته شدن عثمان و حتی پیش از بیعت مهاجران و انصار با علی علیه السلام شروع به تحریک و فتنه انگیزي نموده و…، تا با تفرقه بین صفوف مسلمانان اساس حکومت علی علیه السلام را به لرزه در آورد…،

….. او در نامه اي به زبیر چنین آورده است (….. اي زبیر من براي تو از مردم شام بیعت گرفتم و…، کوفه و بصره نزدیک توست و اگر آن دو شهر از تو اطاعت کنند موفق می شوي و من با طلحه بن عبیداﷲ به عنوان جانشین تو بیعت کردم پس به خونخواهی عثمان قیام کن و مردم را به خونخواهی او دعوت کنید و…)، زبیر از این نامه بسیار شاد و خرسند شد و آن دو نفر هیچ به معاویه شک نکردند و… و در اثر آن، تصمیم به سرکشی و عصیان در مقابل علی علیه السلام گرفتند، ….. و نیز در نامه اي دیگر به زبیر می نویسد….. (….. اي زبیر تو پسر ابوخدیجه و پسرعمه پیامبر هستی و از یاران و باجناق او و داماد ابوبکر و سوار جنگی اسلام …..پیامبر به تو مژده بهشت داد و عمر ترا یکی از کسانی قرار داد که خلیفه تعیین می کنند و… امت به علت نبودن زمامدار مثل رمه اي پراکنده شده اند و… من در اینجا کار را براي تو و رفیق تو مرتب و روبراه کرده ام و بدین ترتیب که حکومت متعلق به آن و دیگري جانشین باشد …..) و ….. و نیز براي طلحه می نویسد (….. تو قریشی هستی ….. نفر پنجم کسانی هستی که مژده بهشت یافت و افتخار شرکت در جنگ احد براي توست ….. من این سامان را زیر فرمان تو و زبیر درآوردم و او بر تو برتري ندارد و هر کدام شما دیگري را جلو انداخت او خلیفه خواهد بود و دیگري جانشین او و…)، و… به مروان بن حکم می نویسد(….. به محض خواندن نامه ام مثل پلنگ باش که شکار خود را غافلگیر می کند و… و چون روباه باش که با حیله گري ….. می گریزد و …..، تو حجاز را به شورش وادار کن و من شام را به شورش وادار می کنم…)، …

گفتگوي برادر معاویه با جعده:

ابوعمر در استیعاب می نویسد (….. عبدالرحمن بن غنم که از اصحاب رسول خدا بود، از فقیه ترین و دین شناس ترین مردم شام محسوب می گردید و هم او بود که بیشتر تابعان اهل شام را فقه و دین آموخت و قدر و منزلتی بلند داشت و او همان کسی است که ابوهریره و ابودرداء را در حمص وقتی که به عنوان نماینده معاویه آمده بودند مورد سرزنش قرار داد و… از آن جمله به آنها گفت (….. از شما عجیب است، چطور شما این چنین کاري کردید …..، شما از علی می خواهید تعیین خلیفه را به شوري واگذار نماید، در حالی که می دانید، مهاجر و انصار و مردم حجاز و عراق با وي بیعت کرده اند و کسانی که با او بیعت کرده اند بهتر از کسانی هستند که با او بیعت ننموده اند و معاویه از اسیران آزاد شده است که اینگونه افراد بی هویت و بد سابقه، حق خلافت ندارند و به او چه ارتباط دارد که به موضوع شورا اشاره کرده و یا در امور آن دخالت کند، او که خود و پدرش از سران قبایل مشرك و مهاجم به اسلام هستند)، …..) پس آن دو نفر از مأموریت خود پشیمان شده و بلافاصله توبه کردند ….. خدایشان رحمت کند و بیامرزد.)

مردي از شامیان در اثناء نبردهاي صفین به میدان آمده و فریاد نمود آي ابوالحسن و آي علی به نبرد من بیا ….. پس علی علیه السلام جلو آمد تا جایی که گردن اسب آنها ردیف گردید و… گفت یا علی تو پیشاهنگ اسلام هستی و افتخار هجرت داري آیا اجازه می دهی پیشنهادي بکنم که از خونریزي جلوگیري کند… علی (ع) فرمود چه پیشنهادي، گفت تو برگرد به عراق و ما عراق را به تو وا می گذاریم و ما بر می گردیم به شام و تو شام را به ما واگذار می کنی …..، پس علی علیه السلام فرمود می دانم که این پیشنهاد را از روي خیرخواهی و دلسوزي می نمایی…، من بسیار در این کار تفکر کرده ام و در نهایت دیده ام که راهی جز جنگیدن با معاویه و یا کافر شدن به آنچه خدا بر محمد (ص) فرو فرستاده نیست، زیرا خداوند از دوستداران خود راضی نیست که در جهان معصیت و نافرمانی او صورت پذیرد ولی آنان ساکت و مطیع باشند و امر به معروف و نهی از منکر ننمایند و نتیجه گرفتم و دیدم جنگ کردن براي من آسانتر و قابل تحمل تر است از اینکه زنجیرهاي سنگین عذاب خداوند را در دوزخ و جهنم خدا به دوش بگیرم …..).

عتبه بن ابی سفیان به جعده بن هبیره می گوید: (….. اي جعده ما به خدا قسم عقیده نداریم که معاویه براي خلافت شایسته تر از علی است …..، پس شما شام را رها کنید و آن را به ما بدهید …..، و جعده پاسخ داد اما در خصوص برتري علی برمعاویه این چیزي است که در امت اسلامی حتی دو نفر هم بر روي آن اختلاف نظر ندارند و اینکه حکومت شام را میخواهید و این چیزي بود که قبلاً هم می خواستید و ما نپذیرفتیم، ….. و اینکه گفتی معاویه اصرار ندارد و علی اصرار دارد علت آنست که معاویه به دلیل شک و تردید دچار سستی است و علی به دلیل یقین به راه حق که در پیش دارد دچار سستی و تردید نیست …..،).

در صفین عبداﷲ بن بدیل خزاعی در نطقی می گوید (….. معاویه به کمک بیابان گردان بی سواد و قبایل مشرك و متعصب بر شما حمله نموده است ….. و واقعیت خلافت را براي آنان به شکل دیگري جلوه داده است و پلیدي دیگر بر پلیدي آنها اضافه کرده است …..).

همین عبداﷲ در سخنان دیگر خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام عرض می کند: (….. یا امیرالمؤمنین آن جماعت اگرخدا را در نظر داشتند یا نیت آنها براي رضاي خدا بود با ما مخالفت نمی نمودند امّا حقیقت اینست ….. که آنها می خواهند قدرت خود را حفظ کنند تا عشرت آن دنیایی را که اکنون در چنگ آنان است از دست ندهند ….. و همچنین به جهت آن کینه هایی که در دل و آن عداوت هایی که در سینه نهفته دارند آنهم به جهت آن ضرباتی که تو اي امیرالمؤمنین بر آنها درگذشته فرود آورده اي و در آن نبردها پدران و برادران آنها را کشته اي (و به جهنم واصل کرده اي) و سپس رو به مردم نموده و می گوید: اي مردم معاویه چگونه با علی بیعت خواهد کرد و حال آنکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام در (یک روز و یک ساعت) و یک نبرد، برادر او حنظله، دایی او ولید و جدش عتبه را یکجا به قتل رسانده (و به جهنم واصل نموده) است، به خدا قسم گمان نمی کنم که بیعت کند

(کلب گوید یا امیرالمؤمنین اگر زمانه بین ما و شما جدایی انداخته است ما از فراز زمان و مکان بر دستان شما که نابودکننده دشمنان محمد (ص) و دشمنان شریعت پاك او و قرآن عظیم بوده است بوسه میزنیم و بر این بوسه افتخار می کنیم و دستهاي خود را بر سینه مالامال از محبت خود قرار داده و عرض می نمائیم السلام علیک یا مظلوم یا امیرالمؤمنین یا وصی رسول اﷲ و رحمه اﷲ و برکاته لعن اﷲ امه ظلمتک، لعن اﷲ امه قتلتک، و لعن اﷲ امه سمعت بذالک فرضیت به، خدایا به حق ذات اقدس خودت و آبرومندان درگاهت دوزخ جاوید را بر دشمنان مولاي مظلوم ما مستقر بفرما واز شفاعت آن حضرت ما را در دنیا و آخرت بهره مند بگردان آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

یزیدبن قیس در نطقی در صفین می گوید (….. این جماعت براي این با ما جنگ نمی کنند که دیده اند ما دین و شریعت را ضایع و پایمال کرده ایم تا آن را برقرار نمایند …..، فقط به این دلیل با ما جنگ و نبرد می کنند که به حکومت برسند و پادشاهی کنند…).

سعدبن و قاص در نامه اي به معاویه می نویسد: (….. پس از واقعه شورا…، علی از پیشاهنگان امت بود و در ما آن خصال که در وي بود وجود نداشت و در عین حال همه محاسن ما را داشت و ما همه محاسن او را نداشتیم و از همه ما سزاوارتر و با صلاحیت تر براي تصدي امر خلافت بود ولی تقدیر الهی خلافت را از او برگردانید و به جایی قرار داد که خدا می دانست و تقدیر او بود و ما می دانستیم که علی از همه ما براي تصدي امر خلافت باصلاحیت تر است، اما چاره اي این نیست که درباره آن سخن گفته شود و مشاجره صورت گیرد، پس آن موضوع را کنار بگذار و اما درباره کار حکومت تو اي معاویه، این حکومتی است که از ابتداء تا انتهایش، با برقراري آن مخالف بودیم و درباره طلحه و زبیر، البته اگر آنها به بیعتی که کرده بودند وفادار می ماندند براي آنها بهتر بود و خداي تعالی عایشه ام المؤمنین را بیامرزد…).

در نامه محمد بن سلمه به معاویه آمده است (….. به جان خودم اي معاویه تو جز در پی دنیا نیستی و جز هواي نفس خود را پیروي نمی کنی و…)،

آري اینها گفتار و آراء کسانی است که معاویه و اعمال او و لشکرکشی هاي او را شاهد بوده و او را در دوران بت پرستی و تظاهر به اسلام و…، دیده اند ….. و انگیزه معاویه را صرف نظر از دنیا طلبی، اعلام نموده اند که چگونه براي انتقام گیري اقدام نموده آنهم از خون اقوام کافر خود که در جنگ با سپاه اسلام و زیر پرچم بت پرستی و شرك، با شمشیر حضرت علی علیه السلام بر زمین ریخته شده است، …..، ولی در گردش امور کار به جایی رسید که پسر هنده جگرخوار …..، خود را براي خلافت از عمر شایسته تر می دانست و این در صحیح بخاري آمده است که (….. عبداﷲ بن عمر گفت من نزد خواهرم (حفصه) رفتم و… گفتم دیدي که کار حکومت چگونه شد و به من سهمی ندادند پس او گفت خودترا به جمع آنان برسان چون می ترسم دوري تو نوعی تفرقه حساب شود پس اصرار کرد تا من رفتم و چون مردم پراکنده شدند معاویه گفت: کسی که می خواهد درباره حکومت سخن بگوید بیاید و حقیقت اینست که ما براي حکومت از او (اشاره به عبداﷲ بن عمر کرد) و پدرش (عمربن الخطاب) شایسته تر هستیم، پس حبیب بن مسلمه از او می پرسد تو در جواب معاویه چیزي نگفتی، عبداﷲ بن عمر پاسخ داد، من خودم را جمع و جور کردم تا بگویم البته شایسته تر از تو براي حکومت کسی است که با تو و پدرت در دفاع از اسلام و براي مسلمان شدن شما جنگ کرد و…، ولی ترسیدم وحدت بهم بخورد …..)، این طرز فکر پسر عمر را ببین که براي حفظ وحدت چه کرد پس کجا بود این فکر او در آن زمان که دست از بیعت با امام بر حق و امیر مؤمنان و مولاي متقیان عقب کشید و با سخنان تفرقه آمیز خود وحدت را بر هم زد و موجبات ریخته شدن خون هزاران مسلمان بی گناه و مجاهد متقی از امت اسلام را فراهم آورد… و البته خدا به حساب آنان می رسد

(….. کلب گوید حریت و آزادگی حضرت علی علیه السلام مکان امنی را براي او ایجاد کرد که فتنه انگیزي نمود ولی در مقابل پسر ابوسفیان و هنده جگرخوار به دلیل پستی خود از مکر آنها براي جان خود ترسید و حفظ وحدت را بهانه کرد و شاهد و گواه این مدعا بیعتی بود که آن مکار و بدبخت با تحقیر و با پاي حجاج خبیث خونخوار انجام داد و سرانجام نیز سزاي خود را دریافت نمود ولی سخن این است که این معاویه همان پلیدي است که در زمان خلیفه دوم مانند سگی که از صاحب خود می ترسد از عمر میترسید ولی بعداً زبانش اینگونه دراز شده بود اناﷲ واناالیه راجعون).

معاویه خواب نبوت می دیده است:

تاریخ حکایت می کند که چگونه معاویه در ضمن تلاش براي وصول به حکومت و خلافت، بی میل نبوده است که مردم او را پیامبر نیز بشناسند، آنهم پیامبري بعد از خاتم پیامبران، ابن جریر طبري آورده است که (….. عمر و بن عاص با هیأتی ازمصریان به دیدار معاویه رفت و به آنها توصیه کرد و گفت توجه داشته باشید وقتی وارد دربار پسر هنده می شوید در زمان سلام دادن او را خلیفه خطاب نکنید و…، هرچه می توانید او را تحقیر کنید و برعکس معاویه نیز به درباریان گفت حدس من اینست که پسر نابغه مقام مرا نزد افراد آن هیأت کوچک کرده است پس توجه داشته باشید وقتی هر کدام وارد می شوند به طوري با قدرت آنها را تحت فشار بگذارید که مجبور به تعظیم و احترام شوند به نحوي که وقتی به من می رسند نفسشان درآمده باشد، پس اولین کسی که وارد شد مردي بود به نام ابن خیاط …..، پس همینکه وارد شد از ترس با تعظیم گفت السلام علیک یا رسول اﷲ یعنی که سلام اي پیامبر خدا و تمام مصریان دیگر در اینگونه سلام از او پیروي کردند و چون از نزد معاویه خارج شدند عمروعاص به آنان گفت من به شما می گویم او را فرمانروا خطاب نکنید شما او را پیامبر خطاب می کنید و…،)

و البته با توجه به اینکه در این نقل، نهی معاویه از گفتار کفرآمیز آنان به چشم نمی خورد، ممکن است همین حادثه تخم مسلک فاسدي را که بعضی از طرفداران معاویه پس از مرگ او پیش گرفتند پاشیده باشد، شمس الدین ضیاء مقدسی آورده است که (….. مردم اصفهان کاري احمقانه و مبالغه آمیز در خصوص معاویه دارند و در این رابطه براي من نام مردي زاهد و متعبد را آوردند و من از قافله خود جدا شده و به سوي او رفتم و شبی را نزد او به سر آوردم و… تا اینکه از او درباره (صاحب) سوال کردم پس آن مرد شروع کرد به دشنام و ناسزا گفتن کرد و اضافه نمود او مذهبی جدید آورده است گفتم چه مذهب و عقیده اي، گفت میگوید که معاویه پیامبر مرسل نبوده است، پرسیدم تو چه عقیده داري، گفت همان را که خدا گفت، میان هیچیک از پیامبران او فرقی قائل نیستیم، ابوبکر پیامبر مرسل، عمر پیامبر مرسل، هر چهار خلیفه را نام برد و سپس گفت معاویه هم پیامبر مرسل پس من گفتم این گونه بیان نکن و این عقیده را نداشته باش زیرا آن چهار نفر خلیفه بودند و معاویه سلطنت کرد و پیامبر فرمود خلافت بعد از من تا سی سال است و سپس سلطنت پس آن خبیث برآشفته شد، و شروع کرد به گفتن ناسزا و دشنام و تهدید به من و به مردم اشاره کرد که این مرد رافضی است و…، اگر قافله ها سر نرسیده بود مرا تکه پاره کرده بودند و در این زمینه داستانهاي بسیاري از آنها نقل شده است…، …..،)،

آري ما فرض می کنیم که آن عده از روي ابهت دربار و یا ترس …..آن عبارت کفرآمیز از زبانشان بیرون آمد و گفتند که سلام بر تو اي پیامبر خدا …..، ولی اگر او در قلبش مرض نبود چرا آنها را انکار نکرد و حرف آنها را اصلاح ننمود و…، آري پسر هنده جگرخوار از آن خطاب باطل و کفرآمیز و ناروا لذت می برد و… این در حالی است که خودش حاضر نمی شود که پیامبر را پیامبر بنامد و ….. حتی براي تحقیر و کوچک کردن آنحضرت ایشان را به نام می خواند و…، حافظان و حدیث شناسان گفتگویی را میان معاویه و امد بن ابد حضرمی آورده اند که(معاویه از او سؤال کرد آیا هاشم را دیده اي گفت آري به خدا بلند بالا و خوش صورت بود ….. و معاویه سؤال کرد محمد را دیده اي او جواب داد محمد کیست معاویه گفت پیامبر خدا پس او (با ناراحتی) گفت اي معاویه چرا آن حضرت را همانگونه که خداوند او را با بزرگی و عظمت یاد نموده است ذکر نکردي و نگفتی رسول خدا، …..)،

(کلب گوید این خاصیت جرثومه هاي پلید و بی سرو پا است که بزرگان را با تهمت و بی ادبی و… پائین آورده و با دروغ و تزویر و… خود را بالا ببرند تا بتوانند براي خودآبرویی کسب کنند غافل از اینکه زودتر از آنچه فکر می کنند دست قدرت پروردگار آنان را به زیر خروارها خاك کشیده و سپس با غضب خود آنها را با سر وارد آتش ابدي جهنم خود می نماید و هر لحظه بر عذاب آنها می افزاید و این معاویه بدبخت و بدعاقبت از جمله آن گروه است الا لعنت اﷲ علی الظالمین و سیعلم الذین ظلموا اي منقلب ینقلبون)،

حکمیت به چه منظوري:

آخرین ترفند و حیله اي که براي رساندن معاویه به کرسی خلافت صورت گرفت با فکر خائنانه عمروبن عاص و به صورت حکمیت انجام شد، و اولین مستمسک این ترفند، عنوان نمودن خونخواهی عثمان بود…، ….. و وضعیت جنگ صفین در حالیکه می رفت کار جنگ یکسره شده و بساط ظلم و ستم معاویه جمع شود با بکارگیري صله اي تغییر کرد و آن اینکه قرآنها رابر سر نیزه بردند و به حیله عمروعاص و حماقت و خریت ابوموسی اشعري وضع موجود آشفته تر و آشوب داخلی ریشه دارترشد و در پایان این حکمیّت، ابوموسی به عمروعاص گفت (….. تو حیله و نیرنگ بکار بردي و تو مانند سگی هستی که اگر به او حمله کنی پارس می کند و اگر او را رها کنی نیز پارس می کند و عمروعاص به او گفت تو هم مانند خري هستی که کتاب مقدس را بر آن بار کرده باشند …..)،

آري گفتگویی که شیطان سیاست پردازي با احمق بی تجربه اي داشت و همه قبول دارند که هر دو طمع به خلافت بسته بودند و ….. از ذکر تمامی این مطالب که تحت عناوین شش گانه اخیر آمد، ماهیت جریانات به دقت روشن شده و شکی نمی ماند که معاویه در پی خلافت بوده و خونخواهی عثمان فقط حربه اي براي نیل به مقاصد او بوده است، پس این گفتار یاوه ابن حجر که کشمکش بین علی و پسر هنده جگرخوار ربطی به خلافت نداشت و براي خونخواهی عثمان بود…، فقط براي توجیه و تبرئه جنایات و تبهکاري اعمال آن خیانت کار است که براي برآوردن شهوات و مطامع خود هفتاد هزار از مسلمان امت محمّد را به خاك و خون کشیده و ….، و ابن حجر نادان تصور نموده کسی به حساب او رسیدگی نخواهد کرد و هیچ محقق پیدا نمی شود که با دلایل قاطع بر صورت او بکوبد و او را رسوا نماید و البته ابن حجر کسی است که از صحنه رستاخیز و ایستادن در برابر محکمه عدل الهی هراس به خود راه نداده و نمی داند که خداي قهار دادگستر در کمین و در پی حساب و دادرسی است.

(کلب گوید، خدایا به حضرت علامه امینی که راههاي هدایت را بر ما روشن و نقاب از چهره کریه دشمنان خدا برداشت، جزاي خیر عطا فرما و مقام او عالی است خدایا تو آن را متعالی و در بهشت خود او را همنشین با محمدو آل محمد و ما را نیز از شفاعت او در دنیا و آخرت بهره مند فرما آمین، آمین، آمین یا رب العالمین).

بررسی دفاعیه ابن حجر براي معاویه:

ابن حجر به تقلید از پیشینیان خود در راستاي توجیه جنایات معاویه در کتاب صواعق خود در نهایت، کلامش را طی دو مطلب آورده است 1- اول اینکه او همه جنایات معاویه اعم از لشکرکشی، قتل و جنایت و بی ناموسی و… و قتل هزاران مؤمن مسلمان که در میان آنها سیصد و چند تن از شرکت کنندگان بیعت شجره و جماعتی از مجاهدان غزوه بدر و گروه بسیار از مهاجرین و انصار از اصحاب رسول خدا صالح و متقی و تابعان نیکوسیرت و …..، را از روي اجتهاد و استنباط فقهی عنوان کرده است، و این ابن حجر نادان تصور می کند که با این توجیهات مسخره می تواند ارتکاب چنان جنایاتی را که قرآن و سنت بوضوح ماهیت آن را مشخص نموده اند، درست جلوه داده و مرتکب آن را تبرئه نماید و… لذا خود را به نادانی و نفهمی می زند و می خواهد القاء نماید که اجتهاد در مقابل نص صریح قرآن و سنت داراي ارزش و اعتبار است و… و تصور می نماید که آراء اجتهادي آنقدر کشدار و سازگار است که با هر هوس و خواهش نفسانی منطبق است و… و یا مثلاً براساس آن توجیهات می توان خلافکاري و جنایات خالدبن ولید را توجیه و او را تبرئه کرد و با مستمسک نمودن حربه اجتهاد او وآن فجایع را در ریختن خون بیگناهان و با همسر مسلمانی هم بستر شدن و ….. را توجیه کرد

(….. کلب گوید شک نیست که اینگونه تأویل ها الهام شیطان است زیرا، اول اینکه این روش و تأویل خلاف قرآن است، در آنجا که خداوند می فرماید و لاترکنوا الی الذین ظلموا ….. و یا آنجا که می فرماید هر کس مؤمنی را متعمداً به قتل برساند جزاي او جهنم است و بیان نمودیم که چگونه امر اجتهاد متناسب با خطا است نه جرم و برحسب آیات کتاب خدا جزاي مجرمان آتش دوزخ و جزاي خطاکاران احتمال بخشش خداوند و لذا اجتهاد در جرائم از جمله شرك به خدا و امثال آن که خداوند به مرتکب آن وعده آتش جاویدان و دخول ابدي در دوزخ داده است و اخذ ثواب در صورت خطا بودن فقط از یک احمق متصور است نه از مؤمنین به کتاب خدا و سنت رسول خدا …..، و دوم اینکه عذاب ابدي دوزخ براساس احادیث که به تعدادي از آنها اشاره شد براي مرتکبین خواهد بود و یا براي کسانی خواهد بود که در کار توجیه این ظلم و ستم هستند زیرا به جاي محکوم نمودن این جنایات و اعمال زشت آنها را توجیه می کنند، که البته در عمل آنها شریک و با آنها در عذاب ابدي خداوند وارد خواهند شد و سوم اینکه این عمل آنها و بجاي امر به معروف، امر به منکر و بجاي نهی از منکر، نهی از معروف خواهد بود که هم خلاف کتاب خدا و هم سنت رسول خداست و چهارم اینکه موضوع این اجتهادي که این یاوه گویان آن را بیان نموده اند آنهم از هر بی سروپا، هر جنایتی را در تحت لواي این اجتهاد کذایی به جامعه مسلمین و جامعه بشریت تحمیل خواهد نمود و مردم جهان شاهد اعمال ددمنشانه اي به نام اسلام خواهند بود که براساس آن قطعاً جامعه مسلمین در پیشگاه دانشمندان جهان و افکار عمومی جامعه بشري در حال و آینده رسوا و بی اعتبار خواهد بود و از مسلمان به عنوان انسانهایی وحشی و جانی و تروریست که علیرغم حیوان صفتی و سبوعیت و درندگی خود را وعده داده شده به بهشت هم می دانند یاد می شود و …..، پنجم اینکه این سخن مخالف کامل عقل است که شرع نیز آن را نمی پذیرد زیرا خداوند همیشه امر به انجام واجبات و دوري از انجام محرمات نموده و براي آنها توجیهی قرار نداده است و لذا تبدیل امري حلال به حرام و حرام به حلال در واقع به منزله بدعت و طرح حکم در مقابل حکم خداوند و به منزله شرك و اعلام جنگ با خداوند خواهد بود و ششم اینکه این جماعت که خود راحلیف قرآن می دانند ولی مفهوم قرآن را نمی فهمند که در قرآن بین جرم و خطا تفاوت است و از طرفی هر بی سروپا را نیز نمی توان عنوان اجتهاد داد بطور مثال آیا عقل شما می پذیرد که شخصی در لباس اسلام مثلاً در امریکا و یا روسیه بمب اتم بیندازد و همه مردم از مرد و زن و بچه و ….. را نابود کند و بعد بگوید اجتهاد کردم یا مجتهدي به او اجازه داد و خود را بهشتی بداند و منتظر ثواب اخروي هم باشد وا نتظار او این باشد که هرچه درندگی او بیشتر شود ثواب بیشتري می برد و …..، اگر چنین فکر می کنی تو هم مانند او هستی و منتظر آتش جاودانی دوزخ باش که دین خدا را ملعبه و بازیچه خودکردي مانند معاویه علیه الهاویه …..)،

و یا گفته شود که ابن ملجم مرادي که برحسب کلام رسول خدا اشقی الاخرین است طبق اجتهاد خود این جنایت را انجام داده و بر صواب بوده است

(کلب گوید کسی نیست به این یاوه گویان ابله بگوید پس امام حسن مجتبی علیه السلام که ابن ملجم را متعمداً به عنوان قصاص کشت در واقع قتل نفس کرده زیرا او مجتهد مؤمنی را متعمداً کشت و اگر بگویی خلاف نکرد پس در گفتار تو تناقض وجود دارد یعنی اگر مجتهدي با نظر خود مجتهدي را بکشد و آن مجتهد وصیت نماید که در صورت وفات، مجتهد قاتل را که شرعاً معذور است به قتل برسانند پس مرتکب قتل نفس شده و اجراي حکم قصاص شرعاً بر اینگونه مجتهدان حرام است، پس اولی به حکم قرآن که مجتهد مؤمنی را کشته واردآتش می شود و دومی هم که مجتهد معذور را قصاص کرده عمل حرام و خلاف شرع انجام داده که مسلمان و مؤمن و مجتهد معذور را کشته و او هم اهل آتش است پس تمام کسانی که عثمان مجتهد را کشتند اهل آتش هستند و تمام کسانیکه قاتلان مجتهد عثمان را هم کشتند اهل آتش هستند و در طول تاریخ همه مسلمانان از طرفداران دو طرف اهل آتش هستندآیا اینگونه سخنان ضد و نقیض و یاوه نیست و اگر تو براي توجیه این جنایات به تفسیر نابجاي کتاب خدا و بر اساس فکر ونظر کوتاه خود آیات مربوط به خطا را اخذ و آن را به جرم تسري دهی و ….. و به آن عمل نمایی آنوقت براي توجیه عمل ناهنجار خود در مقابل افکار عمومی جهانی و جوانان فکور و دانش پژوه و دانشمندان جهان دلیلی نداري زیرا آنچه تو از این توجیهات شیطانی خود ساخته اي مخالف عقل سلیم و حریت و آزادگی انسانها است و قطعاً قابل پذیرش نیست و کدام عقل سلیم می پذیرد که شخصی خون هفتاد هزار نفر از پاکان عالم را بر زمین ریخته و فساد برپا نماید و پاداش و اجر هم ببرد، مگر قماربازي است مگر هستی جهان و خلقت آن بازیچه است آیا مگر جنگل است چطور به زعم یاوه گویی تو، قاتل مجتهد است و مقتولین مجتهد نیستند و…،

و نکته مهم دیگر اینکه این توجیه قطعاً مخالف سنت و روش رسول خدا و اصحاب وتابعین است زیرا در تمام این درگیري ها هیچکدام چنین مطلبی را عنوان و براي رد یکدیگر اقامه دلیل ننموده اند و این دلالت بر آن دارد که چنین یاوه اي اصلاً در سنت رسول خدا وجود نداشته تا به آن استناد شود و این در واقع راهکاري شیطانی است که این متعصبین با الهام شیطان براي توجیه اعمال جنایتکارانه دشمنان خدا و رسول و صالحان امت جعل نموده اند ولی شک نیست که شیعه در خصوص جنایات معاویه و یزید و عمروعاص و…، هیچ توجیهی را نمی پذیرد و آنها را و پیروان انها را لعنت نموده و اهل آتش می داند و از همه مهمتر بسیاري از این کسانی که اینان مجتهد می دانند خود از اعمال خود بظاهر پشیمان می شدند یعنی خود اعتقادي به این چرندیات نداشتند و اگر وجه شرعی داشت البته خود آنان اولی به استناد به آن بودند تا امثال ابن حجر افاك اثیم و ….. و سیعلم الذین ظلموا اي منقلب ینقلبون…)،

ابن حجر شنیده است که انسان می تواند برخلاف اجتهاد مجتهدان اجتهاد نماید ولی نفهمیده که نمی توان برخلاف حکم خدا و پیامبر او اجتهاد کرد،

(کلب گوید بطور مثال خداوند بت پرستی و شرك را حرام نموده و حج بیت را جزء شعائر اسلام دانسته و براي خون مسلمان حرمت قائل شده پس شخص معلوم الحالی بیاید بر ضد کتاب خدا اجتهاد کند که مردم بت بپرستند و مشرك شوند و دستور دهد خانه کعبه را خراب کنند و به نوامیس مسلمانان در حرم رسول خدا تجاوز کنند و زنا کنند و خون مسلمانان را بر زمین بریزند و….. و زمین را از خون کسانی که وجود آنها به منزله نفس پیامبر است سیراب نموده و حرم و خاندان و نوامیس محمّد رسول خدا را اسیر نموده و شهر به شهر و دیار به دیار بگردانند و سر سید جوانان اهل بهشت را بر سرنیزه کرده و در میان شهرهاگردش دهند و سپس …..، به هدیه ببرند و…، و در ازاء این جنایات نه تنها عذاب نشوند بلکه پاداش نیز بگیرند آیا به این طرز تفکر و به اینگونه افکار مردم جهان دانشمندان دنیا پس از گریه به ما نمی خندند و عقل ما را زیر سؤال نمی برند و از همه این بدبختی ها بیشتر آیا این طرز فکر باعث نمی شود که گروههاي افراطی تروریست به نام اسلام از سوي دشمنان اسلام و قرآن تجهیز شوند و به اتکاء همین گونه افکار منحط و ارتجاعی و …..، دیوانه وار و بر اساس فتوي یکی از همین جرثومه هاي فساد و تباهی به کشتارهاي جمعی مسلمانان و سایر مردم دنیا دست بزنند و بگویند نظر ما این بود و ثواب ما را بدهید …..،

آري بدبختی اینست که همه این جانیان و قاتلان که خود مرتکب این اعمال شده اند و …..، هیچکدام خودشان چنین نظري نداشته و این در واقع یاوه هایی است که شیطان در قرون بعد به دهان طرفداران آنان انداخته است تا امت و دین محمد را نابود نمایند و از اعمال حرام خود در تقویت شیطان اسلام را نابود نمایند و …..)،

محمدبن جریر طبري می نویسد (….. در میان امت اختلافی نیست بر سر اینکه ابن ملجم طبق اجتهاد و تفسیرش به تصور اینکه این کار او درست است علی را کشته است …..)، و با همین اجتهاد کذایی ابوالغادیه فزاري قاتل عمار را تبرئه می کنند… و همچنین آن را دست آویزي براي تبرئه یزید سرکش و ستمکار و جبار که ….. می نمایند، و از طرفی دیگر موارد بسیاري از اجتهاد است که چون بر خلاف میل گروهی از آنان است بی اعتبار و بی قدر می باشد، و اینگونه اجتهادها در نظر آن جماعت نمی تواند ازمخالفان عثمان که اصحاب پاك و صادق و عادل رسول خدا بوده اند رفع اتهام نماید ولی تبهکارترین فرد یعنی ابن ملجم راتبرئه می نماید این جماعت قاتلان عثمان را مجتهد نمی دانند و آنها در نظر ابن حزم زشتکارانی ملعون و آشوبگر مسلح و خونریز آدمکش و در نظر ابن تیمیه مشتی تجاوزگر داخلی بودند و خطاکار نبودند بلکه ستمکار و تجاوزگر بودند و در نظر ابن کثیر آنها جمعی سبکسر و بی سروپا و… در نظر ابن حجر تجاوزکارانی دروغ پرداز و ملعون و پرخاشگر و …..، بوده اند،….. پس چگونه این اجتهاد از آن افراد بی سروپا داراي اعتبار و آن اجتهاد از اصحاب عادل و بزرگ رسول خدا بی اعتبار است،

از اجتهادات مسخره و عجیب دیگر اینکه در قرون پیشین صورت گرفته این است که ناسزا و دشنام به امیرالمؤمنین علی علیه السلام و هر صحابی که از آن حضرت پیروي کرده جایز است و هرکس حق دارد آنان را لعن کند، در نماز، در قنوت، در خطبه جمعه و جماعات و…، قابل تعقیب و سرزنش نباشد و بالاتر از این اجري هم ببرد، زیرا مجتهد خطاکار است، هرچه این مجتهد خطاکار، آدمی بی سروپا و بی سواد و دهاتی بدوي و بیابانگرد باشد و نیز از جمله کسانی باشد که اساساً از علوم و معارف و درس و بحث شریعت دور هستند، ولی علی و شیعیان او حق ندارند از ظلم و ستم هایی که بر آنان رفته کلمه اي بر زبان بیاورند ….. و حال آنکه خداي تعالی می فرماید (خدا دوست ندارد صدایی به بدگویی بلند شود مگر آنکه ستم دیده باشد)، ….. و اگر کسی از آنها به آن ستمگران و تبهکاران بد گفت، البته مستوجب قتل و شکنجه و حبس و تبعید و…، است و به اجتهاد او خواه درست و خواه غلط نباید اعتنا نمود …..،

راه دور نروید در کتاب صواعق ابن حجر نگاه کنید که در موضوع لعنت کردن به معاویه می گوید (….. در مورد اینکه بعضی بدعت خواهان به او دشنام می دهند و لعنت می فرستند…..، این حرف از جماعتی سر زده که احمق هستند و نادان و عصیان گر که خدا به آنها توجه ندارد و سرگشته و گمراه هستند و خدا آنها را لعنت کرده و خوار نموده است …..،)، پس آیا می دانید که ابن حجر چه کسی را لعنت می کند و دشنام می دهد، و ناسزاهاي او متوجه چه کسی است…..، پس حدیث لعنت فرستادن رسول خدا بر معاویه را بیاد آورید و احادیث لعنت نمودن امیرالمؤمنین علی علیه السلام به معاویه و لعنت هایی که در دعاي قنوت در نماز خود بر او می نمود و لعنت هایی که ابن عباس، عمار یاسر، محمدبن ابی بکر، ام المؤمنین عایشه در تعقیبات نماز و دیگر اصحاب …..، تا روشن شود که لعنت کردن و دشنام این ابن حجر متوجه کیست خودتان قضاوت کنید

(….. کلب گوید آنچه مسلم است خداوند لعنت کردن را دوست دارد مشروط بر اینکه بر اهل لعنت یعنی منافقین و دشمنان او وارد شود و شاهد آن کتاب خداست و اینکه لعنت علامت تنفر از عمل بد و زشت و جنایت بار و در واقع به منزله امر به معروف و نهی از منکر و حکم واجب شرعی است تا مسلمانان و مؤمنین از ارتکاب به آنگونه اعمال که انسان را از رحمت خدا دور می نماید اجتناب نمایند و بدیهی است هرگونه توجیه نابخردانه و عمل بد و جنایت بار در واقع موجب خواهد شد که برعکس امر به منکر و نهی از معروف شود و دوباره این جنایت ها در امت به سنت جاري تبدیل و سیلاب هاي خون راه اندازي شود و اینگونه اعتقادات فاسد و خطرناك و شیطانی قطعاً امت را به سوي قهقرا می برد و دانشمندان و عالمان شریعت محمد (ص) بایستی هوشیار و با تدبیر از اینگونه افکار و اشاعه آن به دلیل فساد تبعی آن جداً جلوگیري نمایند، آیا تعجب نمی کنی که چگونه خداوند در کتاب خود با تهدید وعده آتش ابدي و دوزخ سوزان و عذاب و… را به امثال این مجرمین و تبهکاران داده است ولی باز امثال معاویه و یزید و حجاج و…، هر جنایت که خواسته اند انجام داده اند …..، پس واي به حال آن روزي که به این تفاله ها و آشغالهاي بی سروپا بگوئید بکشید و به صلیب بکشید و بسوزانید و ثواب هم ببرید دیگر آیا سنگ روي سنگ بند می شود…).

اجتهاد چیست:

در اینجا باید معنی اجتهاد را فهمید، آیا اجتهادي چیزي است به استناد آن ریختن خونهاي بسیار روا دانسته شده و هزاران هزار بی گناه به خاك و خون کشیده شده و ناموسها بر باد رفته و…، هر روش جاهلی را روا بدانند و یا به استناد آن شریعت را زیرو رو کنند و یا چیزي است که با آن می توان سنت هاي غیرقابل تغییر دین خدا و احکام مسلم آن را لغو کرد و یا چیزي است که خدا به عوام الناس و هر بیسواد عطا کرده که به هر نحو که دلخواه آنان بود عمل کنند یا اینکه اصول و حساب و کتابی دارد …..، آیا اجتهاد کاري است که هر موش و گربه و یا هر چهارپا و هر بیابانگرد بی سواد به آن می پردازد و…، علماي معروف و برجسته درباره اجتهاد می گویند: ….. …..، …..، در حاوي قدسی آمده ….. (و خلاصه، فقه در علم اصول یعنی علم به احکام از روي دلایل آنها، بنابراین فقیه در نظر علماء اصول، همان مجتهد است و فقه از چهار منبع اصلی به دست می آید، قرآن، سنت، اجماع، قیاس که از سه منبع اصلی اول استنباط شده باشد،) …..، ابن الرشد می گوید: (احکام شریعت از چهار وجه درك می شود، کتاب خدا…، سنت…،اجماع…، استنباط بر مبناء اصول سه گانه قرآن، سنت و اجماع …..)،

نگاهی به اجتهاد معاویه:

در اینجا لازم است که از ماهیت اجتهاد معاویه پرده برداریم ….. آیا او در کارهایش تابع نوامیس چهارگانه (قرآن، سنت،اجماع، قیاس)، بوده است، آیا قرآن شناس بوده است… آیا بین آیات محکم و متشابه تفاوت قائل می شد

(….. کلب گوید هردرخت از میوه او شناخته می شود جنگ او با وصی رسول خدا و اعلم امت و آگاه ترین مردم به سنت و کتاب خدا و کسیکه از ابتداء تا انتهاي کار رسالت پیامبر، در کنار او و یاور او بود و او بود که غوغاي سقیفه براي حکومت و ریاست، او را از کنار پیکر پاك و مطهر محمد مصطفی جدا نکرد تا دستور خداوند را در کفن و دفن آن حضرت عمل نمود و همه بزرگان امت و حتی خلفاء پیشین به علم و دانش و …..، فضایل او اقرار و اعتراف و شایستگی هاي او را در شریعت به همه عالم اعلام نموده اند و…، پس جنگ آن نابکار یعنی معاویه با این مظهر علم و تقوي یعنی امیرالمؤمنین دلالت بر آن دارد که او هیچ چیزاز قرآن نمی دانسته و در واقع دجالی بوده که با ظاهري فریبنده عوام الناس را فریب داده و گمراهان را به جان شریعت انداخته و نابود هم نموده است …..، آري چه کسی مثل او و پسرش توانسته اند، تیشه بر ریشه اسلام و مسلمین بزنند و چه کسانی مانند طرفداران آنها با این توجیهات شیطانی توانسته اند اینگونه فساد و تباهی را در جهان به نام اسلام اشاعه دهند و… اناﷲ واناالیه راجعون…)،

آري اگر احوال علم اولی و دومی به شرحی که در جلد ششم و جلد هفتم آوردیم …..، آن چنان وضعی داشته باشند البته حال معاویه که در روزهاي آخر حیات رسول خدا (ص) اظهار مسلمانی نموده است کاملاً معلوم است، همان معاویه اي که خانه و خانواده او پر از تقالید و افکار شرك آمیز جاهلی بوده و سابقه تجاوزگري و گمراهی و پیروي عادات جاهلی او معلوم وآشکار و پرچم فاحشگی بر بام خانه اجدادي او نصب و…، و دائماً با قرآن در حال جنگ و ستیز و…، بوده است، در حالی که قرآن شناسان نامی امت و…، عبداﷲ بن مسعود، عبداﷲ بن عباس، ابن بن کعب و… بالاتر از همه آنها مولاي ما علی بن ابیطالب داناي به علوم قرآن و آگاه به رازها و رمزها و حلال مشکلات آن و ….. و در همه جهات حاضر بوده اند.

دانش معاویه در سنت رسول خدا:

آري معاویه اي که به سنت رسول خدا احترام نمی گذارد، چه بهره اي ممکن است از علم سنت داشته باشد …..، عبداﷲ عامرمی گوید: معاویه می گفت (….. برحذر باشید از احادیث پیامبر مگر آن حدیث ها که در دوره عمر بود…) …..، پس همین سخنی که او در حق سنت پیامبر زده بی اعتنایی و تحقیر او را نسبت به آن می رساند و او کسی است که راوي حدیث و مبلغ آن را تحقیر می کرده و گاه (آن خبیث و ملعون) در جواب نقل حدیث و تذکر راوي از قول رسول خدا (ص)، حرکت زننده تحویل می داد (یعنی از خود باد بلند بیرون می داد و می گوزید) و یا با لحن خشونت بار ….. به راویان حدیث دشنام می داده و (چون مخالف با امیال او بود آن را) نهی می کرد…، و در حدیثی آمده است که او به عبداﷲ بن عمر پیام داد (که اگر اطلاع پیدا کنم که حدیث نقل و بیان کرده اي گردن ترا می زنم) و به سبب همین بدبینی و بدخواهی بود که خون بازمانده نیکرو و پاك از اصحاب رسول خدا را بر زمین ریخت و سردارانی چون بسر بن ارطاه را فرستاد تا در مدینه غارت و وحشت ایجادکنند و پس از او، سگ توله او یزید در حمله معروف (حره) همان جنایات را انجام داد که همه به آن آگاهند …..،

(کلب گوید اگر او قرآن دان و یا حدیث دان بود البته قرآن و سنت رسول خدا او را به سعادت رهنمون می شد ولی او فقط در فکر انتقام گیري از محمد (ص) بابت قتل اعضاء کافر و مشرك خاندان او توسط علی علیه السلام در جنگ بدر و جبران بی آبرویی او و پدرش و مادرش و…، بود که در آن جنگ و در سایر جنگها ببار آورده بودند و…، اگر اندك ایمانی در او بود واز عقاب روز قیامت می ترسید، هیچگاه دستش را تا مرفق در خون صالحان امت فرو نمی برد و براي استقرار حکومت پسرش یزید پلید خون پاك سبط اکبر رسول خدا حسن بن علی را در طشت نمی ریخت و یا مقدمات قتل حسین بن علی را در کربلا به توسط سگ توله خود فراهم نمی نمود و رسول خدا و آل محمد و امت او را تا قیام قیامت عزادار و مصیبت زده نمی نمود اناﷲ واناالیه راجعون).

نگاهی به احادیث نقل شده از معاویه:

روایات معاویه را می توانیم از ابعاد مختلف بررسی و به حساب آن برسیم، احمد حنبل در مسند خود کل روایاتی را که از معاویه نقل نموده است یکصد و شش فقره است که بسیاري از آنها هم تکراري است: (از جمله: حدیث (خدا چون خیر کسی را بخواهد او را دین شناس می کند) را که شانزده بار تکرار شده، و یا حدیث (اصلاح کردن موي پیامبر) که ده بارتکرار شده، و یا حدیث (پیامبر داستان اذان را گفت) که هفت بار تکرار شده و …..، و چهل و هفت حدیث دیگر که تکراري نیست و بعضاً اصلاً ارتباطی به احکام ندارند مانند آنکه می گوید: (پیامبر و ابوبکر و عمر هر سه در سن 63 سالگی از دنیا رفتند)، و…، که اینگونه احادیث نه کمکی به احکام شریعت می نماید و نه مشکلی را براي مجتهدان برطرف می نماید و… حال جا دارد که بار دیگر به متن احادیث او پرداخته و به حساب او برسیم:

1.معاویه به خانه عایشه می رود و عایشه به او می گوید، (آیا نترسیدي که مردي را در کمین تو بنشانم و (او به قصاص محمدبن ابی بکر) ترا بکشد و او می گوید در خانه امن هستم… و شنیده اي که ایمان مانع حمله غافلگیرانه (ترور) است و… و می گوید در رابطه با برآورده شدن تقاضاهایت چه نظر داري، ….. و قضیه آنها را بگذار براي قیامت،) و از این حدیث برمی آید که ام المؤمنین عایشه کشتن معاویه را جایز می دانسته است… تا جایی که جایز می دانسته مردي را در کمین او بگمارد تا او را بقتل برساند و معاویه با آن سخن او را منصرف می نماید تا کیفر او به قیامت باشد و نیز معلوم می شود که معاویه براي رد اتهام وارده و کیفر آن دلیلی نداشته باشد و فقط موعد آن را به بعد محول نموده و… و حتی اگر فرض کنیم عایشه به بهانه اینکه رفتار معاویه با او خوب بوده از خون برادرش محمدبن ابی بکر صرف نظر کرده باشد، ولی خداوند هرگز کیفر آن قتل را از یاد نخواهد برد و …..، و یا اگر که از خون حجر بن عدي و یارانش چشم پوشید، خداوند محال است که آن خونهاي پاك را قصاص ننماید و… و یا براي کشتن هزاران شخصیت والاي اسلامی به دست او و ….. از او انتقام نگیرد.

2.عبادبن عبداﷲ بن زبیر می گوید: (چون معاویه به عزم حج آمد و…، براي ما نماز ظهر را دو رکعتی خواند پس مروان بن حکم و عمرو بن عثمان نزد او رفته و گفتند هیچکس مثل تو آبروي عثمان را نریخت و او را در بین مردم ضایع نکرده است،گفت چرا، گفتند آیا توجه نداري که او نماز را در مکه تمام می خواند، پرسید واي بر شما …..، من با پیامبر و ابوبکر و عمررضی اﷲ عنهما اینگونه خواندم، آنها گفتند پسرعموي تو عثمان تمام می خواند، پس معاویه نماز عصر را با ما چهار رکعتی خواند …..)، آري من نمی دانم که اشکال کار در اینجا بر دین شناسی و فقه معاویه است یا تردید در دین او که ….. عبداﷲ از قول پیامبر گفته است نماز در سفر دو رکعتی است و هر که برخلاف سنت عمل کند در حقیقت کافر شده است و…، ولی او به خاطر پسرعموي خود عثمان یعنی بوجود آورنده این بدعت حکم شریعت را زیر پا قرار می دهد و اگر فقه و دین شناسی و حدیث دانی این باشد، باید فاتحه آن را خواند و اگر از بی دینی کرده باشد که حساب او پاك است.

3.هنایی می گوید: (….. با جمعی از اصحاب رسول خدا نزد معاویه بودم، او از آنها سؤال کرد شما را به خدا قسم آیا پیامبراز پوشیدن جامه ابریشمی منع ننمود، گفتند چرا آن حضرت ما را منع نمود ….. پس ادامه داد و پرسید تا رسید به اینکه شما را به خداي متعال سوگند آیا رسول خدا از جمع بین حج و عمره نهی نفرمود؟ و در این لحظه همگی پاسخ دادند این را نه و یا در عبارتی دیگر پرسید می دانید که او از متعه یعنی متعه حج نهی فرمود؟ همگی گفتند خدای را نه …..، آري معاویه اصرارداشت تا هر بدعتی را در برابر سنت رسول خدا احیا نماید… کار معاویه که از کار خلاف عمر پیروي می کند یا موید بی اطلاعی او از سنت است یا از بی دینی او که دومی بیشتر به او می خورد

(کلب گوید این خبیث درصدد آن بود که نهی عمررا با شهادت صحابه به پیامبر منتسب نموده و سنت را با بدعتهاي بوجود آمده نابود نماید و ….. که این امر موید همان افکارجاهلی او بوده است و قصد و غرض او در واقع از این عمل ایجاد تفرقه در بین مسلمانان ….. بوده است).

4.حمران می گوید: (….. معاویه گفت شما نمازي را می خوانید ولی ما که با پیامبر (ص) معاشر بودیم آن را ندیدیم که بخواند و لذا از آن نهی کرد یعنی دو رکعتی که آن حضرت پس از نماز عصر می خواند …..) و حال آنکه ما در جلد ششم دیدیم که این نماز بعد از نماز عصر در دوره رسول خدا سنت بود و حضرت آن را می خوانده و تا آخرعمر هم آن را ترك نکرده و اصحاب نیز آن را بجا می آورده اند تا آنکه عمر آنها را نهی کرد و اصحاب به او اعتراض کردند و دلیل آوردند …..، ولی عمر با اصرار آن بدعت را عمل کرد تا آنکه معاویه این کلام را گفت …..

(کلب گوید در کذاب بودن معاویه همین بس که آنچه را که همه اصحاب دیده اند و عمل می نموده اند و عمر هم علیرغم نهی به سنت بودن آن اقرار داشت را انکار می کند ….. فقط براي تفرقه افکنی …..).

5.از چند طریق از معاویه نقل شده است که از زبان پیامبر می گوید (….. هر کس را که شراب خورد تازیانه بزنید ….. و اگر براي چهارمین بار تکرار کرد بکشید)، در این حیرانم…، اگر او مطیع این حکم صریح بود هیچگاه کاروانی با بار شراب به مقصدش روانه نبود و یا او آن را در خانه اش انبار نمی کرد ….. و یا آن را خرید و فروش نمی کرد و یا نمی خورد و یا درحال مستی شعر در ثنا و مدح شراب نمی گفت و عربده جویانه از آن تعریف نمی کرد و یا به هیأت هاي اعزامی و سفیران تقدیم نمی نمود و سگ توله شراب خوار خود را جانشین خود نمی نمود و ولیعهد پلید او در برابرش شراب نمی خورد و یا حکم جزاي شرابخوار را تعطیل نمی کرد و یا شراب خواران را حد می زد …..، این روایت معاویه را هرچند که سندي محکم دارد و نیز محدثانی چون احمد حنبل و ترمذي و ابوداود آن را ثبت کرده اند ولی باز هم مورد توجه فقها نیست و هیچ کدام از آنها به آن اعتماد و استناد ننموده اند، چون معاویه به تنهایی آن را نقل کرده و خود او هم قابل اعتماد و موثق نیست و …..و این وضع او است نسبت به حدیثی که خود او از زبان پیامبر شنید پس تکلیف آن بقیه که تعداد محدود معدود و کم است و…..، حال و روزگار او را ببین …..،.

6.ابوادریس از معاویه که به ندرت از رسول خدا حدیث نقل می کرد می آورد که، شنیدم که رسول خدا فرمود (هر گناهی را خدا ممکن است ببخشد مگر اینکه انسان کافر بمیرد و یا مؤمنی را عمداً بقتل برساند) و چنانچه دیدیم و خواهد آمد معاویه در نامه خود به امیرالمؤمنین می نویسد که (اگر اهالی صنعاء و عدن بر قتل مردي و یکتن از مسلمانان همداستان شوند خدا آنان را به روي در آتش خواهد انداخت)، حالا سؤال اینست، این دو حدیث که معاویه روایت کرده حجت و دلیل به نفع اوست یا بر علیه او، آري حقیقت روشن است و غباري هم بر آن نیست، می دانید که چه کسی در اثناي جنگ صفین و پس از آن در هر فرصتی خونهاي بسیار ریخته است و مومنان بیشمار را قتل عام نموده و هر سنگ و شن و هر درخت و بوته اي در صحرا و کوهستان شاهد و گواه قتل هاي عمد اوست و آن جمعیت بیگناه و بی شمار که به دست او و به فرمان او به خون خود غلطیده اند، آیا این قتل ها و خونریزيها را قرآن دستور داده یا سنت و اجماع مسلمانان و یا قیاس و راي اجتهادي، یا مگر این خبیث چیزي از قرآن و سنت میدانسته و یا اجتهاد و استنباط را می شناخته که به آن مستمسک شود، او تبهکاري خون آشام و جاهلی بی دین و دین نشناس بوده …..، او تجاوزکاري مسلح بوده که در پی جاه و شهوت و مال دست به هر جنایتی زده است و او دومین فردي است که در یک برهه از زمان بیعت شده اند و به موجب آن احادیث صحیح که آوردیم باید اعدام می شد و کسی را که به حکم شریعت باید اعدام می شد چه احترام و چه حقی دارد و او را چه رسد به امر خلافت تا چه رسد به اینکه به عنوان خلیفه دست به قتل این و آن بزند و جنگها بر سر پا کند و لشکرکشی ها نماید و آیا می دانید او چه کسانی را به قتل رسانده و چه مقدساتی را بر باد داده است، و …..،

آري این جرثومه فساد و تباهی خون مجاهدان بدر و صدها تن از شرکت کننده گان بیعت شجره را ریخته است، خون کسانی که قرآن شهادت می دهد که خدا از آنان راضی و آنان از خدا راضی هستند و درمیان آنان شهداء کسانی بودند مانند عمار که براساس کلام رسول خدا دار و دسته تجاوزکار داخلی (فئه باغیه)، یعنی دار ودسته معاویه او را کشته اند …..، و حزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، ثابت بن عبید انصاري، ابوهیثم مالک بن تیهان، ابوعمره بشرانصاري و ابوفضاله انصاري، و …..، که همه اینها از مجاهدان بدر هستند و نیز در میان آنها حجربن عدي (راهب اصحاب محمد صلی اﷲ علیه و آله)، مجاهد قهرمان مالک بن حارث اشتر نخعی، و عابد صالح محمد بن ابی بکر ….. بوده اند، و بالاتر و سهمگین تر آنکه از شهادت امام مقدس و خلیفه برحق که امت بر خلافت و بیعت او همداستان بوده اند یعنی از شهادت مولاي ما امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب مسرور و شادمان شده و خبر قتل او را بشارتی شمرده و بانگ شادي برآورده و آن مصیبت عظمی را از الطاف الهی دانسته است، همان تبهکار جانی که با نیرنگ و توطئه، سید جوانان اهل بهشت، امام حسن مجتبی، نواده رسول خدا (ص) را مسموم کرده و به قتل می رساند، همان تبهکار گستاخی که پس از قتل امام و ذریه رسول خدا فریاد شادي برمی آورد…،

(کلب گوید و البته همین شادي و شادمانی و سرور معاویه در قتل امیرالمؤمنین علی علیه السلام، به استناد روایات صحیح دلیل قاطع بر حرام بودن نطفه او یعنی معاویه علیه الهاویه دارد ….. و البته که از آن مادر معلوم الحال او یعنی هنده جگرخوار و پدر نابکار او ابوسفیان بهتر از این نجاست حاصل نخواهد شد و …..، آري کسی که از پستان هند جگرخوار شیر بخورد و با دستان آن زانیه که جگر حمزه سیدالشهداء را از سینه بیرون آورده و به دندان کشیده و با گوش و بینی شهداء احد براي خود گردنبند ساخته و …..، نوازش شود …..، آیا بهتر از این می شود ….. آري اگر غیر از این می شد جاي تعجب بود اناﷲ واناالیه راجعون و اینکه از او روایات کمی نقل شده است کاملاً طبیعی است چون هر حدیث مانند این حدیث را که نقل نمود او را بیشتر در طبقات دوزخ ابدي خداوند فرو می برد و هر کلام آن حدیث حجت بر دوزخی بودن او خواهد بود)،.

  1. 7. ابوصالح از معاویه نقل می کند که پیامبر می گوید: (….. هر که بدون امام بمیرد به حال جاهلیت مرده است)، ما از طرفداران و دوستداران معاویه می پرسیم خود معاویه به چه حالتی مرده و چگونه مرگی داشته و بهنگام مرگ او، امام او چه کسی بوده و بیعت کدام امام بر عهده اش بوده …..، و آیا مگر امام واجب الطاعه که به موجب نص و اجماع، پیروي و بیعت اوبر امت واجب باشد غیر از امیرالمؤمنین علی کسی دیگر بوده است…، همان امام مظلوم که چون خبر شهادتش به او رسید شادمانی کرد، در حالی که مصیبت شهادت او در واقع سوگواري رسول خدا (ص) و امت اسلام بود و یا به خبر شهادت آن امامی که در فاجعه مسموم ساختن او با دسیسه اش، فاطمه زهرا را به عزا نشست ولی او در عزاي آن حضرت یعنی سید جوانان اهل بهشت خندان و شادان بود ….

توجه:

این حدیث معاویه را حافظ هیثمی و ابوداوود …..، نیز نقل نموده و همچنین این حدیث با احادیث دیگر و با همین مضمون تحکیم گردیده و…، از جمله پیامبر فرمود، (هر کس بمیرد در حالی که بیعتی برعهده نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است)، که آن را مسلم در صحیح، بیهقی، ابن کثیر، هیثمی و… احمد بن حنبل، و یا ….. (هر کس که امام زمان خود را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است)، که آن را تفتازانی در شرح المقاصد و در تفسیر آیه (اطیعوا اﷲ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) آورده است و…، که من حیث المجموع این حقیقتی است که کتب حدیث و صحاح و مسندها بر صحت مضمون آن اتفاق نظر دارند و ….. قهراً مسلمانان چاره اي جز قبول آن ندارند و قبول آن لازمه مسلمانی است که حتی دو نفر هم در امت اسلام بر سر آن اختلاف ندارند و…، یعنی هرکس بدون امام و رهبر بمیرد بدفرجام و بدبخت خواهد شد ….. یعنی به حال کفر و الحاد، …..،

در اینجا نکته و مطلب دقیقی است که لازم است ذکر شود و آن اینکه فاطمه زهرا صدیقه طاهره که به حکم قرآن پاك و منزه از هر گناه و لغزش است و به حکم و فرمایش محمد (ص)، خدا و رسول از خشم او خشمگین و از رضاي او خشنود می شوند و از آزرده شدن او آزرده می شوند، او در حالی از این جهان رفته است که بیعت کسی که (این جماعت) او را خلیفه و امام زمانش می شمارند بر عهده نداشته و به او اقتداء نمی کرده است و شوهرش نیز شش ماه و تا زمانی که حضرت زهرا زنده بود از بیعت با آن به اصطلاح خلیفه خودداري نموده است، در دو صحیح مسلم و بخاري آمده است که (….. مردم تا فاطمه زنده بود براي علی احترام قائل بودند و به احترام او علی را احترام می کردند، چون فاطمه پاره اي از پیکر رسول خدا بود و علی همسر و عهده دار زندگی فاطمه بود و وقتی فاطمه مرد، تا آن وقت علی با با ابوبکر بیعت نکرده بود و بعد از آن مردم آن احترام را فروگذاشته و مانعی ندیدند که او را وادار به قبول تصمیم عمومی نمایند و…)، و در اینجا از سه احتمال خارج نیست یا صدیقه طاهره سلام اﷲعلیها به یکی از وظایف مهم اسلامی خود عمل نکرده و ….. العیاذ باﷲ، سنت پدرش رسول خدا را زیر پا گذاشته و یا اینکه حدیث صحیح نباشد و …..، در حالی که همه محدثین شیعه و سنی آن را روایت و ثبت نموده اند و احتمال سوم اینکه فاطمه زهرا خلافت ابوبکر را به رسمیّت نمی شناخته و او را لایق آن نمی دانسته و با مولاي متقیان امیرالمؤمنین علی، هم رأي و هم عقیده بوده است، ….. و در حالی از دنیا رفته که از آن خلافت و از آن خلیفه بیزار و متنفر بوده …..، بنابراین البته از خلافتی اینچنین باید بیزار بود و سر به فرمان متصدي آن فرود نیاورد.

8.ابوامیه عمروبن یحیی از قول جدش می گوید (….. ابوهریره از معاویه به سوي رسول خدا شکایت کرد پس پیامبر خدا درموقع وضو گرفتن ….. به معاویه گفت اي معاویه اگر عهده دار کاري (از کارهاي حکومتی) شدي از خدا بترس و عادل باش و معاویه می گوید من همیشه می ترسیدم تا اینکه گرفتار شدم …..)، آري ببین که چگونه این مرد نه در زمان استانداري و نه در زمان سلطنت خود و ….. به آن عمل نکرد …..

(کلب گوید اگر در متن آنچه او به عنوان حدیث آورده است دقت شود همه آنها در بستر فریب عوام الناس و تحکیم حکومت ددمنشانه و جابرانه او صورت گرفته است و منظور او از شناخت امام زمان و …..، در واقع آن است که مردم عوام او را امام و رهبر خود بدانند و از اوامر او تخطی نکنند و ….)

9.از چند طریق از معاویه آورده اند که می گفت (….. من از رسول خدا شنیدم که اگر خدا خیر کسی را بخواهد او را دینشناس می نماید…)، آري لازمه این روایت این بود که بدواً در خود معاویه اثر بگذارد ….. ولی می دانیم که او فرسنگها از فقه و فقاهت و ….. دور است …

10.محمدبن جبیر گوید من با عده اي از قریش نزد معاویه بودم به او خبر دادند که عبداﷲ بن عمروبن عاص حدیث میگوید که در آینده پادشاهی از قحطان ظهور می نماید ….. پس معاویه خشمناك شد او گفت که اینها جاهلان هستند و من از پیامبر شنیدم که این حکومت در قریش خواهد بود و هر کس با آنان تا وقتی دین را برقرار می کنند ستیزه کند خدا اورا سرنگون می نماید و…، و البته این چه ارتباط به معاویه دارد، که او اسیر آزاد شده فتوحات اسلام است و …..، چگونه زاده هنده جگرخوار و پرچم فحشایی که بر فراز خانه خاندان او بود سهمی از خلافت اسلامی می تواند داشته باشد …..، ….. و عجیب آنکه این مردك، عبداﷲ بن عمرو را از جاهلان و بی خردان می شمارد، در صورتی که او مردي فاضل و دانشمند بود و از رسول خدا اجازه کتابت حدیث گرفت و… و فکر می کند خود دانشمندي بزرگ و… و فراموش کرد که عباده بن صامت به او چه گفت ….. که بزرگان آن را به خاطر دارند (….. که اي معاویه مادرت هنده جگرخوار از تو داناتر است…)،

اجماع:

یکی از منابع استنباط شرعی، اجماع است که معتدل ترین تعریف آن را (آمدي) آورده است که (اجماع عبارت است از اتفاق نظر همه صاحب نظران امت محمد در یک عصر بر سر حکم حادثه اي)، ….. پس سؤال اینکه آیا آنچه او بعمل آورد با اجماع علماي عصر او سازگاري داشته ….. و آیا جملگی از پسر هند جگرخوار و آراء او بیزاري نجسته و ….. و به جز چند نفر فرومایه اهل شام …..، با او همراهی نکرده بودند.

قیاس:

به نظر پیشوایان اهل سنت و جماعت، قیاسی معتبر است که نصی بر مناط آن در قرآن و سنت وجود داشته باشد و ….. و د راعمال معاویه و افکار او هیچ مناطی که نصی درباره اش وجود داشته باشد …..، نمی یابیم ….. آري این مجتهد که از پستان(نجس) هنده جگرخوار (هرزه) و زیر تابلو فحشایی او شیر خورده چگونه به خود اجازه می دهد که به علی علیه السلام دشنام و ناسزا گوید و کمر به قتل او ببندد ….. و این چه اجتهادي است که ….. و بتواند در مقابل نص قیام نماید، درست مثل اینکه با شخصی اجتهاد خود قتل رسول خدا را جایز بداند و ….. بلکه آنچه را که مقبلی در کتاب خود آورده است به آنان گوشزد می کنیم (….. علی رضی اﷲ عنه امام و پیشوایی هدایتگر بود ولی گرفتار کشمکش و آشوب ها شد و او راه دین را با پاکی وستودگی پیمود، جمعی درباره او گمراه شده و دسته اي در علاقه و ادعاي محبت او مبالغه کردند ….. و گروه دیگر مقام والاو بلند او را پائین آورند و قدر او را ندانستند و گمراه ترین عناصر این گروه عبارتند از خوارج که او را بر سر منبر لعنت میفرستند و ابن ملجم آن بدبخت و شقی این امت را تحسین می کنند و نیز مروانیه که خدا این دو دسته را ریشه کن فرموده است و کمترین گمراهان درباره آن حضرت کسانی هستند که او را به خاطر جنگ با بیعت شکنان خطاکار شمرده اند و حال آنکه خدا می فرماید: با آن گروه که تجاوز می کند بجنگید تا به حکم خدا بازآید و البته این آیه اگر در مورد کار امیرالمؤمنین صادق نباشد در مورد چه کسی صادق است و نیز آن بیعت کنان پس از استقرار خلافت آن حضرت به قیام تجاوزکارانه علیه وي برخاستند بدون اینکه هیچ دلیل و بهانه اي داشته باشند مگر خونخواهی عثمان که این را نیز آن حضرت پاسخ داد، پاسخی اسلامی و مطابق با شریعت که فرموده است ورثه عثمان بیایند و اقامه دعوي نمایند تا من به موجب قرآن و سنت پیامبر (ص) قضاوت نموده و موضوع را حل و فصل نمایم، ….. و این موضوع که تقاضاي بیعت شکنان بوده که میگفتند باید آن جمعیت که ابن حجر آنها را ده هزار نفر می داند، به قصاص عثمان به قتل برسند صحیح نیست و باطل و بی اعتبار است ….. امّا طلحه و زبیر و عایشه …..، شک نیست که دچار اشتباه شدند و به قصد خوب استنباط خطا کرده اند، ولی معاویه و خوارج، قصد آنان کاملاً روشن بوده …..، درگمراهی خوارج جز گمراه تردید ندارد و در معاویه که او هم جویاي سلطنت بود و در راه و روش خود به هر تبهکاري و گناه دست زد که آخرین آن اعمال پلید و جنایتکارانه بیعت گیري براي یزید بود …..، پس هر کس بگوید که معاویه اجتهاد کرد به خطا رفته و یا از جریانات بی خبر است ….. و یا پیرو هوا و هوس دل، خدایا ما گواه هستیم بر این حقیقت،)، ….. و فرمایشات بسیار دیگر که در همین جلد از آن حضرت درباره معاویه آوردیم و نیز گفتار ابوایوب، معن السلمی، امام حسن مجتبی و برادرش امام حسین علیهم السلام و عمار بن یاسر، عبداﷲ بن بدیل، سعیدبن قیس و …..، پس شما می توانید هر یک از این نظرها را بپذیرید، نظري که خدا و رسول او و جانشینان آن حضرت، اصحاب مجتهد و عادل و صالح و… درباره آن جرثومه فساد و تباهی داده اند و یا آنچه را که ابن حزم و ابن تیمیه و ابن حجرها درباره آن خبیث داده و سعی کرده اند برروي جنایات و جرایم او قلم عفو بکشند …..،

(کلب گوید غافل از اینکه راضی به عمل او نیز به حکم قرآن در اعمال او شریک و در آتش دوزخ مخلد و جاویدان خواهند بود).

دفاع ابن حجر از معاویه:

و دومین بهانه اي که ابن حجر در دفاع از معاویه آورده است ….. اینکه می گوید (او خلیفه برحق و امام راستین بوده است زیرا ترمذي روایت آورده که پیامبر گفت: (خدایا او را هدایت گر و هدایت شده گردان) و احمد بن حنبل آورده که پیامبرگفت (خدایا به معاویه علم قرآن و حساب بیاموز و او را از عذاب مصون دار…)، و از ابن ابی شیبه که معاویه گفت از وقتی که (پیامبر فرمود اي معاویه اگر پادشاه شدي عدالت کن من در فکر خلافت بودم …..)، پس ….. معاویه به خاطر اعمال وکارهایش نه تنها کیفر نمی شود بلکه اجري هم می برد چون مجتهد خطاکار است و …..، پس علیرغم این همه زوري که ابن حجر براي دفاع از معاویه و تبرئه او آورده می بینیم که به این روایات تاریخی از چند نظر اعتراض و ایراد وارد است:

1.از لحاظ ماهیت معاویه:

در زمانی که کارنامه سیاه و شرم آور او را از نظر می گذرانیم و می بینیم محال است که پیامبر (ص) نه تنها این سخنان، بلکه کمتر از آن را نیز براي او گفته باشد …..، همان زندگانی که یکروز آن هم خالی از جنایت و کثافت کاري نیست …..، ریختن خون بی گناهان، تهدید مؤمنان، جنگ با امام و تغییر سنت و…،

2.این احادیث جعلی با احادیث صحیح که درباره معاویه از رسول خدا و امیرالمؤمنین و جمعی از اصحاب عادل و صالح رسول خدا رسیده است …..، ناسازگار و مخالف است ….. و در همین جلد بخشی از این احادیث را که بالغ بر هشتاد روایت می شد آوردیم…

3.دیدیم پیامبر گرامی چنانچه در حدیث صحیح و ثابت آمده است نقاب از چهره دیکتاتور جانی شام برداشته و …..، فرمان داده است که با او جنگ نموده و دشمن او باشند و او و سپاهش را دسته تجاوزکار داخلی و منحرفان از اسلام خوانده و به جانشین خود علی علیه السلام وصیت نموده که با او جنگ نموده و بساط او را برچیند و پیش گویی نموده که با او بیعت شده ولی چون پس از خلیفه اول با او بیعت می شود واجب القتل است ….. و خون مردان عالیقدر چون حجربن عدي و عمربن حمق و یاران آنها و جمع کثیري از مجاهدان بدر و بیعت کنندگان رضوان را خواهد ریخت و مسئول قتل آنان خواهد بود و…

4.حافظان حدیث و علماي بزرگ اهل سنت اقرار نموده اند که هیچ روایت صحیح در تعریف از معاویه وجود ندارد (مذکورخواهد شد).

5.بررسی اسناد و متن روایاتی که ابن حجر آورده و به آنها استناد کرده و نتیجه گیري نموده که معاویه خلیفه به حق بوده است که عبارتند از:

روایت اول:

ترمذي ….. از قول پیامبر آورده که (خدایا او را هدایت گر و هدایت شده بگردان و به وسیله او دیگران را هدایت کن) و سپس آن را نیکو شمرده است …..، اوّل در اینکه راوي یعنی ابن ابی عمیره صحابی باشد اساساً جاي تردید است و لذا حدیث او هم نمی تواند صحیح به شمار آید و نیز این روایت او ثابت هم نشده است، ابوعمر در استیعاب پس از ذکر روایت باهمین مضمون می گوید، عبدالرحمن روایت او مشوش است و صحابی بودن او ثابت و مسلم نیست و او از شامیان است و…،رجال سند نیز، همه از شامیان هستند که عبارتند از ابوسهره دمشقی، سعدبن عبدالعزیز دمشقی، ربیعه بن یزید دمشقی، ابن ابی عمیره دمشقی، و نیز این روایتی است که فقط آن را ابن ابی عمیره نقل نموده و ابن حجر اظهارنظر ترمذي را در مورد ناآشنا بودن آن تحریف نموده و خواسته تا با این وسیله مطلب نادرست خود را القاء و ثابت نماید و…،

آري البته روایتی را که یک شامی از جاعل شامی دیگر و او از نفر سوم شامی تا نفر چهارم شامی بیان نموده اند چه ارزش و اعتباري دارد، روایتی را که هیچ یک ازعلماء حدیث به آن اطلاعی ندارند و این عادت شامیان (خبیث و پلید) بود که در ستایش معاویه حدیث جعل نمایند و جیب خود را پر نمایند ….. و از طرف دیگر متن این روایت نیز، ماهیت آن را کاملاً روشن و ما را بی نیاز از بررسی سند آن مینماید ….. البته ما در نتیجه تحقیق و بررسی کامل اعمال معاویه دریافتیم که در هیچ موردي هدایتگر و هدایت شده نبود و درمورد اجتهاد او نیز مطلب را باز نموده و دیدیم که چگونه در همه موارد، و در خطایا و جرائم او جاي اجتهاد نیست و در آن موارد حکم شرع معلوم و نص و یا نصوص صریح برخلاف آن وجود دارد و نیز ثابت نمودیم حدود بیگانگی او از مبانی و قواعد استنباط احکام و عدم آگاهی او از قرآن و سنت و اجماع و قیاس هایی که محلی را از اعراب براي اجتهاد او قرار نمیدهد و…، و آیا منظور ابن حجر از هدایتگري معاویه هدایتگري بسر بن ارطاه است که به دو حرم مکه و مدینه حمله ور شد وآن همه جنایت و خونریزي و بی ناموسی به بار آورد و یا هدایت ضحاك بن قیس است که دستور داشت به طرفداران علی حمله نماید و فجایعی را مرتکب شود که تاریخ بیاد ندارد و یا زیاد بن ابیه را که بر سر مسلمانان فرستاد تا عراق را تسخیرنموده و آن جنایات را ببار آورد و یا عمروبن عاص را و یا ….. و یا ….. و یا …..، آیا این عناصر بی سروپا و این فجایع حاصل دعاي مستجاب پیامبر بود به خدا قسم که نه و مسلماً اگر رسول خدا نعوذباﷲ چنین دعا می فرمود که (خدایا او را گمراه گر وگمراه شده بفرما) البته غیر از آنچه از او واقع شد البته بیشتر واقع نمی شد و بیشتر از آن جرائمی که مرتکب شد را مرتکب نمی شد و …..، …..، علامه بزرگوار ابن عقیل درباره این فضیلت هاي ساختگی براي معاویه سخنی شیوا دارد و می فرماید(….. بفرض اینکه این روایت صحیح باشد ولی قرائن و ادله اي وجود دارد که ثابت می نماید خداوند این دعاي پیامبر را درحق معاویه اجابت نفرموده است …..).

روایت دوم:

(خدایا به او علم قرآن و حساب بیاموز و او را از عذاب مصون دار)، در سند این روایت نام حارث بن زیاد است که به نقل ابن ابی حاتم از پدرش و ابن عبدالبر و ذهبی و… دیگران، راوي ضعیف و مجهول و از جاعلان شامی است که در نقل روایات جعلی و ساختگی درباره (فرعون شام) و (آن دیکتاتور خون آشام)، دقت و اعتنا ندارد و همچنین متن روایت نیز نیازي به رد و تخطئه ندارد، زیرا مقصود از علم به قرآن، یا علم به تمامی آن است و یا علم به قسمتی از آن و می دانیم که او نه تنها علم کامل به همه قرآن نداشته بلکه مقدار قابل ملاحظه آن را نیز نیاموخته و علاوه بر آن تمامی اعمال و جنایات او مخالف با قرآن و آیات روشن و صریح آن بوده است از جمله آزردن خاندان نبوت و رجال پاکدامن و صالح امت بویژه داماد و وصی وخلیفه آن حضرت و…، که براساس آیات الهی به منزله نفس رسول خدا بوده است و… و ….. و نیز حساب و علم حسابی که در این روایت آمده معلوم نیست چیست آنهم علم حسابی که هم ردیف علم قرآن آن را ذکر نموده و آیا منظور …..، یامنظور …..،

(کلب گوید این بدبخت شقی اگر حساب و کتاب می دانست که با خدا و رسول و امام برحق در نمی آویخت و دست خود را تا مرفق در خون مقدسین امت محمد فرو نمی برد و دو سید جوانان اهل بهشت و دو سبط رسول خدا را یکی مستقیماً و دیگري را با واسطه پسرش یزید به خاك و خون نمی کشید و …..، به راستی اگر رسول خدا زنده بود درباره او چه حکمی صادر می کرد و درباره طرفداران او چه قضاوتی می نمود اناﷲ واناالیه راجعون…)،

و اما جمله و او را از آتش مصون دار اگر صحت داشته باشد آن کلام به منزله مجوزي است که براي ارتکاب به هرگونه گناهی براي کسی چون معاویه که در لجن زار گناه و تباهی فرو رفته است، ….. و دست او به هر گناهی که خدا مرتکب آن را به آتش ابدي دوزخ خود تهدید فرموده آلوده است ….. صادر شده و اگر چنین عنصر پلید و تبهکار و گستاخی در برابر آتش دوزخ مصونیت یابد پس آن تهدیدات و کیفرها در قرآن و سنت براي عصیان ها و نافرمانی ها براي چیست …..، آري این یاوه ها را جاعلان کذاب، برخلاف موازین الهی و حکم قرآن و سنت و به منظور بزرگ کردن پسر ابوسفیان جعل نموده اند و نیز براي ترویج و تکریم خاندان جلیل وي یعنی صاحبان فاحشه خانه هاي هنده و حمامه و…

(کلب گوید و البته شک نیست که این جعلیات و سخنان یاوه را با بوق و کرنا طرفداران او در همه عالم پخش می کردند و این دلالت بر آن دارد که این یاوه ها را طرفداران او براي جلوگیري از لعن و اظهار تنفر مسلمانان از آن خبیث جعل نموده اند).

روایت سوم:

(هرگاه به سلطنت رسیدي عدالت کن)، و یا در عبارات دیگر به همین معنی که می گوید چون عهده دار حکومت شدي ازخدا بترس و …..، که سند همگی آنها به خود معاویه (ملعون) منتهی می شود و در نقل آن هیچیک از اصحاب شرکت نکرده اند …..، بنابراین استناد کردن به آنها براي اثبات فضیلت براي معاویه به استناد گفته خود معاویه به منزله آن است که روباه دم خود را براي اثبات ادعاي خود به شهادت بگیرد، ….. و وي به شهادت تمام کسانی که معاصر او بوده اند و در میان شخصیت هاي والایی چون مولاي متقیان و جمعی از اصحاب عادل و نیک روش و …..، فاسقی تبهکار و منافقی دروغ ساز و فرد بیشرم و بی آبرو است و لذا روایات او غیرقابل قبول و ناپسند است و البته شهادت یک نفر از این بزرگان براي بی اعتبار نمودن کافی است چه رسد به اینکه همگی بر آن هم رأي و هم نظر شوند …..، و نیز تبهکاري هاي مکرر او که با قتل و غارت، شهادت هاي دروغین و ساختگی و نوشتن نامه هاي جعلی از زبان اصحاب و دادن نسبت هاي ناروا و ایراد تهمت به منظورتخریب شخصیت و لجن مال نمودن اعتبار و حیثیت علی بن ابی طالب و… اثبات گردیده و اگر به سخن خود ابن حجر توجه کنیم قطعاً به این روایت معاویه نه تنها اعتماد بلکه اعتنا نخواهیم نمود آنجا که از زبان یحیی بن معین می گوید (….. هر کس به عثمان و یا طلحه و یا یکی از اصحاب رسول خدا دشنام دهد دجال و حقه باز است و روایت او قابل نوشتن نیست و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان بر او خواهد بود …..)

پس به استناد این سخن معاویه سرآمد همه دجالان و حقه بازان و… است که روایت او قابل نوشتن و استناد نیست و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان بر او خواهد بود، زیرا او به وصی رسول خدا و به شخصیتی همچون مولاي متقیان امیرالمؤمنین و دو سبط رسول خدا حسن و حسین دشنام داده و به علامه امت عبداﷲ بن عباس و قیس بن سعد و …..، اهانت می کرد و ….. تا جایی که دستور دولتی داده تا در نماز و غیر آن به آن حضرت لعنت و دشنام و ناسزا بگویند و …..

و نیز در سند روایت (هرگاه به سلطنت رسیدي…)، نام عبدالملک بن عمر است که احمد حنبل و ابن معین و عجلی و ابن حیان به ترتیب از او به عنوان مشوش، خطاکار، ضعیف، حواس پرت، داراي اختلال حافظه (قبل از مرگ)، تدلیس …..، یاد نموده اند و همچنین درباره اسماعیل بن مهاجر که ابن معین و نسایی و ابن جارود …..، او را ضعیف و سست روایت اعلام نموده اند …..، پس مفاداین سه روایت مانند دیگر روایات و اخبار مربوط به جنگهاي داخلی باید بررسی و با تجربه و مشهودات سنجیده شود ….. و چون مفاد آنان را در بوته واقعیات خارجی و تجربه حیات معاویه (علیه الهاویه) در می آوریم می بینیم که ناسره و بی فایده است …

نگاهی به مناقب معاویه:

البته اگر به فرض ابن حجر، روایات مذکور را راست تصور نموده و اگر به لحن کلام و رموز گفتگو وارد بود و نمی خواست که خود را به نفهمی بزند و یا گوشش کر و دیده بصیرت او کور نمی بود می فهمید که این روایات بیشتر به مذمت معاویه شبیه است تا به مدح و ستایش او، و اگر پیامبر درصدد اخطار به او نبود و نمی خواست که به او هشدار داده و یا سرزنش نماید، به پیروان خود دستور نمی داد که هر وقت او را بر فراز منبر دیدند بکشند و به مردم اعلام نمی نمود که معاویه و دار ودسته اش تجاوزکار مسلح داخلی هستند و قاتل عمار یاسر یعنی معاویه و همدستان او را منحرفان ستمگر نمی نامید و جنگ باآنان را وظیفه مسلمانان نمی دانست و …..

آري این بود عمده مطالبی که ابن حجر براي دفاع از معاویه (پلید) گفته است و ما حرفهاي دیگر او را که آمیخته به دشنام و ناسزاهاي جاهلانه است بی جواب می گذاریم و از آن بزرگوارانه در می گذریم و قضاوت آن را به شما وا می گذاریم تا خود اندیشه نموده و انصاف دهید

(کلب گوید اي هزاران افسوس بر عمر محدود حضرت علامه و اي کاش عمر با برکت آن مولا و سرور به حدي بود که موفق می گردید تمامی رموز و دقایق شریعت را با قلم سحرآمیز خود بگشاید و راه حق و حقیقت را در همه جوانب آن با انوار علم و معرفت خود روشن و منور نماید پس فقدان او از مصادیق آن است که همه مؤمنین بگویند اناﷲ و اناالیه راجعون…).