تغییرات بزرگ جهان تا سال 2050
مقدمه ای بر کتاب تغییرات بزرگ جهان تا سال 2050
کتاب تغییرات بزرگ جهان تا سال 2050
ابر تغییر
مقدمه ای بر کتاب تغییرات بزرگ جهان تا سال 2050
مسعود خوانساری/ رئیس اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران
از آغاز دهه ی هفتاد هجری شمسی بحثی میان روشنفکران ایرانی در گرفت که سرتاسر انحرافی بود: توسعه ی سیاسی یا توسعه ی اقتصادی؛ کدامیک بر دیگری مقدم اند؟!
مشابه این بحث در مقاطعی دیگر از تاریخ معاصر ایران تکرار شده است؛ مثلاً اینکه توسعه مقدم است یا عدالت؟ عدالت مقدم است یا آزادی؟ آزادی مهمتر است یا امنیت؟ آزادی مهمتر است یا استقلال؟ و…
برای اینکه به انحرافی بودن و نادرست بودن این پرسش ها پی ببرید، کافی است کتاب انتشارات هفته نامه ی اکونومیست را بخوانید. « تغییرات بزرگ جهان تا سال 2050 »
اکونومیست هفته نامه ای خبری تحلیلی است که از 173 سال پیش (سپتامبر سال 1843 میلادی) در بریتانیا منتشر می شود و در آغاز (چنانکه از نامش پیداست) تنها یک مجله ی اقتصادی بود. اما در دوران انتشار و بهتر بگوییم؛ درگذر تاریخ که 173 سال خود روزگاری دراز است( به این دریافت از روزنامه نگاری رسید که میان اقتصاد، سیاست، جامعه، فرهنگ و دانش هیچ مرزی وجود ندارد: محال است که کشوری به رشد اقتصادی برسد و طبقه متوسط در آن پدیدار نشود و محال است که طبقه متوسط در کشوری پدیدار شود اما مردم سالاری در آن کشور حاکم نشود و محال است مردم سالاری پدید آید اما دانش در آن رشد نکند و محال است دانش در کشوری رشد کند اما رشد اقتصادی در آن پدیدار نشود و «دانایی، توانایی است » این چرخ همچنان می چرخد. در واقع این سخن فرانسیس بیکن که گفته بود بیش از هر زمان دیگری امروزه در تمدن های توسعه یافته « دانش،» قدرت است» و مصداق دارد و ادراک آن را می توان از صفحات مجلاتی چون اکونومیست دریافت.
واقعیت این است که فارغ از دعاوی ایدئولوژیک (مانند سوسیالیسم و لیبرالیسم و کمونیسم و کاپیتالیسم و…) آنچه انسان و جهان مدرن در فرآیند توسعه به آن دست یافته یک فهم عمومی از دانش جدید است که میان حوزه های گوناگون علمی و اجرایی پیوندی ناگسستنی ایجاد می کند.
هیچ معرفتی وجود ندارد که ریشه در واقعیت نداشته باشد و هیچ واقعیتی نیست که به معرفت بدل نشود. یکی از بهترین اسناد برای اثبات این فرضیه کتابی است که در دست دارید. .«تغییرات بزرگ جهان در سال 2050 «اثری که مانند همه ی انتشارات مجله ی اکونومیست به صورت جمعی و گروهی نوشته شده و در واقع نماد عقل جمعی این « اتاقِ فکر مکتوب » است.
نویسندگان این کتاب «جمعی از روشنفکر دانشمند» اند.
یعنی هم مانند روشنفکران، دغدغه های اجتماعی ( بهبود و اصلاح اوضاع جهان) را دارند و هم مانند دانشمندان با اتکاء به عدد و رقم و داده هایی عینی، مقالات خود را نوشته اند.
اما نه مانند روشنفکران حرف های کلی و به قولی؛ ابطال ناپذیر (غیرقابل رد و اثبات) می زنند و نه مانند دانشمندان، حرف های بی ارتباط با نیازهای عاجل انسان و زمان و بر آمده از دل مشغولی های فردی.
مهارت روزنامه نویسی نیز در نگارش این کتاب به کار آمده و نثر شیرین و جذابی برای انتقال مفاهیم آن به کار رفته به گونه ای که اثری همزمان «ژورنالیستی، علمی و روشنفکری » نوشته شده است.
به عنوان نمونه سخن گفتن از آزادی به عنوان یک ارزش در این کتاب به صورتی تازه تغییر کرده است:
آزادی از کیفیت به کمیّت بدل شده و با آمار و ارقام و به صورت داده های اجتماعی درآمده و نسبت آن با ارز ش های مادی و تجاری بررسی شده است و این یعنی همان کاری که قرار بود کارل مارکس با آرای فردریش هگل (درباب دیالکتیک) بکند با این تفاوت که کمونیست ها می خواستند سوسیالیسم بر سر ایستاده را سرپا کنند و اکونومیستها (!!!) می خواهند لیبرالیسم را بر سر ایستاده را سرپا کنند!
***
کتاب « تغییرات بزرگ جهان تا سال 2050 » این 20 تغییر را در چهار فصل نشان داده است:
فصل اول: « مردم و روابط » که مبانی فرهنگی و اجتماعی توسعه را نشان می دهد. (جمعیت، سلامت، مشارکت زنان، ارتباطات)،
فصل دوم: « آسمان و زمین » که مبانی طبیعی و عقلی توسعه را بررسی می کند. (آب و هوا، جنگ و صلح، دولت و امنیت، مذهب و عقلانیت)
فصل سوم : « کسب و کار » که مبانی اقتصادی توسعه را نشان می دهد (تجارت، تولید و صنعت)
فصل چهارم : « دانش و پردازش » که مبانی علمی و فنی توسعه یافتگی را بررسی می کند ( شبکه های اجتماعی، دستاوردهای پزشکی، یافته های کیهان شناسی و…)
همین فصل بندی نشان می دهد که مفهوم توسعه تا چه اندازه توسعه یافته است و دنیای ما تا چه اندازه ای از جهان کلاسیک و معارف کهن فاصله گرفته و دانش های نوین در آن در حال تکوین است.
با وجود این نویسندگان اکونومیست از واقعیت های دنیای کهن نیز غافل نیستند. آنان می دانند که هنوز عناصر سنتی قدرت پابرجا هستند و هنوز آب و خاک و خشونت و جمعیت عناصر اصلی قدرت سیاسی و اجتماعی اند و اساساً معیار تحلیل نویسندگان کتاب همین عناصر سنتی قدرت است.
کتاب با یک داده ی علمی شروع می شود: «250 هزار سال زمان برد تا جمعیت 1800 نفری جهان به یک میلیارد نفر برسد. اما براساس آمار رسمی سازمان ملل متحد تنها چند سال طول کشید تا یک میلیارد دیگر به جمعیت جهان اضافه شود و در اکتبر 2011 جمعیت جهان به 7 میلیارد نفر برسد (ص 17 ) تغییری که مولف از آن به عنوان « ابر تغییر » یاد می کند.
نظریه جمعیتی یا ابر تغییر اکونومیست آنقدر مهم است که سایه ی خود را بر تمام کتاب افکنده است.
چه بر سیاست، چه تجارت و حتی فرهنگ… همان تغییری که تا سال 2050 سبب خواهد شد: « جابه جایی قدرت: » در جهان صورت گیرد.
«جمعیت فرانسه از آلمان پیشی خواهد گرفت، جمعیت چین نه تنها از آمریکا بلکه از اروپا نیز پیرتر خواهد شد. نیجریه به یکی از اقتصادهای نوظهور دنیا تبدیل خواهد شد و در کنار بریکس ( برزیل، روسیه، هند و چین) قرار خواهد گرفت.
بیولوژی به علم برتر تبدیل خواهد شد، مهارت زبان دوم به لطف پیشرفت ترجمه های کامپیوتری منسوخ خواهد شد و ارتباط با شبکه های اجتماعی باعث غلبه هوش جمعی بر هوش فردی خواهد شد .» (ص 20 )
جمعیت و سیاست: آیا افزایش جمعیت به رشد خشونت می انجامد؟
نویسندگان کتاب با خوش بینی توأم با واقع بینی به جهان می نگرند: «این احتمال وجود دارد که جهان 2050 جهانی ثروتمندتر، سالم تر، ارتباطی تر، پایدارتر، پربارتر و ابداعی تر باشد و نابرابری میان فقیر و غنی و زن و مرد کمتر باشد.
انتظار میرود فرصت های بیشتری در اختیار میلیاردها انسان باشد و احتمالاً جمعیت جهان بیشتر شهری خواهد بود و حدود 70 درصد جمعیت به شهرها نقل مکان خواهند کرد (ص 19 )»
آنان به یاری عدد و رقم ثابت می کند که برخلاف دیدگاه بدبینانه ی کمونیست ها و محافظه کاران، جهان روبه سوی انحطاط و فروپاشی پیش نمی رود و عدالت و آزادی و تا سال 2050 اگر هیچ اتفاق نامنتظره ای در نرخ زاد و ولد [نیجریه] رخ ندهد جمعیت آن به 389 میلیون نفر خواهد رسید که تقریباً برابر با جمعیت ایالا ت متحده آمریکا در آن زمان خواهد بود» ( ص 24) نگران نیستند و آن را یکی از عوامل قدرت این کشور نوظهور (در کنار قدرت نفت) می دانند.
یکی از شاهکارهای کتاب نقد نظریه جمعیتی مالتوس است که از آن به «نگرانی های مالتوسی» یاد می کنند. نگرانی از اینکه افزایش جمعیت جهان به انفجار کره زمین منتهی می شود به جنگ و خشونت دامن میزند.
درحالی که از دید اکونومیست «نگرانی های مالتوسی بیشتر نوعی حواس پرتی ایجاد می کند» نمونه این حواس پرتی فرضیه ی ارتباط میان افزایش جمعیت و رشد جنگ است.
درحالی که بررسی های علمی نشان می دهد جمعیت جهان در عرض 50 سال از 3 میلیارد نفر به 7 میلیارد نفر در سال 2010 رسید اما تعداد جنگ ها و درگیری ها در این دوره به میزان چشمگیری کاهش یافت» اینجاست که نویسنده معتقد می شود که: «الگوی خشونت تاثیر چندانی از فشار جمعیت نمی پذیرد»(ص 28 )
با وجود این، تغییرات دموگرافیک به زودی آثار خود را در روابط بین الملل ایجاد خواهد کرد.
به نظر مؤلفان یکی از محرک های اصلی سیاست های اروپا در 100 سال گذشته هراس فرانسه از آلمان به عنوان همسایه بزر گتر شرقی خود بوده است.(ص31)
اما تا سال 2060 پیش بینی می شود فرانسه با 3 میلیون بیشتر بر آلمان 72 میلیونی پیشی بگیرد و تا سال 2100 این فاصله به 10 میلیون نفر برسد و در نهایت معادله قدرت برای اولین بار در 150 سال به سود فرانسه تغییر کند.
اما این همه ی ماجرا نیست: جمعیت بریتانیا در سال 2050 از جمعیت فرانسه بیشتر می شود و آنگاه معادله منطقه ای از رقابت آلمان فرانسه به رقابت انگلیس فرانسه تبدیل خواهد شد.
دین و زندگی: آیا جهان آینده سکولارتر خواهد بود؟
در عرصه ی دینداری نویسندگان کتاب معتقدند با وجود آنکه به نظر می رسد تا سال 2050 تعداد دین باوران بیشتر خواهند شد اما سکولارها کماکان وارثان زمین خواهند بود» (ص 91 ) علت این موقعیت متناقض به روایت مؤلفان کتاب در رشد بی ایمانی در سرزمینه ای توسعه یافته و رشد ایمان در سرزمین های کمتر توسعه یافته است.
«از یکسو دست کم 500 میلیون نفر بی ایمان در جهان موجود است که این رقم بی ایمانی را در رده ی چهارم تقسیم بندی مذهب قرار می دهد (ص 93 ) و از سوی دیگر رشد دین در چین مانع از تفوق عددی دینداران خواهد شد. » جهان به سمت مذهبی شدن پیش می رود آن هم به دلیل آنچه که در چین در حال وقوع است (ص 96 ) در اینجاست که مؤلفان (بدون آنکه نام ببرند) به پژوهش کلاسیک الکسی دوتوکویل درباره ی دموکراسی در آمریکا رجوع می کنند»
براساس فرضیه ی سکولاریزاسیون… همزمان با پیشرفت کشورها، مذهب به عقب رانده خواهد شد. اما طی دو دهه گذشته تعدادی از جامعه شناسان این فرضیه را زیر سوال بردند آن هم به دلیل موقعیت به ظاهر غیرعادی ایالات متحده که به نظر می رسد با ترکیب کردن تقوا و ثروت این روند را دستخوش تغییر کرده است: استدلال آنها این است که رویه فوق متعلق به اروپا است و آمریکا از این امر مستثناست و در نهایت دیگر جهانیان از الگوی آمریکا پیروی خواهند کرد »(ص 99)
از چنین گزاره ای مولفان به این نتیجه می رسند که «توسعه اقتصادی نشانه ی قاطعی برای ریشه کن کردن دین و مذهب نیست(همان) اما چه اتفاقی در آمریکا افتاده که میان تقوا و ثروت پیوند ایجاد شده است؟ جواب این است: «زمانی که اروپایی ها در حال سکولاریزه کردن خود از طریق کنار گذاشتن کلیساها بودند، آمریکایی ها در مقابل مشغول سکولاریزه کردن کلیساهایشان بودند» (ص 101)
یک پژوهش دیگر نشان می دهد در دهه 1920 در یک شهر آمریکایی بیشتر مردم دلیل خود را برای حضور در کلیساها اطاعت از فرمان خدا ذکر کردند اما تکرار همین مطالعه در سال 1977 نشان داد که بیشتر مردم لذت را جایگزین اطاعت کرده اند (همان) در واقع آمریکایی ها با تبدیل دینداری از رنج به لذت، توانسته اند دین را از آئین مرگ به سبک زندگی بدل کنند و این همان تفسیر سازگار میان تقوا و ثروت در دینداری آمریکایی است که آینده دین را در جهان رقم خواهد زد.
گونه ای از دینداری که جایگاه آن فقط در آمریکا نخواهد بود و تا چین هم خواهد رفت.
دولت بزرگ یا کوچک؟
فصلی از کتاب به آینده نهاد دولت در جهان 2050 پرداخته است.
تغییرات بزرگ جهان…..
دموکراسی یا آزادی؟ خطراتی که مرد مسالاری را تهدید می کند
از نقاط عطف دیگر کتاب نوع رویکرد آن به آینده دموکراسی در جهان است. درحالی که هنوز دموکراسی دغدغه بسیاری از کشورهای توسعه نیافته است، مؤلفان کتاب معتقدند دموکراسی را فراموش کنید و به جایش نگران آزادی و عدالت باشید (ص 121) و حتی می گویند «دموکراسی به تنهایی جوا بگو نیست» (همان)
تغییرات بزرگ جهان….
طبقه متوسط جهانی و اقتصادهای نوظهور
و سرانجام دیگر پیش بینی بزرگ کتاب توجه به ظهور و افول اقتصادهای نوظهور است. مؤلفان معتقدند تا سال 2050 اقتصادهای بزرگ دیگر اقتصاد نوظهور نیستند و اقتصادهای….
تغییرات بزرگ جهان….
مطالعه این کتاب ارزشمند را به تمامی آینده پژوهان توصیه می شود. این کتاب با تلاش اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران منتشر شده است.
برای مطالعه کامل کتاب می توانید اینجا را کلیک کنید.