کانون قدرت در جهان-5
کانون قدرت در جهان-5
در قسمت چهارم به شیوه ها و روش های ایده آل سازی و آرمان گرائی واتیکان در کشورها، ماجرای ائیسم ها و ایدئولوژی ها و همچنین کشورهای تحت نفوذ آن. و شیوه های عملی واتیکان در ایجاد اختلاف در کشورها اشاره می شود…
در قسمت پنجم به چگونگی زایش قدرت های نو ظهور بعد از جنگ دوم جهانی و چارت جهانی در نظام دو قطبی توسط واتیکان می پردازد…
کانون قدرت در جهان-5
مقدمه:
در قسمت های گذشته تشریح کردیم، که کلیسای کاتولیک یک کلیسای ابراهیمی، و غیرابراهیمی جهان شمول بوده و به نوعی مسیحی، یهودی، اسلامی، و لیبرال و سکولار … می باشد و برای همه طیف ها، جهت گیری های مخصوص خودشان به صورت بومی سازی دارند، و بقیه کشورها با هویت آمریکا، انگلستان، فرانسه، آلمان، چین و روسیه و به کشورهای مسلمان عربی و غیر عربی ،،، و زیرمجموعه آن تقسیم بندی می شوند و به صورت سازمان دهی شده ویژه ایی وارد بازی می گردند و در زمین دشمن مشغول بازی می شوند، و از همین رو ساختار جزوئیت ها یا نظامی ها و فرانظامی های دارای قدرت سیاسی، اقتصادی تجاری، و ،،، مسئول ایجاد ائیسم ها و جهت گیری های خاص در هر کشور بوده تا بتوانند همگان را وارد بازی های جهت دار خود کنند.
کانون قدرت در جهان-5
زایش قدرت های نو ظهور توسط واتیکان بعد از جنگ دوم جهانی
اما همین جزوئیت ها در آلمان، نازیسم و فاشیسم را به وجود آورده و جنگ را بر صلح، جهل را عقل، خرابی را بر درستی و ،،،، برتری داده و با بسط ملی گرایی ناسیونالیسمی، بدون الگوی جهان گرایی درست، باز در زمین دشمنان بازی کرده اند، و در آن هنگام این جنگ جهانی برای انتقال مونوپلی، قدرت از انگلیس و یا به عبارت بهتر بریتانیا و روسیه به سمت آلمان ببرند و به نوعی همزمان به قدرت بخشیدن مجدد آمریکا و استقرار نظام کاتولیک در ایلات متحده این کشور را در راس هرم قرار بدهند(شما می بینید، اصولا نظام گلوبال جهانی مانند عقربه ساعت و گیاه آفتابگردان، قدرت را به حرکت در می آورد و چرخه ی آن را عوض می کند، گاهی این قدرت در ایران قدیم، گاهی در شوروی کمونیستی، گاهی در انگلستان، گاهی در اسپانیا، گاهی در فرانسه، گاهی در ایتالیا، گاهی در اتریش مجارستان، گاهی در برزیل، گاهی در ژاپن، گاهی در چین و بعد از دو جنگ جهانی بعد از شکست آلمان ها، آن را به سوی آمریکا سوق دادند ،،،،، و سپس ورشکستگی آنها و عوض کردن و چرخش دادن کشورها و افول و سقوط قدرت ها و ابرقدرت ها که خود اسیر سایر کشورها هستند، بنابراین دشمنی و دوستی کشورها براساس بی خردی بوده که افراد آگاه نیستند و در یک چارچوب بسته با هم فعالیت می کنند و اصولا پایه قدرت را نمی شناسند، و اینکه ساختار دجال را در برابر غیردجال، ساختار شیطانی را در برابر هندسه و ساختار الهی، ساختار رار می دهند.)
…. لذا آنهایی که فکر می کنند ابرقدرتی سقوط می کند، باید بداند تیم های ماسونری به جای او کشور و گروه دیگری را می آورند و اینجاست باید فهمید مدل و ساختار برای حالت جایگزینی آن باید ارائه داد و همچنین ساختاری جدید برای جهانی که در حال فروپاشی، و به آن نام نظم نوین جهانی می گذارند.
با جنگ آلمان و بسط راست گرایی افراطی و نازیسم و فاشیست، و شکست آنها، راس هرم قدرت از بلوک های، انگلستان و آلمان و فرانسه به آمریکا انتقال پیدا کرد و اکنون نیز هرم قدرت به آن سمت است، و واتیکان ایالات متحده آمریکا را به وجود آورد، یعنی از هیچ قدرت سازی کرد و دنیا را به شرق و غرب تقسیم بندی نمود، تا اینکه بلاخره روزی برسد که آمریکا را زمین بزند و با کشور دیکری این بازی را دنبال کند.
اکنون ۴۸ کشور جدید در دنیا وجود دارد که کسی آنها را نمی شناسد و واتیکان می توانند آنها را جایگزین آمریکا بکند ، و در همان دوران واتیکان، آمریکا را وارد جنگ با انگلستان نمود و در خود امریکا، انقلاب آمریکا به وجود امد، و سپس جایگزینی با انگلستان هم به لحاظ ساختاری و هم به لحاظ پولی و مالی و مکمل انگلستان در آمریکا در ابعاد بزرگتر بوجود آمد، و یعنی در درون هر انقلابی یک روی پنهان و کودتای واتیکان و جهان گراها وجود دارد.
با جنگ جهانی دوم آمریکا جای انگلستان را گرفت و نقش سروری جهان غرب را بازی کرد، و شوروی و چین جای جهان شرق را گرفتند و دنیا وارد بازی تز و آنتی تز شد یعنی، تز لیبرالیسم و سرمایه داری با رهبری امریکا و آنتی تز شوروی و چین که وظیفه ایجاد نظم و تقسیمات جدید جهان و بازی دادن سایر کشورها را دارشتند و بدبخت کشورهایی که سیاست مستقل ندارند و اکتفا به شرق و غرب می کنند.
کانون قدرت در جهان-5
چارت جهانی در نظام دو قطبی
گفتیم، که واتیکان دو قطب امپریالیسم و لیبرالیسم را به همراه قطب کمونیست و سوسیالیسم، همزمان بوجود آورده و به نوعی جریان الکتریکی با دو جریان فاز و نول می باشد، و این دو جریان با یکدیگر باید همکاری کرده و همزمان دو خورشید در یک اقلیم نگنجیده، و کمونیست و سوسياليست یا خود را همراه لیبرالیسم می کند و یا به حالت سقوط می رسد، مگر اینکه کل جریان لیبرالیسم در یک عرصه دیکر به کمونیست تبدیل گردد و تمام دارایی کشورها را تصاحب نمایند،،،، و اکنون نیز خود آمریکا تبدیل به کمونیست اعظم و ملی گرا شده است، یعنی یک زمانی حالت گلوبالی گرفته و سپس حالت ملی گرایی،،، اما همزمان این حالت باعث از بین رفتن ساختارها می شود چرا که هر کسی تولید بیشتر کند، باعث سقوط عرصه و تقاضا می شوند و اقتصاد و اوراق و بدهی به نتیجه عکس خود رسیده است..، لذا این سبک ساختارهای سوسیالیستی و کمونیستی و لیبرالیسمی به پروژه عدم کارایی بیشتر منجر شده و نیازمند ساختاری برای کمک حتی به این ساختارها برای نجات و در نهایت ایجاد فلسفه برد~ برد در جهان پیدا مبی می کنند.
روندهای طبیعی خودبخود منجر به ایجاد سوسیالیست و کمونیست و لیبرالیسم و امپریالیسم می شود و اگر ساختاری نباشد، کل ساختارها به فرعونیت و قارونیت، دچار و در نهایت منجر به شکست و حذف همگانی،،،
مثلا همین الان چین۳۵۰۰۰۰ الی ۵۰۰۰۰۰ سیصد و پنجاه هزار هکتار الی پانصد هزار هکتار از زمین های کشاورزی امریکا، را برای کشت گندم و برنج استفاده می کند و ارزش دلار را بالا نگه می دارد تا آمریکا اقتصاد رو به رشدی داشته و زمین نخورد و سپس خود بدهی های آمریکا را برای رشد می خرد و همچنین تمام زیرساخت های چین و هند خود آمریکایی بوده یعنی مثلا زیرساخت گاز مایع را داشته که اجازه نمی دهد نفت زیادی بخرد و پالایشگاه زیادی ندارد تا ساختار نفت و صادرات آمریکا زمین نخورد و همینطور شراکت تجاری هم،،، و اگر هر دو گروه بیشتر گندم تولید کنند، هر دو شکست می خورند و هر دو گندم های اوکراین را با جنگ در حال نابود کردن هستند،،،
می بینیم ساختارها بر ضد کشورهای کوچک هستند و ابرقدرت ها، کشورهای کوچک را می بلعند،،،،و اکنون خود در محدودیت اقتصاد گرفتار و بخش های خصوصی خود را ورشکسته و همزمان در حال رشد بخش دولتی و کوچک سازی اقتصاد مردم،،،
میبینیم همه بر ضد مردم شده اند و الگوهای آنها علیرغم بومی شدن به محدودیت رسیده است و دیگر با جنگ نیز نمی توانند از این ماجرا فرار کنند و اگر با هم رقابت کنند همدیگر را ورشکسته و کار را به جنگ های بیشتر می برند، از همین رو خروج سرمایه و کوچک سازی سرمایه برایشان حتمی می باشد و کاهش تقاضا و گرسنگی و فقر و تورم بیشتر را منجر می گردد. لذا لازم است ساختار جدید اقتصاد، محدودیت علم اقتصاد را جبران تا همه استقلال پیدا کرده و نجات یابند،
بعد از شرح این مقدمات لازم است، یادآوری نماییم، تا کلیت روند کارها مشخص گردد، و اینکه چارت جهانی چگونه کشورها را مدیریت می نماید، و این چارت عبارتند از.،،،، راس نمودار هرم جهانی، و کشوری،،،
1~بانک واتیکان، …. 2~ شواله های مالتا،(وزیران جنگ و نهادها و سازمان های مالی و ..)….. 3~ سازمان جزوئیت(نظامی های عقیدتی و ،،،، نظامی ها در لباس های مختلف و …)…..4~ لژهای فراماسونری(لیبرال ها و نظامی ها، امنیتی ها، تجار، سیاسیون که همان جزوئیت ها هستند به اشکال مختلف و،،،)….5~ سازمان فرانسیسکن(سازمان دانشگاهی و جریان های عقیدتی آن و ،،)…6~ سازمان اپوس دهی(سازمان اطلاعات داخلی کشورها و کمک کننده سازمان های نظامی و…)…. 7~• سازمان دومینیکن.. (سازمان ها و نهادهای عقیدتی و به شکل اعتقادی که آنها وظایفشان بسط تحجرگرایی و انحصارگرایی دینی و ساختار سازی ریاکاری و عوام فریبی و پوپولیسم گرایی و از بین برنده فکر و اندیشه و به وجود آورنده تقلید محض و،،)
ادامه مطلب ….
کانون قدرت در جهان-5
مديريت اندیشکده نخبگان طلوع