افسردگی بعد از بازنشستگی؟!؟
افسردگی بعد از بازنشستگی؟!؟
معمولا سازمانها در وقت موعود یک ابلاغیه و حکم بازنشستگی برای فرد صادر نموده و او را به اصطلاح به “” افتخار بازنشستگی “” نائل میکنند؟!؟
واقعآ چه ” افتخار” شرم آور و وحشتناک و غم انگیزی؟!؟
افتخار برای بازنشسته این است که جلوی عروس و داماد و نوه هایش شرمنده خرج و مخارج خود نشود. افتخار به بازنشسته شدن به این است که از فردای بازنشستگی، سازمان متبوع در اتاقی شیک و مجلل و آبرومندانه از مشاوره و تجربه و یک عمر تلاش و مجاهدت علمی و عملی فرد استفاده کرده و بر این امر بر خود ببالند زیرا بازنشستگان گنجینه های ارزشمند و ذخائر گرانبهایی هستند که عموما در کشورهای توسعه یافته و سازمانهای بالغ رشد یافته، مزایا و جایگاه والایی برای آنان در نظر گرفته میشود.
براستی چرا در کشور ما بازنشستگان اینقدر مورد بی مهری سازمان مربوطه قرار میگیرند؟!؟ در کدام دین و آیین آمده است که با بازنشستگان خود اینگونه رفتار کنید در حالی که خرج و مخارج بازنشستگان به مراتب از شاغلین بیشتر است ؟!؟ مگر آنروزهایی که سر وقت و بدون معطلی کسورات بازنشستگی از او کسر میکردید، تقسیط یا تخفیفی قائل بودید که امروز میگویید بودجه نداریم؟!؟ پولهایی که از ما کسر کرده اید در طول 30 سال به قیمت امروز کجاست و با آنها چه کرده اید که من باید شرمنده زن و بچه خویش باشم و حتی نمیتوانم نوه خود را به یک تفریح ساده ببرم؟!؟
بگذریم!
این مقدمه غم انگیز برای آن بود که دولتمردان را توجه چند باره بدهیم که به داد بازنشستگان برسند و اینقدر حق و حقوق آنان را پایمال و امروز و فردا نکنند.
یکی از موضوعات مهم در باب بهداشت روانی بازنشستگان همانا بحث افسردگی بعد از بازنشستگی است.
یک نفر که سی سال در ساعت مشخصی به جای معینی رفت و آمد داشته قاعدتا و بطور منطقی صحیح و اصولی نیست که یک مرتبه یک برگه و حکم و ابلاغی به نام بازنشستگی بدستش بدهبم و بگوییم : برو خانه بنشین. یک وجه مهم
وجود کانونهای بازنشستگی در سازمانها همین است که با مساعدت و همراهی سازمان متبوع رابطه بازنشسته با سازمان قطع نشود و آن احساس تعلق و وفاداری و تعهد سازمانی و… در فرد بازنشسته همچنان جاری باشد تا او دچار آسیبهای اجتماعی و خانوادگی و جسمی نگردد. اینها لطیفه و داستان نیست و نمیدانم چرا فهم آن برای مدیران سخت است، بلکه مسائلی علمی و تحقیق شده و آزمایش شده است. متاسفانه اغلب مرگ و میر های بازنشستگان در ده سال اول بازنشستگی رخ میدهد زیرا بدون هیچ پیش زمینه ای بعد سی سال یک مرتبه فرد را از دامن سازمان رها کرده و به گوشه ای پرتاب میکنیم که کاملا برای او رنج آور و ناراحت کننده و غریب است. او سی سال با همکاران خود در یک سرویس بوده، در یک رستوران بوده، در یک اتاق بوده و کلی با هم خاطره دارند و با هم زیست کرده اند و یک مرتبه نباید او را از سیستم بدون هیچ پیش درآمدی جدا کرد و قطعا او دچار افسردگی و انواع و اقسام تهدیدات جسمی و روحی میشود. وجود اداره رفاه یا اداره مدد کاری در سازمانها برای همین است که در سالهای آخر خدمت فرد با روشهای مناسب، او را آماده بازنشستگی نموده تا به مرور بتواند آن انس و الفت سی ساله را با خیر و خوشی کنار گذاشته و فصل جدیدی از ادامه حیات را پیگیر باشد. به نظر میرسد یکی از راه های مناسب برای پیشگیری از افسردگی بعد از بازنشستگی این است که حداقل در سال آخر خدمت طرف، با او همچون یک بازیکن آزاد در زمین بازی رفتار کنیم. بدین معنا که هر وقت دلش خواست بیاید، برود، بیشتر استراحت کند، بیشتر با خانواده باشد، بیشتر آزادی عمل داشته باشد و… تا بدین ترتیب، زمینه روحی روانی برای جدایی از سازمان برایش بهتر و آسانتر فراهم گردد.
متاسفانه در یک اداره ای دیدم که یک همکار یک ماه بود که بازنشسته شده بود و هنگامی که برای انجام کاری به سازمان خود مراجعه کرده بود، آن نگهبان درب ورودی به او گفته بود که : فلانی مگه شما بازنشسته نیستی، دوباره اینجا میایی چکار؟!؟ و بازنشسته قصه ما انگار که ساختمان و زمین و زمان دور سرش چرخید و چرخید و حالش منقلب شد و…
از این دست بی مهری ها و نفهمی ها درباره بازنشستگان که چشم و چراغ سازمان هستند، تا دلتان بخواهد زیاد است.
برای ارتقای سرمایه اجتماعی و حراست از سرمایه انسانی کشور، بازنشستگان را تکریم و توجه کنید. آنان پدران و مادران گرانقدر من و شما هستند.
حسن خسروی.
مدرس دانشگاه و مؤلف کتاب مدیریت منابع انسانی.