تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل
مرضیه ضیغمی

درس هایی از پدافند غیر عامل و عامل -3

سلسله درس هایی از پدافند غیر عامل و عامل

0

درس هایی از پدافند غیر عامل و عامل -3

پدافند یا حفاظت از ديدگاه اسلام

هر نظامي براي ادامه حيات و استقلال خود، نيازمند به پدافند از موجوديت، اسرار و تعلقات خود مي‏‏‏‏باشد که در اینجا با عنوان  حفاظت یاد می گردد و روشن است نظامي كه راه‌برد حفاظت از خود را به نحو احسن داشته باشد، به مراتب از نظامي كه اين راه‌برد را نداشته باشد، آسيب‌پذيرتر است. بر این اساس مكتب حيات بخش اسلام كه مكتبي تكامل يافته و بدون نقص است، امكان ندارد كه به اين امر اساسي و راه‌بردي بي‌اعتنا بوده باشد. ‏لذا با مداقه در آيات قرآني و سيره رسول اكرم و اهل بيت گرامي ‏متوجه خواهيم شد كه دين مبين اسلام به خوبي به اين مهم اهتمام نموده است.

حفاظت در قرآن

خداوند حفيظ است

حفاظت در قرآن كريم:

«إنَّ رَبِّي عَلَىَ كلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ»  (بي شك پروردگار من محافظ هر چيزي است)

حفاظت از حدود

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ»  (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهباني كنيد (حفاظت از مرزها) و از خدا پروا نماييد اميد است كه رستگار شويد)

حفاظت از خود

«فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ»  (پس مراقب باش زيرا كه آنان هم مراقبند.‏)

همه محافظ دارند

«إِن كلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ»  (هر كس مراقب و محافظي دارد)

آموزشِ حفاظت

خداوند در قرآن كريم مي‏فرمايند «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكمْ لِتُحْصِنَكمْ مِنْ بَأْسِكمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكرُونَ»  و ما به او (حضرت داوود (ع)) ساخت زره را تعليم نموديم تا شما را از آسيب جنگ در حفاظت نمايد. پس آيا از شكر گريزانيد؟ (محافظت از تاسیسات و ابنیه و شخصیت ها)

حفاظت در داستان ذوالقرنين

قرآن كريم در مورد موانع حفاظتي يا سد دفاعي كه توسط ذوالقرنين به‌منظور حفاظت و دفاع از قومي كه از ناحيه دشمنان سرسختي به نام «يأجوج و مأجوج» در عذاب بودند طراحي و ساخت، در سوره کهف آیات 83 الی 98 مي‏فرمايند:

«وَ يَسْئَلُونَك عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكمْ مِنْهُ ذِكراً (83) إِنَّا مَكنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في‏ عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكراً (87) وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزا الْحُسْنى‏ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90) كذلِك وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91) ذوالقرنين ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَك خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعينُوني‏ بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُوني‏ زُبَرَ الْحَديدِ حَتَّى إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُوني‏ أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96) فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جا وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكا وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98)»

همان‏گونه‏ كه قرآن كريم مي‏فرمايند ماجرا اين‏گونه بوده كه ذوالقرنين در يكي از سفرهاي خود به جمعيتي برخورد كرد كه از نظر تمدن در سطح بسيار پاييني بودند. آن‌ها ‏‏كه از ناحيه دشمنان خون‏خوار و سرسختي به نام «يأجوج و مأجوج» در عذاب بودند، مقدم ذوالقرنين را كه داراي قدرت و امكانات عظيمي بود، غنيمت شمردند و دست به دامن او زدند و گفتند: يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مي‏كنند. آيا ممكن است هزينه‏اي در اختيار تو بگذاريم كه ميان ما و آن‌ها ‏‏سدي ايجاد كني؟ ذوالقرنين پاسخ مثبت داد و بدون آن كه كمك مالي از آن‌ها ‏‏دريافت كند، سدي را كه مانع تجاوز يأجوج و مأجوج باشد، ساخت.

در ساخت آن از آهن و مس ذوب شده استفاده نمود. ماجراي سد ذوالقرنين در سوره كهف آمده است كه در اين جا ترجمه آيات را ذكر مي‏كنيم: ذوالقرنين باز از اسباب مهمي كه در اختيار داشت، استفاده كرد (و هم‌چنان به راه خود ادامه داد) تا به ميان دو كوه رسيد و در آن جا گروهي غیر از آن دو را يافت كه هيچ سخني را نمي‏فهميدند. (آن گروه به او) گفتند: اي ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مي‏كند. آيا ممكن است ما هزينه‏اي براي تو قرار دهيم كه ميان ما و آن‌ها ‏‏سدي ايجاد كني؟ (ذوالقرنين) گفت: آن چه را خدا در اختيار مي‏گذارد، بهتر است (از آن چه شما پيشنهاد مي‏كنيد). مرا با نيرويي ياري كنيد تا ميان شما و آن‌ها ‏‏سد محكمي ‏ايجاد كنم يا قطعات بزرگ آهن براي من بياوريد (و آن‌ها ‏‏را بر روي هم چيد) تا كاملاً ميان دو كوه را پوشانيد. سپس گفت: (آتش در اطراف آن بيافروزيد و) در آتش بدميد (آن‏ها دميدند) تا قطعه‏ها را آهن را سرخ و گداخته كرد. گفت: (اكنون) مس ذوب شده براي من بياوريد تا به روي آن بريزم، (سرانجام آن چنان سد نيرومندي ساخت) كه آن‌ها ‏‏قادر نبودند از آن بالا روند و نمي‏توانستند رخنه‏اي در آن ايجاد كنند. گفت: اين از رحمت پروردگار من است، اما هنگامي كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن را درهم مي‌كوبد و وعده پروردگارم حق است.

حفاظت در داستان اصحاب كهف

در سوره مباركه كهف  خداوند رحمان در بيان حالات و چگونگي اصحاب كهف براي حفاظت از خود بعد از بيداري از خواب طولاني و براي مراجعه به شهر و تهيه مايحتاج خود مي‏فرمايند: «قالوا ربّكم أَعلَمُ بِما لَبِثتُم فَابعثوا اَحَدَكم بِوَرَقِكمُ هذِهِ إِلي اَلمَدينَۀِ فَلينظُر أَيها أَزكي طَعاماً َفلياتِكم بِرِزقٍ مِنه وَليتلطَّف وَ لا يشعِرَنَّ بِكم اَحدا) (‏إِنَّهُم إِن يظهَروا عَلَيكم يرجُمُوكم او يعيدوكم في مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحوا إِذاً أَبَدا» و گفتند آن اصحاب كهف (پروردگارتان به آن‏چه مانده‏ايد داناتر است‏، اينك يكي از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد‏، تا ببيند كدام‏يك از غذاهاي آن پاكيزه‏تر است و از آن غذايي برايتان بياورد و زيركي به خرج دهد و مهرباني ورزد تا هيچ كس از حال شما مطلع نگردد.

عبارتي كه در اين آيه شريفه بر حفاظت دلالت مي‏كند (وَليتلطَّف وَلا يشعِرَنَّ بِكم اَحَدا)است. تلطّف به معناي اعمال لطف و مدارا است و مقصود از اين كلام به‏طوري‏كه از سياق كلام بر مي‏آيد اين است كه بايد اين شخص كه مي‏فرستيد در رفتن و برگشتن در اعمال و رفتار خود با اهل شهر لطف و مدارا داشته باشد و در معامله‌كردن خيلي سعي كند و مراقب باشد تا مبادا نزاعي يا خصومتي واقع شود و نتيجه‏اش اين شود كه مردم از راز و حال ما سر در آورند. قرآن كريم در آيه 20 نتيجه زيركي آن شخصي كه در بين اصحاب كهف اين نصايح را به دوستان خود مي‏كرد چنين بيان كرده است). إِنَّهُم إِن يظهَروا عَلَيكم يرجُمُوكم او يعيدوكم في مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحوا إِذاً أَبَدا) زيرا محققا اگر بر شما آگاهي و ظفر يابند شما را يا سنگسار مي‏كنند يا به آئين خودشان بر مي‏گردانند و هرگز روي رستگاري نخواهيد ديد.

نتيجه‌گيري از آيه شريفه: يكي از شيوه‏هاي حفاظت داشتن حسن خلق و رفقت و مهرباني با مردم مي‏باشد كه بايد سرلوحه كار همگان قرار گيرد كه اگر در اين كار اهمال و سستي صورت گيرد خطراتي از جمله:

  • -به خطر افتادن و كشته‌شدن
  • -برگشتن از دين و ايمان درست است
  • -دوري ابدي از رستگاري را به دنبال خواهد داشت.

حفاظت در سيره رسول خدا (ص)

حفاظت از جان رسول گرامي ‏در شعب ابي‌طالب

زماني كه مسلمانان در شعب ابي‏طالب بودند به دستور ابوطالب به‌منظور حفاظت و نگهباني از پيامبر اسلام(ص) همواره گروهي از جوانان بني‌هاشم به نگهباني از آن حضرت مي‏‏‏‏پرداختند و حتي گاهي شب‏ها براي رعايت مسائل امنيتي نقل مكان مي‏‏‏‏نمودند. (سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 4) ‏

فريب در حفاظت شخصي

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در سال دهم بعثت‏ حضرت ابوطالب، بزرگ‏ترين حامى و مدافع خويش را، در مكه از دست داد. بيش از چند روز از مرگ عموى بزرگوارش نگذشته بود كه همسر مهربان او خديجه، كه هيچ‌گاه از بذل جان و مال در پيشبرد هدف مقدس پيامبر دريغ نمى‏داشت، نيز چشم از جهان پوشيد. با در گذشت اين دو حامى بزرگ، ميزان ‏خفقان و فشار بر مسلمين در مكه فزونى گرفت؛ تا آن‏جا ‏‏كه در سال سيزدهم بعثت، سران قريش در يك شوراى عمومى تصميم گرفتند كه نداى توحيد را با زندانى‌كردن پيامبر يا با كشتن يا تبعيد او خاموش سازند. قرآن مجيد اين سه نقشه آنان را ياد آور شده، مى‏فرمايد: «واذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك ويمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين»  به ياد آور هنگامى را كه كافران بر ضد تو حيله كردند و بر آن شدند كه تو را در زندان نگه دارند يا بكشند يا تبعيد كنند. آنان از در مكر وارد مى‏شوند و خداوند مكر آنان را به خودشان باز مى‏گرداند؛ و خداوند از همه چاره‏جوتر است.

سران قريش تصميم گرفتند كه از هر قبيله فردى انتخاب شود و سپس افراد منتخب به هنگام نيمه شب يك‌باره بر خانه محمد صلى الله عليه و آله و سلم هجوم برده، او را قطعه قطعه كنند. بدين طريق، هم مشركان از تبليغات او آسوده مى‏شدند و هم خون او در ميان قبايل عرب پخش مى‏شد و لذا‏ خاندان هاشم نمى‏توانست‏ با تمام قبايلى كه در ريختن خون وى شركت كرده بودند به خون‌خواهى و مبارزه برخيزند. پيامبر از نقشه شوم مشركان آگاه شد و تصميم گرفتن هر چه زودتر مكه را به قصد يثرب (مدينه) ترك كند. بدین ترتیب پيامبر گرامي ‏با درايت حكيمانه خود اقدام به اتخاذ يكي از شيوه‏هاي حفاظتي كه اصل فريب در حفاظت مي‏باشد بهشرح زير نمودند:

پيامبر(ص) پس از اطلاع از نقشه شوم تروريست‏هاي قريش رو به حضرت على(ع) كرد و گفت‏: مشركان قريش نقشه قتل مرا كشيده‏اند و تصميم گرفته‏اند كه به طور دسته جمعى به خانه من هجوم آورند و مرا در ميان بستر بكشند. از اين جهت از طرف خدا مامورم كه مكه را ترك كنم. لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابى و آن پارچه سبز را به خود بپيچى تا آنان تصور كنند كه من هنوز در خانه‏ام و در بستر آرميده‏ام و مرا تعقيب نكنند، حضرت على(ع) در اطاعت امر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از آغاز شب در بستر آن حضرت آرميد و پيامبر اسلام پيش از آن‏كه خانه‏اش توسط تروريست‏ها به‏صورت پنهاني محاصره شود، با استفاده از اصول فريب حفاظتي مخفيانه خانه را ترك فرمودند و در عين حال، چنين وانمود كردند كه در خانه حضور دارند و در بستر خود آرميده‏اند تا افرادى كه نقشه قتل او را كشيده‏اند تصور كنند كه او هنوز خانه را ترک نگفته است و توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود تا راه عبور و مرور افراد در كوچه و بيرون مكه را سد نكنند. ماموران قريش، نخست تصميم گرفته بودند كه نيمه شب به خانه پيامبر هجوم آورند، ولى به عللى از اين تصميم منصرف شدند و سرانجام قرار گذاشتند در اول صبح وارد خانه شوند و ماموريت‏ خود را انجام دهند و وقتي كه ‏‏تروريست‏ها با شمشيرهاى برهنه به طور دسته جمعى به خانه پيامبر هجوم آوردند حضرت على(ع) را به جاى پيامبر در بستر يافتند. خشم و تعجب سراپاى وجود آنان را فرا گرفت و از حضرت على پرسيدند محمد كجاست؟! فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد كه از من مى‏خواهيد؟

. (http://www.aviny.com) ‏

حارس و محافظ

يكي از مناصب و سمت‏هاي نظامي ‏متعددي كه در لشكر پيامبر(ص) وجود داشت مناصب «حارس و محافظ» بود و وظايف آنان عمدتاً محافظت از جان رسول‏ گرامي ‏اسلام در جنگ‏ها بود و بدين منظور همواره عده‏اي به عنوان محافظ اطراف ايشان حضور داشتند و حتي در برخي مواقع ضحّاك بن ‏سفيان كه مرد جنگي بسيار نيرومندي بود، با شمشير بالاي سر پيامبر(ص) مي‏‏ايستاد و از‏ ايشان مراقبت مي‏‏كردند(عليرضا محمدي، سايت پرسمان ارگ) و در جنگ احد هم سه نفر از سربازان سپاه اسلام از ايشان محافظت مي‏‏‏‏كردند. كه يكي از شاخص‏ترين ‏‏آنان امام علي(ع) بود. (علي‌اصغر فيض‌پور، تاكتيك‏هاي جنگي رسول خدا(ص)‏‏)

طلايه‌داران

در گذشته‏هاي دور و صدر اسلام به‌منظور حفاظت و آگاهي از خطرات پيش روي سپاهياني كه عازم جنگ مي‏شدند افرادى را كه نقش آن‌ها ‏‏كسب اطلاعات از نقل و انتقالات مواضع و عقبه دشمن و نيز انتخاب مناطق عملياتى براى نيروهاى خودى سپاه هم‏چنين براى شناسايى مواضع و موقعيت‏هاى جغرافيايى دشمن بود تجهيز و پيشاپيش سپاه اعزام مي‏داشتند و به اين افراد طلايه‌داران سپاه يا لشگر گفته مي‏شد. پيغمبر اكرم(ص) هنگامى كه اسامه فرزند زيد را به عنوان فرمانده لشكر به جنگ با روميان فرستاد، به‌منظور رعايت اصول «حفاظت و اطلاعات» به ايشان سفارش فرمودند «جاسوسان و طلايه‌داران خود را جلوتر از خود و لشكرت بفرست».

عمليات رواني

پيامبر اسلام(ص) در جنگ بدر، اقدامات حفاظتي مختلفي را انجام دادند. ‏از جمله اين‏كه در راه بدر بعد از خروج از مدينه، دستور دادند تا زنگ‏هاي شتران و چهارپايان را باز كنند و گروه‏هاي گشتي را به‌منظور كسب اخبار و اطلاعات از دشمن به نقاط مختلف فرستادند.

‏ یا اینکه در جنگ احزاب پيامبر(ص) از نعيم بن مسعود خواست تا با ايجاد تفرقه بين يهود و كفار، توان دشمن را در حمله به مدينه كاهش دهد. ‏نعيم بن مسعود نيز با نفوذ و ايجاد شايعه ماموريت را به نحو احسن انجام داد (عملیات رواني در راستاي حفاظت عامل يا تهاجمي).

حفاظت گفتار

در نبرد فتح مكه وقتي لشكر مسلمين به منطقه مرالظهران (12 كيلومتري مكه) رسيدند از هدف رسول خدا مطلع شدند و تا آن زمان به‌دليل رعايت اصول حفاظتي حتي يك كلمه از اخبار حركت، مسير و هدف حضرت رسول(ص) به سمت قريش به ايشان نرسيده بود (كل مسير مكه تا مدينه 450 كيلومتر مي‏‏‏‏باشد)

نگهباني

نمونه ديگر در جريان غزوه ذات الرقاع بعد از اين‏كه ‏‏پيامبر(ص) متوجه شدند كه يكي از افراد دشمن در صدد است تا با استفاده از تاريكي شب به سپاه اسلام آسيب رساند، فرمودند: «كيست كه امشب ما را نگهباني و حراست كند؟» كه دو نفر از مسلمانان براي نگهباني داوطلب شدند (سيد هاشم رسولي محلاتي، زندگاني حضرت محمد(ص))

حفاظت شخصيت

در جريان جنگ بدر سعد بن معاذ شمشير بسته و در جلوي آن حضرت به حراست مي‏‏‏‏ايستد. (جلال‌الدين فارسي، پيامبري و جهاد)

حفاظت در سيره‏ ي اهل‌بیت عصمت و طهارت

شايد كم‌تر كسى است كه حضرت على(ع) را به انجام كارهاى حفاظتي، اطلاعاتى و جمع‌آورى خبر از دشمن و سازماندهى تشكيلات حفاظتى و اطلاعاتى بشناسد. در بررسى تاريخ اسلام و سيره آن حضرت حكايت از توجه خاص ايشان به رعايت مسايل و نكات حفاظتى و اطلاعاتى دارد، مثلاً در نامه اميرالمومنين به شريح فرزند هانى و زياد فرزند نضر، ايشان توصيه به حفاظت فيزيكي يعني نگهباني و ديده وري نموده‏اند و چنين فرموده‏اند: «مُقَدِّمَةَ القَومِ عُيُونُهُم و عُيُونَ المُقَدِّمَةِ طَلاَئِعُهُم؛ و إِيَّاكم وَالتَّفَرُّقَ: فَإِذَا نَزَلتُم فَانزِلُوا جَمِيعا، وَإِذَا ارتَحَلتُم فَار تَحِلُوا جَمِيعا وَ إِذَا غَشِيَكمُ اللَّيلُ فَاجعَلُوا الرِّمَاحَ كفَّةً الاَ تَذُوقُوا النَّومَ إِلا غِرَارا اءَو مَضمَضَ» (نهج‌البلاغه، نامه 11) … پس وقتى كه از سرزمين خود بيرون رفتيد پس از راهنمايى‌كردن طلايه‌داران و پيشگامان لشكر خود، مراقب علف‌زارها و بوته‏زارها، درختان و چيزهايى كه در هر طرف براى مخفى‌شدن ديگران وجود دارد، باشيد.

استخدام افراد

گماردن افراد به‌منظوركسب اطلاعات موثر در حفاظت از قلمرو حاكميت در سيره حضرت امير(ع) بهترين شيوه براى حفاظت از قلمرو نيروهاي خودي در مقابل حملات غافل‌گيرانه دشمن و اطلاع از برنامه آنان امرى لازم و ضرورى بود. به همين منظور گماردن اشخاص به شكل‌هاي مختلف در سرزمين دشمن و جمع‌آوري اخبار از آنان براي اطلاع از زمان و شيوه حمله آنان و كسب اطلاع از نقاط ضعف و قوت آنان يكي از روش‏هاي رايج آن حضرت امير(ع) بوده است. به‏عنوان نمونه حضرت على(ع) در نامه‏اى به قثم بن عباس كارگزار خود در مكه مى‏نويسد فردی براي من نوشته است، مردمي از اهل شام به حج فرستاده شده‌اند كه قلب‌هايشان كور، گوش‌هاي‏شان كر و ديده‌هاي‏شان كور مادرزاد مي‌باشد…» و از كارگزارش خواسته است تا براى مقابله با شبيخون‏هاى معاويه كه در موسم حج رو به سوى مكه نموده آماده و مهيا بشود تا مبادا با ورود آنان غافل‌گير شده و بدون آمادگى قبلى شكست خورد، اين بيان امام(ع) حاكي از آن است كه ايشان افرادي در شام گمارده بودند است تا هرگونه حركت سياسي و نظامي حاكم آن‏جا (معاويه) را گزارش كند. (الفتوح، ج 2، ص 282)

حفاظت از کارگزاران و هدايت آنها

ابوالاسود دولى، در نامه‏اى حضرت على(ع) را از خيانت مخفيانه كار گزارش در بيت‌المال مسلمين آگاه كرد. حضرت على(ع) خطاب به وى نامه‏اى به اين شرح نوشتند: اما بعد، ‏از محتواى نامه‏ات و منظورى كه داشتى آگاه شدم. مثل تو مثل كسى است كه خيرخواه و مصلحت‌انديش امام و امت خود باشد و به حق همراه و مأنوس بوده و از جور و ستم به دور است. نامه‏اى را به همكار و رفيق تو نوشته‏ام و از اطلاعات و اخبارى كه به من داده بودى، او را آگاه كردم اما از مضمون نامه او را با خبر نكردم و از موضوع مهمى كه وجود داشت، به او چيزى نگفتم. پس مراقب اوضاع باش و از آن‏چه كه در اطراف تو مى‏گذرد غافل مشو و آن‏چه را كه به خير و صلاح مردم مى‏بينى به اطلاع من برسان، چون كه اين موضوع حقى است بر عهده تو و واجب و الزامى است. خدانگهدار (نشريه بصير)

از گزارش ابوالاسود دولى و نامه حضرت على(ع) اين مطالب به دست مى‏آيد:

1 حضرت على(ع) گزارش ابوالاسود دولى را امرى خيرخواهانه دانسته و آن را عملى جهت منافع امام و امت به حساب آورده است.

2 حضرت على(ع) در نامه مبارك خويش مسئوليت ابوالاسود را امرى مهم شمرده و اخبار خيانت‏ها را از او خواسته است چنان‏كه حضرت على(ع) مى‏فرمايد:

«هر اتفاقى يا حادثه‏اى كه در مقابل ديدگانت رخ مى‏دهد و فكر مى‏كنى كه در جهت منافع عمومى است به اطلاع من برسان و از هيچ چيزى فروگذار نباش»

در واقع حضرت على(ع) گزارش‌دادن ابوالاسود دولى به ايشان را كه جهت استحكام حكومت مى‏باشد، امرى واجب و الزامى مى‏داند.

3 كسى كه گزارش به دست او مى‏رسد، نبايد به گونه‏اى برخورد كند كه گزارش و گزارش‌گر افشا شود و افراد ديگر هم از آن اطلاع يابند.

شيوه ‏هاي جمع‏ آوري در كسب خبر از دشمن

پاره‏اى از شيوه‏ هاى آن حضرت در آگاهى از مواضع دشمن و هم‏چنين اطلاع از عمل‏كرد كارگزاران داخلى به اين قرار است:

  • -گماردن جاسوس به شكل‏هاى مختلف در سرزمين دشمن و جمع‌آورى اخبار از آنان براى دريافت نقاط ضعف و قوت آنان يكى از روش‏هاى آن حضرت بوده است.
  • -فرستادن جاسوس در مأموریت فورى و آنى دست‏يابى به اطلاعات دشمن و جمع‏آورى اخبار از آنان به‏ويژه در زمان جنگ از روش‏هاى آن حضرت بوده است. در جنگ صفين حضرت امير(ع) به‌منظور جلوگيرى از دست‏يابى معاويه به اخبار و اطلاعات، گروهى را روانه كرد. معاويه نيز گروهى را به فرماندهى ضحاك بن قيس فهرى به سمت گروه حضرت امير(ع) فرستاد و گروه امير(ع) را از بين بردند. جاسوسان حضرت خبر واقعه را براى حضرت(ع) آوردند.
  • -همسر هيثم بن الاسودالعريان (هيثم از نزديكان معاويه بود) زنى علويه (شيعه) و از علاقه‏مندان حضرت امير(ع) بود. اخبار مربوط به معاويه را مى‏نوشت و در افسار اسب قرار مى‏داد و آن را به سوى سپاه حضرت على(ع) در منطقه صفين روانه مى‏كرد و سپاهيان حضرت، آن را به نزد حضرت على(ع) مى‏بردند.
  • -اميرالمومنين على(ع) در نامه‏اى كه به يكى از كارگزاران خود مى‏نويسد در زمانى كه ابن راشد يا‏رانش از كوفه گريخته بودند مى‏فرمايد: «… اين نامه‏اى است از بنده خدا اميرالمومنين على به كسى كه نامه من خطاب به او است (يعنى كارگزار من)… اما بعد، عده‏اى از افراد و نيروهاى ما كه از زير دستان و تابعين حكومت ما بودند، از آن‏جا ‏‏گريخته‏اند و به گمان مى‏رسد كه به سمت شهر بصره رفته باشند، پس درباره آن‌ها ‏‏از شهروندان خود تحقيق و پرسش به عمل آور و براى دست‏گيرى آن‌ها ‏‏به تمام نواحى و بخش‏هاى تحت قلمرو حكومت خود جاسوسانى را گسيل بدار…» از اين نامه بر مي‏آيد كه وظيفه كارگزاران حكومتى اين است كه از اخبار تمامى عمليات و حركت‏هاى سياسى و نظامى افراد در حيطه مسئوليت خويش با خبر باشند و اين اقدامات از شيوه‏ها و اصول ثابت «حفاظت اطلاعات» مي‏باشد.
  • -حضرت على(ع) به مالك اشتر مي‏نويسد: «بازرسان مخفى راست‌گو را به نزد مردم بفرست تا در پنهانى و به طور مخفيانه درباره آنان نظارت و بازرسى كنند. اين كار به جهت انگيزه‌دادن به آنان است تا در مسئوليت خود به خوبى رعايت امانت را كرده و با زيردستان خود به نرمى رفتار كنند.»

صیانت از پرسنل

حضرت على(ع) كسب خبر از كارگزاران را براى حفظ خود آنان از لغزش‏ها، امرى لازم بر مى‏شمارده. از نامه‏هاى حضرت على(ع) بر مي‏‏آيد كه حضرت على(ع) كارگزاران خود را به نحو شايسته‏اى كنترل مى‏كرده است تا جايى كه مهمانى‏ها، خريد و فروش‏هاى آنان در بازار، استفاده از نوع لباس، آمد و شدها و نشست و بر خاست‏هاى آنان را كنترل مى‏كرده است. نامه ايشان به اشعث بن قيس، كارگزار ايشان در آذربايجان، نامه ايشان به نعمان عجلان، كارگزار وى در بحرين، نامه به عبدالله بن عباس، كارگزار ايشان در بصره و نامه ايشان به عثمان بن حنيف انصارى در بصره و… همه نشان از زيركى و احاطه اطلاعاتى حضرت درباره كارگزاران است.

نامه ايشان به عثمان بن حنيف در بصره نشان از احاطه كامل اطلاعاتى آن بزرگوار بر كارگزار خويش دارد و اين همان چيزي است كه امروزه به آن حفاظت اطلاعات يا حفاظت پرسنلي جهت صیانت از پرسنل مي‏گويند و اقدامي ‏است براي مامورين نظام تا از انحرافات شغلي حفاظت گردند. متن نامه چنين است: «اما پس از حمد و درود بر پيامبر اسلام(ص) اى پسر حنيف، به من خبر رسيده است كه يكى از جوانان بصره تو را به طعام دعوت كرده است و به سوى آن شتابان و با عجله رفته‏اى و خورشت رنگارنگ گوارا و لذيذ براى تو آورده‏اند، پس بنگر به آن غذايى كه دندان‏هايت را بر آن فشرده‏اى و آن را مى‏جوى و…»

نفوذ

فردي از شيعيان امام كاظم(ع) به نام علي بن يقطين‏، به دستور امام(ع) به دستگاه خلافت عباسي نفوذ كرده و تا تصدي منصب وزارت در دستگاه حكومت هارون الرشيد پيش رفت. وي با رعايت پوشش، فعاليت اطلاعاتي خود را آغاز نمود و توانست اطلاعات موثر حفاظتي زيادي را كسب و در زمان مناسب در اختيار امام(ع) قرار دهد. تا ايشان نسبت به تهديدات احتمالي از سوي حكومت آگاه گردد و تمهيدات و اقدامات لازم حفاظتي را اعمال نمايد

. (http://www.tebyan.net)

مهران ایزدی

درس قبل                                                                                               درس بعد

ادامه دارد…

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.