پدر، به دیدار او شادمانی کرد و بر سلامتِ حالش شکر گفت!
شبانگه، زآنچه بر سرِ او گذشته بود؛ از حالتِ کِشتی و جورِ ملّاح و روستائیان بر سرِ چاه و غَدَر کاروانیان، با پدر میگفت!
پدر گفت؛ ای پسر...! نگفتمت هنگام رفتن، که تهیدستان را، دستِ…
🖊آنچه گذشت...!
مخالفتِ پدر، بی اثر بود و پسر به رغم اینکه آهی در بساط نداشت...، به اتکایِ زورِ بازو، راهی سفر شد...!
🖊ادامه ماجرا...!
اولین تحقیر پسر در مسیر...، در کنار رودخانه یا دریا اتفاق افتاد؛ چون پولی برای سوار شدن به قایق…
🖊آنچه گذشت...؛
⬅️مخالفت پدر با مسافرت پسر...، موجب شد تا پسر فوائد سفر را بگوید...؛ ولی پدر این فایده ها را مخصوص پنج گروهِ تجّار . عالمانِ شیرین سخن . خوب رویان . افرادِ خوش صدا و پیشه وران دانایِ فن دانست...!
🖊ادامه ماجرا...؛
⬅️به رغم…
🖊موضوعِ داستان...، جوان مُشت زنِ تنومندی است که برای رهائی از تنگی معیشت، به رغم مخالفت پدر، ترکِ دیار می کند و در این مسیر با مسائل مختلفی روبرو می گردد...!