تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل
مرضیه ضیغمی

پینه دوز، مَلِکِ نیمروز

🖊حکایت بیست و هفتم از باب سوم گلستان سعدی...؛ درباره دلایلِ عزّت در غربت...!🖊

0

پینه دوز، مَلِکِ نیمروز

🖊حکایت بیست و هفتم از باب سوم گلستان سعدی…؛ درباره دلایلِ عزّت در غربت…!🖊

🍀قسمت چهارم🍀

📚چهارم…، خوش آوازی که به حنجره ی داودی…، آب از جریان و مرغ از طیران باز دارد…، پس به وسیلتِ این فضیلت، دلِ مشتاقان صید کند و اربابِ معنی به مُنادِمَت او رغبت نمایند و به انواع…، خدمت کنند…!

⚘سمعی اِلی حُسن الاغانی…!

⚘مَنْ ذَاالّذی جَسّ المثانی…!

 

⚘چه خوش باشد آهنگِ نرمِ حزین…؛

⚘به گوشِ حریفانِ مستِ صبوح…!

⚘بِه از رویِ زیباست آوازِ خوش…؛

⚘که آن، حَظِّ نَفس است و…، این، قُوتِ روح…!

{پنجم}یا…؛ کمینه پیشه‌وری که به سعیِ بازو…، کفافی حاصل کند، تا آبروی…، از بهرِ نان ریخته نگردد…؛ چنان که خردمندان گفته‌اند…؛

⚘گر به غریبی رَوَد از شهرِ خویش…؛

⚘سختی و محنت نَبَرَد پینه دوز…!

⚘ور به خرابی فِتَد از مملکت…؛

⚘گرسنه خُفتد مَلِکِ نیمروز…!

🐦🐦🐦

🐦🐦

🐦

🖊آنچه گذشت…؛

⬅️پسر در واکنش به مخالفِ پدر با مسافرت خود…، برخی از فوائد سفر را برشمرد که پدر ضمن تائیدِ آن…؛ گفت این فایده ها…، مخصوصِ تجّار و عالمانِ شیرین سخن و صاحبانِ جمال و… است…!

 

🖊ادامه ماجرا…؛

پینه دوز، مَلِکِ نیمروز

⬅️پدر…، در ادامه، صاحبانِ صوتِ خوش و افرادِ کاردان و دارایِ حرفه را نیز در ردیفِ چهارم و پنجم اهلِ سفر قرار داد…!

🌿و امّا صوتِ خوش…؛

🖊در فرهنگ دینی، وقتی پایِ صورتِ زیبا در میان باشد، به جمالِ حضرت یوسف علیه السلام نسبت داده می شود…، مانند آنچه اغراق گونه در مجالس جشن عروسی می خوانند…؛

⚘گوئیا یوسف جمالی…، با جمالِ دلربایش…؛

⚘خویش را آماده از بهرِ زلیخا کرده امشب…!

🖊و زمانی که سخن از صدایِ زیبا باشد، آن را به صوتِ حضرت داود علیه السلام تشبیه می نمایند…؛

⚘برکش ای مرغِ سَحَر نغمه داودی باز…؛

⚘که سلیمانِ گُل از بادِ هوا بازآمد…!

📚صوتِ حضرت داود علیه السلام به میزانی خوش بود که نوشته اند…؛

“پرندگان، هنگام نغمه سرائی وی، در محراب عبادتش جمع می‌شدند و حیواناتِ بیابان نیز به مُجرّدِ شنیدن صدایش به او نزدیک می‌شدند و از شدّتِ تأثیرِ جذبه صدایِ خوش او، حضور مردم (و خطرهای ناشی از آن) را فراموش می‌کردند.”

🖊و درباره پیشه وران…، همین بس که به علتِ تخصصی که دارند…، در هر کجایِ عالَم…، گلیم خود را از آب بیرون می کِشند…؛ حتی اگر “پینه دوز” باشند…!

🖊اشاره پدر به فوائد سفر برای پیشه وران…، بیانگر این است که پسرِ مشت زنِ وی…، به جز مشت زنی، با هیچ حرفه ی دیگری آشنائی نداشته است…!

🖊و طعنه ی آخر این قسمت به “مَلِکِ نیمروز…” و مقایسه ی او با “پینه دوز…” نیز، اشاره ی غریبی به بی هنری پادشاهان است…؛ پادشاهانی که قریب به اتفاق جز جنایت و خیانت، هنرِ دیگری نداشته اند…!

⚘روزی گذشت پادشهی از گذرگهی…؛

⚘فریادِ شوق…، بر سرِ هر کوی و بام خاست…!

⚘پرسید زآن میانه…، یکی کودکِ یتیم…؛

⚘کاین تابناک چیست که بر تاجِ پادشاست…؟!

⚘نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت…؛

⚘این…، اشک دیده ی من و خون دلِ شماست…!

🦅🦅🦅

ادامه دارد…

             الف- حجت

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.