تحلیل ایرانی
بررسی و تحلیل
مرور برچسب

سعدی

تهیدستان را، دستِ دلیری بسته است…!

پدر، به دیدار او شادمانی کرد و بر سلامتِ حالش شکر گفت! شبانگه، زآنچه بر سرِ او گذشته بود؛ از حالتِ کِشتی و جورِ ملّاح و روستائیان بر سرِ چاه و غَدَر کاروانیان، با پدر می‌گفت! پدر گفت؛ ای پسر...! نگفتمت هنگام رفتن، که تهیدستان را، دستِ…

لا وَالله…! بَدرقه بُرد…!🌜

جوان را...، آتشِ معده بالا گرفته بود و عنانِ طاقت از دست رفته؛ لقمه ای چند از سرِ اشتها تناول کرد و دَمی چند آب در سَرش آشامید، تا دیوِ درونش بیارمید...، و بخفت! پیرمردی جهاندیده در آن میان بود، گفت؛ ای یاران...! من از این بدرقه ی شما…

از عقوبتش، ترسان

از عقوبتش، ترسان...!🌜 🖊حکایت بیست و نهم از باب اول گلستان سعدی...؛ درباره ترس از خدا...!🖊 📚یکی از وزرا...، پیشِ ذوالنّون مصری رفت و همّت خواست که...؛ روز و شب به خدمتِ سلطان مشغولم و به خیرش، امیدوار و از عقوبتش، ترسان...!…

🌛سایه پرورده…!🌜

🖊البته‌ حیثِ ضعیف بودن در این سخنِ حکیمانه شیخ اجلّ...، که "ضعیف" را با "سایه پرورده" برابر نموده‌، کمی کنایه آمیز و ملامت گونه است...!

عیبِ نهانی

🖊وجودِ عیوبِ ریز و درشت در میانِ فرزندانِ آدم...، چه خواسته باشد و چه ناخواسته...، به میزانی فراگیر است که از دلِ آن، ضرب المثلِ مشهورِ "گُلِ بی عیب خداست" بیرون آمده است...!