بر نادر، حُکم نتوان کرد…!
حکایت بیست و هفتم از باب سوم گلستان سعدی...؛ درباره تحذیر از طمع...
🌛بر نادر، حُکم نتوان کرد…!🌜
🖊حکایت بیست و هفتم از باب سوم گلستان سعدی…؛ درباره تحذیر از طمع…!🖊
🍀قسمت یازدهم🍀
📚پسر گفت؛ ای پدر! هر آینه تا رنج نبری، گنج برنداری؛ و تا جان در خطر ننهی، بر دشمن ظفر نیابی؛ و تا دانه پریشان نکنی، خرمن برنگیری!
نبینی به اندک مایه رنجی که بردم، چه تحصیلِ راحت کردم؛ و به نیشی که خوردم، چه مایه عسل آوردم؟!
⚘گرچه بیرون ز رزق نتوان خورد؛
⚘در طلب، کاهلی نشاید کرد!
⚘غوّاص، اگر اندیشه کند کامِ نهنگ؛
⚘هرگز نکند دُرِّ گرانمایه به چنگ!
آسیا سنگ زیرین، متحرک نیست، لاجرم تحمّلِ بارِ گران همی کند!
⚘چه خورَد شیرِ شرزه در بُنِ غار؛
⚘بازِ افتاده را چه قُوت بُوَد!
⚘تا تو، در خانه صید خواهی کرد؛
⚘دست و پایت، چو عنکبوت بُوَد!
پدر گفت؛ ای پسر! تو را در این نوبت، فَلَک، یاوری کرد و اقبال، رهبری، که صاحب دولتی در تو رسید و بر تو ببخشائید و کسرِ حالت را، به تفقّدی، جَبر کرد و چنین اتفّاق، نادر افتد و بر نادر، حکم نتوان کرد، زنهار تا بدین طمع، دگرباره گِردِ ولع نگردی!
⚘صیاد، نه هر بار شگالی بِبَرَد؛
⚘افتد که یکی روز، پلنگش بخورد!
🦁🦁🦁
🦁🦁
🦁
🖊آنچه گذشت؛
⬅️جوان، مورد لطف شاهزاده قرار گرفت و با خلعت و نعمت، به وطن بازگشت؛ وقتی ماجرایِ مصائب سفر را برای پدر گفت، پدر، سخن ابتدائی خود را به یاد او آورد که گفتم سفر چنین و چنان است!
🖊ادامه ماجرا؛
⬅️پسر، که در این موقع، سرمستِ خلعت و نعمت بود، به مغلطه روی آورد و گفت؛ گنج، بدون رنج نمی شود و تا دانه نکاری، محصول نداری و…!
🖊جوان، سرشار از غروری عجیب؛ به گونه ای برای پدر از رنج و گنج سخن گفت که انگار آنچه همراه آورده، حاصلِ کدّ یمین و عرقِ جبین اوست؛ و انگار نه انگار که اینها، حاصلِ ترحّم شاهزاده ای است که اگر در بیابان از لشکریان جدا نیفتاده بود، معلوم نبود سرنوشت او نیز به کجا می انجامید!
🖊هرچند سخنِ او در این مقال که اگر حرکت نکرده و نرفته بود، به این نصیب نمی رسید، درست به نظر می رسد!
🖊به هرحال، پدر که دید پسر حرفِ خودش را می زند، او را به نکته ای که باورِ بسیاری از مردم است، دلالت داد؛ بخت و اقبال و اتّفاق!
🌿و امّا بخت و اقبال و اتّفاق؛
🖊شانس و اقبال، مقوله ای است که در طولِ زندگی، بارها در شرایط مختلف، مورد استفاده آحادِ مردم است!
🖊📚گره خوردنِ این بحث، با بحثِ قضا و قَدَرِ الهی، درک و فهم آن را کمی بغرنج تر نیز می کند؛
باورهائی که در قالبِ ضرب المثل هائی چون…؛⬇️
بدبخت، اگر مسجدِ آدینه بسازد؛
یا سقف فرود آید و، یا قبله کج آید!
و یا…؛
شانس، فقط یک بار درِ خونه ی آدمو می زنه!
و یا…؛
گلیمِ بختِ کسی را که بافتند سیاه؛
به آبِ زمزم و کوثر، سفید نتوان کرد!
در فرهنگِ عمومی ساری و جاری است…، بیانگر این واقعیت است که این مسئله تا چه میزان در متنِ زندگی مردم حضور دارد…!
📚پاسخ اصلی و نکته اساسی این بحث…، در قانونِ عمومی “علّیت” نهفته است…؛ یعنی…؛ باور به اینکه هر پدیده ای، دارایِ علت یا عللِ گوناگونی است…!
یعنی…؛ اگر در بیابانِ بی آب و علفی، باغ سرسبز و چشمه ساری در راهِ گمشده ای نمایان شد…، علتِ آن، نیکی هائی است که زمانی در رودخانه دجله انداخته است…؛
⚘تو نیکی می کن و در دجله انداز؛
⚘که ایزد، در بیابانت دهد باز!
📚و نکته ی مهم تر باور به اینکه؛ مهارِ علّیتِ تمامِ علل، دستِ خداست، که بنا بر حکمت، به هر طرف كه بخواهد، می بَرَد!
📚و نکته آخر…؛ دنیا، دارِ اختیار است و سعادت و شقاوتِ انسان، به دستِ خودِ اوست؛ که سبب سازِ کُلِّ سبب درباره آن فرموده است؛
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرَاً وَإِمَّا كَفُورَاً…! ۳/انسان
ما راه را به او نشان دادیم؛ یا سپاس گزار خواهد بود، یا ناسپاس!
🖊پس؛ در این نظامِ دقیقِ علت و معلول، هیچ چیز از رویِ بخت و اقبال و یا شانس و اتّفاق، نه پدید می آید و نه از بین می رود!
🖊در این نگاه، دیگر ظاهرِ پدیده ها، بیانگرِ سعادت و شقاوتِ آن نیست؛ که فرمود؛
وَعَسَىٰٓ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئَاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَىٰٓ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئَاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ…!
📚امام خمینی(ره) در کتاب تقریرات فلسفه، بحث بسیار مفصلی پیرامون “ردّ نظریه قائلینِ به اتّفاق” دارد! ر . ک…!
🖊📚در این هنگامه ی پُر فراز و نشیب، توفیقِ بهره گیری از نفحاتِ الهی، تضمین کننده ی سعادتِ دنیا و آخرت است، که رسول خدا(ص) فرمود؛
إنّ لِرَبِّكُم في أيّامِ دَهرِكُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن يُصِيبَكُم نَفحَةٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبداً…!
همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان، نسيم هايى مى وزد، پس خود را در معرضِ آنها قرار دهيد، باشد كه نسيمى از آن نفحات به شما بوزد و از آن پس، هرگز به شقاوت نيفتيد.
🕊🕊🕊